اشعار ولادت امام رضا علیه السلام – حسن لطفی

 

شب بود و شور بود و سلامِ فرشته ها
از عرش تا به فرش ، قیامِ فرشته ها
بارانِ شوق بود و امامِ فرشته ها
شب بود و گرمِ سجده تمامِ فرشته ها

قلبِ فرشته ها پُرِ عطرِ خدا شده
امشب خدا اسیرِ نگاهِ رضا شده

موجِ کَرَم به اوجِ تَلاطُم رسیده است
ناز و نماز و شوق و تَبَسم رسیده است
داوودِ عاشقی به تَرَنُّم رسیده است
کعبه کجاست؟ قبله‌ی هفتم رسیده است

گویی خدا تمامیِ خود را کشیده است
پیش از ازل که رویِ رضا را کشیده است

موسیٰ گدایِ خانه‌یِ موسایِ مرتضیٰ ست
عیسیٰ دخیلِ جلوه‌یِ سینایِ مرتضیٰ ست
امشب شبِ تبسّمِ زهرای مرتضیٰ ست
آئینه‌ی شُکوه سراپایِ مرتضیٰ ست

گیرم بهشت مستِ مِیِ حوضِ کوثر است
فوّاره‌هایِ صحن رضا دیدنی‌تر است

هر پنجه‌ای که شانه‌یِ گیسو نمی شود
هر قبله‌ای که گوشه‌ی اَبرو نمی شود
هر جذبه‌ای که عکس هُوَالهو نمی شود
هر دلبری که ضامنِ آهو نمی شود

پا می‌نَهَد به بالِ مَلَک هرکه یاد اوست
تا جبرئیل خادمِ بابُ‌الجواد اوست

زلفی گشوده و دلِ شیدا نمانده است
در ازدحام ، جای تماشا نمانده است
مجنون که هیچ ، رونقِ لیلا نمانده است
سر را بریده‌اند ، زلیخا نمانده است

باغ بهشت کاشی گلدسته‌های اوست
عباس دل سپرده‌ی دارالشفای اوست

در بِرکه‌ها تَمَوُّجِ دریایی‌اش ببین
در آسمان شُکوهِ اَهورایی‌اش ببین
در قلبِ طوس سفره‌ی زهرایی‌اش ببین
خانه به خانه سایه‌ی آقایی‌اش ببین

خورشید اگر نگاه به ایوان طلا کند
باید غبار گردد و کارش رها کند

نقّاره می‌زنند مسیحی شفا گرفت
نقّاره می‌زنند خلیلی عطا گرفت
نقّاره می‌زنند کلیمی بها گرفت
یوسف دوباره سُرمه زِ پایین پا گرفت

با دست‌های لطف تو آزاد می‌شویم
وقتی دخیل پنجره فولاد می‌شویم

با گوشه‌چشم ، تا که نگاهی به ما کنی
کارِ هزار معجزه و کیمیا کنی
مشکل بهانه است که ما را صدا کنی
تا کاسه‌هایِ خالیِ ما را طلا کنی

جز گوشه‌های صحن تو آقا کجا روم
کِی با کبوتران حرم کربلا روم؟


***************

اشعار ولادت امام رضا علیه السلام – مظاهر کثیری نژاد

ای ابتدای صحبت و ختم کلام ما
جاروکشی صحن تو شغل مدام ما
در بین خادمان تو ثبت است نام ما
ما برده ی توایم و دو عالم غلام ما

ای هشتمین امام!امام همام ما!

مژده رسید، غنچه ی زهرا دمیده است
آورده اند:"قامت هارون خمیده است"
نورت پدیده ایست که فوق پدیده است
قبل از سلام ما به تو از تو رسیده است

هر روز صبح زود جواب سلام ما

مشهد گدا پر است و کسی کم نمی برد
هم می برد ز فیض شما ،هم نمی برد
هدیه کسی برای کسی غم نمی برد
اهل بهشت را به جهنم نمی برد!!

کم نیست در مقام زیارت مقام ما

استاد درس عشق در این مکتبم رضاست
بیماری ام رضاست،دوای تبم رضاست
در قلب من رضاست، به روی لبم رضاست
نان شبم رضاست، نماز شبم رضاست

دایم به ذکر می گذرد صبح و شام ما

چشمت دلیل ذوق هنرمندهای ماست
شیرینی تو بیشتر از قندهای ماست
میلاد تو گشایش لبخندهای ماست
دیوان عشق، "از تو نوشتند" های ماست

"ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما"

صحنت پر از امید و لبالب اراده است
فرقی نداشت، هر که سواره ، پیاده است
یک دست زلف یار و یکی جام باده است
ابرو گشاده ایم که دستت گشاده است

