اشعار ولادت امام حسن عسگری علیه السلام  – محمود ژولیده

آن دلبری که بندگی ات را روا نوشت
مارا غلام حلقه به گوش شما نوشت

روز ازل مربی اشراق عاشقی
نام تو را به صفحه ی دلهای ما نوشت

آن خالقی که مهر تو را مُهر سینه ساخت
با لوح دل حدیث تو را آشنا نوشت

با جوهر طلا به شبستان آسمان
وصف تو را به خط جلی کبریا نوشت

با جان و دل ولایت تو خو گرفته است
خلاق عشق بندگی ات را سزا نوشت

صدها طواف،بی تو نیارزد به ارزنی
چون کعبه را به کوی شما مبتلا نوشت

بعد از خدا کریم ترینی امام من
از بس خدا به دست کریمت ثنا نوشت

آن خالقی که عادت احسان دهد تو را
دل را گدای سامره ی هل اتا نوشت

ما را غلام همت تو آفریده اند
ریزه خوران دولت تو آفریده اند

ای از کرشمه های تو روی بهار سبز
وز غمزه ی نگاه تو لیل و نهار سبز

تا زیر سایه ی تو کند عشق زندگی
باشد برای شیعه همه روزگار سبز

بی حسن تو بهشت صفایی نمیگرفت
جنات تجری است به آن نو بهار سبز

ای پرچمت به بام نظام جهان سه رنگ
لعل تو سرخ و چهره سپید،اقتدار سبز

این دل ز شرب آب ولای تو زنده است
باشد همیشه دور و بر چشمه سار سبز

از رعد و برق غمزه ی مژگان عاشقت
ابر بهار و عاطفه ی بیقرار سبز

گل میدمد ز مقدم خورشیدی شما
پشت لب فلک ز تو ای گلعذار سبز

بازار سرد منتظران از تو گرم شد
دارد هلال شیعه عجب انتظار سبز

شیعه دگر بهانه به دشمن نمیدهد
با دیدن بقیع دگر تن نمیدهد

تو محور حدیث شریف زعامتی
چشم و چراغ دین و اساس امامتی

احکام اهل بیت به تو میشود درست
در خاندان وحی چه والا اقامتی

روشن ترین چراغ هدایت به دست توست
تو قله ی امامت و دین را علامتی

ای زاده ی خلیل خلیلان بت شکن
در آتش فراق چه برد و سلامتی

هرچند در حصاری و تبعید جای توست
تو مظهر مقاومت و استقامتی

ای در برابر همه ی کفر یک تنه
الحق که مثل فاطمه کوه شهامتی

محراب از نماز تو بالا بلند شد
ای مقتدای سرو چه خوش قد و قامتی

شد خوشه ی طلایی گندم ز گونه ات
ای سفره دار عشق عجب با کرامتی

ای نور تو هماره نگهدار شیعیان
دلسوزی ات امان من النار شیعیان

دست قلم به پای ثنایت نمیرسد
مهر فلک به گرد عبایت نمیرسد

مهر و مه از افاضه ی ذرات نور توست
دست ستاره بر کف پایت نمیرسد

باید سپرد دست عنان را بدست تو
بی تو کسی به مرز هدایت نمیرسد

آن مدعی که از تو اطاعت نمیکند
دستش تهی است چون به عطایت نمیرسد

حتی اگر امارت عالم شود نصیب
بی حکم تو کسی به کفایت نمیرسد

آب حیات چشمه ی مهر و محبتت
به تشنگان بدون عنایت نمیرسد

تردید در امامت تو هرکه میکند
دستش به ریسمان ولایت نمیرسد

هرکس که بر ولی شما اعتنا نکرد
عهدش به روز عهد و وفایت نمیرسد

مهدی اگر دعا نکند وای بر دلم
دل را اگر صدا نکند وای بر دلم

**********

اشعار ولادت امام حسن عسگری علیه السلام  – علی اکبر لطیفیان

 
