شعرماه رمضان

اشعارمناجات باخدا ـ شعرماه رمضان ـ رحمان نوازنی

سلام ماه مبارک سلام ماه خدا
سلام ماه پذیرایی خدا از ما

سلام شهر طهورای ساکنان زمین
سلام چشمه ی تنزیه عالم بالا

ببین بسوی تو قرآن به دست آمده ام
سلام شهر تلاوت، سلام ماه دعا

به دعوت تو در این میهمانی آمده ام
وگرنه خاک کجا و زلالی  دریا!

ببین به ساحت خود این همه ستم کردم
ببین شکسته ام آئینه ی خدایم  را

چقدر سنگ به بالم زدم به دست خودم
چقدر  زخمی ام و پرشکسته ام حالا!

شکسته ام که مرا در تلاطمت بکشی
تو ناز و قهر خودت را نکن دریغ از ما

برای اذن دخولم اجازه می خواهم
اجازه از علی و یک اجازه از  زهرا

به اذن دست بریده به اذن مشک و علم
به اذن روضه ی چشمان حضرت سقّا

*************

اشعارمناجات باخدا ـ شعرماه رمضان ـ علی اکبرلطیفیان

نام ما را ننویسید، بخوانید فقط
سر این سفره گدا را بنشانید فقط

آمدم در بزنم، در نزنم می میرم
من اگر در زدم این بار نرانید فقط

میهمان منتظر دیدن صاحب خانه ست
چند لحظه بغل سفره بمانید فقط

کم کنید از سر من شرّ خودم را، یعنی
فقط از دست گناهم برهانید… فقط

حُرّم و چکمه سر شانه ام انداخته ام
مادرم را به عزایم ننشانید فقط

صبح محشر به جهنم ببریدم اما
پیش انظار گنهکار نخوانید فقط

پیش زهرا نگذارید خجالت بکشیم
گوشه ای دامن ما را بتکانید فقط

حقمان است ولی جان اباعبدالله
محضر فاطمه ما را نکشانید فقط

سمت آتش ببری یا نبری خود دانی
من دلم سوخته، گفتم که بدانید فقط

گر بنا نیست ببخشید، نبخشید اما
دست ما را به محرم برسانید فقط

***************

اشعارمناجات باخدا ـ شعرماه رمضان ـ جوادحیدری

باید دری برای مناجات وا شود
تا درد بی دوای گناهم دوا شود

باید کسی که نزد خدا دارد آبرو
وقت سحر به یاد دلم در دعا شود

باید ز آبروی خودش خرجِ من کند
تا واسطه میان من و کبریا شود

بی واسطه خدا ، به خدا رد کند مرا
بی واسطه ، دعای سحر بی بها شود

یابن الحسن بیا و مرا آبرو بده
تا که دری برای مناجات وا شود

از حق بخواه بگذرد از هرچه کرده ام
تنها خدا به حرف تو از من رضا شود

نام مرا میان قنوت سحر ببر
تا نامه ام بَری ز گناه و خطا شود

ماه مبارک است ، مبارک ترش نما
تا چشم من به روی شما آشنا شود

باید چه کرد تا که تو از من رضا شوی ؟
تا روزی ام سفر به سوی کربلا شود

آن جا که شد به نیزه سرِ آن بزرگوار
آن جا که قبله ی دل اهل ولا شود

آن جا که بود زینب پرده نشین اسیر
او شد اسیر تا که کنیز خدا شود

**************

اشعارمناجات باخدا ـ شعرماه رمضان ـ محمدکاظمی نیا

در بارگاه قدس مرا نیست منزلت
بویی نبرده ام ز بزرگان معرفت

بخشنده ای و بنده ی شرمنده ات منم
بین منو تو نیست خدایا مشابهت

من مدتی است بندگی ات را نکرده ام
عبد خودش نوشته مرا نفس بد صفت

از زهر هر گناه دلم مرد و زنده شد
من را به نار می برد این نفس عاقبت

خیلی گناه می کنم و توبه می کنم
این توبه های گرگ ندارد ولی صحت

قبل از عذاب کار مرا حل و فصل کن
اینجا بگیر گوش مرا جای آخرت

من قصد کرده ام نروم سمت معصیت
می خواهد این مسیر تلاش و مقاومت

چندیست کفش جفت کن بزم هیئتم
دارم من از تمام مقامات این سِمُت

آب و هوای شهر نجف مرحم من است..
بالی گشوده ایم برای مهاجرت

**************

اشعارمناجات باخدا ـ شعرماه رمضان ـ حسین قربانچه

وقتی خدا خواهد که دستی را بگیرد
حتی منِ آلوده را هم می‌پذیرد
از درب این خانه نمی‌گردد کسی رد
پس خوش به حال هر کسی این‌جا بمیرد

