شعرمناجات باحضرت بقیه الله الاعظم ـ آرش براری

ما را به زیر سایه ات آقا نگه دار
شر شیاطین را به دور از ما نگه دار

راضی مشو در تور صیادی بیفتیم
این بچه ماهی را در این دریا نگه دار

از هرچه غیر از توست خالی کن دلم را
مهر خودت را بر دلم تنها نگه دار

اصلا امیدی به مسلمانی ما نیست
تو پرچم اسلام را بالا نگه دار

پشت و پناهم باش تا از پا نیفتم
پشت مرا هنگام لغزش ها نگه دار

خیری سر کردم که نابینا شدم پس
چشم مرا بینا کن و بینا نگه دار

روزی اگر دیدی که دست از تو کشیدم
حتی شده با زور دستم را نگه دار

خیلی به اشک و گریه ام محتاج هستم
این اشک ها را جمع کن یک جا نگه دار

ای که مرا دنیا کنارت می نشاندی
روز قیامت هم برایم جا نگه دار

با هر کس هر جای عالم هم غذایی
ته مانده هایش را برای ما نگه دار

*****************

شعرمناجات باحضرت بقیه الله الاعظم ـ هادی ملک پور

شکسته قایق من را امید ساحل نیست
دگر امید به این بخت مانده در گل نیست

بیا بهانه ی شبهای پُرستاره ی من
ببین که بی تو دگر قرص ماه کامل نیست

در این زمانه ی سردرگمی و بی خبری
تفاوتی بخدا بین حق و باطل نیست…!

کسی میان خیابان برج و باروها
معطر از نفس کوچه های کاگل نیست

تمام خلق دم از عقل می زنند اما
هرآنکه دل به نگاهت نبسته عاقل نیست

شکسته ای دل ما را ولی تو حق داری
دلی که با تب و تابت نمی تپد دل نیست…!

