اشعار ولادت حضرت علی اصغر علیه السلام –  حسین ایمانی

 

تا دولب با مدح طفل این حرم وا می شود
آسمان با احترامش تا کمر … تا می شود
کودک این خانواده عالم آرا می شود
منجیِّ روز حساب هیاتیها می شود
قفل قلبم با کلید ذکر او  وا می شود

 یا علی اصغر دوای درد دنیا می شود

یا علی اصغر دوای دردهای لاعلاج
ذکر شیعه در بلا و روزهای احتیاج
سرنوشتی کربلایی بهترین راه و سِراج
کار دل با نام او در عرش می یابد رواج
حرف عاشورا که شد معنا ندارد صرفِ باج

 شیرخواره حیدری بر دست بابا می شود

فاتح قلب حسین ابن علی خون خداست
این پسر سرداری از فرماندهان کربلاست
برق چشم او بلای لشکر کفر و ریاست
شک ندارم در صدای گریه اش صوتی رساست
گریه نه…. اینها رَجزهای علیِّ نینواست

 اشکهایش ذوالفقار دلبر ما می شود

ذوالفقار عصر عاشورا علیِّ ابن الحسین
جشن تو راهیست تا کرب و بلا و کاظمین
از نجف آید نــــوای فاتح بدر و حنین
سامرا می گوید از قنداقه ات با شور و شین
شهپــــر قنداقه یِ تو قوّت پیر خمین

 بغض آقا در میان روضه ات  وا می شود

روضه خوان شیرخواره اشک مشک آب بود
مشک خشکی که امید مادری بی تاب بود
ساقی اش بی دست بود و دستگیری ناب بود
چشم امــِّید رباب و کودک بی خواب بود
لحظه های بی کسیِّ زینب و ارباب بود

  علقمه گفتیم و دلها تنگ آقا می شود

چشم امِّید رباب و فاطمه دیدار توست
روضه تا اینجا رسیده بعد از اینَش کارتوست
یــــــا اباصالح بیا که آسمانها زار ِ توست
نغمه ی لبهای مظلومین فقط تکرار توست
خال رویــت هاشمیُّ و عالمی بیمار توست

  عدل مولا روز موعود تو معنا می شود


*******************

اشعار ولادت حضرت علی اصغر علیه السلام –  مجتبی صمدی(شهاب)

انگارعالم باردیگرجان گرفته
شادی مجال غم ازاین وآن گرفته
ازابررحمت بازهم باران گرفته
سردارخوبی ها سر وسامان گرفته

امشب شب رؤیائی این عالمین است
کوچک ترین حیدر به دستان حسین است

چشم انتظاری بنی هاشم به سر شد
طوبای باغ فاطمیون پر ثمر شد
نوری مضاف جمع خورشید وقمر شد
آقا برای چندمین دفعه پدر شد

اجماع کلی بنی هاشم همین است
این طفل تمثال امیرالمؤمنین است

یک تکه الماس است بر دستان بابا
مانند یک رود است درآغوش دریا
آئینه می گردد به روی دست سقا
صف بسته قومی محضرش بهر تماشا

اکبر نگاهش کرد او خندید، جان گفت
ارباب درگوشش مسیحایی اذان گفت

وقتش رسید آقا که نام او بگوید
با سرّ اعظم نام این مه رو بگوید
این نکته باریکتر از مو بگوید
مستی کند با نام او یا هو بگوید

کوری چشم دشمنان حق منجلی شد
فرزند بچه شیر حق نامش علی شد

این طفل کوچک پیر یک دنیای عشق است
سرتا به پا آئینه و سیمای عشق است
آقا و آقا زاده آقای عشق است
مهری به طومار و به عاشورای عشق است

هدیه به زهرا شیره جان رباب است
از نسل آب و تشنه لبهاش آب است

بند قماطش را زبالا آفریدند
مشگل گشای هر دو دنیا آفریدند
محسن برای نسل زهرا آفریدند
هم رتبه و هم شأن سقا آفریدند

ششماهه صد ساله کند طی مدارج
آری علی اصغر بود باب الحوائج

گهواره اش یک قبله سیّار باشد
کعبه به دورش حاجی هشیار باشد
سرباز راه حیدر کرار باشد
پس تیر معمولی برایش خار باشد