این جا همان جایی که دل را می‌برند و
بیچاره‌ها را با نگاهی می‌خرند و

از دیده‌ی آلوده تا باران می‌آید
جای عذاب و النّار حق، غفران می‌آید
بر درد بی‌درمان دل درمان می‌آید
زهرا خودش از عرش، از رضوان می‌آید

هر کس الهی بالحسین العفو گوید
پا در کویرش می‌نهد تا گُل بروید

شرمنده‌ هستم بر سر قولم نماندم
یک شب نمازم را برای تو نخواندم
محض رضای تو، گناهی را نراندم!
باید خودم را پای چشمه می‌رساندم

تا این‌که با آن غسل می‌دادم تنم را
از تیرگی‌ها می‌زدودم دامنم را

یک روز اشکی داشتم حالا ندارم
در بین خوبان تو اصلاً جا ندارم
دستی برای یاری مولا ندارم
بد هستم، اما با کسی دعوا ندارم

من هرچه باشم از اهالی غدیرم
مهمان بزم سفره‌ی نعم‌الامیرم

با یاعلی در می‌زنم تا در گشایی
در را به‌ آهنگ خوش حیدر گشایی
این است رمز فتح هر کشور گشایی
تنها کسی که می‌کند خیبر گشایی

یعسوب دین مولا امیرالمؤمنین است
پس فتح دل‌ها با امیر‌المؤمنین است

گفتم علی و مهر ساغر را شکستند
ساقی علی باشد همه سیراب هستند
قوم عجم بیش از عرب از باده مستند
از آن زمانی که خدا را می‌پرستند

عشق علی سرمایه‌ی ایرانیان است
ناد علی رمز نجات شیعیان است

من آمدم حالا بگو دست کرم کو؟
گفتی که این شب‌ها گدا را می‌خرم کو؟
در آرزوی مهدی ام، تاج سرم کو؟
گم کرده‌ام راه حرم را ،پس حرم کو؟

دل بی‌قرارپرچم سرخ حسین است
هر شب سوارپرچم سرخحسین است

این سرزمین خشک و بی‌آب و علف را
این ناله‌های سینه‌سوز بی‌هدف را
این زائر درمانده‌ء شهر نجف را
این عاشق دلداده‌ء صحرای طف را

