امام زمان(عج)-مناجات آخر ماه صفرــ جوادپرچمی

از بس که از فراق تو دل نوحه گر شده
روزم به شام غربت و غم تیره تر شده

آزرده گشت خاطرت از کرده های من
آقا ببخش نوکرتان دَردِسَر شده

تنها خودت برای ظهورت دعا کنی
وقتی دعای من ز گنه بی اثر شده

از شام هجر یار بسی توشه می برد
آنکس که اهل ذکر و دعای سحر شده

بودم مریض و روضه ی تو شد دوای من
حالم به لطفتان چقدر خوب تر شده

رفت از نظر محرّم و آقا نیامدی
حالا بیا که آخرِ ماه صفر شده

بعد از دو ماه گریه به غم های کربلا
حالا زمان ندبه به داغی دِگر شده

یَثرب برای فاطمه نقشه کشیده است
یَثرب چقدر بعدِ نبی خیره سر شده

باید که بعد از این به غم مادرت گریست
فصل شروع ماتم خیرُالبشر شده

از شعله های پشتِ در خانه ی علی است
گر آتشی به کرب و بلا شعله ور شده

آن روز اگر به صورت مادر نمی زدند
لطمه دگر به چهره ی دختر نمی زدند

**********

اشعار رحلت حضرت رسول اکرم(ص) – غلامرضاسازگار

یا محمّد من به درگاهت پناه آورده ام
چلچراغ اشک در این بارگاه آورده ام

دست هایم هر دو خالی، دیدگانم پر ز اشک
خون دل، داغ جگر با سوز و آه آورده ام

من همه بارِ گنه، تو رحمةٌ للعالمین
رحمةٌ للعالمین، بار گناه آورده ام

اشگ خجلت، دامن آلوده، بار معصیت
جسم خسته، بارِ سنگین، رنج راه آورده ام

پرده های معصیت بستند چشمم را ولی
رو به این در، هوای یک نگاه آورده ام

روسیاهم، معصیت کارم، بدم، آلوده ام
هر که هستم بر در رحمت پناه آورده ام

یا محمّد شستشویم ده به آب رحمتت
نامه ای چون رویم از عصیان سیاه آورده ام

چشم گریان من و گم گشته قبر فاطمه
یک فلک سیّاره در اطراف ماه آورده ام

یا محمّد بر تو و بر دخترت زهرا سلام
از خراسان رضا روحی فداه آورده ام

با همه آلودگی محصول من مهر شماست
میوه های نخل «میثم» را گواه آورده ام

**********

اشعار رحلت حضرت رسول اکرم(ص) –محمودژولیده

ما گدایانیم در عالم گدای اهل بیت
ریزه خوارانیم بر خوان عطای اهل بیت

همّت هرکس به قدر سعی و کوششهای اوست
عمرِ ما الحمد شد صرف لقای اهل بیت

هیچکس را با حقارت کس نباید بنگرد
کس نداند کیست جزو اولیای اهل بیت

هرکه اشک روضه دارد احترامش واجب است
چه رسد بر کشتۀ درد و بلای اهل بیت

کینه ها در سینه ها تنها ز بغض دشمنان
دوستی با دوستان تنها برای اهل بیت

عاشقانه می توان مثل شهیدان نذر کرد
تا شود این جان ناقابل فدای اهل بیت

می توان با زندگی همراه شد امّا به شرط
شرط همراهی فقط با کربلای اهل بیت

باید از اطراف خود شِکلی بنا کرد از حرم
تا همیشه دیده بیند ماجرای اهل بیت

چیست نعمتهای دنیا از بزرگ و کوچکش
نیست جز در راستای اعتلای اهل بیت

روز و شب باید مهیای سفر بود ای دریغ
از جدایی های دلها از خدای اهل بیت

یوسف زهرا دمادم انتظار ما کشد
ما کجا و انتظار با صفای اهل بیت

کربلا در خون خود غلتید با خون خدا
تا دل ما جاودان ماند بپای اهل بیت

دست و پا می زد حسین فاطمه در خاک و خون
می رسید از خیمه گاه اما صدای اهل بیت

دور از چشم علمدار حرم حرمت شکست
پای دشمن باز شد بر خیمه های اهل بیت