از بس ابهت داشت لشگر از توان رفت
بهر شکار او سه شعبه در کمان رفت

با دست وپای بسته میدان را بهم ریخت
یک قوم سرگردان وحیران را بهم ریخت
نظم وفنون رزم وگردان را بهم ریخت
معنای خیر و لطف باران رابهم ریخت

مشگل گشا شد حرمله مشگل گشا زد
نامرد مرد کوچکی را بی هوا زد

داغش به قاب سینه غم تصویر کرده
انگشت حیرت بر لب تکبیر کرده
طوری زدش گویا که صد تقصیر کرده
انگار نیزه در گلویش گیر کرده

آن سو به صورت مادری بیچاره می زد
این سو زحلقش خون چه بد فوّاره می زد

طفلک میان نعره ها لرزید وپرزد
براشک بابا لحظه ای خندید و پرزد
برگ گل حلقوم او پاشید و پرزد
با تیر بر کتف پدر چسبید و پرزد

تیر از گلویش در نیامد غم بپا شد
در آن کشاکش ها سر از پیکر جدا شد

********************

اشعار ولادت حضرت علی اصغر علیه السلام –  عماد بهرامی

نوح شش ماهه السلام علیک
جان خورشید، عالی الدرجات
بر طلوع محمدی وارت
صدوده تا سلام و شش صلوات
 
راه صد ساله را فقط یک شب
میشود رفت با نگاه شما
از همه ملتمس ترم اقا
باب حاجات التماس دعا
 
وارث خون سیدالشهدا!
یا رضیع الحسین ادرکنی
روزی ام را بده، گرفتارم
رازق عالمین ادرکنی
 
مثل بابای بی همانندت
شهره ای در عطا و نیکویی
از همین بخشش و کرامت توست
سائلان میکنند پر رویی
 
جشن میلاد توست خوشحالم
شادی از سینه ام سرازیر است
ما به عشقت اسیر و بابایت
پای برق نگاه تو گیر است
 
هرکه پیش خدا مقرب شد
رو به گهوارهء تو آورده
سایهء رحمت حسینی تو
صد چو فطرس فرشته پرورده
 
گرچه در حسرت زیارت تو
پشت در صد فرشته آوارست
یک نفر هم ندارد اذن دخول
تا رقیه(س) کنار گهوارست
 
یک عطای کمت مسیحا ساخت
پس همین اندک تو را عشق است
بین مشکل گشا ترین ها هم
پنجهء کوچک تو را عشق است
 
پنجهء کوچکی که میگویند
بینوا را ظهیر خواهد کرد
پدرم گفته که محبت تو
عاقبت را به خیر خواهد کرد
 
گرچه لطف تو بی نیازم کرد
گرچه خرجی بگیر درگاهم
متوسل که میشوم در دل
هرچه هست از رباب میخواهم
 
آن ربابی که یک فضیلت او
متن اوراق صد کتاب شده
بعد از آن که شدست مادر تو
تازه انگار که رباب شده
 
آن ربابی که کوه حجب و حیاست
بی خود از خود شد و تبسم کرد
تا که خندید، از شعف مولا
ناگهان دست و پای خود گم کرد
 
با خودش فکر میکند در دل
سید شیرخواره ها آمد
با چه حالی به زینبش میگفت:
مهر طومار کربلا آمد