کی می‌بری تا صحن ایوان طلایی
کی می‌کنی این بی‌نوا را کربلایی

*************

اشعارمناجات باخدا ـ شعرماه رمضان ـ علی اکبرلطیفیان

آن کس که سر به مقدم جز او نمی زند
چون کلب راه پرسه به هر کو نمی زند

این نامرتبى مرا سرزنش نکن
آشفته حال شانه به گیسو نمى زند

لنگى که پهن کرده ام اینجا عبادت است
سجاده با گلیم گدا مو نمی زند

دل که نسوخت گریه به هق هق نمی رسد
شمع سحر نسوخته سوسو نمى زند

توحید را به غیرت پروانه داده اند
می سوزد و به هیچ کسى رو نمی زند

مجنون بدون دم زدن عاشق نمی شود
پس نیست عاشق آن که دم از او نمی زند

عاشق همیشه پشت سرش حرف می زنند
اما ز پا مى افتد و زانو نمى زند

جاروکش تشرف گریه است این مژه
بیهوده چشم را مژه جارو نمی زند

با یک نگاه تو جگرى خون شد از دلم
زخمى که چشم می زند ابرو نمی زند

می میرم و ز وصل تو حرفى نمی زنم
حرف وصال را که سیه رو نمی زند

گیسو سپید کرد زلیخا به پاى تو
از این به بعد دست به گیسو نمی زند

***************

اشعارمناجات باخدا ـ شعرماه رمضان ـ سیدپوریاهاشمی

خاکیَم بس که زمین خوردم و غفلت کردم
آه دیگر به زمین خوردنم عادت کردم

چقدر توبه شکستم ، چقدر برگشتم
چقدر پیش تو احساس خجالت کردم

جای تو دل به همه دادم و خارم کردند
رحم کن بر من ساده که حماقت کردم

دارد این عمر تلف می شود و می بینم
نه شدم عابد درگاه نه همت کردم

مزه ی نام حسین از دهنم دیگر رفت
بس که هی پشت سر خلق تو غیبت کردم

دست احسان تو را پس زدم و کج رفتم
جای تو با خود ابلیس رفاقت کردم

به امانت شرف و ثروت و جاهم دادی
من آلوده خیانت در امانت کردم

یاد بی کس شدنم ، یاد تو افتادم من
سر این سفره فقط صحبت حاجت کردم

نظری کن که دگر سمت معاصی نروم
خسته ام بس که از این نفس شکایت کردم

نخورد مهر عذاب تو به پیشانی من
همه ی عمر فقط سجده به تربت کردم

لذت ماه مبارک سفر کرببلاست
میل شبهای حرم میل زیارت کردم

تو خودت شاهد من باش که در هیئتها
از تن بی سر ارباب روایت کردم

نیزه دار آمد و افتاد به جان بدنش
وای من کهنه حصیری شده دیگر کفنش

****************

اشعارمناجات باخدا ـ شعرماه رمضان ـ رضادین پرور

بر دل غمزده امید و رجا می آید
بنشینید همین جا که خدا می آید
چقدر دور و بر سفره گدا می آید
چون علی کرده دعا، حال بکا می آید
گریه کردن فقط انگار به ما می آید

کار ما چیست؟ چنان ابر، فقط باریدن
تا سحر بر سر سجادۀ شب نالیدن
بی سر و پا شدن و حلقه به در کوبیدن
کار او چیست فقط جرم و خطا پوشیدن
این ندایی است که از عرض و سما می آید

غیر عصیان و خطا بر دلم انباشت نشد
لطف او دست مرا باز نگهداشت، نشد
دست مهرش به دلم عشق فقط کاشت، نشد
کاشتم هر چه در این مزرعه برداشت نشد
فقط از دست من انگار،جفا می آید

می گشایند در میکده گاه و بیگاه
رزق مان می رسد از برکت و سوز این ماه
توبه سهل است اگر می گذریم از این ماه
هر که دارد هوس کرببلا بسم الله
با زهم بوی مزار شهدا می آید

قابل التّوبه اگر اوست، بگوئید حسین
آبرو داده به ما دوست، بگوئید حسین
نام این دوست چه نیکوست،بگوئید حسین
کارتان گر که به یک موست،بگوئید حسین
نوکر فاطمه بودن به شما می آید

موی آشفتهء عشاق مرتّب نشود
هر که گریان حسین است معذّب نشود
قسمی پاک تر از معجر زینب نشود
روز ما قاعدتا” بی غم او شب نشود
یادمان روضه ای از کرببلا می آید

نعل ده اسب، نقوش بدنی را کندند
عده ای هول شده،پیرهنش را کندند
بعد انگشت، عقیق یمنی را کندند
آه از آن وقت که خلخال زنی را کندند
همه دیدند کسی با قد تا می آید

****************

اشعارمناجات باخدا ـ شعرماه رمضان ـ شاعرناشناس

بدِ مرا تو بخوب خودت بدل کردی
به وعده های خودت بارها عمل کردی

حقیر بودم اما تو زود نام مرا
بزرگ کردی و آوازه ی محل کردی

به هر که رو زده بودم مرا معطل کرد
ولی تو مشکل من را چه زود حل کردی

فرار کردم و با اضطراب برگشتم
به محض اینکه رسیدم مرا بغل کردی

گناه تلخ مرا با حسین بخشیدی
حسین گفتم و این زهر را عسل کردی

بیا و قول بده زود کربلا ببرم
تو که همیشه به قول خودت عمل کردی

محبت علی از سینه ام نخواهد رفت
چرا که حب علی را تو لَم یَزَل کردی

به زیر دِین کسی نیستم ، خدا را شُکر
مرا گدای حسین از همان ازل کردی

*****************

اشعارمناجات باخدا ـ شعرماه رمضان ـ شاعرناشناس

شبا که گریه می کنم به حال زار خودم
یواش یواش یادم میره گریه به حال خودم
الهی العفو که می گم صدام میره به بالا
گریه که آتیش می گیره دلم میره کربلا
شب جمعه است بی خیال خودمم
خودم اینجا با دلم تو حرمم

