اشعار شهادت حضرت امام هادی النقی

اشعار شهادت حضرت امام هادی النقی (ع) – جواد پرچمی

تنها غریب ؛بی کس و بی آشیان شدی
تبعیدی مجاور یک پادگان شدی

طوفان غم شکوه بهار تو را گرفت
بیهوده نیست این همه رنگ خزان شدی

آقا! مدینه، سامره فرقی نمیکند
وقتی شبیه مادر خود قد کمان شدی

مانند کوه مانده ای و ایستاده ای
هرچند بارها هدف دشمنان شدی

دیروز گنبد حرمت بر زمین نشست
امروز نیز هجمه ی زخم زبان شدی

سیلی محکمی زده نامت به دشمنان
تو خار چشم طرح زنا زادگان شدی

آقا غرور سینه زنانت شکسته شد
حرمت شکسته ی ستم این و آن شدی

اینک بگو که شیر درآید ز پرده باز
وقتی دوباره سخره ی نا بِخردان شدی

گاهی بلاکش ستم ناروا شدی
گاهی پیاده در پی مرکب روان شدی

گاهی به یاد کرب و بلا گریه کردی و
گاهی کنار قبر خودت روضه خوان شدی

گاهی تو را به مجلس مِی برد دشمنت
پر غصه از تعارف نامحرمان شدی

گیرم تو را به بزم شرابی کشیده اند
کی میهمان طشت زر و خیزران شدی

بزم شراب رفتی و یاور نداشتی
با یاد عمه جان خودت خون فشان شدی



********************

اشعار شهادت حضرت امام هادی النقی (ع) – علی اکبر لطیفیان

تنها امام سامره تنها چه میکنی؟
در کاروان سرای گداها چه میکنی؟

دارم برای رنگِ تنت گریه میکنم
پایِ نفس نفس زدنت گریه میکنم

باور کنیم حرمت تو مستدام بود؟
یا بردن تو بردنِ با احترام بود؟

باور کنیم شأن تو را رَد نکرده است؟
این بد دهانِ شهر به تو بد نکرده است؟

گرد و غبار، روی تو ای یار ریختند
روی سر ِتو از در و دیوار ریختند

مردِ خدا کجا و اینهمه تحقیر وایِ من
بزم شراب و آیه ی تطهیر وایِ من

هرچند بین ره بدنت را کشید و بُرد
دستِ کسی به رویِ زن و بچه ات نخورد

باران نیزه، نیزه نصیب تنت نشد
دست کسی مزاحم پیراهنت نشد

این سینه ات مکان نشست کسی نشد
دیگر سر تو دست به دست کسی نشد



**********************

اشعار شهادت حضرت امام هادی النقی (ع) – مجتبی کرمی

صدای زمزمه ی جامعه کبیره ی توست
که چشم ها همه اشک و نگاه خیره ی توست

هر آنکسی که در امواج عشق افتاده
برای عرض ادب در پی جزیره ی توست

کلاس درس محبت کلامکم نور است
اگر محب علی گشته ایم سیره ی توست

شما که محبط وحیید و معدن رحمت
تمام دار و ندارم غم عشیره ی توست

میان صحنه ی محشر شفاعتی بکنید
صدای ضجه ، صدای غلام تیره ی توست

کنار ذره ای از ناخن شما باید
تمام ناقه ی صالح به سجده در آید

قدم زدی به مسیر مدینه ، سامرا
به جاده های کویر مدینه ، سامرا

تمام غربت چشم تو را شهادت داد
مناره های منیر مدینه ، سامرا

چه زخم ها که به قلب شما زدند آقا !
ستمگران حقیر مدینه ، سامرا

دوباره روز دوشنبه چه نحس می آمد
به سمت شهر فقیر مدینه ، سامرا

برای مادر خود گریه می کنید انگار
بنال مرغ اسیر مدینه ، سامرا

برای بانوی پهلو شکسته ی حیدر
برای صورت نیلی حضرت مادر

دوباره اشک غزل های منزوی ای وای
شراره می چکد از چشم مثنوی ای وای

شکست حرمت گنبدطلای سامرا
شکست بغض فضاهای معنوی ای وای

اگر چه منزلتت خدشه بر نمی دارد
دچار زخم جسارات می شوی ای وای

شما کجا و زمین گدا نشین مسیر
شبیه عمه به ویرانه می روی ای وای

بمیرم از چه پس مرکب سیاهی ها
کنار مردم این شهر می دوی ای وای

برای گریه کنانت اگر جسارت نیست ،
بگو که زخم روی ناخن شما از چیست ؟؟!

