اشعارشهادت حضرت رضا علیه السلام ـ مجتبی خرسندی

خوشا به حال کسی که شودمسافرتو
که جنّ وانس وملک بوده اند زائرتو

تمام ثروت عالم نصیب هرکس شد
که مشهدی شده وآمده مجاور تو

خلاصه ی غم کلّ کبوتران جهان
به پرکشیدن روی حریم طاهر تو

((توپادشاه جهانی که درخراسانی))
و عالمی شده فرمانبر أوامر تو

توپادشاهی ودرقم مشاوری داری
که داده اذن دخول حرم مشاورتو

شکست خورده ی طوفان واژه هاشده و
درون قافیه ها گم شده ست شاعر تو

حدیث جابر پیغمبر خدا مدرک
به کافری هرآن کس که بوده منکر تو

********************

اشعارشهادت حضرت رضا علیه السلام ـ مجتبی شکریان

از دل کفر تا که بیرون زد
همه دیدند عبا به سر دارد
گاه بر خاک کوچه می افتد
زیر لب ناله از جگر دارد

کوچه ها را یکی یکی طی کرد
عرق سرد از جبین می ریخت
عطر زهرا به کوچه می پیچید
گل اشکش که بر زمین می ریخت

راه خانه نداشت فاصله ای
راه کوتاه، شد چه طولانی
خسته بود و نفس نفس میزد
رفت تا خانه با پریشانی

با چه زحمت به خانه اش آمد
همگی آمدند استقبال
خم به ابرو نداشت با اینکه…
در دل کوچه رفته بود از حال

خادمی گفت با پریشانی
زردی چهره شما از چیست؟
با نگاهی به خادمش فرمود
نگرانم نباش چیزی نیست

از درون سوخت و صبوری کرد
تا غلامان همه غذا خوردند
تا طعام همه تمام شود
منتظر ماند و سفره را بردند

همهء عمر این چنین زهری
دل تاریخ هم ندارد یاد
تا که از حجره اش همه رفتند
ناله کرد و بر زمین افتاد

نتوانست بهر آتش دل
از زمین ظرف آب بردارد
هیچ کس درد او نمی فهمد
از دلش مجتبی خبر دارد

بسکه در حجره اش به خود پیچید
کمرش مثل مادرش تا شد
ناله ای زد کجایی ای پسرم
چشم بر هم زد و دری وا شد

آمد از راه کودکی گریان
سر او را گرفت بر دامن
گفت بابا منم جواد شما
جان مادر سخن بگو با من

پسرم! هست آرزوی پدر
که بیاید پسر به بالینش
گریه کن بر غم علی اکبر
که نشسته پدر به بالینش

جد ما را میان کرب و بلا
دشمن بی حیا مکرر کشت
در دل علقمه شهیدش کرد
در کنار علی اکبر کشت

*****************

اشعارشهادت حضرت رضا علیه السلام ـ موسی علیمرادی

افتاده ای بر روی خاک و پر نداری
جز دیده ی تر مونسی دیگر نداری

آنقدر غربت می چکد از جسمت آقا
ناخواسته می گویمت مادر نداری

مانند شمعی سوختی در آتش زهر
در آنچنان هرمی که خاکستر نداری

وقتی که بال و پر زدی بر خاک گفتم
صد شکر اینجا در برت خواهر نداری

در زیر گلها پیکرت مدفون شد آقا
گویا به جز گل پیکری دیگر نداری

اینجا همه هستیِ شان مال تو آقاست
ثروت تویی ،سرمایه ای بر هر نداری

یعنی نباشند اهل غارت مردم طوس
برتن کفن داری و غارتگر نداری

***********************

اشعارشهادت حضرت رضا علیه السلام ـ حسن لطفی

زِ درد بال و پری زد ولی پرش اُفتاد
میان کوچه عبایِ مطهرش اُفتاد

دوباره کوچه ی باریک و سنگهایِ زمین
مواظب است نیافتد که آخرش اُفتاد

نهاده است به دیوار شانه هایش را
اگر چه تکیه زده باز پیکرش اُفتاد

بلند شد به سرِ زانویَش،زمین نخورَد
چه کرده زَهر که اینبار با سرش اُفتاد

نشد صدا بزند یک نَفَس جوادش را
که کارِ او به نَفَسهایِ آخرش اُفتاد

رسید یک طرفِ حجره و زمین غلطید
دُرست مادرِ او سمتِ دیگرش اُفتاد

نبود طَشت به پیشش ولی یقین دارم
که تِکه هایِ جگر در برابرش اُفتاد

گِریست دامنش از پاره ی جگر پُر شد
که یادِ خاطره ی گریه آورش اُفتاد

تمامِ حجره پُر از روضه های محسن بود
همینکه خانه پُر از شعله شد دَرَش اُفتاد

شکسته شد در و یک ضربه میخ را هول داد
همینکه محسنش اُفتاد مادرش اُفتاد
**
رسید کاسه یِ آبی حسین گفت حسین
دوباره لرزه به لبهای مضطرش اُفتاد