مشهد به نام توست ولیکن به کام ما

در شان و رتبه ی تو غزل دل نگفته است
هرگز کسی قصیده ی قابل نگفته است
حافظ مجاز گفته و بیدل نگفته است
مضمون تازه ایست که "دعبل" نگفته است

ما هرچه گفته ایم سرودی به نام ماست

آن شب که صرف یاد تو شد خوش به حال ماست
وان شب که صرف بی خبری شد زوال ماست
عالم اگر که مال تو باشیم مال ماست
فتوا رسیده است که مستی حلال ماست

بی اذن توست آب خوش اما حرام ما

تو عشق را به اهل جنون یاد می دهی
بنیاد عقل یک شبه بر باد می دهی
امشب برات پنجره فولاد می دهی
حتما به هر که خواست گهرشاد می دهی

خوبی مرام توست، نه مثل مرام ما….

صیاد جز کنار تو زانو نمی زند
خورشید در رواق حرم سو نمی زند
مشهد که بی امید کسی رو نمی زند
با خانه ی خدا حرمت مو نمی زند

ای مشهد تو شعبه ی بیت الحرام ما!

ای گنبد تو خانه ی خورشید یا رضا!
ای مامن شبانه ی خورشید یا رضا!
زد تکیه بر تو شانه ی خورشید یا رضا!
گرم دمت زبانه ی خورشید یا رضا!

خورشیدی و حرارت تو بار عام ما


**************

اشعار ولادت امام رضا علیه السلام – محمد مبشری

اشکی چکید و چشم همه را بهار کرد
نوری رسید و دیده ی ما بی قرار کرد
از روزنی دمید و دل ما را شکار کرد
ما را اسیر پنجره های نگار کرد

یک پنجره گشا و دلم پر بهانه کن
سیبی روانه کن دل من را نشانه کن

هر کس دمیده هر نفسی که مسیح نیست
غیر از کلام حق به مدیحت فصیح نیست
عشقی شبیه عشق تو آقا صریح نیست
هر پنجره که پنجره های ضریح نیست

باید دخیل حضرت خورشید ها شویم
باید که سائل در امیدها شویم

این مرغ جان ز سینه چو آزاد می شود
دل رهسپار پنجره فولاد می شود
تا که کسی دلش پی امداد می شود
راهی به سوی صحن گوهرشاد می شود

سوگند می خورم به خدا جبرئیل بود
آن سائلی که بر حرم تو دخیل بود

فخری نداری  این که ملک زائرت شود
فخر ملک بود که دمی ناظرت شود
حکم خداست آن چه که در خاطرت شود
وقت حساب اهل جهان حاضرت شود

این گفته ی خداست علینا حسابهم
این گفته ای دگر که الینا ایابهم

آن کس که هست حق به رضایش رضا تویی
آن کس که هست ضامن حکم قضا تویی
آن کس که هست نور دل مرتضی تویی
آن کس که هست عشق دل ما رضا تویی

بی تو بهانه ای به وجود همه نبود
بی تو به عاشقان همه دم زمزمه نبود

هر کس زیارت تو کند تا خدا رود
یعنی که عاشقت حرم کبریا رود
هر کس دخیل پنجره ات شد کجا رود
از گنبد طلای تو تا کربلا رود

نه نه کسی که زائر تو شد به عالمین
باشد همان زمان به خدا زائر حسین

شان زیارت تو فراتر ز کربلاست
یعنی حریم عشق تو بهتر ز کربلاست
یعنی بهشت قبر تو برتر ز کربلاست
اما به بوی سیب معطر ز کربلاست

هر کس به مشهد تو رود کربلایی است
هر دل به عشق تو شود عاشق خدایی است

آقا قسم به عشق ، که دل بر تو بسته ایم
در سایه سار نام بلندت نشسته ایم
از غیر مهر تو به دو عالم ، گسسته ایم
پیمان اگر که بود به جز تو شکسته ایم

ما را خدا به حب ولایت سرشته است
ما را برای عشق رضا حق نوشته است

بر سائلان درگه خود یک نگاه کن
نیمه نگاه خود به من روسیاه کن
ما را گدای خود کن و عبد الاه کن
آقا عنایتی به من بی پناه کن

تنها پناه جمع غریبان تویی رضا
مهمان جان نه صاحب این جان تویی رضا


****************

اشعار ولادت امام رضا علیه السلام – وحید قاسمی

روز ولادت تو غزل آفریده شد
مفعول وفاعلات و فَعَل آفریده شد
پلکی زدی ومعجزه ای را رقم زدی!
از برق چشمهات زحل آفریده شد
از شهد غنچه ی لب پر خنده ی شما
در چشمه ی بهشت عسل آفریده شد
عالم به رقص آمد و، از پایکوبی اش
ازطوس تا حجاز گسل آفریده شد
سینه به سینه؛شکرخدا عاشقت شدیم
این عشق پاک روز ازل آفریده شد

