وداع امام حسین

 بخش یازدهم : آخرین وداع امام حسین بااهل خیام

امام علیه السلام به سوی خانواده اش بازگشت تا آخرین وداع را با آنان داشته باشد، در حالی که از زخمایش، خون جریان داشت، به بانوان حریم رسالت و آزاد زنان سرای وحی، سفارش نمود که چادرهای خود را بپوشند و برای بلا آماده شوند و آنان را به صبر و تسلیم در برابر قضای الهی دستور داد و فرمود:
«برای بلا، آماده باشید و بدانید که خداوند شما را حمایت و محافظت می کند و از شرّ دشمنان، نجات می دهد و عاقبت کار شما را به خیر می گرداند، دشمن، شما را به انواع عذابها گرفتار می سازد و به جای این مصیبت، انواع نعمتها و کرامتها را به شما عوض می دهد، پس شکایت نکنید و به زبان چیزی مگویید که از ارزش شما بکاهد». (۱) دولتها نابود می شوند و کشورها از بین می روند و تمدنها نیست می شوند اما این ایمان که آن را مرزی نباشد، به بقا شایسته تر و به جاودانگی از هر موجودی در این زندگی، بایسته تراست. کدام جان است که چنین فجایعی را تحمل کند و با ثبات عزم، خرسندی و تسلیم در برابر امر خداوند، از آنها استقبال نماید؟ او کسی جز حسین علیه السلام نیست، امید پیامبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله و ریحانه ی آن حضرت و تصویر کاملی که نمایانگر حضرتش می باشد.
جانهای دختران پیامبر صلی اللَّه علیه و آله آنگاه که امام را با آن حال دیدند به اندوه گداخته شد، به او آویختند و با دلهایی پریشان گشته با او وداع کردند، چهره هایی از هراس بی رنگ شده. امام که آنان را دید لرزه بر اندامشان افتاده، بسیار به درد آمد.
«امام کاشف الغطاء» می گوید: «چه کسی می تواند حضرت حسین علیه السلام را برای توبه تصویر کشد، در حالی که امواج بلا در اطرافش متلاطم گشته و مصیبتها از هر سو بر سر او سرازیر شده، در آن حالت، تصمیم گرفته بود که با خانواده و باقیمانده ی کودکانش، وداع کند، پس به سراپرده ای که بر آزاد زنان نبوت و دختران علی و زهرا علیهاالسلام زده شده بود، نزدیک شد، آن بانوان بزرگوار همچون دسته ای از کبکهای پریشان گشته، خارج شدند و او را که غرقه در خون خود بود، در میان گرفتند، آیا می توانی حال آنان و حال حسین را در آن وضعیت هول انگیز در نظر مجسم نمایی و قلبت نسوزد و عقلت سرگشته نشود و اشکت روان نگردد؟». (۲) .
محنت امام در وداع با عیال، از سخت ترین و شدیدترین محنتها و مصایبی بود که آن حضرت تحمل نمود؛ زیرا دختران رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله بر صورت خود زدند و صدای گریه و شیون آنان، بلند گشت در حالی که جدشان رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله را به گریه و زاری یاد می کردند، خود را بر امام افکندند تا با وی وداع کنند، این صحنه ی هول انگیز در جان امام به حدی اثر گذاشت که میزان آن را جز خداوند نمی داند.
پلید ناپاک، «عمر بن سعد» بر نیروهای مسلّحش فریاد کشید و آنان را به یورش بر امام تحریک نمود و گفت: «مادام که به خود و خانواده اش مشغول است، بر او یورش برید که به خدا اگر برای شما فراغت یافت، میمنه ی شما از میسره تان، تفاوتی نخواهد داشت».
آن پلیدان، بر حضرت، یورش بردند و تیرهای خود را به سویش پرتاب نمودند که آن تیرها میان طنابهای خیمه ها افتاد و بعضی از آنها به چادرهای برخی از زنان برخورد کرد که پریشان گشتند و وارد خیمه شدند.آنگاه امام حسین علیه السلام، همچون شیری خشمگین به سوی آن مسخ شدگان خارج شد و با شمشیر خود به درو کردن آن سرهای پلید پرداخت، در حالی که تیرها از راست و چپ بر او پرتاب می شد و آن حضرت، با سینه و گردن با آنها مواجه می گشت (۳) ، از آن میان، تیرهایی که به آن حضرت اصابت نمودند و امام را به سختی مجروح ساختند عبارتند از:

