اشعار ولادت پیامبراکرم و امام صادق علیهاسلام  ــــ  شاعرناشناس

انتظار آمد به سر اى بیقراران تهنیت
شد خزان سر، آمده فصل بهاران تهنیت
جلوه گر گردیده حق اى حق شعاران تهنیت
ساقى از ره مى‏رسد جمع خماران تهنیت

پرمشام جان شد از عطر نکوى تُفْلِحوُا
میگساران باده نوشید از سبوى تُفْلِحوُا

شد ربیع الاول و خوش رنگ و بو دارد ربیع
ازبهار و عیش و مستى گفتگو دارد ربیع
عید زیباى برائت از عدو دارد ربیع
عید میلاد دو دلدار نکو دارد ربیع

موسم سرمستى دلهاى شیدا آمده
مصطفى با حضرت صادق به دنیا آمده

بشنو از بال ملائک نغمه توحید را
در افق بنگر بروز واژه امید را
حق طلب، از سینه ات بیرون نما تردید را
اخذ کن از رهبران زنده دل تأیید را

با ولایت شو عجین و بر سر میثاق باش
یا على برگو، به وصل یار خود مشتاق باش

دو نهال بارور در باغ دین روئیده شد
یاسهاى آسمانى در زمین روئیده شد
نخل حق در سرزمین مشرکین روئیده شد
لاله در باغ دل اهل یقین روئیده شد

گلشن جان را ز عطر این دو گل خوشبو ببین
رو نما سوى حجاز و جلوه یا هو ببین

عاشقان بُستان جانبخش دعا را بنگرید
این دو نور عالم آراى خدا را بنگرید
باده نوشان مِى قالوابلى را بنگرید
وجه صادق را، جمال مصطفى را بنگرید

صد سلام و صد درود این دو گل دلخواه را
سر دهید اى عاشقان آواى صلى اللَّه را

سینه شد نورٌ عَلى نُور امتزاج نورشد
دیده حق روشن و چشمان باطل کور شد
برکلیم ذى المعارج قلب عالم طورشد
بت پرستى در جهان منکوب شد مقهور شد

آتش آتشکده بى شعله و خاموش شد
طاق کسرى ریخت، ذکر یا اَحَد منقوش شد

آسمان عاشقى شد پر ستاره زین دو گل
عشقبازى با تداوم شد هماره زین دو گل
بر دل عشاق صادق شد اشاره زین دو گل
دیده دل شد گشوده بر نظاره زین دو گل

بر جمال این دو یاس بى قرینه بنگرید
گاه سوى مکه گه سوى مدینه بنگرید

محور اسلام و قرآن در ثبات از این دو مَه
مکتب توحید باشد در حیات از این دو مه
روشن آفاق تمام کائنات از این دو مه
منجلى اوصاف بى پایان ذات ازاین دو مه

مِى فروشان مِى یکتا پرستى را ببین
جرعه‏اى یا هو بزن دنیاى مستى را ببین

پرتوِ نور نبوت با امامت دیدنى ست
غنچه اخلاص از باغ ولایت چیدنى ست
وارد حصن ولایت هر که شد در ایمنى ست
رمز عترت دوستى، بیزارى از نفسِ دَنى ست

نفس بگذار و ولاى آل یاسین را گزین
شو برى ازاهل بِدعَتْ روح آیین راگزین

مستى دل از مِى لولاک آل احمد است
هستى ما بسته بر خاک نعال احمد است
چشم ما در سیر آفاق جمال احمد است
مرکز پرگار خلقت کنج خال احمد است

دست ما در بر سراى آل احمد مى‏زند
قلب ما در هر طپش با یا محمد مى‏زند

کیستم من؟ ذره‏اى در آستان اهل بیت
آشناى دستهاى مهربان اهل بیت
شکر حق باشد دلم محتاج نان اهل بیت
گاه دستم گاه پایم گه زبان اهل بیت

من اُویسم بوذَرَم سلمانم و مِنّاستَم
بنده آشفته کوى اباالزهراستم

من اباالزهرایى‏ام نسل و تبار احمدم
گنبدالخضرایى‏ام شمع مزار احمدم
شیعه‏اى فارغ ز خویش و بیقرار احمدم
آرزو دارم کند حق همجوار احمدم

بنگرید این از منیّت خسته گمراه را
عبد زهرا عبد طاها عبد آل اللَّه را

حمْیَرىِ دوره خویشم گداى صادقم
با همه نقصم اسیر و مبتلاى صادقم
معصیتکارم ولى عبد سراى صادقم
خوب یا بد آرزومند دعاى صادقم

کاستى‏هاى مرا درمان کند خاک بقیع
کاش بودم ذره‏اى در بین خاشاک بقیع

کاش منهم یک پرستو در مدینه مى‏شدم
زائر کوى نبى بى قرینه مى‏شدم
کاش منهم کشته یک زخم سینه مى‏شدم
مرهمى بر درد بانوى حزینه مى‏شدم

کاشکى از جام زهرایى مرا شهدى رسد
دست من بر دامن نور خدا مهدى رسد

لطفا اگرشاعرش رامیشناسید اطلاع دهید

******
اشعار ولادت پیامبراکرم و امام صادق علیهاسلام  ــــ  غلامرضاسازگار

زیک مشرق نمایان شد دو خورشید جهان آرا
که رخت نور پوشاندند بر تن آسمان ها را
دو مرآت جمال حق دو دریای کمال حق
دو نور لایزال حق دو شمع جمع محفل ها
دو وجه الله ربانی دو سر الله سبحانی
دو رخسار سماواتی دو انسان خدا سیما
دو عیسی دم دو موسی ید دو حسن خالق سرمد
یکی صادق یکی احمد یکی عالی یکی اعلا
یکی بنیانگر مکتب یکی آرنده ی مذهبی
یکی انوار را مشعل یکی اسرار را گویا
یکی از مکه انوار رخش تابید در عالم
یکی شد در مدینه آفتاب طلعتش پیدا
یکی نور نبوت را به دل ها تافت تا محشر
یکی نور ولایت را ز نو کرد از دمش احیا
رسد آوای قال الصادق و قال رسول الله
به گوش اهل عالم تا که این عالم بود بر پا
یکی جان گرامی در دو جسم پاک و پاکیزه
دو تن اما چو ذات یک تا هر دو بی همتا
محمد کیست جان جان جان عالم خلقت
که گر نازی کند در هم فرو ریزد همه دنیا
محمد کیست روح پاک کل انبیا در تن
که حتی در عدم بودند بی او انبیا یک جا
محمد کیست مولایی که مولانا علی گوید
منم عبد و رسول الله بر من رهبر و مولا
محمد از زمان ها پیشتر می زیست با خالق
محمد از مکان پیموده ره تا اوج او ادنی
محمد محور عالم محمد رهبر آدم
محمد منجی هستی محمد سید بطحا
محمدکیست آنکو بوده قرآن دفتر مدحش
که وصفش را نداند کس به غیر از قادر دانا
محمد را کسی نشناخت جز حق و علی هرگز
چنان که جز خدا و او کسی نشناخت حیدر را
وضو گیرم ز آب کوثر و شویم لب از زمزم
کنم آنگه به مدح حضرت صادق سخن انشا
ششم مولا ششم هادی ششم رهبر ششم سرور
که هم دریای شش گوهر بود هم در شش دریا
صداقت از لبش خیزد فصاحت از دمش خیزد
فلک قدر و ملک عبد و قضا مهر و قدر امضا
بسی زهاد و عبادند بی مهرش همه کافر
بسی عالم بسی عارف همه بی نور او اعمی
دو خورشید منیر او هشام و بو بصیر او
دو کوه حکمت و ایمان دو بحر دانش و تقوی
مرا دین نبی مهر علی و مذهب جعفر
سه مشعل بوده و باشد چه در دنیا چه در عقبی
در دیگر زنم غیر از در آل علی هرگز
ره دیگر روم غیر از ره این خاندان حاشا
بهشت من بود مهر علی و مهر اولادش
نه از محشر بود بیمم نه از نارم بود پروا
سراپا عضو عضوم را جدا سازند از پیکر
اگر گردم جدا یک لحظه از ذریه ی زهرا
از آن بر خویش کردم انتخاب نام میثم را
که باشم همچو او در عشق ثارالله پا بر جا