که از فراق تو جانم به لب رسیده ولی…
فدای آمدنت… جان ما که قابل نیست

********************

شعرمناجات باحضرت بقیه الله الاعظم ـ شاعرناشناس

خاطر آزرده ز ما یار که باشد زشت است
حالش از دست گدا زار که باشد زشت است

تا زمانی که غم غربت او پابرجاست
غم ما درهم و دینار که باشد زشت است

منتظر سمت تکامل نرود می‎بازد
خار تا روز ابد خار که باشد زشت است

کار یعنی که همه نوکری‎اش را بکنیم
شغل شیعه به جز این کار که باشد زشت است

اولویت دل ارباب که باشد خوب است
اولویت دل اغیار که باشد زشت است

هر کسی سهمیه‎ای در دل آقا دارد اما
سهم ما اذیت و آزار که باشد زشت است

سینه‎زن گر نرود تا به حرم می‎میرد
سینه‎زن دور ز دلدار که باشد زشت است

روضه‎ی شعر من این است ببخش آقاجان
عمه‎ات راهی بازار که باشد زشت است

********************

شعرمناجات باحضرت بقیه الله الاعظم ـ شاعرناشناس

تقاص غفلت هر روزه را بگیر از ما
چه کرده‎ایم که دیگر شدی تو سیر از ما

عجب حکایت تلخی میان ما جار‎یست
قبولِ زود ز تو، توبه‎های دیر از ما

جدا شدن ز کریمان شروع ذلت‎هاست
و ساخت، دوری تو آدمی حقیر از ما

علاج سرکشی ما فقط نوازش توست
بیا بساز گدایان سر به زیر از ما

به هر گناه شما را غریب‎تر کردیم
 به خیمه‎های تو رسیده هزار تیر از ما

دل شکسته‎ی بخشنده و صبور از تو
 دل سیاه همیشه بهانه‎گیر از ما

چنان به فقر معارف همه دچار شدیم
که درس فقر گرفته هر فقیر از ما

برات کرب‎وبلا را بده که در صحنش
تفقدی بکند حضرت مجیر از ما

به یُمن مردم دِه جسم شاه تدفین شد
گرفته تاب و توان روضه‎ی حصیر از ما

*******************

شعرمناجات باحضرت بقیه الله الاعظم ـ حسن لطفی

شبیه چشم شما چشم های تر دارد
کسی که خاکِ حسینیه را به سر دارد

تو گریه کردی و شد سرخ چهره، فهمیدم
که وقتِ روضه ی تو اشک هم جگر دارد

خدا به رویِ من و تو حساب وا کرده
که گریه ای بکنیم و حساب بردارد

هوای امشبمان فرق می کند انگار
نشسته مادری و دست بر کمر دارد

حسین روز و شبم را گرفته می دانم
برای عاشقی ام عقل درد سر دارد

فقط به تربتِ ارباب سجده می چسبد
همیشه سجده ی ما مزّه ی دگر دارد

مرا حواله نمودند خاکِ پا ببرم
هزار شکر که این خیمه رُفته گر دارد

میانِ روضه نشستیم و عاشقی می گفت:
بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد

کسی که داغِ برادر کشیده می داند
که رویِ قوَّتِ زانوی او اثر دارد

چقدر روضه ی نا گفته در گلو داریم
بیا به مجلسمان روضه ی عمو داریم

*********************

شعرمناجات باحضرت بقیه الله الاعظم ـ شاعرناشناس

هر چه‎قدر از ما گرفتاران تمنا می‎رسد
 باز هم از سوی او امروز و فردا می‎رسد

تا به کِی چشم انتظاری تا به کِی دربه‎دری
نامه‎ی وصل من و او کِی به امضا می‎رسد؟

معصیت آهسته از آقا جدامان می‎کند
 بعد از آن هم کارِ ما به ناکجاها می‎رسد

باید از دنیا و لذت‎هاش دل کَند و گذشت
 هر بلایی می‎رسد از حب دنیا می‎رسد

ما اگر چه کوچکیم آقا بزرگی می‎کند
 خیر و برکت‎های او همواره بر ما می‎رسد

گرچه دور افتاده‎ام از او، امیدم باقی است
 ناامیدی کار شیطان است آقا می‎رسد

فرصت خوبی‎ست این ایام من آدم شوم
 من اگر آدم شوم مهدی زهرا می‎رسد

رفت و آمدهای من کار خودش را می‎کند
 آخرِ این داستان مجنون به لیلا می‎رسد

به حسینیه که می‎آیم حسینی می‎شوم
قطره دریا می‎شود وقتی به دریا می‎رسد

یا حسین من مرا تا عرش بالا می‎برد
 آن‎چنانی که پرم تا حق تعالی می‎رسد

آبرو و عزت من از حسین بن علی‎ست
نوکر آقای بی‎سر به همه جا می‎رسد

*********************

شعرمناجات باحضرت بقیه الله الاعظم ـ شاعرناشناس

هزینه داشت گناهان ما ضرر دادیم
 بدون تو همه‎ی عمر را هدر دادیم

اسیر معضل غفلت شدیم روز به روز
 به نفس خویش چه اندازه بال و پر دادیم

شبی نیامده از پی غربت تو گریه کنیم
ولی به هر غم ناچیز چشم تر دادیم

میان خیمه‎ی لطف تو کاره‎ای نشدیم
 نه این که ریشه دواندیم و نه ثمر دادیم

ببخش اگر که شما را معامله کردیم
غم تو را عوض چند کیسه زر دادیم

به جای صاحبِ خانه به فکر مهمانیم
به جای تو دل خود را، به رهن زر دادیم

چه حیف شد که نرفتیم کربلا با هم
چقدر خون جگر را به یک سفر دادیم

عزای عمه‎ات آقا شروع شد دیگر
 به یاد زخم سرش دسته دسته سر دادیم

به اشک و زمزمه گفتیم خیمه غارت شد
به شاه مانده به گودال ما خبر دادیم

*******************

شعرمناجات باحضرت بقیه الله الاعظم ـ رضاباقریان

آقا سلام دل نگرانم برایتان
دیگر نمی رسد به من و ما صدایتان

آقا به روی چشم‌های من دربه در شده
خالی است جای آن اثر رد پایتان

آقا شکست خورده پر و بالم از گنه
دیگر نمی شود بپرم در هوایتان

هر چند از تو دورم و بی‌قیمتم، ولی
یک روز می‌شود که شوم مبتلایتان

می‌سوزم از فراق تو یابن‌الحسن بیا
آقا فدای غربتتان، گریه‌هایتان

با این همه گناه من، اصلاً بعید نیست
باعث شوم زیاد شود دردهایتان

بین گناه و معصیت و دوری از شما
دارد ز دست می‌رود آقا گدایتان

این جمعه را به خاطر زهرا ظهور کن
تا که کنم تمامی خود را فدایتان

********************

شعرمناجات باحضرت بقیه الله الاعظم ـ فرشیدیارمحمدی

ای خاطرات جمعه ها ای مهربانم
تنها غریب آشنا ای مهربانم

از ابتدای خلقتم بستم دخیلی
نذر تماشای شما ای مهربانم

با هر سلامم بر شما آئینه ی حق
خود را کنم پیدا. چرا ای مهربانم …

با چشم های خیس مان سازش نداری؟!
پیداترین پنهان ما ای مهربانم

در پیش خود روی تورا تصویر کردم
زیباتر از هر مه لقا ای مهربانم

دیدار زیبا میشود با چشم هایت
غرق تماشا میشود با چشم هایت

در انتظارت انتظار افتاده از پا
زیر نگاهت آزگار افتاده از پا

تکلیف سختی گردنم انداخت عشقت
حالا دلم با حال زار افتاده از پا

یابن الحسن یوسف شدی بر دیده هایم !!!
یعقوب چشمم بی قرار افتاده از پا

خورشید را شرمنده کن رویی نشان ده
ای از جمالت صد نگار افتاده از پا

عالم به طعنه خنده بر من کرد تا دید
دل در کمان زلف یار افتاده از پا

مستم کن از آن خوشه ی چشمی که داری
ای من فدای گوشه ی چشمی که داری

امروزه هرکس با شما باشد قبول است
همراه دردی گر دوا باشد قبول است

تنها دوای درد ها، ای جان هستی
پایت بروی چشم ما. باشد، قبول است

جان را فدایت میکنیم اما به شرطی …
دیدار ما در کربلا باشد؛ قبول است ؟!