رأسها بر نیزه ، پیکرها به خاک قتلگاه
می رسد آخر طبیب دل دوای اهل بیت

**********

اشعار رحلت حضرت رسول(ص) – مسعود اصلانی
 
داغی اگر نبود که گریان نمی شدیم
لطفی اگر نبود مسلمان نمی شدیم

 یا ایّها الرّسول بدون دعای تو
از پیروان عترت و قرآن نمی شدیم

یا اینکه گوشه چشم اباالفضل تو نبود
ما از تبار حضرت سلمان نمی شدیم

 بی حب خاندان تو در خانه ی کرم
جایی نداشتیم و مهمان نمی شدیم

ما امت توأیم و علی هم کنار توست
  آیینه ات نبود نمایان نمی شدیم

ما پای غربت نوه هایت نشسته ایم
ور نه شبیه نم نم باران نمی شدیم
 
هم ناله های امشب مولای امتیم
ما سوگوار رحلت بابای امتیم
 
در جان مسلمین چو آذر گذاشتند
بر جان شیعیان دو برابر گذاشتند

آه از نهاد اهل ولایت بلند شد
بر سینه تا که داغ پیمبر گذاشتند

آقای من بزرگ قبیله ز داغ تو
بر روی خاک عرصه ی محشر گذاشتند

هستی گریست تا نوه هایت رسیده و
با گریه روی سینه ی تو سر گذاشتند

تو باغبان امتی و جای اجر تو
یک شاخه یاس را وسط در گذاشتند

با رفتنت مصیبت زهرا شروع شد
داغ پسر به سینه ی مادر گذاشتند
 
در کوچه ها غرور علی را کسی شکست
در کوچه بود فاطمه روی زمین نشست
 
 
 
*******************
 
اشعار رحلت حضرت رسول اکرم(ص)
 
از سراپای مدینه گِل غم میریزد
اشک از دیده ی غم بار حرم میریزد
از نگاه نگران، برق الم میریزد
خوب پیداست که باران ستم میریزد
آه آرامش زهراست به هم میریزد
 
سایه ی خنده از این گلکده کم کم برود
یا قرار است که پیغمبر اکرم برود ؟
 
نور از خنده لب های ترش می بارید
از گرفتاری امت به جزا میترسید
دربه در، در پی ارشاد بشر میگردید
مثل او هیچ رسولی غم و اندوه ندید
 
در دلم شور عجیبی ست نمیدانم چیست
در گلو بغض عجیبی ست نمیدانم چیست
 
دخترت زار به سر میزند ای وای دلم
در دلم غصه شرر میزند ای وای دلم
پدرم حرف سپر میزند ای وای دلم
حرف از داغ پسر میزند ای وای دلم
یک نفر آمده در میزند ای وای دلم
 
دل بریدن ز تو بابا بخدا آسان نیست
بعد تو واسطه ی وحی خدا با ما کیست؟
 
این جوان کیست که از دیدن رویش در دل
غصه داخل شده و خنده ز لب شد زائل
آه یارب شده انگار صبوری مشکل
گفت با لحن غریبانه ولی چون سائل :
با اجازه بگذارید بیایم داخل
 
با ادب آمد و در پیش پدر زانو زد
پرده از صورت پوشیده ی خود یک سو زد
 
مژده ای رحمت رحمان که سحر نزدیک است
ای رسول مدنی وقت سفر نزدیک است
شب بیچارگی نسل بشر نزدیک است
به علی هم برسان روز خطر نزدیک است
وقت آتش زدن یاس و تبر نزدیک است
 
پدر آماده رفتن به سماوات ولی
نگران است برای غم فردای علی
 
تکیه بر دست علی زد گل باغ ایجاد
نظری کرد به زهرا و دوباره افتاد
آه از سینه افلاک برآمد هیهات
به علی فاطمه را باز امانت میداد
داشت اما خبر از غصه زهرا ای داد
 
این همه بی کسی ای وای سرم درد گرفت
دل سرشار غم شعله ورم درد گرفت
 
او ز فردای حسین و حسنش داشت خبر
از خزان گشتن باغ و چمنش داشت خبر
از به آتش زدن یاسمنش داشت خبر
از غم حیدر خیبر شکنش داشت خبر
از حسین و بدن بی کفنش داشت خبر
 