*******
اشعار ولادت پیامبراکرم و امام صادق علیهاسلام  ــــ  محمد حسین رحیمیان
 
 
ای گل سر سبد طایفه ی آقاها
ای بزرگ همه بی مثل و همتاها
 
هرکسی دیده تو را مست شد و خانه خراب
تشنه ی دیدن تو میکده ها صهباها
 
نمک روی تو دیوانه کند مجنون را
کشته و مرده ی رویت همه لیلاها
 
پیش اعجاز دو چشمان سیاهت آقا
شده بی رنگ حنای همه عیساها
 
هر که امروز گرفتار نگاهت گردید
نکند وحشتی از بی کسی فرداها
 
شعبه ی عرش شده از قدم تو دنیا
هر کجا حرف شود از تو بهشت است آنجا
 
با تو شد روز تر از روز، شب غربت ما
شده نابود غم بی کسی و غربت ما
 
مثل هر کس که کسی هست میان عالم
شد گدایی درِ خانه تو عادت ما
 
ما نبودیم اگر که تو نبودی آقا
هست زیر سر تو آمدن و خلقت ما
 
سنگ خوردی تو که ما خدعه شیطان نخوریم
خون دل خوردن تو گشت همه ثروت ما
 
گوشه ی کوچکی از چشمه لطفت این است
نوکری تو و اولاد تو شد قسمت ما
 
ما مسلمان شده ی دختر و داماد توأییم
نسل در نسل همه آدم اولاد توأییم
 
عقل و هوش همه ی خلق شده حیرانت
به فدای تو و توحید تو و عرفانت
 
آن قدر عاشق تو هست خدایت آقا
که به قرآن خودش خورد قسم بر جانت
 
دم به دم مکتب تو حرف جدیدی دارد
همه علم خلاصه شده در قرآنت
 
مرده را گوشه نگاه تو مسیحا سازد
کرده دیوانه مرا معجزه چشمانت
 
دشمنت هم ز تو جز رحمت و ایثار ندید
خوش به حال دل آن کس که شد از یارانت
 
در سماوات و زمین و ملک و جن و بشر
ما ندیدیم کسی را ز شما خاکی تر
 
تو همه دلخوشی روز و شب دنیایی
همه هستند غلام و تو فقط آقایی
 
پرچم هیچ کس اندازه تو بالا نیست
محشری بی مثلی معجزه ای غوغایی
 
کار ما هست فقط عشق به تو ورزیدن
کار تو هست فقط دلبری و لیلایی
 
چه مقامی به تو داده است خدایت آقا
دلخوشی علی و زندگی زهرایی
 
چه قدر عشق میان تو و زهرایت بود
تو شدی فاطمی و فاطمه شد بابایی
 
رفتی و قامت زهرای جوان تو خمید
نود و پنج شب از درد به خود می پیچید
 
 
************
 
اشعار ولادت پیامبراکرم و امام صادق علیهاسلام  ــــ  مهدی نظری
 
ای مفتخر خدای ز خلق جمال تو
دیده خدا کمال خودش در کمال تو
 
تو لایق صفات خدایی بدون شک
ازاین صفات هرچه که داری حلال تو
 
تو اشرف تمامی خلق دوعالمی
ای بهترین خلیفه حق خوش به حال تو
 
آنقدر شأن و مرتبه ات افضل است که
زهرا، علی، حسن و حسین اند آل تو
 
حالا که مهر و عشق تو گشته ست مال من
جان و دل و تمامی هستیم مال تو
 
ما بعد خانواده تو اهل دل شدیم
با” اسهد” اذان فصیح بلال تو
 
اینسان طواف سنگ حجر می شود قبول
وقتی طواف می کند او دور خال تو
 
باغ جنان اگر چه چنین سبز و خرم است
شادابی و نشاط گرفت از قبال تو
 
من مرغ روی گنبد خضرایی تو ام
من بنده بزرگی و آقایی توام
 
از جلوه ی رخت جلوات آفریده شد
از بذل و بخشش ات برکات آفریده شد
 
لعل لب تو مثل شکر بود یا رسول
با خنده ی تو شاخه نبات آفریده شد
 
نام تو را نوشت خدا توی دفترش
نامت دلیل شد صلوات آفریده شد
 
وقتی دمیده شد دم تو مرده زنده شد
اینگونه بود آب حیات آفریده شد
 
تو مقتدا شدی و پس از اقتدا به تو
ذکر و دعا و صوم و صلاه آفریده شد
 
دنیا اسیر ظلمت و جهل و عناد بود
تو آمدی و راه نجات آفریده شد
 
از خلق و خوی تو که نشان از خدای داشت
زیباترین کمال و صفات آفریده شد
 
ایمن شد از عذاب جهنم مرید تو
از برکت تو برگ برات آفریده شد
 
لطف تو بود محضر قرآن نشسته ایم
ما هم کنار بوذر و سلمان نشسته ایم
 
تو آفریده گشتی و انسان درست شد
حور و پری فرشته و غلمان درست شد
 
عرش خدا ز نور رخت خلق گشت و بعد
با قطره های اشک تو باران درست شد
 
یاحضرت رسول خدا عاشق تو بود
چون که به عشق روی تو قرآن درست شد
 
تو از خدایی و همه ی ما زخاک تو
چون از گل شما گل سلمان درست شد
 
با اخم تو جهنم و آتش عذاب و قهر
با یک دم تو جنّت و رضوان درست شد
 
چون نور حیدر از تو و نور تو ازخداست
با حب مرتضاست که ایمان درست شد
 
یک عده دور سفره حیدر نشسته و
اینگونه شد که سفره احسان درست شد
 
ما عاشق توایم که مجنون حیدریم
این عشق را به جان تو مدیون مادریم
 
هر آنچه خلق کرده خدا نوکر توأند
نوح و خلیل و خضر گدای در تو أند
 
خلق خدا که عبد و مسلمان تو شدند
مدیون بخشش وکرم همسر توأند
 
آدم به بعد هر که به پیغمبری رسید
فردای حشر پشت سر حیدر توأند
 
حتی شفیع ها همگی روز رستخیز
چشم انتظار آمدن دختر توأند
 
آنجا برای اینکه شفاعت شوند همه
مدیون دست ساقی آب آور تو اند
 
صدها هزارحوری و غلمان نشسته اند
مبهوت و مات روی علی اکبر توأند
 
نام رقیه تو گره باز می کند
عالم همه گدای علی اصغر توأند
 
علامه ها مراجع تقلید از ازل
شاگردهای مدرسه جعفر توأند
 
شکر خدا که این دل ما حیدری شده
شکر خدا که مذهب ما جعفری شده
 
 
***********
 
اشعار ولادت پیامبراکرم و امام صادق علیهاسلام  ــــ  حسن کردی
 
