اشعار خداحافظی بامحرم وصفر

اشعار خاحافظی بامحرم وصفر – مهدی نظری

اگرچه گریه نمودم دو ماه با غمتان
مرا ببخش نمردم پس از محرمتان

لباس مشکی من یادگاری زهراست
چگونه دل کنم از آن؟ چگونه از غم تان؟

بگیر امانتی ات را خودت نگه دارش
که چند وقت دگر می شویم محرمتان

برای سال دگر نه برای فاطمیه
برای روضه مادر برای ماتمتان

دلم بگیر که محکم ترش گره بزنی
به لطف فاطمه بر ریشه های پرچم تان

هزار شکر که از لطف پنجره فولاد
میان حلقه ماتم شدیم هم دمتان

بیا دوباره بخوان روضه های یابن شبیب
که من دوباره بسوزم دوباره با دمتان

چه شام ها که زدی سر به گریه ام اما
مرا ببخش نمردم به پای مقدمتان

*************

 اشعار خداحافظی بامحرم وصفر – محمدعلی بیابانی

عجیب نیست که در سینه غصّه مهمان است
شب فراق شده؛ حرف حرف هجران است

به چشم‌هم‌زدنی این دو ماه هم رفت و
بهار گریه هم امروز رو به پایان است

از این لباس جدا گشتن آنقدر سخت است
که در برابر این هجر، مرگ آسان است

مرا حلال کن آقا که باز زنده‌ام و
هنوز در تن من بین روضه‌ها جان است

محرم و صفر ما تمام می‌شود و
همیشه ابر نگاه تو غرق باران است

تو فاطمیه‌ات این روزها شروع شده
دلت شبیه دل مادرت پریشان است

همیشه کرب و بلاییم ما ولی امشب
کبوتر دلمان مقصدش خراسان است

 *************

اشعار امام زمان(عج) – خداحافظی با محرم و صفر – جواد پرچمی
 
از بس که از فراق تو دل نوحه گر شده
 روزم به شام قربت و غم تیره تر شده
 
آزرده گشت خاطرت از کرده های من
 آقا ببخش نوکرتان دَردِسَر شده
 
تنها خودت برای ظهورت دعا کنی
وقتی دعای من ز گنه بی اثر شده
 
از شام هجر یار بسی توشه می برد
 آنکس که اهل ذکر و دعای سحر شده
 
بودم مریض و روضه ی تو شد دوای من
حالم به لطفتان چقدر خوب تر شده
 
رفت از نظر محرّم و آقا نیامدی
 حالا بیا که آخرِ ماه صفر شده
 
بعد از دو ماه گریه به غم های کربلا
حالا زمان ندبه به داغی دِگر شده
 
یَثرب برای فاطمه نقشه کشیده است
 یَثرب چقدر بعدِ نبی خیره سر شده
 
باید که بعد از این به غم مادرت گریست
 فصل شروع ماتم خیرُالبشر شده
 
از شعله های پشتِ در خانه ی علی است
گر آتشی به کرب و بلا شعله ور شده
 
آن روز اگر به صورت مادر نمی زدند
لطمه دگر به چهره ی دختر نمی زدند
 
 
********************
 
اشعار خداحافظی با محرم و صفر – محمد فردوسی
 
بوی جدایی می رسد از گریه هایم
بر داغ هجرانت حسین جان مبتلایم
 
در این دو ماهی که عزادار تو بودم
آیا قبولم کرده ای ای مقتدایم؟
 
با این گناهان بزرگ و بی شمارم
لایق نبودم تا کنی آقا صدایم
 
امّا ز لطف و مرحمت دستم گرفتی
از مجلس روضه نکردی تو جدایم
 
رزق حلالم گریه بر داغ تو بوده
آن اشک هایی که بُوَد آب بقایم
 
یادش به خیر در اوّلین روز محرّم
سوز دل و اشک و نوا کردی عطایم
 
یادش به خیر هنگام هیئت بین گریه
حس می نمودم زائر عرش خدایم
 
یادش به خیر با هر فراز یا حسین جان
کرب و بلایی می شد این حال و هوایم
 
وقتی به تن کردم لباس مشکی ام را
گفتم دگر وقف شهید سر جدایم
 
پیراهن احرام حج کربلا را
حالا چگونه از تنم بیرون نمایم؟
 
دل کندن از روضه برای من چه سخت است
مشکل بُوَد دوری ز هیئت ها برایم
 
هر ساله مزد نوکری ام را حسین جان
می گیرم از دست علی موسی الرّضایم
 
آقا به حق مادر پهلو شکسته
امضا نما دیگر برات کربلایم
 
 
*********************
 
اشعار خداحافظی با ماه محرم – علی اکبر لطیفیان
 
دارد تمام می شود آقا عزای تو
کم گریه کرده ایم محرم برای تو
 
دارد چه زود سفره تو جمع می شود
تازه نشسته ایم بخوریم از غذای تو
 
شبهای آخر است گدا را حلال کن
این هم بساطِ نوکر ِ بی دست و پای تو
 
