اشعارشهادت حضرت علی اصغر

اشعارشهادت حضرت علی اصغر علیه السلام – شعرشب هفتم محرم – محسن ناصحی

کنون که حسرت پرواز فرصتم داده
برای بوسه ات ای تیر هستم آماده

گمان مبرکه علی رفت و مادرش هم رفت
مرا رباب برای همین زمان زاده

برای بوسه زدن برگلوی پاره من
تمام عرش خداهم به سجده افتاده

کسی ندیده کبوترشبیه من این قدر
که نوع پرزدنش ساده رفتنش ساده

نماز عاشقیم را درآسمان خواندم
که دست های پدربوده اند سجاده

به نیزه دار بگوئید قدری آهسته
مباد تا که بیفتد سرم در این جاده

 

********************

اشعارشهادت حضرت علی اصغر علیه السلام – شعرشب هفتم محرم – یوسف رحیمی

این اشک های سر زده خواهی نخواهی است
یعنی تمام شعرم اسیر دو راهی است

این واژه های تب زده غرق تلاطم اند
در های و هوی تشنگی و العطش گم اند

باید ز هرم آه دلی شعله ور کنیم
با چل چراغ اشک شبی را سحر کنیم

باید دخیل دل به پر جبرئیل بست
آری به قلب معرکه باید سفر کنیم

پس از کدام حادثه باید شروع کرد
پس از کدام واقعه صرف نظر کنیم

میدان پر از صدای کف و طبل و هلهله است
خیمه اسیر شیون و آشوب و ولوله است

آرام دیده‌ی تری از دست می رود
صبر و قرار مادری از دست می رود

بی‌تاب می شود ز تلظی اصغرش
با دیدن کبودی لب های پرپرش

در مشک های تشنه نَمی هم نمانده است
آبی به غیر اشک دمادم نمانده است

این اشک های سر زده خواهی نخواهی است
بانوی دل شکسته اسیر دو راهی است

ماتم گرفته کودکش آخر چه می‌شود
لب‌های خشک سوره‌ی کوثر چه می‌شود

یک جرعه آب گر چه دگر در خیام نیست
او را توان خواهش آب از امام نیست

با دست عمه هر گرهی باز می شود
قلب علی هوائیِ پرواز می شود

تا عرشِ دست های پدر پر کشیده تا…
تا قلّه‌ی های عشق و شهادت رسیده تا ـ

ـ محشر به پا کند همه جا با صدای خود
این بار با صدای رجز گریه های خود

اما سپاه کوفه جوابش شنیدنی است
تصویر آب دادن این غنچه دیدنی است

چشمان تیر محو سیپیدی حنجرش
رحمی کند خدا به دل خون مادرش

ای وای التهاب سه شعبه چه می کند؟
با این گلو شتاب سه شعبه چه می کند؟

تیری که روی دست پدر کرد پرپرش
حالا دخیل بسته به رگ های حنجرش

این اشک های سر زده خواهی نخواهی است
حالا امام خسته اسیر دو راهی است

این گونه عاقبت پسر از دست می رود
بیرون کشد سه شعبه سر از دست می رود

«یک گام رو به پیش و یکی رو به پس رود
حالا مردد است به سوی چه کس رود»

دیده میان قلب حرم اضطراب را
دیده کنار خیمه غروب رباب را

دیدند پشت خیمه پدر قبر می‌کند
قبری برای این دل بی صبر می‌کند

اما چگونه خاک بریزد بر این گلو
بر چشم های بی رمق و نیمه باز او

بهتر که پشت خیمه ای آرام خفته است
بهتر که راز جسم نحیفش نهفته است

بر ساحت تنش که جسارت نمی شود
اعضاش عصر واقعه غارت نمی شود

دیگر به شام شوم تماشا نمی‌رود
دیگر سرش به نیزه‌ی اعدا نمی‌رود

تا شام و کوفه همسفر آفتاب نیست
بر نیزه ها مقابل چشم رباب نیست

این اشک های سر زده خواهی نخواهی است
شاعر هنوز هم به سر این دو راهی است

گفتند که نیامده دشمن به سوی او
سر نیزه ای نبوده پی جستجوی او

اما چه کرد کینه‌ی این قوم با تنش
شد سینه‌ی شکسته‌ی ارباب مدفنش

 

