اشعار شهادت حضرت امام هادی

اشعار شهادت حضرت امام هادی النقی (ع)محسن حنیفی

همراه با زیارت زیبای جامعه
در هر فراز نام تو را ذکر میکنم
“یا إهدنا الصراط”ِ نماز مقربین
در هر نماز نام تو را ذکر میکنم

حتی مسیحیان به دمت معتقد شدند
وقتی مسیح نذر تو کرد و شفا گرفت
دیشب مریض خانه ی ما با وساطتت
شد رو به راه، تذکره ی کربلا گرفت

پیچیده سوز ناله ی تو بین قرن ها
آهت اثر نمود و جهان پر شراره شد
با پاره پاره ی جگرت این غزل گریست
با خون دل نوشته شد و چارپاره شد

بالا سر تو ضامن آهو کشید آه
بر جمع سوگوار تو آهو اضافه شد
از روی درد ناله زدی: وای مادرم
کم شد ز سینه درد و به پهلو اضافه شد

روز دوشنبه زهر و مغیره یکی شده *
با تازیانه بر جگرت حمله ور شدند
روز دوشنبه داغ دلت باز تازه شد
یادآور مصیبت دیوار و در شدند

گر چه به روی سینه ی تو زهر پا گذاشت
دور و بر تو خولی و شمر و سنان نبود
گر چه به تو تعارف جام شراب شد
دیگر خبر ز طشت و لب و خیزران نبود

از قتلگاه کرببلا سر در آورد
هر کس که کرد مرثیه خوانیِ قتل تو
یک تا دوازده… همه را شمر کشته است
آن ضربه ی دهم شده بانی قتل تو

* بنا بر بعضی روایات امام هادی(ع) در روز دوشنبه به شهادت رسیدند. وقتی پیکر مطهر آن حضرت را حرکت می دادند، شنیدند کنیزی میگوید: (ما ذا لقینا فی یوم الاثنین قدیماً و حدیثاً)
یعنی ما چه کشیدیم از نحوست روز دوشنبه از قدیم الایام تا این زمان و با این جمله به روز شهادت پیغمبر (ص) و آتش زدن در خانه ی حضرت صدیقه (س) اشاره کرد.
منتهی الآمال،شیخ عباس قمی ص ۱۲۹۰

**********

اشعار شهادت حضرت امام هادی النقی (ع) قاسم نعمتی

آیا که شود باز ببینم وطنم را
آرام کنم سینه ی پر از محنم را

دلتنگ مناجات سحرهای بقیعم
با مادر غمدیده بگویم سخنم را

از سوز عطش تار شده راه نگاهم
آخر چه کنم؟ لرزش دست و بدنم را

آتش زده بر جان و دلم صوت حزینی
سخت است تماشا کنم اشک حسنم را

آن روز که در گوشه ویرانه نشستم
لرزاند، غم عمه ی سادات تنم را

من کشته ی بی حرمتی بزم شرابم
با آنکه نبسته لب چوبی، دهنم را

آن روز که آمد به میان حرف کنیزی …
سخت است که تفسیر نمایم سخنم را

ناموس خدا، خیره سری، چشم حرامی
سر بسته گذارید بلای کهنم را

در این دم آخر به خدا یاد حسینم
زیر سرم آماده نهادم کفنم را

تشییع تن سالم من کار ندارد
غارت ننموده است کسی پیرهنم را

*********

اشعار شهادت حضرت امام هادی النقی (ع) امیرعلوی

السلام علیک یا هادی
به دل من جلا بده آقا
دلمان لک زده برای شما
سفر سامرا بده اقا

باید از غربت شما امشب
سجده ای سمت سامرا بکنم
کوری چشم آن حرامی پست
من شما را نقی صدا بکنم

باید از غربت شما آقا
بکشم داد سینه چاک کنم
برسد دست من به آن ملعون
آن زنا زاده را هلاک کنم

خط ب خط جامعه پر از نور است
برکت زندگیمان شده است
از زمانی که جامعه خواندم
دل افسرده ام جوان شده است

روضه خوان وقت روضه خواندن شد
اثر زهر کین عذابش کرد
حرمتش را چه ظالمانه شکست
وارد مجلس شرابش کرد

