اشعارولادت امام زمان

اشعارولادت امام زمان (عج) – مسعود اصلانی
 
مثل شروع یک جریان در مسیر رود
افتاد راه آخرمان در مسیر رود
دارد خبر ز آمدنی می دهد نسیم
لب بسته باش و باز بمان در مسیر رود
با ناز می رسد کسی آغاز می شود
پایان غصه های جهان در مسیر رود
از مأذنه همین که صدای اذان رسید
شدت گرفت نبض زمان در مسیر رود
ای آخرین بهار دل یخ زده ببین
با تو شکست پشت خزان در مسیر رود
(یک شهر تا به من برسی عاشقت شد است
ای سیب سرخ غلط زنان در مسیر رود)
 
نام تو را خدا چقدر بی نشان نوشت
با دست خود به صفحه ی تقدیرمان نوشت
 
از حول دام و دانه دلم چون کبوتر است
این روزها دعای فرج خواندنی تر است
آقا بساط قتل مرا جور کرده ای
مژگان توست تیر و دو ابروت خنجر است
با آن شمایلی که به ارباب رفته است
رویت هزار مرتبه از یوسفان سر است
اصلا عجیب نیست قیامت به پا کنی
این کار دست گرمی اولاد حیدر است
وقتی قرار نیست که فردا ببینمت
جان دادنم برای تو امروز بهتر است
بوی مدینه می رسد از انتظار تو
چشم انتظار آمدنت چشم مادر است
 
در دست توست پرچم سقای کربلا
در چشم تو ادامه ی دریای کربلا
 
عادت به خاک پای تو کرده جبینمان
برگرد بی تو غصه شده همنشینمان
از کوچه های تنگ دل ما عبور کن
امشب ببار بر جگر آتشینمان
چشم انتظار آمدنت حلقه های چشم
پا در رکاب کن که تو هستی نگینمان
با دست کفر یک شبه تحریم می شویم
آقا فقط بدون تو مانده همینمان
ما سرزمینمان متعلق به فاطمست
بیمه شده به دست علی سرزمینمان
ای آخرین دلیل نفس های آسمان
شد راز دار بغض گلو آمینمان
 
داریم از نیامدنت پیر می شویم
از جمعه ها بدون تو دلگیر می شویم

 
******************
 
اشعارولادت امام زمان (عج) – محسن عرب خالقی
 
همیشه رهسپرم سوی جاده ی خورشید
منم مسافر پای پیاده ی خورشید
چه فرق می کند از پشت ابر هم باشد
به طالبش برسد استفاده ی خورشید
منم که کاسه به دستم منم که تاریکم
دو جرعه نور دهیدم ز باده ی خورشید
اگر چه دورم از آقای خود ولی از او
جدا نگشتنیم چون بُراده ی خورشید
شناسنامه ی من صبح اول ایجاد
چنین نوشته منم بنده زاده ی خورشید
سلام می دهم از عمق این دلِ تاریک
به آخرین پسر خانواده ی خورشید
 
تویی تو معنی یا نور، عمق یا قدوس
بگو که حضرت خورشید کِی رسم پابوس
 
کبوتران خدا مژده ی سحر دادند
تمام از شب میلاد تو خبر دادند
کلاغ های دِهِ ما به یمن آمدنت
چو بلبلان همه آواز عشق سر دادند
بهار حُسن خداوند با رسیدن تو
به شاخه شاخه ی این شعر برگ و بر دادند
درخت ها همه هنگامه ی قدم زدنت
ز شوق دیدن تو دست با تبر دادند
عروسِ باغچه ی یاس، مادرت نرگس
چه کرده بود به او این چنین ثمر دادند
هزار شکر خدا را که باز هم امروز
به خانواده ی زهراییان پسر دادند
 
نفس بریده صدا می زنیم در همه حال
به دادمان برس ای میم و حا و میم و دال   
 
هزار پرده هم افتد اگر به رخسارت
به چشم کس نَبُوَد باز تاب دیدارت
به شوق گرمی دستانت آمدم خورشید
بیا و بار بده ذره را به دربارت
به سایه سار بهشت خدا چه حاجتمان
بس است بر سرمان سایه سار دیوارت
هزار یوسف مصری کلاف حُسن به کف
نشسته اند به صف در میان بازارت
به شیوه ی پدرانت چه می شود بینم
کنار سفره ی ما باز کردی افطارت
برو سفر به سلامت که هر کجا هستی
امام آخر دنیا! خدا نگهدارت
 
