اشعار شهادت حضرت امام سجاد(ع) – علی اکبر لطیفیان

درد بسیار ، مداوا گریه
ارث جامانده زهرا گریه
روزها ناله و شبها گریه
آب میخورد ، ولی با گریه

گریه بر آب وضویش میریخت
خون دل بر سر و رویش میریخت

گریه بر شاه شهیدان خوب است
گریه بر کشته ی عریان خوب است
گریه بر دامن طفلان خوب است
گریه بر آن لب و دندان خوب است

خواسته هر سحرش گریه کند
در فراق پدرش گریه کند

گریه بر ناله آن مادرها
گریه بر گریه آن دخترها
گریه بر غارت انگشترها
گریه بر واشدن معجرها

رنگ مهتاب ، زمینش میزد
دیدن آب ، زمینش میزد

گریه بر ناقه نشسته سخت است
گریه با پیکر خسته سخت است
گریه با بال شکسته سخت است
گریه با گردن بسته سخت است

گریه خوب است که هر شب باشد
گریه بر چادر زینب باشد

آنکه را هست پیاده نکُشید
تشنه را بر لب باده نکُشید
طفل را اینهمه ساده نکُشید
ذبح را آب نداده نکُشید

هیچکس آب به گودال نبرد
پدرم ذبح شد و آب نخورد

آمد و دید تنی افتاده
کشته بی کفنی افتاده
شه بی پیرهنی افتاده
پاره پاره بدنی افتاده

همه پروانه و شمعش کردند
بوریا آمد و جمعش کردند

آمد و دید کنارش پر نیست
بدن افتاده ولیکن ، سر نیست
چند انگشت ، و انگشتر نیست
این حسین است ولی دیگر نیست

بسکه با نیزه قلیلش کردند
ذبح کردن قتیلش کردند

***********

اشعار شهادت حضرت امام سجاد(ع) – وحید قاسمی

قسمت این بود بال و پر نزنی
مرد بیمار خیمه ها باشی
حکمت این بود روی نی نروی
راوی رنج نینوا باشی
**
چقدر گریه کردی آقاجان
مژه هایت به زحمت افتادند
قمری قطعه قطعه را دیدی
ناله هایت به لکنت افتادند
**
سربریدند پیش چشمانت
دشتی از لاله و اقاقی را
پس گرفتید از یزید آخر
علم با شکوه ساقی را !؟
**
کربلا خاطرات تلخی داشت
ساربان را نمی بری از یاد
تا قیام ِ قیامت آقاجان
خیزران را نمی بری از یاد
**
خون این باغ، گردن ِ پاییز
یاس همرنگ ارغوان می شد
چه خبر بود دور ِ طشت طلا
عمه ات داشت نصف ِ جان می شد
**
کاش مادر تو را نمی زایید!
گله از دست ِ زندگی داری
دیدن آب ، آتشت می زد
دل خونی ز تشنگی داری
**
تا نگاهت به دشنه ای می خورد
جگرت درد می گرفت آقا
تا جوانی رشید می دیدی
کمرت درد می گرفت آقا
**
جمل شام پیش ِ رویت بود
خطبه ات تیغ ذوالفقارت بود
«السلام علیک یا عطشان»
ذکر لبهای روضه دارت بود
**
پدرت خواند از سر نیزه
تا ببینند اهل قرآنی اید
عاقبت کاخ شام ثابت کرد
که شما مردمی مسلمانی اید
**
سوخت عمامه ات، بمیرم من
سوختن ارث ِ مادری شماست
گرچه در بندی از تو می ترسند
علتش خوی ِ حیدری شماست
**
خون خورشید در رگت جاری
از بنی هاشمی، یلی هستی
دستهای تو را به هم بستند
هرچه باشد توهم علی هستی
**
کاش می مُردم و نمی خواندم
سر بازارها تو را بردند
نیزه داران عبای دوشت را
جای سوغات کربلا بردند

