اشعار شهادت حضرت امام جعفر صادق

اشعار شهادت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام  – مرحوم ژولیده نیشابوری

من کیستم حقیقت حق را خزانه ام
بیرون ز مرز فکر و خیال و فسانه ام

بنیانگذار مذهب و مسندنشین علم
فیض مدام فلسفه ی عارفانه ام

سبط نبىّ و پور على، نجل فاطمه
الگوى صبر و صلح حسن را نشانه ام

آئینه دار نهضت سرخ حسینى ام
چون عابدین به نخل عبادت جوانه ام

بحرالعلوم باب من است و سخا و جود
یک قطره اى بوَد ز یم بیکرانه ام

استاد فقه و فلسفه و منطق و اصول
پرچم فراز علم به قاف زمانه ام

با این همه جلال در این جوّ قیرگون
محصور کرده خصم ستم پیشه خانه ام

از یورش شبانه ی ابن الرّبیع پست
آید به ناله سنگ ز سوز شبانه ام

لرزد به سان بید تن اهل بیت من
تا مى کشد ز خانه برون وحشیانه ام

آن بى حیا سواره و من با تن ضعیف
پاى پیاده در پى اسبش روانه ام

تندى کند که تند برو در بر امیر
کندى اگر کنم بزند تازیانه ام

آنان که سوخته اند دَرِ خانه على
آتش زدند از ره کین درب خانه ام

**************

اشعار شهادت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام  – استادغلامرضاسازگار

عالم ز آه تیره تر از صبح محشر است
خون جگر به دیده ی آل پیمبر است

شهر مدینه گشته عزا خانه ی وجود
رخت سیاه بر تن زهرا و حیدر است

گفتم چه روی داده که از خاطرم گذشت
امشب شب یتیمی موسی بن جعفر است

گریند بر امام ششم هفت آسمان
در نه فلک قیامت عظمای دیگر است

جسمی که آب شد ز جفا زیر خاک رفت
در قلب آب و خاک از این داغ آذر است

خواهی اگر که بوسه زنی بر مزاراو
قبرش کنار تربت زهرای اطهر است

آتش زدند خانه ی او را حرامیان
این اجر خوبی پدر و ارث مادر است

جز تلّ خاک نیست نشانی از آن مزار
الحق که ننگ آل سعود ستمگر است

قامت خمیده تن شده مانند شمع آب
این شاهد جنایت منصور کافر است

بر او بریز اشک که این گریه نزد حق
با گریه بر حسین ثوابش برابر است

با آنکه بسته است به رویش در بقیع
“میثم” هماره چشم امیدش بر این در است

******************

اشعار شهادت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام  – ابراهیم لایق برحق

سلام الله، مولانا ! سلام الله ای رهبر
سلام الله یا صادق، سلام ای حضرت جعفر

چه شبهایی نمازت را بنی العباس بر هم زد
و بُردت با جسارتها ، همانند پدر ، حیدر

میان کوچه ها بهرت ، مجسم گشت غمهایی:
همان ایام تاریکی، که آمد بعد پیغمبر

گـَـهی یک ابر تاریکی، به اوج آسمان دیدی
همان ابری که زد رعدی ، به رخسار گل ازهر

گـَهی باران پر بغضی، ز اشک مجتبی دیدی
که راه رجعت منزل ، نشان میداد بر مادر

گـَه از فریاد بیجانی ، “خذینی فضّه” می آید
“همانا کشته شد محسن”، که افتاده به رویش در

و دَر گفتم به یاد آمد، حکایتهای آتش را
که تفتیده کند میخی، و سوزد مو و هم معجر

و باز از آتشم روضه، میان ذهن من جاری:
غروب کربلا وقتی ، که از تل آمده خواهر

خبیثی داد فرمانی ، که سوزاندن روا باشد
و خیمه خیمه ها سوزد، و چوب و پرده خاکستر

حسین آن غیرت حق بر، شکسته نیزه زد تکیه
شعار راد مردی را، بیان فرمود بر کافر

صدای “عمه جان عمه”، فضای دشت را پیچد
و دخترها به گرد او ، مثال یاس و نیلوفر

به یکسو جمع می سازد، زنان دل پریشان را
ز یکسو میشود فکرِ ، نجات مردِ در بستر

تپشهای دلش اما، “حسین بن علی” گوید
هنوزش قلب زینب در میان مقتل دلبر

… چقدر اشکت روان گشته، وبی تابی بر این حرفم
شوم خاموش یا مولا، نخوانم روضه ی دیگر