ما را ببخش گریه ی سیری نکرده ایم
چشمانِ خشکِ ما خجل از این عزای تو
 
هر روز روز تو همه جا محضر شما
یعنی که هست هر چه زمین کربلای تو
 
میل دوبارگی بهشت آدمی نداشت
وقتی شنید گوشه ای از روضه های تو
 
کی دست خالی از در این خانه رفته است
دست پر است تا به قیامت گدای تو
 
تنها بلد شدیم تباکی کنیم و بس
گریه کند برای تو صاحب عزای تو
 
گریه کن تو حضرت زهراست والسلام
جانم فدای فاطمه و جانم فدای تو
 
تازه به شام می رسد از راه قافله
تازه رسیده نوبت تشت طلای تو
 
 
*******************

 اشعار خداحافظی با محرم و صفر – محمد بیابانی
 
اندازه دو ماه عزا غم گرفته ام
چشمم گواه این دل ماتم گرفته ام
 
پیراهن سیاه تنم را شب فراق
بر سینه ام نهاده و محکم گرفته ام
 
صاحب عزا بیا که سراغ تو را دوماه
با قطره های جاری اشکم گرفته ام
 
یک روز مثل چشم تو خون گریه می کند
این دیده های ابری شبنم گرفته ام
 
هر روز پا به پای تو در بین روضه ها
با نوحه خوان هیئتمان دم گرفته ام
 
تا فاطمیه دست دلم را رها مکن
من با غم تو انس دمادم گرفته ام
 
امشب بیا و کرب و بلای مرا بده
دست دخیل بر نخ پرچم گرفته ام
 
این عطر کربلاست که از مشهدالرضاست
امشب دوباره شور محرم گرفته ام
 
 
********************
 
اشعار خداحافظی بامحرم و صفر
 
اگرچه گریه نمودم دو ماه با غمتان
مرا ببخش نمردم پس از محرمتان
 
لباس مشکی من یادگاری زهراست
چگونه دل کنم از آن؟ چگونه از غم تان؟
 
بگیر امانتی ات را خودت نگه دارش
که چند وقت دگر میشویم محرمتان
 
برای سال دگر نه برای فاطمیه
برای روضه مادر برای ماتمتان
 
دلم بگیر که محکم ترش گره بزنی
به لطف فاطمه بر ریشه های پرچم تان
 
هزار شکر که از لطف پنجره فولاد
میان حلقه ماتم شدیم هم دمتان
 
بیا دوباره بخوان روضه های یابن شبیب
که من دوباره بسوزم دوباره با دمتان
 
چه شام ها که زدی سر به گریه ام اما
مرا ببخش نمردم به پای مقدمتان
 
**
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفاً اطلاع دهید
 
*****************
 
اشعار خداحافظی با محرم و صفر – جواد حیدری
 
با دست خالی آمدم با دست خالی می روم
من به امید تو یا مولی الموالی می روم
 
روز اول کامدم تربت به کامم ریختند
با چه حالی آمدم من با چه حالی می روم
 
من که در دنیا ندیدم چهره ارباب را
سوی قبر خویش با شوق وصالی می روم
 
تا که من خدمتگذار روضه های زینبینم
در صراط حق من از سیر کمالی می روم
 
من که جا ماندم ز پرواز رفیقان شهید
سوی روضه تا بگیرم پرّ و بالی می روم
 
محضر ارباب را بهر تعالی طالبم
تا بگویم اَفرط بی سوء حالی می روم
 
 
*****************
 
اشعار خداحافظی با محرم و صفر – مهدی نظری
 
فصل عزا و اشک دمادم تمام شد
باز این چه شورش استُ چه ماتم تمام شد
 
پیراهن سیاه دلم گریه می کند
من زنده ام به گریه بر او ،غم تمام شد
 
در این دو ماه چشم من ازباده خیس بود
فصل عزای عالمُ آدم تمام شد
 
امسال هم بهار دل ما دوماه بود
دیگر بهار بیرقُ پرچم تمام شد
 
دیشب دلم گرفت ، غرورم شکسته شد
پرچم که رفت بارش نم نم تمام شد
 
یادش بخیر روز دهم ناله ها زدیم
دیشب به بعد خاطره هایم تمام شد
 
یادم نمی رود دل خون سه ساله را
سیلی که خورد گفت:سه سالم تمام شد
 
وقتی کتیبه های دلم جمع می شوند
یعنی زمان عفو گناهم تمام شد
 
درپستوی دلم همه راجمع می کنم
مشکی در آورید صفر هم تمام شد
 
 
******************
 
اشعار خداحافظی بامحرم و صفر – یاسر مسافر
 
 
پایان ماه روضه شده ، غم گرفته ام
هیئت تمام گشته و ماتم گرفته ام
 
بعد از دو ماه گرفت صدا های ذاکران
تازه دلم شکسته شده دم گرفته ام
 
بعد از دو ماه که در مطبت هستم ای طبیب
از درد عشق گفتم و مرهم گرفته ام
 