********************

اشعار شهادت حضرت امام سجاد(ع) – محمد رسولی

با سوز قلب پاره پاره گریه می کردی
با چشم های پر ستاره گریه می کردی

دل های نزدیکانتان که جای خود دارد
که آب می شد سنگ خاره، گریه می کردی

در وقت تجدید وضو تا آخر عمرت
تا آب می دیدی دوباره گریه می کردی

با یاد اکبر، تا که می آمد به گوش تو
بانگ اذان از هر مناره گریه می کردی

در کوچه و بازار می دیدی اگر بین
آغوش مادر شیرخواره گریه می کردی

در خواب اگر می رفت پیشت طفل سیرابی
با هر تکان گاهواره گریه می کردی

جایی که ننوشته است اما خوب می دانم
با دیدن هر گوشواره گریه می کردی

********************

اشعار شهادت حضرت امام سجاد(ع) – علی اکبر لطیفیان

كوچه هاي مدينه و بوي
زخمهاي تني كه مي آيد
چشم هاي سپيد يعقوب و
بوي پيراهني كه مي آيد
**
مرد سجاده اي كه درك نكرد
هيچ كس آيه ي مقامش را
در هياهوي شهر كوفه نداد
هيچ كس پاسخ سلامش را
**
تا عزاداريش شروع شود
ديدن شيرخواره اي كافيست
تا صدايش به گوش ما برسد
ديدن گوشواره اي كافيست
**
وقت افطار كردنش هر شب
تا كه چشمش به آب مي افتاد
تشنگي ضريح لبهايش
ياد طفل رباب مي افتاد
**
من نميدانم اينكه خاكستر
چه به روز سر امام آورد
زير زنجير پيكر زردش
معجزه بود اگر دوام آورد
**
گيرم از دست كوفه راحت شد
سنگ طفلان شام را چه كند؟
گيرم از دست كوچه سنگ نخورد
مردم پشت بام را چه كند؟
**
تا كه اين مرد قافله زنده ست
حرفي از طفل كاروان نزنيد
پيش اين مرد گريه ، جانِ حسين
حرفي از چوب خيزران نزنيد

