بــا کــاروان نیــزه ســفـر می کـنم پدر
با طعنه های حرمله سـر می کـنم پدر
 
مانـنـد خـواهـران خـودم روی نـاقـه ها
در پیش سنگ سینه سپر می کنم پدر
 
از کــوچــه نــگــاه و قیــح یــهــودیــان
بــا یــک لبــاس پــاره گـذر می کنم پدر
 
حــالا بـرو به قـصر ولی نیـمه شب تو را
بـا گــریه های خویش خبر می کنم پدر
 
این گریه جای خطبه کوبنده مـن است
من هم شبیه عمه خطر می کـنم پدر
 
بــا دیـدن جـراحــت پـیـشـانی ات دگر
از فـکـر بوسـه صــرف نــظر می کنم پدر
 
شـام سـیـاه زنـدگی ام را به لطــف تو
– خورشید روی نیزه- سحر می کنم پدر
 
امـشب اگـر که بوسه نگیرم من از لبت
در ایــن قـمــار عشق ضرر می کنم پدر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.