۱- تیری که به دهان پاک آن حضرت اصابت نمود و خون پاکش جاری گشت، حضرت دستش را در زیر آن زخم گرفت و هنگامی که پر از خون شد، آن را به سوی آسمان بالا برد و خطاب به خدای تعالی گفت: «خداوندا! این، در راه تو اندک است». (۴) .

۲- تیری که به پیشانی شریف درخشنده به نور نبوت و امامتش برخورد نمود که «ابوحتوف جعفی» به سوی وی پرتاب کرده بود، خون مبارکش روان گشت، حضرت، دو دست خود را به دعا بر آن آدمکشان جنایتکار برداشت و گفت: «خداوندا! تو می بینی وضعی را که من از دست بندگان نافرمانت در آن هستم. خداوندا! آنان را به شمار آور و قدرتمندانه به هلاکت رسان و بر روی زمین کسی از آنها را باقی مگذار و هرگز آنان را مبخشای».
آنگاه بر آن سپاه فریاد کشید: «ای مردم بدکردار! بعد از محمد در عترتش چه بد عمل کردید، شما پس از من کسی را نخواهید کشت که کشتن او را مهم شمارید بلکه آن کار پس از کشتن من، بر شما آسان می شود، سوگند به خدا! من امیدوارم که خداوند مرا به شهادت کرامت فرماید و سپس برای من از شما انتقام بگیرد، در حالی که متوجه نباشید…». (۵) .
پاداش پیامبر صلی اللَّه علیه و آله که آنان را از زندگی در بینوایی و بدبختی نجات داد، این بود که بر فرزندانش تعدّی نمودند و خونشان را ریخته، در مورد آنان مرتکب اعمالی شدند که پوستها از آن می لرزند و چهره ها به شرم، نمناک می شوند… خداوند، دعای امام را اجابت فرمود و برای او از دشمنان جنایتکارش انتقام گرفت؛ زیرا جز اندکی نماندند تا فتنه ها و طوفانها بر سر آنان فرود آمد و انقلابی عظیم «مختار»، به خونخواهی امام برخاست و به تعقیب و پیگرد آنان پرداخت در حالی که آنان به بیابانها گریخته بودند و مأموران مختار در پی ایشان می تاختند تا اینکه بسیاری از آنها را به هلاکت رساند.
«زهری» می گوید: «از قاتلان حسین، کسی باقی نماند مگر اینکه به کیفر رسید، یا به قتل، یا به کور شدن، یا به روسیاهی و یا از بین رفتن ملک در مدتی اندک». (۶) .

۳- از مهمترین چیزهایی که امام را به شدت مجروح ساخت، آن است که مورخان می گویند: امام، پس از اینکه خونریزی، آن حضرت را ناتوان ساخته بود، اندکی ایستاد تا استراحت کند که پلیدی، سنگی به سوی حضرت پرتاب نمود و به پیشانی شریف امام اصابت کرد، خون بر چهره اش جاری شد، امام پیراهن خود را برداشت تا خون را از روی چشمانش پاک کند که پلید دیگری تیری با سه پیکان بر آن حضرت زد و بر قلب مبارکش اصابت کرد؛ قلبی که مهربانی و دلسوزی برای همه ی مردم را دارا بود، آنگاه حضرت به نزدیک شدن اجل حتمی، یقین کرد و به سوی آسمان نظر افکند در حالی که می گفت:
بسم اللَّه و باللَّه و علی ملّه رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله… پروردگارا! تو می دانی که آنان فردی را می کشند که بر روی زمین فرزند دختر پیامبری غیر از من نباشد».
آنگاه، تیر را از پشت خود خارج ساخت و خون همچون ریزش ناودان سرازیر گشت، آن حضرت، دست خود را جلو آن گرفت و هرگاه پر می شد به سوی آسمان پرتاب می کرد و می گفت: «حضور در دیدگاه خداوند، آنچه بر من وارد گشته را آسان می کند».
امام، از خون خود مقداری برداشت و چهره و محاسن خود را با آن آغشته ساخت با هیبتی چون هیبت پیامبران، آنگاه چنین فرمود: «این چنین خواهم بود تا خداوند و جدم رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله را ملاقات کنم در حالی که به خون خود آغشته باشم…». (۷) .