*********************

اشعار شهادت حضرت امام سجاد(ع) – مسعود اصلانی

دلسوخته،شبيه دل خيمه ها شده
مانند پاره پيروهني نخ نما شده

دارم هنوز بر سرم عمامه اي که سوخت
بغض گلوي سوخته ام بي صدا شده

دارم به روي گردن خود دست مي کشم
ديدم که زخم کهنه ي سر بسته وا شده

با ياد شام سينه ي من تير مي کشد
اين سينه زخم خورده ي آن کوچه ها شده

واي از کمان و حرمله و نيش خند او
واي از رباب و اصغر از ني رها شده

ديدم طناب دور گلوي رقيه را
زنجير داغ مرحم يک زخم پا شده

مانند خواهرم کمرم درد مي کند
گويي که مهره ي کمرم جابه جا شده

*********************

اشعار شهادت حضرت امام سجاد(ع) – مسعود یوسف پور

روزی که بسته در غل و زنجیر می شدی
زخمی ترین تراوش تقدیر می شدی

هفت آسمان کنار تو در حال گریه بود
وقتی درون خیمه زمین گیر می شدی

مأمور صبر بودی و در ظهر کربلا
انگار از وجود خودت سیر می شدی

دشمن خیال کرد که تنها شدی ولی
در چشم خیس قافله تکثیر می شدی

حالا سوار ناقه ی عریان، قدم، قدم
با هر نگاه سمت حرم پیر می شدی

********************

اشعار شهادت حضرت امام سجاد(ع) – محمد رضا رضایی

داغی نشانده بر جگرت ،  یاد کربلا
خون میرود ز چشم ترت ، یاد کربلا

زینب ، سکینه ، گریه و طفل رباب و آب
می آورند در نظرت ، یاد کربلا

با زخمی از تسلَی ِ زنجیر ِ سلسله
مانده به روی بال و پرت ، یاد کربلا

با خطبه های بی بدلت زنده کرده ای
در لحظه لحظـۀ  سفرت ، یاد کربلا

از قتل صبر روضه بخوان ای امام صبر
با سوز ِ آه شعله ورت ، یاد کربلا

از سجده های لشکر شمشیر و نیزه ها
از خنجر و سر پدرت ، یاد کربلا

از لحظه ای که غارت خیمه شروع شد
آتش گرفت دور و برت ، یاد کربلا

تا صبح حشر ضامن این دین و پرچم است
یاد محرم و صفرت ، یاد کربلا

این جلوه های اشک ِ عزا در صحیفه است
یاد خدا ، شب و سحرت ، یاد کربلا

**********

اشعار شهادت حضرت امام سجاد(ع) – شهاب الدین خالقی

حکم از بالا برایم آمده تب داشتن
کاسه ی چشمی پر و اشک لبالب داشتن
مصحفی دارم ورق ها دل٬ زبانم هم قلم
اشک من جاری ست از باب مرکّب داشتن
روضه و اشک است کارم روز و شب در کاروان
روضه ها را روز دیدن اشک را شب داشتن
پای دل تاول زد اما می دوم دنبال او
در خیالم هم ندارم فکر مرکب داشتن
سهم هر کس در میان کربلا تقسیم شد
سهم من از کربلا این است٬ زینب داشتن

خاک صحرا می شود سجاده ام وقت نماز
دانه دانه اشک ها تسبیح این راز و نیاز

دوری این راه ترتیب نمازم را شکست
که شکستن پشتش از اندوه و درد ما شکست
ما راَیت و فی البلا الا جمیلا گفته ایم
یک جهان حرف است از پیروزی ما تا شکست
سر شکستن ارث فامیلی ما از کوفه است
زینبی سر زد به محمل تا سر سقا شکست
قلب مجنون می شکست از دوری لیلای خود
کار بر عکس است در اینجا دل لیلا شکست
روزگاری هم دری با تخته ای جور آمد و
قلب بابامان علی را پهلوی زهرا شکست

دست من بسته شد و ذکر قنوتم حیدر است
قد من خم شد از آنکه سجده ام چون مادر است

یکسره باشد نگاهم بر سری که سرتر است
آنکه بدتر بر زمین افتاده اینجا برتر است
بوی او پیچیده تر گشته ست بین باغچه
هر گلی که پیش گل های دگر پرپرتر است
آن که دعوی داشت من اینجا علی اکبرترم
حال علی اصغر علی اصغر علی اصغرتر است
بازتر شد سفرهء تفسیر قرآن کریم
زینبم داده دو اسماعیل پس هاجرتر است
راویان گفتند معجر من ولی در فکر خود
حتم دارم معجر از این حرف ها معجرتر است

کار و بار حاجت یک عمر ما را ساختی
ساربانا سایه اش را بر سرم انداختی

حرف هایی هست پنهانی میان قافله
در اعوذ باله از شام ِ  نماز نافله
دل که با دل راه دارد٬ راهی اما بین ماست
سلسله در سلسله در سلسله در سلسله
پنبه و آتش نباید رو به رو با هم شوند
بر نمی دارد نگاه اما رباب از حرمله
قطره با دریا که باشد می شود دریا ولی
کودکی از کاروان ما گرفته فاصله
ضعف دارد می رود در خواب و از جا می پرد
می رسد بر گوش او گویا صدای هلهله

