اشعار وفات حضرت ام کلثوم سلام الله علیها – یوسف رحیمی


در علم و فضیلت و ادب دریایی
در عصمت و صبر و حلم بی همتایی
سجاده‌ی تو شمیم کوثر دارد
تو آینه‌ی ‌حقیقی زهرایی
**
ای روح زلال! نور کوثر داری
تو عطر گل یاس پیمبر داری
در حجب و حیا آینه‌ی فاطمه ای
در وقت خطابه شور حیدر داری
**
ای پشت و پناه قافله، چون زینب
همراز نماز نافله، چون زینب
در شام نیفتاده ای از پا، بانو
یک لحظه در این مقابله چون زینب
 **
هر چند که بی صبر و قراری بانو
هر چند غریب و داغداری بانو
در کوفه‌ی بی کسی و شام غربت
چون کوه وقار استواری بانو
**
در روز دهم چو شمع افروخته ای
در آتش بی کسی و غم سوخته ای
تا سرحد جان حمایت از مولا را
از مادر خود فاطمه آموخته ای
**
از دیده اگرچه خون دل افشاندی
آن روز تمام کوفه را لرزاندی
ای دخت علی، هیمنه‌ی کوفی ها
می ریخت به هر خطابه که می خواندی
**
آن روز رسیده بود جانت بر لب
می سوخت تمام پیکر تو در تب
پروانه صفت گرم طواف عشقی
ذکر لب خسته‌ی تو: زینب زینب
**
آن ماتم بی کرانه را معنا کن
آن غربت جاودانه را معنا کن
یک بار برای زائرانت بانو
تو ضربه‌ی تازیانه را معنا کن
**
شش ماه شبیه روضه خوان می خواندی
از غربت و داغ بی کران می خواندی
از نیزه و قتلگاه و خون می گفتی
از طشت طلا و خیزران می خواندی


**********************

اشعار وفات حضرت ام کلثوم سلام الله علیها – محمد جوادپرچمی

عاشقان در حجاب یکدگرند
پرتو آفتاب یکدگرند
گاه تصویر قاب یکدگرند
همه زیر نقاب یکدگرند
 
سعی دارند جلوه کم بکنند
خویش را وقف نام هم بکنند
 
فاطمیّات یارهای هم‌اند
هر کدام افتخارهای هم‌اند
همه آئینه‌دارهای هم‌اند
دفن بین مزارهای هم‌اند
 
گاه زینب؛ گه ام کلثومند
هم‌طراز امام معصومند
 
این قبیله عجیب با ادبند
پیش هم ایستاده در عقبند
همگی غرق ذات، منقلبند
در ظهور صفات، هم نسبند
 
همگی در الست زاده شدند
همه پرچم به دست زاده شدند
 
می‌نویسم من از شما خانم
می‌بری تا خدا مرا خانم
تو بزرگی و ما گدا خانم
السّلامُ علیکِ یا خانم
 
ما گرفتار  بام‌های توایم
از ولادت غلام‌های توایم
 
عصمت کامله تو را خوانند
عابده، فاضله تو را خوانند
عالمه، عامله تو را خوانند
حیدر قافله تو را خوانند
 
کوه توحید منجلی هستی
زینب دوم علی هستی
 
متشرع به دین و باور خود
متواضع کنار خواهر خود
تا شدی همره برادر خود
متوسّل شدی به مادر خود
 
اقتدار حرم به دست تو بود
بعد عباس علم به دست تو بود
 
گریه بین شرار می‌کردی
شعله‌ها را مهار می‌کردی
پابرهنه فرار می‌کردی
دختران را سوار می کردی
 
همه‌جا کشتی نجات شدی
سر پناه مخدَّرات شدی
 
نان خود را به دختران دادی
سهم خود را به دیگران دادی
تو تسلّی به مادران دادی
معجرت را به خواهران دادی
 
گیسوی سوخته نقابت شد
گوشه‌ی آستین حجابت شد
 
به کجا کارها کشیده شده
سر بازارها کشیده شده
به پَرت خارها کشیده شده
معجرت بارها کشیده شده
 
خواهرت دیر کرد و افتادی
چادرت گیر کرد و افتادی
 
تا ز گودال سر در آوردی
خویش را نزد خواهر آوردی
سوی او دیده‌ی تر آوردی
رو به سوی برادر آوردی
 