۴- «حصین بن نمیر» تیری به سوی آن حضرت انداخت که به دهان مبارکش اصابت کرد،خون جاری گشت و آن حضرت، خون را با دست خود می گرفت و به سوی آسمان پرتاب می کرد، در حالی که بر آن جنایتکاران مجرم، چنین نفرین می کرد: «خداوندا! آنان را به شمارآور و با قدرت، هلاک کن و بر روی زمین، کسی از آنان را باقی مگذار». (۸) .تیرها بر آن حضرت، پی درپی می رسیدند تا آنجا که بدن شریف حضرت، قطعه ای از آنها شد… در حالی که ریزش خون و محنت تشنگی او را سخت رنج داده بود، پس بر زمین نشست و از شدت درد، گردنش را حرکت می داد، در این وضع بود که پلید ناپاک، «مالک بن نسر»، بر او حمله برد و آن حضرت را دشنام داده با شمشیر، ضربه ای بر او زد، کلاه بلندی که امام بر سر داشت از این ضربه، پر از خون شد. امام نگاهی به وی انداخت و او را نفرین کرد و فرمود: «با دست راستت نخوری و نیاشامی و خداوند تو را با ستمکاران محشور سازد».
آنگاه آن کلاه بلند را انداخت و با شب کلاه عمامه بست (۹) آن ستمگر به سوی کلاه بلند امام رفت و آن را گرفت که دستهایش فلج شدند. (۱۰) .

امام به همراه ابن رباح
«مسلم بن رباح»، آخرین فرد از یاران امام بود که همراه حضرت باقی ماند، تیری به صورت مبارک امام اصابت کرد، آن حضرت برزمین نشست و آن را کشید، خون جاری شد، امام دیگر توانی نداشت، پس به ابن رباح فرمود: «دو دست خود را از این خون، پرکن».
ابن رباح، دستهایش را زیر آن زخم گرفت و هنگامی که پر شدند، امام به وی فرمود: «آن را در دست من بریز».
وی آن را در دست حضرت ریخت و حضرت آن را سوی آسمان بالا برد و خطاب به خدای تعالی گفت: «خداوندا! انتقام خون فرزند دختر پیامبرت را مطالبه فرما».
آنگاه آن خون مبارک را به سوی آسمان پرتاب کرد و بنا به گفته ی ابن رباح، قطره ای از آن بر زمین نیفتاد. (۱۱) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

منابع:
(۱) مقرّم، مقتل الحسین، ص ۲۷۶٫
(۲) جنهالمأوی، ص ۱۱۵٫
(۳) مقرم، مقتل الحسین علیه‏السلام، ص ۲۷۸ -۲۷۷٫
(۴) الدرالنظیم، ص ۵۵۱٫
(۵) مقرم، مقتل الحسین، ص ۲۷۸٫
(۶) ابن‏قتیبه، عیون الاخبار ۳۰۱ -۳۰۰ /۱٫
(۷) خوارزمی، مقتل ۳۴ /۲٫
(۸) انساب‏الاشراف ۴۰۷ /۳٫
(۹) خوارزمی، مقتل ۳۵ /۲٫
(۱۰) انساب‏الاشراف ۴۰۸ /۳٫
(۱۱) ابن‏عساکر، تاریخ ۲۲۳ /۱۴٫ کفایهالطالب فی مناقب علی بن ابی‏طالب: ۴۳۲ -۴۳٫