ما از پدر ولایِ شما ارث می بریم
ایرانیان کشور موسی بن جعفریم

درجشن پایکوبی تنبورهای مست
در بزم میگساری انگورهای مست
نور خدایی تو چه اعجاز کرده است!
هو می کشند دوروبرت کورهای مست
شیرینی ولایِ شما چیز دیگری است!
این را شنیدم از لبِ زنبورهای مست
دارد تمام شهر به دیوار می خورد!
در پیشِ چشم قاصرِ مأمورهای مست
ازاین به بعد حرف خدایی نمی زنند
با دیدن جلال تو، منصورهای مست

اِذن دخول میکده ورد زبان ما
بوی شراب می دهد امشب دهان ما

وقتی همه به عشق تو پروانه می شوند
پروانه ها کنایه و افسانه می شوند
روح بهارهستی و؛این بوته های خار
از عطر گامهای تو ریحانه می شوند
با دیدن جمال زلیخا کُش شما
یوسف شناس ها همه دیوانه می شوند
شانه به شانه، شاه وگدا در سرایتان
مهمانِ سفره های کریمانه می شوند
شبها به عشقِ باده ی نابت، شیوخ شهر
شاگردهایِ حوزه ی میخانه می شوند

عمری کتاب تزکیه تدریس کرده ای
در شهر طوس میکده تاسیس کرده ای

آن سوی شهر، قبه ای از نور دیده ام
صحن وسرای کیست که از دور دیده ام؟
هوش از سرم پریده و مستانه می دوم
حس می کنم که باغِ پرانگور دیده ام
دیگر چه احتیاج به نعلین وچوب دست!
موسیِ پا برهنه شدم؛ طور دیده ام
مشهد کجا و این دل ناپاک من کجا!؟
خود را شبیه وصله ی ناجور دیده ام
در محضرت جنابِ سلیمان شهر طوس
بالِ ملخ به شانه ی یک مور دیده ام

اینجا ندیده ایم گدایی که دلخور است
اینجا فقیرها چقدر جیبشان پُراست

گریه بهانه ایست،که عاشق ترم کنی
شاید مرا کبوتر جلد حرم کنی
آقای من! کلاغ به دردت نمی خورد؟
از راه دور آمده ام باورم کنی
با ذوق وشوق آمده ام،حضرت رئوف
فکری به حال رنگِ سیاه پرم کنی
زشتم قبول؛ بچه ی آهو که نیستم!
باید نگاه معجزه بر جوهرم کنی
باید تو را به پهلویِ زهرا قسم دهم
تا عاقبت به خیرترین نوکرم کنی

مادر سپرده است به دستِ شما مرا
گفته فقط شما ببری کربلا مرا


******************

اشعار ولادت امام رضا علیه السلام – علی صالحی

امشب دوباره شور تغزل گرفته ام
حس شروع نغمه بلبل گرفته ام
مثل نسیم روی چمن ها دویده ام
هر جا رسیده ام خبر از گل گرفته ام
بر دامن همیشه بهاری و سبز تو
با نور اشک دست توسل گرفته ام

از آسمان برای همه ناز می کنم
تا گنبد طلای تو پرواز می کنم

نقاره ها ز اوج مناره وزیده اند
مردم صدای آمدنت را شنیده اند
این زائران خسته، به عشق ولادتت
با عرض تهنیت به حضورت رسیده اند
زیباتر از همیشه شده آستان تو
آقا چه قدر ریسه برایت کشیده اند!
بوی غذای حضرتی و این همه گدا
مهمان نوازهای حرم سفره چیده اند

ای کاش در ضیافت تو دعوتم کند
امشب خدا نگاه تو را قسمتم کند

من با تو از حصار غم آزاد می شوم
با خواندن سرود تو دل شاد می شوم
یک بار از خرابه ی دل بگذر و ببین
از برکت قدوم تو آباد می شوم
تا آن زمان که بیشه پر از رد پای توست
آهوی دل سپرده ی صیاد می شوم
از سنگ هم گذشتم و آهن شدم ولی!
دارم ز جنس پنجره فولاد می شوم!

