اشعارولادت امام محمدباقرعلیه السلام شاعرناشناس

ای باده کِشان سبو لبالب بزنید
مِی از مِی ِپر فروغ مذهب بزنید
ای اهل ولا آمده از ره باقر
ناز ِقدمش کفِ مرتب بزنید

*****
ای همسفران دیده ی خود باز کنید
امشب به سوی مدینه پرواز کنید
عشق و ادبِ خود به امام باقر
با یک صلواتِ ناب ابراز کنید

*********
اشعارولادت امام محمدباقرعلیه السلام یوسف رحیمی

در حلم و وفا حسن زبانزد دارد
در جود و سخا شکوه بی حد دارد
در قامت او صلابت حیدری ست
در چهره ی خود نور محمد دارد

***********

اشعارولادت امام محمدباقرعلیه السلام سیدهاشم وفایی

بر چمبر علم و دین نگین بخشیدند
خورشید منوری به دین بخشیدند
یک دستۀ گل  ز گلشن سبز بهشت
امشب  به امام ساجدین بخشیدند
***
از عرش حدیث حق پرستی خواندند
یک صفحه ز دیباچۀ هستی خواندند
وقتی که شکفت امام باقر چون گل
در باغ جنان سرود مستی خواندند

********

اشعارولادت امام محمدباقرعلیه السلام استادغلامرضاسازگار

ماه رجب سلام! که ماه محمّـدی
یـادآورِ شکـوه گلستـان احمـدی
آیینـه‌دارِ نــور خداونـد سرمـدی
از شـرقِ رحمتِ ازلـی باز سرزدی

ماه تـو نـور بـر دل اهل‌نظر دهد
میلاد چار حجت حق را خبر دهد

آغـاز مـاه تـو کـه به نام پیمبر است
میـلاد پنجمیـن ولـی‌اللهِ ‌اکبـر است
کز چار بحـرِ نور، فروزنده‌گوهر است
نجلِ دو فاطمه، خَلفِ پاک حیدر است

بعد از علـی، محمّد اوّل وجود اوست
ذکر ملک همه صلوات و درود اوست

ایـن باقـرالعلومِ خداونـد سرمـد است
این آفتاب حُسن خدا، وجه احمد است
مولای من محمّـدِ آل محمّـد است
گیتی ز مقدمش همه خلد مخلّد است

بـر خلـق سایـۀ کرمش مستدام باد
از شخص احمدش صلوات و سلام باد

جدش بوَد حسین و، حسن جد دیگرش
سجـاد بـاب و بنـت حسـن نیز مادرش
دانشــوران دهــر، همـه بنــدۀ درش
جاری ز لعـل لب همه‌جا درّ و گوهرش

بگذاشت پا به عالم هستی، سرم فداش
تنها نه جان و سر، پدر و مادرم فداش

در قدر و در مقام، حسین است این پسر
سر تـا قدم تمام، حسین است این پسر
در علم و در قیام، حسین است این پسر
آیینـــۀ امـــام حسین است ایـن پسر

بستـان حکمـت ازلی در ضمیر اوست
دانش به هر کجا که نهد پا، سفیر اوست

گاهی به عرش زمزمۀ حکمتش به گوش
گاهی به باغ، بیل کشاورزی‌اش به دوش
گه بـا کلام داده بـه اهـل کمـال، نوش
اهل کلام یکسـره در محضـرش خموش

دریا ز چشمـۀ دهنش موج می‌زند
آیات وحی در سخنش موج می‌زند

ای اصـل دیـن ولای تـو یا باقرالعلوم
وی ذکـر حـق ثنـای تـو یا باقرالعلوم
وی عرش، خـاک پای تـو یا باقرالعلوم
جـان جهـان فــدای تـو یا باقرالعلوم

مهر تو جان جان صلات و صیام من
پیوسته وقف تو، صلوات و سلام من

ای شیعــه را به مهر شما اقتـدارها
مـاه رجــب گرفتـه ز تــو اعتبارها
خورشید بر درت یکی از جـان‌نثارها
گردنــد دور کـوی تـو لیـل و نهارها

هر لحظه در بقیع تو صد کاروان دل است
هـر جا، روم مزار توأم شمع محفل است

من کیستم که خاک سرای شما شوم؟
لب واکنـم، قصیـده سـرای شما شوم
یـا مفتخـر بـه مدح و ثنای شما شوم
باشـد کـه تـا گـدای گدای شما شوم

لال است در ثنای تو مـولا زبان من
تو وصف خود بگوی ولی با زبان من

وقتـی عـدو بـه حضـرت تو گفت ناسزا
بـا حسـن خلـق و با گل لبخند از ابتدا
کردی به پاسخ از دل و از جان بر او دعا
ایـن اسـت قـدر و منـزلت و عـزت شما

تنها نه اینکه نام تو از من ربوده دل
خلق محمّدیت ز دشمن ربـوده دل

ای بر تو از خدا و رسولش سـلام‌ها
اهــل کــلام را ز کـلامت کـلام‌ها
بیچـاره و ذلیـل مقـامت «هشام»‌ها
در پنجــۀ تـو از همه دل‌ها زمام‌ها

توحید زنده از نفس صبح و شام تو
اسلام فخر کرده به نطق «هشام» تو

تو خلــق را مطاعـی و خلقت مطیع تو
برتــر ز اوج وهــم، مقــام رفیــع تـو
پیـران عقـل یکسـره طفـلِ رضیـع تـو
فـردوس گشتـه خـاک‌نشینِ بقیـع تـو