********************

اشعار ولادت حضرت علی اصغر علیه السلام –  دکتر حسن لطفی

دوباره عشق دوباره حکایتی دیگر 
دوباره شور دوباره قیامتی دیگر 

دوباره نغمه یِ داود می رسد امشب 
دوباره زَمزَمه یِ رود می رسد امشب 

دوباره از جگرِ کوه چشمه می جوشد 
زِ کوچه هایِ مدینه کِرِشمه می جوشد 

عصا به سینه ی دریا کشیده راهی را 
زِ شوق حضرت موسیٰ دویده راهی را 

مسیح آمده تا خانه ی مسیحایَش 
کلیم سُجده کند بر قدومِ لیلایَش 

خریده نوح به جانش هزار طوفان را 
مگر نگاه کُنَد پیرِ مِی فروشان را 

دوباره نوبتِ جام و سبو و ساغر شد 
برای آمدنش انتظارها سر شد 

شب است و خانه ی زهرا عجب تماشایی است 
زمان دلبریِ دلبری مسیحایی است 

از آسمان به زمین آفتاب آمده است 
علیِ سوم ِعالی جناب آمده است 

اگر چه طفل ولی نه،پیرِ هر مست است 
قسم به حضرت مولا امیرِ هر مست است 

رسیده آینه دارِ امام عاشورا 
رسیده حُسنِ خِتامِ قیامِ عاشورا 

اگرچه غُنچه ی پیچیده در قُمات است این 
به لعلِ کوچکِ خود چشمه یِ حیات است این 

دو طاق حُسن دو اَبرو دو تیغ آورده 
برای بوسه یِ بابا عقیق آورده 

برایِ حضرتِ ارباب دلبری دیگر 
برای قافله سالار حیدری دیگر 

فقط نه در دِلِ گهواره کودکِ باباست 
قسم به او که علمدارِ کوچکِ باباست 

گشود گیسوی او را جهان پُر از دِل کرد 
کتابِ کربُبلا را حسین کامل کرد 

به رویِ دوشِ عمو همچو آبشار علیست 
رسیده است بگوید که ذوالفقارِ علیست 

تبسمی زد و تا کبریا به وَجد آمد 
از آن دو چشمِ خدایی خدا به وَجد آمد 

عجب شبی است که روی علیست مهتابَش 
رُباب گرمِ نگاهش رقیه بی تابش 

هزار مرتبه عباس عزیز جان می گفت 
شبی که اکبرِ لیلا به او اذان می گفت 

فرشته بال به طاقِ دو اَبرویَش می زد 
گلابِ یاسِ بهشتی به گیسویَش می زد 

به پیشِ دیده یِ زینب حسین زینب وار 
گرفت بوسه زِ لبهایِ او هزاران بار 

نگاه کرد به چشمش دلش هوایی شد 
هوای خانه ی ارباب کربلایی شد 

دلش حسینیه بود و سَیَنجَلی می گفت 
نوایِ حَیَ عَلَی العِشق را علی می گفت 

بهانه کرد دلش داغ آبها را باز 
به چشمهای علی دید کربلا را باز 

اگر چه تشنه ولیکن زبان ندارد حیف 
به رویِ دست عزیزش توان ندارد حیف 

کنارِ خیمه رباب است و چشم در راه است 
تمام هستی مادر شبیه یک آه است 

به روی دست پدر بود و بال و پر می زد 
لبان تاوَلی اش شعله بر جگر می زد 

به زخمهای لبش خون تازه جاری بود 
اگر غلط نکنم وقتِ نِی سواری بود 

حسین دستِ غریبی به رویِ زانو زد 
برای جُرعه یِ آبی به حرمله رو زد 

صدایِ خنده و شور و سُرور و هِلهِله بود 
بلند تر زِ همه خنده های حرمله بود 

مسیرِ تیرِ سه شعبه به حَنجرش اُفتاد  
به روی دست پدر وایِ من سَرَش اُفتاد 

بخون کشید رُخَش را تمام گیسو را 
که دوخت تیرِ سه شعبه گلو و بازو را 


********************

اشعار ولادت حضرت علی اصغر علیه السلام –  استاد سید رضامؤید

امشب از جان بهتری را در بغل دارد حسین
شیرخوار اکبری را در بغل دارد حسین

هم چو گردون اختری با جلوه های سرمدی
هم چو دریا گوهری را در بغل دارد حسین

غرقه در امواج شادی گشته آن دریای نور