اشک از دیده فرو ریخت و روحش پر زد
پر زد و دختر مظلومه ی او بر سر زد
 
**
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفاً اطلاع دهید
 
*********************
 
اشعار رحلت حضرت رسول اکرم(ص) – قاسم نعمتی
 
از سوزِ تب توانی به پیکر نداشتی
فکری به غیر فاطمه در سر نداشتی
 
یادِ خدیجه می کنی و آه می کشی
یعنی که تاب دوریِ همسر نداشتی
 
بعد از غدیر و توطئه هایِ منافقین
دلشوره جز غریبی حیدر نداشتی
 
میخواستی سفارش حقِ علی کنی
امّا چه فایده که تو یاور نداشتی
 
عمری برای اینکه هدایت شوند خلق
در سینه غیر یک دلِ مضطر نداشتی
 
وقتی صدایِ فاطمه آمد که سوختم
در عرش میشنیدی و باور نداشتی
 
رفتی از این دیار وَ اِلّا به یک نفس
تابِ صدایِ نالۀ دختر نداشتی
 
مسمار داغ بود و لب از سینه برنداشت
آنجا مگر بهشت مُعطّر نداشتی
 
پنجاه سالِ بعد مشخص شود چرا
از روی سینه جسمِ حسین بر نداشتی
 
وقتی عدو محاسن او را گرفته بود
از ره رسیدی عمّامه بر سر نداشتی
 
زینب نیابتاً ز تو بوسید آن گلو
زیرا که تابِ بوسۀ حنجر نداشتی
 

 
******************
 
اشعار رحلت حضرت رسول اکرم(ص) – یوسف رحیمی
 
 
ملکوت نگاه بارانيت
راوي يک مدينه اندوه است
سالياني است از غم غربت
خاطر خسته‌ي تو مجروح است
**
اين اهالي ظلمت دنيا
مردمان قبيله‌ي وهمند
در سلوک هدايت و رحمت
اشتياق تو را نمي فهمند
**
ماتم اين شکنجه هاي کبود
غصه ها بي مجال پيرت کرد
سينه‌ي غرق نور و سنگ ستم
داغ چندين بلال پيرت کرد
**
بي کسي خو گرفته بود آقا
با اهالي شعب دلتنگي
مي شکستي چنان غريبانه
در حوالي شعب دلتنگي
 **
ديده هر دم غروب عام الحزن
چشم باراني و پُر ابرت را
تو چه کردي در اين غريبستان
که خدا مي ستود صبرت را
 **
با عمو در دل پريشانت
حس آرامش عجيبي بود
آه ديگر پس از ابوطالب
مکه زندان بي شکيبي بود
**
داغها ياس بيقرارت را
در غم خود سهيم مي کردند
مادري را به عرش مي‌ بردند
دختري را يتيم مي کردند
**
ماه عالم بگو چه آورده
به سر تو محاق خاکستر
دختر تو چقدر دلخون شد
بر سرت ريخت داغ خاکستر
**
خوب ديدي ميان اين مردم
دم به دم جوشش عواطف را
بوسه‌ي سنگ و زخم پيشانيت
غصه پر کرده بود طائف را
 **
قلبتان را چقدر مي آزرد
داغدار غم اُحد بودن
زخمي از عهد بي بصيرت‌ ها
خسته از همرهان خود بودن
 **
ناگهان بر تن تو گل کردند
زخمها لاله ها شقايقها
لب و دندان تو شده مجروح
آخر از لطف اين منافقها
**
چه کشيدي در آن غروبي که
تن مجروح حمزه را ديدي
دلت آقا کدام سو مي رفت
بر دلش زخم نيزه را ديدي
**
ديد خيبر که گفتي آزاده
آب را بر کسي نمي بندد
گرچه از فرقه‌ي يهودي ها
به اسيران کسي نمي خندد
**
همه ديدند روز خندق هم
رحم و آزادگي شعارت بود
در مرام تو پيکر کشته
ايمن از غارت و جسارت بود
**
بر سر و سينه و گلوي حسين
بوسه هايت چقدر معروف است
روضه خوان را ببخش آقا جان
روضه از اين به بعد مکشوف است
**
با تماشاي قد و بالايش
از نگاه تو آرزو مي ريخت
آه ، ناگاه اگر زمين مي خورد
آسمان بر سرت فرو مي ريخت
**
پيش چشمت محاصره کردند
پيکر ماه بي پناهت را
خوب تکريم کرد امت تو
نيزه در نيزه بوسه گاهت را
**
زينت شانه هاي تو حالا
شده پامال نعل مرکب ها
آيه آيه، ورق ورق، پرپر
ارباً اربا، مقطع الأعضا
**
سر خورشيد غرق خونت را
روي نيزه ببين چهل منزل
بارش سنگ ها چه خواهد کرد
با لبي نازنين چهل منزل
**
خون او خون تازه اي جوشاند
در رگ دين و مکتبت آقا
تا ابد شور نهضتش باقي‌ست
تا ابد کُلّ يومٍ عاشورا
 