این مسیر سخت را طی می کنم با خاطرات
من فقط ماندم و زینب – باقیات الصالحات

************

اشعار شهادت حضرت امام سجاد(ع) – حسن لطفی

زهر اشکی شد و کانون دعا را سوزاند
بند بند من افتاده ز پا را سوزاند

آسمان تار شده و جرعه ی آبی این زهر
پاره های جگر غرق بلا را سوزاند

سینه ام بود حسینییه ی غمهای حسین
یاد آن خاطره ها بیت عزا را سوزاند

من نه در امروز که در کربلا جان دادم
از همان روز که آتش همه جا را سوزاند

با همان تیر که در حنجره ای ترد و سفید
تارهای عطش آلود صدا را سوزاند

از همان لحظه که می سوختم و می دیدم
تازیانه همه ی پیکر ما را سوزاند

خیمه ای شعله ور افتاد زمین ناگاه
چادر دختری از جنس حیا را سوزاند

وای از آن بزم که در پیش اسیران حرم
خیزران هم لب هم طشت طلا را سوزاند

دیدم آتش ز سر بام به سرها می ریخت
گیسوان به سر نیزه رها را سوزاند

********************

اشعار شهادت حضرت امام سجاد(ع) – علیرضا خاکساری

ز فرط گریه گرفته صدای تو بس کن
خدا کند که بمیرم برای تو بس کن

تمام ایل و تبارت فدای دین گشتند
تمام ایل و تبارم فدای تو بس کن

میان خانه ی خود هم حسینیه داری
گرفته بوی مصیبت بنای تو بس کن

چقدر گریه و ضجه؟ چقدر ندبه و آه ؟
چه کرده بادل تو کربلای تو؟؟ بس کن

چه آمده به سرت؟ این چه حالتی ست آقا؟
نمور گشته دوباره عبای تو بس کن

قتیل روضه و گریه به فکر زینب باش
ببین چه کرده همین روضه های تو بس کن

قبول شنیده ای آقا ” عَلی عَلَی الدُنیا…”
قبول زاده ی لیلا به جای تو…بس کن

قبول دیده ای “اَلشِّمرُ جالِسُ…”آن روز
قبول…قبول…بمیرم برای تو ، بس کن

قبول… کرببلا آتشت زده اما…
قبول رفته به غارت ردای تو بس کن

قبول هرکسی آمد تورا به سخره گرفت
کسی نداد به دستت عصای تو بس کن

نگو که شد سپرت عمه ات میان حرم
نگو که خورد زمین پیش پای تو بس کن

قبول حرمله ی نانجیب عذابت داد
گرفته است نفست لای لای تو بس کن

بیا بسنده کن آقا به روضه ی کوفه
نگو که شام شده شهر بلای تو بس کن

تو را به مادر پهلو شکسته ات زهرا
– زفرط گریه گرفته صدای تو- بس کن

*********************

اشعار شهادت حضرت امام سجاد(ع) – سعید توفیقی

آن کسی که همه اش گریه ی عاشورا بود
آب می دید به یاد جگر سقا بود
چشم هایش همه شب هیأت واویلا داشت
تا نفس داشت فقط گریه کن بابا بود
**
زهر نوشید وَ تب کرد محیط جگرش
گُر گرفت از عطش و سوخت همه بال و پرش
خشک شد جُلگۀ لبهاش و با خشکی لب
روضه می خواند به یاد لب خشک پدرش
**
آن کسی که خود خورشید به پایش افتاد
ناگهان رعشه بر اندام رسایش افتاد
ضعف شد چیره و زیر بغلش خالی شد
از روی شانۀ افتاده عبایش افتاد
**
وای از ریش سپیدش كه حنایی شده بود
ناله اش گفتن اسمی سه هجایی شده بود
دم مغرب افق شهر مدینه اما
جهت قبله ی او كرب و بلایی شده بود
**
این هم از ماهیت نفس نفیس خاك است
سر آقا به روی دامن خیس خاك است
همه اش سجده شده مثل پدر در گودال
خاك سجاده و سجاد انیس خاك است
**
گاه آهسته فقط وای برادر می خواند
لب تشنه «قتلوا» بود كه از بَر می خواند
اشك می ریخت وَ هر آینه می گفت حسین
تا دم مرگ فقط روضۀ حنجر می خواند
**
تلخی زهر به كامش عسل و قند آمد
بر لب پر تركش مطلع لبخند آمد
جلوی چشم ترش كرببلا ظاهر شد
یا اَبِ یا اَبِ گفت و نفسش بند آمد