در آن سپاه سیصد و چندی که داری
حالا یکیشان این گدا باشد، قبول است

باید کجا گریم که تاثیری گذارد؟
باران اشکم در کجا باشد قبول است ؟

بسیار داری مثل من دورت بگردم
بگذار مثل پنج تن دورت بگردم

*****************

شعرمناجات باحضرت بقیه الله الاعظم ـ شاعرناشناس

ملائکه برات گریه‎ی مدام می‎کنند
 برای روضه‎خوانی تو اهتمام می‎کنند

چه‎قدر لقمه‎ی حلال وقف روضه می‎شود
چه‎قدر خرج این مُحرم الحرام می‎کنند

چه مشکل است روضه‎ها برای یازده امام
چه آه و ناله‎ها برای یک امام می‎کنند

چه حیف عده‎ای برای جز تو گریه می‎کنند
 چه حیف اشک‎های خویش را حرام می‎کنند

اساس روضه‎ی تو حسین وحدت‎آور است
همه مذاهب جهان به تو سلام می‎کنند

در آن زمان اگر کسی نبود یاری‎ات کند
در این زمان تمام مسلمین قیام می‎کنند

اگر تو را نداشتیم که محترم نمی‎شدیم
 به احترام تو به من هم احترام می‎کنند

به قدر لحظه‎ای مرا رها مکن
 اگر مرا رها کنی همه رهام می‎کنند

خوشا به حال عده‎ای که از دو ماه قبل از این
برای اربعین حسین ثبت‎نام می‎کنند

سخاوتت به گوش قاتلان تو رسیده است
 که در کنار قتلگه ازدحام می‎کنند

**********************

شعرمناجات باحضرت بقیه الله الاعظم ـ محمودمربوبی

به بزم ماتم جدّت ، بیا اباصالح
شده محرّم جدّت ، بیا اباصالح

شعار صبح ظهور تو یالثارات است
به زیر پرچم جدّت ، بیا اباصالح

به اشک چشم محبان سیدالشهدا
که ریخت در غم جدّت ، بیا اباصالح

هنوز خون گلوی حسین می جوشد
به حُرمت دَم جدّت ، بیا اباصالح

چقدر خجلت بابا ز کودکش سخت است
به اشک نم نم جدّت ، بیا اباصالح

به لحظه ای که به زانو ، کشان کشان آمد
کنار علقمه ، جدّت ، بیا اباصالح

نوای ” انکسر ظهری ” اَش به گوش آید
به قامت خم جدّت ، بیا اباصالح

قسم به غربت شیب الخضیب کرببلا
به ذبح اعظم جدّت ، بیا اباصالح

به جا به جا شدن آیه های یک سوره
به جسم در هم جدّت ، بیا اباصالح

یکی لباس تنش برده و یکی دیگر
ربوده خاتم جدّت ، بیا اباصالح

دعای آخر او در میان گودالی
نموده زَمـزَمه جدّت : بیا اباصالح

******************

شعرمناجات باحضرت بقیه الله الاعظم ـ شاعرناشناس

چشمی که تر است سر و سامان دارد
 مجنون وصال داغ هجران دارد

کم هم برسد از تو زیاد است مرا
 روزی تو برکت فراوان دارد

نامرد که هیچ، سمت مردی نرود
دستی که دخیلی به کریمان دارد

شهری که گناه می‎کند روزبه‎روز
 ماندم که چگونه شوق باران دارد

وقتی که تو راهی بیابان شده‎ای
هر سینه‎زنی میل باران دارد

تو فکر گرفتاری ما هم هستی
 دلشوره‎ی مور را سلیمان دارد

از پیر شدن ز عشق تو فهمیدم
 این است و هیچ، عشق تاوان دارد

یک روز به خیمه‎ی تو خواهد آمد
هر کس به لبش ذکر «حسین جان» دارد

*********************

شعرمناجات باحضرت بقیه الله الاعظم ـ وحیدمحمدی

رو می کنیم سوی شما جور دیگری
شاید نظر کنی تو به ما جور دیگری

شب های جمعه روضه ما را شما بخوان
ما را ببر به کرببلا جور دیگری

ما گریه می کنیم به لطف نگاه تو
در داغ سیدالشهدا، جور دیگری

توفیق گریه کردن ما را زیاد کن
می خواهم از تو حال بکا جور دیگری

بوی شهید می دهد این روضه های ما
خو کرده ایم با شهدا جور دیگری

مثل همیشه میدهمت با وفا قسم
اما به دست های جدا، جور دیگری

***********************

شعرمناجات باحضرت بقیه الله الاعظم ـ حسن لطفی

دلم برای دیدنت مذاب شد نیامدی
