اشعار ولادت حضرت زینب کبری(س) – محمد فردوسی

 
وقت نزول رحمت حق از سحاب شد
یعنی که جام دیده ی ما پُر شراب شد
 
مستی ما به رتبه ی اعلی رسیده است
آنگونه که دل همه ی ما خراب شد
 
زهراترین ستاره ی زهرا طلوع کرد
نوری دمید و قبلگه آفتاب شد
 
بعد از طلوع مِهر رخش دل جلا گرفت
در ذره ذره های دلم انقلاب شد
 
امشب خدا برای علی حیدر آفرید
زیباترین دعای علی مستجاب شد
 
"یک نیمه اش حسن شد و یک نیمه اش حسین"
از شدّت بزرگی اش عالی جناب شد
 
از بس که شأن و منزلتش پر بها بود
وحی خدا به حضرت ختمی مآب شد …
 
… آمد ندا که نام دل آراش زینب است
این گونه شد که زینت بابا خطاب شد
 
قائم مقام فاطمه آمد ادب کنید
از او سعادت دو جهان را طلب کنید
 
ما از ازل گدای پریشان زینبیم  
شکر خدا که ریزه خور خوان زینبیم
 
با یک دعای او همه عاشق شدیم و بس
یعنی که عاشقانه مسلمان زینبیم
 
ما را خرید و نوکر اربابمان نمود
ممنون لطف و بخشش و احسان زینبیم
 
طعم شراب کوثری او زبانزد است
مست و خراب باده ی جوشان زینبیم
 
با یک نگاه حیدریش جذبمان نمود
ما قوم در به در،همه سلمان زینبیم
 
حجب و حیای دختر زهرا زبانزد است
تا روز حشر ما همه حیران زینبیم
 
مثل خدیجه هستی خود را فدا نمود
مبهوت عزم راسخ و ایمان زینبیم
 
او یک تنه مقابل دشمن قیام کرد
دلداده های رزم نمایان زینبیم
                                                           
مانند مرد باشد اگر چه که خانم است
خون علی میان رگش در تلاطم است
 
او آمده زمین و زمان را تکان دهد
مثل مسیح بر تن هر مرده جان دهد
 
او آمده که با کرم کردگاریش
با نور خویش بر سر ما سایه بان دهد
 
او آمده که آیه ای از هل اتی شود
بر دست های خالی ما آب و نان دهد
 
او آمده که با نخی از تار چادرش
بر دوستدار فاطمه برگ امان دهد
 
او آمده که با نفس مصطفایی اش
قد قامت نماز ولا را اذان دهد
 
او آمده پیمبر خورشید طف شود
در ماجرای کرب و بلا امتحان دهد
 
او آمده که حق خودش را ادا کند
یعنی به راه عشق،دو تا نوجوان دهد
 
او آمده برای حسین خواهری کند
او آمده که خواهری اش را نشان دهد
 
خواهر- برادری که عزیز دل هم اند
تنها همین دو عاشق و معشوق عالم اند
 
هرگز کسی شبیه تو خواهر نبود و نیست
در آسمان عاطفه اختر نبود و نیست
 
دار و ندار تو همه وقف حسین بود
مانند تو به پای برادر نبود و نیست
 
حتی تو از عصاره ی جانت گذشته ای
در کربلا،شبیه تو مادر نبود و نیست
 
آیینه ی شکسته ی صحرای کربلا!
مانند ماجرای تو دیگر نبود و نیست
 
بر شانه ی صبور تو بار رسالت است
مانند تو کسی که پیمبر نبود و نیست
 
در ذیل خطبه های فصیح تو گفته اند:
اصلاً کسی شبیه تو حیدر نبود و نیست
 
شیوایی کلام تو را هیچ کس نداشت
از ذوالفقار نطق تو خوشتر نبود و نیست
 
زینب شدی که زینت شیر خدا شوی
یعنی کسی شبیه تو زیور نبود و نیست
 
در دفتر ثنای تو ای یاس مریمی
این بس بُوَد که عالمه ی بی معلمی
 
هر دختری که دختر زهرا نمی شود
هر بانویی که زینب کبری نمی شود
 
دار و ندار حضرت حیدر،مجلّله