وارد مجلش شراب که شد
یاد بانوی کربلا افتاد
چقدر گریه کرده از این غم
چشم نامحرمان کجا افتاد؟؟

اثر زهر کین عذابش کرد
از زنا زاده خیزران که نخورد
بر روی سینه اش کسی ننشست
بر دهان نیزه از سنان که نخورد

اثر زهر کین عذابش کرد
فکر ناموس و دختران که نداشت
غارت گوشواره و معجر
از سر و روی کودکان که نداشت

بر سر نیزه ی حرامی ها
سرتان جا ب جا نشد اقا
پسری بود غسلتان بدهد
کفنت بوریا نشد اقا

هرچه هستم بدم گدای توام
آرزومند سامرای توام

************

اشعار شهادت حضرت امام هادی النقی (ع) – سید پوریا هاشمی

در بارگاه قدس اگر بار میدهند
تنها به احترام رخ یار میدهند
چون در ازاش خون دل و دار میدهند
این بار را به میثم و عمار میدهند
ماییم و بیقراری و حال و هوای تو

باید به صفحه ارنی طرح لن کشید
از زیر کام واژه برایت سخن کشید
آوازه ی صفات تو را تا قرن کشید
باریست بار عشق که باید به تن کشید
شاید به جان دهیم کمی از بهای تو

پیداست در معانی اسمت مقام ها
در کوره ی محبت تو پخته خام ها
مشغول طوف گرد تو بیت الحرام ها
در حکم واجب است به تو احترام ها
این حرفها کمیست ز مدح و ثنای تو

تا روز حشر دست به دامان تو خلیل
شاگرد درس معرفتت صد چو جبرئیل
مدح تو را نوشته”محدث” از این قبیل
آب وضوی نافله ات آب سلسبیل
در “منتهی” نوشته نشد منتهای تو

ای پوزه مال درگه لطفت درندگان
افتاده پیش پای تو بر خاک آسمان
در ماجرای مجلس ابلیس و دست و نان
دادی به طرح شیر روی پرده جسم و جان
عالم به حیرت است ازین ماجرای تو

دریا اگر به قلّت جو لطف میکند
عادت به جود دارد و او لطف میکند
مثل شراب که به سبو لطف میکند
دست شفای تو به عدو لطف میکند
نذری نموده مادر او هم برای تو

در پیش عشق بحث نژاد و عشیره نیست
بی جلوه ی تو روز کم از شام تیره نیست
کور آن دو چشم که به مقام تو خیره نیست
این جامعه بدون حضورت کبیره نیست
آموختیم معرفت از حرفهای تو

گرچه گرفت شهر قراری که داشتی
رنگ خزان ندید بهاری که داشتی
چون جود بود عادت و کاری که داشتی
معروف شد گدای دیاری که داشتی
در سرّ من رای تو هستم گدای تو

پای از گلیم چون که فراتر گذاشتم
با التماس قافیه را تر گذاشتم
پایین نام قدس تو ساغر گذاشتم
دارم امید پر شدنش گر گذاشتم
می میچکد ز نون تو و قاف و یای تو

ساکت شدیم دم ز تو خفاش ها زدند
رجاله ها به نام تو سنگ جفا زدند
نام تو را به طعن و تمسخر صدا زدند
خاک عزا به فرق سر ما سوا زدند
ما را ببخش چون که نماندیم پای تو

دارم نگاه میکنم این اتفاق را
آشفتگی حق و هجوم نفاق را
این گنبد نداشته ی بی چراغ را
این صحن خالی تو و این درد و داغ را
عالم فدای بغض دل بی صدای تو

تبعید سهم خوبترین مرد عالم است
بازین چه شورش است که در عرش ماتم است
میپیچد از عطش به خودش قامتش خم است
اوضاع جسم بی رمقش سخت درهم است
افتاد از شراره ی این زهر نای تو

وقتی به جان نشست تنت لاله وار شد
زهری که از مصیبت آن دیده تار شد
خوردی زمین و صورت تو پرغبار شد
حتی نفس کشیدن تو گه گدار شد
صد شکرآمده پسرت در عزای تو