تو آمدی و زمین در هوای تو افتاد
و عرش در هوس خنده های تو افتاد
 
برای درک تنفس در این جهان سیاه
هوای تازه ای از ابتدای تو افتاد
 
جهان شرک به خود آمد از بزرگی تو
به گوش کعبه و بت ها صدای تو افتاد
 
شکست طاق بلندی که عرش کسری بود
همینکه روی زمین رد پای تو افتاد
 
و بعد اینکه خدایان به لرزه افتادند
به ذهن مردم خسته خدای تو افتاد
 
پس از نگاه سیاه و سفید اربابان
نژاد عشق بشر در لوای تو افتاد
 
زمان شکست زمانی که آمدی احمد
تویی که یک شبه دنیا به پای تو افتاد
 
تو احمدی و به نور جمال تو صلوات
به هر یک از برکات و کمال تو صلوات
 
به احترام محمد زمین تبسم کرد
تو آمدی و جهان دست و پای خود گم کرد
 
ترک نشست به چشمان آبی ساوه
همینکه چشم تو بر آسمان ترنم کرد
 
فروخت گوشه جنت به شوق خال لبت
که آدمی به هوایت هوای گندم کرد
 
هنوز دخترکان زنده زنده میمردند
خدا به خلق تو بر خلق خود ترحم کرد
 
تو آمدی، به زمین احترام بر گردد
تو رحمتی که خدایت نصیب مردم کرد
 
خدا به خلق رسول گرامی خاتم
گذاشت سنگ تمام و سپس تبسم کرد
 
تو احمدی و به نور جمال تو صلوات
به هر یک از برکات و کمال تو صلوات
 
تو احمدی که خدا را به عرش فهمیدی
شبی که غیر خودت تا خدا نمیدیدی
 
کنار چشم تمام فرشته های خدا
فراتر از پر جبریل عشق بالیدی
 
تو در ضیافت عرشی لیلهالاسری
به طاق عرش خدا عکسی از علی دیدی
 
صدای مرتضوی علیست آن بالا
که از زبان خدا عاشقانه بشنیدی
 
تو در کنار علی و فروغ شمشیرش
بساط کفر زمان را ز خاک بر چیدی
 
برای خلق بهشت این بهانه کافی بود
به لحظه ای که به زهرای خویش خندیدی
 
بیا و کفر مجسم ز کعبه بیرون کن
تویی که پایه گذار جدید توحیدی
 
تو احمدی و به نور جمال تو صلوات
به هر یک از برکات و کمال تو صلوات
 
 
************
 
اشعار ولادت پیامبراکرم و امام صادق علیهاسلام  ــــ  وحید قاسمی
 
زمین به لرزه درآمد، شکست کنگره ها
 رها شدند خلایق ز بند سیطره ها
 
 شبی که آتش آتشکده فروکش کرد
 شبی که خاتمه می یافت رقص دایره ها
 
 صدای همهمه ی موبدان زرتشتی
 هنوز مانده به گوش تمام شب پره ها
 
 شب ولادت فرخنده ی بهاری سبز
 شب وفات زمستان سرد دلهره ها
 
 دوباره نور و طراوت به خانه ها آمد
 نسیم آمد و وا شد تمام پنجره ها
 
جهان به یُمن حضورش، بهشتی از برکات
نثار مقدم پر خیر و برکتش صلوات
 
ستاره ها به نگاهی شدند سلمانش
منجمان ِ مسلمان ِ برق چشمانش
 
ز انبیاء الهی که رفته تا معراج؟
به غیر از او که ملائک شدند حیرانش
 
مقام بندگی اش را کسی نمی داند
پیمبران اولوالعزم مات ایمانش
 
بساط ذکر سماوات را به هم می ریخت
نماز نیمه شب و شور صوت قرآنش
 
اویس های قرن را ندیده عاشق کرد
تبسم لب ِ داوودی ِ غزل خوانش
 
شفیع روز جزا گشت و حضرت حق داد
 به دست پاک محمد کلید رضوانش
 
امیر و قافله سالارکاروان ِ نجات
نثار مقدم پر خیر و برکتش صلوات
 
 مسیح مکه شد و نبض مرده را جان داد
 به مرگ دخترکان قبیله پایان داد
 
 خرافه های عرب را اسیر حکمت کرد
 به جای تیغ جهالت، به عشق میدان داد
 
 نماز شکر سپیدارها چه دیدن داشت!
 همان شبی که سپیده اذان باران داد
 
 نبی ست پیر خرابات و ساقی اش حیدر
 در ابتدا به علی او شراب عرفان داد
 
 تبسمش به کسی چون بلال عزت داد
 مسیراصلی دین را نشان انسان داد
 
 چه قدر فاصله مان تا بهشت کمتر شد
 برات مردم ری را به دست سلمان داد
 
شب تجلی مهتاب روشن عرصات
نثار مقدم پرخیر و برکتش صلوات
 
 کبوترم نشدم، تا کبوترش باشم
 دخیل گنبد سبز و مطهرش باشم
 
 زمان نداد اجازه که مشق عشق کنم
 غلام مسئله آموز منبرش باشم
 
 چه قدر دیر رسیدم سرقرار وصال!
 چه شد؟ نخواست که عمار محضرش باشم
 
 قبول، شیعه ی خوبی نبوده ام اصلاً
 نشد که حلقه به گوش برادرش باشم
 
 خدا کند که مرا از قلم نیندازد
 بهشت مست ِ می جام کوثرش باشم
 
 به حال و روز خودم فکر می کنم، انگار
 قرار بوده که گریان دخترش باشم
 
شب گرفتن حاجت، زیارت عتبات
نثار مقدم پرخیر و برکتش صلوات
 
 
************
 
اشعار ولادت پیامبراکرم و امام صادق علیهاسلام  ــــ  صابر خراسانی
 
قاصدک چرخ زنان از تو خبر آورده
با خودش شیشه ی عطری ز سفر آورده
 
آمده تا دلمان را پر امید کند
همه را با خبر از آمدن عید کند
 
فقط از معجزه ی عشق تـو بر می آید
شب به پایان نرسیده است سحر می آید
 
مکه با آمدنت حرمت بسیار گرفت
ماه از محضرتان رخصت دیدار گرفت
 
در هوایت چه کنم بال کبوتر شده را
جبرئیل ام چه کنم حال کبوتر شده را
 
سالها پیش تر از آمدنت هم بودی
علت خلق بنی آدم و عالم بودی
 
سر بلندیم بگوییم مسلمان توأییم
عجمی زاده و پشت سر سلمان توأییم
 
می نویسم دل خود را برکاتی بفرست
می برم نام محمد صلواتی بفرست
 
عقل کلی و جهان جزئی از ادراک تـوأند
شیعیان علی از ما بقی خاک توأند
 
ما که از جلو ه ی توحیدی تو آگاهیم