جز تو کسی که زینت بابا نمی شود
 
وصف و مدایح همه ی خاندانتان
در فهم و عقل ما به خدا جا نمی شود
 
پرونده ی زمین و زمان،زیر دست توست
بی اذن تو که نامه ای امضا نمی شود
 
صبر و ادب به پای تو قد خم نموده اند
این واژه ها بدون تو معنا نمی شود
 
دریا اگر مرکّب و گل ها قلم شوند
 یک شمّه از فضائلت انشا نمی شود
 
عیسی به نام نامی تو می دهد شفا
بیخود مقام او که مسیحا نمی شود
 
شأن و مقام حضرت مریم ز مهر توست
بی مهر تو که بانوی دنیا نمی شود
 
صدّیقه و زکیّه و تندیس عفّتی
تو گوهر مقدّسه ی بحر عصمتی
 
آیینه ی تمام کمالات مادری
یادآور جلال و کمال پیمبری
 
مستجمع جمیع صفات علی تویی
یعنی تویی علی و علی تو،چه باوری؟
 
حیدر اگر به شهر علوم نبی در است
بانو! تو هم به شهر وصال حسین،دری
 
وقتی به روی دست نبی گریه می کنی
چشم انتظار دیدن روی برادری
 
در پای درس مادر خود پا گرفته ای
بیخود نشد که عالمه ی آل حیدری
 
علم لدنّی تو گواه کمال توست
الحق که از سلاله ی زهرای اطهری
 
با نطق حیدری و بیانات فاطمی
ویرانگر قبیله ی شوم و ستمگری
 
با هر کلام خود به عدو تیغ می کشی
در رزم خود شبیه برادر، دلاوری
 
با قدرتت به قله ی دل ها علم زدی
فتح الفتوح آل علی را رقم زدی
 
ای بانویی که اسوه شدی بر ادیب ها
مدح و فضائل تو بُوَد از عجیب ها
 
با هر خطابه ی تو علی زنده می شود
مبهوت ذوالفقار کلامت خطیب ها
 
وقتی که با حسین خودت حرف می زنی
پیچیده می شود همه جا عطر سیب ها
 
ای یادگار فاطمه،علیا مخدّره
زهرا نسب شدی که شوی از نجیب ها
 
وقتی که نام توست به دارو چه حاجت است
اصلاً نیاز نیست وجود طبیب ها
 
با نام تو تمامی حاجات ما رواست
ای بهترین تجلّی امّن یجیب ها
 
طعم خوشی و طعم بلا را چشیده ای
ای مَحرم تمام فراز و نشیب ها
 
تفسیر داغ در نظرت جز "جمیل" نیست
محو شکوه عشق تو صبر و شکیب ها
 
در ظهر واقعه چقَدَر غصه خورده ای
ای خواهر خمیده ی شیب الخضیب ها
 
بانو! تو را برای حسین آفریده اند
گریه کن عزای حسین آفریده اند
 
ای یادگار فاطمه،غم پرور حسین
هم خواهر حسینی و هم مادر حسین
 
همپای او شدی و رهایش نکرده ای
حتّی میان موج بلا،یاور حسین
 
بار رسالت علوی روی دوش توست
با این حساب بوده ای پیغمبر حسین
 
چشم امید او به نماز شبت بُوَد
روح دعا و کعبه ی نیلوفر حسین
 
دیدی که نیزه ها همگی حلقه بسته اند
دور ضریح بی کفن پیکر حسین
 
حتّی به روی نی چقَدَر خوب واضح است
آثار بوسه های تو بر حنجر حسین
 
شکر خدا نموده ای وقتی که دیده ای
زخمی شده تمامی بال و پر حسین
 
در شام و کوفه بودی علمدار قافله
جانم فدای تو همه ی لشکر حسین
 
اسلام با حضور تو ریشه دوانده است
عالم از این شهامت تو مات مانده است
 
زینب اگر نبود که زمزم نداشتیم
از ابر دیده بارش نم نم نداشتیم
 
زینب اگر نبود دگر کعبه ای نبود
باور کنید روح دعا هم نداشتیم
 
زینب اگر نبود،میان کتاب حق
جایی برای سوره ی مریم نداشتیم
 
زینب اگر نبود جهان کفر محض بود
نامی ز دین حضرت خاتم نداشتیم
 
زینب اگر نبود دگر حیدری نبود
