اشعارولادت امام حسن مجتبی

اشعارولادت امام حسن مجتبی علیه السلام – رضا تاجیک

تمام شهر مدینه ستاره باران شد          نسیم آمد و دل مست عطر رضوان شد
ز آسمان شده نازل دوباره یک قرآن        که نقل مجلس خوانندگان قرآن شد
به روی دست پیمبر نظر بیندازید                 هنرنمایی دست خدا نمایان شد
کسی به دین پیمبر اگر که شکی داشت   فقط به پاس تماشای او مسلمان شد
رسد ز کعبه برای خلائق گمراه
طنین اشهد ان حسن ولی الله
خدا به دست علی بوتراب می بیند        علی به جام نگاهش شراب می بیند
نگاه حضرت جبریل قاصد قرآن              به رحل پای پیمبر کتاب می بیند
قسم به قطره ی باران دیده ی زهرا          هرآنکه داده عذابش عذاب میبیند
عدو به معرکه ی جنگ خیره استاده       در آسمان شجاعت عقاب می بیند
برای آنکه شود نازل افضل برکات
نثار روی درخشنده ی حسن صلوات
کتاب حسن حسن را مولف الله است   حسن امیر دل است و حسن یدالله است
حسن به عالم امکان فقط یکی باشد           زمان خواندن آیات قل هو الله است
ز لطف حق تعالی حسن امیر من است          لبم همیشه معطر به حسبنا الله است
ز حکمت حسنی پروریده شد عباس   دلیل آن فقط این شد که غیرت الله است
امیر بی مثل در جزیره ای مولا
امام دوم اهل عشیره ای  مولا
خدا به عبد کریمش ارادتی دارد                  نگاه عاشق مولا حکایتی دارد
میان شهر مدینه همیشه معروف است       سرای او که غذاهای حضرتی دارد
بدون آنکه بگویی تو مشکلت حل است       بداند او که گدای خجالتی دارد
اگر چه مرد کریم است و مهربان بوده        ولی برای عدویش صلابتی دارد
رسید مصرع آخر و قطعه جالب شد
فقط ولادت او بود روزه واجب شد
قرار سینه و سنگ صبور زینب بود    حسن امید وحسن شوق وشور زینب بود
قیام قد حسن تازه دست برسینه             فقط به خاطر یمن حضور زینب بود
شبی که زائر مادر شده به نیمه ی شب     رخ حسن چو چراغ عبور زینب بود
و ارث هیبت احمد میان چشمانش          همین نشان و دلیل غرور زینب بود
ترانه ی دل زینب حسن حسن بوده
هماره عاطفه بر لب حسن حسن بوده
جمل شد و حسن و وعده گاه جولان شد    در آن میانه حسن پهلوان میدان شد
علی به دست حسن داد قبضه ی شمشیر     همه مشاهده کردند وقت طوفان شد
همین که او به رجزهای عشق پایان داد    سپاه عایشه در گرد و خاک پنهان شد
در آن زمان که چهار پای سرخ مو ببرید   پسر به جای پدر بود و شیر یزدان شد
شتر و راکب آن پیش مجتبی به سجود
و ناله زد که خدا کاش حیدر آمده بود
اگر چه خوی حسن خوی حیدری بوده      ولی شجاعت او ارث مادری بوده
برای عالمیان بین جنگ ثابت شد           حسن عجب یل شیر و دلاوری بوده
بگرد در همه دنیا ببین کدامین دل               اسیر عشق چنین ماه دلبری بوده
چرا میان خلائق غریب و بی کس بود        به دوش او که عبای پیمبری بوده
خدا بیا و اسیر شمیم یاسم کن
بیا به برکت امشب حسن شناسم کن
شما معلم درس وفای عباسی                   به دست تو متبرک لوای عباسی
ز قبل آنکه شود سینه چاک عشق حسین        تو مرجع همه کاره برای عباسی
اگر که او به شکیبائیش دوام آورد               تو اسوه ی عمل کربلای عباسی
ز بس که پیش تو سر خم نموده،نه،هرگز   نرفته عکس تو در دیده های عباسی
چنان ز عشق توعباس میشود بی تاب
که بی اجازه و امر تو او ننوشد آب
شما امام زمان حسین می باشی               شهادتین اذان حسین می باشی
تو نسل پاک امامت سپرده ای بر او      شما گذشته ز جان حسین می باشی
برای کرببلا قاسمت فرستادی              چرا که دل نگران حسین می باشی
تو گفته ای نشود روز مثل روز حسین   تو جزء سینه زنان حسین می باشی
به کربلا ز زبان غیور عبدالله
صدا زدی که خدا جان فدای ثارالله
غریب دوم شیعه به روزگاری تو           شبیه ابر بهاری درآن دیاری تو
تمام عقده دل بین گریه ها این شد   بمیرم ای همه عشقم، حرم نداری تو؟
به پیش مادرتو سر به زیر می آیم       چرا که زنده ام آقا و بی مزاری تو
هنوز قبر تو خاکیست از همین پیداست   هنوز از محن کوچه سوگواری تو
به دیدنت برسم گر نظر بیندازی
فقط به نیت معماری و حرم سازی