********************

اشعارشهادت حضرت علی اصغر علیه السلام – شعرشب هفتم محرم – یاسر مسافر

کاش این قبر تو گم باشد و پیدا نشود
اگرم شد سر نبش قبر بلوا نشود

از تو گهواره ای مانده ببرندش غارت
ولی ای کاش سر راس تو دعوا نشود

گفته بودم بنشینی به سر تیغ پسر
که به سرنیزه سر کوچک تو جا نشود

کاش با دیدن تو در همه ی راه علی
بیش از این قامت خم گشته ی من تا نشود ؟

من هنوز از نگه حرمله ها می ترسم
کاش دیگر کسی مشغول تماشا نشود

لب به گریه نکنی باز اگر می خواهی
بوسه ی چوب به لبهای تو پیدا نشود

گر چه خالیست علی جای تو در آغوشم
ولی بهتر که زآغوشه ی زهرا نشود

غارت اینجا نه فقط درهم و دینار و زر است
کاش این سوخته معجر زسرم وا نشود

 

********************

اشعارشهادت حضرت علی اصغر علیه السلام – شعرشب هفتم محرم – زهرا بشری موحد

قنداقه اش را بست، حالا اصغر آماده است
سرباز آخر را خودش میدان فرستاده است

از موج آغوش پدر تا اوج خواهد رفت
از نسل ماهی های دریاهای آزاد است

نه ضربت شمشیر می خواهد نه نعل اسب
شش ماهه خیلی ارباً اربا کردن اش ساده است

تیر سه شعبه کار خنجر می کند این جا
سر، با همین یک تیر روی شانه افتاده است

از رنگ سرخ آسمان پیداست این جا هم
سالار زینب امتحان را خوب پس داده است

که روی نیزه هفتاد و دو سر دیده است
در کودکی تشییع مفقود الاثر دیده است

*************

اشعارشهادت حضرت علی اصغر علیه السلام – شعرشب هفتم محرم – علی رضا لک

تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچ کس حدس نمی زد که چنین سر برسد

پدرش چیز زیادی که نمی خواست ، فرات
یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد ؟

با دو انگشت هم این حنجره میشد پاره
چه نیازی به سه شعبه است که تا پر برسد

خوب شد عرش همه نور گلو را برداشت
حیف خون نیست بر این خاک ستمگر برسد ؟

خون حیدر به رگش ، در تب و تاب است ولی
بگذارید به سن علی اکبر برسد

دفن شد تا بدنش نعل نبیند اما
دست یک نیزه برآن حلق مطهر برسد

شعله ور میشود این داغ دوباره وقتی
شیر در سینه بی کودک مادر برسد

…. زیر خورشید نشسته ، به خودش میگوید
تیر نگذاشت که آن جمله به آخر برسد

 

*******************

اشعارشهادت حضرت علی اصغر علیه السلام – شعرشب هفتم محرم – رحمان نوازنی

یک پر نه ،دو پر نه !سهم تو تیر سه پر شده
سهم تو از بقیه کمی بیشتر شده

تیری که از سه جای گلویت دریده است
بیرون کشیدنش چه قدر درد سر شده

لشگر نگفت حرمله پیش پدر نزن
شش ماه بیش نیست که آقا پدر شده

آن قدر بی هوا سر تو ذبح تیر شد
که تازه دست خونی من با خبر شده

یک نیزه دست حرمله هم خواب دیده بود:
تا شام و کوفه با سر تو همسفر شده

دیگر گلوت نیزه نشینی نمی کند
از بسکه رشته رشته و زیر و زبر شده

…..حالا چگونه خیمه روم با چه کودکی
با کودکی که ذبح عظیم پدر شده؟

 

*******************

اشعارشهادت حضرت علی اصغر علیه السلام – شعرشب هفتم محرم – حسن لطفی

دیدنت در همه ی راه معما شده است
تو کجا نیزه کجا وای چه با ما شده است؟

دیدنت سخت ولی سخت تر از آن این است
باز هم حرمله سر گرم تماشا شده است

باورم نیست که بالای سرم می خندی
دل من سوخته تر از دل لیلا شده است

ساربانی که نگین پدرت را دارد
چند روزی است در این قافله پیدا شده است

حجم تیری که علمدار زمین گیرش شد
باورم نیست که در حنجره ات جا شده است

کاش آرام رود قافله تا راه روی
بعد من نوبت لالایی زهرا شده است

کاش آرام رود تا که نیفتی از نی
ولی افسوس سر رأس تو دعوا شده است

نیزه داری که تو را می برد این را می گفت
باز هم زخم گلوی پسرت وا شده است

 