شیر نبرد خطّ مقدّم نداشتیم
 
زینب اگر نبود علی،فاطمه نداشت
آیینه ی نبی مکرّم نداشتیم
 
زینب اگر نبود کرم زاده ای نبود
مثل حسن کریم دو عالم نداشتیم
 
زینب اگر نبود به دنباله ی حسین
جایی برای واژه ی "جانم" نداشتیم
 
زینب اگر نبود تلاطم نداشتیم
قطعاً برای شور و نوا دم نداشتیم
 
این حرف آخر است که امشب قلم نوشت
زینب اگر نبود "محرّم" نداشتیم
 
شکر خدا که از می عشقش لبالبم
شکر خدا که شاعر دربار زینبم
 

*********************

 
اشعار ولادت حضرت زینب کبری(س) – توحید شالچیان ناظر

 
امشب صفا دارد صفای دیگری را
مروه مناحال و هوای دیگری را
 
از سوی شرق و غرب یثرب می شنیده
گوش فلک لبخندهای دیگری را
 
وقت سحر در قاب چشمانش ببیند
شهر نبی خیرالنّسای دیگری را
 
خورشید دیگر سر زده یا این که جبریل
نازل نموده والضحای دیگری را
 
تاریخ عشق از نو شروع شد،ای قلم ها!
از سر بگیرید ابتدای دیگری را
 
در باز مانده مثل این که می پذیرند
افتاده از پا و گدای دیگری را
 
بنده نوازی رسم آیین است اینجا
حاتم گدا،محتاج و مسکین است اینجا
 
وقت دعا را پاسی از شب می شناسند
در صبحدم دل را مقرّب می شناسند
 
شرط پریدن تا خدا بال دعاهاست
معراج را با ذکر یا رب می شناسند
 
اینجا بنای نوکری بر احترام است
ذاتاٌ گدایان را مؤدّب می شناسند
 
معنای صبر و عفّت و حلم و حیا را
در شیعیان با نام زینب می شناسند
 
تنها نه زینب بلکه یک یک بانوانِ
این خاندان را زینت اَب می شناسند
 
حتی گمان دارم ملک رویش ندیده
ازبس که ایشان را محجّب می شناسند
 
وصف حیا مدح و ثنای معجر اوست
عالم دخیل رشته های معجر اوست
 
حوریه ای ! نه…حُسن را اوجی،کمالی
پهنای دشت فاطمّیون را غزالی
 
از باغ سبز مهر تو بس باشدم گر
گیرم بیاید از درختش سیب کالی
 
یک چند وقتی می شود که تنگ دستم
شد کاسه های چشم من از گریه خالی
 
تا بیرق گریه به دست توست، بی شک
این روضه خوانی ها ندارد انحلالی
 
آنقدر بار غصّه روی دوشتان بو
کز پا فتادی و شدی شکل هلالی
 
رویم زمین ننداز…مزد نوکری ها
بانو بیا و از کرم تو در قبالی
 
حاجت روایی کن مرا تازنده هستم
 کرب و بلایی کن مرا تا زنده هستم
 
یاد حسن اشک از دو دیده می فشاندی
وان را سپس بر زخم هایت می کشاندی
 
از کودکی ها سینه ات اُلفت گرفته
با داغ هایی که در آن می پروراندی
 
معراج غم را دیده ای، ام المصائب!
وقتی که در بالای تل خود را رساندی
 
در شام همراه رباب و ام کلثوم
با آه دل ها را به آتش می کشاندی
 
آیینه ها جنس غمت را درک کردند
وقتی که بانو روی محمل سر شکاندی
 
مثل شما تاریخ روضه خوان ندیده
یک یاحسین گفتیّ و گریه می ستاندی
 
ای همنوا با هق هق و اشک سکینه
ای روضه خوان شام دلگیر مدینه
 

 
*********************

 
اشعار ولادت حضرت زینب کبری(س) – حسین رستمی

 
کوری چشم دشمن آل پیمبری
نسلش ادامه یافته از فیض دختری
 
نسلی که بهتر است بگویند شاعران
مِن بعد از این قبیله سادات مادری
 
موضوع بعد روحی این خانواده است
دیگر چه فرق میکند ابعاد پیکری
 
