اشعارنوزدهم رمضان

اشعارنوزدهم رمضان ـ شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ یوسف رحیمی

آئینه ای و سهم دلت آه می شود
وقتی که هم نوای غمت چاه می شود
غرق عزای فاطمه هستی هنوز که
اینقدر ناله های تو جانکاه می شود
در چشمهات طاقت ماندن نمانده است
شب رفتنی شده ست و سحرگاه می شود
خون سرت دهد به زمین باز آبرو
وقت ظهور سرّ فدیناه می شود
تو می روی و دست یتیمان تو چه زود
از آستان لطف تو کوتاه می شود
امروز اگر که فرق شما را شکسته اند
در کربلا چه با سر آن ماه می شود
در ازدحام نیزه و شمشیرها سرش
آماده‌ی سلوک الی الله می شود
از اشک خیز علقمه تا شامِ هلهله
با بی کسی قافله همراه می شود

*************

اشعارنوزدهم رمضان ـ شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ یوسف رحیمی

گم می شود در غربت شب های کوفه
در لابلای نخلها، تنهای کوفه
کوه است کوه اما دگر از پا نشسته
سر می کند در چاه غم دریای کوفه
خسته شده از سُستی این قوم صد رنگ
خسته شده از شاید و امّای کوفه
با نان و خرما می رود کوچه به کوچه
اما چرا نفرین؟ مگر مولای کوفه …
جز جود و رحمت از امام ما چه دیدند؟
ای وای از نامردمان ای وای کوفه
یارب بگیر از قدر نشناسان علی را
سر آمده صبر از ملالت های کوفه
مانند چشمانش دل عالم گرفته
آماده‌ی رفتن شده آقای کوفه
اما نگاهش بی کران بی کسی هاست
دلشوره دارد از غم فردای کوفه
روزی که می آید به شهر نانجیبان
با دست بسته، جان به لب، زهرای کوفه
روزی که خون می بارد از چشمان غیرت
از طعنه های تلخ و جانفرسای کوفه
بر روی نی سوی لب غرق به خونی
سنگ بلا می بارد از هر جای کوفه
می میرد از اندوه گوش و گوشواره
دارد خبر از بغض بی پروای کوفه
می پرسد از راه نجف طفل یتیمی
ذکر لبش: بابای من! بابای کوفه!

*******************

اشعارنوزدهم رمضان ـ شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ غلامرضا فاتحی

آن شب که زینب کوفه را صحرای تَف دید
یعنی تمام کربلا را در نجف دید
بیست و یکم شب بود یا ظهر دهم بود
این سو و آن سو مادرش را هر طرف دید
از ابن ملجم تا قطام و اشعث و عَمر
آنقدر شمر و زجر و خولی صف به صف دید
بابای خود را رو خضاب از خون سرد ید
عباس را در تیرس تیرو هدف دید
می رفت علی ممصوص فی ذات خداوند
گاهی که اکبر را به میدان در شعف دید
دشمن عروسی داشت پای رأس قاسم
هر گوشه ای بزم شراب و رقص دف دید
صفین قرآنها بروی نیزه می رفت
در شام ، پای نیزه و سر صوت وکف دید
او دین ابراهیم جد جد خود را
بازیچه ی فرزند های ناخلف دید
امروز بر دوش پدر ، فردای خود را
ناقه سوار یکه ی برج شرف دید
در پیش الرحمن ، کنار لوءلوء سبز
مرجان سرخش را نشسته در صدف دید
بعد سه روزی شاعرت در قافیه ماند
تا بوریای بی کفن را بی کنف دید

*******************

اشعارنوزدهم رمضان ـ شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ رحمان نوازنی

دوباره شب شـد و کعبـه دوان دوان می رفت
کجــا به این عجــله او نفـس زنـــان می رفت
چــقـدر آیه انفـــاق روی دوشـــــــش هست
اگر چه این همه با کیسه های نان می رفت
شبیه کــــودکی خـویـش گـریه هـا می کرد
در آن شبـی کــه به یـار ی بیـوگـان می رفت
همه به ســاعـــت هر شـــب نگاه می کردند
ســر قــــرار مسیحـــای مهـــــربان می رفت
ولـــی دوبـــاره ندیدند مـــــــرد شبــــــهـــا را
و باز مثـل همیشــــــه که بی نشان می رفت
دوباره سیــر شـــدند و به خـــواب خوش رفتند
ولی به گـــریه دوبــــاره امیــرمــــان می رفت

******************

اشعارنوزدهم رمضان ـ شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ وحید قاسمی