حرامزاده ای آمد به سینه اش پا زد
در آن طرف سرِ گودال خواهرش اُفتاد

چه سخت شد،اثر بوسه از گلو نگذاشت
که شمر از نَفَس افتاد،خنجرش اُفتاد

یکی دو تا… نه خدایا دوازده ضربه
میان پنجه سری ماند و حنجرش اُفتاد

************************

اشعارشهادت حضرت رضا علیه السلام ـ مهدی رحیمی

مرد مردان مرد امام رضا
هم دوا هم که درد امام رضا

در تمام وقایع ایران
فاتح هر نبرد امام رضا

کاش اذن دخول می دادی
به منِ صحنْ گرد امام رضا

بیش از پیش در صفر انگار
گنبدت گشته زرد امام رضا

به جوادش سپرده در ظاهر
هرکه را کرده طرد امام رضا

دور تا دور من پُر از صحن است
آه… دورم نگرد امام رضا

روضه ی سرد و گرم امام حسین
روضه ی گرم و سرد امام رضا

سفره را پهن کرد امام حسین
سفره را جمع کرد امام رضا

*********************

اشعارشهادت حضرت رضا علیه السلام ـ موسی علیمرادی

آهسته می آمد ولی بی بال و پر بود
یک دست بر پهلو و دستی برجگر بود

زیر سر مهمانی اجباری اش بود
وقتی که می آمد عبایش روی سر بود

از بس میان کوچه ها افتاد بر خاک
روی لباسش ردپای هر گذر بود

با آه می افتاد و بر می خواست اما
آهش زمان راه رفتن بیشتر بود

وقتی عصای پیری آدم نباشد
باید به زیر منت دیوار و در بود

آری شبیه قصه آن کوچه تنگ
فرسنگها انگار خانه دورتر بود

بال پرش زخمی شد از بس دست و پا زد
هر جای حجره  رد و پاهای جگر بود

سختی کشید اما چقدر آرام جان داد
آخر سرش بر رو پاهای پسر بود

باید که اهل کشف باشی بین روضه
باید میان روضه ها اهل نظر بود

وای از حسین از آن دمی که چشم وا کرد
پا روی زخم سینه اش پر دردسر بود

وای از دمی که رفت بالا خنجری کُند
وای از کسی که شاهدش  با چشم تر بود

****************

اشعارشهادت حضرت رضا علیه السلام ـ محمدفردوسی

ابری سیاه، چشم ترش را گرفته بود
زهری توان مختصرش را گرفته بود

معلوم بود از وَجَناتش که رفتنی است
یعنی که رُخصت سفرش را گرفته بود

از بس شبیه مادرش افتاد بر زمین
در انتهای کوچه سرش را گرفته بود

تا رو به روی حجره خمیده خمیده رفت
از درد بی امان، کمرش را گرفته بود

چشم انتظار دیدن روی جواد بود
خیلی بهانه ی پسرش را گرفته بود

بر روی خاک بود که پیچید بر خودش
آثار تشنگی، جگرش را گرفته بود

افتاد یاد جدّ غریبی که خواهرش …
… در بین قتلگه خبرش را گرفته بود

دیگر توان دیدن اهل حرم نداشت
از بس که نیزه دور و برش را گرفته بود

وقتی که شمر آمد و کارش تمام شد
خلخال دختری نظرش را گرفته بود

*********************

اشعارشهادت حضرت رضا علیه السلام ـ محمدرضاناصری

این کوچه میرسد به تمام دلیل ها
یک پنجره تمام امید دخیل ها

قرآن وعده داده شده ؛در مقابلت
یک یک نشسته اند به صف جبرییل ها

لطف کبوتران تو شرمنده کرده است
حتی سپاه ابرهه باجمع فیل ها

اعجاز میکنی که به آتش نمیکشی
این آتش نگاه تو و این خلیل ها

با رنگ پرچم تو اقامت گرفته اند
در کوچ آخرین به نگاه تو ایل ها

خواهد نشست بوسه ی امضای پنجره
بر ناله های دم به دم این علیل ها

این بیت های من همه عرض ارادت است
دعبل که نیستم بپذیر این قلیل ها

******************

اشعارشهادت حضرت رضا علیه السلام ـ علی اکبرلطیفیان

تو آن هفتمین قبله ی باوری
امام پس از موسی جعفری

تو در امتداد علی نازلی
تو رودی و دنباله ی کوثری

نیازی نداری به این چیزها
تو هشتم ولی عهد پیغمبری

غروب عزایت طلوع شرر
نسیم غریبیِ پشت دری

چگونه است حال پریشان تو
الا ای غریب خدا بهتری؟!

