شعرفراق حضرت مهدی

شعرفراق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف – حمیدرضاگلرخی

آتشِ هجران زده بر خرمن جانم لهیب
سوزم اندر اشتیاقِ دیدنِ روی حبیب

اشکِ حسرت می چکد هر دم زِ ابرِ دیده ام
در هـوای طلعتِ زیبای یارِ دلفریب

مانده بر راهِ حضورش چشمِ خیسِ انتظار
رفته از دستِ دلِ شیداییم صبر و شکیب

تا به کی دل بی قرار و واله و شوریده حال
تا به کی چشم انتظار و ندبه و اَمَّن یُجیب

روزگارِ من گذشت و یارِ رفته بر نگشت
ترسِ آن دارم بمیرم از فراقش عنقریب

عاقبت این دردِ بیماری مرا هـم می کشد
دردِ من عشق است و محتاجم به درمانِ طبیب

گر به بالینم بیاید آن مسیحایی نفس
جان بگیرد این تـنِ بی جان و قلبِ غـم نصیب

خون اگر گریم زِدستِ رنجِ مهجوری رواست
به غریبِ غرقِ خونی که شده شیب الخضیب

رباعی ولادت حضرت مهدی

شعرفراق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف – حمیدرضاگلرخی

در آتشِ مهجوری،می سوزم و می سازم
با درد وغمِ دوری، می سوزم و می سازم

شمعِ شبِ تنهایم،از عشقِ تو رسوایم
چون عاشقِ رنجوری، می سوزم و می سازم

با دیده ی پر شبنم،در شهـرِ سیاهِ غـم
از غُصّه ی بی نوری، می سوزم و می سازم

مانندِ جوان مُرده،چون لاله ی پژمرده
بِنشسته لبِ گوری، می سوزم و می سازم

شرمنده ام از کارم،از چشمِ گـنهکارم
پنهانی و مستوری، می سوزم و می سازم

والایی و من پستم،بر دامن تو دستم
چون وصله ی ناجوری، می سوزم و می سازم

 رباعی ولادت حضرت مهدی

شعرفراق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف – محسن حنیفی

جمعه شد تا باز جای خالی تو حس شود
تا شقایق باز دلتنگ گل نرگس شود

آفتاب پشت ابرم!نام تو دارم به لب
خواستم نور تو گرمی بخش این مجلس شود

لحظه ای ما را به خود گر واگذاری…وای ما
بی نگاه کیمیاگرها طلاهم مس شود

درد معمولا عیار عشق را بالا برد
هجر باعث میشود تا عاشقی خالص شود

راه اصحاب تو با اصحاب عاشورا یکی است
ندبه ها باید که عاشورا شود وارث شود

با نگاهت مست می باید، گریبان چاک کرد
تا که آخر قصه ی ما نیز چون عابس شود

رباعی ولادت حضرت مهدی

شعرفراق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف – حمیدرضاگلرخی

 

ای بودم از نبودِ تو نابود می شوم
می سوزم از فراقِ تو و دود می شوم

آقا بیا و با دَمِ عیساییت ببین
نابودم و زِ بودِ تو موجود می شوم

مردابم از تلاطمِ امواجِ عشقِ تو
دریا که نه ولی شبیهِ رود می شوم

زخمی تیغِ غُصّه ی مهجوری ام ولی
با داروی نگاهِ تو بهبود می شوم

گر یاری ام نسازی و آقا نبینمت
در امتحانِ عشقِ تو مردود می شوم

دستِ مرا خدای نکرده رها کنی
از هیئت و حسینیّه مطرود می شوم

همراهِ خود مرا سفری کربلا ببر
این گونه کربلایی و خشنود می شوم

رباعی ولادت حضرت مهدی

شعرفراق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف – محمدرضا سلیمی

با یک نگاه، عاشق خود را شهید کن
این جمعه را به یُمن قدم هات عید کن

داغ ندیدنت به دل هر شقایق ست
این جمعه، داغ باغچه را ناپدید کن

خورشید من! سری به دعاهای ما بزن
از قطره های کوچک باران خرید کن

بر روی هر چه مشق شب ماست خط بکش
شب را ورق بزن، دل ما را سپید کن

دستی به ذوالفقار ببر، روی خاک را
پاک از وفور ابن زیاد و یزید کن

“از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست”
امشب بیا و عالم ما را جدید کن