یک وقت جلوه میکند از باطنی زنی
یک وقت ابوالعجائبی از جنس حیدری
 
تا گوش جان به عزت این قوم بسپریم
باید برای روح الأمین ساخت منبری
 
شبنم کجا و ظرفیت درک آفتاب
دریا کجا و کاسه وارونه ی حباب
 
زینب همان کسی است که وقت رسیدنش
از عرش جبرئیل هم آمد به دیدنش
 
با خلقتش خدا به تمام فرشتگان
همواره فخر میکند از آفریدنش
 
قنداقه اش بغل به بغل میرود ولی
آغوش کیست منظره آرمیدنش
 
انگیزه ای به نام حسین آفریده شد
بعداً وِرا به ورطه دنیا کشیدنش
 
ما که دلیل بهتری از این نیافتیم
سخت است از حسین دل بریدنش
 
آخر دعای حضرت زهرا نتیجه داد
بار دگر خدا به محمد خدیجه داد
 
اصلاً عفاف چیست به جز معجر شما
پوشیدگی کجاست به جز محضر شما
 
تا قبل از این کدام زنی این گونه بوده است؟
جز حضرت خدیجه و جز مادر شما
 
بانو قسم به جان حسینت بهشتی است
هرکس شود کنیز شما نوکر شما
 
تفسیر آیه های خدا موج میزند
در برکه های منظره باور شما
 
وقتی به جز اهالی این خاک ؛جبرئیل…
….هم استفاده میکند از منبر شما
 
ما فهممان به درک شما قد نمیدهد
توحید هم اجازه در آن حد نمیدهد
 
خورشیدها مقابل تان مثل شبنم اند
اصلاً زیادها همه پیش شما کم اند
 
بانو برای خاک قدم هایتان شدن
تنها فرشتگان خداوند محرم اند
 
این اسم های آمده از جانب خدا
زینب حسن حسین همان اسم اعظم اند
 
خون حسین صلح حسن صبر زینبی
ارکان استواری قیام محرم اند
 
صد مرده زنده میشود اما به اذن تو
با یا حسین توست که در صور میدمند
 
عمرم تمام و مدح تو مانده ست ناتمام
معنای عشق زینب کبری ست والسلام
 
آنکه مرا برای غلامی خریده است
از ما بقی خاک شما آفریده است
 
بانو نگاه کن چقدر خوب دست حق
عکس تو را به نگاهم کشیده است
 
از لحظه ولادت تو شیر مادرت
با طعم یاعلی به دهانت چکیده است
 
با گریه تا محله سادات هاشمی
امشب گدای شهر مدینه دویده است
 
از خانه علی به همه کوچه های شهر
بوی غذای نذری زهرا رسیده است
 
امشب نگاه من به در خانه شماست
روزی من به دست کریمانه شماست
 
سخت است پا به عرصه دلبر گذاشتن
سخت است واژه بر خط دفتر گذاشتن
 
وقتی سری بریده شد امکان پذیر نیست
آن را به روی دامن مادر گذاشتن
 
در پیش چشم هرزه نامحرمان دشت
سخت است بوسه بر رگ حنجر گذاشتن
 
جسم تو رفت با سرش اما چه سخت بود
جان را کنار جسم برادر گذاشتن
 
تصویرهایی است که هرگز نمیشوند
گاهی به جاش صحنه دیگر گذاشتن
 
تصویر دست و پا زدن از خاطرت نرفت
تصویر نیزه و دهن از خاطرت نرفت
 

 
*********************
 
اشعار ولادت حضرت زینب کبری(س) – حسین رستمی

 
مادرت آسمان خوبی ها
پدرت از اهالی بالا
 
ای که شاگرد اشک تو آدم
ای هوادار عشق تو حوّا
 
گوشه ای از نجابتت مریم
شمّه ای از عروج تو عیسی
 
متحیر ز صبر تو ایوب
متوسل به طور تو موسی
 
همه شاگرد مکتبت هستند
از مسیحی گرفته تا بودا
 
پرچم کربلا به شانه ی توست
ای علمدار عصر عاشورا
 
فتنه ها را تو بر ملا کردی
کربلا را تو کربلا کردی
 
روح مضمون ناب یعنی تو
رمز پاکی آب یعنی تو
 
وامدار تلألؤت خورشید