عمریست زیر سایه ی دستت نشسته ام
جز تو رضا به هیچ کسی دل نبسته ام

هرگز ز عشق خویش جدایم نمی کنی
محتاج بنده های خدایم نمی کنی
گفتی سه بار دیدن زوار می رسی
یا ایها الرئوف رهایم نمی کنی
دل تنگ روضه های حسین و محرمم
راهی خاک کرب و بلایم نمی کنی؟
این حرف آخریست که من با تو می زنم
مهمان سفرۀ شهدایم نمی کنی؟

خورشید من بتاب و دلم را سفید کن
وقت زیارت است مرا هم شهید کن


*****************

اشعار ولادت امام رضا علیه السلام – حسن لطفی

امشب که خدا با تو نمایان شده آقا
انگار دلم تازه مسلمان شده آقا
از یاد بَرَد نامِ بهشتِ اَبَدی را
هرکس که دِلَش اهلِ خراسان شده آقا
هرکس که رسیده است به جایی و مقامی
از خاکِ درِ خانه یِ سلطان شده آقا
باید بنویسند که گنجینه یِ عرشیم
در سینه ی ماعشقِ تو پنهان شده آقا
فهمیده ام از هِیمَنه یِ نورِ حضورت
با دیدنِ تو فاطمه خندان شده آقا

من را بِبَر از خانه به میخانه ، تَرَم کن
دستی سرِ گیسو زده دیوانه ترم کن

لبخند بزن تا که ببینند رضا را
آیاتِ جَمالی و جَلالیِ خدا را
لبخند بزن تا که بِبینَند حُسینی
تا با تو حَسَن جِلوه کُنَد اَرض و سَما را
لبخند بزن تا همه در کیشِ تو آیند
تا شهر حُسینیه کُنَد صومِعه ها را
باید که شبِ آمدنت باز بگویند
تقوایِ تو را ، زُهدِ تو را ، شوقِ دعا را
بوی تو زِ پیراهنِ یوسف گذری کرد
بخشید به چشمِ ترِ یعقوب شفا را

ای آب و هوای دل من با حرمت گرم
ای نازِ نفسهای خداوند دَمَت گرم

شیرین تر از این شیوه ی غارتگری ات نیست
فریاد که دِلخواه تَر از دلبری ات نیست
یک عمر هلاکِ تو و این جذبه ی عشقیم
خاکِ تو سَرَم باد که چون سَروَری ات نیست
حتما به علی رفته ای اینقدر شگفتی
کَس نیست ، گرفتارِ دَمِ حیدری ات نیست
ای معجزه ی دامنِ زهرا زِ نگاهت
پیداست دِلی همچو دلِ مادری ات نیست
هنگام حدیث است بخوان سلسلهالعشق
تا خلق نویسند:تکی ، دیگری ات نیست
من آمده ام سُجده کنم اوج بگیرم
گفتند که جانبخش تر از پادَری ات نیست

صد شکر خدا صحنِ گوهرشاد به ما داد
ما بی کَس و او پنجره فولاد به ما داد

سوگند سَرِ کعبه به دامانِ تو باشد
صد چِله دلِ قبله چراغان تو باشد
من بچه ی آهویم و دنبالِ تو هستم
آقا به دلم حق بده حیرانِ تو باشد
این خِطه اگر سبز و بلند است و خدایی
اصلا نه عجیب است که ایرانِ تو باشد
جبریل اگر بال و پَرش سایه ی عرش است
بر رویِ سَرَش سایه یِ ایوانِ تو باشد
بیچاره بهشت است که هر شامِ تولد
حیرانِ چراغانِ خیابانِ تو باشد

امشب سرِ سال است بده خرجی ما را
ای شاه براتِ بقیع و کرببلا را

ما درد نهانی و تو آن لطف عیانی
ما کمتر از اینیم و تو بالاتر از آنی
بدجور گِره خورده به گیسوی شماییم
ما را زِ سَرَت وا نکنی زود نَرانی
بر فرشِ حرم گرد و غباریم و نشستیم
ما را نَتِکانی ، نَتِکانی ، نَتِکانی
ما نیز سفارش شده ی فاطمه هستیم
خواهی بِکُش اما درِ دیگر نَکِشانی
ما را به نفسهای تو بخشیده خداوند
ما را به سرِ سفره ی غیری نَنشانی

گیسوی من از غصه ی تان پیر شد آقا
کو کرببلا و نجفم ، دیر شد آقا


***************

اشعار ولادت امام رضا علیه السلام – رضا باقریان

باید به عشق گنبد تو یاکریم شد
روی مناره های الهی مقیم شد
حیف است پا به صحن و سرای شما نهم
باید سوار بال ملک یا نسیم شد

هرکس دخیل پنجره فولاد میشود
تا روز حشر خانه اش آباد میشود

صحن و سرای خانه ات آباد یا رضا
صید توییم گر تویی صیاد یا رضا
روزی سفره های شب ما زیاد شد
وقتی که راهمان به تو افتاد یا رضا

مهر تو را به آب و گل ما گذاشتند
نام تو را شفاعت عالم نگاشتند

بال و پر فرشته گلیم سرای تو
آقا شود کنار تو آقا، گدای تو
آنقدر وسعت حرمت کبریایی است
جا شد بهشت گوشه صحن و سرای تو