رادمردی مهربان با دست های پینه دار
در میان کوچه های شهر غربت رهسپار
کیسه های نان و خرما روی دوش خسته اش
کیست این مرد غریبه ، با لباسی وصله دار؟
کهکشان ها شاهد غم های بی اندازه اش
ماه می گرید برایش چون دل ابر بهار
نیمه شب ها لابه لای نخل ها گم می¬شود
چاه می داند دلیل گریه های ذوالفقار
در کنار چاه هرشب ایستاده جبرئیل
تا تکاند از سر دوش علی گرد و غبار
چند سالی هست بعد ماجرای فاطمه
لرزشی افتاده بر آن شانه های استوار
قامت سرو بلندش در هلال افتاده است
زیر بار رنج های تلخ و سخت روزگار
جای رد ریسمان های زمخت فتنه ها
سال ها مانده است بر دست کریمش یادگار

*******************

اشعارنوزدهم رمضان ـ شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ یوسف رحیمی

چشمهایش پر از تبسم بود
چشم نه آسمان هفتم بود
آسمان نه، شکوه این خلقت
در طلوع نگاه او گم بود
جبرئیل نگاه او هر شب
با خداوند در تکلم بود
تا سحر گونه های نمناکش
روی سجاده در تیمم بود
واژه هایم حکایت مردی ست
که دلش بیقرار مردم بود
نان جو خورد و سفره‌ی دستش
وقت اطعام دشت گندم بود

پدر مهربان این عالم
ریزه خوارش هزارها حاتم

چشمهایی پر از سحر دارد
آسمان آسمان سفر دارد
در کنار خرابه ها هر شب
مشت خاکی به زیر سر دارد
نان و خرما به روی دوشش تا
باری از دوش خلق بردارد
در دیارش غریب بی معناست
او ز حال همه خبر دارد
دیده‌ی روشنش گواهی داد
که به دلخسته ها نظر دارد
نگران سعادت خلق است
که چنین چشمهای تر دارد
از همه از تمام خسته دلان
قلبی اما شکسته تر دارد
گوشه‌ی‌ خلوت غریبستان
در نگاهش غمی اگر دارد
خاطرات قدیمی شهریست
داغ هایی که بر جگر دارد

با غم و اشک و آه همراه است
آه سی سال همدمش چاه است

اشک، آب وضوی مولا بود
خون دل در سبوی مولا بود
خار در چشم های دلخونش
استخوان در گلوی مولا بود
لاله های کنار نخلستان
شرحی از گفتگوی مولا بود
ماجراهای چادری خاکی
رازهای مگوی مولا بود
همه‌ی صحنه های آن کوچه
روز و شب رو بروی مولا بود
خسته بود از دیار دلتنگی
پر زدن آرزوی مولا بود

یک جهان اشک و آه و شیون داشت
حضرت عشق، شوق رفتن داشت

شب آخر شب اجابت شد
شب پایان رنج و غربت شد
از غم بی کسی سی ساله
آخر از اشک و آه راحت شد
کشته‌ی کوچه های دلتنگی
عاقبت قسمتش شهادت شد
سجده‌ی تیغ تا دل ابرو
نکند آسمان دو قسمت شد
دل محراب غرق در خون و
روضه خوان چشمهای حضرت شد
پرده افتاد و صحنه ها یک یک
در نگاه ترش روایت شد
پرده افتاد و در همین کوفه
ناگهان عرصه‌ی قیامت شد
تیغ فتنه دوباره غوغا کرد
کربلا کربلا مصیبت شد
بر سر نیزه ها سر ارباب
قسمت زینبش اسارت شد
پیش چشمان غیرت اللّهی
به عزیز خدا جسارت شد
از شرف هم مضایقه کردند
هر چه بود و نبود غارت شد
طمع جاه و مال و منصب بود
غربت عشق بی نهایت شد
حب دنیا چه کرد با امت
که چنین غافل از ولایت شد

روضه‌ی غفلت بشر جاری ست
ماهِمان در غروب بی یاری ست

***********************

اشعارنوزدهم رمضان ـ شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ احمد علوی

مَردمِ کوچه‌های خواب‌آلود، چشم بیدار را نفهمیدند
مرد شب‌گریه‌های نخلستان، مرد پیکار را نفهمیدند
وصله‌های لباس و پاپوش‌اش، و یتیمان مست آغوش‌اش
راز آن کیسه‌های بر دوش‌اش، در شب تار را نفهمیدند
مردمِ دل‌بریده از بعثت، که فقط فکر آب و نان بودند
مثل اشراف عهد دقیانوس، قصه غار را نفهمیدند
با تبر باغ را درو کردند، حالی از باغبان نپرسیدند
خم به ابروی‌شان نیاوردند، در و دیوار را نفهمیدند
نیمه‌شب بود و سایه‌ها آرام، کوچه را خیس اشک می‌کردند
گفت مولا که زود برگردیم، تا غم یار را نفهمیدند
لات‌هایی که عبدود بودند، ابتدا با هبل بلی گفتند
بعد از آن هم که یاعلی گفتند، «أین عمّار» را نفهمیدند
آخر قصه‌اش بهاری بود، سوره انفطار جاری بود
عالمان قرائت و تفسیر، شوق دیدار را نفهمیدند
کودکانی که باخبر بودند، از همه روزه‌دارتر بودند
بس که لب‌تشنه سحر بودند، وقت افطار را نفهمیدند…