«میثم» اگـر قصیـده سرای شما شده
مشمول بذل و لطف و عطای شما شده

**********

اشعارولادت امام محمدباقرعلیه السلام رضاکریمی

باقرُ العلمی، تو بعد از مصطفی
بابِ علمیّ، چون علیِّ مرتضی

در مقام عصمت و تقوی، تویی
پاک و طاهر همچو “دخت مصطفی“

علم، مظروفی بدون ظرف بود
جامِ پاکِ قلبِ تو شد، مجتبی

شارب شهد شهادت هم شُدی
شاهدی شِبه “شهید کربلا“

سجده گاه علم خاک پای تو
وارث “روح تمام سجده ها“

خسرو من، روز میلاد تو باد
پیشکش این جان شیرین رضا

************
اشعارولادت امام محمدباقرعلیه السلام استادغلامرضاسازگار

ای داده در ماه جمادی فیض از دست
برخیز کز جام رجب گردیم سر مست
ماه دعا ماه نیایش ماه توحید
هر شام آن شام دعا هر صبح آن عید
برخیز کز نهر رجب آبی بنوشیم
از دست ساقی بادۀ نابی بنوشیم
برخیز تا عمری بُود باقی، کجایی
جام طهورا می دهد ساقی کجایی
برخیز بر زلف عبادت شانه ای زن
پَر در شعاع عشق چون پروانه ای زن
دل بزم توحید آمده برخیز برخیز
عید آمده عید آمده برخیز برخیز
آغاز ماه است و زمین دریای انجم
تابیده از برج ولا خورشید پنجم
میلاد فرزند امام السّاجدین است
در جلوه، روی ماه زین العابدین است
بنت الحسن ای عالمی را کرده گلشن
امشب محمّد زاده ای چشم تو روشن
این چار خورشید ولا را نور عین است
نجل علی مِهر حسن ماه حسین است
نسل امامان همام از باب و مام است
آری امام ابن امام ابن امام است
این یوسف دو فاطمه در انتصاب است
این یادگار احمد ختمی مآب است
این می فروزد نور را در محفل جان
این می شکافد علم را با تیغ برهان
این است خورشید فروزان هدایت
این میوه ها می چیند از نخل ولایت
ذکر خدا باشد همانا ذکر خیرش
وصف از عزیز او کنم یا از عُزیرش
این ماه را نبود به زیبایی قرینه
دور سر او گشته خورشید مدینه
امشب خدا مرآت احمد آفریده
بار دگر بر ما محمّد آفریده
در اوّل ماه رجب مهری درخشید
بر چشم عالم تا قیامت نور بخشید
این نازنین فرزند دلبند حسین است
محو خدا و مات لبخند حسین است
تا ماه رویش را حسین ابن علی دید
چون مصحف ختم رسل بوسید بوسید
این است فرزندی که از جدّ کرامش
آورده جابر با ادب عرض سلامش
رخسار او گلزار هستی را صفا داد
انگشت او چشمان جابر را شفا داد
هفت آسمان خشتی ز ایوان رفیعش
گلبوسۀ جبریل بر باب البقیعش
بیماری دل را طبیب حاذق است این
قرآن صامت را زبان ناطق است این
ای سر به خطّ آل پیغمبر نهاده
قرآن فرا گیرید از این خانواده
اینان همانا مخزن سرّ خدایند
اینان چو پیغمبر به قرآن آشنایند
خواهید از قرآن کلام بکر پرسید
بالله قسم باید ز اهل ذکر پرسید
بالله قسم قرآن بی آل رسالت
خواننده ی خود را کشاند در ضلالت
بی نور عترت علم و دانش نار و دود است
هیزم شکن این نار و دود آل سعود است
اینان که از اسلام و قرآن سر شکستند
اجدادشان دندان پیغمبر شکستند
اینان که از اجداد شیطان را مطیعند
ویرانگر قبر امامان بقیعند
در مذهب شیعه نه تنها خار باشند
ز اینان تمام مسلمین بیزار باشند
پیوسته با اولاد پیغمبر به جنگ اند
قرآن سر نی کرده با حیدر بجنگند
بن بازشان یک عمر عاص حیله گر بود
چشم دلش از چشم کورش کورتر بود
ما شیعه یعنی پیرو آل رسولیم
شاداب عطر ناب گلهای بتولیم
دامان ما دامان عزّت بوده ز آغاز
میزان ما قرآن و عترت بوده ز آغاز
ما از سقیفه نه که از نسل غدیریم
بر سینۀ خصم علی پیوسته تیریم
ما شیر حق را تا ابد از رهروانیم
نه اهل صفّین نه جمل نه نهروانیم
ما بعد موسی راه هارون برگزیدیم
از سامری ها تا قیامت سر بریدیم
هرگز نیفتد نغمۀ توحید از جوش
گوساله های سامری خاموش خاموش
در خشم ما برق ستم غدیر است
میلاد ما امروز نه روز غدیر است
ماییم و آل الله و آیات شریفه
نه شافعی نه حنبلی نه بو حنیفه
دنیای دین آباد قال الباقر ماست
عالم پر از فریاد قال الباقر ماست
با حضرت او الفتی دیرینه داریم
هر شب بقیعی در درون سینه داریم
ما اهل درد و اهل سوز و اهل داغیم
هر یک چراغ چار قبر بی چراغیم
دیدیم یک دریای نور این قبرها را
بوسیده ایم از راه دور این قبرها را
زین چار، گیرد فیض ها بسیار کعبه
تو چار قبرش خوانی و من چار کعبه
“میثم” که دارد نور عترت را به سینه
گوید سلام از دور بر شهر مدینه

