شعرشهادت حضرت امام موسی کاظم علیه السلام – امیرعظیمی

 

ای دستگیر خلق خدا دستهایتان
زیباترین جواب دعا دستهایتان
گفتم در این مسیر گدایی تان کنم
شاید رسد به دست گدا دستهایتان
دستانتان دو دست خداوند طاهر است
دست پُر از گناه کجا، دستهایتان
از این گناهکاری دستان من چقدر
افتاده است فاصله تا دستهایتان
باور نمی کنم فقط از کثرت گناه
نگرفته اند دست مرا دستهایتان
باشد! به خاک پای شما سجده می کنم
خورده به گیوه های شما دستهایتان

وقتی به خاک پای شما بوسه می زنم
دارم به دست های شما بوسه می زنم

اسلام راستین، مسلمان درست کن
با یک نگاه حضرت سلمان درست کن
از کیمیای دیده ی خود خرج ما نما
این سنگ را تو لوءلوء و مرجان درست کن
مولا بیا به خاک کف گیوه های خود
دست محبتی بکش انسان درست کن
در این دلی که محبس تنهایی من است
یک پنجره به سمت امامان درست کن
یک پنجره که آن طرفش روی ماه تست
سمت صفوف آینه داران درست کن
از نسل تو امام خراسان درست شد
از نسل من گدای خراسان درست کن

ذکر علی علی من از لطف این در است
از آه های سینه ی موسی بن جعفر است

ای آفتاب مشرقی سایه های من
ای سایه سار جود و عطای خدای من
رنجور کرده مرغ تنت را سیاهچال
نگذاشت بال و پَر بزنی ای همای من
مستوجب عذاب منم، من که عاصی ام
آقا چرا تو درد کشیدی بجای من
زنجیر دور پای ترا بسته ام به دل
زنجیر روضه های تنت بست پای من
اشکم به درد بزم عزای حسین خورد
شاید به دردتان بخورد اشک های من
گفتی به نوکرت، به مسیّب که در قفس
دلتنگی من است برای رضای من

شیعه همیشه با تو هماهنگ می شود
وقتی دلش برای رضا تنگ می شود

در این قفس ز شوق خدا گریه می کنی
با ذکر یا رضا و رضا گریه می کنی
آقا برای مغفرت شیعیان خود
این قدر سر به سجده چرا گریه می کنی
در این سیاهچال، به تنهایی خودت
یا که برای کربُبلا گریه می کنی
بر غربت حسین جدا ناله می زنی
بر عمّه جان خویش جدا گریه می کنی
در زیر تازیانه، چرا بیخودی زِ خود
داری برای فاطمه ها گریه می کنی
مرد یهود رفته ولی تو هنوز هم
چون بُرد نام فاطمه را گریه می کنی

هر چند بی حساب تو را می زد آن یهود
شکر خدا کنار تو معصومه ات نبود

************
شعرشهادت حضرت امام موسی کاظم علیه السلام – علی صالحی

دردی به جان نشسته دگر پا نمی شود
جز با دوای زهر مداوا نمی شود

یک جای پرت مانده ام و بغض کرده ام
در این سیاه چال دلم وانمی شود

کافیست داغ دوری معصومه و رضا
دیگر غمی به سینه من جا نمی شود

معصومه کاش بود کمی درد دل کنم
کس مثل دختر همدم بابا نمی شود

می خواستم دوباره ببوسم رضام را
هنگام رفتنم شده گویا نمی شود

اصلاَ نخواستم کسی آید به دیدنم!!
سیلی که مونس دل تنها نمی شود

از بس زدند خورد شده استخوان من
این پا برای من که دگر پا نمی شود

زنجیرها رسانده به زانو سر مرا
کاغذ هم اینچنین که منم تا نمی شود

گاهی هوای تازه و آزاد می روم
بی تازیانه و لگد اما نمی شود

ضجر من از جسارت سِندی شاهک است
بی ناسزا شکنجه اش اجرا نمی شود

گفتم سر مرا ببر اما تو را خدا
اسمی نبر ز مادرم،آیا نمی شود

تشییع من اگرچه روی تخته در است
تشییع هیچکس روی نی ها نمی شود

***********

شعرشهادت حضرت امام موسی کاظم علیه السلام – قاسم نعمتی

کسی بدون دلیل از صدا نمی افتد
لب کلیم ز سوز دعا نمی افتد
کریم در غل و زنجیر هم کریم بُود
به دست بسته شده، از عطا نمی افتد
اگرچه خاک نشسته به روی لب هایت
عقیق، پا بخورد از بها نمی افتد
مگر چه گفته به تو این زبان دراز یهود؟
همیشه از دهنش ناسزا نمی افتد
چه آمده به سرت پنجه میکشی بر خاک؟
به هر نفس، لب تو از ندا نمی افتد
به سینه ای که لگد خورد پشت در سوگند
بدون درد سر این ساق، جا نمی افتد
کسی که در تن او پیرهن شده پاره
به یاد بی کفن کربلا نمی افتد
تو گیر یک نفر افتاده ای چنین شده ای
تن تو در گذر گرگ ها نمی افتد
پس از سه روز تو را عده ای کفن کردند
سر بریده ی تو زیر پا نمی افتد
سنان و شمر به هم با اشاره می گفتند:
مگر که نیزه نخورده ؟ چرا نمی افتد؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.