آنقدر آمدند و گرفتارتان شدند
خاک شما شدند و هوادارتان شدند
 
زیباترین اهالی دنیای عشق هم
یوسف شدند و گرمی بازارتان شدند
 
لطف شماست اینکه تمامی انبیا
بالاتفاق سائل دربارتان شدند
 
آنها که پای منت چشم کریمتان
بی سر شدند تازه بدهکارتان شدند
 
این بالهایی که زیر بت عشق سوختند
خاک تبرک در و دیوارتان شدند
 
نفرین به آنکه مهر تو را سرسری گرفت
یا آنکه حاجت از حرم دیگری گرفت
 
ای جلوه خدایی بی انتها حسن
خورشید روشن سحر سامرا حسن
 
بی تو عبودیت به خدا بت پرستی است
نور خدا مکمل توحید ما حسن
 
امشب عروج زخمی بال مرا ببر
تا سامرا ، مدینه ، نجف ، کربلا ؛ حسن
 
در بین خانواده زهرای مرضیه
باید شوند تمام علی زاده ها ؛ حسن
 
زنجیره ی محبت زهراست دین من
با یک حسین و چار علی و دوتا حسن
 
سوگند میخوریم خدا لشگری نداشت
روی زمین اگر حسن عسگری نداشت
 
آنکه مرا فقیر حرم میکند تویی
یک التماس پشت درم میکند تویی
 
آنکه در این زمانه ی بی اعتبارها
با یک سلام معتبرم میکند تویی
 
آنکه برای پر زدن سامرایی ام
هرشب دعا برای پرم میکند تویی
 
آنکه مرا برای خودش خانه خودش
با یک نگاه ، در به درم میکند تویی
 
آنکه تو را همیشه صدا میکند منم
آنکه مرا همیشه کرم میکند تویی
 
شکرخدا گدای امام حسن شدم
خاکی ترین کبوتر باغ حسن شدم
 
تو کیستی که سائل تو جبرئیل شد
دسته فرشته پای ضریحت دخیل شد
 
تو کیستی که جدّ نجیب پیمبرت
مهر تو را به سینه گرفت و خلیل شد
 
تو کسیتی که حضرت موسی عصا به دست
ذکر تو را گرفت اگر مرد نیل شد
 
اصلی که پا گرفت بدون تو فرع فرع
فرعی که پا گرفت کنارت اصیل شد
 
تنها خدا به خانه ی تو آفتاب داد
بعدا تمام زندگی ات نذر ایل شد
 
امشب دعا کنید ظهوری کند مرا
تا اینکه میهمان حضوری کند مرا
 
امشب دعا کنید بیاید نگار ما
آیات روشنایی شبهای تار ما
 
امشب دعا کنید بیاید در این خزان
فصل گلاب فاطمه فصل بهار ما
 
امشب دعا کنید بیاید گل خدا
تا اینکه این بهار بیاید به کار ما
 
امشب دعا کنید بیاید ز راه دور
مرکب سوار آل علی تک سوار ما
 
آنکه اگر نبود دلم فاطمی نبود
حتی نبود سجده ی سجاده یار ما
 
زهرا هنوز دست به پهلو کند دعا
زهرا کند دعا که بیایی کنار ما
 
 
*************
 
اشعار ولادت امام حسن عسگری علیه السلام  – جواد پرچمی

 
پَرِ شکسته به بالا نمی رسد هرگز
تلاش می کند اما نمی رسد هرگز
 
کبوتری که هوایی نشد در این وادی
به آسمان تمنا نمی رسد هرگز
 
اگر اجازه نیاید که تا ابد معشوق
به سوی خانه لیلا نمی رسد هرگز
 
چنان مقام به عشاق می دهد الله
به فکر مردم دنیا نمی رسد هرگز
 
مقام و سلطنت و پادشاهی عالم
به پای رعیتی ما نمی رسد هرگز
 
و بی ولای تو و خانواده ات آقا
کسی به عالم معنا نمی رسد هرگز
 
بدون گوشه ی چشم تو شیعه در محشر
به خاک بوسی زهرا نمی رسد هرگز
 
مسیح آل محمد ، مسیح زهرایی
