شعرمناجات باحضرت مهدی

شعرمناجات باحضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف – جواد پرچمی

به شوق صبح و سحر، شام تار هم خوب است
برای گریه شدن آبشار هم خوب است

تمام هفته خطا و غروب جمعه دعا
کمی خجالت از این انتظار هم خوب است

اگر چه لایق وصل تو نیستیم آقا
ولی کشیدن ناز نگار هم خوب است

گمان کنم که نمی بینمت، بگو غلط است
امید دادن این بی قرار هم خوب است

کسی به فکر شما نیست، همه خوبند
ملال نیست دگر، کار و بار هم خوب است

مرا ببند که من جای دیگری نروم
برای عبد فراری حصار هم خوب است

هوای شهر بد و گریه سخت و حال بد است
کمی هوا وسط این غبار هم خوب است

اگر نشد برسم من به پابوسی تو
برای این دل من وصف یار هم خوب است

برای اینکه به دست آورم دلت را من
قسم به فاطمه داغدار هم خوب است

مرا ببخش به دردت نخورد نوکریم
که بخشش دل این شرمسار هم خوب است

اگر که پای رکابت نشد شهید شوم
برای کشتن ما زلف یار هم خوب است

اگر اجل به وصالت مرا مجال نداد
امید آمدنت بر مزار هم خوب است

شعرمناجات باحضرت مهدی

 

شعرمناجات باحضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف – نویدطاهری

گرفته قلبم و آه ،هم مدد مرا ندهد
برای درد فراقت کسی دوا ندهد

براه مانده نگاهم بیا گل نرگس
کسی به جز تو پناهی به بینوا ندهد

مریض عشق تو گشتم که دلبری بکنم
“صبا” بگو به طبیبم مگرشفا ندهد

دوباره جمعه رسید و،دوباره دلتنگم
دلم بجز “توکجایی” دگر نوا ندهد

گذشت عمر و همه زائر حرم شده اند
مگر که صاحب ما کربلا به ما ندهد

شعرمناجات باحضرت مهدی

شعرمناجات باحضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف – جعفرابولفتحی

داد و بیداد از زمان ،آیا جوابم کرده است؟
آتش هجرش خداوندا کبابم کرده است

خویش را دیدم در این پرده ، نه مخلوقیتم
ابر من ، من را چه دور از آفتابم کرده است

بین من تا او نباشد راه ، من خود حاجبم
اف بر این من ها که من را در حجابم کرده است

چار فصل سال چشم من پر از آب است ، شکر
کوزه ای هستم که مولایم پر آبم کرده است

خال ابرو و جمال و روی دلجویش کنار
پیچش گیسوی او خانه خرابم کرده است

کلمه های عرش را در قالب این جسم ریخت
من نفهمیدم که من را او ، کتابم کرده است

من که با این عالم خاکی ندارم ارتباط
عشق او من را به این عالم مجابم کرده است

شعرمناجات باحضرت مهدی

شعرمناجات باحضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف – قاسم صرافان

لطفی کن ونپرس چـــــــــراعاشقت شدیـــــــــــم
حتماً دلیل داشت که ما عاشقت شدیم

در حیرتم که عشق از آثار دیدن است
ما کورها ندیده چرا عاشقت شدیم !

اثبات می کنیم؛ بفرما! قسم که هست
باور نمی کنی؟ به خدا! عاشقت شدیم !

کی عاشقت شدیم فراموشمان شده
حالا مهم که نیست کجا عاشقت شدیم

گفتند پشت ابری و ما بی حواس ها
چون کودکان سر به هوا عاشقت شدیم

دیدیم سخت بود کمی لایقت شویم
در ندبه ها به زور دعا عاشقت شدیم

بی اعتنا به میل تو و آبروی تو
گفتیم مثل شاه و گدا عاشقت شدیم

این میوه ها رسیده و یاران گرسنه اند
اینجا که کوفه نیست، بیا! عاشقت شدیم

شعرمناجات باحضرت مهدی

شعرمناجات باحضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف – محمدفردوسی

ابری ام، بارانی ام، حال و هـــوایم خوب نیست
چشم سر، خیس است امّا چشم دل، مرطوب نیست

آفت عصیان به جان نخل دل افتاده است
علتش این است اگر محصول ها مرغوب نیست

سود بازار عمل از عُرف هم کمتر شده
ای دریغ اوضاع کار و بار من مطلوب نیست

این دل بی در اگرچه جای این و آن شده
غیر تو اصلا ً برای من کسی محبوب نیست

واقعا ً من دوستت دارم عزیز فاطمه!
غیر یوسف هر کسی که دلبر یعقوب نیست

با من ِ بیچاره هم حرفی بزن چیزی بگو
جنس این دل که دگر از جنس سنگ و چوب نیست

طاقت دوری ندارم، رحم کن بر عاشقت
صبر من مانند صبر حضرت ایّوب نیست

کربلا می خواهم آقا … التماست می کنم
نامه ام را مُهر کن هر چند که مکتوب نیست

شعرمناجات باحضرت مهدی

شعرمناجات باحضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف – محمدفردوسی

هرچندکــــه مارانوشتند ازگـــــداها
اصلاً نمی آید گدا بودن به ماها

ما روسیاهان ارزش خاصی نداریم
ماها کجا و نوکری دلرباها؟!

ما هر چه قدر اصرار کردیم او نیامد
اصلاً چه شد «آقا بیا آقا بیا» ها؟!

ماها که هیچ … این خوب ها در انتظارند
کی می رسد روز وصال آشناها؟!