حضرت آفتاب یعنی تو
 
ملأت کل شی یا زینب
همه با این حساب یعنی تو
 
صاحب رایت القیام حسین
واژه ی انقلاب یعنی تو
 
منجی تنگنای آخرتی
پس حساب و کتاب یعنی تو
 
غیر محرم کسی ندیده تو را
جلوه ی در حجاب یعنی تو
 
جنس نوری عقیله ی عشقی
تو بزرگ قبیله ی عشقی
 
مستجاب دعای بارانی
رحمت لحظه های بارانی
 
گاه گاهی که چشم تو ابریست
رنگ حال و هوای بارانی
 
روی سجاده نم نم باران
نیمه شب ها صدای بارانی
 
آسمان با دل تو میگیرد
پس تو بی شک خدای بارانی
 
بی برادر چقدر میباری
خواهر نینوای بارانی
 
کربلا،کوفه،شام،کرب و بلا
همه جا پا به پای بارانی
 
خرّم و سبز در بهارانی
شیعیان نزول بارانی
 
هم به دنیا هم آخرت هستی
شأن آیات مغفرت هستی
 
ای که در اشک هم مساوی با
اجر هر دو برادرت هستی
 
تو شبیه خدیجه ای بانو
یعنی یار پیمبرت هستی
 
مادری میکنی برای حسین
خوب شد بعد مادرت هستی
 
چوب محمل گواه عاشقی است
پای معشوق با سرت هستی
 
ابر خون روی چهره ات یعنی
و اذا الشمس کورت هستی
 
خواهر بوی سیب بانو جان
یار شیب الخضیب بانو جان
 
آفتاب نگاه تو زیباست
آسمان پناه تو زیباست
 
چشمهایت ندیده جز خوبی
کربلا در نگاه تو زیباست
 
رخ خورشید مغربی شده است
بس که بر نیزه ماه تو زیباست
 
ناله های تو نوحه میخواند
روضه ی اشک و آه تو زیباست
 
کودکان پابرهنه دنبالت
چقدر این سپاه تو زیباست
 
تو و هشتاد و چهار کودک و زن
بی کس و خسته و جدا ز وطن
 

 
*********************

 
اشعار ولادت حضرت زینب کبری(س) – وحید قاسمی
 



 
نسیم؛ پرده ی گهواره را تکان می داد
برای عرض ارادت خودی نشان می داد
 
ستاره های درخشان خوشه ی پروین
کنار پنجره مبهوت کودکی شیرین
 
شمیم قدسی او در  مدینه پیچیده
بهار آمده بلبل به غنچه خندیده
 
چکاوکان به در باغ ریسه می بندند
شکوفه ها همه دیوانه وار می خندند
 
نشانه های ظهور مسیح ظاهر شد
مدینه مرکز ثقل خیال شاعر شد
 
نسیم گرد سر نو رسیده دف می زد
بنفشه داخل گلدان مدام کف می زد
 
صدای خواندن پروانه ها چه زیبا بود
تبسم لب شیر خدا چه زیبا بود
 
ز نور طلعت رویش ستاره حیران شد
و ماه با عجله پشت ابر پنهان شد
 
ستاره گفت به خورشید: بی خبر ؛ساده
خدا به فاطمه خورشید دیگری داده
 
زمان سیطره و سلطه گشته طی خورشید
شکسته حرمت پوشالی تو ای خورشید
 
حریر جذبه ی چشمان او اهورایی ست
طلوع خنده ی زینب عجب تماشایی ست
 
بساط فخر فروشی ز آسمان بر چین
بیا زمین به تماشای دخترک بنشین
 
بیا ببین که ندیدی کسی به این پاکی
شدند خادمه اش حوریان افلاکی
 
نگاه حیرت خورشید تا بر او افتاد
اسیر بند جنون گشت و نعره ها سر داد
 
هوار می زد و میگفت: وه چه نوری داشت
شبیه مادر خود چهره ی صبوری داشت
 
بدون شبه و شک از قبیله ی نور است
میان هاله ی انوار خویش مستور است
 
وقار و نور جبینش به مصطفی رفته
ولی غرور نگاهش به مرتضی رفته
 
چه کودکیست! که خود اشهدین می گوید
و گاه خنده کنان یا حسین می گوید
 
چه کودکیست! که گوید ثنای رب جلی
دوچشم او شده خیره به ذوالفقار علی
 
 