**********************

اشعارنوزدهم رمضان ـ شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ محمد مهدی سیار

امام، رو به پریدن… عمامه روی زمین
قیامتی شد بعد از اقامه روی زمین
خطوط آخر نهج‌البلاغه ریخت به خاک
چکید هر طرفی صد چکامه روی زمین
خودت بگو به که دل خوش کنند بعد از تو
گرسنگان «حجاز» و «یمامه» روی زمین؟!
زمان به خواب ببیند که باز امیرانی
رقم زنند به رسم تو نامه روی زمین:
«مرا بس است همین یک دو قرص نان ز جهان
مرا بس است همین یک دو جامه روی زمین…»
… تو رفته‌ای و زمین مانده است و ما ماندیم
و میزهای پر از بخش نامه؛ روی زمین!

***************************

اشعارنوزدهم رمضان ـ شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ حسن علیپور

گفتم بیا که با من دل خسته سر کنی
حقش نبود دختر خود خونجگر کنی
شرمنده ام ، زطرز پذیرایی ام مکن
افطار خویش را ز چه رو مختصر کنی
اصرار من به ماندن تو فایده نداشت
تو می روی که قصد نماز سحر کنی
اینقدر با نگاه خودت آتشم مزن
قصد تو چیست ؟ اینکه مرا شعله ور کنی
ابرو شکسته زائر پهلو شکسته ای
دیدار با شهیده ی دیوار و در کنی
بعد از تو کوفه حرمت ما را نگه نداشت
از اهل خویش بلکه تو دفع خطر کنی

**********************

اشعارنوزدهم رمضان ـ شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ علی اکبر لطیفیان

از چه مهمان محاسن پیر من بابای من
هرکجا که حرف هجران است با من می زنی
یا مگو چیزی و یا گیسو پریشان می کنم
بعد عمری آمدی و حرف رفتن می زنی

بعد عمری من فقط یکبار بر تو رو زدم
کم بگو ،دست از سرم بردار زینب جان برو
می روی ، باشد برو در خانه ی من هم نمان
خب به جای رفتن مسجد به نخلستان برو

حیف جای مادرم خالی است ورنه ای پدر
شک ندارم راه مسجد رفتنت را می گرفت
چادرش را بر کمر می بست و بین کوچه ها
پا برهنه می دوید و دامنت را می گرفت

حیف جای مادرم خالی است ورنه ای پدر
گیسو یش را بر زمین می ریخت پیش پای تو
ناله از دل می کشید و باز مثل پشت در
استخوانش را سپر می کرد امشب جای تو

مادرم زهراست من هم دختر این مادرم
گر دهی اذنم فدایت دست و پهلو می کنم
حرمت گیسوی من مانند موی او بود
کوفه را من زیر و رو با نام گیسو می کنم

نذر کردی گوئیا رویت ببینم لاله گون
رحم کن کن بر دخترت امشب بیا مسجد نرو
هست در یادم هنوز آن صورت سرخ وکبود
ای قتیل مادر زینب بیا مسجد نرو

ای غریب کوچه ها ،ای حیدر بی فاطمه
مادرم زهرا برای تو همیشه کوه بود
در بین کوچه،بین چهل نفر آن روز هم
مادرم از پا نمی افتاد اگر قنفذ نبود

**********************

اشعارنوزدهم رمضان ـ شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ علی اکبر لطیفیان

حالا که نیست مادر من هست دخترت
حتی حسین هم به فدای تو و سرت
از مسجد مدینه که خیری ندیده ای
یادت که هست کوچه و پهلوی یاورت
دل شوره ام شبیه هراس مدینه است
رنگ کبود پر شده در دیده ی ترت
آیا زمان رفتن تو سوی مادر است؟
خیلی به یاد فاطمه ای روز آخرت
من قصد کرده ام که اگر رفتنی شدی
گیسوی خویش پهن کنم در برابرت
چه ضربه ای زدند که ای کاش می زدند
آن ضربه را به جای تو بر فرق دخترت
چه ضربه ای زدند که ابرو شکاف خورد
چه ضربه ای زدند که افتاد پیکرت
خون از بدن کنار زدن عادت من است
آن روز خون سینه و حالا سحر سرت