همان تاریخ عاشورا ، همان عهد غدیر خم
دعای حضرت ساجد، و ذکر منجی آخر

اگر بر ما رسید اینک، یقین از “قال صادق” شد
تو کوثر را شدی کوثر ، “و من شانئ ،هو الابتر”

*****************

اشعار شهادت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام  – علیرضاخاکساری

فقیر بذل نگاه تو یا ولی الله
اسیر زلف سیاه تو یا ولی الله
نشسته بر سر راه تو یا ولی الله
به انتظار پناه تو یا ولی الله
 
فقط نه اینکه برای تو مرثیه دارد
یکی دو دفتر اشعار مدحیه دارد
 
حدیث فضل تو اذکار هرشب شیعه
همیشه نام قشنگ تو بر لب شیعه
تویی رئیس بلاعزل مذهب شیعه
الا امیر و علمدار مکتب شیعه
 
به لطف کرسی درس تو جعفری شده ام
من از دعای شما بوده حیدری شده ام
 
تو عشق هر دل مجنون و عاشقی مولا
اصول دینی و قرآن ناطقی مولا
و ماورای تمام حقایقی مولا
تویی که پیر و مراد نوابغی مولا
 
دو دست خالی من هم گدای دستان ات
سرم فدای تو و “جابر بن حیان” ات
 
خوشابه حال دلی که فقط اسیر تو شد
اسیر و سائل و مسکین و مستجیر تو شد
خوشا به حال کسی که “ابوبصیر” تو شد
میان آن همه ، شاگرد سربه زیر تو شد
 
هر آن که سوی تو آمد اداره اش کردی
هر آن که عاشق تان شد “زراره” اش کردی
 
ششم ستاره ی دنباله دار زهرایی
ششم مربی فقه و اصول دنیایی
ششم ترانه ی زیبای آسمان هایی
ششم مقرب محبوب حق تعالی یی
 
فقط نه جان جهان و جهان جان هستی
هماره مرجع تقلید شیعیان هستی
 
بیا و پای دلم را به خانه ات وا کن
حضور میطلبم سینه را مصفا کن *
زشوق دیده ی من را شبیه دریا کن
تنور خانه ی خود زودتر مهیا کن
 
حلال مهر شما قطره قطره ی خونم
خلیل نار تو هستم ز نسل “هارونم”
 
همیشه عطر حضورت در این حوالی هست
همیشه با کرمت عشق و شور و حالی هست
سحر ، حسینیه ، جایت همیشه خالی هست
به یاد روضه ی تو در دلم ملالی هست
 
برای زایر خود سایبان نداری که…
کنار تربت خود روضه خوان نداری که…
 
شبی که خانه ات آقا پر از خطر گردید
شبی که قلب حزینت پر از شرر گردید
شبی که مادر مظلومه نوحه گر گردید
شبی که دشمنت از بام حمله ور گردید
 
توروبه قبله و گرم خدا خدا بودی
میان نافله ات غرق ربنا…بودی
 
میان خانه ی آتش گرفته مویت سوخت
میان خانه ی آتش گرفته رویت سوخت
همین که ساقی لب تشنه ام سبویت سوخت
شبیه تشنه لب کربلا گلویت سوخت
 
سر برهنه ، بدون عصا کجا رفتی ؟؟
به دست بسته ولی خدا کجا رفتی؟؟
 
میان کوچه رسیدی به زحمت افتادی
کشید بند طناب و به سرعت افتادی**
کنار مرکب دشمن به ضربت افتادی
عزیز حضرت زهرا به صورت افتادی
 