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وداع امام حسین علیه السلام

  آخرین مناجات امام حسین (ع) با خداوند

امام علیه السلام در آن لحظات پایانی، به سوی خدا روی آورد و با قلبی متوجه به پروردگار، با او به راز و نیاز و تضرع در پیشگاه وی پرداخت و از فجایع و مصیبتهایی که به آن حضرت رسیده بود، به درگاهش شکایت نمود و گفت:
«بر قضای تو صبر می کنم که پروردگاری جز تو نیست، ای فریادرس! مرا پروردگاری جز تو و معبودی به غیر از تو نیست، بر حکم تو صبر می کنم، ای مددرسان کسی که مددرسانی نداشته باشد! ای پیوسته ای که او را پایانی نباشد! ای زنده کننده ی مردگان! ای پایدار بر هر نفسی! میان من و آنان حکم کن که تو بهترین حاکمان هستی». (۱) .
این ایمانی است که با همه ی وجودش آمیخته شده و از مهمترین عناصر وجود او گشته بود… وی به خدا پیوسته و بر قضای او صبر نمود، فجایع و مصیبتهایی که بر وی رسیده و از آن رنج دیده را به خدا واگذار کرده بود. این ایمان عمیق همه ی آنچه را که بر وی رسیده، از یاد آن حضرت برده بود.
«دکتر شیخ احمد وائلی»، در قصیده ی برجسته اش می گوید:

یا اباالطف و ازدهی بالضحایا
من ادیم الطفوف روض خیل

نخبه من صحابه و شقیق
و رضیع مطوق و شبول

والشباب الفینان جف ففاضت
طلعه حلوه و وجه جمیل

و توغلت تستبین الضحایا
و زواکی الدماء منها تسیل

و مشت فی شفاهک الغر نجوی
نم عنها التحمید والتهلیل

لک عتبی یا ربِّ ان کان یرضیک
فهذا الی رضاک قلیل

«ای صاحب روز عاشورا، در حالی که از خاک کربلا سبزه زاری زیبا، شاداب گشته بود».
«گزیده ای از یاران و برادری و شیرخواره ای گردنبند به گردن و شیر بچگانی».
«و جوانان برومندی که از دست داده بودی با آن چهره های زیبا و صورتهای دلنشین».
«تو پیش رفتی تا قربانیان را ببینی که خونهای پاک از آنان روان بود».
«از میان لبان با شکوهت، نجوایی جریان یافت که سپاس خدای و تهلیل او را می گفت».
«پرودگارا! تو باید خشنود گردی، اگر تو را خشنود می سازد که این در برابر رضای تو، اندک است».

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

منبع:
(۱)    مقرم، مقتل ص ۲۸۳

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شهادت امام حسین علیه السلام

خداوند! آن گروه جنایتکاری که پلیدترین افراد روی زمین و فرومایگانی ناپاک بودند به سوی آن حضرت، از هر سوی حمله آوردند و با شمشیرها و نیزه ها بر او ضربه ها می زدند. «زرعه بن شریک تمیمی» بر کف دست چپ حضرت، ضربه ای زد و فرومایه ی دیگری بر شانه اش ضربه ای وارد کرد، از کینه توزترین دشمنان نسبت به حضرت، «سنان بن انس» بود که گاهی با شمشیر به آن حضرت ضربه ای می زد و گاهی با نیزه بر او حمله می برد و به این کار خود افتخار می کرد و آنچه را که با آن حضرت انجام داده بود برای حجاج تعریف می کرد و افتخارکنان می گفت: «با نیزه بر او کوبیدم و با شمشیر، قطعه قطعه اش کردم!!».
حجاج با وجود سنگدلی اش، به درد آمد و بر او فریاد زد: «ولی شما دو نفر در یک سرای با یکدیگر فراهم نخواهید آمد». (۱) .
دشمنان خدا از هر طرف، امام را در میان گرفتند در حالی که خون پاکش از شمشیرهایشان می چکید. بعضی از مورخان گفته اند که در اسلام، هیچ کس همچون حضرت حسین علیه السلام، ضربه نخورده بود؛ زیرا یکصد و بیست زخم از ضربه های شمشیرها و زخمهای نیزه ها و اثر تیرها در بدن آن حضرت یافت شد. (۲) .