 
*******************
 
اشعار رحلت حضرت رسول اکرم(ص) – یوسف رحیمی
 
آمدی با تجلّی توحید
به زمین آوری شرافت را
ببری از میان این مردم
غفلت و کفر و جاهلیت را
**
ولی افسوس عدّه ای بودند
غرق در ظلمت و تباهی ها
در حضور زلال تو حتّی
پی مال و مقام خواهی ها
**
سال ها در کنار تو امّا
دلشان از تب تو عاری بود
چیزی از نور تو نفهمیدند
کار آن ها سیاهکاری بود
**
در دل این اهالی ظلمت
کاش یک جلوه نور ایمان بود
بین دل های سخت و سنگیِ‌شان
اثری از رسوخ قرآن بود
**
چه به روز دل تو آورده
غفلت نا تمام این مردم
در دل تو قرار ماندن نیست
خسته ای از مرام این مردم
**
آخرین روزها خودت دیدی
فتنه ای سهمگین رقم می خورد
و شکوه سپاه پر شورت
باز با خدعه ها به هم می خورد
**
پیش چشمان گریه پوشت باز
بیرق ظلم را علم کردند
ساحتت را به تهمت هذیان
چه وقیحانه متهم کردند
**
لحظه های وداع تو افسوس
دل نداده کسی به زمزمه ات
یک جهان راز و یک جهان غم داشت
خنده ی گریه پوش فاطمه ات
**
بعد تو در میان اصحابت
چه می آید به روز سیره ی تو
می روی و غریب تر از پیش
بین نامردمان عشیره ی تو
**
خوش به حال ستارگانی که
با طلوع تو رو سپید شدند
از تب فتنه در امان ماندند
در رکاب شما شهید شدند
**
می روی و در این غریبستان
بی تو دق می کنند سلمان ها
دست های علی و زخم طناب
وای از این ظاهراً مسلمان ها
**
راه توحیدی ولایت را
همگی سد شدند بعد از تو
جز علی و فدائیان علی
همه مرتد شدند بعد از تو
**
حیف خورشید من به این زودی
حرف هایت ز یاد می رفت و …
در کنار سقیفه ی ظلمت
هستی تو به باد می رفت و …
**
شاهدی این همه مصیبت را
این غم و درد بی نهایت را
آه اما کسی نمی شنود
غربت سرخ ناله هایت را:
**
چه شده از بهشت روشن من
این چنین بوی دود می آید
از افق های چشم مهتابم
ناله هایی کبود می آید
**
این همان کوثر است ای مردم
پس چه شد حرمت ذوی القربی
آه آیا درست می بینم
آتش و بال چادر زهرا
**
آه تنها سه روز بعد از من
اجر من را چه خوب ادا کردید
بر سر یاس دامن یاسین
بین دیوار و در چه آوردید
**
غربت تو هنوز هم جاری‌ست
قصّه ی تلخ خواب این مردم
منتظر در غروب بی یاری ‌ست
سال ها آفتاب این مردم
 