حالا بهشت، هم نفس زایرت شده
در کوچه های دور حرم عابرت شده

باید برای درک تو پر در بیاورم
غیر از رئوف، واژه بهتر بیاورم
باید برای منقبت بی کرانه ات
یک صفحه ای به وسعت محشر بیاورم

محشر به شانه های تو مثل کبوتر است،
وصف تو از خیال و شعورم فراتر است

در مشهد آفتاب به دردی نمیخورد
بی عطر تو گلاب به دردی نمیخورد
بوسه، مرا ز پای تو سیراب میکند
با این حساب، آب، به دردی نمیخورد

یک ذره از تلولوی تو آفتاب شد
خورشید هم کنار تو خانه خراب شد

صحن عتیق هرچه مسلمان درست کرد
از برکت تو بوذر و سلمان درست کرد
شبهای جمعه از نفس زائران تو
دور ضریح، چند سلیمان درست کرد

بیهوده نیست عاشق تو بی قرار تو
اینگونه بود مور شدن در جوار تو

خوب است در حریم شما استخاره ها
هیچند در برابر نورت ستاره ها
سوگند میخورم به جلال تو یا رضا
عرش خداست بر سر دوش مناره ها

پیش تو استخاره گرفتیم و بد نشد
گلدسته حریم تو آقا رصد نشد

هرجا کریم هست، کرمخانه میشود
بالم فقط به گرد تو پروانه میشود
کنج حرم نشسته ام و داد میزنم
( هر یوسفی که یوسف زهرا نمیشود )

آقا کرامت تو در اینجا زبان زد است
کرببلای دیگر من شهر مشهد است

دست تو خاک را به نظر کیمیا کند
ظرف مس وجود مرا هم طلا کند
حس میکنم کنار تو نام حسین را
نام حسین در حرم تو چه ها کند

پابوسی تو پاره گریبانمان کند
راهی به سوی شهر حسین جانمان کند

آن سایلی که دامن لطف تو را گرفت
یادم نرفته نیمه شبی که شفا گرفت
جان جواد را که قسم داد پیش تو
یک اربعین، از حرمت کربلا گرفت

دارالشفاست کوی تو یا ثامن الحجج
وجه خداست روی تو یا ثامن الحجج


*****************

اشعار ولادت امام رضا علیه السلام – قاسم نعمتی

دل سودا زده سامان نپذیرد هرگز
کافر چشم تو برهان نپذیرد هرگز
آنکه بیمار نگاهی شده هنگام سحر
منت مرهم و درمان نپذیرد هرگز
با نگاه تو اگر عاشقی آغاز شود
جز به دیدار که پایان نپذیرد هرگز
دل اگر خانه ی هر بی سر و پایی گردد
اثر از گفته ی خوبان نپذیرد هرگز
عمر بی معرفت آبی است که از جو رفته
این زیانی است که جبران نپذیرد هرگز

ما در خانه ی سلطان سر و سامان داریم
هرچه داریم ز آقای خراسان داریم

با دم قدسی معشوق نفس تازه کنم
تا که قدری سخن از یار خوش آوازه کنم
صحن گردی حرم وقت سحر می خواهم
تا صفای دل شیدا زده اندازه کنم
بین هشتی حرم گر بکشیدم بر دار
سر سودایی خود زینت دروازه کنم
سرگذشت من و تو گشته کرمنامه ی عشق
هر سحر پای مناجات دلی تازه کنم
تار گیسو طلبم تا که ورق های دلم
همچو یک مصحف پر درد به شیرازه کنم

نام این مصحف دل را بگذارم ز قضا
قصه ی یک سگ ولگرد و کرامات رضا

تا که بر گنبد تو دیده ام از دور افتاد
ناگهان در دل آلوده ی من شور افتاد
اولین بار که دیدم حرمت را گفتم:
ای سلیمان به سرایت گذر مور افتاد
بی پناه آمدم و خوب پناهم دادی
راهم از حادثه در دولت منصور افتاد
تا به خود آمده دیدم که دل از دستم رفت
وسط آینه ام چشمه ای از نور افتاد
نه بگویم که کلیمم حرمت عرش خداست
اتفاقی ره موسای دل از طور افتاد

یک قدم سوی تو با عمره برابر گردد
کعبه هم دور سر گنبد تو می گردد

ای که ناگفته ز اسرار دلم آگاهی
دستگیر دل هر خسته دل و گمراهی
ز عنایات رئوفانه ی تو فهمیدم
که نه من بلکه همیشه تو مرا می خواهی
در بهشت تو نهم پای چو با کوهی درد
تو طبیبانه دوا می کنی اش با آهی
من گدا زاده و تو نسل به نسلت سلطان
خوش برازنده ی تو صحن و سرای شاهی
حاجت از دل نگذشته تو روا می سازی
ای که ناگفته ز اسرار دلم آگاهی