خواهرانه به هم کمک کردید
نیزه را از گلو در آوردید


*********************

اشعار وفات حضرت ام کلثوم سلام الله علیها – پوریا باقری

بیگانه نیستم ، ولی بی لیاقتم
در نوکری به محضرتان کم سعادتم

انقدر معرفت ز وجودِ شما کم است
بعضاً نوشته اند که وجودِ تو مبهم است

تو بی کران ترین نفسِ خواهرت شدی
در شام و کوفه یار و کَسِ خواهرت شدی

تو پا به پای زینب و یک کاروانِ عشق
غربت کشیده ای دَمِ دروازه ی دمشق

در کربلا مقابلِ چشمانِ مضطرت
پاشیده شد ز هم ، تَنِ پاکِ برادرت

رأسِ بریده دیده ای و نیزه دیده ای
کِی از حسینِ خود ، تو دلت را بریده ای

هم کَعبِ نیزه خورده ای از نانجیب ها
هم دیده ای حکایتِ شَیبُ الخَضیب ها

گودال رفته ای و غمش را چشیده ای
تو کمتر از مصیبتِ زینب ندیده ای

همراهِ فاطمه به سر و سینه میزدی
حرفی ز بی کسیِ خود اما نمیزدی

بانوی کربلا ، سر و جانم فدایتان
من را ببخش که کم نوشتم برایتان

اصلا خودِ تو خواسته ای اینچنین شود
تا زینبت یگانه صبورای دین شود

مانندِ مجتبی که خودش را غریب کرد
ذکرِ حسین را به لبانم مُجیب کرد

مانند او که خواست حسینی شود جهان
میخواست کربلا بشود قبله ی زمان

بانو تو هم فداییِ ایمانِ زینبی
محوِ صدای گرمِ حسین جانِ زینبی

ای کوثرِ علی ، تو خودت جانِ عفتی
هم کُفْوِ زینبی و تو هم کوهِ عصمتی

دستِ مرا بگیر که آماده ام کنی
تا رهسپارِ دائمِ این جاده ام کنی

ما را مدافعینِ حَرَم آفریده اند
از نوکرانِ خانِ کَرَم آفریده اند

لطفت همیشه شاملِ احوالِ نوکرت
جایم بده به زیرِ پَرَت ، جانِ مادرت


********************

اشعار وفات حضرت ام کلثوم سلام الله علیها – قاسم صرافان

تا بوسه ی خنجری به حلقوم نشست
بر نیزه، سر امام مظلوم نشست
تنها نه فقط میان رگ های حسین
آن نیز ، به قلب امّ کلثوم نشست

***

چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بی تابت چه دیدند؟
که زیر سایه ی ا مّ المصائب
تو را اخت المصائب آفریدند

***

آن زینب او، عزیز مردم شده است
این فاطمه اش، ملیکه ی قم شده است
افسوس ! که نام « امّ کلثوم » فقط
مانند مزار مادرش، گم شده است