تقدیر چون رقم به غمت خورد و بر عذاب
لرزید پای عرش زمین خورد آفتاب
پیش نگاه اهل و عیال تو با شتاب
بردند دست بسته تو را مجلس شراب
این لحظه ها رسید دگر کربلای تو

سر داشتی به روی تن اما حسین نه
صد شکر داشتی بدن اما حسین نه
هم آب بود هم دهن اما حسین نه
کردند بر تنت کفن اما حسین نه
دیگر کسی نبرد عبا و ردای تو

************

اشعار شهادت حضرت امام هادی النقی (ع) – یاسین قاسمی

وقتی خدا وجود تو را چون خدا کشید
ما را برای دور تو بودن گدا کشید

تا اینکه این زمین به نظر جلوه گر شود
از جنس نور با قلمش سامرا کشید

هرچه که دور توست یقینا گران بهاست
حتی غبار صحن تو را از طلا کشید

این جامعه ز جامعه ی تو کبیر شد
باید که خط به دورِ به غیر از شما کشید

رحمت کند خدا پدرم را که از قدیم
دست مرا گرفت و به سمت شما کشید

شش گوشه دار ها همه مثل هم اند پس
باید برای تو کفن از بوریا کشید

خوردی زمین فدای تو یا ایهاالعزیز
تا یک حرام زاده عبای تو را کشید

این غربت تو مضحکه ی این و آن شده
حرفی نزن که دشمن تو بد دهان شده

حرفی نزن که با تو مدارا نمی شود
این پاره ی جگر که مداوا نمی شود

“گریه نکن بهانه بدست کسی نده”
یک مرد بین این همه پیدا نمی شود

رنگ تنت عوض شده و آب رفته ای
یک نصف روز…آن قد و بالا…نمی شود!

اینگونه روی خاک دگر دست و پا نزن
راه گلوی تو به خدا وا نمی شود

پاشو ببین حسن چقدر گریه می کند
از روی قبر خاکی تو پا نمی شود

امّا خدا رو شکر که در این میانه ها
دیگر سر عبای تو دعوا نمی شود

گرچه تمام عمر تو دور از وطن شدی
اما خدا رو شکر که آقا کفن شدی

باران نیزه نیزه به جان شما نبود
بر سینه ات که داغ جوان شما نبود

راحت نفس زدی دم آخر قبول کن
سر نیزه ای میان دهان شما نبود

تیر سه شعبه ای که نیامد به سینه ات
مانند حرمله که زمان شما نبود

بزم شراب رفتی و امّا خدا رو شکر
همراهتان که دخترکان شما نبود

بزم شراب برده فروشی عزیز شد
در این میانه حرف خرید کنیز شد

*************

اشعار شهادت حضرت امام هادی النقی (ع) شاعرناشناس

بر سرم سایه ی ایوان طلایی دارم
گوشه ی صحن عجب حال و هوایی دارم
از سر سفره ی او نان و نوایی دارم
سامرایی ام عادت به گدایی دارم

سامرا کرب و بلایی به نظر می آید
این دو شش گوشه به دنیا چقدر می آید

ردّ پایش همه جا قبله نما میسازد
یک خط از جامعه اش جامعه را میسازد
خادم خانه اش از خاک طلا میسازد
کرمش نیز به شدت به گدا میسازد

بی سبب نیست اگر عادتش احسان شده است
نوه ی ارشد آقای خراسان شده است

ذوالفقار تو به هر معرکه گفتار تو است
مثل آن حرز جوادی که نگهدار تو است
چه کسی با چه امیدی پِی آزار تو است
نفس فاطمه و دست علی  یار تو است

گوشه ی چشم تو کافی است اشارت بکند
دشمنت که عددی نیست جسارت بکند

شیعیان تا به ابد بر سر پیمان هستند
تو اگر امر کنی گوش به فرمان هستند
صف به صف لشگرت از مردم ایران هستند
که به فرماندهی شاه خراسان هستند

سخت سیلی زده بر بی ادبی ، با ادبش
هرکه لبیک علی النقی آید به لبش

ناله ها از دل بیچاره کنم کافی نیست
خویش را از غمت آواره کنم کافی نیست
گریه بر داغ تو همواره کنم کافی نیست
پیرهن در غم تو پاره کنم کافی نیست