به دور مرقدت امشب ملایکه دارند ؛
بررای غربت چشمانت اشک می بارند

چقدر بی خرد است آن عدو نمی داند
درندگان به کف پات سجده می آرند

به سوی بزم شرابت کشند اما شام
امان ز مردم پستی که بین بازارند

برای دیدن سرها هجوم آوردند
جماعتی همه رفتند سنگ بردارند

به سمت بزم شراب این صدای گریه ی کیست ؟
صدای شیهه ی شلاق های دربارند

صدای گریه ی زهرا ، قرائت قرآن
صدا صدای تلاقی خیزران ، دندان



*********************

اشعار شهادت حضرت امام هادی النقی (ع) – محسن عرب خالقی



بگذار کمی عرض ارادت بنویسم
دور از تو و با نیت قربت بنویسم

سجاده ی شب پهن شده، حی علی شعر
بگذار برایت دو سه رکعت بنویسم

بگذار که ده مرتبه در ظلمت این شهر
یا هادی و یا هادیِ امت بنویسم

شاید که چنان رود سر راه بیایم
بر صفحه ی صحرای جنون خط بنویسم

مقصود من از “یا من ارجوه رجب ها”
غیر از تو، که را وقت عبادت بنویسم؟

با ذره ای از مهر تو، ای چشمه ی خورشید
از نور تو، تا روز قیامت بنویسم

با این همه آلودگی، ای آیه تطهیر
از سوره ی انفاق و کرامت بنویسم

برداشته باد از رخ تو پرده و من نیز
بی پرده برای تو روایت بنویسم

شیر آمده از پرده برون با نفس تو
تا من هم از این رتبه ی خلقت بنویسم

تو ضامن شیر و پدرت ضامن آهوست
حق دل من نیست که حسرت بنویسم

من شاعر چشم تو ام، المنّه لِلّه
پس می شود از روی بصیرت بنویسم

هر لحظه چنان لاله بر افروختم از داغ،
هر آینه از درد به حیرت بنویسم

از غفلت ما بوده که شاهین شده کرکس
پس با قلم شرم ز غفلت بنویسم

از سنگ زدن بر دل آیینه بگویم
از سوختن پرده ی حرمت بنویسم

دست و قلمم نه، دهنم بشکند امروز
چیزی اگر از حد جسارت بنویسم

من آمده ام نقطه سر خط بنویسم
از جامعه، از شرح زیارت بنویسم

ای مهبط وحی، ای نفست معدن رحمت
بگذار که از چشمه ی حکمت بنویسم

وقتی که تویی راه رسیدن به خداوند
این قافیه را نیز هدایت بنویسم

آه ای دهمین ذکر مجیبّ الدعواتم
مضطرم و بگذار که حاجت بنویسم

حالا که نوشتند: و کنتم شفعایی
بگذار ز اسباب شفاعت بنویسم

از خون گلویی که به قنداقه نشسته
از دست قلم گشته ی غیرت بنویسم

من آمده ام نقطه سر خط بنویسم
از مردم نا مرد شکایت بنویسم

از زهر جگر سوز نوشتم که بسوزم
از تشنگی ات وقت شهادت بنویسم

از رفتن باپای پیاده پی مرکب
از ماندن درهرم حرارت بنویسم

شب… بزم شراب…آیه تطهیر…تعارف
باید چقدر ذکر مصیبت بنویسم

من آمده ام نقطه سرخط بنویسم
برمنتقمش نامه دعوت بنویسم



*******************

اشعار شهادت حضرت امام هادی النقی (ع) – حبیب نیازی

چون یا کریمِ خسته و بی بال و پر شده
در حجره ای که بسته درش محتضر شده

برگـشته رنگ و روش تنش تیر می کشد
وقتی که زهر بر بدنش کارگر شده

بـا چشم تـار تا به زمین خورد لب فشرد
این ضـعف چـیره بر بـدنش دردسـر شده

یک دست زد به پهلو یک دست روی خاک
یـعنی که ارث مادری اش بیـشـتر شده

دارد به روی مادر خود فکر می کند
خورشید عشق هر نفسش شـعله ور شده

دریا میان چشم تـَرَش جا گرفـته است
آری دوباره روضه ی زهرا گرفته است



*********************

اشعار مدح حضرت امام هادی (ع) – احمد علوی

مثل امواج خروشان که به ساحل برسند
وقت آن است که عشاق به منزل برسند

هادی راه تو هستی و یقیناً بی تو
ناگزیرند از آغاز به مشکل برسند

رهروان از تو و از جامعه تا بی خبرند
کی به درک قلم و قاف و مزمل برسند

واجب دین خدا بودی و ترکت کردند
در شتابند به انجام نوافل برسند

در جهان حاکم جبار فراوان دیدیم