********************

اشعارنوزدهم رمضان ـ شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ محمود ژولیده

ز روی زرد علی انتظار می ریزد
زچشم مانده به راهش قرار می ریزد
دلش به فاطمه و دیده بر اجل بسته
ز چشم دیده و دل احتضار می ریزد
دوباره ضربه سنگین ،دوباره بستر و زخم
دوباره درد ، به خاک مزار می ریزد
وصیتش به حسن آخر جوانمردیست
هنوز از لب حیدر وقار می ریزد
بجان فاطمه با قاتلم مدارا کن
زصبر توست اگر اقتدار می ریزد
ز خوب خلقی تو دشمنم شکست خورد
اگر چه از سخنش انزجار می ریزد
به اشک های پرستار خویش می گریم
که چشم ابری زینب بهار می ریزد
اگر چه غربت من می شود نصیب حسن
به غربت تو حسینم شرار می ریزد
من از مصیبت سخت تو در عجب ماندم
که روی نعش تو چندین سوار می ریزد

**********************

اشعارنوزدهم رمضان ـ شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ مسعود اصلانی

امشب علی می بیند اشک دخترش را
در کوفه می گوید اذان آخرش را
مرغابیان خانه دامن را نگیرید
خالی کنید ای عرشیان دور و برش را
روی لبش انّا الیه راجعون است
بر آسمان ها دوخته چشم ترش را
با رفتن بابا خدا می داند و بس
در خانه بی تابی قلب دخترش را
ای ابن ملجم زودتر از جای برخیز
او قصد دارد که ببیند همسرش را
دلتنگ مانده تا ببیند بار دیگر
رنگ کبود صورت نیلوفرش را
حالا علی را سوی خانه می برندش
جبریل می گیرد کمی زیر پرش را

*******************

اشعارنوزدهم رمضان ـ شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ رحمان نوازنی و اسحاقی

صورت خیس خودش را طرف چاه گرفت
آسمان تیره شد از بسکه دل ماه گرفت
بر سر سفره کمی درد دل خود را گفت
یک نفس گفت ؛ ولی آینه را آه گرفت
راه افتاد میسحا که نفس تازه کند
زیر سنگینی گامش نفس راه گرفت
خانه آوار شد و روی قدم هاش افتاد
اشک هی آمد و تا پای قدمگاه گرفت
سمت در رفت ولی در به تقلّا افتاد
و از این حادثه یک فرصت کوتاه گرفت
درب بسته شد و قلاب به پهلوش گرفت
روضه ای شد که دل حضرت درگاه گرفت
باز هم روضه دیوار و در و یک مادر…
باز با دختر خود ذکر “وا اُمّاه ” گرفت
لحظه ای بر در این خانه به زانو افتاد
اشکِ بر فاطمه را توشه این راه گرفت
وقت رفتن شده بود و سحرش آمده بود
پا شد و جلوه ی یا فالق الاصباح گرفت
رفت معشوق خودش را بکشد در آغوش
رفت و وقتی که تنش حالت دلخواه گرفت
بوسه ای زد به سرش تیغ و تنش آتش شد
آتشی که به دل سنگ و پر کاه گرفت
مثل زهرا به زمین خورد و به سجده افتاد
آنچنان که دل محراب و دل ماه گرفت
آه یک دست بر آن فرق شکسته که گذاشت
خم شد و دست به پهلوش به ناگاه گرفت
پا شد و رو به مدینه شد و با فاطمه گفت
عاقبت حاجت خود را اسدالله گرفت

*****************

اشعارنوزدهم رمضان ـ شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ مسعود اصلانی

دردی تمام بال و پرم را گرفته است
آهم فضای هر سحرم را گرفته است
از من برفتن است و دلم تنگ فاطمه
گرچه کلون در کمرم را گرفته است
دنیا به کام من به خدا مثل زهر بود
از آن زمان که همسفرم را گرفته است
آن زمان که پهلوی او تیر می کشید
دردی تمامی جگرم را گرفته است
از من گرفت فاطمه را دشمنم،از او
در بین کوچه ها پسرم را گرفته است
یادم نمی رود سپرم بود و یک غلاف
از دستهای من سپرم را گرفته است
تیغی که وقت سجده سرم را شکاف داد
از من توان مختصرم را گرفته است
دگر صدای شکستن شنیده شد
مسجد عزای پشت درم را گرفته است
دور از نگاه دختر من بال جبرئیل
زخم عمیق فرق سرم را گرفته است

********************

اشعارنوزدهم رمضان ـ شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ محمد علی بیابانی