********************

اشعار شهادت حضرت امام سجاد(ع) – محمد حسین رحیمیان

غمگین تر از پاییزم و ابر بهارم
از من گرفته کربلا دار و ندارم

ماندم تک و تنها در این شهر مدینه
رفته است دیگر دلخوشی از روزگارم

قلب زمین و آسمان ها تا قیامت
می سوزد از این گریه یعقوب وارم

خواب از دو چشم بی قرار من گرفته
نیزه نشینی همه ایل و تبارم

بزم شراب و خیزران ، اشک سکینه
سی سال از این غصه ها شب زنده دارم

سی سال این پیراهن خونی بابا
برده تمام صبر قلب بی قرارم

سوغاتی ویرانه دلگیر شام است
لرزیدن در لحظه های احتضارم

تنها به جرم گریه بر سالار زینب
روزی بدون سایبان گردد مزارم

**********

اشعار شهادت حضرت امام سجاد(ع) — حاج محمودژولیده

اسرار نهان را سر بازار كشیدند
آتش به دل عترت اطهار كشیدند
دروازۀ ساعات كه در شأن حرم نیست
ناموس خدا را سوی انظار كشیدند
بازار یهود آبروی اهل حرم رفت
از پیرهن پارۀ ما كار كشیدند
با سوت و كف و هلهله و رقص و جسارت
دردِ دل ما را همه جا جار كشیدند
تا خواست، تماشایی مان كرد ستمگر
با   بی ادبی در بر حضّار كشیدند
ای كاش كه چون كوفه غم سیلی مان بود
ما را به سوی مجلس كفار كشیدند
ای كاش فقط سنگ به سرها زده بودند
بر گریۀ ما قهقهه بسیار كشیدند
هر بار كه بی عاری شان خنده بما زد
زخمی به دل حیدر كرار كشیدند
ای سهل بگو از صدقه سوخت دل ما
خون از جگر احمد مختار كشیدند
از مردمشان هیزتر اینجا خودشانند
خون بود كه از چشم علمدار كشیدند
با این كه خدا، حافظ ناموس خودش بود
با حرف كنیزی به جگر خار كشیدند
از مجلس بیگانه به ویرانه كه بردند
فریاد سر عصمت دادار كشیدند
ما را پس از آن بزم شراب اشك نمانده
بس چوب به لب های گهر بار كشیدند
با رأس بریده سخن این بود دمادم
یك آیه بخوان ،كار به اغیار كشیدند
این شام بلا لكّۀ ننگی است به تاریخ
اسرار نهان را سر بازار كشیدند

**********
اشعار شهادت حضرت امام سجاد(ع)—مهدی نطری

ای سهل در این کوچه ها بال و پرم سوخت
از سوز درد تازیانه پیکرم سوخت
از بسکه خاکستر به رویم ریخت دشمن
عمامه را بردار که موی سرم سوخت
در خاطر من هست که دیروز طفلی
فریاد می زد عمه جانم معجرم سوخت!
شام غریبان لحظه های سخت ما بود
در بین آتش جا نماز مادرم سوخت
آن لحظه که بی بی رباب از عمق جان گفت:
زینب بیا که جامه های اصغرم سوخت
بر نیزه شاه تشنه کامان تشنه لب بود
با دیدن زخم گلویش حنجرم سوخت
وقتی که از نیزه سر شش ماهه افتاد
قلب رباب و عمه ها و خواهرم سوخت
در راه از بس که رقیه بر زمین خورد
از سوز گریه دیده های اکبرم سوخت
بدتر از این ها تا که سیلی بر رخش خورد
ناگاه دیدم ساقی آب آورم سوخت
در پیش چشم مردهای شهر چون شمع
دیدم که عمه زینب من در برم سوخت