******************

اشعارولادت امام حسن مجتبی علیه السلام – رحمان نوازنی
 
از ستاره می گیرم اذن احترامم را
می برم زیارت گاه شعر نا تمامم را
 
عرش تا که می بیند مستیِ سلامم را
یک فرشته می پرسد اسم و رسم و نامم را
 
من به خاک می افتم لحظهٔ قیامم را
می دهم نشان آن گاه خانه امامم را
 
من که دست بر سینه هی سلام می خوانم
سائل نمک گیر خانهٔ کریمانم
 
علم و حلم را در عرش بیم کاسه ای هم زد
هی کرم اضافه کرد از کرامتش دم زد
 
نور روی او پاشید برق بین عالم زد
صنع بی نظیرش را در تنی مجسم زد
 
روی صورتش نقشی از نبی اکرم زد
هیبتش که بر او رفت نبض او منظم زد
 
باطنش که زهرا بود ظاهرش علی گردید
خلقت حسن مثل خلقت نبی گردید
 
دست سبز احسانش که بهار می بخشد
آیه های انفاقش بی شمار می بخشد
 
کل زندگیش را دو سه بار می بخشد
او به ما نمی بخشد او به یار می بخشد
 
به گدا به غیر از این اعتبار می بخشد
بر کویر احساسش سبزه زار می بخشد   
 
چون نمی گذارد او ردی از سپاسش را
سائلی نمی بیند روی ناشناسش را
 
جذبه های چشمانش چه حکایتی دارد
هر که را که می بیند شوق دعوتی دارد
 
دست شوق می گیرد؛ چه ارادتی دارد
هر که گشته مهمانش چه سعادتی دارد
 
سفره اش غذاهای ناب حضرتی دارد
خود میان سفره نیست چون خجالتی دارد
 
سفره پذیراییش سفره های اربابی
سفره خودش نانی دارد و کمی آبی
 
استخاره ای کردم جلوه های رنگین داشت
یک شباهتی مثل سوره های یاسین داشت
 
اسم مستعاری هم بین سوره تین داشت
هل آتای چشمانش آیه آیه مسکین داشت
 
بین سوره یوسف قصه های شیرین داشت
سوره  نگاه او آیه آیه آمین داشت
 
یک فرشته ای فرمود بس کن این جهان گردی
این حسن که قرآن است در پی چه می گردی
 
داستان عشق او عمر یک ازل دارد
با دو چشم او تنها عشق راه حل دارد
 
بین شعر عاشورا بیست و سه غزل دارد
ده بهار و سیزده تا کندوی عسل دارد
 
تیغ قاسمش گویا ارثی از جمل دارد
با وجود او عباس پهلوان و یل دارد
 
کاروان عاشورا بی حسن نشد عازم
جلوه حسین اکبر، جلوه حسن قاسم
 
دست آسمان چیده دست سوره کوثر
میوه های رویایی از درخت پیغمبر
 
پس تو عزت عرشی از بهشت هم برتر
تو بهشت بابایی زیر سایه مادر
 
گاه جنت الزهرا گاه جنت الحیدر
پس تو را نمی خوانیم یک غریب بی لشگر
 
تو که لشگری برتر از فرشته ها داری
هر که دیده ات گفته هیبت خدا داری
 
عده ای تو را حوض سلسببل می خوانند
عده ای تو را یکتا؛ بی بدیل می خوانند
 
عده ای تو را پیوسته خلیل می خوانند
یا که منجی موسی بین نیل می خوانند
 
عده ای که خود را اصحاب فیل می خوانند
مثل خود تو را آقا هی ذلیل می خوانند
 
تو عزیز زهرایی تو که تاج سر هستی