*******************

اشعار وفات حضرت ام کلثوم سلام الله علیها – محمدجواد غفاریان


نام بلند خویش به دنیا گذاشتی
با داغ خود غمی روی دلها گذاشتی

بعد از حسین قلب پریشان خویش را
در کربلای خون خدا جا گذاشتی

پشت سر امام زمان غریب خود
تصویر عشق را به تماشا گذاشتی

حیران و مات صبر و رضای تو روزگار
وقتی به روی غصه و غم پاگذاشتی

کوفه اسیر نطق علی گونه ی تو شد
داغی بزرگ بر دل اعدا گذاشتی

با خطبه ای که خواندی و کردی عزا به پا
پا جای حضرت زهرا گذاشتی

زینب قرار بود کند شام را خراب
حرمت به نام زینب کبری گذاشتی

بازار شهر کوفه کجا و شما کجا
باور نمیکنم قدم آنجا گذاشتی

ای همدم رباب تو با اشک وناله ات
مرهم به قلب مادر تنها گذاشتی

گفتی به راس بر روی نیزه برادرم
از چه رقیه را تک وتنها گذاشتی

تو داغدار بی کفن کربلا شدی
گریان و بی قرار شه سر جدا شدی

***********************

اشعار وفات حضرت ام کلثوم سلام الله علیها – مجید تال

از قرائن این چنین پیداست در را دیده است
ما شنیدیم، او ولیکن چل نفر را دیده است

قبل ضربت خوردن مولاو شاید قبل تر
بارها در کوچه ها داغ پدر را دیده است

آنکه عمری با حسن خون جگر را خورده بود
بین تشتی عاقبت خون جگر را دیده است

صبر پنهان داشت در کرب و بلا از این جهت
دور از چشم همه رنج سفر را دیده است

در که جای خود، پدر که جای خود، در شهر شام
چل نفر که هیچ از این بیشتر را دیده است

ام کلثوم است یا زینب نمی دانم کدام!
دور خواهر خواهری چندین نفر را دیده است

بارها این شرم بی اندازه او را می کشد
اینکه زینب پیش او داغ پسر را دیده است

شرم او یک بار اما می کشد او را دو بار
اینکه هم در دشت هم در تشت سر را دیده است

*******************

اشعار وفات حضرت ام کلثوم سلام الله علیها – علیرضا خاکساری


یا علی گفتی و غم آغاز شد
ناگهان قفل زبانم باز شد

یاعلی گفتی همین اعجاز توست
یاعلی پروانه ی پرواز توست

سایه ات را بر سرم انداختی
یک نگه بر دفترم انداختی

تا تو لیلای منی مجنونتم
دختر شیر خدا ممنونتم

با نگاه تو تبانی میکنم
تا قیامت روضه خوانی میکنم

ام کلثومی و دل در بند توست
شمس گیتی روی گردنبند توست

ام کلثومی به عالم سروری
با نگاهت از همه دل می بری

از ازل آرام جان زینبی
خواهر شیرین زبان زینبی

پیش تو ام البنین رو میزند
محضرت عباس زانو میزند

ام کلثومی و امّید همه
یادگار ماندگار فاطمه

ام کلثومی و طاووس علی
ام کلثومی و ناموس علی

هم طراز تو در این عالم نبود
سهم تو چیزی به جز ماتم نبود
کاش از چشم و نظر میگفتی و…
از همان روز خطر میگفتی و…
کاش از هیزم به دستان لعین
از نگاه شعله ور میگفتی و…
شاهد غم های مادر بوده ای
کاش از سقط پسر میگفتی و…
کاش میگفتی تو از ضرب لگد
کاش از درد کمر میگفتی و…
کاش از دست زمخت ثانی و
درد گوش و درد سر میگفتی و…
کاش آن شب در پس تابوت او
با همان سوز جگر میگفتی و…

" ….خدا مادرم را کجا میبرند…..گمانم برای شفا میبرند…."

روضه ات یک بام دارد دو هوا
گه مدینه میروم گه کربلا

عمه جان نیمه جان یادش بخیر
فتنه های کوفیان یادش بخیر
ناله میکردی و بر سر میزدی
"أَلاَمان" و "أَلاَمان" یادش بخیر
مأمن اطفال آغوش تو بود
گریه های کودکان یادش بخیر
میکشیدی خار از پایی برون
گریه میکردی چنان یادش بخیر
بازویت را کعب نی ها میزدند
تازیانه و سنان یادش بخیر
کوچه وبازار و سنگ و ناسزا
در میان شامیان یادش بخیر

حال داری با قدی خم میروی
داری ای منظومه ی غم میروی
از تمام رنج دنیا خسته ای
سوی آقای محرم میروی

میسرایی یاد آن هامون خون
زیر لب "… إنا الیه راجعون "

********************

اشعار وفات حضرت ام کلثوم سلام الله علیها – رضا قربانی

خواهر مجتبی چه مظلوم است
غربتش از عزاش معلوم است
روضه خوان امام معصوم است
فاتح شام و کوفه کلثوم است

همه جا پا به پای زینب رفت

در صفاتش جلال میبینم
حب او را کمال میبینم
چشمه اش را زلال میبینم
رتبه اش بی مثال میبینم

همه جا پا به پای زینب رفت

مثل زینب وقار بابا بود
کوه صبر و حیا و غمها بود
در رشادت شبیه زهرا بود
خطبه اش ذوالفقار مولا بود

همه جا پا به پای زینب رفت

پیش نطقش وقار میریزد
جگر روزگار میریزد
عزت و اقتدار میریزد
رنگ و روی بهار میریزد

همه جا پا به پای زینب رفت

جلوه ی نور پنج تن بوده
گاه زهرا گهی حسن بوده
اسدالله بت شکن بوده
شاهد غارت بدن بوده

همه جا پا به پای زینب رفت

آنقدر گریه کرده پیر شده
بی حسین از زمانه سیر شده
غصه اش غصه ی حصیر شده
با چه وضعیتی اسیر شده

