اشعارولادت حضرت علی اکبر

 

اشعارولادت حضرت علی اکبر علیه السلام – محمد بنواری
 
ز چه رو دل نسپاریم  بر این باورها
که دخیل اند به دستان تو پیغمبرها
کیست همچون تو که لب تشنه ی جامش باشند
از همان نخستین همه آب آورها
باز هم کار دل ما به شما افتاده
شکر لله که اسیریم به آقا ترها
دست بالا ببر و باز هم انگور بخواه
تا بگیریم ز دستان شما ساغرها
ازدحام است سر کوی شما اذن بده
لااقل ما بنشینیم همین آخرها
هرکسی نام کسی برد و سرش بالا رفت
ما که از لطف تو داریم سری در سرها
 
ذره تا نام تو را برد به خورشید رسید
هرکسی دور سرت گشت به توحید رسید
 
بین چشمان شما نور خدا ریخته اند
پنج تن را به سراپای شما ریخته اند
از همان صبح نخستین ز اضافات گلت
طرح ایجاد دل اهل بکا ریخته اند
هرچه زیباست گرفتار سر زلف شماست
نمک روی تو در منظره ها ریخته اند
یک نفر از در این خانه نرفته نومید
گرچه در راه شما خیل گدا ریخته اند
روی پیشانی ما نام شما حک شده است
روی پیشانی تو کرب و بلا ریخته اند
 
چقدر نام دل آرای شما شیرین است
شب جمعه حرم از بوی تو عطراگین است
 
قد و بالای شما حال و هوایی دارد
نوه ی فاطمه چه قدّ رسایی دارد
تو اذان گفتی و داوود به شیدایی گفت:
یا رب این کیست عجب زنگ صدایی دارد
میروی زیر قدم های تو دل میریزد
یک حرم پشت سرت اشک و دعایی دارد
قدری آهسته برو جز تو مگر این بابا
که دگر پیر شده باز عصایی دارد
همه دیدند پس از دوره شدن در میدان
سر آن یال عقابت چه حنایی دارد
قبل از آن که برسد پیش تنت خورد زمین
کوه بر خاک بیفتد چه صدایی دارد
بنویسید عمویی ز حرم زود رسید
آن عمویی که سر دست عبایی دارد

جمع کردند به هر شکل تن اکبر را
چه بسازند پریشانی آن مادر را
 

شعرولادت حضرت علی اکبر
 
اشعارولادت حضرت علی اکبر علیه السلام – جواد پرچمی
 
عاشقی را کمی خطر باید
دل مجنون و در به در باید
وصل بی درد سر گوارا نیست
همره وصل درد سر باید
تا رسیدن به خانه ی لیلا
بار بستن از این گذر باید
مهر اولاد را مجو از دل
جستجو کردن از جگر باید
صدقه دادن پسر داران
از همه هرچه بیشتر باید
این پدر را چنین پسر باید
این پسر را چنان پدر باید
کربلا درس میدهد به همه
زیر پای پدر ،پسر باید
 
السلام ای صفای شش گوشه
عرش پایین پای شش گوشه
 
آمدی جذبه ی چمن باشی
اسوه ی نسل سینه زن باشی
آمدی تا که غرق ذات خدا
آمدی غرق خویشتن باشی
امدی تا که بعد پیغمبر
حاجت مردم قرن باشی
آمدی ای عصای دست حسین
پسر دیگر حسن باشی
آمدی تا که نسل ابراهیم
را تو مهتاب انجمن باشی
روح زهرا و مصطفی و علی
سه نفر بین یک بدن باشی
با چه ظرفیتی توانستی
یک تنه کل پنج تن باشی
 
لیله القدر در نزول اکبر
اشبه الناس بالرسول اکبر

سدره المنتهی ثمر داده
باغ آئینه برگ و بر داده
نوکران را ز خانه ی ارباب
حضرت عشق تاج سر داده
خاک پای تو بر دل سنگم
ارزش کیمیا و زر داده
حاجت مانده ی مرا ارباب
با نگاه تو بیشتر داده
بس که سر مست گشته او گویی
به حسن هم خدا پسر داده
 
مرتضی اشک شوق می بارد
نوه داری چه لذتی دارد
 
یاد دادی بهار بودن را
نفس خود را مهار بودن را
و تو آموختی چه خوب آقا
از حسن سفره دار بودن را
دست تو هر صلاح و شمشیری
حسن حس کند ذوالفقار بودن را
به تو آموخته بوسه ی حیدر
فاتح کارزار بودن را
وسط معرکه ندارد خصم
چاره ای جز فرار بودن را
بال جبریل آرزو دارد
زیر پایت غبار بودن را
یاد دادی به ما کنار پدر
سر به زیر و کنار بودن را
 