برو ولی به کجا؟ چشم ماست خانهٔ تو
بیا دوباره گرفته دلم بهانهٔ تو
 
روایت است که در روزگار آمدنت
زمین تمام شود بی قرار آمدنت
روایت است که بالاترین عبادتِ خلق
در این زمانه بُوَد انتظار آمدنت
روایت است ز اصحاب خوب شیطان است
کسی که کار ندارد به کار آمدنت
روایت است که با ذوالفقار می آیی
چه با شکوه بُوَد اقتدار آمدنت
روایت است قیامی که سیدش یمنی ست
خبر دهد چو نسیم از بهار آمدنش
مقام رهبری آن سید خراسانی ست
نشانه ی دگر روزگار آمدنت
 
نشانه های ظهورت هنوز کامل نیست
دلی که منتظرت نیست گِل بُوَد دل نیست
 
به هر کجا که سخن از تو در میان آید
به جسم مردهٔ نطقم دوباره جان آید
من آمدم که نباشم فقط تو باشی تو
فنای ذات تو گشتن کمالمان آید
که مثل توست که بعد از هزار و اندی سال؟
زمان آمدنش باز هم جوان آید
که مثل توست چنین و که چون رقیه چُنان؟
که طفل باشد و چون پیر قد کمان آید
که دیده است که سجده کند لب طفلی؟
بر آن لبی که از آن بوی خیزران آید
 
خرابه بود و سحر بود و دختر بابا
بدون همسفرش رفت با سرِ بابا
 
********************
 
اشعارولادت امام زمان (عج) – شاعرناشناس
 
صبح الست بود و خدا بی حساب داد
آرامشی به هستی در اضطراب داد
عشق آفرید و عالم و آدم خطاب کرد
بر هر که بوده فرصت یک انتخاب داد
با چارده ظهور ،خدا پرده را گشود
من را به دست این دلِ خانه خراب داد
از من نبود حرفی و عشق از طُفیلشان
مشتی گرفت و خاک مرا پیچ و تاب داد
میخواست تا تبار مرا هم نشان دهد
آنجا به جای آب به خاکم شراب داد
انگور تاکهای بهشتی رسیده بود
من تشنه بودم و به لبم جام ناب داد
 
من چون تو مست،مست تماشا شدیم ما
پیمانه نوش یوسف زهرا شدیم ما
 
باغ بهشت زمزمه ی او گرفته است
امشب که عطر نرگس شبّو گرفته است
امشب کلیم، خادم این طاق نصرت است
از دشتِ عرش نافه ی آهو گرفته است
یونس به دست مجمر و اسپند بیاورد
یوسف خمیده دسته ی جارو گرفته است
رخصت نداده اند که جبریل هم رسد
یک گوشه در بغل سر زانو گرفته است
گیسو گلاب و آینه را چرخ میدهد
مریم به عرش چادر بانو گرفته است
حتی خلیل قبله ی خود گم نموده و
سر را به سوی آن خَم ابرو گرفته است
 
از شوق،صبر حضرت زهرا سر آمده
امشب اگر غلط نکنم حیدر آمده
 
تکیه بزن به کعبه،امیر سوارها
پایان بده به سردی این انتظارها
چشم مرا به آب بصیرت زلال کن
پیدا کنم مسیر تو را در غبارها
از چشمه ی معارف خود جرعه ای ببخش
باران ببار بر تن این شوره زارها
پای مرا به راه ولایت ثبات دِه
دستم بگیر تا گذرم از حصارها
بین تنور عاشقیت شیعه ام نما
مقداد وار مثل همه سر به دارها
بر ندبه های ساده ی من برگ و بار دِه
پُر کن تمام سال ما را از بهارها
خط میکشم به روی تمامی جمعه ها
تا جمعه ای که سر زند از روزگارها
 
