شعرشام غریبان امام حسین

شعرشام غریبان امام حسین علیه السلام ـ رضاباقریان

از خیمه همه اهل حرم را بردند
از پیش نگاهم جگرم را بردند

بستند تمام یاسها را به طناب
در بند اسارت پسرم را بردند

وقتی که بریدند سرم را ز قفا
انگشتر و خود و سِپرم را بردند

تا مادر خسته‌ام عزادار شود
پیراهن دست مادرم را بردند

آن نیزه‌ سوارها که می‌خندیدند
بر شانه‌ی خویشتن سرم را بردند

دیدند کسی نیست مرا یار شود
با تیر، توانِ پیکرم را بردند

در پیش نگاه مادری غمدیده
گهواره‌ی طفل پرپرم را بردند

در خاک نهادم بدنش را اما
قنداقِ علیِ اصغرم را بردند

کردند تمام خیمه‌ها را غارت
حتّی سر طفل مضطرم را بردند

بر نیزه نشسته بودم و می‌دیدم
با پای برهنه دخترم را بردند

می‌دید اباالفضل، ولی با سیلی
بر ناقه سوار و خواهرم را بردند

دیدند که من داغ برادر دارم
مشک و علمِ برادرم را بردند

افتاد عمود خیمه بر روی زمین
تا آبروی دلاورم را بردند

ای وای یکی میان آتش می‌گفت
عباس بیا که معجرم را بردند

همراهِ غزالانِ حریم زهرا
تا شام، دل شعله‌ورم را بردند

تا زینب بی‌پناه را زَجر دهند
تا کوفه و شام، خنجرم را بردند

تا مادرم از مدینه آید آنجا
در کنج تنورشان سرم را بردند

شعرشام غریبان امام حسین علیه السلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.