شعرزبانحال حضرت زینب

شعرزبانحال حضرت زینب  سلام الله علیهابابرادر

 

حرم را در به در کردی و رفتی
مرا بی بال و پر کردی و رفتی
خودت گفتی نکن گریه برادر
چرا پس دیده تر کردی و رفتی
 
حرم با داغ تو بی بال و پر شد
برادر ناله هایم بی اثر شد
خدا را شکر کردم که رفتی
ندیدی قسمتم درد کمر شد
 
چه ظلمی می کند چنگال قاتل
شده انگشتر تو مال قاتل
عبا از پیکر تو می ربودند
همین شد روزی امسال قاتل
 
هوابس ناجوانمردانه بد شد
ببین راه من بی چاره سد شد
همینک دخترت را می زنند و
همینک قسمت من هم لگد شد
 
برادر جان ، به رویم داد می زد
به پیش نیزه ات فریاد می زد
بسی مهمان نوازی کرد با من
مرا با سیلی خود باد می زد
 
صفای نیزه مدیون تو باشد
به روی گونه ام خون تو باشد
نه تنها زینب غمدیده مجنون
تمام خلق مجنون تو باشد
 
صفای نیزه ها را کم نکردی
به پیش دشمنان سر خم نکردی
کنار دزد انگشتر برادر
چرا انگشت خود را جم نکردی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.