زمزمی یا کوثری را در بغل دارد حسین

جان هر جانانه را بگرفته در دامن رباب
دلبر هر دلبری را در بغل دارد حسین

یاد مادر می کند زینب چو امشب بنگرد
خود حسین اصغری را در بغل دارد حسین

خود خدای عشقبازان، این سفیر کوچکش
ای عجب پیغمبری را در بغل دارد حسین

پیر کنعان گو ننازد بر جمال یوسفش
یوسف زیباتری را در بغل دارد حسین

گر که از گهواره شد آغاز اعجاز مسیح
نک مسیح دیگری را در بغل دارد حسین

هم رسالت، هم امامت از فروغش منجلی است
احمدی یا حیدری را در بغل دارد حسین

در رگ و شریان او جاری بود خون خدا
از فضایل مظهری را در بغل دارد حسین

عروه الوثقای عالم تاری از قنداقه اش
از شفاعت محشری را در بغل دارد حسین

تا شود گل های سرخ کربلا را عندلیب
مرغ قدسی پیکری را در بغل دارد حسین

این پسر مُهر شهادتنامه انصار اوست
خاتم معجزگری را در بغل دارد حسین

شاهد فردای عاشورا بود در دامنش
یا شفیع محشری را در بغل دارد حسین

عرصه گاه حق و باطل چون شود دشت بلا
بهر آنجا داوری را در بغل دارد حسین

موج خونش چون کند تضمین فتحی جاودان
طفل نه، سرلشکری را در بغل دارد حسین

با زبان بی زبانی راز گوی خلقت است
یاور نوآوری را در بغل دارد حسین

تشنه کامی جوشن و خون گلو شمشیر اوست
بوالعجائب یاوری را در بغل دارد حسین

آل عصمت هر یکی خود کارساز عالمند
کارساز دیگری را در بغل دارد حسین

ای «مؤید» هر چه خواهی نک از آن مولا بخواه
که امشب از جان بهتری را در بغل دارد حسین


*********************

اشعار ولادت حضرت علی اصغر علیه السلام –  محمد جواد پرچمی

نشسته‌ام بنویسم گدا نمی‌خواهی؟
میان خانه‌ی خود بینوا نمی‌خواهی؟
نشسته‌ام بنویسم کریم یعنی تو
کریم‌زاده تو حاجت روا نمی خواهی
شنیده‌ام که عطایت زبانزد همه است
نیازمند برای عطا نمی‌خواهی
به خاک تیره اگر بنگری طلا گردد
تو علم و معجزه و کیمیا نمی‌خواهی
قسم به روی شما خوب می‌شوم آقا
فقط بیا و نگو که مرا نمی‌خواهی
منم اسیر نگاه پر از عطوفت تو
من از نگاه تو خواندم شما نمی‌خواهی…
… که من جدا شوم از تو؛ وَ خوب دانستم
که می‌کنی ز محبّان خود هواخواهی

هرآنکه بسته به چشمت دخیل سیّدنا
نشسته روی پر جبرئیل سیّدنا

من آمدم که بگویم به تو سپاسم را
و جمع می‌کنم این بار من حواسم را
که تا دگر نبرم یأبنَ فاطمه هرگز
به غیر کوی شما دست التماسم را
برای آنکه بیایم به محضرت آقا
روا بُود که مرتّب کنم لباسم را
برای جلب نظر از شما بسوی خودم
من استفاده کنم عطر ناب یاسم را
میان آیِنه‌کاری چنان شدم تکثیر
هزار مرتبه دیدم من انعکاسم را
به غیر نان شما که نخورده ام هرگز
ببین زبان و دهان نمک‌شناسم را
میان دغدغه ها عطر عاشقی آید
فرو نشاند در این دل غم و هراسم را

دلم کنار شما خانه در فلک دارد
جواد فاطمه نامت عجب نمک دارد

برای ذات خداوند امتدادی تو
دوباره نور خدا را به سینه دادی تو
زمینِ مُرده‌ی مردم دوباره احیا شد
از آن زمان که بر این خاک پا نهادی تو
تجلّی نبی و حیدر و حسین هستی
که با تهاجم هر فتنه در جهادی تو
تو از مریضی هر شیعه غصّه می‌خوردی
ز شادمانی دلهای شیعه شادی تو
تمام جود خدا را اگر کنم تفسیر
رسم دوباره به نامت ز بس جوادی تو