امام، مدتی بر روی زمین ماند، همگی از هیبتش و از اینکه بر او یورش برند و وی را به قتل برسانند بیم داشتند لذا عقب ماندند. «سید حیدر» می گوید:

فما اجلت الحرب عن مثله
صریعاً یجبّن شجعانها

«هیچ جنگی همانند او را نمایان نساخت که بر زمین افتاده بود، ولی شجاعان از او بیم داشتند».
هیبتش دلها را می گرفت تا آنجا که بعضی از دشمنانش گفتند: «زیبایی
چهره و نور صورت با شکوهش ما را از اندیشیدن به قتل وی، مشغول داشت».
هیچ فردی به وی نرسید مگر اینکه دوست نمی داشت که خود قاتلش باشد و باز می گشت. (۳) .

فاجعه ی عظیم
امام علیه السلام مدتی طولانی از روز را باقی ماند در حالی که زخمها و سختی خونریزی، آن حضرت را از پای انداخته بود. آنگاه بر آن جنایتکاران فریاد زد:
«آیا برای کشتن من جمع شده اید؟ به خدا! بعد از من بنده ای از بندگان خدا را نخواهید کشت، سوگند به خدا! من امیدوارم که خداوند مرا با خواری شما کرامت بخشد و سپس از جایی که متوجه نباشید برای من از شما انتقام گیرد…».
شقاوتمند گناهکار، «سنان ابن انس»، شمشیر خود را کشیده بود و نمی گذاشت کسی به امام نزدیک شود تا مبادا در گرفتن سر آن حضرت، بر او پیش دستی کند و او جایزه را از سرورش فرزند مرجانه، از دست بدهد.
عمر بن سعد ناپاک، روی به شبث بن ربعی کرد و به او گفت: «فرود آی و سرش را برای من بیاور».
شبث، بر او اعتراض کرد و گفت: «من با او بیعت نموده و سپس خیانت نمودم، حال،فرود آیم و سرش را ببرّم، نه به خدا! چنین نخواهم کرد…».
ابن سعد ناراحت شد و او را تهدید نمود و گفت: «در این صورت به ابن زیاد گزارش می دهم».
– «به او گزارش بده». (۴) .
«شمر»، بر یاران فرومایه جنایتکارش فریاد زد: «وای بر شما! در مورد این مرد،منتظر چه چیزی هستید؟ او را بکشید، مادرانتان به عزایتان بنشینند».
«خولی بن یزید» به سوی حضرت رفت تا او را شهید کند، ولی سست شد و به لرزه افتاد؛ زیرا هیبت امام، او را گرفته بود، آنگاه سنان بن انس پلید بر او اعتراض کرد و بر او فریاد زد: «خداوند بازویت را بشکند و دستت را از تن جدا کند»، سپس- بنا به آنچه بعضی از مورخان می گویند (۵) ما آنها را بعداً بیان خواهیم
کرد- همچون سگ، به سوی امام حمله برد و سر مبارکش را از تن جدا ساخت. سر مبارک امام علیه السلام را از تن جدا ساخت در حالی که لبخندی از خرسندی، اطمینان و پیروزی جاودانی که به دست آورده بود، بر لب داشت.