در مسیر اتقرب به رسول الهیم
 
ما که از روز ازل جزء محبان هستیم
اشهد ان به نام تو مسلمان هستیم
 
آن زمانی که تو را غیر علی یار نبود
یوسف حسن تو را هیچ خریدار نبود
 
بار تو داشت نتیجه به تو ایمان آورد
باورت داشت خدیجه بـه تو ایمان اورد
 
 
************
 
اشعار ولادت پیامبراکرم و امام صادق علیهاسلام  ــــ  وحید محمدی
 
کوچه های شهر را امشب چراغان می کنند
شهر دل را اهل دل آئینه بندان می کنند
 
فوج فوج از عرش حق امشب فرشته می رسد
خاک خشک مکّه را این سان گلستان می کنند
 
حال و روز شهر رنگ سرخ عشق و عاشقی است
شهر را همرنگ عشق سرخ جانان می کنند
 
روی دست آمنه در هاله ای از جنس نور
اهل خانه صورتت را بوسه باران می کنند
 
آسمان می خندد از شوق جمال دلبرت
در هوای روی تو عشاق طوفان می کنند
 
سفره ی لطف خدا پهن است و مهمانی به پاست
هر کسی را بر سر این سفره مهمان می کنند
 
امشب از یمن قدم های دل آرای شما
لطف بر حال گدایان و فقیران می کنند
 
سوره ی خورشید نازل شد به قلب آسمان
آمدی و مسندت شد خاتم پیغمبران
 
امشب از ایوان دل سویت سلام آورده ام
دل اسیر بند و دل را چون غلام آورده ام
 
یک دل یک رنگ دارم، می خری آقای من ؟
یک دل بی تاب و ارزان، یک کلام آورده ام
 
نام زیبای تو حک شد بر دلم روز ازل
صاحب این دل تویی، دل را به نام آورده ام
 
ای بزرگ آسمانی، ای رسول مهربان
این دل بی تاب را با احترام آورده ام
 
تو پیام نور را تفسیر کردی خط به خط
من دلی تسلیم پیش این پیام آورده ام
 
دست خالی مانده و چشمم به اکرام شما
جرعه ای از حوض کوثر ده که جام آورده ام
 
از همان روز ولادت بود بیمارت شدم
جای صدها شکر دارد که گرفتارت شدم
 
من چه گویم ، مدح تو آیات قرآن خداست
با چنین وصفی دگر این شعر گفتن ها رواست؟
 
وصف تو اعجاز می خواهد، نه وزن و قافیه
بس که دریای فضیلت های تو بی انتهاست
 
در عروجت جبرئیل از راه ماند ای بی کران
تا بگوید در کلاس قرب شاگرد شماست
 
قاب قوسینی که تا ذات خدا ره داشتی
این بدین معناست، عرش کبریایت زیر پاست
 
آه ای والاترین، ای زینت عرش خدا
زینت دوشت قدم های علی مرتضی است
 
گرچه والایی و بالایی و بی حد و حدود
بوسه گاهت دست های حضرت خیرالنسا است
 
ای سلام روشن سجّاده، ای روح نماز
سجده آوردند پیش پات بت های حجاز
 
هر کسی مجذوب آهنگ صدایت می شود
بی بهانه آسمان هم خاک پایت می شود
 
تو دلیل هستی من نه، دلیل خلقتی
قدر دان ارزشت تنها خدایت می شود
 
از نگاهت نور می ریزد به قدر آفتاب
لطف هر چه می شود از چشم هایت می شود
 
نیمه شب هایت به رنگ آسمان و جبرئیل
پاک مدهوش قنوت ربّنایت می شود
 
چشم بر هم می زنم می بینمش بی خود ز خود
دل دخیل ریشه ی سبز عبایت می شود
 
من که جای خود ، هزاران مثل موسی کلیم
با همه والائیش آقا گدایت می شود
 
حب فرزندان زهرا و علی را هر که داشت
تو خودت گفتی که مشمول دعایت می شود
 
رحمه للعالمین ، ای مظهر لطف خدا
جان زهرا دست خالی رد مکن امشب مرا
 
 
*************
 
اشعار ولادت پیامبراکرم و امام صادق علیهاسلام  ــــ  شاعرناشناس

 
ز شرق بادی اشراق با چه زیبایی
کسی برای ترنم بهانه آورده
 
دوباره حضرت روح الامین مدد فرمود
برای مستی تازه ترانه آورده
 
تقارن دو بهار و دو رحمت رحمان
هوای صبح دم شاعرانه آورده
 
به مژدگانی میلاد احمد و صادق
امین وحی دو دستی اعانه آورده
 
خدا نوشته که دارد ز سوی من برکات
 هر آن کسی که فرستد محمدی صلوات
 
طلوع کردن خورشید عشق و زیبایی
به یار گلرخ غنچه دهان مبارک باد
 
هوای تازه و صبح پر از نشاط آمد
غروب ظلمت جهل جهان مبارک باد
 
نسیم و سبزه و گل بوی یار آورده
دوباره شادی سرو چمان مبارک باد
 
خزان تمام شد و فصل بی قراری رفت
بهار رحم و عاطفه بر عاشقان مبارک باد
 
رها شده است ز بنده اسارت ظلمات
 هر آن کسی که فرستد محمدی صلوات
 
سپیده دم طربی خواست از همه ذرات
ستاره در دل تاریک شب قمر زایید
 
امین وحی به فوج ملائکه فرمود
تبر دهید که بنت وهب پسر زایید
 
به سر رسید دگر عصر جهل و گمراهی
برای شام دلالت سحر سحر زایید
 
دعای آمنه را مستجاب کرد خدا
برای خلق امان از قضا قدر زایید
 
اسیر حادثه هرگز نشد به وقت ممات
 هر آن کسی که فرستد محمدی صلوات
 
به نام باده به نام سبو به نام جنون
سلام ای سحر جاده ی اهورایی
 
به نام دیده به نام دل خراب شده
سلام می کنمت ساقی تماشایی
 
به نام عشق که از خاک پای تو جوشید
 شبی بیا به سرایم نگار رویایی
 
به نام غنچه ی لبهایت ای گل خلقت
بخند تا که ببینم شب شکوفایی
 
همیشه داشت بهمراه نغمه اش نفحات
هر آن کسی که فرستد محمدی صلوات
 
دوباره با قلم و دل نشسته ام یکجا
چه خوب میشود امشب غزل سرایی کرد
 
تبارک الله از این چشم دلفریب شما
که از ازل با من آشنایی کرد
 
اگرچه زشت و سیاه و بدم ولی یارا