رباعی ولادت حضرت مهدی

شعرفراق امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – جواد حیدری

برای دیدن رویت دلم مهیا نیست
میان صحن دو چشمم برا ی تو جا نیست

ز بس که خانه ی یاران به رنگ دنیا شد
دگر برای تو جایی به غیر صحرا نیست

طبیب گونه تو درد مرا نشانم ده
کسی که درد نفهمد پی مداوا نیست

برس به داد دل من که بی کسی سخت است
اگر چه مثل تو مردی غریب و تنها نیست

هر آنکه عشق تو دارد همیشه آرام است
کسی که بندۀ یار است اسیر دنیا نیست

شبیه صوت غریبی که روی نی می خواند
صدای غربت ما را کسی پذیرا نیست

شفیع هر دو جهانم که همتم داده
به تار موی تو سوگند غیر زهرا نیست

رباعی ولادت حضرت مهدی

شعرفراق امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – قاسم نعمتی

به هر بهانه دلم میل یار دارد و بس
هوای دیدن روی نگار دارد و بس

جوانیم شده رنگ خزان ز هجرانت
به وصل روی تو عاشق بهار دارد و بس

مزن به رویم اگر دست من شده خالی
مکن گله که غلامم شعار دارد و بس

اگر زمانه به طعنه ردم کند غم نیست
که نوکرت دو جهان با تو کار دارد و بس

کرم نما و قدم رنجه کن در این دل ما
که باغ ما دو روان چشمه سار دارد و بس

تمام هستی من مایه سوز عشق تو شد
ولی دوباره هوای قمار دارد و بس

دگر به آینۀ دل تو را نمی بینم
که صحن آینه گرد و غبار دارد و بس

خدا بدون رضایت مرا نمی خواهد
گدا به نام کریم اعتبار دارد و بس

زمین کرببلا وعده گاه نوکر هاست
که در حریم حسین دل، قرار دارد و بس

رباعی ولادت حضرت مهدی

شعرفراق امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – شاعرناشناس

کسى کو با تو صحبت کرده باشد؟
ز تو یک یادگار آورده باشد؟
میون همرهان آیا کسى هست؟
که زائر بر رخ بى پرده باشد؟
***
مسوزان با نگاهت حاصلم را
بخر عمر سراسر باطلم را
همه با تو رفیق و من ز تو دور
مسوزان این دلم را، این دلم را
***
دلم جز وصل تو خواهش نداره
ببین حال دلم پرسش نداره
اگر دل خونه ى غیر از تو باشه
خدا داند دگر ارزش نداره
***
امان از بلبل بى آشیانه
ندارد ذوق آواز و ترانه
بیا اى گل به دامانت نهم سر
مگیر این قدر از دستم بهانه
***
کسی جز تو مرا یاور نباشه
کسى فکر من مضطر نباشه
کسى صبر تو مولا را نداره
بجز تو سایه اى بر سر نباشه
***
دلم با تو فقط آسوده باشه
که بى تو زندگى آلوده باشه
تموم عمرم و خرج خودت کن
و گرنه عمر ما بیهوده باشه
***
جمال تو تماشا دارد اى یار
به قلب ما تسلا دارد اى یار
ظهورت را ز حق زهراى اطهر
شکسته دل تمنا دارد ایى یار
***
رسد آیا زمانى نازنینم
که پهلوى تو مولایم نشینم
تو مشغول عطا بر سائلان باش
که من آسوده رویت را ببینم
***
نمی دانم چه می خواهى ز جانم
که من گم کرده راهی ناتوانم
نیم من لایق این گونه رفتار
مکن شرمنده ام اى مهربانم
**
تموم آرزوم دیدار یاره
دل دیوونه ام بیمار یاره
همه امیدم از ماندن همینه
ببینم این دل من یار یاره
***
بیا بالا نشین پا بر سرم نه
به پاى خود صفا بر پیکرم نه
بیا اى نور چشم پاک زهرا
قدم بر روى چشمان ترم نه
***
شبیه من یکى مسکین ندارى
گدایى همچو من غمگین ندارى
به تو گفتم هزاران درد دارم
تو گفتى حیف! درد دین نداری
***
بیا و ناز کم کن نازنینم
بیا و رحم کن ای مه جبینم
دگر نیروى استادن ندارم
بیا بنشین جمالت را ببینم
***
سلام من به آوای شب تو
سلام من به اون خال لب تو
سلام من به قطره قطره اشکت
به ذکر روضه و یا زینب تو
***
سلام من به اون راز و نیازت
به آه و ناله و سوز و گدازت
به اشک سجده و ذکر رکوعت
به اون حالی که داری در نمازت
***
سلام من به اون جایی که هستی
به اون صحرا که در خیمه نشستی
سلام من به اون رخت سفیدت
به اون عمامه ی سبزی که بستی
***
سلام من به تو که یاد مایی
به اشک خود پی امداد مایی
ز آه تو دل ما ناله داره
که تو سر منشأ فریاد مایی
**
سلام من به گرد و خاک کویت
به اون دست قشنگ و عطر و بویت
سلام من به اون باد صبایی
که جای عاشقت آید به سویت
***
من از عشق تو مستم کی میایی؟
سر راهت نشستم کی میایی؟
اگر آواره ام هر صبح و هر شام
به دنبال تو هستم کی میایی؟
***
مراد من ملاقات نگاره
دلم جز دیدنش حاجت نداره
یکی پیدا نشد دستم بگیره
میون دست محبوبم بزاره
***
مگر از من شدی بیزار ای عشق ؟
که درد من شده بسیار ای عشق؟
اگر من باعث شرم تو هستم
بیا دست از سرم بردار ای عشق
***
چه حیف است این همه احسان نمودی
بود عمری مرا مهمان نمودی
تو حق داری بگویی، از چه غافل!
بجای شکر ما عصیان نمودی
***
الهی یار همرنگ تو گردم
بیفته نور تو بر روی زردم
چی می شه کربلا باشی و من هم
غلامت باشم و دورت بگردم