من می دونم خدا منو ، به حرمت مادرت
می بخشه تا زار می زنم ،  امشب برای سرت
به جسم پاره پاره ی گل پسرت ، اکبرت
به حنجر بریده از تیر علی اصغرت
شب جمعه است بی خیال خودمم
خودم اینجا با دلم تو حرمم

برا خودم گریه کنم فایده ای نداره
می خواهم که فریاد بزنم برای شیر خواره
به دستای روی زمین به مشک پاره پاره
به اون غریب بی کفن که پیرهنم نداره
بالا بلند بابا گیسو کمند بابا

****************

اشعارمناجات باخدا ـ شعرماه رمضان ـ شاعرناشناس

آمدم سوی تو راهی وا کُنم ، تا وقت هست
آمدم شاید تو را پیدا کُنم ، تا وقت هست
تا شب اِحیای تو کارم توسل کردن است
قصد دارم خویش را اِحیا کُنم ، تا وقت هست
نامه ی اعمال من را می دهی در دست راست ؟
زود باید برگه را امضاء کُنم ، تا وقت هست
من امان می خواهم از یَومَ یَعِزُّ ظالِمَ
تا سحر مولایَ یا مولا کُنم ، تا وقت هست
آرزوهای دراز عمر مرا بر باد داد
می نشینم با خودم دعوا کُنم ، تا وقت هست
ای رفیقِ لا رفیقَ لَه ، شدم من بی رفیق
با تو حالا آمدم نجوا کُنم ، تا وقت هست
من همانم [نه آنم] که یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنثِ الْعَظِیمِ
آمدم که خوب با تو تا کُنم ، تا وقت هست
کاشکی با یا کریم ،  العفو های نیمه شب
بین خوبانت خودم را جا کُنم ، تا وقت هست
عاشقی بی دست و پایم دست داده در دعا
روضه ای جانکاه دست و پا کُنم ، تا وقت هست
دست من زیر عبا و پیکرت روی عبا
چاره ای باید بر این اعضا کُنم ، تا وقت هست
عمه ات را می برند از حلقه ی نا محرمان
تا مراعات دل زهرا کُنم ، تا وقت هست
ای علی این خنده ها در کوفه بدتر می شود
کاش فکر معجر زن ها کُنم ، تا وقت هست

*******************

اشعارمناجات باخدا ـ شعرماه رمضان ـ شاعرناشناس

ذکر تو تا می رسد ، اذکار یادم می رود
می سپارم دل به تو ، دلدار یادم می رود
بر لبم لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَهِ اللَّهِ هست بس
آنقدر شادم که استغفار ، یادم می رود
چون که از مُستَشهَدین بَینَ یَدیکُم کرده اند
مرگ و قیل و قال آن انگار یادم می رود
می خورد صدها گره بر کار من در طول روز
گریه های نیمه شب هر بار یادم می رود
خوف دارم از رجائی که مرا دور از تو کرد
در عذابم ، قهر تو بسیار یادم می رود
خنده ی بین گناه آخر مرا زد بر زمین
آتشم وقتی زقوم النار یادم می رود
بس که از داغ حسین آتش گرفته جان من
تا سلامش می دهم افطار یادم می رود
می کِشد آتش به جانم لُکنَتِ طفل حسین
یاد اشکش می کُنم ، گفتار یادم می رود
نیزه دید آنقدر گیسویش شده چون مادرش
گفت عمه جان مگر مسمار یادم می رود
سوختم از کج دهانی های این دختر پدر
آنقدر که خنده ی اشرار یادم می رود
هر چه آمد بر سرم هر بار یادم رفته است
جان تو بابا مگر این بار یادم می رود

برای مشاهده دیگراشعارمناجات باخدا اینجا کلیک فرمایید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.