***********

اشعارولادت امام محمدباقرعلیه السلام علی اکبرلطیفیان

خشکی ام رفت و وصل دریا شد
سردی ام رفت و فصل گرما شد

فارغم از خودم خدار را شکر
آسمانی شدم خدا را شکر

آمدی و دلم نجات گرفت
باز هم مرده ای حیات گرفت

ای حیات مجدّد دنیا
دومین یا محمد دنیا

یا من ارجوی آستان لبم
پنجمین رکعت نماز شبم

ای که تنها خدا شناخت تو را
مثل بیت الحرام ساخت تو را

قافیه های بیت ما تنگ است
در مقامت کمیت هم لنگ است

ای نسیم پر از بهار حسین
حسنی زاده ی تبار حسین

قبله مردم مدینه تویی
حسن دوم مدینه تویی

ای ظهور پیمبر اکرم
حاصل وصلت دعا و کرم

مادرت دختر کریم خدا
پدرت حضرت کلیم خدا

وسط هفته ها برای منی
التماس سه شنبه های منی

سر شب فکر نور تو بودم
فکر شب های طور تو بودم

خواب سجادهٔ تو را دیدم
صبح دیدم کنار خورشیدم

ای نماز پر از قنوت حسن
حاصل چلهٔ سکوت حسن

تو تولای دفترم هستی
قسم نون والقلم هستی

تکیه بر بال جبرئیل زدی
مزرعه داشتی و بیل زدی

بهترین میوه ی تو ایمان بود
گندم کال تو پر از نان بود

بی تو این حوزه ها کمال نداشت
میوه ای غیر سیب کال نداشت

وقت آن است اجتهاد کنی
بی سواد مرا سواد کنی

وقت آن است منبری بزنی
حرف یک حرف بهتری بزنی

عِلم را باز هم شکاف دهی
در کلاست مرا طواف دهی

اگر علم تو را حساب کنند
زندگی تو را کتاب کنند

علم و اخلاق می شود با هم
آدمی می کند بنی آدم
×××
پر جبریل زیر پای تو بود
گردن آویز بچه های تو بود

میوهٔ بهتر از رطب سیب است
باعث التیام تب سیب است

فاطمه سیب جنت الاعلاست
پس شفای تب تو یا زهراست

چه کسی گفته بی مزاری تو
یا چراغ حرم نداری تو

قبر تو بارگاه توحید است
شمع بالاسر تو خورشید است

چه کسی گفته سایبانت نیست
صحن در صحن آسمانت نیست

عرش که آسمان نمی خواهد
نور که سایبان نمی خواهد

تو خودت سایبان دنیایی
بهترین آسمان دنیایی
×××
مردی از خانواده ی خورشید
امتداد غم امام شهید

انعکاس صدای عاشوراست
روضه های غروب مناست

مرد سجاده، مرد نافله ها
مرد شب زنده دار قافله ها

مردی از جنس آیه ی تطهیر
خستگی های بردن زنجیر

هم سفر با ستارهٔ غم هاست
«کربلا زاده ی» محرّم هاست

هم نژاد امام بی کفنان
دومین مرد کاروان زنان

راه طی کردهٔ بیابان ها
قدم زخمی مغیلان ها

یاد خون طپندهٔ گودال
خنده های زنندهٔ گودال
×××
زخم بال و پر کبوترها
پا به پای اسارت سرها

بغض غمگین عصر عاشورا
گریه ی پشت پای معجرها

غیرت دست بسته ی محمل
شاهد التماس دخترها

کوچه کوچه؛ گذر گذر، همه جا
هم رکاب صدای حنجرها
×××
برگ سبزی است با نشانه ی سرخ
کودک زیر تازیانه ی سرخ

طفل رفته، خمیده برگشته
باغ گل رفته چیده برگشته

آفتاب کمی غروب شده ست
گل یاس بنفشه کوب شده ست

آشنای صدای سلسله هاست
سوزش ناگهان آبله هاست

او که آیینه ی محرم بود
گریه هایش به رنگ ماتم بود

از ستاره گرفته تا شبنم
از بنفشه گرفته تا مریم

همه محو صدای او هستند
پای مرثیه های او هستند

***********

اشعارولادت امام محمدباقرعلیه السلام علی صالحی

وقت عشق است چشم تر بدهید
شمع ها مژده ی سحر بدهید
کار دل گیر یک نگاه شماست
بر مناجات من اثر بدهید
از شلوغی شهر بیزارم
کوچه ها فرصت گذر بدهید
دوست دارم به اوجتان بپرم
بی قرارم که بال و پر بدهید
می نشینم کنار در بی تاب
تا به پاهای من خبر بدهید

راه باز و مسیر بی خطر است
توشه بردار موقع سفر است

سفری تا دیار دلبرها
تا زمین بهشت پرورها
سفری تا نهایت مستی
در طواف حریم ساغرها
آسمانی ترین شدیم اینجا
پا به پای پر کبوترها
خانه ها را ببین همه از دم
شاخه ی یاس روی سر درها
این مدینه است شهر پاک و زلال
چشمه سار تمام کوثرها

این مدینه است مرکزیت نور است
تربت قبر چهار حجت نور است

یک زیارت کنار ابر بهار
یک بقیع است و زائران بسیار
بالهای فرشته ها فرش است
قدری آهسته تر قدم بردار
یک قدم بیشتر نمانده ولی
به در بسته خورده ایم انگار
از همین جا دخیل می بندیم
پشت این پنجره همین دیوار
مگر امشب شب ولادت نیست
شمع روشن کنید دور مزار