که بعید است به پای متوکل برسند

سامرای تو مدینه ست مبادا یک روز
صحن های تو به ویرانی کامل برسند

با هم از غربت و داغ تو سخن می گویند
شاعرانی که به درک متقابل برسند

واژه ها کاش که از سوی تو الهام شوند
تا به این شاعر آشفته ی بیدل برسند



**********************

اشعار شهادت حضرت امام هادی النقی (ع) – حسین رستمی

آیینه چشم می کندم سیر حالتان
حیرانم از روایت فعل محالتان

مظلومی آنقدر که ندارند اتفاق
حتی مورخان به سر سن و سالتان

از میوه های علم شما سیر میشویم
حتی اگر به ما برسد سیب کالتان

نفرین به ما اگر به تمنای روشنی
بیرون بیاوریم سر از زیر بالتان

ابن الرضای دومی و سجده میکنیم
بر آفتاب مشرقی بی زوالتان

هرکس که سائل کرمت شد کریم شد
کوچک شد آنکه پیش تو،عبدالعظیم شد

احسان خانواده تان از قدیم بود
آنقدر روی بام شما یاکریم بود

راه تو را نیاز به خدمتگذار نیست
پرده نگاه دار سرایت نسیم بود

ای آسمان چه شد که شدی همنشین خاک
وقتی خدای عزوجلت ندیم بود

ای آنکه چوبدستی بازی کودکیت
مثل عصای معجزه های کلیم بود

بیراهه بود راه ،بدون هدایتت
تنها صراط نور شما مستقیم بود

نام تو جلوه ایست از اسما پنجتن
هم گشته ای امام علی، هم ابالحسن

وقتش شده که باز به سجاده رو کنید
وقتش رسیده با خودتان گفت و گو کنید

وقتش رسیده است که در چنته ی قنوت
کار شفاعت همه را باز رو کنید

بایدحصیر ساده ی بی آبروی را
جا زیر پای داده و با آبرو کنید

گیرم که آب سرد نیاورد خادمت
باید به آب گرم بهشتی وضو کنید

باید که باز زخم و جراحات شیعه را
با دست مرحمتگر مرهم، رفو کنید

امشب دوباره سمت خدا ساده میروید
از جاده ی حصیریِ سجاده میروید

آقا از اینکه اینهمه تنها شدی ببخش
از اینکه خرج مردم دنیا شدی ببخش

مظلومی مقام تو تقصیر دشمن است
اما غریب بین احبا شدی ببخش…

تا قبل از این برای تو کاری نکرده ایم
مظلو م بی وفا شدن ما شدی ببخش

تقصیر ماست حرمتتان را شکسته اند
زخمی بی تفاوتی ما شدی ببخش

حالا برای پرزدنت گریه میکنیم
هی در ازای پرزدنت گریه میکنیم


*********************

اشعار شهادت حضرت امام هادی النقی (ع) – یوسف رحیمی

بالاتری ز مدح و ثنا أیها النقی
ابن الرضای دوم ما أیها النقی

با حبّ تو عبادت ما عین بندگی ست
هادی آل فاطمه یا أیها النقی

دارم ولی شناسی خود را ز نور تو
مولای من ولی خدا أیها النقی

با آن نقاوت نقوی یک نگاه کن
پاکیزه کن وجود مرا أیها النقی

با صد امید همچو گدایان سامرا
پر می کشیم سوی شما أیها النقی

بخشنده تر ز حاتم طائی تویی تویی
مسکین ترم ز هرچه گدا أیها النقی

من هرچه خواستم تو عنایت نموده ای
یک حاجتم نگشته روا أیها النقی

گردد جوانی ام همه ترویج مکتبت
جانم شود فدای تو یا أیها النقی

باید برای غربت تو بی امان گریست
با ناله های حضرت صاحب زمان گریست

شرمنده از قدوم تو چشمان جاده بود
دشمن سواره آمد و پایت پیاده بود

آن ناخن شکسته و آن کاروان سرا
توهین به ساحت تو برایش چه ساده بود

بارانی ست از غم تو چشم سامرا
با دیدن تو اشک ملک بی اراده بود

وقتی که آسمان ز غمت سینه چاک شد
دیدی که عرش سر روی زانو نهاده بود

زهر ستم چه با جگر پاره پاره کرد
دیگر نفس … نفس … به شماره فتاده بود

شکر خدا که دشمن تو خیزران نداشت
هر چند دل ، شکسته از آن بزم باده بود

آقا بیا و با دل غرق به خون بخوان
از آن سه ساله که پدر از دست داده بود

جانش رسید بر لبش از ضربه های چوب
وقتی کنار طشت طلا ایستاده بود

آرام قلب خسته اش از دست رفته بود