هر چند زخم کاری روی سرم شدی
اما علاج این دل زخمی ترم شدی
ای تیغ حاجتم که روا شد ولی بدان
تیری به قلب غمزدهٔ دخترم شدی
یک تن در این دیار وفای تو را نداشت
در دست دشمن آمدی و یاورم شدی
اما نه… ضربه ای که زدی رنگ کوچه داشت
آیا تو در مدینه وبال پرم شدی؟
یادت که هست… حائل در بود و با قلاف
شلاق برگ های گل پرپرم شدی
یاری قنفذ آمدی و بین کوچه ها
زخم کبود بازوی نیلوفرم شدی
می بینم آن زمان که به دستان حرمله
تیری سه شعبه در گلوی اصغرم شدی
می بینم آن زمان که تو در هیبت عمود
روزی خراب بر سر آب آورم شدی

********************

اشعارنوزدهم رمضان ـ شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ یوسف رحیمی

می رود سمت مسجد کوفه
با دلی خسته از زمانه‌ی خود
خسته از کوفیان و بی دردی
غرق اندوه بی کرانه‌ی خود

می رسد با دل پر آشوبش
مرد غربت ، انیس سجاده
همدم چشمهای بارانیش
می شود چشم خیس سجاده

رنگ دلتنگی شفق دارد
سالها آفتاب چشمهانش
مصحف غربت و غم و درد است
صفحه صفحه کتاب چشمانش

گریه های شبانه‌ی او را
گونه‌ی خیس ماه می داند
شرح سی سال بی کسی اش را
دل بی تاب چاه می داند

سر خود را شب پریشانی
می گذارد به دوش نخلستان
می شود سوگوار چشمانش
دیده‌ی گریه پوش نخلستان

می رود سمت مسجد کوفه
تا که با عشق بی حساب شود
می رود تا محاسن خورشید
بین محراب خون خضاب شود

می رود تا که مستجاب شود
ندبه های شبانه اش حالا
می رود تا خدای خوبیها
مرتضی را بگیرد از دنیا

بین محراب اشک و دلتنگی
موسم آخرین سجود آمد
ناگهان مثل صاعقه ، تیغی
بر سر آسمان فرود آمد

سجده‌ی تیغ و ابروی خورشید
باز شق القمر شده انگار
بین محراب فرق کعبه شکافت
شب مولا سحر شده انگار

شوق پرواز بال و پر می زد
در تپش های چشم کم سویی
آمد از آسمان به دنبالش
بیقرار شکسته پهلویی

در کنار غروب چشمانش
آه سعی طبیب بی معناست
سالها بی قرار رفتن بود
بعد زهرا شکیب بی معناست

راوی سالها پریشانی ست
گیسویی که چنین سپید شده
در دل کوچه های دلتنگی
سالها پیش از این شهید شده

هر گز از یاد او نخواهد رفت
سوره‌ی کوثر و در و دیوار
آتش و تازیانه و سیلی
غنچه‌ی پرپر و در و دیوار

دست او بسته بود اما دید
گل یاسش به یک اشاره شکست
در هجومی کبود و بی پروا
دست و پهلو و گوشواره شکست

رفت و دلخستگان این عالم
در غم غربتش سهیم شدند
و یتیمان شهر دلتنگی
بار دیگر همه یتیم شدند

******************

اشعارنوزدهم رمضان ـ شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ مهدی نظری

وقتی که با نان و نمک افطار می کرد
انگار که با فاطمه دیدار می کرد
هی شیر را از پیش خود می زد کنار و
هی دخترش با چشم تر اصرار می کرد
در آسمان انگار چیزی تازه می دید
با اشک دیده چشم را خونبار می کرد
درخاطرش پیراهنی پر ماجرا داشت
که این جهان را برسرش آوار می کرد
امشب ز شبهای دگر مظلوم تر بود
این را اذان، وقت سحر اقرار می کرد
دنیا برایش صحنه ای پر زغم داشت
که هر سحر را مثل شام تار می کرد
این پیرمردی که غرورش را شکستند
انا الیه راجعون تکرار می کرد
دلتنگ محسن بود این شبهای آخر
گریه به پهلو و در و دیوار می کرد
قلاب در وقتی که بوسه زد به شالش
یاد غلاف و زخم دست یار می کرد
از بسکه دلتنگ نگاه همسرش بود
او ابن ملجم را خودش بیدار می کرد
همراه زینب دخترش محراب کوفه
گریه برای حیدر کرار می کرد

****************

اشعار نوزدهم رمضان ـ شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ علی اکبر لطیفیان