به گرد پای تو عیسی نمی رسد هرگز
 
پَرَم به شوق هوای تو وا شده آقا
کبوتر تو به سویت رها شده آقا
 
زمان مستی ما انتها ندارد که
مریض عشق تو بودن دوا ندارد که
 
بهشتِ من تویی آقا، بهشت را چه کنم
بهشت بی گُلِ رویت صفا ندارد که
 
نمی دهم به بهشت خدا حریم تو را
بهشت قد حریم تو جا ندارد که
 
فدای بنده نوازی و مهربانی تو
سرای لطف تو شاه و گدا ندارد که
 
کجاست حاتم طایی ببیند اینجا را
کسی شبیه تو دست عطا ندارد که
 
سرای توست پذیرای آرزومندان
کسی به قدر تو حاجت روا ندارد که
 
میان این همه القاب نیک هیچ اسمی
صفای کنیه ابن الرضا ندارد که
 
تویی که آینه حی ذوالمَنَنت خوانم
عزیز قلب رضایی تو را حسن خوانم
 
امام عسگری، آقا، امیر، مولانا
دو دست خالی ما را بگیر، مولانا
 
گدای نیمه شب، بین این گذر هستم
بیا و توشه بده بر حقیر مولانا
 
نگاه روشن خود را ز ما دریغ مکن
منم به دام نگاهت اسیر مولانا
 
به نفس سرکش و طغیان گرم نگاهی کن
دعا نما که شوم سر به زیر مولانا
 
بصیرتی بده آقا که راه کج نروم
تویی تو آینه ی یا بصیر مولانا
 
به کوری همه دشمنان، خدای کریم
نوشته نام تو را از غدیر مولانا
 
تویی که چشمه ناب معارفی آقا
کمال سیر و سلوک هر عارفی آقا
 
هر آنچه ناز فروشی تو، مشتری هستم
میان صحن تو دنبال نوکری هستم
 
دعای بال قنوتم که مستجاب شدم
که تحت رایت عشقم پیمبری هستم
 
هزار مرتبه مدیون ربنای تو ام
اگر که شیعه مجنون حیدری هستم
 
به انقلاب و نام خمینی همیشه محتاجم
به یاد خون شهیدان کوثری هستم
 
چه منتی به سر من نهاده دست شما
که تابع سخن رهبری هستم
 
شباهتی است میان دل من و دل تو
شباهتی است که مثل تو مادری هستم
 
به روز حشر کشم نعره های مستانه
که من غلام غلامان عسگری هستم
 
مجیر آل رسولی مدد ابالمهدی
فروغ چشم بتولی مدد ابالمهدی
 
عطش میان حرم رود نیل می گردد
سرشک دیده ما سلسبیل می گردد
 
کسی که زائر قبر غریبتان باشد
میان آتش غمها خلیل می گردد
 
ندارد هیچ تعجب که در کنار شما
کبوتر حرمت جبرئیل می گردد
 
به حج نرفته ای اما طواف درگاهت
هزار حج خدا بی بدیل می گردد
 
به حلقه های ضریحی که نیست در حرمت
دل شکسته زائر دخیل می گردد
 
دوباره پای برهنه به جاده می آئیم
به سوی صحن و سرایت پیاده می آئیم
 

 
************
 
اشعار ولادت امام حسن عسگری علیه السلام  – محمد بیابانی

 
دوباره عشق سمت آسمان انداخت راهم را
نگاهی باز می گیرد سرِ راهِ نگاهم را
کدام آغوش بین خویش جا داده است ماهم را
که برگردانده امشب سوی دیگر قبله گاهم را
 
من امشب حاجی این قبله این قبله نما هستم
من امشب بنده مولایِ سُرِّ من رَاَی هستم
 
درون سینه ام انگار شور دیگری دارم
به لطف ساقی امشب در سبویم کوثری دارم
به دستی زلف یار و دست دیگر ساغری دارم
شرابی ناب از انگورهای عسکری دارم
 