من مسلمان شده ی نیمه نگاهت هستم
لحظه ی مرگ بیا دیده به راهت هستم

دل بیمار مرا فرصت درمانی ده
با دم قدسی ات ای دوست مرا جانی ده
قبل از آنی که گناهم نفسم را گیرد
آمدم توبه کنم مهلت جبرانی ده
همچنان زلف پریشان تو آواره شدم
به دل خانه خرابم سر و سامانی ده
شوری اشک چشیدم که نمک گیر شدم
سر این سفره به من رزق فراوانی ده
حمدلله که سر کوی تو زنجیر شدم
استخوانی به سگ خانه ات ارزانی ده
لحظه ی مرگ قدم رنجه کن و بر ما هم
فیض دیدار چون آن عاشق سلمانی ده
از تو من روزی شبهای محرم خواهم
چشم پر گریه ای و سینه ی سوزانی ده
سفره ی عاشقی ام را تو بیا کامل کن
عصر روز عرفه فرصت قربانی ده

در حریمت خبر از عرش خدا می آید
بوی سیب حرم کرببلا می آید

آمدی تا که به نامت دل ما زنده شود
یادی از فاطمه و شیر خدا زنده شود
آمدی تا  سند شیعگی ما باشی
با نفس های تو تسبیح و دعا زنده شود
آمدی تا ز پی ات خواهرت آواره شود
یاد آوارگی شام بلا زنده شود
پلک زخمی تو از خاطره ی گودال است
آمدی روضه ی آن رأس جدا زنده شود
امر کردی به همه گریه کنند بهر حسین
تا غم بی کفن کرببلا زنده شود