***********
اشعار شهادت امام سجاد علیه السلام — استادسازگار

گلان وحي را پرپر که ديده؟
به گلشن، طاير بي سر، که ديده؟
تب و داغ و غل و زنجير و دشنام
گلوي خشک و چشم تر که ديده؟
سوار ناقه با، بازوي بسته
زمين افتادن خواهر، که ديده؟
ميان آفتاب شام و کوفه
رخ خورشيد و خاکستر که ديده؟
به روي ياس‌ها جاي سفيدي
ز سيلي رنگ نيلوفر که ديده؟
به رخسار هلالِ اوّلِ ماه
خدايا هيفده اختر که ديده؟
نشان سنگ در بالاي نيزه
سر پاک علي اکبر که ديده؟
سرود و رقص و جشن و پايکوبي
به دور آل پيغمبر، که ديده؟
چهل منزل به همراه سکينه
سر عباسِ آب‌آور که ديده؟
لبِ خشکيده و آواي قرآن
شراب و چوب و طشت زر که ديده؟
بگو «ميثم» امام دست بسته
اسير آنهمه کافر که ديده؟

***********
اشعار شهادت امام سجاد علیه السلام—حسن لطفی

زهر اشکی شد و کانون دعا را سوزاند
بند بند من افتاده ز پا را سوزاند

آسمان تار شده و جرعه ی آبی این زهر
پاره های جگر غرق بلا را سوزاند

سینه ام بود حسینییه ی غمهای حسین
یاد آن خاطره ها بیت عزا را سوزاند

من نه در امروز که در کربلا جان دادم
از همان روز که آتش همه جا را سوزاند

با همان تیر که در حنجره ای ترد و سفید
تارهای عطش آلود صدا را سوزاند

از همان لحظه که می سوختم و می دیدم
تازیانه همه ی پیکر ما را سوزاند

خیمه ای شعله ور افتاد زمین ناگاه
چادر دختری از جنس حیا را سوزاند

وای از آن بزم که در پیش اسیران حرم
خیزران هم لب هم طشت طلا را سوزاند

دیدم آتش ز سر بام به سرها می ریخت
گیسوان به سر نیزه رها را سوزاند

************
اشعار شهادت حضرت امام سجاد(ع)—مسعود اصلانی

دل سوخته، شبیه دل خیمه ها شده
مانند پاره پیرهنی نخ نما شده
دارم هنوز بر سرم عمامه ای که سوخت
بغض گلوی سوخته ام بی صدا شده
دارم به روی گردن خود دست می کشم
دیدم که زخم کهنۀ سر بسته وا شده
با یاد شام سینۀ من تیر می کشد
این سینه زخم خوردۀ آن کوچه ها شده
وای از کمان و حرمله و نیش خند او
وای از رباب و اصغرِ از نی رها شده
دیدم طنابِ دورِ گلوی رقیه را
زنجیر داغ، مرحم یک زخم پا شده
مانند خواهرم کمرم درد می کند
گویی که مهرۀ کمرم جا به جا شده

***********
اشعار شهادت امام سجاد علیه السلام – حسن لطفی

هر چند دل از گریه ی شب های دعا سوخت
شیرازه ام امّا همه در کرب و بلا سوخت
هر صفحه ای از زندگی ام شرح فراقی ست
هر لحظه ام عمری ست که در فصل عزا سوخت
جامانده به روی بدنم ردّ اسیری
روزی نفسی بود که در شام بلا سوخت
یاد لب خشکیده ی شش ماهه مرا کشت
آن لحظه که از لب زدنش سینه ی ما سوخت
تا خیمه مان هلهله ی حرمله آمد
وقتی که گلو سرخ شد و تارِ صدا سوخت
آتش زدن اهل حرم شعله ورم کرد
دیدم چقدر خیمه ز داغ شهدا سوخت
دیدم به سرم خیمه ی آتش زده افتاد
دیدم که یتیمی به میان اُسرا سوخت
سرها به سر نیزه و در حلقه ی آتش
هر زلف ز هر نیزه اگر بود رها سوخت
*************

اشعار شهادت حضرت امام سجاد(ع)  _ علی اکبر لطیفیان

درد بسیار، مداوا گریه
ارث جامانده زهرا گریه
روزها ناله و شب ها گریه
آب می خورد، ولی با گریه