از این کوچه تا حجره ات می روی
به یاد زمین خوردن مادری

نفس می کشی ناتوان می شوی
نفس می کشی لاله می آوری

شکسته پری با کدامین بال
از این حجره ی خاکی ات می پری؟!

لبی پاره و استخوانی کبود
برای خدا با خودت می بری

کنار تن نقش بر حجره ات
نه یک دختری بود و نه خواهری

برای تو گیسو پریشان کند
برای تو پاره کند معجری

اگر چه شهید خدایی ولی
به دست شما هست انگشتری

از این شهر غم تا وطن می روی
غریبی ولی با کفن می روی

**************************

اشعارشهادت حضرت رضا علیه السلام ـ مهدی رحیمی

وقتی که آوردند قرآن را به مشهد
جان را به تن دادند جانان را به مشهد

شد پایتخت حاجت عالم خراسان
یعنی که باید برد تهران را به مشهد

معروف کرده ظرف را مظروف، یعنی
دادند در واقع خراسان را به مشهد

شد مرکز ایران برای ما خراسان
وقتی که آوردند سلطان را به مشهد

تا یوسف اصلی دوران را ببیند
ازسمت قم بردند کنعان را به مشهد

اینگونه مِنّا گشته زیرا می‌شناسند
در عالم لاهوت سلمان را به مشهد

تا اینکه گوهرشاد بر صحنش بنازد
بعد از نجف دادند ایوان را به مشهد

در کربلا دادند درد عاشقی را
اما فرستادند درمان را به مشهد

درهردو عالم اهل معنی می‌شناسند
در اصل کل خاک ایران را به مشهد

************************

اشعارشهادت حضرت رضا علیه السلام ـ مرتضی حیدری آل کثیر

پلکی بزن که پنجره بارانی ات شود
خورشید ،محو چرخش پنهانی ات شود

پلکی بزن بهم بخورد نظم فصلها
تقویم ها دچار پریشانی ات شود

شب را نگاه های تو تسخیر می کنند
تا مثل رازهای تو زندانی ات شود

از تو یکی اشاره به بیمار کافی است
تا عاشق مسیر بیابانی ات شود

بی بهره از ضمانت چشم توام مگر
آهوی من هنر کند ارزانی ات شود

نبضم کبوتری ست که با خویش گفته است :
بشمار! تا زمان فرا خوانی ات شود

بیچاره شاعری که نکرده ست مدح تو
خوشبخت شاعری که خراسانی ات شود

************************

اشعارشهادت حضرت رضا علیه السلام ـ محمدمعارف وند

در این حرم به درد دوا داده می شود
هر درد لاعلاج شفا داده می شود

حاجات خواسته روا میشود که هیچ…
در این حرم نخواسته ها داده می شود

خواهی اگر تو کرببلا از رضا بگیر
اینجا برات کرببلا داده می شود

قلبت اگر که تیره شده از گنه بیا
اینجا به قلب تیره جلا داده می شود

از او بخواه هرچه دلت خواست کم نخواه
اینجا هر آنچه خواست گدا داده می شود

فرقی نمی کند که گدا خوب یا بد است
اینجا بدون چون و چرا داده می شود

بر خود ببالد آنکه شده حاجتش روا
بی واسطه ز دست رضا داده میشود

بنشین بخوان تو جامعه تا که یقین کنی
اینجا “دهد هر آنچه خدا” داده می شود

*************************

اشعارشهادت حضرت رضا علیه السلام ـ مجتبی رافعی

اشک خداست یا قمر افتاده روی خاک
در راه کوچه یک نفر افتاده روی خاک

تاثیر کرده زهر که پیچیده در خودش
افتاده از نفس اگر افتاده روی خاک

داغ مدینه در نظرش زنده می شود
یا فاطمه است پشت در افتاده روی خاک؟

در ازدحام شوق ملائک ببین چقدر؛
در شهر طوس بال و پر افتاده روی خاک

تاثیر کرده زهر و اباصلت دیده است