 
*******************
 
اشعار رحلت پیامبراعظم (ص) – وحید قاسمی
 
 
در ماتم فراق پدر گریه میکنم
همراه شمس و نجم و قمرگریه میکنم
 
شب ها و روزها زغمش مویه میکنم
تا آخرین  توان بصر گریه میکنم
 
خواب شبانه ازسر زهرا پریده است
مانند شمع تا به سحر گریه میکنم
 
داغی عظیم دیده ام ای مردمان شهر
با لحن جانگدازی اگر,گریه میکنم
 
پیغمبر طوایف اهل بکاء شدم
قدر تمام اشک بشر گریه میکنم
 
خشکد اگر که چشمه ی اشکم دوباره من
با دیده های سرخ جگر گریه میکنم
 
 
******************
 
اشعار رحلت پیامبر اعظم(ص) – کمال مومنی

 
کم گریه کن که گریه امانت بریده است
گویا که وقت رفتن بابا رسیده است
 
 حق داری از غمش به سرو سینه می زنی
چون مثل او کسی به دو عالم ندیده است
 
 در روز آخرش چه شده این چنین نبی
جز اهل بیت تو زهمه دل بریده است
 
 بر روی سینه اش حسنین ناله می زنند
اشکش بر ای هر دو زغم ها چکیده است
 
 برگو که مرتضی چه شنیده کنار او
رنگش چنین زطرح مسائل پریده است
 
 اینجا همه برای شما گریه می کنند
چون از سقیفه بوی جسارت وزیده است
 
 این روزها به پشت در خانه ات مرو
گویا عدو که نقشه ی قتلت کشیده است
 
 جان حسین و جان حسن جان مرتضی
کم گریه کن که گریه امانت بریده است
 
 
*******************
 
اشعار ایام بعد از رحلت حضرت رسول اکرم(ص)
 