ذات غیب خدا شده ظاهر
در جمال محمد باقر

آمدی ای امام پنجم ما
آمدی ای یگانه بی همتا
برفها آب شد زمین خندید
از بهار تو ای گل زیبا
علم را آمدی که بشکافی
مثل کشتی به سینه ی دریا
تا ابد آسمان آبی تو
می زند سایه بر سر دنیا
تو در این صفحه های خالی دل
نقش ها می زنی به رنگ خدا

جوهر بندگی است در قلمت
غیر توحید نیست در قلمت

ای به دوشت همیشه رایت علم
در بیان تو واقعیت علم
روی منبر که درس می دادی
زیر دِیْن تو رفت نهضت علم
روز اول به اذن حضرت حق
شاهکار تو بوده خلقت علم
عقل ما قد نمی دهد هرگز
به مقام تو ای حقیقت علم
بی فروغ تو می رود از دست
همه ی اعتبار دولت علم

تا که نور کلام تو جاری است
گلشن دین همیشه گل کاری است

ای سرآغاز ناب ماه رجب
وی شروع کتاب ماه رجب
با غروب جمادی الثانی
سر زدی آفتاب ماه رجب
اشکهای تو لحظه ی میلاد
شده عطر و گلاب ماه رجب
عکسی از حسن کبریا هستی
جای تو قلب قاب ماه رجب
یک مناجات بر لبم بنویس
در شب مستجاب ماه رجب

در هوای خدا رهایم کن
بیشتر با خود آشنایم کن

تو که بر چشم خلق جا داری
نوری و جلوه ی خدا داری
شاخ شمشاد حضرت سجاد
ریشه در باغ هل أتی داری
ثمر نخل احمدی که نسب
ز حسین و ز مجتبی داری
پسر سید البکاء هستی
سرگذشتی پر از بلا داری
یادگاری ز لاله های عطش
بر دلت داغ کربلا داری

تو غروب سپیده را دیدی
عمه ی قد خمیده را دیدی

همه جا گرد غصه پاشیدند
با سر تیغ و نیزه گل چیدند
دستهای سیاه بر سر تو
سنگهای کبود باریدند
چشم هایی که گریه می کردند
سیلی و تازیانه می دیدند
مردم کوچه ی یهودی ها
دور سرها مُدام رقصیدند
بی ابوالفضل کودکان یتیم
روی خشت خرابه خوابیدند
این همه غم که بر سرت آمد
کودکی تو را رقم می زد

