اشعارمناجات باخدا

اشعارمناجات باخدا ـ قاسم نعمتی
 
سرخوشم از باده ای که یار دستم میدهد
جام اشکی که  سحر دلدار دستم میدهد
 
همرهان بار سفربستند ومن جا  مانده ام
گفتم آخر روسیاهی کار دستم میدهد
 
وای از نفسم که درراه خطا خوارم نمود
او بهانه از سر اجبار دستم میدهد
 
آنقدر توجیه شیطانی بچیند روی هم
تا گنه را از سر اصرار دستم میدهد
 
معصیت کردن براین عادی گشته چرا؟
این بلا را  نفس با تکرار دستم میدهد
 
من گنه کارم ولی آخر به عشق فاطمه
برگ سبزی حضرت غفار دستم میدهد
 
ناز ساقی را به خون دل کشم تا لحظه ای
–  که  سبویی  لحظه دیدار دستم میدهد
 
 زیر دین کس نباشم تا دم جان  دادنم
جام کوثر حیدر کرار دستم میدهد
 
بوسه دارد دست آن ساقی که ازروز ازل
باده   را  بی منت  و   آزار دستم میدهد
 
در ازای هر علی گفتن به زهرایش قسم
جامی از کوثر صدو ده بار دستم میدهد
 
دانم آخر حق زباب القبله  کرب وبلا
برگ تضمین امان از نار دستم میدهد
 
 
**********************
 
اشعارمناجات باخدا ـ علی اکبر لطیفیان
 
همین که از لب ما آه آه می افتد
طبیب زودتر از ما به راه می افتد
 
دو روز رفتم و با پای خویش برگشتم
همیشه کار گدایان به شاه می افتد
 
کریم بودن و بخشیدنت به جای خودش
بگو کی از سرِ ما این گناه می افتد
 
به ما نگاه بینداز که چشم سلطان هم
گهی به روی غلام سیاه می افتد
 
هر آن کسی که بدون علی صدا کند
اگر ز چاله در آید به چاه می افتد
 
در این بساط که دریا به قطره محتاج است
نیاز کوه گناهی به کاه می افتد
 
فدای شاه غریبی که لحظه آخر
به نیزه تکیه زند و بی سپاه می افتد
 
فدای شاه غریبی که راس پر خونش
به پای دخترکی بی پناه می افتد
 
 
********************  
 
اشعارمناجات باخدا ـ علی اکبر لطیفیان
 
 
سفره آماده ،سر سفره گدا آماده
کرم آماده من آماده خدا آماده
 
این کرم خانه دو ماه است تدارک دیده
قبل مهمان همه جا هست غذا آماده
 
اینکه اینجائیم از لطف خود اوست نه من
او نخواهد ، نشوم بهر دعا آماده
 
گر خدا رحم نیارد به من آلوده
نفس من هست به انجام خطا آماده
 
دل بیمار محال است به درمان نرسد
مطب آماده دل آماده دوا آماده
 
بی پرو بال به پرواز رسیدن شدنی است
بسکه در ماه خدا هست هوا آماده
 
توبه بی ذکر علی نیست میسر ولله
ذکر حیدر بکند قلب مرا آماده
 
عجبی نیست ببینم در این ماه علی
بیشتر از همگان فاطمه را آماده
 
طلب کعبه در این ماه طواف یار است
پس چه بهتر که بود کرببلا آماده
 
وقت یاری گل فاطمه فردای فرج
کاش باشیم کنار شهدا آماده
 
******************     
 
اشعارمناجات باخدا ـ قاسم نعمتی
 
 
هرکه سوز جگرواشک روانش دادند
برسرکوی مناجات امانش دادند
 
آنکه گردید نظرکرده صاحب نظران
جلوه حضرت معشوق نشانش دادند
 
دیده ای راکه مطهر شده با اشک سحر
جام وصلی زسبوی رمضانش دادند
 
آن دلی راکه عیارش به دعا خالص شد
نیمه شب وقت مناجات زبانش دادند
 
زیرو رو میکند عالم نفس آن واعظ
که ز انفاس علی فن بیانش دادند
 
بنده ای که شده تسلیم به تقدیر خدا
هرچه دادند به ابرار همانش دادند
 
باغ آن سینه که شد زنده به باریدن اشک
سبزی عشق به اوقات خزانش دادند
 
نوکری را که ملقب شده بر نام حسین
ظل رحمانیت عرش مکانش دادند
 
هرکه خودرا برساند حرم کرب و بلا
مستقیما ز خدا برگ امانش دادند
 
آن گلویی که دم روضه زینب دارد
اثری خاص به لحن سخنانش دادند
 
باسلامی همه عشاق بریزد برهم
آنکه بادست حسین لقمه نانش دادند

******************
 
اشعارمناجات باخدا ـ یوسف رحیمی    
 
 
دردا که مثل میثم و سلمان نمی‌شویم
سلمان شدن که هیچ، مسلمان نمی‌شویم
 
وقتی که غرق سستی و جهل و تغافلیم
لبریز استجابت و ایمان نمی‌شویم
 
هر سال چند مصحف زرکوب می‌خریم
اما انیس و همدم قرآن نمی‌شویم
 
یک عمر بین پیله‌ی تن دست و پا زدیم
پروانگی ما چه شده؟ جان نمی‌شویم!
 
