اشعار شهادت موسی بن جعفر علیه السلام _  وحید قاسمی

 

گوشه ی دخمه خلوتی دارد
کوه طورش همین سیه چال است
نمک ِ آخرِ مناجاتش
روضه های شهید گودال است

توبه می کرد جای مردم شهر
گریه می کرد جای ما و شما
پسر فاطمه دعا می خواند
نیمه شبها برای ما و شما

هردلی عاشق نگاهش شد
خالی از تیره گی و زشتی شد
در کنار ضریح چشمانش
زن بدکاره ای بهشتی شد

زن رقاصه را به راه آورد
عارفِ حق،جدا ز غیرش کرد
پشت آن میله های فولادی
این چنین عاقبت به خیرش کرد

با رکوع و سجود فاطمی اش
شیوه ی بند گی به او آموخت
با نگاه پر از محبت خود
حکمت زندگی به او آموخت

ساق پایش شکستگی دارد
داد می زد ز درد سجاده
غل و زنجیرها اجازه دهید
در قنوتش به زحمت افتاده

درد تا مغز استخوان می رفت
با لب تشنه تا لگد می خورد
رسم این خانواده است انگار
چقدر بی هوا لگد می خورد

پروبالش شکسته، ای صیاد
این قفس خوب گوشه گیرش کرد
تازیانه نزن، که رفتنی است
دوری از آشیانه پیرش کرد

مرد باشید و روی واژه ی«شرم»
مثل آل امیه خط نکشید
می زنیدش زبان روزه بس است
حرف ناموس را وسط نکشید

نزنید این قدر به پهلویش
یاد غمهای مادرش افتاد
حرف شهر مدینه شد،ای وای
باز هم یاد دخترش افتاد

شهر بغداد ناجوانمردی
بردی از یاد حُرمت نمکش
خیزران را به یادم آورده
زخم لبهای خشک و پر ترکش

حرف از خیزران و زخم لب است
جای طشت طلا فقط خالیست
روضه ی طشت دردسر ساز است
جزء آن روضه های جنجالیست

به تمسخر گرفت قرآن را
طعنه زد با کمال بی شرمی
به لب خشک قاری قرآن
چوب می زد برای سرگرمی

********************

اشعار شهادت موسی بن جعفر علیه السلام _  محمد مبشری

یارب ز غم و درد و جفا خلصنی
زاین زخم تن از سلسله ها خلصنی
اول ز تو خلوت طلبیدم اما
دیگر ز سیه چال بلا خلصنی

**

با جرم عشق یارم ، افتاده در سیه چال
آن مهربان نگارم ، افتاده در سیه چال
او که بود قرارم ، افتاده در سیه چال
آن که جز او ندارم ، افتاده در سیه چال

گشته یکی شب و روز ، در کنج تار زندان
دلدار و این همه سوز ، از ماجرای هجران

تسبیح لحظه هایش ، شد حلقه های زنجیر
سایه نشانده بر دل ، این لحظه های دلگیر
در طی چهارده سال ، چون قرن ها شده پیر
با شوق آمد اول ، حالا شده دگر سیر

از طعنه های دشمن ، جان گشته بر لب او
رفته به آسمان ها ، خلصنی یارب او

بر او کند نوازش ، دشمن چه وحشیانه
گاهی به ضرب سیلی ، گاهی به تازیانه
میراث دار زهراست ، دارد از او نشانه
باشد به یاد مادر ، با ذکر عاشقانه

هر دم به یاد مهتاب ، مشغول زمزمه است
با حلقه های زنجیر ، در ذکر فاطمه است

بی تاب غربتش بود ، همواره چرخ گردون
از اشک های جاری ، زآن حلقه های محزون
در حال سجده می شد ، سجاده اش پر از خون
یادی ز مادرش کرد ، بستر که بود گلگون

آرام زیر لب گفت ، مادر شوم فدایت
از غصه روز و شب گفت ، مادر شوم فدایت

از دیده های زنجیر ، گردیده اشک جاری
عرش خداست از غم ، گویا به بی قراری
آخر ز زهر خصم و ، از طعنه های کاری
افتاد عزیز زهرا ، در حال جان سپاری