گر چه خون دل خوردی گر چه خون جگر هستی
 
صحبت از غریبیِّ، مرد خون جگرها شد
باز روضه مردی که غریب و تنها شد
 
باز روضه آقا روضه های زهرا شد
باز بین یک کوچه مادری رو به اعدا شد
 
ناگهان جسارت ها کینه ها هویدا شد
مادری زمین خورد و قامت پسر تا شد
 
بین کوچه این کودک گرد و خاک بر پا کرد
زیر دست و پا افتاد جان فدای زهرا کرد
 

*****************

اشعارولادت امام حسن مجتبی علیه السلام – حمیدرضاگلرخی

به نامِ نامی خدای حسن
خالقِ عاشقان و حیِّ ذوالمن

وضو بگیرم زِ مِیِ عاشقی
 لب بگشایم و بگویم سخن

مدیحه گویم از سویدای دل
به عشقِ روی دلبرِ موتمن

اگر چه در ثنا و توصیف او
 قاصرم و بوَد زبانم الکن

با مددِ علی و اِذنِ احمد
 بگویم از حسن ، به هر انجمن

آمده زیبا پسری که عالم
زِ مقدم او شده باغ و گلشن

دود نمایید ، همه اسپند و عود
 به کوری حسود و هر اَهرمن

فاطمه مادر و علی پدر شد
درودِ ما به زهرا و بوالحسن

وَه چه رخی ، وَه چه  لبی ،چه مهی
 یوسفِ کنعانی گل پیروهن

عسل چکد ، زِ لعلِ لبهای این
 نگار نازنین سیمین بدن

بوسه رباید علیِّ مرتضی
 از لب این  کودک  شیرین  دهن

طعنه زند  طلعتِ گلچهره اش
 به سوسن و نسترن و یاسمن

عطرِ دلاویزِ خوشِ تنِ او
خوشبوتر و خوشتر ، زِ مشکِ خُتن

زلف چلیپایی او شام  تار
  سلسله  مویش ، شکن اندر شکن

شمس سما ز روی این قرص ماه
 گرفته نور و گشته گرم و روشن

به پیش طاق ابرویش واجب است
 سجده نمایند همه ی مرد و زن

هر آن که دیده  رخ  بی مثالش
 مات  جمالش  شده  گفته اَحسن

زاهد پاکیزه سرشت از بهشت
 سخن مگو ، خطبه مخوان ، دَم مزن

برای هر سینه زنِ حسینی
روی حسن ، بُوَد بهشتِ عدن

*********************

اشعارولادت امام حسن مجتبی علیه السلام – رضا تاجیک

امامم به خدا ماه زمان است  انیس بی کسان است
ولایش به دلم دُرّ گران است کریم مهربان است
که عشقش به دل شیعه روان است  به هر غصه خزان است
جوان اول اهل جنان است به جود و به کرم فوق بیان است
که حسرت به دل پادشهان است
به پشت در او حاتم طایی پی یک لقمه ی نان است
نگو که بی نشان است حریم گنبدش تا آسمان است
امیر لا مکان است به صلحش فاتح کل جهان است معاویه ز دستش در فغان است

خدا دوخته بهر تو عبایی عمامه و قبایی به رویش بنوشته که تو سلطان سخایی
امام مجتبایی امیدم به صف روز جزایی و عزیز مرتضایی کریم اولیایی
به قلب انبیایی نوای بی نوایی و امید دل زینب به صف روز جزایی
به صبرت پایه ریز کربلایی همه عشق مه غار حرایی
تو قبله به صفا و مروه و نور و منایی کرم را تو خدایی
امام حضرت خون خدایی به حق جلوه نمایی شده شخص اباالفضل علی تو را فدایی

