اشعارفاطمی حضرت مهدی

 

اشعارفاطمی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ حسن لطفی

سیلاب اشک ؛ دامن چشم مرا گرفت
امشب که باز سینه ام از غصه ها گرفت
 
من آن غریبه ام که غریبانه سوختم
از بس دلم بهانه ی آن آشنا گرفت
 
من از قنوت آن شب زینب شروع شدم
یعنی تمام قلب مرا کربلا گرفت
 
بالم شکسته بود در این خاکها ولی
شوق تو بالهای مرا تا خدا گرفت
 
پیراهن سیاه به تن کرده ام که باز
خیمه نشین فاطمه شال عزا گرفت
 
آقا بیا به بستر مادرسری بزن
آقا بیا به خیمه ی ما ، روضه پا گرفت
 

 
********************
 
اشعارامام زمان(عج) ــ فاصمیه ــ حسن لطفی 

مردیم بسکه جاری چشم ترت شدیم
تا روضه ات شنیده و خاکسترت شدیم
 
ما برده ایم قیمت ما را تو داده ای
روز ازل که در به در مادرت شدیم
 
ما را قنوت دست تو پرواز داده است
وقتی که جلد حلقه ی انگشترت شدیم
 
ما را غبار چادر خاکی حیات داد
تا روضه خوان مادر نیلوفرت شدیم
 
بوی مدینه می وزد از گریه های تو
مردیم بسکه جاری چشم ترت شدیم
 

 
********************

اشعارفاطمی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ شاعرناشناس
 
خبر ز آمدنت داده اند ای آقا
تمام لشگرت آماده اند ای آقا
 
جهان پر است ز یا یابن الحسن!، کجایی پس
و مردمان به صف ایستاده اند ای آقا
 
چقدر ساده ام آقا، خیال کردم که
به شوق روی تو دل داده اند ای آقا
 
عجب حکایت تلخی ست، شیعیان شما
به دام معصیت افتاده اند ای آقا
 
به یک اشاره ی شیطان گناه آماده ست
خلاصه امت تو ساده اند ای آقا
 
میان شهر، پی پا رکاب می گردی
 ولی همه سر سجاده اند ای آقا
 
تو از حسین و علی هم غریب تر هستی
نبین که نامه فرستاده اند ای آقا
 
مرا بخر به غلامی ات ای گل زهرا
آخر مرا برای شما زاده اند ای آقا

 
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

 
********************

اشعارامام زمان(عج) ــ فاصمیه ــ محمد بیابانی

 
 