همه جا پا به پای زینب رفت

گرچه با ناقه های عریان رفت
به هواداری سلیمان رفت
جنگ خطبه شد و به میدان رفت
دو سه شب شهر کوفه زندان رفت

همه جا پا به پای زینب رفت

روی نی آفتاب را دیده
دور گردن طناب را دیده
گریه های رباب را دیده
خیرران و شراب را دیده

همه جا پا به پای زینب رفت

روضه با اشک شور میگوید
از درخت و تنور میگوید
از مسیر عبور میگوید
ماجرا را به زور میگوید

همه جا پا به پای زینب رفت

شامیان سد راه میکردند
دختران را نگاه میکردند
هتک حرمت به شاه میکردند
بین مجلس گناه میکردند

همه جا پای به پای زینب رفت

********************

اشعار وفات حضرت ام کلثوم سلام الله علیها – مهدی رحیمی (زمستان)

هر آنکه آمده را رهگذر تصور کن
چهل نفر همه را شعله ور تصور کن

ببند چشم و ببین چکمه ای بلند شده
و بعد فاطمه را پشت در تصور کن

برای اینکه بفهمی چطور شد روضه
فضای حادثه را تنگ تر تصور کن

برای خاطر محسن بیا و حیدر را
برای دفعه پنجم پدر تصور کن

و بعد حادثه را تا به کربلا برسان
کنار عمه ولی همسفر تصور کن

برای این زن تنها که ام کلثوم است
به وقت جنگ عمو را پسر تصور کن

برای آنکه بفهمی کی است این خانم
فرشته را به لباس بشر تصور کن

علی و فاطمه و زینب و حسین و حسن
خلاصه کن همه را یک نفر تصور کن

کنار زینب کبری به هر فراز و فرود
از این به بعد علیِّ دگر تصور کن

از این به بعد هر آنجا که می زنند او را
کنار زینب کبری سپر تصور کن

پس از حسین بمیرم مخدراتش را
به مجلسی همه را در خطر تصور کن

*****************

اشعار وفات حضرت ام کلثوم سلام الله علیها – سید پوریا هاشمی

مور را رخصت تمجید سلیمان ها نیست
پیشگاه کرمت عرصه ی جولان ها نیست

از کرامات فراوان تو خوبان ماتند
اینهمه حسن در اندیشه ی انسان ها نیست

باید ادیان پی اوصاف تو تحقیق کنند
گفتن از شخصیتت وسع مسلمان ها نیست

عصمت از فاطمه داری که مطهر شده ای
احتیاجی پی این امر به برهان ها نیست

شعر اگر بهر تو کم گفته شده خرده مگیر
سیر اوصاف تو در قدرت عمان ها نیست

نقش تو نیست کم از زینب کبری بانو
گرچه حک نام تو در صفحه ی اذهان ها نیست

شام زیر لگد خطبه ی تو جان میداد
مثل تو هیچکسی فاتح میدان ها نیست

رمز عرفان اثر سجده ی پیشانی توست
احتیاجی سر این سفره به عرفان ها نیست

خواستی تا همه جا صحبت زینب باشد
مدح و مرثیه اگر از تو به دیوان ها نیست

ام کلثوم شدن زینب و زهرا شدن است
حرف عشق است در آن صحبت عنوان ها نیست

ازدواج تو و نمرود مدینه؟ هیهات
نخی از چادر تو قسمت شیطان ها نیست

نمک سفره ی افطار پدر هستی تو
لذتی بی تو در این شیر و در این نان ها نیست

میشود گفت ز تو از غم و درد تو نگفت؟
مدح خوب است ولی مکفی گریان ها نیست

یوسفت در عوض چاه به گودال افتاد
چون تو دلسوخته در یثرب و کنعان ها نیست

سر و سامان تو را نیزه ای از پا انداخت
خیمه ی سوخته جای سر و سامان ها نیست

نازپرورده ی دستان پر از مهر علی
شأن تو ناقه ی عریان و بیابان ها نیست

دورتادور تو با هلهله جمعیت بود
بزم می، طشت طلا، جای پریشان ها نیست

هرچه گفتم کمی از قدر و مقام تو نشد
مور را رخصت تمجید سلیمان ها نیست

 

******************

برای ارتباط با ما در تلگرام اینجا  کلیک بفرمایید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.