*************

اشعارولادت امام محمدباقرعلیه السلام یوسف رحیمی

موّاج می شویم و به دریا نمی رسیم
پرواز می شویم و به بالا نمی رسیم

این بالها شبیه وبالند، ابترند
وقتی به سیر عالم معنا نمی رسیم

این چشمهای خیس و تهی دست شاهدند
بی تو به جلوه زار تماشا نمی رسیم

تا بی کرانه های حضور خدائی ات
پر می کشیم روز و شب اما نمی رسیم

باشد اگر تمام جهان زیر پایمان
حتی به خاک پای تو آقا نمی رسیم

این حرف ها نشانه‌ی تقصیر فهم ماست
حیران شدن میان صفات تو سهم ماست

دنیا تو را چگونه بفهمد؟ چه باوری!
از مرز عقلهای زمینی فراتری

ای بی کرانه! لا یتناهی است وصف تو
آئینه‌ی صفات الهی است وصف تو

مبهوت جلوه های جلالت کمیت ها
کی می رسد به درک کمال تو بیت ها

ای باشکوه از تو سرودن سعادت است
این شعرها بهانه‌ی عرض ارادت است

هفت آسمان به درک حضورت نمی رسد
خورشید تا کرانه‌ی نورت نمی رسد

محراب را که عرصه‌ی معراج می کنی
جبریل هم به گرد عبورت نمی رسد

چشم مدینه مات سلوک دمادمت
بوی بهشت می وزد از خاک مقدمت

محو خودت تمام سماوات می کنی
از بسکه عاشقانه مناجات می کنی

آقا کلیم طور تمنا شدیم و بعد
دلتنگ چشمهای مسیحا شدیم و بعد

مثل نسیم در به در کوچه ها شدیم
با چهره‌ی محمدی ات آشنا شدیم

ای مظهر فضائل پیغمبر خدا
آئینه‌ی شمایل پیغمبر خدا

شایسته‌ی سلام و تحیّات احمدی
احیا کننده‌ی کلمات محمدی

نور علی و فاطمه در تار و پود توست
شور حسین و حلم حسن در وجود توست

قرآن همیشه آینه‌ی تو انیس توست
تفسیر بی کران معانی حدیث توست

قلبش هزار چشمه‌ی نور و معارف است
هر کس به آیه ای ز مقام تو عارف است

روشن ترین ادلّه‌ی علمی است سیره ات
وقتی که حجّتند به عالم عشیره ات

هر کس که تا حضور تو راهی نمی شود
علمش به جز زیان و تباهی نمی شود

هر قطره که به محضر دریا نمی رسد
سر چشمه‌ی علوم الهی نمی شود

بی بهره است از تو و انفاس قدسی ات
اندیشه ای که لا یتناهی نمی شود

جابر شدن زراره شدن با نگاه توست
آقای من اگر تو نخواهی نمی شود

کون و مکان اداره شود با اراده ات
عالم دخیل بسته به نعلین ساده ات

فردوس دل اسیر خیال تو می شود
آئینه محو حسن جمال تو می شود

دریاب با نگاه رحیمت دل مرا
وقتی که بی قرار وصال تو می شود

یک شب به آسمان قنوتت ببر مرا
تا بی کرانی ملکوتت ببر مرا

سائل کنار ساحل لطفت چگونه است
دستان با سخاوت دریا نمونه است

من را که مبتلای خودت می کنی بس است
اصلاً مرا گدای خودت می کنی بس است

قلب مرا ز بند تعلق رها و بعد
دلبسته‌ی خدای خودت می کنی بس است

در خلوت نماز شبت مثل فاطمه
شایسته‌ی دعای خودت می کنی بس است

شبهای جمعه سمت مدینه که می بری
دلتنگ کربلای خودت می کنی بس است

امشب برای ما دو سه خط از سفر بگو
از کاروان خسته و چشمان تر بگو

روزی که بادهای مخالف امان نداد
هفت آسمان به قافله ای سایه بان نداد

خورشید بود و سایه‌ی شوم غبارها
خورشید بود همسفر نیزه دارها

دیدی به روی نیزه سر آفتاب را
دیدی گلوی پرپر طفل رباب را

دیدی عمود با سر سقا چه کرده بود
تیر سه شعبه با دل مولا چه کرده بود

در موج خیز شیون و ناله دویده ای
تا شام پا به پای سه ساله دویده ای

گلزخمهای سلسله یادت نمی رود
هرگز غروب قافله یادت نمی رود

هم ناله با صحیفه‌ی ماتم گریستی
یک عمر پا به پای محرم گریستی

**********

اشعارولادت امام محمدباقرعلیه السلام وحید قاسمی

سرچشمه ی تمامی اندیشه های ناب
دانش پژوه مدرسه ی عشق بو تراب
اوصاف پاکتان چقدر بی نهایت است!
یک خط ز مدحتان شده موضوع صد کتاب
شک کرده ایم! اهل زمین باشی ای عزیز
ای جلوه ی جلال خدا در پس حجاب
امشب دوباره حضرت خورشید اهل بیت
از ماورای فاصله ها بر دلم بتاب
ما را دعا کنید همین لحظه از بهشت
آقا دعایتان همه دم هست مستجاب
این چهره ی سیاه مرا هم نگاه کن
شاید به یاد آوریم در صف حساب
من از پل صراط جزا با نگاهتان…
… مانند باد می گذرم تند و پر شتاب

ساعی ترین مدرس آداب زندگی
شیوا سخن، مفسر آیات بندگی

قله نشین دانش و دین، ای طلایه دار
کاوشگر رموز سماوات کردگار
تیغ کلام نغز شما در مناظره
پِی کرده است مرکب دجال روزگار
هر کس که خواست پیش شما قد علم کند
گشته میان معرکه ی بحث تارومار
کوه بزرگ حادثه را بر زمین زدی
انگشت بر دهان شده این چرخ کجمدار
این چه تواضعی ست امام فرشته ها!
داری به پای خویش دو نعلین وصله دار
آقا شما که واسطه ی فیض عالمید
حیف است مانده اید در این شهر بی بهار
ای کاش سمت کشور ما هم می آمدی
پس لا اقل به خانه ی قلبم قدم گذار

ای خضر مست میکده ی چشمه ی حیات
من تشنه ام‌‌ـ شبیه خودت ـ تشنه ی فرات

آموزگار مبحث جغرافیای دین
استاد فقه و خارج دانش سرای دین
دار و ندار زندگی ات را تو ریختی
تا آخرین دقایق عمرت به پای دین
از ابتدای کودکی ات خونجگر شدی
زخم زبان و طعنه شنیدی برای دین
با خشت خشت اشک نماز شب شما
مستحکم است تا به ابد پایه های دین
ای یادگار کرب و بلا، زیر کعب نی
سهمی عظیم داشته ای در بقای دین
دیدی سر بریده ی عباس را به نی
بر شانه ی کبود نهادی لوای دین
از نای زخم خورده تان می رسد به گوش
در مجلس یزید، صدای رسای دین

با اشک و آه، شعله به آیینه می زدی
عمری به یاد کرببلا سینه می زدی

*********

اشعارولادت امام محمدباقرعلیه السلام رحمان نوازنی

بر لب ساحلی که جا ماندم
شادم از اینکه که کشتی ام آمد
باید امشب به آسمان بروم
چون که ماه بهشتی ام آمد

باید این شهر را مناره کنیم
آسمان را پر از ستاره کنیم
یا من ارجو لکل خیر بیا
تا به سمت شما اشاره کنیم

خبر تازه اینکه کفر اینجا
توی این شهر می شود تقدیس
آن طرف عده ای فرشته نما
تازه دارند می شوند ابلیس

گرچه خون کرده اند بعضی ها
دل این ماه آسمانی را
ولی این ماه صاحبی دارد
که زمین می زند کسانی را

گرچه آغاز شعر امشب را
گله از دست ناکسان کردیم
بگذریم ماه، ماه علی است
به علی واگذارشان کردیم

روی بال فرشته های خدا
همصدا با دعای ماه رجب
بفرستید با ملائک عرش
صلواتی به وسعت امشب

شب میلادهایمان مثل
شب دلدادگی، شب وصل است
این بهاری که از خدا داریم
یک بهار چهارده فصل است

آری امشب که جشن می گیریم
شب میلاد فصل پنجم ماست
گل بریزید روی خاک بقیع
که بقیعش بهشت مردم ماست

اسمتان مثل اسم پیغمبر
در میان نوشته های خداست
نامتان هم همیشه در همه جا
ذکر خیر فرشته های خداست