بیمار معصیت شده یک عمر نفسمان
همت نمی‌کنیم که درمان نمی‌شویم
 
با این کویر بخل و حسد خو گرفته ایم
افسوس، رود و چشمه و باران نمی‌شویم
 
رنج و غم تمامی ما بی ملالی است
از غصه‌ی کسی که پریشان نمی‌شویم
 
در این زمانه آدمیت جان سپرده است
رنجی نبرده ایم، نه! انسان نمی‌شویم
 
باری ز دوش خلق خدا بر نداشتیم
بیهوده نیست همدم جانان نمی‌شویم
 
این کوره راه ختم به جنت نمی شود
اینگونه هم قبیله‌ی سلمان نمی‌شویم
 
در محضر امام زمان، لاف می زنیم
وقتی که یار رهبر خوبان نمی‌شویم
 
با این حساب کرب و بلا هم شود به پا
قربانی امام شهیدان نمی‌شویم

******************   
 
اشعارمناجات باخدا ـ علی اکبر لطیفیان

ما دل نبسته‌ایم به اوضاع کار خویش
دل خوش نکرده‌ایم به این کوله‌بار خویش
 
باید خدا به داد دل بی‌کسم رسد
شیطان کند وگرنه دلم را شکار خویش
 
رخت و لباس پاره نشان گدایی است
ما را کریم رد نکند از جوار خویش
 
سوگند خورده است که بخشیده می‌شویم
پس آمده است با همه‌ی اعتبار خویش
 
او قول داده است که ما را نمی‌زند
خوبان نمی‌زنند به زیر قرار خویش
 
با ذره‌پروری به چه جایی رسیده‌ایم
ما را نشانده‌اند کریمان کنار خویش
 
پروانه‌ایم و دور علی‌وار می‌زنیم
خارج نمی‌شود دل ما از مدار خویش
 
فردای حشر فاطمه دنبال کار ماست
کار تمام خلق می‌افتد به یار خویش
 
تا بشنویم نام حسین گریه می‌کنیم
یکباره می‌دهیم ز دست اختیار خویش
 
 
******************     
 
اشعارمناجات باخدا ـ محمد سهرابی
 
کو یک نفر که یاد دل خستگان کند؟
یا لا اقل حکایت ما را بیان کند
 
من زیر بار معصیتم ضعف کرده ام
دستی کجاست تا مدد ناتوان کند
 
تب کردم از مرور گناهان کوچکم
کو آتشی که خجلت ما را نهان کند؟
 
ما بی سلیقه ایم، تو حاجات ما بخواه
ورنه گدا مطالبه ی آب و نان کند
 
آتش میاورید که اشکم مرا بسوخت
کار شرار نار تو آب روان کند
 
ما را مران ز خویش چرا که زمانه راند
حاشا که دوست کار زمین و زمان کند
 
چیزی نصیب تو نشود از عذاب من
ایزد کجا محاربه با استخوان کند
 
شبها مرا برای خودت انتخاب کن
فرصت مده که دیگری ام امتحان کند
 
درهم بخر که سخت گرفتار و در همیم
خوب است گرچه چشم تو ما را نشان کند
 
از تو بعید نیست رفیق گدا شوی
مرد کریم میل به مستضعفان کند
 
محرم نمی شود به مناجات نیمه شب
هرکس که رو به محفل نامحرمان کند
 
صبح قیامت از تو، به تو می برم پناه
آغوش تو مگر که مرا میهمان کند
 
با آفتاب روز جزا پاک می شود
هر کس که قهر از کرم آسمان کند
 
 
*******************

اشعارمناجات باخدا ـ شاعرناشناس
 
آن گدایی که در کوی تو جایی دارد
از سر سفره ی تو آب و غذایی دارد
 
تو نه آنی که ز خود دور کنی سائل را
 یار آن است که پیوسته عطایی دارد
 
   پیش اغیار شکستن نبُوَد در خور ما
دل چو بشکست برای تو بهایی دارد
 
در هیاهوی دعا ناله ی من گم نشود
هر نوا گوشی و هر گوش نوایی دارد
 
با تو یک رنگ نشد قلب و زبانم آخر
 بس که این بنده به هر لحظه هوایی دارد  
 
 با همه معصیتم نام مرا خط نزدی