چقدر دروی شما عذاب شد نیامدی

به شهر وعده داده ام که می رسی و پیششان
دوباره نوکر شما خراب شد نیامدی

صدا زدی حسین را صدا زدم حسین را
تمام عمر من پر از جواب شد نیامدی

شب یتیم مجتبی گذشت و من ندیدمت
چقدر شاخه های گل گلاب شد نیامدی

دوباره شد محرم و رسید صاحب عزا
ببین که مادرت ز گریه آب شد نیامدی

سری بزن به اشک ما بیا که روز بعد از این
نگویمت. که روضه ی رباب شد نیامدی

عروس فاطمه چرا به زیر آفتاب سوخت
دوباره روی مادری کباب شد نیامدی

******************

شعرمناجات باحضرت بقیه الله الاعظم ـ امیرفرخنده

دیده هامان ز فراق است که بارش دارد
قلب ها از تپش عشق تو لرزش دارد…

این دل خسته ز دوری و فراقت آقا
روزهایی که نبودید شمارش دارد…

گرچه از غصه ی دوری شما میسوزیم
فکر یک لحظه وصال است که ارزش دارد…

این که از پا ننشستیم دلیلش این است :
مادرت بر سر ما دست نوازش دارد

*****************

شعرمناجات باحضرت بقیه الله الاعظم ـ شاعرناشناس

شاید دلت بسوزد و رحمی به ما کنی
ما را ز دام سخت جدایی رها کنی

چیزی نمی شود که میان قنوت خود
یک ذره هم برای ظهورت دعا کنی

چشم های حیدری شما باده پرور است
یک ذره می شود که به ما می عطا کنی

ای فارس الحجاز غریب خدا بیا
تا مرقدی برای عزیزت بنا کنی

ای یوسف قبیله ی زهرا نمی شود
ما را به عطر پیروهنت آشنا کنی

آیا نمی شود که بیایی و بعد از آن
ما را ز بام مسجد کوفه صدا کنی

برخیز و ذوالفقار خودت را تکان بده
وقتش شده است کرب وبلایی به پا کنی

آقا تو را قسم به غریبی عمه ات
جمعه بیا که حاجت ما را روا کنی

*********************

شعرمناجات باحضرت بقیه الله الاعظم ـ جعفرابولفتحی

گلم با این دل من ناله سر کن
بیا این دیده را با اشک تر کن

گلم این جمعه هم بگذشت بی تو
بیا تا جمعه بعدی سفر کن

گلم خاک دلم بیمار گشته
بیا خاک مرا زیر و زبر کن

شدم من دربه در از هجر رویت
بیا فکری به حال در به در کن

هوای کربلا دارد دل من
بیا مرغ دل من را تو پر کن

کنار ساحل عشقت نشینم
تو خاک ساحل عشاق زر کن

بود زهر جفا در تیر عشقت
تو ای زهر جفا در من اثر کن

درون هیئت عشاق ای جان
گهی یاد از جفای میخ در کن

گهی کن یاد از یک کوچه ی تنگ
گهی خود را به سیلی ها سپر کن

بیا مهدی دلم تنگ شما شد
دل من سالها بحرت گدا شد

*******************

شعرمناجات باحضرت بقیه الله الاعظم ـ المیرا نصیری

این محرم رفت و در پس کوچه حیرانی چرا؟
العطش می خوانی و اعجاز بارانی چرا؟

خیمه های شعله ور را چشم بارانِ تو شست
خیمه ی صبر خدا، تبدار و سوزانی چرا؟

اکبر و عباس و قاسم، زینبی هم با تو نیست
حجت اهل زمین، درگیر یارانی چرا؟

ماه آبانت محرم، کل سالت هم چنین!
ماه محزون پس بگو در ماه شعبانی چرا؟

صبر یعقوب ِ تو، طاقت تا کجا می آورد؟
یوسفت ما بوده ایم!! در چاه دورانی چرا؟

صبر کن انگار این مجنون و لیلی مبهم اند
پس بگو ‌لیلای ما، اهل بیابانی چرا؟

یک هزار و سیصدی گفتند پنهان بوده ای
در عجب هستم به چشم من نمایانی چرا؟

هر قدم می بینمت، آهسته می آیی به پیش
وقت حجت خواهی قلبم شتابانی چرا؟

ماه من،‌مولای من،‌ نرگس مگر عطرت نبود؟
حُسن یوسف،‌مریم و شب بو و ریحانی چرا؟

بیتهای این غزل هرگز ندارند،‌ انتها
ابتدای این جهان ،‌ در خط پایانی چرا؟

خوف کردم مثل این ابیات، طولانی شوی
گریه کردم من بر این ترسم تو خندانی چرا؟