یوسف اهل خانواده تویی
در امامت امام زاده تویی
 
از نگاه تو سروری می ریخت
معجزات پیمبری می ریخت
وجنات تو فاطمی بود و
از تو رفتار حیدری می ریخت
زیر سجاده ی مناجاتت
بال جبریل عجب پری می ریخت
سر بازار یوسف حُسنت
فقط از عرش مشتری می ریخت
از اذانت فقط نه از نامت
سرّ الله اکبری می ریخت
همه با وصله ی تو در خانه
بس که از تو برادری می ریخت
یاعلی زیر رقص شمشیرت
سر یل های لشگری می ریخت
 
تا شود دور چشم هر بد دل
صدقه می دهد ابوفاضل
 
از خداوند مان چه میگویی
از مسیر جنان که میگویی
دل بابا به وجد می آید
دم مغرب اذان که میگویی
تو بیا و خودت مرا برسان
به همان آسمان که میگویی
کاش باشم همان که میخوایی
کاش باشم همان که میگویی
از غلامان حلقه برگوشم
به روی چشم آن که میگویی
**
پشت پایت دعای بابا بود
ربنا ربنای بابا بود
عطش تو مجال رفع عطش
از لب و بوسه های بابا بود
خواهران بعد رفتنت گفتند
علی اکبر عصای بابا بود
ولدی یا علی؛ علی ولدی
آخرین ناله های بابا بود
آنچه در بین خنده ها گم شد
گریه بی صدای بابا بود
به پسر ارث میرسد ز پدر
کفن تو عبای بابا بود
 
چشم تو روشن ای غیور حرم
عمه آمد میان نامحرم
 
شعرولادت حضرت علی اکبر
 
اشعارولادت حضرت علی اکبر علیه السلام – هادی جانفدا
 
بگو بلا بنویسند، ها که می خواهیم
تمام دهر نخواهند ما که می خواهیم
تو جلوه کردی و ما نیز می پرستیمت
به دین نیاز نباشد خدا که می خواهیم
و چشمهای تو جنّاتُ تَحتِهاَ الاَنهار
و چند تایی از این آیه ها که می خواهیم
به روز واقعه تنها رها نکن ما را
در آن بساط یکی آشنا که می خواهیم
به فرض روز جزا، بر عذاب تن بدهیم
بهشت هم که نباشد تو را که می خواهیم
تو باشی و پدرت باشد و خدا باشد
ببین بهشت تو را نیز با که می خواهیم
اگر که روز قیامت حسابمان نکنی
به زندگی سفر کربلا که می خواهیم
 
ببینم  آنکه  مرا  نوکر  آفریده  تویی؟
کسی که قبل من این شعر را شنیده تویی
 
اگر به چشم تو لفظ غزال برگردد
به جسم مرده ی شعرم خیال برگردد
بدون تو من از این ماه بر نمی گردم
اشاره کن به دو ابرو  هلال برگردد
نگاه می کنی و آفتاب حیران است
به سمت غرب و یا که شمال برگردد
به ساحتی که تویی آسمان چه میفهمد
کسی به پای بیاید به بال برگردد
اگر مکبّر ما هم قد قیامت نیست
به خال خویش بفرما بلال برگردد
الهی این قد و بالا بلندتر نشود
قلم الهی از این سطر لال برگردد
که از جوار تن جاری تو حضرت کوه
رشید و سخت بیاید هلال برگردد
و عقل کل به جز این پاسخی نمی یابد
که از جوار تو با صد سوال برگردد
از این به بعد در این شعر تو خدا هستی
و امر کن گذر ماه و سال برگردد
 
تو زیر پای پدر من به زیر پای شما
و دفن کرده مرا زیر روضه های شما
 
تو آسمان بلند همیشه ی مایی
قبیله ات همه خوب و شما هم آقایی
اراده می کنی انگور می شود پیدا
تو شهد جان حسینی ، تو تاک لیلایی
بهانه می کنی از تشنگی که برگردی
تو دائماً به تمنّای  روی بابایی
زبان بزن به زبانش ببین که تشنه تر است
نگو که آب نخوردی تو روح دریایی
زبان قافیه لال از نوشتن این بیت
شنیده ام که تو بر خاک ارباً اربایی

ز داغ تشنگی ات سال و ماه می سوزد
هنوز قلب امیر سپاه می سوزد
 
شعرولادت حضرت علی اکبر
 
اشعارولادت حضرت علی اکبر علیه السلام – مسعود اصلانی
 
دل می رود به دل شدگان اقتدا کند
شاید کسی بیاید و او را سوا کند
از آیه های حمد مدد می شود گرفت
باید وسیله ای گره ی بسته وا کند
من خاک زاده ام و نشسته ام که یک نفر
این خاک تیره را به نظر کیمیا کند
تا زیر دست و پای گدایان دلم شکست
دستی بلند شد که دلم را دعا کند
جمعیتی است پشت در خانه ی حسین
یعنی کریم آمده فکر گدا کند
امروز اولین پسرش را حسین دید
پس می رود عقیقه ی او را ادا کند
 