چارمین میوه ی دل حیدر
چارمین نور چشمی مادر
جابر آورده پیش محضرتان
اشتیاق سلام پیغمبر

از پدر هیبت حسینی را
در رگ و خون و جان و تن دارید
از طریق سیادت مادر
سیرت و صورت حسن دارید

آب یعنی که روشنایی علم
علم یعنی که نور پاک شما
پس عصا را شما زدی بر آب
تا گذر کرد حضرت موسی

حرف حرف کلامتان آقا
روی دلها طبیب می ریزد
قوم جابر به شوق می آید
از درختی که سیب می ریزد

نامتان را به زیر لب می برد
که به آتش پرید ابراهیم
گوشه ای از شکوه نور شماست
ملکوتی که دید ابراهیم

بی ولای علی و مهر شما
فایده ای نمی کند ایمان
دین چه چیزی است جز ولای شما
یا چه چیزی است جز محبتتان

وقتی از کوچه ها عبور کنید
کوچه از شوق می شود دریا
بسکه در وصفتان به هم گفتند
اشبه الناس به رسول خدا

با سرشک شما شروع شده
خط سرخ غروب های منا
چشمتان گریه می کند هر شب
پای گودال عصر عاشورا

کربلا کربلا سفر کردید
از دل شام هم گذر کردید
ای مسافر چگونه این همه راه
با سر روی نیزه سر کردید؟

پیش رأس بریده در آن شب
با رقیه پدر پدر کردید
آه از آن ساعتی که گذشت
به رقیه، به سر نظر کردید

***********

اشعارولادت امام محمدباقرعلیه السلام جواد حیدری

مهر تو خار نخل هایم را رطب کرد
ما را گدای اول ماه رجب کرد

آقای من مهر تو را واجب نوشتند
یعنی تو را بر غیر تو غالب نوشتند

سال هزار و سیصد و اندی گدایی است
روزی ماها از همین چندی گدایی است

من چهارده قرن دنبال شمایم
مال خودم هم نیستم مال شمایم

ماه رجب تا که به تو آغوش وا کرد
با آبرو شد، خویش را ماه خدا کرد

تو موسی دریا علم بی کرانی
تو آسمان در زمین، فوق زمانی

نام تو را همواره با مد می نویسم
تا می نویسم یا محمد می نویسم

ای گریه ی سجاده های نیمه شب ها
اذن دخول اول ماه رجب ها

ای سالها شهر خدا دنبال نورت
ای که برای مقدمت قبل از ظهورت…

…عرش الهی احترامش را فرستاد
پیغمبر اکرم سلامش را فرستاد

فرمود پیغمبر بزرگ عالمینم
آری حسین از من و من نیز از حسینم

آن کس که دارای تمام حُسن من بود
آنکس حسن بود و حسن بود و حسن بود

حالا حسین و مجتبی وصلت گزیدند
با وصلتِ باهم محمد آفریدند

تو مادری داری که مثلش هیچ زن نیست
مانند  او حتی در اولاد حسن نیست

او همره بابای تو کرب و بلائی ست
در عهد تو در منصب خیر النسائی ست

در هر زمان مشغول تبلیغ خدایی
با درد هم ترویج یاد هل اتایی

شب می کنی تا سیدی مولا بگویی
تب می کنی تا ذکر یا زهرا بگویی

آنچه که زهرا مادرت دارد تو داری
روز قیامت هم تو صاحب اختیاری

تو مثل رأس جد خود اعجاز کردی
بابی زحکمت بر نصاری باز کردی

قربان اعجاز تو ای فرزند زهرا
آخر مسلمان تو شد پیر نصارا

تو آبرو بخشی به ما ای آبرو دار
حاجت روامان کن که هستیم آرزودار

نابودی وهابیت امید شیعه است
روز سقوط کفر تنها عید شیعه است

باید که بر این آرزوی خود بنازیم
بهر تو و اجداد تو مرقد بسازیم

همراه بابایت چهل سال و پس از آن
بودی به یاد گودی گودال گریان

تا زنده بودی آب دیدی گریه کردی
تا کودکی بی تاب دیدی گریه کردی

تو روضه خوان روضه ویرانه هستی
تو داغدار عمه دردانه هستی

تو علم خود را از همه گودال داری
تو تا ابد بر خیزران اشکال داری

**********

اشعارولادت امام محمدباقرعلیه السلام استادغلامرضاسازگار

گلشن توحید، آباد امام باقر است
مرغ دل در هر نفس یاد امام باقر است
در تجلّی نور ارشاد امام باقر است
شادی اجداد و اولاد امام باقر است
مژده یاران عید میلاد امام باقر است
کعبه ی دل روح قرآن جان زین العابدین

سر زده در اوّل ماه رجب ماهی تمام
کافتابش آورد هر صبح دم عرض سلام
کنیه بوجعفر لقب یاقر محّد شد به نام
قطره ای از چشمه ی علمش علوم خاص و عام
نجل پیغمبر امام ابن امام ابن امام
رهنمای راستان و پیشوای راستین

کیست این مولود انجم را چراغ انجمن
عارف بودو نبود و واقف سرّ و علن
بحر بی پایان علم ذات حیِّ ذوالمنن
جابر آورده سلامش از رسول مؤتمن
باب او ابن الحسین و مام او بنت الحسن
جدّه اش زهرا و جدّش رحمهٌ للعالمین

روی او رذوی خدا خوی محمّد خوی او
سجده آرند آسمانی ها به خاک کوی او
از حسین و از حسن دارد ملاحت روی او
لاله های باغ جنّت مست عطر بوی او
نخل طوبی سرو رعنای کنار جوی او
طوطی آن نخل، میکاییل و جبریل امین