از سر شانه ی در حال نماز سحرش
چقدر بال ملک ریخته تا دور و برش
او بزرگ است و در این خاک نمی گیرد جا
آسمان است و رسیده است زمان سفرش
همه ی شصت و سه سالش به غریبی طی شد
می رود تا که خدایش نکند بیشترش
یاد شرمندگی از فاطمه می اندازد
بخداوند قسم دیدن چشمان ترش
ایستاده است کسی پشت در خانه ی او
جبرئیل آمده انگار به مسجد ببرش
سحر نوزدهم خانه ی دختر برود
آنکه دلسوز ترین است برای پدرش
دخترش نیز یقین داشت شب آخر اوست
کاسه ی آب نپاشید اگر پشت سرش
همه مبهوت و همه محو نمازش بودند
کاش این منبر و محراب نمی زد نظرش
این طرف دست توسل به عبایش که بمان
آن طرف حضرت صدیقه بود منتظرش

******************

اشعار نوزدهم رمضان ـ شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ مسعود اصلانی

در شب بهت چشم عرش خدا
پدری مهمان دختر بود
مثل هر شب دوباره نان و نمک
وقت افطار سهم حیدر بود

در گلویی که استخوان مانده
بغض دلتنگی اش ترک برداشت
با تماشای اشک و آه پدر
چقدر اضطراب دختر داشت

اضطراب زمان کودکی اش
متولد شد از دو چشم ترش
در نگاهش تجسم مادر
خیره مانده به رفتن پدرش

مرد بی فاطمه به روی لبش
آیه های وداع می خواند
آسمان را نگاه می کند و
درد او را کسی نمی داند

دلش از دست زندگی پر بود
سمت مسجد روانه شد بابا
عزم خود جزم کرد و راه افتاد
زیر لب گفت آه یا زهرا

ناگهان آسمان به خود لرزید
به سرش ضربه ای فرود آمد
صورتش روی جانماز افتاد
مرتضی باز به سجود آمد

عاقبت همنشین دلتنگی
راحت از بغض بی کسی ها شد
استخوان سرش شکافی خورد
زخم سربسته ی علی وا شد

وقت برگشت سمت خانه علی
گریه می کرد و اشک غم می ریخت
خوب شد دستمال آوردند
ورنه از زخم ، سر به هم می ریخت

شانه ای که بلند تر شده است
بار دیگر عصای درد شده
کوچه آن کوچه نیست و آه
کودک آن کودک است و مرد شده

گوییا مجتبی غریبانه
مادرش را به خانه برگرداند
دردهای مدینه را حس کرد
زیر لب روضه ای ز مادر خواند

مرتضی خانه آمد و زینب
ناگهان دید زخم بابا را
به سرش زد کنار او افتاد
تیره شد در نگاه او دنیا

تازه این سومین غم او بود
مانده دلتنگی غم فردا
الأمان از غم برادرها
وای دل از غریب عاشورا

تشنه ای روی خاک افتاده
تشنه ای را که سر جدا کردند
بدنش را مقابل زینب
با سر نیزه جا به جا کردند

کاکلش دست یک نفر افتاد
زره اش دست یک کس دیگر
نا نجیبان به جانش افتادند
همه با تیغ و نیزه و خنجر

*****************

اشعار نوزدهم رمضان ـ شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ سیدحمیدرضا برقعی

وقت پرواز آسمان شده بود
گوئیا آخر جهان شده بود
کعبه می رفت در دل محراب
لحظه ی گریه ی اذان شده بود
کوفه لبریز از مصیبت بود
باد در کوچه نوحه خوان شده بود
شور افتاد در دل زینب
پی بابا دلش روان شده بود
در و دیوار التماسش کرد
در و دیوار مهربان شده بود
شوق دیدار حضرت زهرا
در نگاه علی عیان شده بود
خار در چشم و تیغ بین گلو
زخم ،مهمان استخوان شده بود
سایه ای شوم پشت هر دیوار
در کمین علی نهان شده بود
ناگهان آسمان ترک برداشت
فرق خورشید خون فشان شده بود
در نجف سینه بیقرار از عشق
گفت “لا یمکن الفرار” از عشق

*******************
اشعار نوزدهم رمضان ـ شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ شاعرناشناس

رحمی کن ای پدر تو بر این اضطراب ها
آتش مزن به جانم با این شتاب ها
از وقتی آمدی دل من شور می زند
آرام باش خاطر ما دل کباب ها
بر آسمان نگاه مکن ای عزیز من
وا می کنی برای چه بغض سحاب ها ؟
امشب که قصد کرده ، که ویران کند دلم ؟
ای مرگتان رسد ، همه خانه خراب ها !
بعد از تو روزگار که روشن نمی شود
تاریک می شوند دگر آفتاب ها
امشب برای زخم تو مرهم نهم پدر
با یاد زخم سینه و آن التهاب ها
چشم تو گفت : صبر کنم که فقط همین …
…یک بار نیست دیدن صورت خضاب ها
بعد از رسول و فاطمه حالا تو می روی
تعبیر می شوند یکایک چو خواب ها
بعد از حسن ، حسین نباشد چه می شود ؟!
من هستم و تحمل رنج و عذاب ها
من هستم و نظاره ی ی یک چوب خیزران
من هستم و شلوغی بزم شراب ها

