
همچون غریبه با من دلخسته تا مکن
طفلان خواهرت ز سر خویش وا مکن
یکبار می شود که فدای غمت شوند
حالا که وقتش آمده چون و چرا مکن
دو نوجوان زینب و این قتلگاه تو
بی بهره ام ز قافله ی کربلا مکن
یک عمر بوده ام همه جا در کنار تو
سهم مرا ز سفره ی سرخت جدا مکن
یکبار کار من به تو افتاد یا اخا
رد قسم به عصمت خیرالنساء مکن
ادامه مطلب…
ادامه مطلب ... 
اشعــــــــــــارشب چهــــــــــــارم محـــــــــــرم
بغض نگاه خسته تان،ای مسیح من
مانند سنگ ؛شیشه ی قلب مرا شکست
دار و ندار زندگیم نذر خنده ات
غصه نخور،که ارتش زینب هنوز هست
**
در راه پاسداری آیین کردگار
عمریست در کنار شما ایستاده ام
این بچه های دست گلم را زکودکی
من با وضو و حب شما شیر داده ام
**
سرمست باده های طهورایی توأند
شمشیر دست هر دوشان تیز و صیقلی است
پروانه وار منتظر اذن رفتنند
رمز شروع حمله شان ذکر یا علیست
**
ای پادشاه- تا تو رضایت دهی- ببین
سربند یاعلی به سرخویش بسته اند
برفوت و فن نیزه و شمشیر واقف اند
چون پای درس ساقی لشگر نشسته اند
**
عباس گفته: خواهرمن!مرحبا به تو
این مردهای کوچک تو، شیرشرزه اند
مبهوت سبک جنگ و رجزهایشان شدم
شاگردهای اول پرتاب نیزه اند
**
گفتم به بچه های عزیزم که تا ابد
غمگین زخم سینه ی یک یاس پرپرم
تا آخرین نفس به عدو تیغ می زنید
با نیت تلافی سیلی مادرم
مطالعه بیشتر….
ادامه مطلب ...