رباعی ولادت حضرت مهدی

شعرفراق امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – حمیدرضاگلرخی

الهی و ربّی،غفورِ رحیم
علیم و حلیم و حکیم و کریم

خدا خالق آسمان و زمیـن
جهان گستر و شورِ عشق آفرین

به ذات و صفات و بر اسمت قسم
به قرآن و بر اهلِ عصمت قسم

به ختم النبیین،رسول امیـن
بـه حیدر امیر همه مومنیـن

به صدّیقه زهـرای خیرُالنّسا
به مظلومی و غربت مجتبی

به خون حسین،کشته ی راه دین
به چشمانِ بارانی ساجدین

به باقر،مَهِ آلِ پیغمبری
به صادق،شه مذهب جعفری

به موسی ابن جعفر،امام هدی
به قلب سلیم و رئوف رضا

به جُودِ جوادالائمه تقی
به هادی دینم علیَّ النّقی

به آهِ دل خسته ی عسگری
به مهدی و هجران و بی یاوری

به حُرّ و زُهیر و بُریر و حبیب
به شیب الخضیبِ حسین غریب

به تنهایی مسلم و دلبـرش
به دو لاله ی غرق خون،پرپرش

به نجمه،سکینه،رقیّه،رباب
به گلهای خشکیده از قحط آب

به عبدُالَّه و قـاسم ابـن الحسن
به شهزاده لیلای گلگون بدن

به عون و محمّد،دو شیر صغیر
به زینب،صبورِغیور و دلیر

به سوز دل و اشک اُمُّ البنین
به دستان و مشک فتاده زمین

به حقِّ مقام رفیع حسین
به خون گلوی رضیع حسین

خدایا رسان،یارِ مستضعفان
ولی امرِ شیعه،امامِ زمان

رباعی ولادت حضرت مهدی

شعرفراق امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – حسین رحمانی

من آرزوکردم برایت یارباشم
آقانمی خواهم به دوشت بارباشم

یوسف خریدن نیست دراندازه من
اینجادویدم گرمی بازارباشم

دیگر حرامم باد خواب صبح جمعه
خوب است وقت دیدنت بیدار باشم

تا آخر عمر از تو میخوانم که شاید
بین سپاهت میثم تمار باشم

یک لحظه هم نگذار من بی تو بمانم
دیگر نمیخواهم پی اغیارباشم

هرشب سحرهارابه یادت سرنمودم
تاهمنشین محفل دلدارباشم

آقا بیا آقا بیا … آقا کجایی؟
ناچار بودم که در این تکرار باشم

بیچاره ی عشق توام الحمدالله
شادم از اینکه بهر تو ناچار باشم

وقتی طیب دردهای ناعلاجی
من نذر کردم تا ابد بیمار باشم
****
چشمم به یاد کربلا لبریز اشک است
سخت است دور از مرقد دلدار باشم