گریه بر آب وضویش می ریخت
خون دل بر سر و رویش می ریخت

گریه بر شاه شهیدان خوب است
گریه بر کشته ی عریان خوب است
گریه بر دامن طفلان خوب است
گریه بر آن لب و دندان خوب است

خواسته هر سحرش گریه کند
در فراق پدرش گریه کند

گریه بر ناله آن مادرها
گریه بر گریه آن دخترها
گریه بر غارت انگشترها
گریه بر وا شدن معجرها

رنگ مهتاب، زمینش می زد
دیدن آب، زمینش می زد

گریه بر ناقه نشسته سخت است
گریه با پیکر خسته سخت است
گریه با بال شکسته سخت است
گریه با گردن بسته سخت است

گریه خوب است که هر شب باشد
گریه بر چادر زینب باشد

آن که را هست پیاده نکشید
تشنه را بر لب باده نکشید
طفل را این همه ساده نکشید
ذبح را آب نداده نکشید

هیچ کس آب به گودال نبرد
پدرم ذبح شد و آب نخورد

آمد و دید تنی افتاده
کشته بی کفنی افتاده
شه بی پیرهنی افتاده
پاره پاره بدنی افتاده

همه پروانه و شمعش کردند
بوریا آمد و جمعش کردند

آمد و دید کنارش پر نیست
بدن افتاده ولیکن، سر نیست
چند انگشت، و انگشتر نیست
این حسین است ولی دیگر نیست

بس که با نیزه قلیلش کردند
ذبح کردند قتیلش کردند

**********

اشعار شهادت حضرت امام سجاد(ع) _ علی اکبر لطیفیان

بنا نیست امروز افسرده باشیم
پس از چند شب باز پژمرده باشیم
مگر می شود نور را دیده باشیم ؟
ولی دل به خورشید نسپرده باشیم
بنا بود ما را سر پا ببینند
اگر بارها هم زمین خورده باشیم
سه شب در بین کوچه نشستیم
که سهمی از این سفره ها برده باشیم
محال است ما را از آقا بگیرند
محال است حتی اگر مرده باشیم

اسیرم به گیسوی بالا نشینی
فدای گرفتاری این چنینی

تو شهر غریبی مسافر نداری
شب پنجم ماه، زائر نداری
در این چند شب بالها کربلایند
بمیرم برایت مهاجر نداری
نبینم برای تو شعری نگفتند
مبادا بگویند شاعر نداری
تو چهارم مسیر به سمت خدایی
تو چهارم مسیری که عابر نداری
در این روزها که تو تنها ترینی
در این روزها که تو زائر نداری

مرا زائر بی قرار تو کردند
دلم را چراغ مزار تو کردند

بنا شد اگر سائلی نان بگیرد
چه خوب است که از کریمان بگیرد
بنا شد اگر شاه نوکر بگیرد
چه بهتر که از نسل سلمان بگیرد
علی خواست تا که برای حسینش
زنی در بلندای ایمان بگیرد
تمام زمین و زمان را که میگشت
بنا شد عروسی از ایران بگیرد
اسیری شهبانوی ما می ارزد
که این خاک بوی حسین جان بگیرد

تو آقا ترینی و سجاد مایی
تو شاهی و فرزند داماد مایی

خدا باز تصویر مولا کشیده
برای حسینش، علی آفریده
تو از بس که غرق حضور خدایی
برای عبادت تو را برگزیده
هر آنکس که دیده تو را صبح یا شب
سر سفره های مناجات دیده
ترحم کن ای آسمان محبت
به این قطره های چکیده چکیده
چه می خواهم از تو که داده نباشی
به اندازه کافی از تو رسیده