برای آمدنت گرچه چشم دنیا هست
به خاک پا مگذاری که دیده ی ما هست
 
اگرچه باز گذشت و نیامدی امروز
دوباره وعده به دل می دهیم، فردا هست
 
شنیده ایم که هستی و ما نمی بینیم
تو نوری و جلواتت همیشه پیدا هست
 
برای آنکه به زیر قدومت اندازیم
هنوز هم سرِ ناقابلی به تن ها هست
 
مگو چو قطره ای افتاده ایم از چشمت
میان وسعت قلب تو تا ابد جا هست
 
برای مرهم زخمش اگر چه فاطمه نیست
ولی هنوز جراحات قلب مولا هست
 
خدا کند که ببینیم آن دمی را که         
مدینه هست و تو هستی و قبر زهرا هست
 

 
********************
 

اشعارفاطمی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ مصطفی هاشمی نسب

حال ما دنیا نشینان بی تو اصلا خوب نیست
بی تو در دنیای ما جز فتنه و آشوب نیست
 
باغ های این حوالی را همه سرما زده
دور از خورشید هرگز حاصلی مقدور نیست
 
خوب میدانم شبیه عاشقانت نیستم
خوب میدانی که اوضاع دلم مطلوب نیست
 
قلبم از فرط گنه ویرانه شد پس لاجرم
جایگاه چون تو شاهی خانه متروک نیست
 
بی تو آداب مسلمانی دگرگون گشته است
شیعه این روزها چندان به تو منصوب نیست
 
دیده آلوده، دل آلوده، نفس آلوده، آه
جز تو امیدی برای بنده مخروب نیست
 
کاش میشد خاک پایت سرمه چشمم شود
آخر این مژگان من کمتر از جاروب نیست
 
با تمام این سخن ها کاش برگردی نگار
کاسه صبر من بیچاره چون ایوب نیست
 
مادرت در کوچه ها فریاد زد مهدی بیا
زودتر برگرد حال و روز مادر اصلا خوب نیست
 

 
********************
 

اشعارامام زمان(عج) ــ فاصمیه ــ قاسم نعمتی

 
برات وصل امضاء می‌شد ای کاش
گره از کار دل وا می‌شد ای کاش
 
برای دیدنت ای حضرت اشک
دو چشمانم چو دریا می‌شد ای کاش
 
سحرگاهی به یمن مقدم تو
سرای ما مصفا می‌شد ای کاش
 
وجود زخمی و آلوده ی من
به پیش پای تو پا می‌شد ای کاش
 
دل غمدیده و پر درد ما هم
به دست تو مداوا می‌شد ای کاش
 
میان زمره ی چشم انتظاران
ز زحمت نام ما جا می‌شد ای کاش
 
دل آواره‌ام در زیر پایت
شبیه خاک صحرا می‌شد ای کاش
 
مسیر وصل ما هم چو شهیدان
به سوی آسمان ها می‌شد ای کاش
 
دم آخر تن صد پاره ی ما
غبار راه زهرا می‌شد ای کاش
 
دل نامحرم ما محرم آن
غریبی‌های مولا می‌شد ای کاش
 
پس از چنیدن و چند صد سال گریه
دگر دستان او وا می شد ای کاش
 
به برق ذولفقاری خاک خورده
غرور شیعه معنا می‌شد ای کاش
 
مزار مخفی یاس مدینه
به دستان تو پیدا می شد ای کاش
 
غرور چادر خاکی کجایی
عزیز فاطمه پس کی میایی
 

 
********************
 

اشعارامام زمان(عج) ــ فاصمیه ــ علی اکبر لطیفیان

وقتی که اشک نیست شبی را سحر کنیم
باید که التماس به خون جگر کنیم
 
ما در فراق خون جگر میخوریم و بس
اصلا حلال نیست که کار دگر کنیم
 
وقتی طواف گرد تو را دور میزنم
پروانه نیستیم طواف حجر کنیم
 
ما بار خویش بسته و آماده ی توایم
کافیست تا اشاره کنی و سفر کنیم
 
دوری تو خسارت ما را زیاد کرد
راضی مشو که بیشتر از این ضرر کنیم
 
ما را مران زخویش که عهد بسته ایم
تا خویش را به پات گرفتار تر کنیم
 
تو باز هم به رسم خودت میکنی کرم
هر چند اشتباهی از اینجا گذر کنیم
 
ای آفتاب، اول صبح ظهور تو
ما می رویم فاطمه را باخبر کنیم
 

 
********************

اشعارامام زمان(عج) ــ فاصمیه ــ  محمد فردوسی

 
مى شود فرصت دیدار مهیّا حتماً
بد به دل راه نده مى رسد آقا حتماً
 
اى که دنبال دواى غم هجران هستى
مى شود درد نهان تو مداوا حتماً
 
اگر امروز نشد بوسه به دستش بزنیم
وعده ى ما همه افتاده به فردا حتماً
 
ثمر گریه ى ما خنده ى روز فرج است
آن زمان مى شکفد خنده به لب ها حتماً
 
دوره ى غیبت طولانى و تأخیر ظهور
امتحانى است براى همه ى ما حتماً
 
کار ما منتظران چیست؟ اُمید و تقوا
غم نخور مى شود آخر گره ها وا حتماً
 
هرکه در زُمره ى ما منتظران مى باشد
مى کند تا به ابد پشت به دنیا حتماً
 