امام، جانش را به عنوان بهایی برای قرآن کریم تقدیم نمود، قیمتی برای شرافت،عزّت و بزرگ منشی که انسانیّت به آن، بلندی می یابد…؛ قیمتی که تقدیم کرد، گران و عظیم بود؛ زیرا مظلوم، ستمدیده و غریب کشته شد، پس از آنکه داغ مصیبت فرزندان و اهل بیت و یارانش را کشید و در حالی که تشنه بود، در برابر دیدگان افراد خانواده اش، سر بریده گشت، پس کدام بها، از این بهایی که امام به طور خالص در پیشگاه خداوند به عنوان قربانی تقدیم نمود، گرانقدرتر است؟
امام با فداکاری عظیم و جانبازی اش، با خداوند به داد و ستد پرداخت و تجارتش،تجارتی سودآور بود که خدای تعالی فرموده است:
«خداوند، جان و مال اهل ایمان را به بهای بهشت خریداری کرده، آنها در راه خدا جهاد می کنند تا دشمنان دین را به قتل رسانند، یا خود کشته شوند، این وعده ی قطعی است بر خداوند و عهدی است که در سه (دفتر آسمانی) تورات، انجیل و قرآن یاد فرموده و از خدا با وفاتر به عهد کیست؟ ای اهل ایمان! شما به خود در این معامله بشارت دهید که این معاهده با خدا به حقیقت سعادت و فیروزی بزرگی است». (۶) .
به تحقیق، امام در داد و ستدش، سود برد و افتخاری را به دست آورد که جز او کسی به آن دست نیافته است، زیرا در خانواده ی شهدای حق، کسی نیست که به شرافت، مجد و جاودانگی همانند آنچه امام بدان دست یافته است رسیده باشد، این دنیاست که یاد او را گرامی می دارد و این حرم مقدس آن حضرت است که عزیزترین و مهمترین حرم بر روی زمین گشته است.
امام بزرگوار، پرچم اسلام را بلند و در اهتزاز برداشت، در حالی که با خون وی و خون شهیدان اهل بیت و یارانش، آغشته است و در گستره ی این جهان هستی، نورافشانی می کند و افقهای بزرگوارانه ای برای ملتهای جهان و امتهای زمین، برای حریت و کرامتشان می گشاید.
امام علیه السلام به شهادت رسید تا در سرتاسر این هستی، دولت حق را به پای دارد و جامعه را از حکومت امویان نجات دهد، آنان که حقوق انسان را منکر شدند و کشور را به کشتزاری برای خود تبدیل کردند تا برای خود هر آنچه را خواهند، برگیرند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

منابع:
(۱) مجمع الزوائد ۱۹۴ /۹٫
(۲) الحدائق الوردیه ۱۲۳ /۱٫
(۳) مقرم،مقتل الحسین، ص ۲۸۲٫
(۴) الدرالنظیم فی مناقب الائمه، ص ۵۵۱٫
(۵) خوارزمی، مقتل ۳۶/۲٫
(۶) توبه / ۱۱۰: (إنَّ اللَّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّه یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتِلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَ عْداً عَلَیْهِ حَقّاً فی التَّوْراهِ وَالْإنْجِیلِ وَالْقُرْآن وَ مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِروا بِبَیْعِکُمْ الَّذِی بَایَعْتُمْ بِهِ وَ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیِم).

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

غارت کردن پیکر امام حسین علیه السلام

سپاه ابن سعد، زشت ترین گناهان و فجیع ترین جنایات را مرتکب شدند، با سنگدلی به سوی جسد امام بزرگ، شتافتند و به غارت کردن جنگ افزار و جامه های او پرداختند. شخصی از بنی نهشل، شمشیر آن حضرت را برد (۱) که شمشیر حضرت پیامبر صلی اللَّه علیه و آله به نام «ذوالفقار» بود. (۲) «قیس بن اشعث» که از فرماندهان سپاه بود، حوله ی آن حضرت را که از خز بود، برد که بر او خرده گرفتند و «قیس القطیفه» نامیده شد.
«اسحاق بن حویه» نیز پیراهن حضرت را برد، «اخنس بن مرشد»، عمامه ی او را (۳) و «بحیر» شلوارهایش را برد و آنها را پوشید که زمینگیر و فلج گشت. (۴) چیزی بر بدن امام باقی نگذاشتند، به غیر از شلواری که امام آن را سوراخ، سوراخ کرده بود تا آن را بر جسدش باقی گذارند.
آنگاه، پست ترین و کثیف ترین فرد بشر؛ «بجدل» آمد و در پی چیزی گشت که آن را از روی بدن امام به غنیمت برد، ولی چیزی نیافت. وی، به جستجوی بیشتری پرداخت و انگشتری امام را در حالی که خون بر آن خشکیده بود، دید، پس انگشت حضرت را قطع کرد و آن را برداشت (۵) ، سرانجام آن ستمکاران، بدن امام را عریان در زیر آفتاب سوزان رها کردند.