ذره به ذره شد آب ، آن پیکر ضعیفش
پیراهنی ز یوسف ، ماند از تن نحیفش

زهرا بیا ز جنت ، شد یوسف تو آزاد
بشتاب و خود ببین که ، او کرده از غمت یاد
جسمش به تخته ی در ، مانده به جسر بغداد
حور و ملک نماید ، در ماتمش چه فریاد

از داغ و محنت او ، گریان شد آسمان ها
از سوز غربت او ، بر لب رسیده جان ها

باب امام رضا و ، معصومه جان فدا کرد
بس که عدو شب و روز ، دائم بر او جفا کرد
دل را ز داغ مادر ، پر خون و مبتلا کرد
در وقت دادن جان ، یادی ز کربلا کرد

او که به یاد زهرا ، آن ماه عالمین است
والله قاتل او ، داغ غم حسین است

************

اشعار شهادت موسی بن جعفر علیه السلام _  حسین ایمانی

زندان به حال زار موسی گریه می کرد
زنجیر و غُـل بر دست آقا گریه می کرد

وقتی عزیــــز فاطمه تشییع می شد
پای ِ جنازه داشت زهرا گریه می کرد

سلطان رأفت زد گریــبانْ چاک از غم
افلاک بر احوالِ آقـــا گریه می کرد

آرایه های بی کسیهایِ کریـــــمه
تکمیل شد از هجر بابا گریه می کرد

می گفت شهری با کنایه خارجی رفت!!!
زینب به یاد شامْ آنجا گریه می کرد

جسم کفن پوش امیر عشق بر دست
ارباب بی غسل و کفنها گریه می کرد

هر کس که آمد بر حریمش تسلیت گفت
معصومه یاد قامتی تا … گریه می کرد

در کاظمین شور حسینی بود بر پا
صاحب زمان آمد تماشا گریه می کرد

باب الحوائج شد که ما حاجت بخواهیم
او از فراق دلبــــرِ ما گریه می کرد


****************

اشعار شهادت موسی بن جعفر علیه السلام _  حسین ایمانی


آنـْقدر بی رمق شده بودی که جز عبا
پیدا نبود از تــو به هنگام سجده ها

زندان به حال و روز تو هر روز گریه کرد
شد با کنایه روزه یِ هر روزه یِ تو  وا

بدکاره را عبادت تو سر به راه کــرد
خوب است با عنایت تو ختم کار ما

مأمور ظالم از غم تو غصِّه دار شد
سنگ است سینه ای که نسوزد در این عزا

جا شد به روی لنگه دری پیکری ضعیف
خواندند مثل بی بیِّ ما خارجی تو را

جسم تو هفت بار کفن پوش شد ولی
ای بی کفن حسین من ای وای کربلا

تو روی دوش شیعه و ارباب روی خاک
سر روی نیزه و بدنش زیر دست و پا

همناله با رضا و کریمه زبان گرفت
در عرش فاطمه که بیا یوسفم بیا

*******************

اشعار شهادت موسی بن جعفر علیه السلام _  محمد حسن بیات لو


تمام  آرزویم هست ببینم بچه هایم را
ببینم  که  خدا  کرده  اجابت  ربنایم را

دراین مدت که زندانم همیشه زاروگریانم
ازاینکه من نمی بینم رخ ماه رضایم را

دلم تنگ است میخواهم کنار دخترم باشم
بیندازد به روی سر دوباره این عبایم را

بگیرم دستهایش را بگیرد دست هایم را
اگرچه خوب میدانم که میگیرد عزایم را

ندارم یک ملاقاتی به غیر یک نفر-آن هم
که با شلاق می آید ببوسد جای جایم را

در اینجا سندی نامرد بلائی برسرم اورد
که جز مردن نمی‌بینم علاج زخم هایم را

ندارم قوتی حتی که برخیزم به روی پا
فشار ضربه ی پایی شکسته ساق پایم را

ندارد روزنی زندان امان ازدست زندانبان
بیا ای مادرم زهرا ببینی کربلایم را


****************

اشعار شهادت موسی بن جعفر علیه السلام _  پوریا باقری

ای زاده ی خَیرُالنّسا ، موسی بنِ جعفر
ای هفتمین نورِ خدا ، موسی بنِ جعفر

ای که نوشته مدحِ نامت را خدایت