بگو که شرطه چرا تازیانه ات میزد
گهی به سینه و گاهی به شانه ات میزد
 
چه کرده با دل زارت جفای پی در پی
زبان درازی و آن ناسزای پی در پی
شکنجه و تبعات بلای پی در پی
تنت کبود شد از ضربه های پی در پی
 
ز خون کنج لبت یاد باغ لاله کنم
دوباره یاد زمین خوردن سه ساله کنم
 
سه ساله گفتم و نام رقیه جان آمد
سه ساله گفتم و زهرا به روضه مان آمد
سه ساله گفتم و لکنت بر این زبان آمد
س س ساساله گف گفتم و فریاد روضه خوان آمد
 
خروش دخترکی را سراغ دارم که…
دو گوش دخترکی را سراغ دارم که …

**************

اشعار شهادت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام  – مهدی نظری
 
آقا تو را چون حیدر کرار بردند
در پیش چشم بچه های زار بردند
 
تو آن همه شاگرد داری پس کجایند
آقا چه شد آنشب تو را بی یار بردند؟
 
این اولین باری نبود این طور رفتید
آقا شما را اینچنین بسیار بردند
 
وقتی شما فرزند ابراهیم هستی
 قطعاً شما را از میان نار بردند
 
آنشب میان کوچه ها با گریه گفتی…
که عمه جان را هم سر بازار بردند
 
یاد رقیه کردی آنجا که شما را
پای برهنه از میان خار بردند
 
این ظاهر درهم خودش می گوید آقا
حتما شما را از سر اجبار بردند
 
سخت است اما آخرش تابوت تان را
 آقا هزاران شیعه در انظار بردند
 
 
********************
 
اشعار شهادت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام  – وحید قاسمی
 
نه رواقی، نه گنبدی، حتی
سنگ قبری سرمزار تو نیست
غیرمُشتی کبوتر خسته
خادمی، زائری، کنار تو نیست
**
بغضهایم کجا دخیل شوند
پس ضریحت کجاست آقاجان
روضه خوان ها چرا نمی خوانند
گریه ها بی صداست آقاجان
**
گنبدی نیست تا دلم بپرد
پابه پای کبوتران شما
کاش می شد که دانه ای گیرم
امشب از دست مهربان شما
**
حرف ِ گلدسته را نباید زد
تا حسودان شهر بسیارند
از شما خانواده آقاجان
درمدینه همه طلبکارند
**
حیف آن چاهها که حیدر کند
چقدر مادرت دعاشان کرد
عوض آن همه محبت ها
این مدینه چه خوب جبران کرد
 **
کاش ایران می آمدی آقا
نزد ما اهلبیت محترمند
پیرمظلوم بی حرم، اینجا
پسران تو صاحب حرمند
**
کاش ایران می آمدی آقا
مُلک ری قبله ی ولا می شد
مثل مشهد برایتان اینجا
مشهد الصادقی بنا می شد
**
کاش ایران می آمدی آقا
قدمت روی چشم ما جا داشت
کاش خاک شلمچه و فکه
عطریاس عبایتان را داشت
**
کاش ایران می آمدی آقا
مردمش رأفت و حیاء دارند
ریسمان دست هم نمی بندند
همه دلهای با صفا دارند
**
کاش ایران می آمدی آقا
در مدینه غریب افتادید
من بمیرم برایتان؛ گیر ِ
عده ای نانجیب افتادید
**
کاش ایران می آمدی آقا
مردمش از مغیره بیزارند
حرمت گیسوی سپیدت را
در مدینه نگه نمی دارند
**
کاش ایران می آمدی آقا
نوکری تو کم ثوابی نیست
همه جا از فضائلت گویند
صحبت ازمجلس شرابی نیست
 
 
*********************
 
اشعار شهادت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام  – محمد حسین رحیمیان
 