لطفااگرشاعرش رامیشناسید اطلاع دهید

********************

اشعار نوزدهم رمضان ـ شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ شاعرناشناس

پیشانى عدل و عدالت را شکستند
آن دسته اى که با على پیمان ببستند
معصوم را دیدى که مظلومانه کشتند
در سجده گاهى ناجوانمردانه کشتند
یا رب چه صبحى در پى شب هاى او بود
«فُزتُ وربّ الکعبه» بر لب هاى او بود
تا کى شود بى حرمتى در این لیالى
وقت نماز و کشتن مولى الموالى
اسطوره علم و ولایت را شکستند
دیدید ارکان هدایت را شکستند
دیگر اذان گویى نماند از بهر کوفه
بگرفت رنگ خون تمام شهرکوفه
دیگر که، نان و آب بر ایتام آرد
دیگر که بر دامن، سر آنان گذارد
دیگر ز سرها، هوش و از تن، عقل ها رفت
شب زنده دارى در کنار نخل ها رفت
آخر همان خار به دیده رفته اش کشت
آن استخوان در گلو بگرفته اش کشت
بانگ منادى را چو بشنید ام کلثوم
دیگر یتیمى گشتنش گردید معلوم
آن کس که اقضى الناس بود و اشجع الناس
تاول زده بر دست زهرایش ز دستاس
مهر و ولایش «اشعرى» در حشر کافى است
مظلوم تر از فاطمه غیر از على کیست

لطفااگرشاعرش رامیشناسید اطلاع دهید

*****************

اشعار نوزدهم رمضان ـ شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ شاعرناشناس

ای سجود باشکوه و ای نماز بی‌نظیر
ای رکوع سربلند و ای قیام سر به زیر
در هجوم بغض‌ها ای صبور استوار
در میان تیرها ای شکست‌ناپذیر
شرع را تو رهنما عقل را تو رهگشا
عشق را تو سر پناه مرگ را تو دستگیر
فرش آستانه‌ات بوریایی از کرم
تخت پادشاهی‌ات دستبافی از حصیر
کاش قدر سال بود آن شب سیاه و تلخ
آسمان تو غافلی زان طلوع ناگزیر
بعد از او نه من نه عشق از تو خواهم ای فلک
یا ببندی‌ام به سنگ یا بدوزی‌ام به تیر
دست بی‌وضو مزن بر ستیغ آفتاب
آی تیغ بی‌حیا شرم کن وضو بگیر
لَختی ای پدر درنگ پشت در نشسته‌اند
رشته‌های سرد اشک، کاسه‌های گرم شیر

لطفااگرشاعرش رامیشناسید اطلاع دهید

********************

اشعار نوزدهم رمضان ـ شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ شاعرناشناس

آیا سحری به رنگ خون دیدی تو
محراب و تو منبری چنین دیدی تو
خون بر در و دیوار و جماعت سر و رو
فرقی که به سجده لاله گون دیدی تو
آن زاده کعبه و امین حرمین
افتاده میان خاک و خون دیدی تو
آنکس که ستیز خیبر و بدر و احد
چون شیر بغرید چنین دیدی تو
آیا تو درون ظلمت شام سیاه
نان آور کودک یتیم دیدی تو
آیا دل پرز خون و گریان چشمی
از جور زمانه و زمان دیدی تو
او زخم تن و زبان که در طول زمان
با جان به خرید و دم نزد دیدی تو
آیا زمیان مردم کوفه و شام
مظلوم تر از علی کسی دیدی تو

لطفااگرشاعرش رامیشناسید اطلاع دهید

********************

اشعار نوزدهم رمضان ـ شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ شاعرناشناس

ای کاش بگیرند از امروز سحر را
ای اهل ِ حرم سیر ببینید پدر را
شمشیر پُر از زهر گرفته ز طبیبان
بر نسخه ی تو فرصت اما و اگر را
جز تو چه کسی عفو کند قاتل خود را
آن قاتل ِ خوابیده ی عمری دم ِ در را
حتی خودِ قاتل پس از آن ضربه به خود گفت
ای کاش که برداری از این سجده کمر را
باور نکند کوفه که تو اهل ِ نمازی
وامانده دهانش که شنیده ست خبر را
سخت است ولی باز برای دلِ زینب
یک روز به تأخیر بینداز سفر را