سال ها هم نفس حجره ی صبرت شده ای
کنج زندانی و همسایه ی قبرت شده ای

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

************

اشعار شهادت حضرت امام هادی النقی(ع) – یاسین قاسمی

وقتش رسیده وقت کنی رو به ما کنی
ما را کبوتر حرم سامرا کنی

درهم بخر نگاه نکن که چه میخری
رسوا شوم اگر که بخواهی سوا کنی

محکم حصار عشق شما را گرفته ام
دل شور میزند که مبادا رها کنی

درمانمان بکن به همان شیوه ی خودت
درمان شویم اگر به خودت مبتلا کنی

ای دست به خیر طایفه ی دست به خیر ها
آقا نمی شود سفری دست و پا کنی؟

عمری نشسته ام به صف عاشقان تو
وقتش رسیده وقت کنی رو به ما کنی

آقا قلم به دست گرفتم برای تو
من راضیم فقط به خدا با رضای تو

بالاست تا ابد به خدا پرچم شما
جانم فدای جان شما,خاتم شما

تو لطف میکنی که مرا راه میدهی
*ای بچه های فاطمه بازهم دم شما*

از تو به ما زیاد رسیده ست یا نقی
*چیزی کم از زیاد ندارد کم شما*

دل را برای پا قدمت ساختم ببین
بر سر درش نوشته شده مقدم شما…

من را ز راه عشق خودت تا خدا ببر
جبرییل هم رود ره پیچ و خم شما

از تربت تو ریخته در خاک من خدا
این فخر من شده که شدم آدم شما

یک دم اگر که بغض کنی گریه میکنم
جانم بگیر تا که نبینم غم شما

آقا شنیده ام که کسی حرمتت نداشت
رحمی به سن و سال تو و غربتت نداشت

چون شمع نیمه جان شده سوسو گرفته ای
با آه و غربت و غم خود خو گرفته ای

لاغر شدی خمیده شدی آب رفته ای
از پا فتاده دست به زانو گرفته ای

این ارث فاطمه ست به حسن تکیه داده ای
در حجره رفته ای کمک از او گرفته ای

تا تشنه می شوی…صدا میزنی : حسین
در حجره ات چو کشتیِ پهلو گرفته ای

خواهی حسن نبیندت و گریه کم کند
این هست علتش که اگر رو گرفته ای

همچون حسین فاطمه دور از وطن شدی
همچون حسین فاطمه امّا کفن شدی

همچون حسین فاطمه امّا سرت نرفت
در زیر تیغ کند عدو حنجرت نرفت

با دست های بسته شده همسرت نرفت
در زیر نعل مرکبشان پیکرت نرفت

در گوشه ی خرابه ولی دخترت نرفت
در طشت خیزران به تنوری سرت نرفت

این ها کنار دست شما سالم است هنوز
دستت برای غارت انگشترت نرفت…

**********

اشعار شهادت حضرت امام هادی النقی(ع) – یوسف رحیمی

چشمهایت فرات دلتنگی
اشکهایت تلاطم غمهاست
حال و روز دل شکسته‌ی تو
از نگاه غریب تو پیداست
**
ای غریب مدینه‌ی دوم
مرد خلوت نشین سامرّا
التماس همیشه‌ی باران
حضرت عشق التماس دعا
**
کوچه‌ی خاکی محله‌ی غم
در غرور از حضور ساده‌ی توست
ولی افسوس شرمگین تو و
پای پر پینه و پیاده‌ی توست
**
آه آقا تو خوب می دانی
که دل بیقرار یعنی چه
پشت دروازه های شهر ستم
آن همه انتظار یعنی چه
**
چه به روز دل تو آوردند
رمق ناله در صدایت نیست
بگو ای نسل کوثر و زمزم
بزم شوم شراب جایت نیست
**
بی گمان بین آن همه غربت
دل تنگ تو نینوائی شد
روضه های کبود طشت طلا
در نگاه ترت تداعی شد
**
آری آن لحظه ماتم قلبت
بی کسی های عمه زینب بود
قاتلت زهر کینه ها ، نه نه !
روضه‌ی خیزرانی لب بود
**
در عزای تو حضرت باران
که گریبان آسمان چاک است
نه فقط چشم های ابری ما
روضه خوانت تمام افلاک است