******************

اشعارشهادت حضرت علی اصغر علیه السلام – شعرشب هفتم محرم – احمد علوی

خدا به ماه زمین خورده آسمان بدهد
دلی به وسعت دریای بی کران بدهد

امام عشق، علَم را به دست ساقی داد
که مرد را به تمام جهان نشان بدهد

چه می شود که به باد و به ابرها و به خاک
به سنگ های زبان بسته هم زبان بدهد

که باد نوحه بخواند، که ابر گریه کند
که خاک اقامه بگوید، که سنگ اذان بدهد

و یا به کودک لب تشنه روی دست پدر
هزار سفره ی رنگین تر از کمان بدهد

رباب از نفس افتاده جبرئیل کجاست
که گاه گاهی گهواره را تکان بدهد

چه عاشقانه و زیبا خدا مقدّر کرد
که روی دست پدر ایستاده جان بدهد

هزار نکته ی شیرین تر از عسل باقی ست
اگر عطش بگذارد؛ اگر امان بدهد

 

********************

اشعارشهادت حضرت علی اصغر علیه السلام – شعرشب هفتم محرم -جواد حیدری

این ناله ی شکسته ی یک خسته مادر است
بی شیر بودنم به خدا مرگ آور است

آن مادری که شیر ندارد دهد به طفل
خجلت زده غریب و پریشان و مضطر است

از دخترم سکینه شنیدم چه ها شده
رویت خضاب گشته ز خونِ کبوتر است

مهلت بده دوباره گلم را بغل کنم
من مادرم که سینه ی من مهد اصغر است

یا که ببند چشم علی یا که صبر کن
چشمش هنوز در پی بیچاره مادر است

با من مگو که تیر به حلق علی زدند
بر حنجرش نشانه ی تیزیِ خنجر است

سنگ لحد نچیده به رویش مریز خاک
تازه بخواب رفته گل من که پرپر است

داغش عظیم اگرچه خودش شیر خواره بود
این داغ سخت با همه غمها برابر است

 

*******************

اشعارشهادت حضرت علی اصغر علیه السلام – شعرشب هفتم محرم – جعفر رسول زاده

تو مثل آن گل سرخی که تازه وا شده است
وَ غنچه غنچه در این دشت رو نما شده است

تو اولین قدم سبزه روی دشت بهار
تو مثل طفل نسیمی که تازه پا شده است

هنوز چشم نجیبت شبیه باران ست
که با ترنم هر قطره هم نوا شده است

تو آن لطیفه ی صبحی که از سحر ، خورشید
به غمزه غمزه ی ناز تو آشنا شده است

دوباره خنده بزن غنچه ام که دل تنگم
لب شکر شکن تو چه دلربا شده است

تو را چگونه شقایق رقیب خود نکند
که داغ عشق، به درد تو مبتلا شده است

تو روی دست منی تا به عرش می برمت
که فصل سبز ملاقات با خدا شده است

فرات بر دو لب تشنه ی تو می سوزد
مگر برای تو این دشت کربلا شده است

دعای کوچک من در قنوت عشق تویی
که کائنات پر از ذکر ربّنا شده است

 

********************

اشعارشهادت حضرت علی اصغر علیه السلام – شعرشب هفتم محرم – نادر حسینی

گلوی تو چه گلویی که نیزه دان شده است
و نیزه زیر گلوی تو ارغوان شده است

به سن وسال و قیافه و زور بازو نیست
بزرگ مرد همین ایل و خاندان شده است

عطش برای شما چه بهانه خوبی است
و گرنه آب برای تو نیمه جان شده است

تو دست خالی و دشمن سه شعبه آورده است
چقدر حرمله پیش تو ناتوان شده است

به پای خاست ، رجز خواند و قصد میدان کرد
چه کودکی که به شش ماهگی جوان شده است

و لابه لای نگاهش غم پدر پیداست
تمام دغدغه اش چوب خیزران شده است

و گشت خون تو تا هفت آسمان جاری
زمین چقدر در اینجا چو آسمان شده است

تمام دغدغه ام شرح تلخ این قصه است
گلوی تو چه گلویی که نیزه دان شده است

 