همه عالم امکان همه شمس و مه و باد و مه و نسیم و طوفان
همه در صف پیمان   یهودی ومسیحی و مسلمان
همه سائل و سلطان ز آدم تا سلیمان ز عیسای نبی تا به خلیل و پور عمران
جمیعاً ز رسولان همه ز نسل انسان به هر کاخ و به ویران
و حتی عالم وحش ز حیوان به پای سفره ی لطف حسن گردیده مهمان
بود رحیم و رحمان خوش آوازترین قاری قرآن
رود خنده کنان گریه کنش به باغ رضوان
فساد و فتنه ی جنگ جمل را داده پایان

ندیدی به جمل که او چها کرد رضا قلب خدا کرد
شعف در دل خسته ی علی مرتضی کرد
دوباره زنده یاد لافتی کرد عجب گرد و غباری در آن جنگ به پا کرد
اهانت به دل عایشه را حسن روا کرد
حسن محمل او را به یدش ماتمسرا کرد
بگو الله اکبر که چار پای شتر را او جدا کرد علی را به رخ دشمن او قبله نما کرد
بگویم حرف آخر جمل را مجتبی کرببلا کرد

**************

اشعارولادت امام حسن مجتبی علیه السلام – میلاد یعقوبی

ای حضرت غریب، ای پور فاطمه
جانم فدای تو، ای هستی همه
روزی به دستتان، ای معدن کرم
ای آیت العظیم، ای شاه بی حرم
عالم اسیر تو، ای مرد باوقار
خشکیده سینه ام، بر من کمی ببار
با یک دلی پر از، غم سویت آمدم
آقا به حکم عشق، دیگر مکن ردم
دریا به نزدتان، چون قطره ای بود
خورشید و ماه و نجم، چون ذره ای بود
همت غلام تو، ای کوه استوار
برق نگاهتان، چون تیغ ذوالفقار
زد طعنه بر بهشت، خشتی ز خانه ات
با هر تپش دلم، گیرد بهانه ات
زیبا جمالتان، برّان کلامتان
سلطان عالم است، ولله غلامتان
باب المراد من، عشقم حسن بُوَد
سینه زن توأم، تا جان به تن بُوَد
وندر قیامتم، میزان تویی حسن
قرآن ناطقی، ایمان تویی حسن
تا صبح روز حشر، ای حضرت کریم
حلقه به گوشتان، پابست این دریم

****************

اشعارولادت امام حسن مجتبی علیه السلام – محسن حنیفی

حق از زلال چشم تو ساغر درست کرد
ازخاک پای تو دُر و گوهر درست کرد
ته مانده ی پیاله ی آب تو را گرفت
تا سلسبیل و چشمه کوثر درست کرد
از گرد و خاک رزم تو کولاک آفرید
از شیوه ی نبرد تو محشر درست کرد
باید برای وقت سکوتت ذبیح داد
باید هزارتا علی اکبر درست کرد
دل روی دل برای تو باید ضریح ساخت
باید حرم برای تو دلبر درست کرد

باید بجای شمع مزار تو آب شد
باید شبیه خاک مزارت خراب شد

عاشق شدن به گوشه نگاهت عجب نداشت
هرکس که دید روی تو را روز و شب نداشت
ای قبله مدینه و درمان دردها
جز خانه تو، شهر مدینه مطب نداشت
با روی باز بر همگان لطف میکنی
حتی به سائلی که رسید و ادب نداشت
سهمش قبول توبه نشد هر که در قنوت
یا محسن و بحق حسن روی لب نداشت
حیف! از صحابه تو کسی خوش مثل نشد
حیف! از زمانه ی تو که آقا! وَهَب نداشت
اینجا نواده های تو صاحب حرم شدند
یعنی ارادت عجمی را عرب نداشت؟