رفتي و بي تو راحتي از ما گريخته
شادي ز قلب فاطمه بابا گريخته
 
امّت دگر ز خانه ما پا کشيده اند
چندان که خنده از لب زهرا گريخته
 
وضع مدينه هم ز خيانت عوض شده است
آن عطر مهر و عاطفه زين جا گريخته
 
زخم زبان زنند به ما جاي تسليت
از اين گروه روح تسلّا گريخته
 
همسايگان ز گريه مرا سرزنش کنند
شادي ز ما و رحم از اين ها گريخته
 
حتي بِلال هم به علي سر نمي زند
او هم ز سوء واقعه گويا گريخته
 
**
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفاً اطلاع دهید

***********

اشعار رحلت حضرت رسول(ص) – مسعود اصلانی
 
داغی اگر نبود که گریان نمی شدیم
لطفی اگر نبود مسلمان نمی شدیم

 یا ایّها الرّسول بدون دعای تو
از پیروان عترت و قرآن نمی شدیم

یا اینکه گوشه چشم اباالفضل تو نبود
ما از تبار حضرت سلمان نمی شدیم

بی حب خاندان تو در خانه ی کرم
جایی نداشتیم و مهمان نمی شدیم

ما امت توأیم و علی هم کنار توست
  آیینه ات نبود نمایان نمی شدیم

 ما پای غربت نوه هایت نشسته ایم
ور نه شبیه نم نم باران نمی شدیم
 
هم ناله های امشب مولای امتیم
ما سوگوار رحلت بابای امتیم
 
در جان مسلمین چو آذر گذاشتند
بر جان شیعیان دو برابر گذاشتند

آه از نهاد اهل ولایت بلند شد
بر سینه تا که داغ پیمبر گذاشتند

آقای من بزرگ قبیله ز داغ تو
بر روی خاک عرصه ی محشر گذاشتند

هستی گریست تا نوه هایت رسیده و
با گریه روی سینه ی تو سر گذاشتند

تو باغبان امتی و جای اجر تو
یک شاخه یاس را وسط در گذاشتند

با رفتنت مصیبت زهرا شروع شد
داغ پسر به سینه ی مادر گذاشتند
 
در کوچه ها غرور علی را کسی شکست
در کوچه بود فاطمه روی زمین نشست

**********

اشعار رحلت حضرت رسول اکرم(ص) – حسن لطفی

 
بسكه از آه، دل شعله ورت مي سوزد
با تماشاي تو قلب پدرت مي سوزد
 
اي جگر گوشه ي من شعله مزن بر جگرم
جگرم سوخت ز بسكه جگرت مي سوزد
 
زودتر از همه پيش پدرت مي آيي
زودتر از همه شمع سحرت مي سوزد
 
بعد من هرچه بلا هست سرت مي آيد
بعدمن واي كه پا تا به سرت مي سوزد
 
زير پرهاي تو آرام گرفتم بابا
حيف از شعله ي در بال و پرت مي سوزد
 
گاه در كوچه اي از درد زمين مي افتي
گاه از ضرب كسي چشم ترت مي سوزد
 
گاه يك نقش به يك روي تو جا مي گيرد
گاه يك زخم به روي دگرت مي سوزد
 
گاه در پشت در خانه ي خود مي نالي
چشم وا مي كني و دورو برت مي سوزد
 
يك طرف دست تو در پاي علي مي شكند
يك طرف دختركت پشت سرت مي سوزد
 
از صداي تو در آن شعله علي مي فهمد
كه اگر فضه نيايد پسرت مي سوزد

*********
 
اشعار رحلت حضرت رسول اکرم(ص) – رحمان نوازنی
 
نور دلگرمی ما چشمه خورشیدی ما
نرو از خانه همسایه تجریدی ما
نرو ای جان علی دلبر توحیدی ما
سوره حمد خدا سوره تمجیدی ما
 
نرو که دست به دامان عبایت شده ایم
سوره حمدی و مشغول ثنایت شده ایم
 
بخدا هیچ گلی مثل شما خار ندید
هیچ کس مثل شما اینهمه آزار ندید
اینهمه دور و بر شانه خود بار ندید
سر شکستن  وسط کوچه و بازار ندید
 
سر تو بسکه شکسته است؛ دلم میشکند
قامتت بسکه شکسته است ؛ قدم می شکند
 
پدر آن روز همان جنگ احد یادت هست
گذر ازحادثه تنگ احد یادت هست
آن وفاداری کم رنگ احد یادت هست
مرد پیمان شکن ننگ احد یادت هست
 
پشت این در بخدا  بوی اُحُد می آید
بوی دود است که از سوی احد می آید
 
مردم شهر رسیده اند به تو سر بزنند
دست بر دامن الطاف پیمبر بزنند
مثل جبریل در خانه تو پر بزنند
یادشان هست که بر خانه تو در بزنند
 
یادشان هست که این خانه پر از تاویل است
بیت وحی است و پر از بال و پر جبریل است
 
چشمهایت نگرانند برای چه کسی
گریه میریزی از اینجا به هوای چه کسی
زیر لب زمزمه داری به نوای چه کسی
در سرت هست بگو کرببلای چه کسی
 
چشمهای نگران تو به در خیره شدند
به علی و به حسین و به حسن خیره شدند
 
چشم واکن که دو چشمان ترت آمده است
چشم وا کن پسر خونجگرت آمده است
جگر سوخته ی شعله ورت آمده است
پسر بی حرمت دور و برت آمده است
 
در سرش هست که روزی به فدایم بشود
بین یک کوچه باریک عصایم بشود
 
دور چشمت چقدر چشمه زمزم داری
به گمانم به سرت شور محرم داری
غصه بردن انگشتر خاتم داری
غصه غارت شدن چادر مریم داری
 
وعده ما سر گودال اباعبدالله
بر سر نیزه به دنبال اباعبدالله
 
گریه کردی و به چشمان ترم بوسه زدی
چقدر یکسره بر بال و پرم بوسه زدی
چقدر بر رخ و بر دست و سرم بوسه زدی
هی به دیوار و در و دور و برم بوسه زدی
 
اینهمه جان علی پیش حسن گریه نکن
اینقدر بر پسر سوم من گریه نکن
 
بعد تو دست به دیوار علی می گیرم
دست بر کعبه دلدار علی می گیرم
خار از دیده خونبار علی می گیرم
ریسمان از سر و رخسار علی می گیرم
 