تفسیرِ ذکرِ ”هَل اَتیٰ” ، موسی بنِ جعفر

کاری ندارد از شما حاجت گرفتن…
ای دستگیرِ هر گدا ، موسی بنِ جعفر

گفتم که "یا بابُ الحوائج"… لحظه ای بعد…
ناگفته هایم شد رَوا ، موسی بنِ جعفر

تو جانِ ایرانی و ایران خاکِ پایت…
هستیم سلمانِ شما ، موسی بنِ جعفر

یک شاخه گل در قم ، بهشتی در خراسان
هستند روح و جانِ ما ، موسی بنِ جعفر

لطفت همیشه شاملِ احوالِ ما هست
بابُ المرادِ شیعه ها ، موسی بنِ جعفر

زندان کجا و میوه ی قلبِ پیمبر…؟
دشمن نکرد از تو اِبا ، موسی بنِ جعفر

قربانِ قلبِ مهربانت ، یابنَ زهرا
بد کاره را کردی دعا ، موسی بنِ جعفر

بعد از گذشتِ یازده سال از اسیری…
خوشحال کن معصومه را موسی بنِ جعفر

قدری نفس را تازه کن ، برخیز آقا…
مرگ از خدا خواهی چرا؟ موسی بنِ جعفر

درهای زندان باز شد ، یا ربّ! گواهی…
کشته شد از زهرِ جفا ، موسی بنِ جعفر

یک تخته پاره ، چند بَرده زیرِ آن بود
بدجور حقّت شد اَدا ، موسی بنِ جعفر

هذا امامُ الشّیعیان … ای اهلِ عالم
عالم شده غرقِ عزا ، موسی بنِ جعفر

"سوقُ الرّیاحین" شد مزارت آخرُالاَمر
بر شیعیانت مرحبا ، موسی بنِ جعفر

ای وای از داغِ عظیم کربلا و…
انگشتر و رأسِ جدا ، موسی بنِ جعفر

غسل و کفن داده تو را شاهِ خراسان
اما حسینِ کربلا… ، موسی بنِ جعفر

عمّامه و انگشتر و پیراهنش رفت…
یک دشتْ بی شرم و حیا ، موسی بنِ جعفر

با نعلِ تازه رَد شدند از پیکرِ او…
بالای مقتل ، سینه میزد مادرِ او…


****************
اشعار شهادت موسی بن جعفر علیه السلام _  رضاباقریان

زیر یک تکّه عبا پر زدنش را دیدم
اتفاقی، ردِ زنجیر تنش را دیدم

رطبی خورد و، به زهری جگرش را سوزاند
بعد از آن رنگِ عقیق یمنش را دیدم

راه می رفت، ولی سرفه زمینش می زد
اینچنین بود که ضعف بدنش را دیدم

ساق پاهای ترک خورده اش آرام شکست
زیر این سلسله ها لِهْ شدنش را دیدم

لگدی سجده ی طولانیِ او را که شکست
ناگهان لاله ی سرخ دهنش را دیدم

آنقدَر سلسله با مفصله درهم شده بود
که در این مرحله خون کفنش را دیدم


*****************

اشعار شهادت موسی بن جعفر علیه السلام _  رضا باقریان

بی خود نماز مرد، نشسته نمی شود
یا دست پر ورم که شکسته نمی شود

سِنِ زیاد، عاقبتش مو سفیدی است
بی خود کسی ز عمر، که خسته نمی شود

حتماً کسی نماز شبش را شکسته است
سجاده ی امام که بسته نمی شود

زندان که جای زندگیِ این امام نیست
این هتک حرمت است، نه این احترام نیست

همچون حسین پیروهنش پاره پاره شد
با میخِ تخته پاره تنش پاره پاره شد

آقای ما اگرچه شکسته مفاصلش
جدَّش کنار سینه زنش پاره پاره شد

با میخ و تیر و نیزه، که فرقی نمی کند
فرزند فاطمه بدنش پاره پاره شد

هرچند پیروهن به تنش پیروهن نشد
مانند شاه کرببلا بی کفن نشد


***************

اشعار شهادت موسی بن جعفر علیه السلام _  رضا باقریان

ما خاک پای عترت موسی بن جعفریم
زیر لوای عترت موسی بن جعغریم

آسوده خاطریم و نداریم دلهره
تا مبتلای عترت موسی بن جعفریم

روز ازل به سینه ما اشکمان نوشت
کهنه گدای عترت موسی بن جعفریم

تا رعیتیم و روزی ما دست فاطمه است
غرق عطای عترت موسی بن جعفریم

این نوکری همیشه بود افتخار ما