در شهر ری مزار تو را یاد میکنیم
روزی رسد بقیع تو آباد میکنیم

******************

اشعارولادت امام حسن مجتبی علیه السلام – وحید قاسمی

خدا به طالع تان مُهر پادشاهی زد
به سینه ی احدی دست رد نخواهی زد

در آسمان سخاوت یگانه خورشیدی
تمام زندگی ات را سه بار بخشیدی

گدا ز کوی تو هرگز نرفته  ناراضی
عزیز فاطمه! ازبسکه دست و دل بازی

مدینه شاهد حرفم؛ فقیرِ سرگشته
همیشه دست پر از محضر تو برگشته

به لطف خنده تان شام غم سحر گردد
نشد که سائل تان نا امید برگردد

خدا به شهد لبت مزه ی رطب داده
کریم آل محمد تو را لقب داده

تبسم نمکینت چقدر شیرین است!
دوای درد یتیم  و فقیر و مسکین است

خوشا به حال ِگدایی که چون شما دارد
در این حرم چقدر او برو بیا دارد!

به هر مسافر بی سر پناه جا دادی
به دست عاطفه حتی به سگ غذا دادی

گره گشایی ات از کار خَلق، ارث علی است
مقام اولی جود و بخششت ازلی است

به حج خانه ی دلبر چه ساده می رفتی!
همه سواره ولی تو، پیاده می رفتی

شما ز بسکه کریم و گره گشا بودی
دل کویر به فکر پیاده ها بودی

امام رافت دوران بی مرامی ها!
نشسته ای سر یک سفره با جذامی ها

خیال کن که منم  یک جذامی ام آقا
نیازمند نگاه  و سلامی ام آقا

چقدر مثل علی از زمانه رنجیدی!
سلام داده، جواب سلام  نشنیدی

امام  برهه ی  تزویرهای  بسیاری
به وقت رفتن مسجد، زره به تن داری

کریم شهر مدینه غریب افتادم
به جان مادرت آقا، برس به فریادم

خودت غریبی و با دردم آشنا هستی
رفیق واقعی روزهای  بی دستی!

قسم به حرمت این ماه حق، نگاهی کن
به دست خالی این مستحق، نگاهی کن

بگیر دست مرا، دست بسته ام آقا
ضرر زدم به خودم، ورشکسته ام آقا

دل از حساب قنوت تو سود می گیرد
دعای دست رحیمت چه زود می گیرد!

برای مدح تو گویند شعر احساسی
به واژه های «در» و «میخ» و «کوچه» حساسی

چه شد غرور تو آقا شکست در کوچه!؟
بگیر دست مرا با خودت ببر کوچه…

چه شد که بغض گلوگیر گوشه گیرت کرد؟
کدام حادثه این گونه زود پیرت کرد؟

چگونه این همه غم در دل شما جا شد!؟
بگو که عاقبت آن گوشواره پیدا شد؟

*************

اشعارولادت امام حسن مجتبی علیه السلام – امیرحسین الفت

شعر و غزل برای تو گفتن عنایت است
از بس که لطف حضرتتان بی نهایت است
اینجا سیاه کردن دفتر عبادت است
اصلاً به افتخار تو ماه ضیافت است
ابر کرم ببار که هنگام رحمت است

از گوشه های لعل لبت می چکد عسل
دیوانه تو بوده و هستیم از ازل
آقا بگیر دست مرا نیز لااقل
ای قهرمان عرصه پیکار در جمل
وقتی قیام می کنی اصلاً قیامت است

خاکی تر از تمامی شاهان عالمی
زیباترین سروده دیوان عالمی
در امتداد دست تو چشمان عالمی
قربان خال هاشمیت جان عالمی
آن نقطه ای که نقطه آغاز خلقت است

ای سفره دار شهر نبی ای بزرگوار
ای توده های ابر کرم! بر زمین ببار
وا می کنم به نام تو لبهای روزه دار
هرگز نمی روم به خداوند زیر بار
باور نمی کنم که مزار تو خلوت است

تا می وزید بوی شما در فضای شهر
می آمدند مردمی از جای جای شهر
در ازدحام، کوچه و پس کوچه های شهر
تا بنگرند جلوه یوسف نمای شهر
یعنی نگاه کردن رویت عبادت است