جد مظلوم تو را با لب عطشان کشتند
خواهرش دید و به گیسوی پریشان کشتند


******************

اشعار ولادت امام رضا علیه السلام – نر گس غریبی

چه بهشتیست که حور و ملکش گریانست
کعبه در همهمه ی عشق تو سرگردانست

چه بهشتیست که دارد ز مدینه نفسی
مشهدت کرببلایی وسط ایرانست

دور تا دور حریم تو به دریا وصلست
آسمان بین هیاهوی حرم ، حیرانست

حرمتش واجب و نور ملکوتی دارد
هرکه در این حرم الله شبی مهمانست

میشود در حرمت پر زد و بارانی شد
آسمان در وسط صحن ، کبوتر بانست

در غبار حرمت ملک سلیمان پیداست
آسماندار خدا ، خادم این ایوانست

در تکاپوی لبم قافیه ها بارانیست
عشق تو رکن و مقامست و دل ایمانست

جببرییلست مقیم حرم و درگاهت
عرش در کنج حریمت بخدا پنهانست

ای که آهو به پناهت متوسل شده است
حرمت ، ملجأ درمانده و بی سامانست

سوره ی شمسی و خورشید نژادی از توست
دور تا دور حریم تو قمر بندانست

حرمت محور منظومه ی شمسیست رضا
این حرم منشأ پیدایش این کیهانست

بر سر سفره ی تو فرق ندارد هرگز
خوب یا بد ، که عطای تو سر احسان است

آهوان در حرمت منتظر تضمینند
حرم آرامگه و قبله گه خوبانست

کربلاییست برای خودش این صحن وسرا
یا مدینست که در دور و برش ایوانست

وصف شأن تو که سر چشمه ی توحید شدی
سوره ی نور ، تبارک ، حج و  الرحمن است

شرط ایمانی و یک سلسله این را گفتند
عشق تو شرط بلاغست و خود قرآنست

از شما گفتن اگر قافیه ها جور شود
شعر سر بسته ی من آتش یک دیوانست

بارگاهش حرم امن کبوترها شد
آن طبیبی که خودش دردو خودش درمانست

در میان دو حرم مانده غزلها چه کنم؟
یک طرف فاطمه یک سو حرم سلطانست

چه بگویم که نفس سوخته از عشق شما
این دهه از سر لطف تو غزل بندانست

بی گمان چشم شما ضامن این شاعر شد
شهر شعرست نگاهی که پر از بارانست

شاعر از وصف کرامات شما عاجز شد
شعر من بی نظر لطف شما ویرانست

دست تو ضامن این شاعر سائل صفتست
نظر لطف شما هم نمک و هم نانست

آن غریبی که سرش با غم دوران گرمست
گم ترین نام که خود یوسف این کنعانست

دل عجب نیست که در عشق شما افتاده
سهم الارثسیست که از ذریه ی سلمانست


*******************

اشعار ولادت امام رضا علیه السلام – مجتبی خرسندی

شیخ می آید حرم،گمراه می آید حرم
با تمام زائرانش راه می آید حرم

هیچ فرقی نیست بین زائرانش چونکه هم
بنده می آید حرم ، هم شاه می آیدحرم

لحظه ای خالی نمی ماند اگر دقت کنیم
روزها خورشید و شب ها ماه می آید حرم

خوش به حال شاعری که ساکن شهر قم است
گاه می آید حرم ، بیگاه می آید حرم

جمله ها بر عکس دنیا می دهد اینجا جواب
کوه از شوق زیارت کاه می آید حرم

گرچه در ظاهر بدی قصد زیارت کرده است
در حقیقت عارف باالله می آید حرم

هرکه می خواهد ببیند قطعه ای از عرش را
راه خود را می کند کوتاه می آید حرم

بُعد منزل نیست چونکه این سفرروحانی است
هرکسی هرجا بگوید : آه می آید حرم

شاه ورعیت ،مست وعارف، شیخ وگمراه و همه
با تمام زائرانش راه می آید حرم…

 

*****************

اشعار ولادت امام رضا علیه السلام – اضغر مومنی

زیر ایوان طلا یت ذکر یا هو میزنم
پیش این گلدسته هاهرلحظه زانو میزنم

میکندحیران و مستم صوت این نقاره ها
زین سبب باشدکه هردم من دم ازاو میزنم

گر خدا خواهد میان خادمانت جا شوم
صحن قدست رابه دست خویش جارو میزنم

من برای خوردن یک لقمه از نذر شما
هر زمان باشد به خدام حرم رو میزنم

تاکه گیرد دستهایم پنجره فولادتان
زائرانت رابه این سوی و به آن سو میزنم

پیرمردی گفت مشهدحج مابیچاره هاست
بعد آن سعی وصفا قدری از این مو میزنم

فاطمه یا فاطمه ذکر مدامم در حرم
از برای گوشه چشمت ، دم ز بانو میزنم


*******************

اشعار ولادت امام رضا علیه السلام – محمد مبشری

دل ، خرابت می شود با یک نگاه
جان به زیر سایه ات دارد پناه
بندی و زنجیری لبخند توست
این دل بیچاره ی غرق گناه
من غلام چشم حق جوی توام
تو امیر این دلی و پادشاه
کی شود این بنده را رامش کنی
بهر پابوسی بیاید بارگاه

بارگاهت را بنازم شاه طوس
یا رضا یا حضرت شمس الشموس

تو دلیل افتخار آدمی
پاره ی جسم رسول اکرمی
ای تمام آسمان ها دست تو
چشمه ی خورشید و ماه عالمی
کاش مولا در برت راهم دهی
ساعت و لحظه ای ،آنی ، دمی
آمدم با کوله بار درد ها
تا دهی بر من دوایی مرهمی

مفلس بیچاره ی جامانده ام
یا رضا من بنده ی درمانده ام

مستم امشب مست مست از یاد تو
نعره ی مستی من فریاد تو
بسته ام بند دل خود را دخیل
بر ضریح پنجره فولاد تو
کاش می شد بار دیگر قسمتم
پا نهم در صحن گوهرشاد تو
دل سپردن بر تو گشته کار من
کار من باشد دمادم یاد تو

ای مرا دارو و درمان و طبیب
یا رضا ای مظهر امن یجیب

کاش مثل یک کبوتر می شدم
در حریم تو مجاور می شدم
ای تمام آیه ی تطهیر من
کاش با تو پاک و طاهر می شدم
غیر وصف تو سرودن غفلت است
کاش با مدح تو شاعر می شدم
کاش با اذن تو ای شاه رئوف
خاک پای هر چه زائر می شدم

زائرم کن زائر صحن عتیق
ای به آهوی بیابان هم شفیق

درد آوردم که درمانش کنی
غصه آوردم که پایانش کنی
دیده ی خشکیده را آورده ام
تا به لطفت غرق بارانش کنی
آمدم تا هوی زهرایی کشی
این گدا را غرق احسانش کنی
می شود آیا که این افتاده را
زائر آن صحن و ایوانش کنی

ای امیر سرزمین ارتضا
پادشاه من علی موسی الرضا

در فراقت غرق شور التهاب
می شوم ای بضعه ی ختمی مآب
در شرار عشق خاکستر شدم
تا مرا کردی به عشقت انتخاب
تا تو را دارم نیاید در دلم
از حساب روز محشر اضطراب
بر دلم یا حضرت شمس الشموس
با ولای مادرت نوری بتاب