  نازم آن یار که گسترده سَرایی دارد
 
  بخشش و لطف تو جرات به گناهش
داده  بنده ات تا که خطاپوش خدایی دارد
 
لطفااگرشاعرش رامی شناسید اطلاع دهید
 
******************   
 
اشعارمناجات باخدا ـ  شاعرناشناس
 
هر کس ز بارگاه تو منت نمی کشد
 در حیرتم چگونه خجالت نمی کشد
 
بنشستنم همان و در او سوختن همان
 کارم به وصل دوست به صحبت نمی کشد
 
باید فرشته ها ی تو خُدّام من شوند
 مهمان که زحمتی به ضیافت نمی کشد
 
بوی غذاست راهنمای گدای شهر
 کار ضیافت تو به دعوت نمی کشد
 
کس بعد از این ز ریخت و پاشی که می کنیم
خود را به سایه سار قناعت نمی کشد
 
ما جا نماز خویش به دریا فکنده ایم
گریه عنان به خاک مذلت نمی کشد
 
جوری نخورده ام به زمین تا شوم بلند
دل از در ِ تو رَخت اقامت نمی کشد
 
زخمی که سینه چاک دَم تیغ دلبر است
ناز طبیب و رنج طبابت نمی کشد
 
آخر من از محبت تو آب می شوم  
کار کسی چو من به سعادت نمی کشد
 
  کم می خرند بار مرا در دکان غیر
 میزان کسی چنان تو  به قیمت نمی کشد
 
بیرون شده است کار من از مرهم و دوا
قربانی از معالجه منت نمی کشد
 
شرمنده شاعرش پیدا نشد  
 
*****************  
 
اشعار مناجات – اشعار ماه مبارک رمضان – مهدی نظری   
   
 
من آلوده کجا محفل ابرار کجا
این همه خوب کجا و من بیمار کجا
 
از خجالت چه کنم او که خودش می داند
من بدبخت کجا محرم اسرار کجا
 
نمکی راکه به حر داد به چون من ندهند
من دل مرده کجا سفره افطار کجا   
 
همه مشغول مناجات و عبادت هستند
این همه مست کجا و من بیکار کجا
 
بارها گفت فرار از در من بدبختی ست
جمله دوست کجا عبد گنهکار کجا
 
باز یک سال دویدم پی امیال خودم
من محتاج کجا دست طلبکار کجا
 
دست خود را همه جا بهرگدایی بردم
ولی این خلق کجا دست علمدار کجا
 
 
******************  
   
اشعار ماه مبارک رمضان – اشعار مناجات – یاسر مسافر
 
دیدی آخر حب دنیا دست و پایم را گرفت
رفته رفته دل ربود از من  خدایم را گرفت
 
چشمه ی اشکم نمی جوشد چرا علت زچیست
من چه کردم که خدا حال بکایم را گرفت
 
من به دنبال اجابت ها که نه اما چرا
لذت گوشه نشینی و دعایم را گرفت
 
بازی دنیاست اگر بی درد و غم بار آمدم
و چه بد شد این دل درد آشنایم را گرفت
 
روزگاری آرزوی من شهادت بود و بس
بعد آن دوران ، زمان، حال و هوایم را گرفت
 
در میان قلب خود هر روز زائر می شدم
آه ، شیطان رخنه کرد و کربلایم را گرفت
 
من بدی کردم ، زمین خوردم ، ولی ارباب بود
که میان روضه هایش دست هایم را گرفت
 
 
******************   
 
اشعار ماه میارک رمضان – مناجات – محمد فردوسی
 
 
امشب هلال ماه خدا شد حلال من
یعنی که پر ز می شده جام وصال من
 
چندی بود که منتظر ماه رحمتم
شکر خدا که ماه خدا شد حلال من
 
خوان کرامتی که خدا پهن کرده است
برده ز چهره گرد و غبار ملال من
 
لایق به درک وصل تو اصلاً نبوده ام
زیرا ندارد از تو نشانی مقال من
 
از کثرت گناه و معاصی ام ای خدا
خشکیده آب چشمه ی چشم زلال من
 
غفلت مرا به وادی عصیان کشانده است