بر سفره هاست روزی و ماهانه هایتان
گرمی گرفت خانه پروانه هایتان
دیوانه ایم و عاشق دردانه هایتان
سنگین شده ز پستی ما شانه هایتان
این عبد رو سیاه چه اسباب زحمت است

با قاتلت چگونه به یک خانه زیستی
زخم زبان شنیدی و هر شب گریستی
باید که پای درد صبوری بایستی
یا للعجب! کریم مدینه! تو کیستی؟
درد تو درد بی کسی و درد غربت است

دشنام ها شنیده ولی خنده می کنی
دشنام داده را تو چه شرمنده می کنی
هر کیش را به دین خودت بنده می کنی
تو خاطرات فاطمه را زنده می کنی
یک گوشه نگاه تو ما را کفایت است

در بین بچه ها ز همه مادری تری
یعنی تو از تمامیشان کوثری تری
با این عبای سبز، تو پیغمبری تری
پایش بیفتد از همه شان حیدری تری
شمشیر هم به دست تو تمثال غیرت است

کم کم به روضه پای مرا می کشی خودت
شمع مذاب در وسط آتشی خودت
پس طعم درد فاطمه را می چشی خودت
در این مسیر روضه مرا می کشی خودت
در روضه ات هلاک شدن هم شهادت است

*********************

اشعارولادت امام حسن مجتبی علیه السلام – اسماعیل شبرنگ

وقتی نظر به حاجت بسیار می کنیم
تکیه به لطف حضرت دلدار می کنیم
تا که به دادمان برسد نسخه ی طبیب
خود را دوباره خسته و بیمار می کنیم
ویرانه ایم و با دمش آباد می شویم
وقتی یقین به قدرت معمار می کنیم
او آمده به جود و کرم آبرو دهد
مثل همه به رحمتش اقرار می کنیم
ماه خدا به نیمه رسید و دم اذان
با ذکر سبز یا حسن افطار می کنیم

در این شب خجسته که بابا شده علی
عیدی ما رسیده ز دست خود ِ علی

دنیا چشیده طعم مسیحایی تو را
هر لحظه دیده جلوه ی مولایی تو را
یوسف به قعر چاه غریبی، بسنده کرد
وقتی که دید نور تماشایی تو را
آری خدا همه هنرش را به رخ کشید
با دست خود رقم زده زیبایی تو را
چشم زمانه در تن دنیا ندیده است
یکدم لباس صبر و شکیبایی تو را
این وسعت کرامت تو … ایهاالکریم
اثبات کرده صحبت آقایی تو را

ما را خدا نوشته فقیر عطای تو
صدها هزار حاتم طایی گدای تو

دریای التفات شما موج می زند
رو به سواحل دل ما موج می زند
در بین ربنای سحر های عاشقی
بی وقفه ” التماس دعا ” موج می زند
نام تو را که می برم احساس می کنم
لحظه به لحظه عطر خدا موج می زند
هر جا که می روم به تو برمی خورم … حسن
اصلاً حضور تو همه جا موج می زند
حتماً برای دیدن فیض کرامت است …
اینجا اگر که خیل گدا موج می زند

دیگر نمی شود به غم و غصه دل اسیر
دست مرا بگیری اگر … ایها المُجیر

خورشید بی کرانه ی صبح ازل تویی
یکّه سوار عرصه ی علم و عمل تویی
در لحظه ی سرودن ِ از ” عین ” و ” شین ” و ” قاف “
واژه به واژه بانی شعر و غزل تویی
لب واکن و به تلخی دوران امان نده
حالا که التماس لبان عسل تویی
از بس کریمی و به همه لطف می کنی
آقا میان اهل کرم، بی بدل تویی
هستی همیشه در همه جا یار مرتضی
پرچم به دست جبهه ی سرخ جمل تویی

ذکر لبان تو همه دم ناد فاطمه
هستی بزرگ و سید اولاد فاطمه

خاک مدینه مقبره ی جسم پرپرت
جانم فدای خاک مزار مطهرّت
خواهد نشانمان بدهد غربت تو را
خاکی اگر شده پر و بال کبوترت
ما جان نثار غربت عظمای زینبیم
دشمن کجا و مرقد زیبای خواهرت
لطف تو دست خالی ما را گرفته است
شد التماس و حاجت قلبی ّ نوکرت
از کنج آستان بقیع خودت، شبی
ما را ببر به کرببلای برادرت