بازهم بی کسی یک آقا
باز هم ماحرای دست و طناب
پیش چشمان آسمانی ها
باز شهر مدینه گشته خراب
**
باز هم زنده شده در این کوچه
قصه ی تلخ آتش و خانه
خودشان را به زور جا کردند
شعله ها روی بال پروانه
**
آبرو دار این دیار چرا ؟
شده بی تکیه گاه و بی یاور
نا نجیبانه سوی او آمد
بی کسی و غریبی حیدر
**
پیرمرد قبیله شد هدفِ
آتش و تازیانه و تهدید
مَرد ها مرده اند در این شهر
به غریبیش دشمنش خندید
**
حرمت کعبه ی مدینه شکست
تا شده ظالمانه زانویی
شکر حق در میان این خانه
بار شیشه نداشت بانویی
**
بی خدا ها نگه نمی دارند
حرمت سن و سال آقا را
وای من باز هم در آوردند
اشک های دو چشم زهرا را
**
بچه های سقیه در دل شب
«عزت و احترام را بردند »
پا برهنه بدون عمامه
وحشیانه امام را بردند
**
بس دویده به پشت یک مرکب
نفس پیرمرد گشته تمام
قد او را خمیده تر کرده
ناسزا و جسارت و دشنام
**
کربلا را به چشم خود می دید
روضه خوان امام کرببلا
کرده داغ رقیه را زنده
پشت مرکب دویدن آقا

********************
 
اشعار شهادت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام  – رضا رسول زاده
 
باز روی سر تو ریخته اند
شعله پشت در تو ریخته اند
 
گریه ات را که بهانه کردند
باز هم حمله شبانه کردند
 
ریسمان بسته به بازوی تو شد
باز زخمی روی ابروی تو شد
 
رحمی آن خصم پلید تو نداشت
حرمت موی سفید تو نداشت
 
پشت مرکب تن پاکت بردند
پا برهنه روی خاکت بردند
 
کو عبای تو و عمامه ی تو ؟
پر ز خاک است چرا جامه ی تو ؟
 
اشک چشم تر تو می ریزد
قلب این دختر تو می ریزد
 
گیسویت از چه پریشان شده است
دخترت دیده و گریان شده است
 
ببریدش ولی با لشکر نه !
می زنیدش ؟ جلوی دختر نه …
 
پیرمرد است مراعات کنید
احترامی حق سادات کنید
 
پیرمرد است زمینش نزنید
تازیانه به جبینش نزنید
***
گرچه آتش به سرایت زده اند
با لگد بر روی پایت زده اند
 