لطفااگرشاعرش رامیشناسید اطلاع دهید

*******************

اشعار نوزدهم رمضان ـ شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ شاعرناشناس

آزرده طعم دورى از یار را چشیده
روى سحر قدم زد با کسوت سپیده
روى زمین قدم زد با آسمان سخن گفت
از ابرها بپرسید از گفته و شنیده
مى‏ رفت سوى مسجد امّا نه مثل هر شب
چون عاشقى که وقت وصل دلش رسیده
تکبیر گفت و الحمد تا انتهاى سوره
بهر رکوع خم شد با قامتى خمیده
بر خاست از رکوع و آرام رفت سجده
اشک خداست این که روى زمین چکیده
تیغى فرود آمد کعبه شکست و تسبیح
محراب ماند و تیغى کاین کعبه را دریده
او سجده کرد امّا سر بر نداشت دیگر
سجده به این طویلى مسجد به خود ندیده
کعبه شکست برداشت امّا نه بهر میلاد
نزدیک شد زمان دیدار یک شهیده

لطفااگرشاعرش رامیشناسید اطلاع دهید

*******************

اشعار نوزدهم رمضان ـ شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ شاعرناشناس

که دیده در دل محراب پیکری خونین؟
میان شور و شرر سجده با سری خونین
برای وسعت هفت آسمان تداعی شد
دوباره قصه ی پرواز با پری خونین
و رفت باغ به تاراج نهروانی ها
نشست زخم تبر بر صنوبری خونین
زبان روزه نماز پر از جراحت را
سلام داد از اعماق حنجری خونین
بدون شک متولد شده ست این فتنه
از آتشی که زد ابلیس بر دری خونین

لطفااگرشاعرش رامیشناسید اطلاع دهید

********************

اشعار نوزدهم رمضان ـ شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ شاعرناشناس

تیغی فرود آمد و فرقت شکست آه
فرقت شکست و موی تو در خون نشست آه
خون قطره قطره از تب پیشانی ات گذشت
چشم تو را در آن سحر تیره بست آه
دوران ناب ساغر عمرت به سر رسید
دیگر خمار مرگ شد آن چشم مست آه
زخم سرت عمیق شد اما تو را نکشت
آری تو را که طاقت این درد هست، آه
از آن دمی که ماه تو در خاک و خون نشست
در بین کوچه آینه ی تو شکست آه
زخم دل تو سر زد و جان تو را گرفت
زخمی که بر نداشت دمی از تو دست آه
حالا دوباره همدم زهرای خود شدی
دیگر بس است ناله و دیگر بس است آه

لطفااگرشاعرش رامیشناسید اطلاع دهید

******************

اشعار نوزدهم رمضان ـ شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ شاعرناشناس

دردی تمام بال و پرم را گرفته است
آهم فضای هر سحرم را گرفته است
عزمم به رفتن است و دلم تنگ فاطمه
گر چه کلونِ در کمرم را گرفته است
دنیا به کام من به خدا مثل زهر بود
از آن زمان که همسفرم را گرفته است
از آن زمان که پهلوی او تیر می کشید
دردی تمامی جگرم را گرفته است
از من گرفت فاطمه را دشمنم، از او
در بین کوچه ها پسرم را گرفته است
تیغی که وقت سجده سرم را شکاف داد
از من توان مختصرم را گرفته است
دیگر صدای شکستن شنیده شد
مسجد عزای پشت درم را گرفته است
دور از نگاه دختر من بال جبرئیل
زخم عمیق فرق سرم را گرفته است

لطفااگرشاعرش رامیشناسید اطلاع دهید

********************

اشعار نوزدهم رمضان ـ شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ شاعرناشناس

میان قبله محراب ناله ها کردم
به هرقنوت برای همه دعا کردم
برای اینکه به وصل حبیبه ام برسم
به قلب سوخته هر شب خداخدا کردم
گرفته مسجد کوفه شمیم تو زهرا
ببین چه محشری از عاشقی به پا کردم
میان گودی محراب تا زمین خوردم
عجیب یاد تو و داغ کوچه را کردم
تو گیر کردی و نام مرا صدا کردی
ببین به صورت خونین تورا صدا کردم
عزیز من به تو گفتم که بی تو می میرم
ببین به عهد چهل ساله ام وفا کردم
دلم زبس نگران نگاه زینب بود
دوشانه حسینین خودم رها کردم
محارمند کنون دور دخترم اما
اشاره جانب گودال کربلا کردم
تمام شاخه گلانش به نیزه چیده شود
به پیش دیده زینب گلو بریده شود

لطفااگرشاعرش رامیشناسید اطلاع دهید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.