آقا بیا و دیده ی ما را جلا بده
امشب به ما مجوّز کرببلا بده

بستم دخیل، حاجت خود  را هنوز هم
بر دامن کرامت تو شاه با کرم
در هر امامزاده فقط گریه می کنم
با یاد قبر خاکی تو، ماه بی حرم
مانده به روی شانه ی زخمی ّ صبر تو
سنگینی کمرشکن کوه رنج و غم
دستی رسید و غنچه ی عمر تو چیده شد
وقتی که مانده بود به گلخانه یک قدم
لرزید آسمان و زمین لحظه ای که تو
دربین کوچه داد زدی  : ” وای مادرم

زلف سیاه رنگ تو شد، یک شبه سپید
در بین کوچه های مدینه شدی شهید

*********************

اشعارولادت امام حسن مجتبی علیه السلام – غلامرضا سازگار

ای پسر اول زهرا حسن
سیـدنا سیـدنا یا حسن
صورت تو سوره فرقان و نور
چشم بد از روی دل‌آرات دور
عفو خدا شیفته یاربت
عاشق «العفو» نماز شبت
وصف تو ممکن نبوَد با سخن
تو حسنی تو حسنی تو حسن
طلعت زیبات شده باغ گل
از اثـر بـوسه ختـم رسل
جای تو آغوش رسول خداست
مرکب تو دوش رسول خداست
بهر تو ای مهر تو خیرالعمل
دوش محمّد شده «نعم الجمل»
تا تو نهی پای به پشتش، رسول
مانده خم و سجده خود داده طول
آنکه دهد شهد به وحی از دو لب
از لب شیرین تـو نـوشد رطب
روی تـو آیینـه حسـن‌آفرین
یک حسن و این همه حسن؟- آفرین!
چارم آن پنجی و در چشم من
پنـج تنـی پنـج تنـی پنج تن
جود تو از چشمه بی‌ابتداست
سفره تو مُلک وسیع خداست
ای همه با دشمن خود گشته دوست
خنـده تـو پاسخ دشنام اوست
خشم عدو تا به تو شدّت گرفت
مهر تو از خشم تو سبقت گرفت
هر که شرف از کرم آرد به کف
دست تو بخشیده کرم را شرف
نیست به وصف تو رسا صحبتم
غـرق شـدم در عـرق خجلتم
خالـق خـلقی و خـدا نیستی
فوق ملَک، فوق بـشر، کیستی؟
صبر تو شایسته‌ترین ابتلاست
صلح تو یک نهضت کرب و بلاست
حیف که کشتند تو را دوستان
خـار ستـم در جـگرِ بوستان
شیر خدا را پسری یـا حسن
از همه مظلوم‌تری یـا حسن
ای تـو جگر پاره، پاره جگر
در بغـل مـادر و جـد و پدر
«جعده»‌ات ارچه دشمن جانی است
قاتـل تـو «مغیره» و «ثانی» است
قلب تو در کوچه شد ای جان پاک
چون سندِ باغ فدک چاک چاک
سـوز درون از سخنت ریـخته
خـون دلـت از دهـنت ریـخته
آه تـو از بـس شرر افروخته
زهر ز سوز جگرت سوخته
نخل وجودت به تب و تاب شد
آب شد و آب شد و آب شد
حلم ز داغ تو زمین‌گیر شـد
لالـه تشییع تنـت، تیـر شـد
آن همـه تیـر ای پسر فاطمه
رفـت فـرو در جگـر فاطمه
خار چو بر برگ گل یاس ریخت
خون دل از دیده عباس ریخت
ای سند غربت تـو قبـر تـو
صبر شده خونْ جگر از صبر تو
اشک بده تا کـه نثـارت کنم
گریه چو شمع شب تارت کنم
خـاک رهِ میثمتـان، «میثـمم»
با غمتان در دو جهان خرّمم