گرچه بردند تو را نیمه ی شب
سر برهنه شده پشت مرکب
 
ولی هرگز تن تو تیر نخورد
به خدا جسم تو شمشیر نخورد
 
پیکرت پهن به گودال نشد
زیر پا جسم تو پامال نشد
 
داغ فرزند تو را پیر نکرد
نیزه ای بر دهنت گیر نکرد
 
خیزران بر لب تو بوسه نزد
به رگت زینب تو بوسه نزد
 
کسی از پشت سرت را نبرید
جلوی دیده ی زهرا نبرید
 
ناگهان ولوله و غوغا شد
بر سر نعش حسین دعوا شد
 
یکی آمد که عصا را ببرد
دیگری خواست عبا را ببرد
 
به کلاخود سرش رحم نکرد
به زره یا سپرش رحم نکرد
 
همه ی پیکر او غارت شد
پای تا به سر او غارت شد

********************
 
اشعار شهادت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام  – شاعرناشناس
 
درشب غصه دلم رنگ سحر میخواهد
وقت پرواز شده بال سفر میخواهد
 
غربت شهر مدینه همه جا معروف است
روضه اش خون دل و دیده تر میخواهد
 
حرمت موی سپیدم که در این شهر شکست
قصه ای شد که سرانجام جگر میخواهد
 
همه قوت من را اثر زهر گرفت
آهم از بغض ترک خورده اثر میخواهد
 
نیمه شب دشمن و بی حرمتی اش یادم هست
او چه از جان منِ سوخته پر میخواهد
 
طرف کوچه کشیدند و عبایم افتاد
بردن پیر مگر چند نفر میخواهد؟

آتش و هیزم و کوچه همه اش تکراری ست
غم این صحنه فقط ضربه ی در میخواهد

نه عمامه به سرم بود زمین افتادم
نه کسی دور و برم بود زمین افتادم
 
جام چشم من بی تاب پر از غم میشد
داشت لبریز غم و گریه ی نم نم میشد
 
هر قدم پشت سر مرکب دشمن آن شب
از نفس های من سوخته دل کم میشد
 
بند نعلین و کهن سالی و رنج کوچه
به زمین خوردن من داشت مسلم میشد
 
ماه شوال که حال دل من را میدید
با زمین خوردن من داشت محرم میشد
 
بی هوا خوردن من روی زمین علت داشت
در نظر روضه ی گودال مجسم میشد
 
آه چقدر نیزه و شمشیر بساط قتل…
…تشنه ی خسته به گودال فراهم میشد
 
پنجه ی قاتل بی رحم به جانش افتاد
با سر زلف خودش داشت معمم میشد
 
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید
 
********************
 
اشعار شهادت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام  – علی اکبر لطیفیان
 
دارم برای رنگ تنت گریه میکنم
پایِ نفس نفس زدنت گریه میکنم
 
باور کنیم حرمت تو مستدام بود؟
یا بردن تو بردن با احترام بود؟
 
باور کنیم شأن تو را رد نکرده است؟
این بد دهانِ شهر به تو بد نکرده است؟
 
گرد و غبار، روی تو ای یار ریختند
روی سر تو از در و دیوار ریختند
 
هرچند بین کوچه تنت را کشید و برد
دستِ کسی به رویِ زن و بچه ات نخورد
 
باران تیر و نیزه نصیب تنت نشد
دست کسی مزاحم پیراهنت نشد
 
این سینه ات مکانِ نشست کسی نشد
دیگر سر تو دست به دست کسی نشد
 
 
*********************
 
اشعار شهادت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام  – ماشاالله دهدشتی
 
شب بود و سر گرم نماز آخرش بود
غرق مناجات و دعا با دلبرش بود
 
از زیر پایش جا نمازش را کشیده است
مَردَک نفهمید پیش چشم دخترش بود؟
 
وضع بدی شد ، سر برهنه ، پا برهنه…
اما نه… گویا بال جبریل بر سرش بود
 
در شعله ها می سوخت اما بیشتر از
تصویر مولایی که در چشم ترش بود
 
باید گریز ِ فاطمی زد بین روضه
آنقدر این آقا به فکر مادرش بود
 
آری شبیه چادر مادر عبایش
انگار پای دشمنی روی پرش بود
 
جبریل آمد بعد دفنش اندکی برد
از تربت پاکی که روی پیکرش بود

********************
 
اشعار شهادت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام  – علی صالحی
 
گوشه‌ی بستر مرگ افتاده
پیرمردی که غریب و تنهاست
پای تا سر بدنش می‌لرزد
اثر زهر ز رنگش پیداست
**
حال و روزش چه قَدَر پائیزی‌ست
همه‌ی برگ و برش می‌سوزد
از لب خون‌شده‌اش معلوم است
پاره پاره جگرش می‌سوزد
**
اشکهایش به غمِ ساعاتی
که خدایی شده می‌افزایند
رنجهایی که کشیده دارند
باز در خاطره‌اش می‌آیند
**
یادش آید شب جانسوزی که
حُرمت خانه‌اش از کینه شکست
آن قَدَر ضربه‌ی پا خورد آخر
در ِکاشانه‌اش از کینه شکست
**
لحظاتی که میان آتش
چارچوبِ درِ خانه می‌سوخت
گریه می‌کرد به آن روزی که
پشت در مادر ِخانه می‌سوخت
**
موقع مرگ دوباره آقا
یاد ، از خاطره‌ای دیگر کرد
یادِ آن خاطره‌ی تلخی که
جگر سوخته را پرپر کرد
**
پیرمردی ز نفس افتاده
پابرهنه پِِیِ مرکب می‌رفت
مثل آن دخترکی که پشتِ
قافله ماند و دلِ شب می‌رفت
**
دختری که همه روز و همه شب
به لبش نام پدر را می‌بُرد
به خداوند اگر عمه نبود
زیر آماج کتک ها می‌مرد
 
 
*********************
 
اشعار شهادت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام  – حسین قربانچه
 
وقتی آن بی صفت از چشم، حیا را انداخت
با عزیز دل زهرا سر دعوا انداخت….
 