*********************

 
اشعار ولادت حضرت زینب کبری(س) ـــ شاعرناشناس

 
دوباره تشنه لب از چشم، بارشی می خواهم
ز خاطرات گذشته نگارشی می خواهم
 
ز خاطرات خوش درس و مشق شب هایم
سوال های شب امتحان بابایم
 
ز اعتماد دلم بر زبان دستانم
ز روزها که چکید از میان دستانم
 
چه شد حروف الفبای عشق من، پَر زد
که بی هوا به سرِ شانه ی دلم، در زد
 
کسی که کاسه ی قلب شکسته را می بُرد
همان مرکّب این چشم خسته را می بُرد
 
به خود که آمدم از دست رفته ای بودم
و به خیال خودم، چند هفته ای بودم
 
دوباره نقطه سر خط شروع خواهم کرد
به آن کلاس قدیمی رجوع خواهم کرد
 
من آمده ام که بپرسم در این دیار جنون
چگونه خوانده شود حا و سین و یا و نون
 
من آمده ام بنویسم دروس هر شب را
دوباره یاد بگیرم حروف زینب را
 
من آمده ام بنویسم دبیر ما زهراست
کلاس فلسفه ام اشک سید الشهدا ست
 
پلاک مدرسه ی عشق ماست، شصت و نه
سلیقه ی خود ذات خداست، شصت و نه
 
شب است و دفتر من سیر از مرکب شد
دوباره مشق شبم آب، نان و زینب شد
 
خدا مدد بکند در میان مردم ایل
که ما شویم از این درس، فارغ التحصیل
 
که بوده است مگر زینب این همه اجلال
که بوده است به احوالش این همه اقبال
 
گمان کنم که بُود دایرالمعارف عشق
نه اشتباه مگو، زینب است عارف عشق
 
هر آنچه آمد از عشق، آفریده ی اوست
خدا گواه ست، که قرآن ما چکیده ی اوست
 
شرمنده چه بی سواد به قدرش، تمام حورالعین
به صفحه صفحه ی قلبش فقط نوشته حسین
 
دوباره مسأله ای سخت روی تخته سیاه
چگونه زینب کبری شود مساوی ؛ آه
 
دوباره جمع حسین است و زینب و گریه
دوباره روضه ی هر روز و هر شب و گریه
 
چه شد که قوس دو ابروی عشق بر هم خورد
حساب حضرت یاس دمشق بر هم خورد
 
اگرچه ضرب عدو کشته ای ثمر داده
ببین چقدر به عشاق چشم تر داده
 
به آن سوار که دستان او قلم باشد
حساب می شود این اشک هر رقم باشد
 
کتاب عشق، حسین است و شیعه، حاشیه اش
برای شیعه همین حاشیه است، آتیه اش
 
**
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفاً اطلاع دهید




 
*********************
 
اشعار ولادت حضرت زینب کبری(س) – محسن عرب خالقی

 
با دست شوق چاک گریبان گرفته ایم
از فرط شور باده طوفان گرفته ایم
در اوج ناز تخت سلیمان گرفته ایم
امشب به دست زلف پریشان گرفته ایم
 