بی یاد تو گذشته همه ماه و سال من
 
بال و پرم شکسته ببین ای شکسته بند
یا ایها الکریم نظر کن به حال من
 
بار گناه شاخه ی دل را شکسته بود
از لطف تو جوانه زد امشب نهال من
 
یا رب به آبروی حسینت مرا ببخش
مهر حسین ز روز ازل شد نوال من
 
اذن سفر به کرب و بلا روزی ام نما
طوف حریم او شده خواب و خیال من

******************     
 
اشعار ماه مبارک رمضان – مناجات با خدا  – علی اکبر لطیفیان
 
 فعل مرا دیدی ولی چیزی نگفتی
 بنده همان بنده ، خدا مثل همیشه
 از ما توسل از تو لطف و دست گیری
 آقا همان آقا ، گدا مثل همیشه
 #
ممنون از اینکه دست ما را رو نکردی
 مثل همیشه باز هم ستار بودی
 چه خوب شد در معصیت مرگم نیامد
 ممنون از اینکه باز با ما یار بودی
 #
با این گناهانی که من انجام دادم
 باور نمیکردم که دستم را بگیری
 تو آنقدر لطف و کرامت پیشه ای که
 روزی هزاران بار توبه می پذیری
 #
جامانده بودم تو مرا اینجا رساندی
 من خواب بودم تو مرا بیدار کردی
 وقت سحرهای مناجاتت نبودم
آن شب به جای من تو استغفار کردی
 #
 آن قدر خوبی ِ مرا گفتی به مَردم
 آن قدر که حتی من خودم هم باورم شد
 آه ای کرامت پیشه دیدی آخر کار
 این مهربانی های تو دردسرم شد
 #
هر چند از دست خودم دلگیرم
 اما احساس دلتنگی در این شب ها نکردم
 سوگند بر سجاده ی خانم رقیه
من مهربان تر از خودت پیدا نکردم
 **
در را به روی ما گنه کاران نبندید
ما هم دلی داریم گر چه رو سیاهیم
گفتند این جا بارِ عصیان می پذیرند
دیدیم بیش از عالمی غرق گناهیم
 
 
******************   
 
اشعار مناجات – ماه مبارک رمضان – احسان محسنی فرد

ز عقده های دل من گره گشایی  کن
دوباره  آمدم ای میزبان عطایی  کن
 
بهار توبه و غفران رسید الهی شکر
به بنده ها نظر از عفو  کبریایی کن
 
بهانه جور نمودی که بر درت  آیم
بر آشنای همه ساله هم نوایی کن
 
سفارش ملک داعی است در این ماه
هر آنچه هستی از این در فقط گدایی کن
 
بیا و راضی از این عبد بی سراپا باش
بیا و روزی ما را امام رضایی  کن
 
به خاطر گل روی حسین هم که شده
به عبد عاصی خود باز هم خدایی  کن
 
بدون روضه مناجات بی اثر باشد
نصیب ما سحری رزق کربلایی کن
 
سحر نوای امامی غریب می آید
که بر مشام دلم بوی سیب می آید…
 
 
*******************   
 
اشعار مناجات – ماه مبارک رمضان
 
  سفره ی اشک مرا قابل مهمانی کن
  در قدمگاه دلم قصد چراغانی کن
 
  حضرت دوست مرا معتکف یادت کن
  نعمت قرب به این سائلت ارزانی کن
 
  مثل خورشیدی و نور کرمت کم نشود
 به گدا از در شاهانه ات احسانی کن
 
  کعبه ی ذکر تو را مُحرم حج سحرم
  به منایم ببر و نیت قربانی کن
 
  خاطر مثل گلت کاش مکدر نشود
  نظر لطف بر احوال پریشانی کن  
 
 دوش در بین مناجات به من می گفتی
  ای پسر پیر شدی ترک هوسرانی کن  
 
 روزه و ذکر و نماز تو به دردی نخورد  
توبه مردانه از این طرز مسلمانی کن  
 
 گریه و ناله و اندوه ندارد سختی
به عمل رو کن ، آنگاه دادخواهی کن
**  
شرمنده شاعرش پیدا نشد
 