تو دعا کن پسر بی کفنم را نکشند
بین آن کوچه الهی حسنم را نکشند

************

اشعار رحلت حضرت رسول اکرم(ص) – حسن لطفی

 
بسكه از آه، دل شعله ورت مي سوزد
با تماشاي تو قلب پدرت مي سوزد
 
اي جگر گوشه ي من شعله مزن بر جگرم
جگرم سوخت ز بسكه جگرت مي سوزد
 
زودتر از همه پيش پدرت مي آيي
زودتر از همه شمع سحرت مي سوزد
 
بعد من هرچه بلا هست سرت مي آيد
بعدمن واي كه پا تا به سرت مي سوزد
 
زير پرهاي تو آرام گرفتم بابا
حيف از شعله ي در بال و پرت مي سوزد
 
گاه در كوچه اي از درد زمين مي افتي
گاه از ضرب كسي چشم ترت مي سوزد
 
گاه يك نقش به يك روي تو جا مي گيرد
گاه يك زخم به روي دگرت مي سوزد
 
گاه در پشت در خانه ي خود مي نالي
چشم وا مي كني و دورو برت مي سوزد
 
يك طرف دست تو در پاي علي مي شكند
يك طرف دختركت پشت سرت مي سوزد
 
از صداي تو در آن شعله علي مي فهمد
كه اگر فضه نيايد پسرت مي سوزد
 
 
********************
 
اشعار رحلت حضرت رسول اکرم(ص) – علیرضا خاکساری
 
حس میکنم رفتار تو تغییر کرده
این روزها کردار تو تغییر کرده 

هم صبح و ظهر و هم سرشب دیدن من
می آیی و گفتار تو تغییر کرده 

یک فاطمه میگویی و دلشوره دارم
چون نحوه ی دیدار تو تغییر کرده

چیزی شده ای سایه ی روی سر من؟
مهمانی این بار تو تغییر کرده 

چیزی شده ؟ با مرتضای من چه گفتی؟
این روزها سردار تو تغییر کرده
 
حس میکنم مانند یک ابر بهاری
بابای از گل بهتر من گریه داری
 
بابا مگرنه اینکه هستم محرم تو
هستم همیشه مونس تو همدم تو 

حالا بگو دیگر چرا حالت گرفته ست
هستم شریک درد و آه و ماتم تو 

بابا به قربان تو و موی سپیدت
بابا به قربان تو و قد خم تو 

ای کاش می مردم نمیدیدم پدرجان
چشمان خیس و گریه های نم نم تو 

میگویی از دلتنگی و دیدار مادر
ماندم چگونه تا کنم با این غم تو
 
سنی ندارم من یتیمی سخت باشد
بابا دعا کن دخترت خوشبخت باشد
 
بابا دعاکن ماتمی دیگر نبینم
بعد از تو مظلومیت حیدر نبینم 

 دعوا سر حق و حقوق و جانشینی
دعوا سر عمامه و منبر نبینم 

بابا دعاکن مرتضی را دست بسته
مستاصل و درمانده و مضطر نبینم 

بابا دعاکن در تمام طول عمرم
برسینه ی خود جای میخ در نبینم

یا لااقل در راه برگشتن به خانه
سنگ صبورم را به چشم تر نبینم
 
بابا برو سه ماه دیگر میرسم من
با چادرخاکی بر سر میرسم من
 
 
********************
 
اشعار رحلت حضرت رسول اکرم(ص) – میثم مومنی نژاد
 
گرفته بوی شهادت شب وفاتش را
بیا مرور کن ای اشک خاطراتش را
 
مورخان بنوشتند با سرشک یتیم
هجوم درد به سر تا سر حیاتش را
 
سه سال شعب ابیطالب و شکنجه و ظلم
چقدر مرگ خدیجه فسرد ذاتش را
 
چه سنگ ها که بر آیینهُ وجودش خورد
چه طعنه ها که ابوجهل زد صفاتش را
 
برای غارت جانش قریش خنجر بست
ولی خدای علی خواسته نجاتش را
 
دلش چو ماه شکست و دو نیم شد اما
ندید سبزی یِ باران معجزاتش را
 
حرا شروع رسالت غدیرخم پایان
ادا نمود تمامی یِ واجباتش را
 
…و بعد غیر علی هر که رفت در محراب
شنید نعرهٔ لا تقربوا الصلاتش را
 

*********
 
اشعار رحلت حضرت رسول اکرم(ص)
 