جز عطر عشق بر سر گیسو نمیزنی
تو با حسین، عشق خدا مو نمیزنی
 
همسایه ی قدیمی دلهای ما سلام
ای عابر غریبه ی این کوچه ها سلام
وقتی عبور میکنی این بار چندم است
من دیده ام تو را و نگفتم تو را سلام
شاید تویی همان که سر کوچه زودتر
گفتی برای بار هزارم به ما سلام
دیدم به روی سنگ مزاری نوشته بود
من را که کشت؟داغ تو آقا بیا سلام
بر حمد و بر قیام و رکوع و سجود تو
بر قامت و قیامت بی انتها سلام
بر جلوه ی قنوت و سلام تشهدّت
وقت اذان به اشهد ان لا الا سلام
اما گمان کنم که جواب تو میرسد
تا میکنی به جانب کرب و بلا سلام
 
جانم اسیر اشهد انَّ امیر توست
آقا خوشا به حال دلی که اسیر توست
 
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
 
*******************
 
اشعارولادت امام زمان (عج) – محمد فردوسی
 
باز هم روح الامین دارد غزل می آورد
صنعت ایهام و تشبیه و بدل می آورد
تا شود ابیات شعر من کمی دلچسب تر
واژه واژه بر لبم جام عسل می آورد
شعر شیرین مرا شور عجیبی داده است
واژه ی نابی که در چندین محل می آورد
چیست آن واژه که همراه ادایش جبرییل
جمله ی «حیّ علی خیرالعمل» می آورد
در میان شعرهای شاعران اهل بیت
دائماً این بیت را ضرب المثل می آورد:
 
یوسف مصری کجا و یوسف زهرا کجا
جلوه ی قطره کجا و جلوه ی دریا کجا
 
کوچه های شهر را امشب چراغانی کنید
عرش را و فرش را آیینه بندانی کنید
آمده نور دل انگیزی به سمت سامرا
باید امشب کوچه ها را خوب نورانی کنید
طبق رسم فصل حج، مثل تمام حاجیان
جان ما را پیش پای یار، قربانی کنید
از خَم ابروی او صدها خُم می می چکد
باید امشب خلق را انگور مهمانی کنید
دیدن روی سلیمان کار آسانی که نیست
باید اوّل خوب از این مُلک، دربانی کنید
 
هر که باشد نوکر تو زود آقا می شود
خود به خود با یک نگاه تو مسیحا می شود
 
یوسف زهرا تویی حُسن ختام اهل بیت
نام تو زیباست ای مرد قیام اهل بیت
گر چه آقا مثل یوسف با نمک هستی ولی
نام زیبای تو شیرین کرده کام اهل بیت
السّلام ای حُجّهَ الله ای امامَ منتظَر
لحظه لحظه می رسد بر تو سلام اهل بیت
از پیمبر تا امام عسگری، در عصر خود
نقل کردند این که هستی التیام اهل بیت
می رسد آن روز که با ذوالفقار مرتضی
می رسی تا که بگیری انتقام اهل بیت
 
مرتضی، زهرا، حسن، خون خدا، پیغمبری
 می بری با جلوه ات دل از امام عسگری
 
نیمه ی شعبان که می گردد عیان، صاحب زمان
می کند گل بر لب پیر و جوان، صاحب زمان
اشهَد انّ که هستی تو امام آخرین
می وزد از هر مناره این اذان، صاحب زمان
یک سؤال آقا!… اگر که جای کعبه ثابت است
پس چرا در هر کجا داری مکان، صاحب زمان
تشنه هستم تشنه ی یک جرعه ی دیدار تو
وعده گاه ما شبی در جمکران، صاحب زمان
می رسی یک روز ای خورشید پشت ابرها
می کنی پیدا مزار بی نشان، صاحب زمان
 
با ظهورت می شود خوشحال زهرا مادرت
پیش مرگت می شود آن لحظه آقا نوکرت
 
العجل آقا! بیا چشم انتظاری ها بس است
در فراقت اشک ها و بی قراری ها بس است
اشک ها ی ما که یک لحظه به درد تو نخورد
ناله ها و ضجّه ها و گریه زاری ها بس است
تا به کی جمعه به جمعه ذکر ندبه سر دهیم
ندبه و خون دل و شب زنده داری ها بی ایت
معصیت، پاکی دوران جوانی را گرفت
ما جوان ها را کمک کن، شرمساری ها بس است
باید آقا درد غربت را فقط فریاد کرد
گوشه گیری های ما و راز داری بس است
 
با ظهور خود بیا و مادرت را شاد کن
قلب ویران مرا با مقدمت آباد کن
 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.