************************

اشعار شهادت حضرت امام هادی النقی(ع) – قاسم نعمتی

آیا که شود باز ببینم وطنم را
آرام کنم سینه ی پر از محنم را

دلتنگ مناجات سحر های بقیعم
بامادر غمدیده بگویم سخنم را

از سوز عطش تار شده راه نگاهم
آخرچه کنم؟ لرزش دست و بدنم را

آتش زده بر جان و دلم صوت حزینی
سخت است تماشا کنم اشک حسنم را

آن روز که در گوشه ویرانه نشستم
لرزاند،غم عمه ی سادات تنم را

من کشته ی بی حرمتی بزم شرابم
با آنکه نبسته لب چوبی دهنم را

آن روز که آمد به میان حرف کنیزی….
سخت است که تفسیر نمایم سخنم را

ناموس خدا ، خیره سری ، چشم حرامی
سربسته گذارید بلای کهنم را

در این دم آخر به خدا یاد حسینم
زیرسرم آماده نهادم کفنم را

تشییع تن سالم من کار ندارد
غارت ننموده است کسی پیرهنم را
**
بغض دل خویش را هویدا کردند
خون بر جگر شیعه زهرا کردند

یک عده حرام زاده ی بی سروپا
توهین به امام هادی ما کردند

**********************

اشعار شهادت حضرت امام هادی النقی(ع) – حسن لطفی

آه در سینه ام از زهر شراری برپاست
آتشی بر جگر و رویِ لبم واویلاست

سوختم سوختم آبی که نفس می سوزد
حجره ام از جگر سوخته ام کرببلاست

مادرم آمده بالین منِ چشم به راه
تا بگویم غم خود را که دلم پُر غوغاست

دستِ من بست و مرا نیمه شب از خانه کشید
بی حیایی که نمی گفت غریب و تنهاست

گاه می رفتم و گاهی به زمین می خوردم
مثل آن طفل که مبهوت دو چشم باباست

مثل آن دخترکی که نفسش بند آمد
راه می آمد و می دید سری بر نی هاست

سنگ بود و سری که ز لبش خون میریخت
خیزران بود و یتیمی که شبیه زهراست

***********************

اشعار شهادت حضرت امام هادی النقی(ع) – محسن حنیفی

تمام اهل نظر بر تو التجا بکنند
به نام پاک نقی خاک را طلا بکنند

هنوز بردن نامت کمال بی ادبی است
به لفظ” حضرت آقا” تو را صدا بکنند

فرشته ها همه هنگام سجده حیرانند
که رو به قبله و یا رو به سامرا بکنند

چقدر روی دلت زخم کهنه بسیار است
به زهر زخم دلت را چرا دوا بکنند

دوباره یک دو نفر را به کربلا بفرست
که زیرقبه برایت کمی دعا بکنند

خدا کند که شبانه تو را دگر نبرند
ز نام مادرتان لااقل حیا بکنند

خدا کندکه غریبانه دست و پا نزنی
ملائک از پرشان فرش دست و پا بکنند

دوباره ازلب خشکت سلام میریزد
همینکه روی تو رو سوی کربلا بکنند…

سلام بربدنی که سه روز بعد آن را
ز دست نیزه گرفته که بوریا بکنند….