دخترم گریه ی تو  پشت مرا می شکند
بیش از این گریه نکن قلب خدا می شکند
 
رحم کن بر دل خود آب شدی از گریه
بغض سر بسته از این حال و هوا می شکند
 
تا که نشکسته قدت راه برو در بر من
که پس از رفتن من دیده بلا می شکند
 
باز بوسیدم از این دست که زد شانه مرا
حیف یک روز کسی دست تو را می شکند
 
تو سیه پوش من و شهر به همدردی تو
حرمت شیر خدا را همه جا می شکند
 
کودکانت همه در پشت سرت می لرزند
که در خانه به یک ضربه ی پا می شکند
 
می دوی پشت علی تا که رهایش نکنی
ضربه ای می رسد و آینه را می شکند
 
بس که دنبال علی روی زمین می افتی
دل جدا سینه جدا شانه جدا می شکند
**
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

**********

اشعار رحلت حضرت رسول اکرم(ص) – محمد بختیاری
 
حرف از وصیت های آخر میزنی بابا
از پیش زهرایت کجا پر میزنی بابا
 
این لحظه ها یاد گذشته کرده ای انگار
حرف از وصیت های مادر میزنی بابا
 
دل شوره داری ، از نگاهت خوب می فهمم
داری گریزی به غمِ در میزنی بابا
 
زهرای تو پشت و پناه حیدر تنهاست
هرچند حرف از زخم بستر میزنی بابا
 
یکروز می بینی مرا بین در و دیوار
یکروز می آیی به من سر میزنی بابا
 
گفتی که خیلی زود می آیم کنار تو
پس لحظه ها را می شمارد یادگار تو
 

 
*********************
 
اشعار رحلت حضرت رسول اکرم(ص) – یوسف رحیمی
 
هر عاشقي ست در طلبت أيها الرّسول
اَلجَنَةُ لَهُ وَجَبَت أيها الرّسول
 
عالم هنوز تشنه ي درک حضور توست
أرض و سماست در طلبت أيها الرّسول
 
روشن شده است تا به ابد عالم وجود
از سجده ي نماز شبت أيها الرّسول
 
تو مي روي و در دل هر کوچه جاري اَست
عطر متانت و ادبت أيها الرّسول
 
آماده ي سفر شدي و با وصيتت
جانها اسير تاب و تبت أيها الرّسول
 
گفتي رضاي فاطمه شرط رضاي توست
خشم خداست در غضبت أيها الرّسول
 
اما تو چشم بستي و يک شهر درد و داغ
شد سهم ياسِ جان به لبت أيها الرّسول
 
اجر رسالت تو ادا شد ولي چه زود
بي تو نصيب فاطمه شد چهره اي کبود
 

 
***********************
 
اشعار رحلت حضرت رسول اکرم(ص) – محمد بیابانی
 
بروی داغ بدی بر جگرم می ماند
اشک در حلقه چشمان ترم می ماند
 
من گل یاس بهشتم بروی می سوزم
تو بمانی به برم برگ و برم می ماند
 
بودن محسن من در گرو بودن توست
پدرم تو که بمانی پسرم می ماند
 
خنده ام خنده وصل است ولی ای بابا
بعد من ناله ی در پشت درم می ماند
 
چادرم می ماند پیرهنم می ماند
بین کوچه اثر بال و پرم می ماند
 
سرخی بوسه میخ در و سیلی روی
گرمی بوسه تو ای پدرم می ماند
 
غصه از بابت حیدر نخوری بعد از من
زینبم پشت سر همسفرم می ماند
 
زینبم هست که در کرب و بلا بعد حسین
سر پناه همه اطفال حرم می ماند

*******

اشعار رحلت حضرت رسول اکرم(ص) – قاسم نعمتی

دو چشم بی رمق وا کن پدر جان
غم ما را تماشا کن پدر جان
همه پشت و پناه ما تو هستی
نظر بر حال زهرا کن پدر جان
***
کنار بسترت احیا بگیرم
میان وادی غم ها بمیرم
پدر جان تو دعایت مستجاب است
دعا کن زود بعد از تو بمیرم
***
کند آه دل تو بی قرارم
به روی صورتت صورت گذارم
خودت گفتی که حورای بهشتم
توان ضربۀ سیلی ندارم
***
پس از تو صبر زهرا سر بیاید
زمان غربت حیدر بیاید
پس از تو خانه‌ام آتش بگیرد
صدای من ز پشت در بیاید
***
کشد آتش به دور من زبانه
زنم ناله به زیر تازیانه
بیا بابا که زهرا بی پسر شد
میان این در و دیوار خانه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.