******************  
 
اشعار ماه رمضان – سید محمد حسین حسینی
 
 
خرما و نان و آب و دعا را بیاورید
قدری ز یاد محشر کبری بیاورید
 
فکر قبولی ام، دل من شور میزند
شیرینی ام کنید؛ وَ خرما بیاورید
 
اول سلام بر لب عطشان کربلا
حالا کمی ز تربت آقا بیاورید
 
تربت درون آب بریزید تشنه ام
اشکی برای حضرت سقا بیاورید
 
افطار میکنیم و فقط گریه میکنیم
یادی ز کربلای معلی بیاورید
 
یک ختم نذر حضرت زهرا نموده ام
یک ذره صوت حضرت مولا بیاورید
 
این ماه توبه است برای دلم کمی
العفو آورید و تمنا بیاورید
 
شبهای ارک را به دو عالم نمی دهم
آه ای ملائکه شب یلدا بیاورید
 
پس تا اذان صبح غزل، وقت باقی است
اشکی برای توبه ماها بیاورید
 
 
 
******************  
 
اشعار مناجات – ماه مبارک رمضان
 
وقتی اسیر سفره افطار می شوم
غافل زطعم جلوه دلدار می شوم
 
بعد از اذان مغرب و یک روز روزه دار
پر تا گلو شبیه یک انبار میشوم
 
چون کوهی از جهالت و ناشکری و ریا
بر شانه های ماه خدا بار می شوم
 
روزه سپر به آتش قهر خدا و من
از قهر روزه مشتری نار می شوم
 
آخر چه روزه است به جای سبک شدن
نفسم جلو گرفته و پروار می شوم
 
آخر چه روزه است که جای خضوع از آن
جرات گرفته به دیگران هار می شوم
 
آخر چه روزه است تهی از صداقتم
ظاهر فریب و گشته و مکار می شوم
 
روز آبروی روزه بریزد ز کرده ام
شب سر شکسته محفل ابرار می شوم
 
وقتی که شهرت است فقط نیت دلم
ذلت پذیر گشته خود آزار می شوم
 
در خواب غفلت آه اگر زندگی گذشت
پیک اجل صدا زده بیدار می شوم
 
گاهی که شور سینه زنی جان ببخشدم
از نو اسیر خدعه اغیار می شوم
 
با این همه قصور به امید فاطمه‌م
مهدی اگر بخواهد از انصار می شوم
 
آری مسیح فاطمه گر یاریم کند
گر چه بدم غلام علمدار میشوم
 
لطفا شاعرش رامیشناسیداطلاع دهید
 
******************    
 
اشعار ماه رمضان – مناجات با خدا – احسان محسنی فرد  
 
 امسال هم چیدی بساط میهمانی
 بال و پرم دادی که گردم آسمانی
 
   منت نهادی در به رویم باز کردی
 آغوش بگشودی برای همزبانی
 
  در هر ضیافت خانه ای که پا نهادم
 مانند تو پیدا نکردم میزبانی
 
   از من چه دیدی دعوتم کردی دوباره
 باور نمی¬کردم مرا قابل بدانی   
 
هرگز به روی من نیاوردی که بودم
 گفتی همین که آمدی از دوستانی
 
   با یک نگاه کبریایی می توانی
 از چهره ام عرض ندامت را بخوانی
 
   نادانی ام شد عذر بدتر از گناهم
 آگاه بودم خرج عصیان شد جوانی
 
  تو خواستی تا من نمک گیرت بمانم
 تو عهد کردی که برای من بمانی
 
   باعفو خود باید مرا در بر بگیر
ی آخر کریمی تو،خدایی،مهربانی
 
  من در جوار رحمتت یعنی حسینم
 مانند تو باشد حسینت جاودانی
 
با بردن نام قشنگ حضرت عشق
روزی افطارم بود صاحب زمانی
 
تا مظهر فیاض “یا رازق” سه ساله است
دیگر چرا غصه برای لقمه نانی
 
یارب به موی خاک آلود رقیه
حاشا اگر از درگهت ما را برانی   

*****************   
 
اشعار ماه رمضان – اشعار مناجات – رحمان نوازنی  
 
 
  با سنگ هر گناه پرم را شکسته ام
 آه ای خدا ، خودم کمرم را شکسته ام
 
  نه راه پیش مانده برایم نه راه پس
 پلهای امن پشت سرم را شکسته ام
 
  من دانه دانه اشک خودم را فروختم
 نرخ طلایی گهرم را شکسته ام  
 
 دیگر مرا نشان خودم هم نمی دهند
 آیینه های دور و برم را شکسته ام
 
  دنیا شکست خورده تر از من ندیده است
 حالا به سنگ خورده ، سرم را شکسته ام
 
   آرام کن مرا و در آغوش خود بگیر
حالا که بغض شعله ورم را شکسته ام  
 
 راهم بده به باغهای شجرهای طیبه
 من توبه کرده ام ، تبرم را شکسته ام  
 
 حالا ببین که به غیر از گدا شدن
 در پیشگاه تو هنرم را شکسته ام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.