مرهم برای درد دلم اشک روضه بود
اینگونه بوده اشک دمادم گرفته ام
 
شبها چقدر گم شده ام بین کوچه ها
وقتی سراغ هیئت و پرچم گرفته ام
 
از مادرت بپرس ، نوکریم را قبول کرد ؟
آیا برات کرببلا هم گرفته ام ؟
 
افسوس می خورم که زخیرات سفره ات
از دست مهر مادرتان کم گرفته ام
 
دلتنگ می شوم به خدا بر محرمت
خرده مگیریم زچه ماتم گرفته ام
 
ای روضه خوان ادامه بده اشک و آه را
شعر وداع نه ….. شور محرم گرفته ام
 
 
******************
 
اشعار خداحافظی بامحرم و صفر – وحید قاسمی
 
 
 من با لباس مشکی تان خو گرفته ام
از طینت پلید خودم رو گرفته ام
 
با قایق شکسته ی اشک دو دیده ام
بر ساحل عزای تو پهلو گرفته ام
 
بهر غبار روبی فرش عزایتان
در این دوماه از مژه جارو گرفته ام
 
از صحن روضه های پراز عطر سیب تان
شکر خدا حسین کمی بو گرفته ام
 
هر سال مزد نوکریم آخر صفر
از دست سبز ضامن آهو گرفته ام
 
 
*******************
 
اشعار خداحافظی بامحرم و صفر –  وحید قاسمی
 
بوی فراق می دهد این گریه های من
ماتم گرفته شال سیاه عزای من
 
شرمنده ام که از غم زینب نمرده ام
آقا ببخش در گذر از این خطای من
 
با زعفران شهر خراسان نمی شود؟
رنگی دهی امام زمان بر حنای من؟
 
از بس که پای طشت طلا گریه کرده ام
چیزی نمانده مثل شما از صدای من
 
با نوحه های این دهه ی آخر صفر
شب ها چقدر سینه زدی پا به پای من
 
ای خوش حساب مزد مرا زودتر بده
بعد از دو ماه چه شد کربلای من؟
 
سر زنده ام به عشق حسن، خضر گریه ام
این چشم خیس،چشمه ی آب بقای من
 
من غصه ی بهشت خدا را نمی خورم
جایی گرفته حضرت زهرا برای من  
 
 
*******************
 
اشعار خداحافظی بامحرم و صفر – عباس احمدی
 
امید ترک گنه، فرصت صعود گذشت
مجال عرض ارادت به آن وجود گذشت
 
بهار روضه ی غم بود و اشک بود عزا
بهار رفت و عزا رفت و هر چه بود گذشت
 
دو ماه مستی ما طی شد و ندیدیمت
چقدر جمعه دمید و ولی چه سود گذشت
 
دو ماه هر شبه مهمان روضه ات بودیم
چه سفره ای، چه طعامی ولی چه زود گذشت
 
حدیث غربت اربابمان که می آمد
هجوم سنگ به پیشانی اش فرود، گذشت
 
حکایت قمر هاشمی امید حرم
که می زدند به فرق سرش عمود، گذشت
 
و داستان غم انگیز شام و زخم زبان
به سمت قافله در موقع ورود، گذشت
 
عروج دخترکی گوشه ی خرابه ی درد
حدیث سیلی و آن صورت کبود گذشت
 
برات کرب و بلامان چه شد اباصالح؟
مگو که مجلسمان بی ریا نیود و گذشت

**********

اشعار خداحافظی با محرم و صفر – محمد بیابانی
 
هر آن چه گریه بریزم به قلب شعله ورم
دوباره سر شود آتش از آتش جگرم
 
غم فراق تو و هجر این دو ماه عزا
دو غصه می شود و بیشتر زند شررم
 
نمی توانم باور کنم، خدا! دارد
تمام می شود امشب محرم و صفرم
 
بیا ببخش مرا قول می دهم دیگر
که جان سالم از روضه ها به در نبرم
 
کبوترانه ببین جلد بام گریه شدم
از این به بعد کجا سر کنم کجا بپرم؟!
 
تو چشمه چشمه خروشی منم که خاموشم
تو گریه می کنی و این منم که بی خبرم
 
مرا جدا نکن از جامه عزا آقا
اگر جدا شوم از روح خویش محتضرم
 
مقیم روز و شب کوی روضه بودم من
بدون روضه درین روزگار در به درم
 
خدا کند زمان زودتر گذر کند و
برای فاطمیه جامه عزا بخرم
 
بیا و امشب از مشهد الرضا آقا
به کربلا برسانم مرا ببر به حرم

**********
تقدیم به امام عصر (عج)
از من بپذیر نوکری هایم را
کوتاهی چشم و سینه و پایم را
آقا شب آخر صفر خالی کن
در صحن امام رضا خودت جایم را

***
تقدیم به علی بن موسی الرضا (ع)
ما را ز مسیر کربلا آوردند
با گریه ز شهر غصه ها آوردند
دیشب دلمان مدینه بود و امشب
ما را سر سفرۀ شما آوردند

2 دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.