چشم به خون نشسته اش از دست رفته بود



***********************

اشعار شهادت حضرت امام هادی النقی (ع) – سجاد سعید نژاد

آقا سلام  بغض غریبی گرفته ام
انگار غربتت کمرم را شکسته است
اصلاً چهار پاره شدم من برایتان
من؛ زائری که دل به ضریح تو بسته است

در گیرو دار هجمه ی این نانجیب ها
دل بسته ام فقط به دعای کبیره ات
اصلاً عجیب نیست که هی نعره می زنند
این ها کمر به قتل شما و عشیره ات …

این ها که قلب جامعه ات را شکسته اند
غرقند در «ضلال مبینی» که دوزخ است
آسوده در توهمشان راه  می روند
بر روی خاک های زمینی که دوزخ است

ما را ببخش اگر دلتان را شکسته اند
آماده ایم پای شما سر بیاوریم
ما مردمان غافل این قصه ایم ؛ پس
فرصت بده که از دلتان در بیاوریم

ما زائران حلقه به گوش توایم که
از دوری ات به هر در و دیوار می زنیم
دل ها همیشه راهی دیدار سامراست
تا زنده ایم دست به این کار می زنیم

ازبس که جای خالی ات احساس می شود
چشمان شیعیان شده کورِ هدایتت
آقا برای ما کمی آب آوری بکن
ما تشنه ایم ؛ تشنه ی نورِ هدایتت

در « إهدناالصراط » شما راه می روند
آن ها که سامرای تو را گریه می کنند
همراه ما ، زمین و بیابان و آسمان
سرداب با صفای تو را گریه می کنند

دارد هوای شعر پر از گریه می شود
اینجا کسی دلش به هوای تو تنگ نیست
دشمن که بی حیاست ولی در مرام ما
« بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست »



***********************

اشعار شهادت حضرت امام هادی النقی (ع) – سید حمیدرضا برقعی

یادتان هست نوشتم که دعا می خواندم
داشتم کنج حرم جامعه را می خواندم

از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد
محکماتِ کلماتِ تو مسلمانم کرد

کلماتی که همه بال و پر پرواز است
مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است

کلماتی که پر از رایح? غار حراست
خط به خط جامعه آیین? قرآن خداست

عقل از درک تو لبریز تحیر شده است
لب به لب کاس? ظرفیت من پر شده است

هم? عمر دمادم نسرودیم از تو
قدر درکِ خودمان هم نسرودیم از تو

من که از طبع خودم شکوه مکرر دارم
عرق شرم به پیشانیِ دفتر دارم

شعرهایم همه پژمرد و نگفتم از تو
فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو

دل ما کی به تو ایمان فراوان دارد
شیرِ در پرده به چشمان تو ایمان دارد

بیم آن است که ما یک شبه مرداب شویم
رفته رفته نکند جعفر کذاب شویم

تا تو را گم نکنم بین کویر ای باران!
دست خالیِ مرا نیز بگیر ای باران!

من زمین گیرم و وصف تو مرا ممکن نیست
کلماتم کلماتی ست حقیر ای باران!

یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود
یاد کردیم تو را دیر به دیر ای باران!

نام تو در دل ما بود و هدایت نشدیم
مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران!

ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد
ما که از نسل غدیریم، غدیر ای باران!

پسر حضرت دریا! دل ما را دریاب
ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران!

سامرا قسمت چشمان عطش خیزم کن
تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران!

بگذارید کمی از غمتان بنویسم
دو سه خط روضه از این درد نهان بنویسم

گریه بر داغ شما عین ثواب است ثواب
بار دیگر پسر فاطمه و بزم شراب

شعرشهادت امام هادی,شعرشهادت امام علی النقی,اشعارشهادت امام هادی,اشعار شهادت حضرت امام هادی النقی(ع),اشعارشهادت امام علی النقی,شعرشهادت ابن الرضا,

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.