*******************

اشعارشهادت حضرت علی اصغر علیه السلام – شعرشب هفتم محرم – احسان محسنی فرد

ششماهه‌ بود و رنگ‌ جمالش‌ پریده‌ بود
از هوش‌ رفته‌ یا که‌ به‌ ناز آرمیده‌ بود

چشمان‌ خود گشود و ز گهواره‌ زد برون‌
هل‌ من‌ معین‌ غربت‌ بابا شنیده‌ بود

او محسن‌ است‌ یا که‌ از او در نیابت‌ است‌
خاکستری‌ که‌ حاصل‌ عمر شهیده‌ بود

لب‌ تشنه‌ بود از عطش‌ غربت‌ پدر
آمد ولی‌ به‌ جان‌ ، غم‌ بابا خریده‌ بود

یک‌ لحظه‌ هم‌ درنگ‌ نکرد خصم‌ خیره‌ سر
انگار تا به‌ حال‌ سپیدی‌ ندیده‌ بود

تیر سه‌ شعبه‌ای‌ که‌ زد از جنس‌ میخ‌ در
از گوش‌ تا به‌ گوش‌ علی‌ را دریده‌ بود

باور نداشتند، علی‌، دست‌ و پا زند
هجم‌ سه‌ شعبه‌ چون‌ نفسش‌ را بریده‌ بود

آیا شتاب‌ تیر کمک‌ کرد یا حسین‌
خود تیر را ز حنجره‌ بیرون‌ کشیده‌ بود

 

******************

اشعارشهادت حضرت علی اصغر علیه السلام – شعرشب هفتم محرم – مصطفی متولی

شعاع آه مرا ضرب در عذاب کنید
محیط درد گلوی مرا حساب کنید

از التهاب لب من گدازه میریزد
برای کشتن آتش فشان شتاب کنید

حسین آمده تا آبروی آب شود
بجای هلهله فکری به حال آب کنید

میان جمع شما یک نفر مسلمان نیست ؟
کجاست غیرتتان ، های ، انقلاب کنید

به پیرمرد جوان مرده که نمیخندند
حیا کنید ، از این ظلم اجتناب کنید

مرا که بالش دست رقیه میخواباند
نمیشود که به تیر سه شعبه خواب کنید ؟

به سعی هاجر و سوز گلوی اسماعیل
سراب حلق مرا زمزم رباب کنید

نزاع غنچه و فولاد آخرش پیداست
سه شعبه را که نشد ، نیزه را مجاب کنید

 

******************

اشعارشهادت حضرت علی اصغر علیه السلام – شعرشب هفتم محرم – علی اکبر لطیفیان

آنقدر توان در بدن مختصرت نیست
آنقدر که حال زدن بال و پرت نیست

بر شانه بینداز خودت را که نیفتی
حالا که توانایی از این بیشترت نیست

فرمود: حسینم، به خدا مسخره کردند
گفتند:مگر صاحب کوثر پدرت نیست

گفتی که مکِش منت این حرمله ها را
حیف از تو و دریای غرور پسرت نیست

حالا که مرا می بری از شیر بگیری
یک لحظه ببین مادر من پشت سرت نیست؟

تو مثل علی اکبری و جذب خدایی
آنقدر که از دور و برت هم خبری نیست

آنقدر در آن لحظه سرت گرم خدا بود
که هیج خبر دار نگشتی که سرت نیست

این بار نگه دار سرت را که نیفتد
حالا که توانایی از این بیشترت نیست

************

اشعارشهادت حضرت علی اصغر علیه السلام – شعرشب هفتم محرم – یوسف رحیمی

در تنگنای حادثه بر لب نوا گرفت
از بی قراری‌اش دل هر آشنا گرفت

با شوق پر کشیدن از این خاک بی فروغ
در بین گاهواره قنوت دعا گرفت

اعلام کرد تشنه‌ی‌ صبح شهادت است
آنقدر ناله زد که گلوی صدا گرفت

آنقدر اشک ریخت که خورشید تیره شد
از شرم چشم غرق به خونش، هوا گرفت

در آخرین وداع غریبانه اش پدر
او را به روی دست برای خدا گرفت

ناگاه یک سه شعبه سراسیمه سر رسید
ناباورانه فرصت یک بوسه را گرفت

تا عرش رفت مرثیه‌ی سرخ حنجرش
جبریل روضه خواند و خدا هم عزا گرفت

از شرم چشم های پر از حسرت رباب
قنداقه را امام به زیر عبا گرفت

 