اختر برج حسن! خورشید سرمد زاده ای
بر علیّ بن الحسین امشب محمّد زاده ای
خود سپهر عصمت و ماه مؤیّد زاده ای
جان، نثار دامنت روح مجرّد زاده ای
احمدی دیگر برای آل احمد زاده ای
آسمان امشب نهاده پای بر چشم زمین

از خداجویان عالم بنده ی درگاه تو
ای صراط مستقیم کلّ خلقت، راه تو
وی فراتر از ثنای خلق قدر و جاه تو
آفتاب وحی روی خوب تر از ماه تو
مخزن اسرار غیب حقّ دل آگاه تو
منطقت علم الکتاب و مکتبت علم الیقین

سنگ اگر خاک تو گردد طوتیایش می کنی
مس چو اکسیر از تو خواهد کیمیایش می کنی
دست گمراهی چو گیری رهنمایش می کنی
هر کجا بیگانه بینی آشنایش می کنی
دشمن ار دشنام گوید تو دعایش می کنی
با کلامی جانفزا و با بیانی دلنشین

گاه از صوت مناجاتت ملایک در خروش
گاه اهل آسمان ها را کلامت دُرّ گوش
گه زاشگ دیده آری بحر رحمت را به جوش
گه جواب نیش دشمن را دهی پاسخ به نوش
گاه مانند کشاورزان بود بیلت به دوش
ریزدت پیوسته مروارید غلطان از جبین

ای گرفته وام خورشید جهان آرا ز تو
ای عیان خُلق رسول و عصمت زهرا زتو
ای مزین کوه و دشت و دامن صحرا زتو
ای هدایت تا قیام محشر کبری زتو
ای زیارتنامه ی جانسوز عاشورا زتو
شور عاشورات پیدا در کلام آتشین

محفل قدّوسیان را از تو باشد ذکر خیر
با تو دائم اُنس دارد جنّ و اِنس و وحش و طیر
کرده ای از دامن سجّاده تا معبود سیر
مست فیضت آشنا و محو گفتار تو غیر
از تو زیبا قصّه ی ناب عزیز است و عُزیر
سینه ات دریای علم اوّلین و آخرین

تا تو را پیوسته در آغوش جان دارد بقیع
از تن پاک تو روح جاودان دارد بقیع
گر چه از خورشید گردون سایبان دارد بقیع
ناز هر شب بر چراغ آسمان دارد بقیع
سایه ی رحمت به فرق انس و جان دارد بقیع
خلق رو آرند سویش از یسار و از یمین

من کی ام مدحت سرای خاندان عصمتم
هر که هستم خاک پای خاندان عصمتم
سر خوش از جام ولای خاندان عصمتم
بلکه مرهون عطای خاندان عصمتم
“میثم” دار بلای خاندان عصمتم
بارالها هستیم را کن فداشان آمّین

************

اشعارولادت امام محمدباقرعلیه السلام امیرعظیمی

صحبت از عاشقی و عشق جگر می خواهد
دم زدن از لب معشوق شِکر می خواهد
بال در بال مَلِک دور مَلَک چرخ زدن
نظر حضرت حق، همّت پَر می خواهد
به هواخواهی از یار، علمدار شدن
سینه ای همچو ابالفضل سپر می خواهد
آسمان موهبتی باز فرستاد زمین
صید این موهبت ای دوست هنر می خواهد
نیست معلوم حسن باز نوه خواسته است
یا دل حضرت سجاد پسر می خواهد

دامن فاطمه ای باز قمربار شده
علی دوم زهراست، پسردار شده

پسری آمده همنام رسول دو سرا
احمد دوّمی از نسل علی و زهرا
آمده تا که به اسلام اصالت بدهد
آمده تا که بود پرچم دین پابرجا
خاک می خورد علوم نبوی روی زمین
آمده تا که تکانی بدهد دنیا را
کیست او، آنکه بفرمود نبی در وصفش
باقرالعلم نبییّن و به “اَیٍّ بقرا”
شیعه شد زنده به هر جمله ی قال الباقر
شیعه باقی است به ابقای کلام آقا

آمده روشنی چشم رسول ثقلین
نوه ی مشترک و وارث خون حَسَنین

کیست مولا، نوه ی صاحب کشتی نجات
کیست آقا، پسر ذکر و دعا و صلوات
او همان زمزمه ی یهوه بود با موسی
او همان نور خداوند بود در میقات
او همان است که با نام شریف “باقر”
مژده ی آمدنش داده خدا در تورات
او همان است که از دور و برش می روید
صد هزاران گل خیرات، درخت برکات
عمل دشمن او چیست بجز بار گناه
لغزش شیعه ی او چیست به غیر از حسنات

مهر ارباب، قبولی عمل می باشد
بی ولایش  بخدا لعل، بدل می باشد

هر که سمت حرمش رفت بها می گیرد
از کرمخانه ی ارباب عطا می گیرد
نفس عیسوی اش داروی هر دردی است
کور از هُرم نفسهاش شفا می گیرد
گاه با دستخطش زنده کند مرده و گاه
با همان دست کرم، دست گدا می گیرد
گاه در مزرعه اش کارگری ساده بود
گاه در خانه ی وی مدرسه پا می گیرد
گاه با خاطره ی کودکی اش؛ تنهایی
به سر و سینه زنان بزم عزا می گیرد