چه خوب لطف لطیفت مرا هوایی کرد
 
میان کفر گرفتار مانده بودم تا
مرا نگاه رحیمانه ات خدایی کرد
 
گرفته حاجت خود را ز قاضی الحاجات
هر آن کسی که فرستد محمدی صلوات
 
از آسمان رحیمیت خدای ودود
تو آمدی که ترحم بقا بگیرد نه
 
کنار سفره ی اشک زنان بی دختر
تو آمدی که تبسم بها بگیرد نه
 
گمان کنم که فقط بزم بندگی خدا
ز سجده گاه و جبین شما بگیرد نه
 
تو آمدی که به پیوسته بعثتت آقا
علی فقط به دل خلق جا بگیرد نه
 
به وقت مرگ نگردد ملازم سکرات
 هر آن کسی که فرستد محمدی صلوات
 
عبور خسته ی یک آس و پاس یعنی من
و خوش قواره ترین جان لطف یعنی تو
 
صدای مضطرب التماس یعنی من
و استجابت آثارلطف یعنی تو
 
شکسته بال ترین مرغ عشق یعنی من
نسیم رحمت رحمان لطف یعنی تو
 
نگاه منتظر بی قرار یعنی من
لطیف بارش باران لطف یعنی تو
 
محبت تو برایش مضعف الحسنات
 هر آن کسی که فرستد محمدی صلوات

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

***********

اشعار ولادت پیامبراکرم و امام صادق علیهاسلام  ــــ  رحمان نوازنی

وقتی کنار اسم خودت لا گذاشتی
قبلش هزار مرتبه الاّ گذاشتی
 
هر چیز را به غیر خودت نفی کردی و
خود را یکی نمودی و تنها گذاشتی
 
اول خودت برای خودت جلوه کردی و
خود را برای خود به تماشا گذاشتی
 
نوری شبیه نور خودت آفریدی و
در او شکوه ذات خودت را گذاشتی
 
این نور را به پهنه عرش خودت زدی
خورشید را به عالم بالا گذاشتی
 
حمد تو را که خواند تو گفتی که “احمدی”
به به ! چه خوب رسم مسما گذاشتی
 
نوری از آفتاب جدا کردی و سپس
یک ماه آفریدی و آنجا گذاشتی
 
تسبیح گفت ماه برای تو و تو هم
او را “علی” صدا زدی ؛ اما گذاشتی
 
چندین هزار سال بگذرد از سر عاشقی
تا اینکه عشق راتو به اجرا گذاشتی
 
یعنی که عشق، عشق علی و محمد است
یعنی برای عشق دو لیلا گذاشتی
 
اما دو عشق صادره مبنا نداشتند
پس روی عشق پایه و مبنا گذاشتی
 
مبنای عشق چیست به جز عشق فاطمه
پس عشق را حضرت زهرا گذاشتی
 
اینگونه بود خلقت عالم شروع شد
خلقت از این سه نور معظم شروع شد
 
تنها تویی که تکیه به باغ ارم زدی
بین حیاط خلوتی حق قدم زدی
 
غیر از بهشت فاطمه که در سینه تو بود
در سیزده مزار بهشتی حرم زدی
 
لوح و قلم که دست نگارین تو رسید
ای خوش نگار! نام علی را قلم زدی
 
گاهی خودت علی شدی و روی دوش خود
تا بر فراز کعبه احمد قدم زدی
 
از رحمت خودت گرفتی و از هیبت علی
آن را به دست فاطمه خود به هم زدی
 
تا یک حسن درست شد و یک حسین؛ عشق
تا اینکه هی بریزد از این عالمین ؛عشق
 
باید برای فاطمه منبر بیاورند
تا مدحتی برای پیمبر بیاورند
 
زهرا اگر که مادر پیغمبر خداست
باید نبی شناسی از او در بیاورند
 
خیر کثیر هدیه به پیغمبر است و بس
تنها برای اوست که کوثر بیاورند
 
در واقع اولین نبی و آخرین نبی است
فرقی نداشت  اول و آخر بیاورند
 
پیغمبران کبوتر نامه برش شدند
تا در هوای او همه پر در بیاورند
 
او آفتاب بود اگرسایه ای نداشت
او با خدا یکی شد و همسایه ای نداشت
 
گلدسته های عرش به نام محمد است
تنها خدا ی عرش ، امام محمد است
 
آنقدر دلرباست، که بال فرشته ها
همواره صید دائم  دام محمد است
 
از او طلب نموده ای اصلا تو جام می؟!
ذکر علی علی می جام محمد است
 
این را خود علی به همه عاشقانه گفت:
که مرتضی عبید و غلام محمد است
 
حوریه چیست جز گل لبخند روی او
باغ بهشت چیست؟سلام محمد است
 
باید در آینه به جمالش نگاه کرد
باید علی شناس شد و روبه ماه کرد
 
خلق عظیم  تو دل ما را اسیر کرد
دست کریم تو دل ما را فقیر کرد
 
این عطر خلق و خوی صمیمانه تو بود  
دین را برای مردم ما دلپذیر کرد
 
آری گرسنه های طمع را میان شهر
این زندگی ساده تو سیر سیر کرد
 
تا اینکه ما به خوف و رجا بنده اش شویم
حق هم تو را رسول بشیر و نذیر کرد
 
آن سجده های ابری و بارانی شما
سجاده  را به گریه در آورد و پیر کرد
 
ما را به سجده های خودت رنگ و بو بده
بر جانماز غفلت ما آبرو بده
 
یکشب ظهور کن تو به غار حرای من
یعنی به بخوان دو آیه زچشمت برای من
 
به نفس پاک تو که همان نفس حیدر است
فریاد می زنم که تویی مرتضای من
 
من آخرالزمانیم آقا شروع کن
ایمان بریز روی من از ابتدای من
 
من در طواف گنبد خضرا شنیده ام
اینجا طواف کرده کبوتر به جای من
 
این روزها مدینه پر از دود و آتش است
شهر مدینه ات شده کرببلای من
 
 پهلوی در شکسته و مادر به بستر است
این اجر آن همه زحمات پیمبر است

***********

اشعار ولادت پیامبراکرم و امام صادق علیهاسلام  ــــ  یوسف رحیمی

 
رسانده ام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
 
دلی که پر زده تا آستان احسانت
که غرق نور اجابت کنی دقایق را
 
بر این کویر ترک خورده‌ی دل خسته
ببار جرعه ای از کوثر حقایق را
 
مرید صبح نگاه تو می برد از یاد
مگر ترنم «قال الامامُ صادق» را؟
 