شکر خدا ز جام جنونش لبالبیم
شکر خدا که گوشه نشیان زینبیم
 
امشب دلم به تاب و سرم گرم از تب است
شمع است و شاهد است و شرابی که بر لب است
شور و شگفتی است و شبیه عشق مشرب است
شامی که روشنایی روز است امشب است
 
امشب تمام گرمی بازار زینب است
امشب شب ملیکه دادار زینب است
 
فصل الخطاب عاشقی ما رسیده است
ای قطره های تب زده دریا رسیده است
زیباترین حماسه دنیا رسیده است
زینب به دست حضرت زهرا رسیده است
 
چشمی گشود و چشم شقایق به خواب شد
زیباترین دعای علی مستجاب شد
 
باور نداشت چشم فلک دختر این چنین
در بین چند کعبه دل دلبر این چنین
از هرچه سرفراز زنی سرتر این چنین
غیر از خدا نداشت کسی باور این چنین
 
حتی فلک به چشم خواب خیالش ندیده است
امشب خدا دوباره حسین آفریده است
 
تا کوچه اش قبیله لیلا ادامه داشت
تا خانه اش گدایی عیسی ادامه داشت
در قامتش قیامت مولا ادامه داشت
زینب که بود حضرت زهرا ادامه داشت
 
زهرا نبود زهره دگر نُه فلک نداشت
زینب نبود سفره خلقت نمک نداشت
 
زینب اگر نبود اثر از کربلا نبود
زینب اگر نبود علم حق به پا نبود
زینب اگر نبود کتاب خدا نبود
یک یا حسین بر لب ما و شما نبود
 
بیخود که نیست عاشق و مجنون زینبیم
این یا حسین را همه مدیون زینبیم
 
ای برترین عقیله ی ایل و تبارها
صبرت صلابت همه ی اقتدارها
ای کرده با صدای علی کارزارها
ای خطبه ات برنده تر از ذوالفقارها
 
با خطبه هات ها حید کرار زنده شد
در هیبتت شکوه علمدار زنده شد
 
نهج البلاغه خوان علی آتشِ کلام
ای مرتضای دوم کوفه ؛حسین شام
حُسن ختام کرب و بلا تیغ بی نیام
با خطبه ات گرفته ای از دشمن انتقام
 
ای زینب مدینه و زهرای کربلا
تو تیغ میگرفتی اگر وای کربلا
 
تو آمدی که صبر شوی مجتبی شوی
تو آمدی حسین شوی کربلا شوی
تو آمدی به آل کسا هم کسا شوی
هم ما رأیت سمت جمیلا رها شوی
 
تو آمدی که کعبه دل کربلا شود
در سینه ها حسینیه غم رها شود
 
از کودکی برای برادر گریستی
از کودکی به خاطر مادر گریستی
گاهی کنار سرو صنوبر گریستی
گاهی کنار پیکر بی سر گریستی
 
حقت نبود تا که به زنجیرتان کشند
با خط تازیانه به تفسیرتان کشند

 

اشعارولادت حضرت زینب, اشعارولادت حضرت زینب کبری, شعرولادت حضرت زینب, اشعارولادت عقیله عرب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.