رباعی ولادت حضرت مهدی

شعرفراق امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – سیدحمیدرضابرقعی

درآسمان غزل عاشقانه بال زدم
به شوق دیدنتان پرسه درخیال زدم

درانزوای خودم باتوعالمی دارم
به لطف قول وغزل قیدقیل وقال زدم

کتاب حافظم از دست من کلافه شده ست
چقدر آمدنت را چقدر فال زدم

غرور کاذب مهتاب ناگزیر شکست
همان شبی که برایش تو را مثال زدم

غزال من غزلم، محو خط و خال تو شد
چه شاعرانه بدون خطا به خال زدم

به قدر یک مژه بر هم زدن تو را دیدم
تمام حرف دلم را در این مجال زدم

رباعی ولادت حضرت مهدی

شعرفراق امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – مسعوداکثیری

آماده می شوم که مهیا کنی مرا
در گوشه ای ز قلب خودت جا کنی مرا

گر قول می دهی که خودت حل کنی دگر
عیبی ندارد اینکه معما کنی مرا

آه مرا کشیده تر از این مخواه چون
باید شبیه خط معلی کنی مرا

در این هوای سرد چه سوزی گرفته ام
کافی ست بین دست خودت ها کنی مرا

من ساحلم وَ دور ز اعماق لطف تو
ای کاش مثل پهنه ی دریا کنی مرا

این منتهای خواهش من باشد از تو که
مثل خودت بیایی و آقا کنی مرا

دیگر به هر طریق و سیاقی که می شود
آماده می شوم که مهیا کنی مرا

رباعی ولادت حضرت مهدی

شعرفراق امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – مصطفی کارگر

ای نمی از عنایتت دریا
قطره‌ای از حکایتت دریا
دست ما خالی و لبت سرشار
واژه‌های روایتت دریا
پشت دیوار تشنگی ماندم
کاسه‌ی لطف آیتت دریا

ما نفس‌های عافیت سوزیم
که به دست تو چشم می‌دوزیم

بی‌تو یاصاحب‌الزمان دردیم
مثل پاییز خسته و زردیم
پیشکش در مسیر آمدنت
دل سرشار غصه آوردیم
بلکه با یک نگاه پر مهرت
به سر راه نور برگردیم

به دل تنگ ما نگاهی کن
عاشقت را به جاده راهی کن

منتظر مانده‌ایم برگردی
شعرها خوانده‌ایم برگردی
در هوای ظهور موعودت
اشک افشانده‌ایم برگردی
هرچه غیر از غم محبت را
از درون رانده‌ایم برگردی

کاش این روزها ظهور کنی
سهم ما جلوه‌ی حضور کنی

دست ما را بگیر آقا جان
جان ندبه… مجیر… آقا جان
ما گرفتار حب دنیاییم
لطف کن بر اسیر آقا جان
من گدایی که سخت محتاجم
تو امیری امیر آقا جان

می‌سزد سهم من دعا بشود
بوسه بر خاک کربلا بشود

کربلا معنی عزای دلت
اشک خون رمز کربلای دلت
زلف پر گرد و خاک حادثه‌ها
وزد از سمت کربلای دلت
تا ز عباس روضه می‌خوانند
می‌کنم یاد ضجه‌های دلت

نظری کن که روسفید شوم
وچه خوشتر اگر شهید شوم

رباعی ولادت حضرت مهدی

شعرفراق امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – مصطفی هاشمی نصب

می رسد آنکه به دستش گره ها وا شدنی است
آنکه با آمدنش نـور هویـدا شدنی است

غم مخور ای دل سرگشته سحر نزدیک است
شب ظلمــانی این بادیه فردا شدنی است

علت دوری از یــار گنـاه است گنـاه
ورنه پابوسی آن ساکن صحـرا شدنی است

این همه اشک که جاری شده ، با آمدنش
رودهایی است که تبدیل به دریا شدنی است

هیچ امّــید نداریم به تدبیر کسی غیر از او
عشق در دولت مهدی است که معنا شدنی است

مادرش درس به ما داد که تنهــا و غریب
پشت در ، بین گذر ، یاری مولا شدنی است

منتقم می رسد و با غضب حیــدری اش
انتقام گل نشکفته ی زهرا شدنی است

بر سر تربت مـــادر عَلَمی خواهد زد
قبر پنهان شده ی فاطمه پیدا شدنی است

رباعی ولادت حضرت مهدی

شعرفراق امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – مصطفی هاشمی نصب

دیشب برای حال و هوایت گریستم
صاحب عزا، برای عزایت گریستم

روضه گرفته بود برای تو آسمان
من هم شبیه ابر برایت گریستم

با این که کاسه ی دل من پر گناه بود
کردی به من دوباره عنایت گریستم

گویا کمی ز اشک شما رزق ما شده
که این چنین بدون نهایت گریستم

از فرط آه و ناله صدایت گرفته است
تا که شوم فدای صدایت، گریستم

“ای وای مادرم” شده ذکر مدام تو
من نیز پا به پای نوایت گریستم

در روضه های سخت و نفس گیر مادرت
بیش از همه برای ولایت گریستم

حرف کفن شد و دلتان رفت کربلا
با روضه های کرب و بلایت گریستم

با چشم مرحمت کم ما را قبول کن
این روزها سه وعده برایت گریستم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.