********************

اشعارشهادت حضرت علی اصغر علیه السلام – شعرشب هفتم محرم – شاعرناشناس

وقتش رسیده است که پر در بیاوری
از راز خنده‌ی همه سر در بیاوری

وقتش رسیده است که با روضه‌های خشک
اشکی ز چشم چند نفر در بیاوری

وقتش رسیده است که موسی شوی و باز
از نیل تا فرات جگر در بیاوری

خود را به روی تیغ کشاندی که جنگلی
از زیر دست‌های تبر دربیاوری

تو یک تنه حریف همه می‌شوی و بس
از این قماط، دستی اگر دربیاوری

تو از نوادگان مسیحی بعید نیست
از خاک، مشک تازه و تر دربیاوری

در این کویر خار گل انداخت گونه‌ات
گفتی کمی ادای پدر دربیاوری!

لب می‌زنی به هم که بخوانی ترانه‌ای
اشکی به این بهانه مگر در بیاوری

 

********************

اشعارشهادت حضرت علی اصغر علیه السلام – شعرشب هفتم محرم – حسن لطفی

تا که بر روی زمین خیمه‌ی سقا افتاد
پدرت از نفس و مادرت از پا افتاد

ناخنت خون شده و چهره‌ی مادر زخمی
آنقدر چنگ زدی تا به رخش جا افتاد

به همه رو زدم اما چه کنم، خندیدند
چشم‌ها تا که به چشم تر بابا افتاد

خواستم بوسه بگیرم ز لبان خشکت
گذر حرمله افسوس به اینجا افتاد

حنجر نازکی انگار ترک خورد و شکست
کودکی بال زد اما ز تقلا افتاد

دست و پا می‌زدی و هلهله‌ها می‌آمد
عرق شرم پدر وقت تماشا افتاد

همه‌ی آرزویم بود زبان باز کنی
ولی انگار که یک فاصله اینجا افتاد

 

********************

اشعارشهادت حضرت علی اصغر علیه السلام – شعرشب هفتم محرم – محمد بیابانی

چگونه خاک بریزم به روی زیبایت
که تو بخندی و من هم کنم تماشایت

به غیر گریه بی اشک تو جواب نبود
برای ناله هل من معین بابایت

مزار کوچک تو پر شده است از خونت
بخواب ماهی من در میان دریایت

مرا ببخش عزیزم که جای قطره آب
به یک سه شعبه برآورده ام تقاضایت

چگونه جسم تو پنهان کنم که میدانم…
…به وقت غارتمان می کنند پیدایت

بخواب در دل این خاک تا کمی وقت است
که بعد از این شود آغوش نیزه ها جایت

…بیا رباب که این شاید آخرین باریست
که خواب می رود او با نوای لالایت

اگر نشد که شود سایه سرت امروز
به روی نیزه شود سایه سار فردایت

********************

اشعارشهادت حضرت علی اصغر علیه السلام – شعرشب هفتم محرم – هادی جانفدا

بگو که یک شبه مردی شدی برای خودت
و ایستادی امروز روی پای خودت

نشان بده به همه چه قیامتی هستی
و باز در پی اثبات ادّعای خودت

از آسمانی گهواره روی خاک بیفت
بیفت مثل همه مردها به پای خودت

پدر قنوت گرفته ترا برای خدا
ولی هنوز تو مشغول ربنای خودت

که شاید آخر سیر تکامل حلقت
سه جرعه تیر بریزی درون نای خودت

یکی به جای عمویت که از تو تشنه تر است
یکی به جای رباب و یکی به جای خودت

بده تمام خودت را به نیزه ها و بگیر
برای عمه کمی سایه در ازای خودت

و بعد همسفر کاروان برو بالا
برو به قصد رسیدن به انتهای خودت

و در نهایت معراج خویش می بینی
که تازه آخر عرش است ابتدای خودت

سه روز بعد، در افلاک دفن خواهی شد
درون قلب پدر خاک کربلای خودت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.