لخته به لخته ی جگر افتاده روی خاک

بر روی سر کشیده عبا را و دائما
از رنگ چهره اش اثر افتاده روی خاک

پیش پسر اگر پدر افتاده روی خاک
در کربلا ولی پسر افتاده روی خاک

باید حسین فرق کند نوع غصه اش
با زانوان خود پدر افتاده روی خاک

پایان مقتل آمد و باران عزا گرفت
هفتاد و چند چشم تر افتاده روی خاک

خون خدا مقابل چشمان خواهرش
غلتان به خون بدون سر افتاده روی خاک…

****************

اشعارشهادت حضرت رضا علیه السلام ـ رضاباقریان

اولاد موسی دایماً اهل کرم هستند
در کشور شیعه عزیز و محترم هستند

روی زمین نه، در دل هر عاشق شیدا
این خانواده صاحب چندین حرم هستند

فرقی ندارد، کاظمین یا قم یا مشهد
هر جا که هستند سایه ی روی سرم هستند

دست تهی آوردم و با دست پُر رفتم
فهمیدم از اول، امید آخرم هستند

روزی نشد تشنه بیایم تشنه برگردم
اینها همان سرچشمه های کوثرم هستند

بال ملایک دایماً پهن است و، می مانم
در این حرم ها که بهشت دیگرم هستند

مادربزرگم کودکی در گوش من می گفت
باب الحوائج ها همیشه یاورم هستند

وقت گرفتاری خدا را در نظر دارم
بعد از خدا اینها فقط در باورم هستند

*********************

اشعارشهادت حضرت رضا علیه السلام ـ محمدرضاناصری

این کوچه میرسد به تمام دلیل ها
یک پنجره تمام امید دخیل ها

قرآن وعده داده شده ؛در مقابلت
یک یک نشسته اند به صف جبرییل ها

لطف کبوتران تو شرمنده کرده است
حتی سپاه ابرهه باجمع فیل ها

اعجاز میکنی که به آتش نمیکشی
این آتش نگاه تو و این خلیل ها

با رنگ پرچم تو اقامت گرفته اند
در کوچ آخرین به نگاه تو ایل ها

خواهد نشست بوسه ی امضای پنجره
بر ناله های دم به دم این علیل ها

این بیت های من همه عرض ارادت است
دعبل که نیستم بپذیر این قلیل ها

******************

اشعارشهادت حضرت رضا علیه السلام ـ محمدرضاناصری

شاعر سر سجاده که آرام گرفت
از کاسه ی زرد حرمت جام گرفت

از واژه ی شعری که تهی بود نشست
از صندق قرض الکرمت وام گرفت

این رقص سما عادت گندم زار است
کز بوسه ی باد و پرچم الهام گرفت

دست تو در پنجره فولاد گشود
پیغام فرستاده چه پیغام گرفت

من آمده ام رزق مرا نیز بده
چون رزق کبوتری که از بام گرفت

از گریه و از خواهش هر روزه ی من
این پنجره فولاد تو سر سام گرفت

من آمدم ای شاه که می گفت رسید
تا شاعر دربار شما نام گرفت

**********************

اشعارشهادت حضرت رضا علیه السلام ـ محمدسهرابی

انگور می دهند که قربانی ات کنند
لازم نکرده دعوت مهمانی ات کنند

صدها رواق در جگرت زهر باز کرد
می خواستند آینه بندانی ات کنند

هر شب تو بر غریبی خود گریه می کنی
مردم اگر چه سجدهی سلطانی ات کنند

تو نو به نو برای خودت گریه می کنی
در صحن کهنه گرچه چراغانی ات کنند

وقتی خدا غریبی ما را نگاه کرد
فرمود تا حسین خراسانی ات کنند

زن های طوس مثل زنان بنی اسد
جمعند تا عزای پریشانی ات کنند

معصومه را به همرهی خود کشانده ای
تا قبله گاه زینب ایرانی ات کنند

***************

اشعارشهادت حضرت رضا علیه السلام ـ محمدسهرابی

وقتی که قال در حرمت حال می شود
دست دعا به شانه ی من بال می شود

 