نثار روی تو خواندم وَ أن یَکادم را
به عالمی ندهم ذکر یا جوادم را

به پیش نام شما پا شدم خدا را شکر
دوباره مست تولّا شدم خدا را شکر
من از ولایت ‌تو آبرو گرفتم پس
کنار نام تو آقا شدم خدا را شکر
از آن قدیم که مهر تو در دلم افتاد
مقیم عالم بالا شدم خدا را شکر
تو در نهایت اکرام و من تُهیدستم
مقابل تو تمنّا شدم خدا را شکر
هزار مرتبه مُردم ز دیدن رویت
هزار مرتبه احیا شدم خدا را شکر
تو در کرانه‌ی یا ربّنای من هستی
من از دعای تو دریا شدم خدا را شکر
من از علاقه و عشقت به مادرت زهرا
مُحبّ حضرت زهرا شدم خدا را شکر

هزار غبطه به پای نگات می‌ریزم
تمام همر خودم را به پات می‌ریزم

من از نگاه مدامت دوام می‌گیرم
ولایت از سخنان امام می‌گیرم
به خاک میکده من سر فرود آوردم
فقط ز دست کریم تو جام می‌گیرم
من آنقَدَر به شما می دهم سلام آقا
که آخر از تو عَلَیکَ السّلام می‌گیرم
اگرچه بال و پرم زخمی از زمانه شده
من از دوای شما التیام میگیرم
کبوترم که شدم جلد گنبد زرّین
فقط پر از سر این برج و بام می‌گیرم
به سنگ‌فرش حریم تو می‌کشم دستم
تبرُّکاً در بیت الحرام می‌گیرم
تو رتبه ای بده تا خاک پایتان باشم
چه خوب پیش شما من مقام می‌گیرم

غلام هیچکسی جز شما نخواهم شد
گدای کس به جز إبن الرّضا نخواهم شد

تو آمدی که شوی قبله‌گاه مردم ما
تو آمدی شده دلشاد امام هشتم ما
تو آمدی که رود غم ز سینه ها دیگر
و تا همیشه بماند به لب تبسّم ما
تو آمدی که به مردم نشان دهی حق را
فقط صفا بنویسی بر این تلاطم ما
من و دلم به تو سوگند عاشقت هستیم
محبّت تو بُود باعث تفاهم ما
تو آمدی که شوی با گدات همسفره
که نان جو بخوری جای نان گندم ما
کنار حضرت معصومه یادتان کردم
چه وقت بهر زیارت تو می‌روی قمِ ما؟

دلم دوباره به یادت به شور و شین آمد
به سر هوای پریدن به کاظمین آمد

امیر هر دو سرا یا جواد ادرکنی
نظر نما به گدا یا جواد ادرکنی
به حقّ مادرتان فاطمه قسم آقا
بخر مرا ز وفا یا جواد ادرکنی
خدای جودی و جود خدای منّانی
به سائلت کن عطا‌ یا جواد ادرکنی
طواف کوی تو برتر بُود ز بیت‌الله
قسم به سعی و صفا‌‌ یا جواد ادرکنی
رود به سوی بهشت خدا هر آنکس که
تو را نموده صدا یا جواد ادرکنی
فقط ز راه ولای تو یا ولیَّ الله
روم بسوی خدا یا جواد ادرکنی
نشسته‌ام که بگیرم برات رفتن خود
به شهر کرب و بلا یا جواد ادرکنی

تویی تو زاده‌ی شمسُ الشّموس یا مولا
علیّ اکبر سلطان طوس یا مولا

نشسته مرد غریبی کنار گهواره
کنار گریه‌ی بی اختیار گهواره
رضا نشسته بخواند نوای لالایی
برای کودک زیبا عُذار گهواره
چقدر شب به سحر درد و دل کند با این
گلی که شد همه باغ و بهار گهواره
چقدر طعنه شنیده ز دیر آمدنت
چقدر سخت گذشت انتظار گهواره
دوباره صحبت گهواره و نوای لالایی
دوباره مرثیه‌ی شیرخوار گهواره
میان هُرم عطش مادری صدا می‌زد
بخواب کودک دل بیقرار گهواره
امان ز اشک رباب و غم علی اصغر
چه بد شد عاقبت آن روزگار گهواره