*******************

اشعارولادت امام حسن مجتبی علیه السلام – مهدی صفی یاری
 
اگر کریم تویی مابقی گدا هستند
همیشه در طلبت دست بر دعا هستند
 
طبیب را چه نیازی است ، نسخه کافی نیست
تمام مردم این شهر مبتلا هستند
 
بگو که حاتم طائی بیاید آقا جان
بگو که مدعیان کرم کجا هستند؟
 
تویی که زندگی ات را سه بار بخشیدی
بقیه پیش تو در حد بچه ها هستند
 
کریم زاده همین است ، دست او باز است
بقیه جیره خور سفره شما هستند
 
تو ارث برده ای از آفتاب و آئینه
یتیم ، اسیر ، گدا با تو آشنا هستند
 
تو کافی است که لب تر کنی وگرنه همه
به وقت وصف تو در اصل با خدا هستند
 
خدا چقدر مرا دوست دارد آقا جان
وگرنه اینهمه مردم که بی شما هستند…!!!
 
خدا کند که کریمان همیشه خوش باشند
که تکیه گاه دل خلق بینوا هستند

*********************

اشعارولادت امام حسن مجتبی علیه السلام – غلامرضا سازگار

چراغ و چشم رسول خدا امام حسن
به جن و انس و ملک مقتدا امام حسن
هزار بارم اگر سر جدا شود، دستم
ز دامن تو نگردد جدا امام حسن
در آن زمان که نبودیم ما، ز لطف خدا
ولایت تو عطا شد به ما امام حسن
عجیب نیست مسیحا اگر شود بیمار
ز خاک کوی تو گیرد شفا امام حسن
تمام ارض و سما سفره کرامت توست
کریم کیست به غیر از شما امام حسن
فدای خلق کریمت شوم که دشمن هم
کند ز کثرت عفوت حیـا امـام حسن
هـزار مـرتبه جـانم فـدای آن پدری
که کرد با تـو مـرا آشنـا امـام حسن
ز کـوه طـور بـود زائـر مـدینه کلیم
شود به کوی تو حاجت روا امام حسن
که گفته دور بقیع تو نیست زوّاری؟
ستـاده‌اند همـه انبیـا امـام حسن
بـه غـربتِ حرم بی‌چراغ تو سوگند
که هر دلی حرم توست یا امام حسن
بـه روز حشر کـه پیغمبران گرفتارند
تو را زنند خلایـق صـدا امـام حسن
دهان و صورت و چشم و لب تو را بوسید
هـزار بـار رسـول خـدا امـام حسن
همای قافِ اجابت همیشه رام کسی است
که در حریم تو خوانَد دعا امام حسن
کریـم آل محمّـد کـرامتی فـرما
که من به کوی تو باشم گدا امام حسن
ز پایداری و صلح و سکوت و صبر تو بود
ظهـور واقعـه کـربلا امــام حسن
سکوت توست نبرد و قیام تو همه صبر
گـرفت از تـو ولایت بقا امام حسن
میان زخم تن و زخم دل تفاوت‌هاست
کـه زخـم دل نپذیـرد دوا امـام حسن
نه دشمنان، به خدا خیل دوستان کشتند
تو را ز زخم زبان، بارها امام حسن
به ننگ قتل تو هر چند «جعده» شد مشهور
«مغیره» کشت از اول تو را امام حسن
روا نبود که با آن هجوم زخم جگر
تو را کشند به زهر جفا امـام حسن
روا نبود تن پاک تو به دوش حسین
شـود نشـانه تیـر خطا امـام حسن
خدا گواست که مثل تو ای غریب وطن
ستم ندیده کس از آشنا امام حسن
نـه جـراتی که بگریم کنار تربت تو
نه رخصتی که بگیرم عزا امام حسن
چو شمع سوخته با اشک بی‌صدا زوّار
ستاده دور مزارت بپـا امام حسن
چقـدر دور مـزار تـو بشنود شیعه
ز دشمنان شما نـاسزا امـام حسن
تمام ثروت «میثم» بـوَد همـان دل او
که هست هر شب و هر روز با امام حسن

برای مشاهده دیگراشعارولادت حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام اینجا کلیک بفرمایید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.