دید از پیش بنایش به زمین خوردن نیست
تازیانه زد و از پشت عبا را انداخت
 
ذکر یا فاطمه بر روی لبش داشت ولی
ضربهء سیلی آن مرد، صدا را انداخت
 
با سر شیخ حرم تا سر شوخی وا شد
یکی عمامهء آن مرد خدا را انداخت
 
وسط کوچه که افتاد، صدا زد: وای از
نیزه هایی که شه کرببلا را انداخت
 
یکی انگشت اشاره سوی نسوان می برد
آهِ زینب زد و آن بی سر و پا را انداخت
 
 
************************
 
اشعار شهادت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام  – یوسف رحیمی
 
شب جمعه به لب نوا دارد
نفسش بوی کربلا دارد
 
به روی سر در حسینیه اش
پرچم صاحب اللوا دارد
 
بارها گفته کربلا رفتن
پا برهنه عجب صفا دارد
 
روضه می خوانَد اشک چشمانش
مگر این روضه انتها دارد؟
 
هر کسی که دلش حسینی شد
سهمی از آن همه بلا دارد
 
نیمه شب شعله می کشد آتش
از دری که حریم ها دارد
 
آمده این کسی که دنبالش
از جسارت مگر اِبا دارد؟
 
پا برهنه، کشان کشان، می بُرد
نه عمامه وَ نه عبا دارد
 
وسط کوچه دست بسته ی او
یک مدینه غم و عزا دارد
 
به رویش تیغ می کشند اما
آهِ مظلوم ماجرا دارد
 
آمد اینجا پیمبر خاتم
آری این مرد هم خدا دارد
 
او پی فرصتی ست تا هر دم
روضه ی کربلا به پا دارد
 
آتشش می زند غمی جانسوز
ولی از گفتنش حیا دارد
 
حرف از عمه جان سادات است
شرح این روضه ، روضه ها دارد
 
می رسد بر فراز تل زینب
ناله ی وا محمدا دارد
 
حنجری تشنه ذکر حق گویان
خنجری تشنه از قفا دارد …
 
پیکری غرق خون رها مانده
و سری روی نیزه جا دارد
 
می رسد وارثش به خون خواهی
خون این کشته خونبها دارد
 
 
*******************
 
اشعار شهادت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام  – شاعرناشناس
 
دارد میان هیئت خود گریه میکند
با اهل بیت عصمت خود گریه میکند
با داغ ِ هَتک حرمت خود گریه میکند
دارد برای غربت خود گریه میکند
 
آتش گرفت خانه اش اما سپر نداشت
بین ِچهار هزار نفر یک نفر نداشت
 
مشعل به دستها وسط خانه ریختند
یک عده بی هوا وسط خانه ریختند
اموالِ خانه را وسط خانه ریختند
جمع ِحسودها وسط خانه ریختند
 
بین نماز بود و مجالش نداده اند
حتی امان به اهل و عیالش نداده اند
 
بین هجوم بی خبر و یادِ مادر است
دیوارهای شعله ور و یادِ مادر است
تنها میان درد سر و یادِ مادر است
افتاده است پشت در و یادِ مادر است
 
شکر خدا خمیده به دیوار و در نخورد
بال و پرش به تیزی مسمار و در نخورد
 
این پیر ِسالخورده عصا بر نداشته
آرام تر هنوز عبا بر نداشته
نعلین خویش را به خدا بر نداشته
شیخ ِ حرم عمامه چرا بر نداشته
 
او را کشان کشان وسط کوچه میکِشند
در پیش این و آن وسط کوچه میکِشند
 
این غُصه را به نام مدینه سند زدند
بر آه آهِ خستگی اش دستِ رد زدند
در کوچه ها چقدر به آقا لگد زدند
میگفت نام فاطمه و حرف بد زدند
 