ای دوای دردهایم جلوه کن
ای نوای نغمه هایم جلوه کن

***************
اشعار ولادت امام رضا علیه السلام – محمد مبشری

به ضریح تو دلم پیوسته
به امید کرمَت بِنشسته
دست خالی به حریمت آیم
هستی ام چیست دلی بشکسته
زائر پنجره فولاد توام
به سر زلف تو دل را بسته
تا شفا گیرم و بیمار شوم
ز طبیبان جهان دلخسته
آه ای درد تو درمان همه
ز غم غیر تو دل ها رَستِه
نظری کن به من ای دلدارم
که شوم از دو جهان وارسته
جای دیگر نروم تا به ابد
به ضریح تو دلم پیوسته

ساکن دائمی ام در حرمت
سائل سفره ی جود و کرمت

از ازل بر تو ارادت دارم
تا ابد بر تو محبت دارم
نقش نام تو به لوح سینه
بر جبین مُهر ولایت دارم
خاطرات حرمت عشق من است
روز و شب شوق زیارت دارم
بر ندارم ز تولای تو دست
مِهرت از قبل ولادت دارم
نه فقط نام تو را تا دم مرگ
نغمه تاصبح قیامت دارم
دوستان تو همه دوست من
با عدوی تو عداوت دارم
روز محشر که همه تنهایند
از تو امید شفاعت دارم

ای مسیحای دلم کاری کن
دل بی روح مرا یاری کن

دل همیشه پیِ سودای تو بود
طالب بزم تماشای تو بود
بهترین خاطره ی کودکی ام
دیدن گنبد زیبای تو بود
چه خوش آن روز که در عهد الست
امتحان ها ز تولای تو بود
دوش در حلقه ی مستان ازل
صحبت از قامت و بالای تو بود
آن چه جویند همه آب حیات
جرعه ی جام طهورای تو بود
هر چه جاری شده از کوثر ناب
باده ی ساغر و مینای تو بود
هر چه تعریف شد از باغ بهشت
شرحی از کوی دل آرای تو بود

زائر کوی و حریم تو منم
به خدا از حرمت دل نکنم

هر رواق حرمت باغ جنان
سایبانی به سرِ سرمستان
در بهشتِ ابدی جای گرفت
هر که در کوی تو گردد مهمان
سر خوش از جرعه ی سقاخانه
زمزم آید به طوافت گریان
کعبه پابوسی تو می خواهد
چون تویی کعبه ی عشق دل و جان
به چه ایوان طلایت زیباست
قوس طاقش بُوَد از عرش نشان
جود و احسان تو باران بهار
ریزه خوارت همه ی اهل جهان

من کی ام مدح و ثنای تو کنم
جان چه باشد که فدای تو کنم

قدسیان نزد تو حاضر هستند
به تماشای تو ناظر هستند
همچو حاتم دو هزاران سائل
بر سر خوان تو حاضر هستند
دم به دم فوج ملک بهر طواف
به ضریح تو مسافر هستند
فخر جبریل بُود خادمی ات
عرشیان نزد تو ظاهر هستند
زائران آمده اند از ره دور
پی آرامش خاطر هستند
سامرا کرببلا کعبه نجف
همه در کوی تو زائر هستند

سرخوشم از قِبَلِ حکم قضا
خورده بر نوکری ام مُهر رضا


****************

برای عضویت در کانال تلگرام ما اینجا کلیک بفرمایید

 

1 دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید

  • فاطمه مرادی
    ژوئن 11, 2022 6:09 ق.ظ

    ((ترانه‌هایِ زخمی))
    گُر گرفته باز صِدام، زخمی شدن ترانه‌هام
    جز نِگات نمی‌ذارم کسی بشینه تو نگام
    آقاجون! فدایِ گنبد طلات بیا یه کَم
    اون نگاهِ مهربونتُ بپاش تو لحظه‌هام
    دلِ من کبوتره، دخیلِ صَحنِ چشماتم
    هرجای دنیا برم، تو همرامی، خاکِ پاتم
    دلِ ساده ی منُ با یه نگات ورق بزن!
    از وجودم ریشه ی این همه تلخی رو بِکَن!
    فرض بکن منم یه آهویِ غریب و زخمی‌ام
    ضامنم می‌شی آقا؟ دستِ غریبُ پس نزن!
    دلِ من کبوتره، دخیلِ صَحنِ چشماتم
    هر جای دنیا باشم، تو همرامی، خاکِ پاتم
    خلسه ی دقیقه‌هام پر شده از تو دوباره
    آسمون به شوق تو می‌باره هر شب، ستاره
    چشم به رام تا پُر کنی خواب منُ با رازقی
    اسمِ تو زندگی رو دوباره یادم می یاره
    دلِ من کبوتره، دخیلِ صَحنِ چشماتم
    هرجایِ دنیا برم آقا تویی، خاکِ پاتم!

    فاطمه مرادی(نیلوفر)- شیراز

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.