نگاه لطف تو آقا به دل بها داده
و با رضای تو دارم رضای خالق را
 
تویی که ضامن صبح سعادتم هستی
تویی که روشنی هر عبادتم هستی
 
پر از شمیم بهشت است منبرت آقا
به برکت نفحات معطرت آقا
 
هنوز عطر ملیح محمدی دارد
گُلِ دمیده ز لبهای أطهرت آقا
 
شبیه حضرت خاتم مدینه العلمی
شنیدنی ست کرامات محضرت آقا
 
و دیده ایم به وقت جهاد اندیشه
هزار مرتبه ما فتح خیبرت آقا
 
چهار هزار حکیم و فقیه و دانشمند
رهین مکتب اندیشه گسترت آقا
 
نگاه روشنت آقا ستاره پرور بود
شکوه بی بدل تو زُراره پرور بود
 
تو آمدی و جهان غرق در خِرَد می شد
دلیل ها همه با عشق مستند می شد
 
تو آمدی پر و بالی دهی به دلهامان
به پای درس تو هفت آسمان رصد می شد
 
خوشا به حال دلی که عروج را فهمید
مسیر روشن تو از بهشت رد می شد
 
میان آن همه شاگرد شد سعادتمند
کسی که مذهب عشق تو را بَلَد می شد
 
نفس زدی و جهان را حیات بخشیدی
تجلیات الهی الی الابد می شد
 
جهان نشسته سر سفره‌ی روایاتت
شهود می چکد از جلوه زار میقاتت
 
سر ارادت ما و غبار صحن بقیع
همان حریم بهشتی همان بهشت بدیع
 
همان دیار الهی که از نسیم خوشش
شده ست شهر مدینه پر از شمیم ربیع
 
«و یطعمون علی حبّه …» نمایان است
کرانه های کرامت چه بی کران و وسیع
 
گدائی حرمت اعتبار هر عاشق
امید ماست توسل در این سرای رفیع
 
چه غم ز غربت دنیا و حسرت عقبا
نگاه روشنتان تا برای ماست شفیع
 
کلید معرفت اینجا ارادت و عشق است
سر ارادت ما و غبار صحن بقیع
 
مگیر از دل من یارب این سعادت را
گدائی حرم اهل بیت عصمت را
 
غبار مقدم تو عطر آشنا دارد
برای دیده ام اعجاز کیمیا دارد
 
گدای خانه به دوش توام قبولم کن
گدای تو به جز این آستان کجا دارد؟
 
دگر چه جای گلایه ز فقر می ماند
کسی که در دو جهان، مهربان! تو را دارد
 
دل شکسته‌ی من حرفهای ناگفته
دل شکسته‌ی من شوق التجا دارد
 
کسی که بوده تمام وجودش از جودت
در آستانه ات امشب دو خط دعا دارد
 
همیشه آرزوی پر زدن به سوی بقیع
همیشه حسرت دیدار کربلا دارد
 
چه می شود همه‌ی عمر با شما باشم
غبار صحن تو و صحن کربلا باشم
 
 
************
 
اشعار ولادت پیامبراکرم و امام صادق علیهاسلام  ــــ  سید محسن حبیب الله پور
 
 
پیمبـری و  همـه زیـر سایـه ی پر تو
دوبـاره جلـوه نمـوده جمـال انور تو
 
تو آمدی و جهان شد پر از گل و ریحان
تمـام عـالـم امکـان شـده معطر تو
 
به وسعت  همه ی آسمـان کـرم داری
چه مصرع غلطی!! آسمان، نشانگر تو ؟؟
 
جهان برای تو و مرتضـاست یـا احمد
جهان، علی و تو، هرسه، برای دختـر تو
 
تـو احمـدی و نگـیـن پیمبرانی تو
به جـان فاطمه آرام قلب و جانی تو
 
کلام تو شده درسی به مکتـب پسرت
تو آسمـانی و صـادق درون تو قمرت
 
ز عطر و بـوی خوش تو دلم بهـا گیرد
شوم چو گوهر نابی فقط به یک نظرت
 
تو شمع جـان منی ای امیـد قلب همه
زمین نه دور خودش،گردد آن بدور سرت
 
ندیده عاشقت هستم چنان اُویس قرن
تمـام خلقـت گیتـی گـدا و دربدرت
 
بیا و رحمت خود را نما تو شامل حال
که با نگات بخوانم محـول الاحـوال
 
چه گویم از تو که سر تا به پا کرم داری
همیشه دست نـوازش تو بر سرم داری
 
جـدا نبـود ولایـت از آن نبـوت تو
خـزانـه دار رسالت چو جعفرم داری
 
مزار صادق تو خاکی است و بی زائـر
چه عاشقانـه نگـر زائـر و حرم داری
 
خبر بده تو به محسن از آن گل پنهان
که جـد من خبر از قبـر مادرم داری؟
 
بـه خـانـواده ات آقـا ارادتی دارم
محمـد آمـده بـرلب عبـادتی دارم
 
 
***********
 
اشعار ولادت پیامبراکرم و امام صادق علیهاسلام  ــــ  یوسف رحیمی

 
آیه آیه همه جا عطر جنان می آید
وقتی از حُسن تو صحبت به میان می آید
 
جبرئیلی که به آیات خدا مأنوس است
بشنود مدح تو را با هیجان می آید
 
می رسی مثل مسیحا و به جسم کعبه
با نفس های الهی تو جان می آید
 
بسکه در هر نفست جاذبه‌ی توحیدی است
ریگ هم در کف دستت به زبان می آید
 
هر چه بت بود به صورت روی خاک افتاده‌ ست
قبله‌ی عزت و ایمان به جهان می آید
 
با قدوم تو برای همه‌ی اهل زمین
از سماوات خدا برگ امان می آید
 
نور توحیدی تو در همه جا پیچیده ست
از فراسوی جهان عطر اذان می آید
 
عرش معراج سماوات شده محرابت
ملکوتی ست در این جلوه‌ی عالمتابت
 
خاک از برکت تو مسجد رحمانی شد
نور توحید به قلب بشر ارزانی شد
 
خواست حق، جلوه کند روشنی توحیدش
قلب پر مهر تو از روز ازل بانی شد
 
ذکر لب های تو سرلوحه‌ی تسبیحات است
عرش با نور نگاه تو چراغانی شد
 
قول و افعال و صفاتت همه نور محض اند
نورت آئینه‌ی آئین مسلمانی شد
 
به سراپرده‌ی اعجاز و بقا ره یابد
هر که در مذهب دلدادگی ات فانی شد
 
خواستم در خور حسن تو کلامی گویم
شعر من عاقبتش حسرت و حیرانی شد
 
ای که مبهوت تو و وصف خطی از حسنت
عقل صد مولوی و حافظ و خاقانی شد
 
«از ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد»
 