از بس دویده خمیده شده،بی رمق شده
این پیر ِمردِ غمزده خیس ِ عرق شده
 
گیرم خمیده در بر انظار رفته است
پای برهنه از سر بازار رفته است
گیرم به پای هر قدمش خار رفته است
با دستِ بسته مجلس اغیار رفته است
 
شکر خدا که پیرهنش پا نخورده است
در زیر چکمه ها دهنش پا نخورده است
 
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

*********************
 
اشعار شهادت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام  – محمد حسین رحیمیان
 
می سوخت بین شعله ها بال و پر تو
آتش نشد شرمنده از موی سر تو
 
از نعره مستانه یک نامسلمان
آن شب پرید از خواب شیرین دختر تو
 
دست خدا را باز بستند این جماعت
آقا چه خالی بود جای مادر تو
 
با رفتن تو آسمان هم گریه می کرد
آن شب نبود عمامه ای روی سرتو
 
پای برهنه پشت یک مرکب دویدن
نگذاشت نایی در میان پیکر تو
 
در کوچه های خلوت شهر مدینه
تنها غریبی بود یار و یاور تو
 
دیدند خیلی داغدار کربلایی
شام غریبان شد به پا در محضر تو
 
جای هزاران سحده شکرانه دارد
خنجر نیامد بر ضریح حنجر تو

*********************
 
اشعار شهادت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام  – وحید محمدی
 
باز از دعای مادر نام آشنای ما
امشب بساط روضه به پا شد برای ما
 
خون گریه می کنند تمام ستاره ها
همراه چشم های زمین پا به پای ما
 
از بوی دود و آتش کوچه مشخّص است
بوی مدینه می دهد این گریه های ما
 
یک عدّه از سقیفه شبیه مغیره باز
خون کرده اند بر جگر مقتدای ما
 
با ریسمان و هیزم و آتش رسیده اند
تا که نمک زنند به زخم عزای ما
 
یک پیرمرد پای پیاده ! چه روضه ای !
خاکی به سر کنید از این ماجرای ما
 
شیخ الائمه و سر عریان عجیب نیست ؟
این ها شده است غصّه ی بی انتهای ما
 
******************
 
اشعار شهادت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام  – محسن حنیفی
 
عاشقم از تبار سلمانم
زیر دین محبتت باشم
آمدم تا تمامی عمرم
دست بر سینه خدمتت باشم
 **
جان من از ارادتت لبریز
محو تو غرق نور خواهم شد
امرکن روی چشم یا مولا!
وارد در تنور خواهم شد
 **
پای دَرست ملائکه حاضر
نَفَس تو زُراره می سازد
یا هزاران هُشام را چشمت
می کند تا اشاره، می سازد
 **
درس امروز می شود تعطیل
مرثیه خوان رسید گریه بکن
مجلس روضه مجلس درس است
ابن عفّان رسید گریه بکن *
 **
شانه هایت به لرزه می افتند
وسط گریه می روی از حال
وسط روضه ی لب تشنه
وسط روضه ی سر و گودال
 **
جدّ تو شد غریب و غرقه ی زخم
بین گودال دست و پا می زد
هیچ کس یاری اش نکرد او هم
مادر خویش را صدا می زد
 **
وسط روضه های مرثیه خوان
صحن چشمت شبیه دریا شد
ضجه هایت بلند شد تا که
شمر از روی سینه اش پا شد
**
راستی چند روز قبل از این
خانه ات را چرا شراره زدند
دل تو غرق زخم بود ولی
روی زخمت نمک دوباره زدند
 **
چه شد آن شب که حرمت تو شکست
بی عمامه چرا تو را بردند
پا برهنه، شبانه، بین نماز
بی خداها کجا تو را بردند؟
 **
مو پریشان شدی در آن کوچه
گرد و خاکی شده است پیرهنت
چه بگویم که خاک بر دهنم
بین کوچه کشیده شد بدنت
 **
درد پهلو برید امان تو را
تا در آن کوچه ها تو را بردند
صفحه ی روضه ها عقب برگشت
مادرت را چقدر آزردند…

*******************

برای مشاهده سبکهای مداحی ،متن روضه،مقتل و…. شهادت امام صادق علیه السلام اینجا کلیک فرمایید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.