همین که گدای تو هستیم کافیست
ابو حمزه های تو هستیم کافیست

بخوان تا ابوحمزه ایمان بگیرد
بخوان آدمی بوی انسان بگیرد
بخوان :ابکی ؛ ابکی ؛لنفسی ؛ لقبری…
دل مرده ی ما کمی جان بگیرد
(…و یا غافر الذنب و یا قابل التوب
الهی تصدق علیّ بعفوک
انا لا انسی ایادیک عندی
الهی تصدق علیّ بعفوک
الهی و ربی علیک رجائی
الهی تصدق علیّ بعفوک…)
لباس مناجت را باید ،هرکس
شب پنجم ماه شعبان بگیرد

تو هستی دلیل مسلمانی ما
نجات پر و بال زندانی ما

به جز عالم سائلی عالمی نیست
به غیر از کریمی تو حاتمی نیست
بر این خشکها تا که باران ببارد
به غیر از غلام تو صاحب دمی نیست
خدا از سرم سایه ات را نگیرد
جز این؛ هرچه را هم بگیرد غمی نیست
چهل سال بر سر در خانه ی تو
به جز پرچم کربلا پرچمی نیست
تو یعقوبی و پلک مجروح داری
چهل سال گریه، زمان کمی نیست

چهل سال گریه، چهل سال ناله
چهل سال گریه برای سه ساله

************

اشعار شهادت حضرت امام سجاد(ع)

گذشت عمر و غم بی حساب دیدم من
ز دست دشمن جانی عذاب دیدم من

به یاد تشنگی اهل خیمه افتادم
هر آن زمان که به چشم خود آب دیدم من

عطش ز بسکه توانم ربوده بود آنجا
تمام کرببلا را سراب دیدم من

میان شعله آتش به عصر روز دهم
خیام را همه در التهاب دیدم من

ز خون پیکر صدپاره علی اکبر
محاسن پدرم را خضاب دیدم من

ز قتل باب خود آگه شدم چو زینب را
به حال واهمه و اضطراب دیدم من

علی به مردم کوفه هر آنچه خوبی کرد
به ظلم و کینه از آنها جواب دیدم من

خدا گواست که از خاطرم نرفته هنوز
هر آنچه را که به شام خراب دیدم من

به حال مادر او سوخت قلبم آن دم که
به نیزه ها سر طفل رباب دیدم من

ز گریه های رقیه سوال کردم گفت:
کنون سر پدرم را به خواب دیدم من

دلم زبانه گرفت تا که دخت زهرا را
میان مجلس لهو و شراب دیدم من

لطفا اگرشاعرش رامی شناسید اطلاع دهید

*********

اشعار شهادت حضرت امام سجاد(ع)– استادسازگار

با غل جامعه در هم بفشارید تنم را
هدف سنگ نمائید ز هر سو بدنم را

می‌توان پوست برید از تن رنجور من امّا
نتوان دوخت ز گفتار حقایق دهنم را

لالۀ گلبن مولای جوانان بهشتم
خاک ویرانه‌سرا کرده خزان یاسمنم را

نیزه و کعب  نی و سنگ جفا بود جوابم
سر بازار شنیدند چو مردم سخنم را

راز مظلومیم آن روز شود بر همه ظاهر
که پس از مرگ برآرند ز تن پیرهنم را

هدفم نشر پیام پدرم بود در این ره
که عدو کرد هدف دست و سر و پا و تنم را

به همه خلق بگوئید که با پیکر عریان
بوریائی کفن آمد پدر بی، کفنم را

نظم «میثم» همه جوئید و به هر بیت بخوانید
قِصّۀ غُصّه و اندوه و ملال و محنم را

**************

امام سجاد(ع)-تکفین و تدفین پدر–سید هاشم وفایی

دلش را داغ و غم بیت الحزن کرد
وجودش را پر از رنج و محن کرد
نمی دانم چگــونه با چـه حالی
تن صـد چــاک بابا را کفن کرد
***
ز اشک داغ چشمان ترم سوخت
نه تنها چشم، از پا تا سرم سوخت
کنــار جسـم صـد چاک  تو بابا
دلم آتش گرفت و پیکرم سوخت

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.