******************

شعرمناجات باحضرت بقیه الله الاعظم ـ  محمدجواد حیدری

بازم سلام نوکرتان بی جواب شد
ده پاسخی قسم به خدا دل کباب شد

تا کی فراق و ندبه و اندوه و انتظار؟
رویی نشان بده ، دل نوکر که آب شد

آقا چه خواب ها که برای ظهور تو
هرجمعه بی ظهور تو نقش برآب شد

رویم سیاه، پای قرارم نبوده ام
این هفته باز نامه ی نوکر خراب شد

این هفته باز مثل همیشه گناه من
باسوز ناله های شما بی حساب شد

من را به چشم نوکریت نیک بنگرند
خوبی ندارم ، آنچه تو دادی ثواب شد

در ندبه ها به یاد شما گریه می کنم
شاید دعای گریه کنت مستجاب شد

*****************

شعرمناجات باحضرت بقیه الله الاعظم ـ محمدجواد حیدری

فراق تا به کی آقا؟ بگو چه چاره کنم؟
بگو چگونه بدون شما گذاره کنم؟

کدام جمعه می آیی بگو بدانم تا
چقدر صبح دم جمعه استخاره کنم؟

طریق گریه ام آقا ز ضجه هم که گذشت
دگر چه چاره کنم؟جامه پاره پاره کنم؟

برای دیدنت آقا فقط لبی تر کن
هزار باره بمیرم ، هزار باره کنم

که چشم های من آقا فقط برای شماست
رخ شما که نبینم ، چه را نظاره کنم؟

زبان شعر من الکن که وصفتان گویم
شما شبیه نداری ، چه استعاره کنم؟

عزیز فاطمه راهی نشان بده ، سخنی
فراق تا به کی آقا؟ بگو چه چاره کنم ؟

***************

شعرمناجات باحضرت بقیه الله الاعظم ـ محمدجوادحیدری

پلکی بزن، و زندگی ام را زوال کن
یاعبد بدحساب خودت را حلال کن

فکری برای قلب زمین گیرمن کنو
یک جفت پر به گردنم اقا وبال کن

این روسیاهی ام به حبیبت نمیخورد
راهی اگرکه هست مراچون بلال کن

اصلا بیا ز ریشه بکن نخل حرض را
ازنو بکار ، دانه ی من را نهال کن

یک عمر تلخی غم حجرت چشیده ام
یک لحظه خوش مزاج زشهد وصال کن

یک کربلا بده قسم جان مادرت
من را رها از این همه فکروخیال کن

***************

شعرمناجات باحضرت بقیه الله الاعظم ـ میلادیعقوبی

پایان رسیده کار من از ابتدای خویش
باید ببینم از طرف حق سزای خویش

آمد خزان و روی به پایان رسید عمر
کاری نکرده ام بخدا از برای خویش

نالیده ام ز دست گناهان بی شمار
غرق خجالتم ز همه ناله های خویش

عمری دویده ام به مسیر خطا و حال
دارم گلایه می کنم از دست و پای خویش

چون مرغکی که بال وپرش را شکسته اند
سر را به زیر برده ام از توبه های خویش

از بسکه توبه کردم و پیمان شکسته ام
رنگی دگر نمانده به ظرف حنای خویش

چون بندگی نکرده و غفلت نموده ام
شرمنده ام به محضر خود از خدای خویش

در پای قبر و وقت سوال و بلای حشر
کردم حساب بر سفر کربلای خویش

**************

شعرمناجات باحضرت بقیه الله الاعظم ـ رضاباقریان

سر سودا زده‌ام حال و هوایی دارد
دل بشکسته‌ام از دور صدایی دارد

ای گل فاطمه من دلخوش از آنم که دلم
در غم هجر شما زیر بنایی دارد

جمعه‌ای تا تو بیایی دل من آب شود
تا بیایی دل غمدیده دعایی دارد

هر کجا خیمه زدی گوش کن الغوث مرا
که دل خسته ز هجر تو نوایی دارد

نظری کن که دگر تاب ندارم آقا
آخر این عاشق دلخسته خدایی دارد

اشک از چشم ترم رد شد و پرسید شبی
درد هجران تو اِی دوست دوایی دارد؟

العجل ذکر و نوای دل غمگین من است
دل من در دل خود کرببلایی دارد

کربلا رفتن من بی تو ندارد حالی
یک شب جمعه حرم با تو صفایی دارد

********************

برای مشاهده همه اشعارمناجات باحضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف  اینجا  کلیک فرمایید