********************

اشعار شهادت حضرت امام هادی النقی(ع) – محسن حنیفی

شکست بال و پرش آسمان تکان می خورد
ز درد روی تنش، رنگ ارغوان می خورد

میان بستر خود او ز درد می پیچید
گره به کار اهالی آسمان می خورد

برای زخم عمیقش دوا افاقه نکرد
ز بس که زخم زبان او از این و آن می خورد

تو را خدا دگر او را به کوچه ها نکشید
خدا نکرده زمین گر در آن میان می خورد-

-جواب مادر او را چگونه می دادید
چه قدر خون جگر او ز دستتان می خورد

میان بستر خود تشنه روضه سر می داد
صدای گریه و آهش به گوش جان می خورد

چنان ز چوب و لب خشک و خیزران می خواند
که گوئیا به لبش چوب خیزران می خورد

شبیه جدِّ غریبش چنان به خاک افتاد
کأنَّ ضربه ز سر نیزه ی سنان می خورد

**********************

اشعار شهادت حضرت امام هادی النقی(ع) – مهدی نظری

نام تو را در دفتر خاتم نوشتند
هادی نسل حضرت آدم نوشتند

ما راه و رسم نوکری را برگزیدیم
چونکه شما را رهبر عالم نوشتند

یک قطره از مدح تو را که ثبت کردند
دیدند بالاتر ز صدها ، یم نوشتند

هر کس که از نام شما یک بار دم زد
نام ورا مداح عیسی دم نوشتند

جزو ارادتمندهای روضه تو
شکرخدا که نام ما را هم نوشتند

خوشبخت آنهایند که مست تو هستند
بدبخت آنهایی که از تو کم نوشتند

از داغ مظلومیتت آقای عالم
چشمان ما را چشمه زمزم نوشتند

نام تورا پروردگارت گفته هادی
چون در کرامت مثل بابایت جوادی

قطعاً مسیحا هم به فرمان تو باشد
پای کلاس درس عرفان تو باشد

ذکر دعای جامعه زیباست اما
زیباترش اینکه در ایوان تو باشد

پای دعای جامعه می خواهم آقا
ابواب ایمان وا به ایمان تو باشد

با یک نگاهت صاحب ملک زمین است
آنکس که یک لحظه پریشان تو باشد

وقتی محالّ معرفت الله هستی
باید همه عالم سر خوان تو باشد

حتی مسیحی ها ارادت بر تو دارند
این هم ز الطاف فراوان تو باشد

آقا سلاطین جهان را بنده کردی
با یک نگاهت بردگان را زنده کردی

شکر خدا یک عمر دستم را گرفتی
درس کرامت از خود بابا گرفتی

اینکه دو عالم روضه خوان غربت توست
ارثی ست که از غربت مولا گرفتی

با یک دمت ارض و سما را زنده کردی
تو گوی سبقت از دم عیسا گرفتی

یاد رقیه کرده ای آن لحظه ای که
در اوج غربت در خرابه جاگرفتی

وقتی تو را بردند در خان الصعالیک
روضه برای زینب کبری گرفتی

در زیر پایت آسمان از جاش پاشد
از برکت تو سامرا عرش خدا شد

نامت علی بود و غریبی را چشیدی
بار غم و غربت بدوش خود کشیدی

صحن و سرای خاکی ات این را به من گفت
بعد از شهادت هم تو روز خوش ندیدی

آقا شنیدم روضه خوان یاس بودی
با روضه های مادرت زهرا خمیدی؟

ابن الرضایی که علی بوده ست نامت
در کوچه ها آیا تو هم طعنه شنیدی

آیادر باغ تو را آتش کشیدند
آیا تو هم از دست این مردم بریدی

آیا طناب افتاد دور گردن تو؟
قطعاَ در آتش همسر خود را ندیدی

با اینکه تو جان داده ای از ظلم و کینه
اما امان از روضه شهر مدینه

آتش بروی یاس و نیلوفر کشیدند
شعله به باغ سبز پیغمبر کشیدند

در جنت الاعلی پیمبر روضه خوان شد
وقتی قباله از کف مادر کشیدند

قلب تمام عرشیان شد پاره پاره
شمشیر ها را تا که بر حیدر کشیدند

دیگر ملائک لانه ها را ترک کردند
از بعد زهرا از مدینه پر کشیدند

چندی گذشت و در دل گودال خونین
بر روی عشق فاطمه خنجر کشیدند

بابا ز روی نیزه صدها مست می دید
بر صورت اطفال جای دست می دید

 

 

 

 

شعرشهادت امام هادی, شعرشهادت امام علی النقی, اشعارشهادت امام هادی, اشعار شهادت حضرت امام هادی النقی(ع), اشعارشهادت امام علی النقی, شعرشهادت ابن الرضا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.