در آسمان شب زده مهتاب را ببین
ارباب زاده نه خود ارباب را ببین
 
عشق است مرغ عشق هوای علی شدن
مجنون شدن اسیر به پای علی شدن
ماه حسین جان به فدای رسیدنت
این شغل ماست ، شغل فدای علی شدن
چشم علی به چشم تو بی خود گره نخورد
چشمش تو را گرفت برای علی شدن
بی خود دل حسین برایت نمی تپید
این است رسم جاذبه های علی شدن
حالا که راه رفتن و طرز نگاه تو
مانند فاطمه است سوای علی شدن
وقتی تو را به سینه گرفته علی خوش است
راهی دشت کرب و بلای علی شدن
 
در گوش باد قصه ای از آسمان بگو
الله اکبر ، اکبر لیلا اذان بگو
 
شعرولادت حضرت علی اکبر
 
اشعارولادت حضرت علی اکبر علیه السلام – صابر خراسانی
 
عاشق آن است که پر می گیرد
فقـط از  عشق خبر می گیرد
از جگر آتش اگر می گـیرد
عشق را مدّ نظر می گیرد
 
منطق منـطقه ی ما عـشق است
مذهب مطلقه ی ما عـشق است
 
بی دل آن است که دل داده به تو
کار و بارش فقط افتاده به تو
سجده کرده خود سجاده به تو
می رسد آخر این جاده به تو
 
راهی جاده ی مجنون شدنیم
بس که آماده ی مجنون شدنیم
 
مـا همه در به در لیلاییم
بیشتر دور و بر لیلاییم
سائل پشت در لیلاییم
زیر دِین پـسر لیلاییم
 
تو علی اکبر لیلا هستی
نوه ی اول زهرا هستی
 
کیستی محشر در گهواره
فاتح خیبر در گهواره
یا که پیغمبر در گهواره
خنده ات اکبر در گهواره
 
همه را یاد نبی می انداخت
یاد میلاد  نبی می انداخت
 
شعرولادت حضرت علی اکبر
 
اشعارولادت حضرت علی اکبر علیه السلام – رضا رسول زاده
 
دل مجنون همیشه با لیلاست
می رود سوی هر کجا لیلاست
قدم عاشقی که برداری
بعد از آن اختیار با لیلاست
تپش قلب تو ، نمی دانم
تپش قلب من که یا لیلاست
آنکه از کار من گره بگشود
با دو دست گره گشا لیلاست
بسته آنکه دخیل زلفم را
به سر زلف کربلا لیلاست
 
کشش عشق تا که پا بر جاست
دل اسیر مزار پایین پاست
 
پسر پهلوان اربابم
مرتضای جوان اربابم
ای عصای پدر ، علی اکبر
ای که هستی توان اربابم
قمر دوم بنی هاشم
ای مه آسمان اربابم
دامنت را نمی دهم از دست
لحظه ای هم به جان اربابم
تو کریمی و از تو شامل ماست
کرم خاندان اربابم
 
نشده دست رد به کس بزنی
سفره دار مدینه چون حسنی
 
جز خدا کس نبود در دل تو
من کجا ! مدحت خصائل تو
کار من نیست کار جبریل است
تا گدایی کند ز سائل تو
کیستی که معاویه می گفت
به امیرانش از فضائل تو
تا ببیند جمال پیغمبر
چشم عباس بود مایل تو
به نبی رفته بین اهل البیت
بیشتر از همه شمائل تو
اشبه الناس به رسولی تو
نوه ی ارشد بتولی تو
 
در شجاعت دلاوری اکبر
در بلاغت تو حیدری اکبر
 
با تمام کریم های شهر
در سخاوت برابری اکبر
پدرت گفته خلقا و خلقا
تو سراپا پیمبری اکبر
سر و دست است که زمین ریزد
بزنی گر به لشکری اکبر
مشک بر دوش پیش چشم حسین
تو ابالفضل دیگری اکبر
 
ای ستون خیام ثارالله
ای ذبیح قیام ثارالله
 
از تو دارم همین غلامی را
کس ندارد چنین مقامی را
تا که میخانه را به هم ریزم
پیش رویم گذار جامی را
السلام علیک یابن حسین
می دهی پاسخ سلامی را؟…
…که فرستاده ام زند بوسه
آن قدم های بس گرامی را
لب خشک تو ظهر عاشورا
شرمگین کرد تشنه کامی را
 
تشنه لب بودی و دویست نفر
زیر تیغ تو رفت از آن لشکر
 
در حصاری که تو شدی تنها
بوسه ای زد عمود فرقت را
ریخت خون تو روی چشم عقاب
اشتباهی تو را کشید کجا !؟
وسط جمعیت تنت گم شد
دشمنان علی همه پیدا
بر تن تو ز بغض می کوبید
هر که می برد نیزه اش بالا
با تن قطعه قطعه روی زمین
تو صدا می زدی : بیا بابا
 
پدرت را که دید عمه ی تو
مو پریشان دوید عمه ی تو
 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.