جنتی از همه‌ی عرش فراتر داری
تو که در دامن خود سوره‌ی کوثر داری
 
دیدن فاطمه ات دیدن وجه الله است
چه نیازی است که تا عرش قدم بر داری
 
جذبه‌ی چشم تو تسخیر کند عالم را
در قد و قامت خود جلوه‌ی محشر داری
 
عالم از هیبت تو، شوکت تو سرشار است
اسداللهی چون حضرت حیدر داری
 
حسنین اند روی دوش تو همچون خورشید
 جلوه‌ی نورٌ علی نور ، مکرر داری
 
اهل بیت تو همه فاتح دل ها هستند
روشنی بخش جهان، قبله‌ی دنیا هستند
 
ای که در هر دو سرا صبح سعادت با توست
رحمت عالمی و نور هدایت با توست
 
چشم امید همه خلق و شکوه کرمت
پدر امتی و اذن شفاعت با توست
 
با تو بودن که فقط صرف مسلمانی نیست
آنکه دارد به دلش نور ولایت، با توست
 
بی ولای علی این طایفه سرگردانند
دشمنی با وصی ات، عین عداوت با توست
 
باید از باب ولای علی آید هر کس
در هوای تو و در حسرت جنت با توست
 
سالیانی ست دلم شوق زیارت دارد
یک نگاه تو مرا بس، که اجابت با توست
 
کاش می شد سحری طوف مدینه آنگاه
نجف و کرب و بلا و حرم ثارالله
 
 
************
 
اشعار ولادت پیامبراکرم و امام صادق علیهاسلام  ــــ  مهدی نظری
 
در سایه سار لطف شما پا گرفته ایم
شکر خدا کنارشما جا گرفته ایم
 
از سائلان هرشبه کویتان شدیم
این درس را ز عالم بالا گرفته ایم
 
این نوکری و عرض ادب را به نزدتان
ازگوشه چشم ام ابیها گرفته ایم
 
بعدازشما که امتتان چنددسته شد
شکر خدا که دامن مولا گرفته ایم
 
همواره درب هرکس وناکس نمی زنیم
ما رزق خود ز ام ابیها گرفته ایم
 
ما زیر دِین نسل به نسل شماشدیم
ازدست زینب تو شفاهاگرفته ایم
 
تا اینکه بین چاه  نیافتیم ،روز و شب
یک رشته از عبای شما را گرفته ایم
 
این رشته ازعبای تو حبل المتین ماست
مُهرغلامی حسنت برجبین ماست
 
وقتی که آمدی همه جاغرق نورشد
کم کم بساط عشق خداوند جور شد
 
وقتی تو آمدی دل جدت جلا گرفت
زیرا که لحظه های صفا و سرور شد
 
وقتی تو آمدی همه جا بوی حق گرفت
شیطان و فتنه هاش ازاین خاک دور شد
 
با اینکه آخرآمدی اما نوشته اند
یک ذره خاک پای شماکوه طور شد
 
یک ذره نور تو به دل آسمان نشست
خورشید و ماه بعد به جنس بلور شد
 
آقاخوش آمدی و قدم رنجه کرده ای
برداشته خدا ز رویش باز پرده ای
 
آقاگدای کوی تو دنیا شدند و بعد
این بردگان به لطف تو آقا شدند و بعد
 
مقداد و بوذر آمد و سلمان کنار تو
هریک برای خویش مسیحاشدند و بعد
 
حسرت به قلب خون شده ی مادران نماند
بسیارشان که صاحب لیلا شدند و بعد
 
بانازمقدم تو زمین سربلند شد
افتادگان به خاک، همه پا شدند و بعد
 
قبل از تو بود بند دو عالم گره گره
تو آمدی و این گره ها وا شدند و بعد
 
پیغمبرانِ قبل تو از یاد رفته بود
تو آمدی و زنده و احیا شدند و بعد
 
تو آمدی و نسل تو شد نور فاطمه
مردم گدای حضرت زهراشدند و بعد
 
برکوی فاطمه دل ما هم مقیم شد
فرزند اولش به دوعالم کریم شد
 
رو کردحق تو را که تو قرآن بیاوری
بعدش نزول سوره باران بیاوری
 
لطفی به ماشد و به نگاهت نوشته شد:
نوری به قلب کشور ایران بیاوری
 
می خواستی پلی بزنی سوی ما عجم
گفتی کنارخویش تو سلمان بیاوری
 
گفتی به او که دین خدا حب حیدراست
باید علی بگویی و ایمان بیاوری
 
می خواستی که مست می کربلا شویم
گفتی زنسل خویش تو سلطان بیاوری
 
تو آمدی که همره نور وجود خود
نورخدای عرش فراوان بیاوری
 
ما را گدای خانه ات آقاحساب کن
مست شراب ساقی خود بوتراب کن
 
حیدرمحمدوتوخودت هم که حیدری
از کل انبیاءالهی تو برتری
 
آنقدربرتراست مقامت که داده حق
مانند فاطمه به تو دختر چه دختری
 
در وصف و درمقام تو این واژه کافی است
بعد ازخدا تو لایق الله اکبری
 
از روز اولی که تو پا بر زمین زدی
فهمیده بود جد تو که تو پیمبری
 
آقا به جان فاطمه ومرتضی بگو
روز جزا مرا به غلامی ،تو می خری؟
 
ما مست حیدریم و لیکن نوشته اند
ما را همیشه شیعه مذهب جعفری
 
شکر خدا که ما همگی عبد حیدریم
شاگرد درس علم دبستان جعفریم
 
 
***********
 
اشعار ولادت پیامبراکرم و امام صادق علیهاسلام  ــــ  سارا جلوداریان
 
 
درخت ها همه در سایه ی مقام بلندت
بنفشه ها همه در تاب گیسوان کمندت
 
به گرد پای تو هرگز نمی رسند سواران
اگرچه سخت بتازند در رکاب سمندت
 
چه رودها که تپیدند تا تو را به کف آرند
چه بادها که وزیدند تا مگر ببرندت
 
مسیر چشم تو آنقدر دشت و دامنه دارد
که آهوان جهان را کشانده است به بندت
 
چنان صمیمی و بی ادعا و بنده نوازی
که نیست هیچ مسلمان و کافری گله مندت
 
رسول مهر تو را با کدام خط بنگارم
فدای آن دل مشکل گشای ساده پسندت
 
بخوان بنام همان خالقی که خسرو عشق است
فدای لهجه ی شیرین و حرف های چو قندت
 
 
***********
 
اشعار ولادت پیامبراکرم و امام صادق علیهاسلام  ــــ  مهرناز آزاد
 
 
مثل بهار سر زد و قرآن شکوفه داد
با او تمام هستی باران شکوفه داد
 
می‏آمد از قبیله مردان اهل عشق‏
آن شب‏که غنچه غنچه عرفان شکوفه داد
 
آنقدر گرم بود نفس‏های پاک او
که‏احساس سرد و زرد زمستان شکوفه‏داد
 
آن شب که مرد سبز خدا آفریده شد
گویی دوباره چهره انسان شکوفه داد
 
در سرزمین کفر به یُمن حضور او
باغی شد از خدا و بیابان شکوفه داد
 
دشت امیدواری دل‏های منتظر
باران سرود و باز فراوان شکوفه داد
 
آن مرد سبز، مرد خدا، مرد معرفت‏
آمد و شاخه شاخه ایمان شکوفه داد
 
 