من امشب عشق را تکرار در تکرار می خوانم
حسن جانم حسن جانم حسن جانم حسن جانم
 
وزیده از پگاهِ شهر پیغمبر نسیمی که
رسیده سالهایی قبل همراه شمیمی که
تمام شهر را پُر کرد آن فیضِ عظیمی که
خبر داده است باز از جلوه ی دست کریمی که
 
همان خُلق و همان خو در جمالش منجلی باشد
که مثلِ آن حسن ، آرامِ جانِ این علی باشد
 
نگاهت چون مسیحاییست که بر مرده ها جان است
که گاهی لرزه بر اندام مأمورانِ زندان است
و یا ابریست که در آسمان هم حکمِ باران است
بگو این چشم انسان است یا از آنِ یزدان است
 
تو هم جسمی و هم جانی، تو هم ابری و بارانی
صِفاتت گفت یزدانی، خدایی یا که انسانی؟
 
رکاب سامرا را گنبد زرد تو مروارید
حریمت کعبه آمال، قبرت قبله ی امید
گدایان هرکجا هستید، امشب هرچه می خواهید
دخیل عشق بندید از همان جا بر درِ خورشید
 
اگر که سائل شهر مدینه مجتبی دارد
کسی چون عسکری را هم گدای سامرا دارد
 
میایی و برای مهدی ات دلداده می سازی
هزاران عاشقِ در دامِ عشق افتاده می سازی
از اشک دیده ی چشم انتظاران جاده می سازی
برای امرِ غیبت شیعه را آماده می سازی
 
میان پرده، اسرارِ خدا را بی صدا گفتی
برای شیعیانت افضل الاعمال را گفتی
 
 تو آن معنای پروازی که بی تو هیچ بالی نیست
زلال جاری باران لطفت را زوالی نیست
به جز درد فراقِ مهدی ات آقا ملالی نیست
یقیناً جای فرزندِ تو در این بزم خالی نیست
 
دعا کن تا که من هم جمکرانی باشم آقا جان
دعا کن تا ابد صاحب زمانی باشم آقاجان
 
اجازه می دهی امشب تو را ابن الرضا گویم
صفای مرقدِ شش گوشه ات را کربلا گویم
غریب سامرا، از غربت یک آشنا گویم
برایت قصه ی یک مادر و یک کوچه را گویم
 
از آن ابری که زیر ظلمتش پوشاند ماهش را
از آن مادر که بینِ کوچه ها گم کرد راهش را

**********

اشعار ولادت امام حسن عسگری علیه السلام  – رحمان نوازنی

از پنجشنبه های دل من عبور کن
یک روز جمعه چشم مرا غرق نور کن

آقای پنجشنبه ؛ مرا هم نگاه کن
چشمان خیس و غم زده ام را مرور کن

چیزی دگر نمانده به هنگامه ظهور
ما را در این دقایق آخر صبور کن

با آخرین ستاره شبهای انتظار
با یازده ستاره ؛تو در ما ظهور کن

با اشک صیقلی بده ما را و بعد از آن
سنگ سیاه سینه ما را بلور کن

ابن الرضای سوم ما یا ابالحسن
عیدی بده به دست گدا یا ابالحسن

آدم کشیده بود خودش را به التجا
غم هم نشسته بود لب جاده فنا

کشتی نوح هم به تکسر رسیده بود
و می طنید یکسره دور و بر بلا

موسا که رفته بود به دریا عصا به دست
عیسا مرض بود و به ذکر هوالشفا

آتش به قهقهه همه جا گـُـر گرفته بود
آن سو خلیل بود و دو چشم پر از دعا

آن غصه ها و این همه غمها یکی یکی
گشتند کو به کو همه جا را جدا جدا

تا اینکه چشمشان همه افتاد سمت تو
یا نه ! نگاه لطف تو افتاد ابتدا

آن سو نگاه زرد و غم انگیز غصه بود
این سو نگاه سبز و سرور آور شما

از آن به بعد سائل چشمان تو شدیم
و خوانده ایم نام تو را " سُـرّ مَـن رای "