اسبها پیکر امام بزرگوار را پایمال می کنند
زشتکاری آن جفاکاران، گسترش یافت و برای خداوند حرمتی را ناشکسته و گناهی را انجام نشده، نگذاشتند؛ زیرا ابن سعد بر آن شد تا دستورهای سرورش، فرزند مرجانه را اجرا نماید، پس فریاد کشید: «چه کسی برای حسین
داوطلب می شود تا اسبان، سینه و پشت او را پایمال کنند؟!!». (۶) .
«واقدی» گفته است: «شمر، پیش رفت و آن بدن مقدس را با اسب خود لگدمال کرد (۷) ده نفر از فرزندان زنان بدکاره، به دنبال او به راه افتادند که عبارتند از: اسحاق بن یحیی حضرمی، هانی بن ثبیت حضرمی، اولم بن ناعم، اسد بن مالک، حکیم بن طفیل طائی، اخنس بن مرشد، عمرو بن صبیح مذحجی، رجاء بن منقذ عبدی، صالح بن وهب یزنی و سالم بن خیثمه جعفی (۸) ، آنان ریحانه ی رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله را زیر سمهای اسبان خویش گرفته، چندین بار رفتند و باز آمدند تا اینکه آن بدن با عظمت را به زمین چسباندند، (۹) جنایتکار پلید، اسد بن مالک، در برابر ابن سعد،افتخار می کرد و می گفت:

نحن رضضنا الصدر بعد الظهر
بکل یعسوب شدید الأسره (۱۰) .

«ما سینه را بعد از پشت، بااسبان قوی هیکل و محکم، خرد نمودیم».
این تکه تکه کردن زشت در برابر ابن سعد ودیگر نیروهای آن سپاه انجام شد (۱۱) ، به نظر من، این عمل در مورد هیچیک از اهل بیت امام و یارانش صورت نگرفت. مؤید آن، اوامری است که از سوی ابن زیاد برای ابن سعد صادر شد که شامل تکه تکه کردن جسد امام حسین علیه السلام می شد نه دیگران را.
به هر حال، آنان با این عمل زشت، کینه توزی فراوانشان نسبت به امام و دور بودنشان از همه ی عواطف انسانی را اعلام نمودند.
آنان بدن امامی را لگدمال کردند که در کنار پیامبر صلی اللَّه علیه و آله تربیت شده و گوشت وی از گوشت علی و فاطمه روییده و پیامبر درباره ی او فرموده بود:
«حسین از من است و من از حسینم، خداوند دوست بدارد هر کس را که حسین را دوست می دارد».
آنان، بدنی را لگدمال کردند که در برابر تجاوزگران و ستمکاران قیام کرد و می خواست ستم را نابود سازد و عدالت را آن گونه که خداوند دستور داده است، در زمین آشکار کند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

منابع:
(۱) انساب‏الاشراف ۴۰۹ /۳٫
(۲) تاریخ سیاسی دول عربی ۷۵ /۲٫ و در حاشیه ‏ی آن آمده است که این شمشیر را پیامبر صلی اللَّه علیه و آله در روز بدر، به غنیمت برد (ابن‏هذیل، حلیه الفرسان و شعار الشجعان، ص ۱۵). و ذوالفقار نامیده شد؛ زیرا به ستون فقرات شبیه بود (کنوز الفاطمیین، ص ۵۴)، این شمشیر در اختیار عباسیان قرار گرفت و پس از آن به فاطمیان انتقال یافت (المجالس، خطی). انساب الأشراف ۴۰۹ /۳٫
(۳) مقرم، مقتل الحسین، ص ۲۸۴٫
(۴) مظفری،تاریخ، ص ۲۰۸٫
(۵) ابی‏فراس، شرح شافیه ۲ /۲٫
(۶) طبری، تاریخ ۴۵۵ -۴۵۴ /۵٫
(۷) انساب‏الاشراف ۴۱۹ /۳٫
(۸) ابن‏شهرآشوب، مناقب ۱۱۱ /۴٫
(۹) ابن‏کثیر، البدایه والنهایه ۱۸۹ /۸٫
(۱۰) خوارزمی، مقتل ۳۹ /۲٫
(۱۱) تاریخ دول الاسلام ۵۷ /۱ و در آن آمده است: لشگریان،پیکر امام بزرگوار را نزد ابن‏ سعد بردند و آن پلید، دستور دادتا اسبان، سینه‏ی امام و پشت او را لگدمال کنند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.