رباعی وفات حضرت خدیجه

رباعی وفات حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها ـ یوسف رحیمی

نبوت را نگینی یا خدیجه
شفاعت آفرینی یا خدیجه
برایم مادری کن روز محشر
تو اُم المؤمنینی یا خدیجه
*
تو داری آنچنان حق عظیمی
که در ایمان و دین ما سهیمی
نه تنها دخترت! بعد از تو دیدند
مسلمانان همه داغ یتیمی
*
نگاهت از غمی جانکاه می گفت
ز صدها داغ با هر آه می گفت
میان کوچه خالی بود جایت
که زهرای تو «وا اُماه» می گفت

*
در بین ملائک از تو نام آورده ست
نام از تو شکوه ناتمام آورده ست
هر بار که آمده ست از سوی خدا
جبریل، به محضرت سلام آورده ست
*
دلخسته ز شهر بی‌وفا رفتی، آه
آرام و قرار مصطفی رفتی، آه
حتی کفنی نخواستی از دنیا
از بس که سبکبار و رها رفتی، آه
*
از چشم تر فاطمه طاقت رفته
تا کرب و بلا خروش غربت رفته
آنجا سخن از بی‌کفنی نیست فقط
پیراهن خورشید به غارت رفته

******************
رباعی وفات حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها ـ سیدهاشم وفایی

نظر وقتی که بر افلاک می کرد
تمام عرش را غمناک می کرد
میان هاله ای از درد و انــدوه
گل خود را پیمبر خاک می کرد

*
مهی رفتـه ، دلی پر آه مــانده
شبــانه خاطرات ماه مانده
خدیجه رفته و با چشم گریان
نگـاه فاطمــه بر راه مانده

***********

رباعی وفات حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها ـ حمیدرضاگلرخی

ای مادرِ مهربانِ زهرای بتول
 ای همسرِ دلسوز و فداکارِ رسول

با صدق و رضا هستی خود بخشیدی
 در راهِ خدا و دین و قران و اصول

*

دیده ی پیغمبر از غم تر شده
لاله ی کاشانه اش پرپر شده
می زند آتش به جانش این محن
فاطمه ، بی مادر و مضطر شده

*
داده جان ، یارِ نبی با چشمِ تر
آسمان ، خاکِ عزا ریزد به سر
شیعیان ، هم ناله گردید با علی
فاطمه ، گشته از این غم ، نوحه گر

**************
رباعی وفات حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها ـ اصغر چرمی

می خـواسـت دلـیـلِ اوج احـمـد باشد
خــاتــونِِ   بــهـشتـىِّ   مـحـمّـد  باشد
او سرور زنهاى بهشت است به حق
چون خواست ز مؤمنین سرآمد باشد

**************
رباعی وفات حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها ـ رحمان نوازنی

شب است و بغض سکوت و صدای گریه آب
شکسته قلب رسول و ندارد امشب خواب
کنار بستر مرگ یگانه امّیدش
گرفته زمزمه،یا رب خدیجه را دریاب
*
همانکه هستی خود را به هستیَم بخشید
همانکه سوخت به پای منادی توحید
همانکه گرمی پشت رسالت من بود
و می تپید برای نبوت خورشید
*
در آن زمان که شب سرد کفر جولان داشت
زبان زخم عدو،تیغ تیز و بران داشت
خدیجه مرهم دلگرمی رهَم میشد
به آفتاب وجودم همیشه ایمان داشت
*
همانکه درک مقامش مقام میآرد
و جبرئیل برایش سلام میآرد
همان سرشت زلال و مطهری که خدا
ز نسل پاک و شریفش امام میآرد
*
مقام و منزلتش را کسی چه میداند
شریک امر رسالت همیشه میماند
قد خمیده و موی سفید او امشب
هزار روضه برای رسول میخواند
*
برای مادر ایمان سزاست گریه کنیم
و با سرشک امامان سزاست گریه کنیم
برای آنکه ز من هم غریب تر گردید
شبیه شام غریبان سزاست گریه کنیم
*
قنوت امشب زهرا فقط شده مادر
به روی سینه مادر نهاده سر ،کوثر
الهی مادر یاسم غریب میمیرد
غریب بود و غریبانه جان دهد آخر
*
خدیجه گریه نکن این همه از این غمها
که گریه ها بنماید به جای تو زهرا
برای فاطمه امشب نماز صبر بخوان
ببوس سینه او را ببوس دستش را
*
اگر تو بودی،یاس تو غنچه وا میکرد
بجای تکیه بر آن در ،تو را عصا میکرد
اگر خدیجه تو بودی،به پشت در زهرا
بجای فضه در آنجا تو را صدا میکرد
*
خسوف بر رخ ماهش نمی نشست ای کاش
و گوشواره ز گوشش نمی گسست ای کاش
میان آن همه نامحرم و به پیش علی
کسی ز فاطمه پهلو نمی شکست ای کاش
*
اگر کفن تو نداری عبای من به تنت
ولی چه چاره کنم بر حسین بی کفنت
می آوری تو به مقتل خدیجه،زهرا را
چه میکنی تو در آن لحظه های آمدنت

**********

رباعی وفات حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها ـ شاعرناشناس

در روز ِسخت یاور دین خدا شدی
در راهِ عشق همسفر مصطفا شدی
ای که کفن برایِ تو از عرش آمده
مادر بزرگِ بی کفن کربلا شدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.