از آن به بعد غم که به ما روی می کند
مائیم و یک نگاه تو آقای سامرا

ابن الرضای سوم ما یا ابالحسن
عیدی بده به دست گدا یا ابالحسن

تا کوچه های سامره مردی نجیب داشت
آری هوای شهر فقط بوی سیب داشت

شبها که در ترنم سجاده می نشست
شبهای عرش حال و هوایی عجیب داشت

هرگاه با دعای فرج اوج می گرفت
زیر لبش ترنم ام یجیب داشت

درد آمد و دوا شد و با یک اشاره گفت:
هر گوشه از کلام لبش یک طبیب داشت

آنقدر کشته شد دل و آنقدر زنده شد
با تیغ ابرویی که فراز و نشیب داشت

ابن الرضای سوم ما یا ابالحسن
عیدی بده به دست گدا یا ابالحسن

هر جا که باده هست صفای خمش تویی
هر جا که آیه ای است ضمیر کمش تویی

آدم طمع به کسب مقام شما نمود
در صورتیکه آب و گل گندمش تویی

شهر مدینه شاد تر از این نمی شود
چونکه به لطف حق حسن دومش تویی

فهمیدم از ترنم سرداب سامرا
هر جا که جمکران شده شهر قمش تویی

خورشید مردمی زمین ؛ آسمانترین
ای خوش بحال هرکه تب مردمش تویی

ابن الرضای سوم ما یا ابالحسن
عیدی بده به دست گدا یا ابالحسن

***********

اشعار ولادت امام حسن عسگری علیه السلام  – محمد بیابانی

دوباره پای غزل سویتان دوان شده است
حروف واژه عشقم ترانه خوان شده است

ردیف و قافیه هایم فقط به ذوق شماست
که اینچنین همه همرنگ آسمان شده است

زبان رو به سوی قبله مانده طبعم
به جان رسیده و انگار پرتوان شده است

فضای آبی شعرم نثار مقدمتان
بهار هم به قدوم شما جوان شده است

نَمی ز بارش حُسن شما و آل شما
کتاب شعر و غزلهای شاعران شده است

فضای شعر، پر از لطف بی کرانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست

چه منتی به سر خلقت خدا داری
اگر به چشم زمین پای خویش بگذاری

سحاب رحمتی و پای آسمان خدا
کنار می کشد آن ساعتی که می باری

فرشتگان همه مبهوت جلوه رویت
چه دلربایی… عجب دلبری… چه دلداری…

تو آخرین گل یاسی که نقش هایت را
به کوچه باغ قدیمی شهر می کاری

پس از تو صبح مدینه دگر نخواهد دید
طلوع نسل خدا را زمان بیداری

لبان حضرت هادی پر از ترانه توست
کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست

اگرچه عمر تو ایام کمتری دارد
ولی به عمر دو صد نوح برتری دارد

بهشت کوی تو! نه… نه… غباری از کویت
کجا به وعده جنت برابری دارد؟

کدام دلبری آن هم به نقد جان دادن
شبیه و مثل تو آنقدر مشتری دارد

دل مریض من آقا اگرچه ناخوش بود
ولی به لطف تو اوضاع بهتری دارد

گدای ریزه خور سفره تو سلطان است
چرا که بر سر خود تاج سروری دارد

نگاه ماست که دنبال آب و دانه توست
کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست

خوشا به حال کسی که هواییت باشد
گدای روز وشب سامراییت باشد

شنید هرکه حدیث تو از پس پرده
همیشه مست کلام خداییت باشد

عبادت تو میان درندگان یعنی
جهان به سلطه فرمانرواییت باشد

کسی که در وطنش خانه رضا دارد
هلاک کنیه ابن الرضاییت باشد

خوشا به آنکه به یاد ضریح شش گوشت
مسافر حرم کربلاییت باشد

بیا مرا بطلب ، دل پر از بهانه توست
کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست

شما که جود و کرم عادت و مرام شماست
گدا همیشه پر از شرم احترام شماست

شما که صاحب شیرین ترین اسمائید
همیشه روی لب ما طنین نام شماست

شما که هیچ زمان حج نرفته اید اما
هم آب زمزم و هم کعبه تشنه کام شماست

شماکه حجت حقید در برابر ما
به گفته خودتان فاطمه امام شماست

تو را به فاطمه آقا خودت دعایی کن
که استجابت، اجزایی از کلام شماست

دعا برای فرج نزد آستانه توست
کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست

*********

اشعار ولادت امام حسن عسگری علیه السلام  یوسف رحیمی

ز خاک پای تو اول سرشت قلبم را
سپس غبار حریمت نوشت قلبم را

ز نور معرفت و رحمت و ولایت تو
بنا نهاد چنین خشت خشت قلبم را

میان مزرعه‌ی سبز استجابت تو
کنار چشمه‌ی خورشید کشت قلبم را

مرا اسیر تماشای چشمهایت کرد
سپس نهاد میان بهشت قلبم را

دخیل پنجره های حرم شدم تا حق
رها نمود ز کعبه، کنشت، قلبم را

خدا گواست که من از ازل گدای توأم
اسیر رحمت و فضل تو، مبتلای توأم

ز بسکه آهوی چشم تو دلبری کرده
دل رمیده‌ی ما را کبوتری کرده

من چو ذره کجا و زیارت خورشید
نگاه روشن تو ذره پروری کرده

بهشت چشم رئوفت چه رونقی دارد
که با بهشت خدا هم برابری کرده

فدای عاطفه های نگاه پُر مهرت
مرام قلب مرا عشق باوری کرده

چقدر تازه مسلمان کنار خود داری
مسیح چشم تو کار پیمبری کرده

شکوه ناب ولایت تویی که دل ها را
تجلیات نگاه تو حیدری کرده

همیشه معجزه های تو منجلی بوده
همیشه ذکر کثیرت علی علی بوده

خدا نهاده در این چشم ها صلابت را
شکوه و هیبت و آقایی و سیادت را

برای اهل زمین آسمانی از فیضی
ببار بر دلمان کوثر فضیلت را

به لطف گوشه‌ی چشم تو حضرت باران
خدا گشوده روی خلق باب رحمت را

مسیح آل محمد! بزرگ نصرانی
چه خوب دیده کرامات چشمهایت را

چه کودکانه به عزم مصاف می آیند
نگاه نافذ تو رام کرده خلقت را

ز دشمنان خودت هم دریغ ننمودی
زلال معرفت و زمزم هدایت را

تمام همتت این بود که بفهمانی
به شیعه سرّ بقا، معنی ولایت را

چقدر گفتی از آن آفتاب پشت ابر
حکایت ولی و انتظار و غیبت را

خوشا کسی که دمی غائب از حضورش نیست
حجاب خود نشده بی نصیبِ نورش نیست

شده ست مرقد تو اعتبار سامرّا
شکوه گنبد زردت وقار سامرّا

به یمن مقدمت آقا طواف می کردند
تمام ارض و سما در مدار سامرّا

فرشتگان مقرب مسافران تواند
شهود می چکد از جلوه زار سامرّا

غبار مقدمت ای عشق جای خود دارد
که طوطیای نگاهم غبار سامرّا

گرفته قلب من خسته آشیان امشب
در آستان تو، گوشه کنار سامرّا

اگر چه لایق وصل تو نیستم اما
ز دست رفته دلم در جوار سامرّا

به عشق دیدن سرداب می تپد هردم
دل شکسته دل بی قرار سامرّا

غروب جمعه نگاهم به راه موعودی است
کنار جاده‌ی چشم انتظار سامرّا

طلوع می کند آخر سلاله‌ی خورشید
ز راه می رسد آخر بهار سامرّا

کبوتر دل من را تو جمکرانی کن
مرا به لطف خودت صاحب الزّمانی کن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.