چارساله پسری بود به همراه پدر
به سوی دشت بلا، کرببلا کرد سفر

**********

اشعارولادت امام محمدباقرعلیه السلام داوودرحیمی

حرفی نزن از تشنگی دریا رسیده
از بی پناهی ها مگو مأوی رسیده
پیغمبر آمد خیر نازل شد از آن پس
فیض مدام از عالم بالا رسبده
فرخنده فیضِ فرخ و فرزانه ای که
آوازه اش تا سدره و طوبی رسیده
آن مدعی کز نسل احمد حرف می زد
حالا ببیند چارمین آقا رسیده
این چارمین حیدر نصب این پنجمین دُر
از کوثر پر گوهر زهرا رسیده
داعیه داری که به علمش ناز می کرد
کارش به شاگردی این آقا رسیده
با ” کعب الاحبار” و “هریره” دین نمی ماند
با ” قال باقر” شیعه تا اینجا رسیده
لطفش همیشه شامل حال گداهاست
از لطف و از آقایی اش بر ما رسیده

یا باقر العلم النبیّین یا محمّد
فرقی نداری در حقیقت با محمّد

دریای علمت تا ابد ساری و جاری
تو مثل زهرا کوثری، دنباله داری
در جهل تاریک و خزان معرفت ها
با یک بغل نور آمدی، گرم و بهاری
مثل پیمبر دست مردم را گرفتی
با تو سر راه آمده عبد فراری
وقتی تو آقای منی، در خانه ی تو
با آبروتر از گدایی هست کاری؟
از تو نوشتم دفترم شد آسمانی
یک آسمان لبریزِ حس بی قراری
از تو نوشتم یادم آمد که غریبی
افتاد از دستم قلم در یک کناری
یک دست روی سینه و دست دگر را
در پنجره های ضریحی که نداری…
از حال و روزت در بقیع آتش گرفتم
نه سایبانی، نه چراغی، نه مزاری…

***********

اشعارولادت امام محمدباقرعلیه السلام خلیل کاظمی

اختر پنجم ز برج آسمان چارمینم
من امام ابن امام ابن امام متقینم
روح عشق و جان دین و زاده حبل المتینم
وارث جانانه و هم نام ختم المرسلینم

باقر العلم نبیم نور چشمان علیم
حجت حقم ولیم من صفیم من سخیم

باز کردم بار دیگر می کشان می خانه ها را
باده کردم مهر کردم ساقیان پیمانه ها را
شرح دادم تاب دادم لوحه افسانه ها را
نور دادم شور دادم گوشه ویرانه ها را

از علوم بی زوالم ازقدوم بی مثالم
از جلال و از جمالم از خصال و از کمالم

چلچلراغ عرش شد روشن زنور ماه رویم
نه رواق نه فلک را کردم عطر آگین  زبویم
چرخش چرخ مدور چرخد از یک تار مویم
خیل حور العین و غلمان محو رخسار نکویم

اسم من در آسمانهاست کوی من در عرش اعلاست
شائق من حق تعالاست مادرم ام ابیهاست

هر که امشب هر چه خواهد من به او اعطا نمایم
هر که سودا هر چه دارد من به او سودا نمایم
هر که مشکل هر چه دارد مشکلش را وا نمایم
هر که ویزای بقیع خواهد زمن امضا نمایم

باقرم مشکل گشایم من تجلی خدایم
عالمی را رهنمایم پور شاه کربلایم

*********

اشعارولادت امام محمدباقرعلیه السلام صغیراصفهانی

اى ز سرو قدّ رعنا بر صنوبر طعنه زن
و اى ز ماه روى زیبا مهر را رونق شکن
همچو من هر کس رخ و قد تو بیند تا ابد
فارغ است از دیدن خورشید و از سرو چمن
گر خرامى صبحدم در طرف باغ اى گل عذار
غنچه از شرم دهانت هیچ نگشاید دهن
اى تو شمع انجمن از فرط حسن و دلبرى
هر کجا دارند خوبان دو عالم انجمن
نسبت حسن تو با یوسف نشاید داد از آنک
صد هزاران یوسفت افتاده در چاه ذقن
چشم جادویت نموده شرح بابل مختصر
بوى گیسویت شکسته رونق مشک ختن
کى توانم کرد وصف و چون توانم داد شرح
ز آنچه عشقت مى کند اى نازنین با جان من
بس بود طبعم پریشان از غم زلفت مگر
با خیال قد رعنایت کنم موزون سخن
در مدیح صادر اول امام پنجمین
کش بود مدّاح ذات ذوالجلال ذوالمنن
شبل حیدر سبط پیغمبر خدیو انس و جان
مخزن علم النبیّین کاشف سرّ و علن
حضرت باقر ضیاى دیده خیرالنسا
حامى شرع رسول الله هوادار سنن
جلّ اجلاله توانایى که گر خواهد کنى
روز، شب، خورشید، مه، افلاک، غبرا، مرد و زن
دى به یک ایماى او گردد بهار و خار، گل
بلبل و قمرى شوند از امر او زاغ و زغن
بى ولاى آن گل گلزار دین نبود، اگر
لاله خیزد در چمن یا سبزه روید از دمن
کوى او چون خانه حق قبله اهل یقین
اسم او چون اسم اعظم دافع رنج و محن
هم به آدم شد مغیث و هم به نوح آمد معین
هم به عیسى گفت: کلّم هم به موسى گفت: لن
من چه گویم وصف ذاتش جز که عجز آرم به پیش
درّ دریاى حقیقت را که مى داند ثمن؟

 

 اشعارولادت امام محمدباقر,شعرولادت امام باقر,شعرولادت امام محمدباقر,شعرولادت حضرت باقرالعلوم,اشعارولادت باقرالعلوم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.