*******************
 
اشعارولادت حضرت رسول اکرم(ص) وامام صادق(ع) – سارا جلوداریان
 
 
فرشته بوسه زده بارگاه ایزدی ات را
بهشت خیمه زده ، پرنیان سرمدی ات را
 
چقدر هودج سیمین،گسیل گشته به پایت
که سر به سجده گذارند،ملک امجدی ات را
 
تو کیستی که قلم با هزار جلوه نوشته
بر آیه های مقدس ،حروف ابجدی ات را
 
تو کیستی که زبان باز کرده ماهی دریا:
به حسن مرتبت و خلق خوش ، زبان زدی ات را
 
تو کیستی که قسم یاد کرده ریگ بیابان
که انعکاس دهد ساحت زبر جدی ات را
 
نشسته ماه شب چارده که سیر ببیند
حلول احمدی ات، حله ی محمدی ات را
 
خدا تمامیت قدر را فقط به تو بخشید
که آشکار کند خلقت مجردی ات را
 
 
***********
 
اشعار ولادت پیامبراکرم و امام صادق علیهاسلام  ــــ  قاسم صرافان
 
 
تا دشت‌ها هوای دلت را دویده‌ای
در کوه انعکاس خودت را شنیده‌ای
 
در آن شب سیاه نگفتی که از کدام
وادی سبد سبد گلِ مهتاب چیده‌ای؟
 
«تبـت یدا…» ابی‌لهبان شعله می‌کشند
تا پرده‌ی نمایش شب را دریده‌ای
 
رویت سپیده‌ایست که شب‌های مکه را …
خالت پرنده‌ایست رها در سپیده‌ای
 
اول خدا دو چشم تو را آفرید و بعد
با چشمکی ستاره و ماه آفریده‌ای
 
باران گیسوان تو بر شانه‌ات که ریخت
هر حلقه یک غزل شد و هر مو قصیده‌ای
 
راهب نگاه کرد و آرام یک ترنج
افتاد از شگفتی دست بریده‌ای
 
بالاتر از بلندی پرهای جبرئیل
تا خلوت خدا، تک و تنها پریده‌ای
 
دریای رحمتی و از امواج غصه‌ها
سهم تمام اهل زمین را خریده‌ای
 
حتی کنار این غزلت هم نشسته‌ای
خط روی واژه‌های خطایم کشیده‌ای
 
گفتند از قشنگیت اما خودت بگو
از ‌آن محمدی که در آیینه دیده‌ای
 
 
***********
 
اشعار ولادت پیامبراکرم و امام صادق علیهاسلام  ــــ  قاسم صرافان
 

قرار شد که بیایی و از ستاره بگویی
صدای پنجره باشی و از نظاره بگویی
 
تمام قصه‌ی دردِ هزار و یک شب ما را
– بدون آنکه بخوانی- به یک اشاره بگویی
 
نشان صبح همین بود، همین که «حی علی العشق»
تو با صدای سپیدت به هر مناره بگویی
 
برای دخترکانی که سهم خاک نبودند
تو از جوانه زدن در شبی بهاره بگویی
 
و موج، پشت سرِ موج، به صخره‌‌ها بزنی تا
از آن حقیقت آبی در این کناره بگویی
 
چه سبز می‌شود آن روز که در صدای سواری
غزل دوباره بخوانی، اذان دوباره بگویی
 
 
***********
 
اشعار ولادت پیامبراکرم و امام صادق علیهاسلام  ــــ  رضا جعفری
 
باران گرفت و سقف مدائن نشست کرد
دندانه‏هاى کنگره قصد شکست کرد
 
نورى به صحن معبد زردشتیان رسید
کآتشکده ز نابى آن‏ نور مست کرد
 
بالا بلند آمد و هر ارتفاع را
در زیر پا نهاده و پایین و پست کرد
 
در هر دلى نشست و به شکلى ظهور داشت
این گونه بود کآینه را خود پرست کرد
 
وقتى سؤال کردم از او خود اشاره‏اى
در پاسخم به پرسش روز الست کرد
 
حُسنش به غایت است و ظهورش قیامت است
زیباترین هر آنچه که زیباتر است کرد
 
فیض مقدسى و تعجب نمى‏کنم
این چیزها که هست، نگاه تو هست کرد
 
 
***********

اشعار ولادت پیامبراکرم و امام صادق علیهاسلام  ــــ  فاطمه وثوقی
 
ای نمازِ تو آفتابِ خدا
آخرین شاه بیت نابِ خدا
 
محور گردش زمین و زمان
آسمانی ترین نگاهِ جهان
 
شعرمن با تو چون محک بخورد
واژه ها یک به یک ترک بخورد
 
درمیان قبیله های عرب
بین احساسهای مرده ی شب
 
بین اندیشه های ویرانگر
و  خرافاتیان عصیان گر
 
وقتِ تعبیر خلق آدم شد
که جهان پر زعطر مریم شد
 
ناگهان آسمان دگرگون شد
ابرهای زمان دگرگون شد
 
کاخ کسرائیان به لرزه نشست
خنجر ظلمت شبانه شکست
 
و شِکفتی که بشکفد ایمان
و نمیرد صدای دخترکان
 
درشتابی پراز جهالت ها
خفته بودیم پشت عادت ها
 
مانده بودیم درمَنیَّت خویش
آمدی با خلوص نیت خویش
 
نرم و آهسته زنده مان کردی
وکریمانه بنده مان کردی
 
بارش رحمتی زجانب عشق
قطره قطره همه مراتب عشق
 
حُسن خلق تو انقلابِ خدا
خاتم المرسلین کتاب خدا

 
***********
 
اشعار ولادت پیامبراکرم و امام صادق علیهاسلام  ــــ  موسی علیمردانی

 
عشق تو در سینه ما از ازل دیرین تر است
این مدال مهر از خور شید هم زرین تر است
 
میشوم فرهاد و بر کوه غزل حک می کنم
شور تو در شعر هایم از عسل شیرین تر است
 
با غزل تا قاب قوسین خدا گر پر کشم
باز هم از وصف خاک پای تو پایین تر است
 
می نویسم از شکست واژها در وصف تو
قدر کاه کوی تو از کوهها سنگین تراست
 
چون که برتو دختری مانند زهرا داده اند
خون تو از خون هر پیغمبری رنگین تر است
 
 
 
************
 
اشعار ولادت پیامبراکرم و امام صادق علیهاسلام  ــــ  وحید قاسمی
 
  پیربزرگ طایفه بود و کریم بود
 در اعتلای نهضت جدش سهیم بود
 
  مسندنشین کرسی تدریس علم ها
  شایسته صفات حکیم و علیم بود
 
  نوح و خلیل جمله مریدان مکتبش
  استاد درس حکمت و پند کلیم بود
 
 برمردمان تب زده ی شهرشرجی اش
 عطر مبارک نفسش چون نسیم بود
 
 زحمت کشید وباغ تشیع شکوفه داد
  مسئول باغبانی باغی عظیم بود
 
  قلبش شبیه شیشه ی تنگ بلور بود
 عمری به فکر نان شب هر یتیم بود
 
 از ابتدای کودکی اش  تا دم وفات
 نزدیکی محله ی زهرا مقیم بود
 
 منت نهاد و آمد و ما پیروش شدیم
  امروز اگر نبود شرایط وخیم بود
 
 تازه سروده ام غزل مدحتش ولی
 یادش میان قافیه ها از قدیم بود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.