نشد که لب بزند کودکش به آب ای وای
نشد که قد بکشد کودک رباب ای وای


********************

اشعار ولادت حضرت علی اصغر علیه السلام –  پوریا باقری

پسری آمده از طایفه ی دریاها…
پدرش سَرور و سالارِ همه باباها

پسری آمده از جنسِ حسین بنِ علی
میوه ی قلبِ همه فاطمه ها ، زهراها

دستِ عباس که دادند علی اصغر را…
خیره شد ، خیره به چشمِ پدرِ سقّاها

خانه ی حضرتِ ارباب چه نورانی شد
جبرئیل آمده با قاطبه ی* حَوراها

بُرد قنداقه ی او را به سَرِ عرشِ خدا
تا حقیقت بشود جمله ی این رویاها

نه فقط شافِعِ دنیا و قیامت باشد
که شفاعت گرِ عرش است ، در آن بالاها

پسرِ حضرتِ ارباب! خودت آقایی…
ریزه خورها ، سَرِ خانِ تو شدند آقاها

به چه جرمی تو نخوردی کمی از آب فرات؟
چه کسی شد سببِ بدعتِ این فتواها؟

شد عمو راهیِ دریا که تو آرام شَوی
فکرِ مادر شده جای اگر و امّاها…

آب آورد… ولی قسمتِ لب های تو نیست
سهمِ تو تیرِ سه شعبه است ، در این صحراها

خونِ تو ، رفت به عرش و بدنت ماند به خاک
روحِ تو سهمِ خدا ، جسمِ تو سهمِ ماها

(قاطبه : گروه)


***********************

اشعار ولادت حضرت علی اصغر علیه السلام –  مهدی رحیمی (زمستان)

گرفته اند ز روی تو انشعاب زیاد
که ماه بودن تو داشت بازتاب زیاد

اگر به سن اباالفضل می رسیدی تو
یقین به سینه نمی زد دگر رباب زیاد

همین که شیر به او می دهی بس است رباب
مده به کودک خود بعد شیر، آب زیاد

برای خاطر شش ماهِ بعد سر ظهر
ببر علیِ خودت را به آفتاب زیاد

بگیر سخت تر آماده ی نبردش کن
مده علی خودت را به سینه تاب زیاد

خلاصه این که به شش ماه دل بِکَن از او
خلاصه این که نکن روی او حساب زیاد


*********************

اشعار ولادت حضرت علی اصغر علیه السلام –  محمد مبشری

با عاشقان بگویید، عشقی دوباره آمد 
ای اهل آسمان ها، یک تک ستاره آمد 

فصل شکفتن است و، آغاز دل ربودن 
در بین باغی از یاس، یاسی بهاره آمد 

ایام بی قراری، دوران جان سپاری 
هنگام غارت دل، با یک نظاره آمد 

آیینه ای ز زهراست، این عشق فاطمیون
بار دگر حسین یا، حیدر دوباره آمد 

بر عالمی امیر است، هر دل بر او اسیر است 
در عشق بی نظیر است ، دل را شراره آمد 

باب الحوائج است و ، سائل نمی کند رد
بهر گره گشودن ، با یک اشاره آمد 

حاجت مگر ندارید ، رو سوی او بیایید 
بهر تمام حاجات ، این شیر خواره آمد 


**************************

اشعار ولادت حضرت علی اصغر علیه السلام – مجتبی کرمی 

تا خدا فیض تو را قسمت دنیا کرده
لطف دستان تو را باب مداوا کرده

نفس حضرت عیسای مسیحا دم را
در دم کالبد کوچک تو جا کرده

هر کجا حرف شفا هست در این آبادی
پر قنداقه ی تو کار خودش را کرده

ظرف شش ماه ، تو چه با برکت دل بردی
ویژگیی که  فقط عمر تو پیدا کرده

روی دستان رباب آیۀ تو نازل شد
علیِ اکبر ، اگر روزی لیلا کرده

اشک درباره ی تو ، عرش نشینم کرده
این همان کرب و بلاییست که امضا کرده

پر پرواز تو آنقدر تو را بالا برد
مادرت را به سرت غرق تماشا کرده

مادرت غرق معماست که جرم تو چه بود ؟
تیر در پاسخ یک معصیت ناکرده !!!

 

*********************

 

برای ارتباط با ما در کانال تلگرام  اینجا کلیک  بفرمایید

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.