در این همه مریض یکی را شفا مده
تقصیر توست این همه جنجال می شود

بر راه زائران تو کردیم گریه ها
این آبروی ماست که پامال می شود

از توبه در حریم تو ما هم ملک شدیم
آدم در این محیط سبک بال می شود

این نامه نیست بر پر و بال کبوتران
خون دل است سوی تو ارسال می شود

آباد شد کسی که ز گریه خراب شد
خوشحال آنکه پیش تو بد حال می شود

هر کس نمی رسد به در آفتاب او
معنی اگر چه نیز بود کال می شود

***************

اشعارشهادت حضرت رضا علیه السلام ـ استاد غلامرضاسازگار

مگو که بی خردم هیچکس نمی خردم
کرامت تو به بالای دست می بردم

اگر جدا کنی از خود مرا کم از صفرم
و گر کنار تو باشم فزون تر از عددم

گدایی درت از خلق بی نیازم کرد
که در سوال کسی جز تو را صدا نزنم

هزار بار شدم غافل از تو دیدم باز
فزونی کرمت سوی این حرم کشدم

ز کثرت کرمت ای کریم اهل البیت
خجالتی که کشیدم هماره می کُشدم

زهی کرامت و لطفت که دعوتم کردی
بجای آنکه گذاری به سینه دست ردم

****************

اشعارشهادت حضرت رضا علیه السلام ـ استادسازگار

سنگ زیر پای تو لعل بدخشان می شود
خار ، با فیض نگاهت سرو بستان می شود

 گر نسیمی از سر کویت وزد سوی جحیم
دود آن عود و شرارش برگ ریحان می شود

زخم بی داروی جان و درد بی درمان دل
هر دو باخاک سر کوی تو درمان می شود

غم ندارم گر مرا در آتش دوزخ برند
چون برم نام تو را آتش گلستان می شود

مردگان روح را احیاگر جان می کند
هر که جسمش دفن در خاک خراسان می شود

گو اجل جان مرا گیرد ز کافر سخت تر
چون نگاهم بر تو افتد مرگ ، آسان می شود

در مفام رافتت این بس که نام چون تویی
روز و شب ذکر من آلوده دامان می شود

در بیابانی که لطفت ضامن آهو شود
گر گذار گرگ افتد گرگ چوپان می شود

گردش چشم تو را نازم که با ایمای آن
نقش شیر پرده ناگه شیر غران می شود

ناز بر فردوس آرد فخر بر رضوان کند
هر که یک شب در خراسان تو مهمان می شود

هر که چشمش اوفتد بر گنبد زرین تو
گاه ، مجنون گاه ، خندان گاه ، گریان می شود

گر به قعر نار ، شیطان بر تو گردد ملتجی
وادی دوزخ به چشمش باغ رضوان می شود

غرفه هایت همچو روی حور گل انداخته
بس که روز و شب ضریحت بوسه باران می شود

هر که با اخلاص گوید در حریمت یک سلام
اجر آن بالاتر از یک ختم قرآن می شود

مور اگر یک دانه با لطف تو گیرد در دهن
بی نیاز از خرمن زلف سلیمان می شود

در کنار حوض صحن تو که رشک کوثر است
زنگی ار صورت بشوید ماه کنعان می شود

پور موشایی و در طور تو هر کس لب گشود
 همکلام ذات حق ، چون پور عمران می شود

سائل کوی تو گر خواهد به دست قدرتش
خاک، مشک و سنگ، لعل و ریگ، مرجان می شود

در هوای جرعه ای از جام سقا خانه ات
خضر اگر در کوثر افتد باز عطشان می شود

خاک اگر شد خاک کویت مرهم زخم دل است
آب اگر شد آب جویت آب حیوان می شود

هر که شد زوار تو در طوس ای روی خدا
زائر ذات خدای حی سبحان می شود

آستان قدس تو دارالشفای عالم است
درد این جا بی دوا و نسخه درمان می شود

هر که از مهمان سرایت لقمه ای گیرد به دست
مهر در دستش کم از یک قرصه نان می شود

وانکه خوابش می برد در پشت دیوارت شبی
ماه در بزمش کم از شمع فروزان می شود

هر که را تابید بر سر آفتاب صحن تو
گر رود در سایه طوبی پشیمان می شود

بی تو صبح عید سال نو اگر آید مرا
صبح عید وسال نو شام غریبان می شود

با تو گر شام عزای دوستان باشد مرا
خوب تر از ظهر روز عید قربان می شود

در صف محشر پریشانی نبیند لحظه ای
هر که با یاد غمت این جا پریشان می شود

تا ابد زین میهمان داری که مامون از تو کرد
شرمگین از مادرت زهرا خراسان می شود

با تمام زشتی و آلودگی در سوگ تو
قطره های اشک (میثم) بحر غفران می شود