انبیا منتظر آمدنش مى باشند
مى رسد پشت سرش حضرت عیسى حتماً
 
کاش باشیم و ببینیم که روز رجعت
مى سپارد عَلَم خویش به سقّا حتماً
 
زره شیر خدا بر تن و شمشیر به دست
مى رسد منتقم حضرت زهرا حتماً
 
انتقام دَرِ آتش زده را مى گیرد
وَ به آتش بکشد آن دو نفر را حتماً
 
********************
اشعارفاطمی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ محمد فردوسی

 
این چنین بر دلم افتاد … به امّید خدا …
… غم نخور … می رسد امداد به امّید خدا
 
چه قدَر عقده در این سینه ی ما جمع شده
عقده ها می شود آزاد به امّید خدا
 
دل ما که به خدا تنگ شده، منتظریم
تا که از ما بکند یاد به امّید خدا
 
با دعای «فرج» و «ندبه» ی او مأنوسیم
کِی اثر می کند «اوراد» به امّید خدا ؟
 
باید از گندم بد بوی گنه دور شوم
تا شوم یار قلمداد به امّید خدا
 
گِره از کار گِره خورده ی ما باز شود
فرصتی می شود ایجاد به امّید خدا …
 
… که به دست پسر فاطمه بوسه بزنیم
یک به یک با همه اولاد به امّید خدا
 
خبر آمدنش را همه جا پخش کنید
می رسد لحظه ی میعاد به امّید خدا
 
منتقم می رسد و روز ظهورش حتماً
می شود فاطمه دلشاد به امّید خدا
 
حرم خاکی خورشید و قمرهای بقیع
عاقبت می شود آباد به امّید خدا
 
مثل مشهد وسط صحن بقیع نصب کنیم …
… دو سه تا پنجره فولاد به امّید خدا
 
لذتی دارد عجب تا که به ما می گوید:
آفرین! دست مریزاد! …. به امّید خدا …
 
… وعده ی بعدی ما شارع بین الحرمین
دم بگیریم همه با لک لبّیک حسین

 
********************

اشعارفاطمی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ یوسف رحیمی

 
آمد محرّم علی و ماه فاطمه
آتش گرفته جان تو از آه فاطمه
 
با ذوالفقارِ خون جگر خورده در نیام
بازآی خون فاطمه خونخواه فاطمه
 
بازآی تا تو روضه بخوانی برایمان
با های هایِ گریه ی جانکاه فاطمه
 
بی شک سه ماه خوانده تو را با دو چشم تر
بالای قبر محسن شش ماهه، فاطمه
 
آه از میان آن در و دیوار شد شروع
بعد از نبی سلوک الی الله فاطمه
 
پشت در و کنار بقیع و به روی نی
معنا شده ست سرِّ فدیناه فاطمه
 
محشر، به پاست روضه ی ارباب بی کفن
پیراهنی ست کهنه به همراه فاطمه
 
دارد به روی دست، دو دست قلم شده
دستی که در مقام شفاعت علم شده
 

********************

اشعارامام زمان(عج) ــ فاصمیه ــ شاعرناشناس

 
آقا سلام ؛ جمعه ی دلگیرتان بخیر
قد قامت العزا ؛ غم تکبیرتان بخیر
این جمعه هم براق تو را زین نکرده اند
صبح غلاف کرده ی شمشیرتان بخیر
دارد که آه میکشد و درد میکشد
در این فراق رشته ی تدبیرتان بخیر
 
جمعه ، تمام دشت پر از برکه های توست
این جمعه نیست رحمت بی انتهای توست
گرچه وظیفه ای ست برایت دعا کنم
اما ظهور چشم به دست دعای توست
 
این دردها که درد من است و گناه من
همواره مایه ی غم و شرم و حیای توست
اصلا بیا که گریه بریزم به پای تو
حالا که فاطمیه بهار عزای توست
 
آقا سلام گریه به چشم تر شما
پایین نیامده ست تب مادر شما
امروز هم که پا شده و راه میرود
با پهلوی شکسته به دور و بر شما
 
با اینکه بهتر است ولی میکشد تبش
ذکر بلند ماه نمی افتد از لبش
با اینکه فرصتش کم و کارش زیاد هست
اما رها نمیشود از دست زینبش
 
آقا کمک کنید غمش پیر کرده است
او را ز مردمان سیر کرده است
آقا کمک کنید هنوز هم به پشت در
چیزی میان بال و پرش گیر کرده است
 
بر شانه ی شکسته ی خود آه می برد
هی درد را به زحمت خود راه می برد
تا اینکه خوب خوب بگوید که چه گذشت
همسایه را به جانب درگاه می برد
 
نبضش چطور میزند این روز آخری
گل کرده باز در دلش احساس مادری
زینب ببین که چشم به راه تو مانده است
تا که لباس رفتن او را بیاوری
 
یک قایق شکسته که پارو نمیزند
آخر پری که دست به جارو نمیزند
یک مادری که دست به دیوار می رود
دیگر به شانه های زمین رو نمیزند

 
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.