عبد سرای عترت موسی بن جعفریم

هم مستمند مرحمت این عشیره ایم
هم آشنای عترت موسی بن جعفریم

با اینکه روسیاه گناهیم، گرمی
بزم عزای عترت موسی بن جعفریم

با این دو زمزمی که خدا داده، تا ابد
گنجینه های عترت موسی بن جعفریم


******************

اشعار شهادت موسی بن جعفر علیه السلام _  رضا باقریان

کنج قفس نشسته سرش را گرفته است
زهر جفا توان بال و پرش را گرفته است

سوز عطش، تمام تنش را کبود کرد
ضعفی قنوت هر سحرش را گرفته است

زنجیر پا و، زخم سر و، درد پهلویش
از ریشه نایِ برگ و برش را گرفته است

با ساق پای زخمیِ خود راه می رود
با دست پر ورم جگرش را گرفته است

بعد از نماز، گریه ی او بی دلیل نیست
آری، بهانه ی پسرش را گرفته است

دستی میانِ کنده و زنجیر، غرق خون
دست دگر دو چشم ترش را گرفته است

فریادِ یاحسین که پیچید در فضا
زخمی صدای پر شررش را گرفته است

آنقدر تازیانه تنش را سیاه کرد
مانند فاطمه کمرش را گرفته است

یک اتفاق موی سرش را سفید کرد
روضه، فضای دور و برش را گرفته است

این بال و پر شکسته عزادارِ فاطمه است
کنج قفس نشسته سرش را گرفته است

*****************

اشعار شهادت موسی بن جعفر علیه السلام _ رضا باقریان

بی مروت در نمازم ساق پایم را شکست
عاقبت در سجده مُهرِ کرببلایم را شکست

نیمه شب آمد مرا از خواب بیدارم کند
در دعا بودم، ولی قلب دعایم را شکست

کنده و زنجیر، اعضاء مرا لِهْ کرده بود
باز هم هر استخوان جا به جایم را شکست

گریه می کردم برای مادرم، افسوس که…
با لگد این بار هم آمد صدایم را شکست

پنجنه اش را باز کرد و موی من را هم کشید
مجلس اشکم میانِ نینوایم را شکست

با سلاح بد زبانی مادرم را یاد کرد
اینچنین در گوشه ی زندان بهایم را شکست

بارها با تازیانه رو به روی من نشست
ظالمانه می زد و دست عطایم را شکست


******************

اشعار شهادت موسی بن جعفر علیه السلام _  حسن لطفی

در گوشه ای شکسته زِ آوارِ بی کَسی
تنها اسیر و خسته و بی آشنا منم
یلدا ترین شب است شبِ این سیاه چال
پیر و نحیف و بی کَس و بی همصدا منم

با خشت هایِ سنگی و با میله های خویش
زندان به حالِ  روز و شبم گریه می کند
خون می چکد زِ حلقه و می سوزم از تَبَم
زنجیر هم به سوزِ تَبَم گریه می کند

پوسیده پیکرم که در این چهارده بهار
در تنگنایِ سرد و نموری فتاده ام
از بارِ حلقه های ستم خُرد گشته ام
دور از شعاع کوچک نوری فتاده ام

چشمم هنوز خیره به در باز مانده است
خونابه بر لبم پی هر آه آمده
گویی فرشته است که در باز می کند
اما نه باز قاتلم از راه آمده

اینبار هم به ناله یِ من خنده می زند
دستی به زخم تازه ای زنجیر می کشد
با هر نفس به کُنجِ لبم خون نشسته است
با هر تپش تمام تنم تیر می کشد

چشمم به میله های قفس خو گرفته است
کِی می شود که خنده به رویِ رضا زنم
کو دخترم که باز بخندد برابرم
کِی می شود که شانه به موی رضا زنم

ای بی حیا ترین که مرا زجر می دهی
در زیر تازیانه چنین ناروا مگو
خواهی بزن دوباره مرا یا بکش مرا
اما بیا به مادر من ناسزا مگو

 

****************


برای ارتباط با ما در کانال تلگرام  اینجا  کلیک بفرمایید
 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.