از دوریش بدجور حال ما خراب است
رونق گرفته بـــــازهم دارالشفـــــاهـــا

من که بدم پس دیدنش روزی من نیست
ای خوش به حال خوب ها … حاجت رواها

باشد درست … آقای ما خیلی کریم است
امّا دگر تا کی گنه؟ تا کی خطاها؟

طبق احادیث رسیده … ناظر ماست
بد نیست پیشش ذرّه ای شرم و حیاها

از بس که بر اعمال بد اصرار داریم
رنگی ندارد پیش او دیگر حناها!

یک راه حل باقی است آن هم نام زهراست
نامی که باشد ازتبارکیمــــــاهـــــا

شعرمناجات باحضرت مهدی

شعرمناجات باحضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف – حسین صیامی

خبـــرزامدنت داده اند ای آقـــــا
تمام لشکرت آماده اند ای آقا

جهان پر است ز یابن الحسن کجایی پس
و مردمان به صف استاده اند ای آقا

چقدرساده ام آقـــاخیال کردم کـــه
به شوق روی تو دل داده اند ای آقا

عجب حکایت تلخی است شیعیان شما
اسیر جام و می و باده اند ای آقا

به یک اشاره شیطان گناه آماده است
خلاصه شیعه تو ساده اند ای آقا

شما که سخت پی پارکاب میگردی
و مردمان پی سجاده اند ای آقا

تو از حسین و علی هم غریب تر هستی
عجیب! لشکرت آماده اند ای آقا

مرا بخر به غلامیت ای گل زهرا
مرا برای شما زاده اند ای آقا

شعرمناجات باحضرت مهدی

شعرمناجات باحضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف – شاعرناشناس

برای آنکه بیایی به جاده می نگرم
براى تو چقدر حرف دارد این جگرم

هنوز هفته به هفته پَرَم زمین گیر است
هنوز بال ندارم به آسمان بپرم

کویر خشکم و چشم انتظار بارانم
هنوز نیمه ى کارم ، هنوز بى ثمرم

دوباره کیسه ى خالى برایت آوردم
هنوز شکر خدا من گداى پشت درم

چقدر جمعه گذشت و چقدر مادرِ من
نیامدى چقدر پیر تر شده پدرم

بدون توچقدردردبی دوادارم
بدون توچه بلاهاکه آمده به سرم

همیشه دست نوازش تومیکشی به سرم
همیشه خوبی ومن هم همیشه دردسرم

مگرخودتونگفتی مواظبم هستی؟
برس به داددلم درگناه غوطه ورم

خودت اجازه نده بعد از این گناه کنم
خودت مراقب من باش بى تو در خطرم

مگر دعاى خودت کار را درست کند
که من قنوت بگیرم دعاى بى اثرم

دلم خوش است به این روضه ها و هیئت ها
به این بهانه مگر ره به کوى تو ببرم

براى کرببلا ، براى شش گوشه
میان روضه دلم تنگ شد براى حرم

شعرمناجات باحضرت مهدی

شعرمناجات باحضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف – محمدرسولی

قسمت نشد که گاه به گاهی ببینمت
حتی به قدر ِ نیم نگاهی ببینمت

تکلیفِ بیقراری این دل چه میشود؟!!!
اصلاً شما اگر که نخواهی ببینمت…

ای کاش یک سه شنبه شبی قسمتم شود
در راهِ جمکران سر راهی ببینمت

یا که مُحَرَمی شود و بین کوچه‌ای
در حالِ کار ِ نصبِ سیاهی ببینمت

آقا خدا نیاوَرَد آن روز را که من
سرگرم میشوم به گناهی ببینمت

با این دلِ سیاه و تباهم چه دلخوشم
بر این خیالِ کهنه یِ واهی: ببینمت!

دارم یقین که روز ِ وصالِ تو میرسد
ذکر ِ لبم شده که الهی ببینمت

شعرمناجات باحضرت مهدی

شعرمناجات باحضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف – امیرحسین حیدری

ما پی نبرده ایم تو را آن چنان که هست
کاری نکرده ایم به قدر توان که هست

کــاری بــرای آمــدن تو نکــرده ایم
اما برای نذر قدوم تو جان که هست

گر بی قراری دل ما آشکـــار نیست
پیدا ز حال و روز پریشانمان که هست

دل گه گـدار از تو جـدا می شود ولـی
این دست ها دخیل بر این آستان که هست

ما در قمــار عشق، به عشق تو آمدیم
پس فارغیم از همه سود وزیان که هست

ای دل برای عقده گشایی به سامرا
ما را نبرده اند اگر ، جمکران که هست

شعرمناجات باحضرت مهدی

شعرمناجات باحضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف – حسین قربانچه

صبح شد آفتاب پهن شده
آب روی تراب پهن شده
برکهء مستجاب پهن شده
سفره ای از شراب پهن شده

باز مثل هوس به سر زد مِی
بزنید از دهن نیافتد مِی

کفر بالا زد و گنه کردم
وصف خورشید را به مه کردم
تا سحر التماس شه کردم
سجده بر لاشریک له کردم

وصف آن دلبری که بی همتاست
عین سبحان ربی الاعلی است

دلبری برگزیده ام که مپرس
وصفی از او شنیده ام که مپرس
آن قدر جلوه دیده ام که مپرس
بدعتی آفریده ام که مپرس

کعبه گر خال روی دلدار است
قبله ام در نماز سیاّر است

شب شده، دیدهء تری دارم
چشم ،در چلّه بستری دارم
میل انگور عسگری دارم
گفته اند ارث مادری دارم

که تو را می کنم طلب ساقی
ای تمنای تا ابد باقی

ای مه پشتِ ابرها پنهان
حضرتِ جلوه های بی پایان
تَحتُ نَعلِیکَ مدّهامَتان
برسان زود خویش را برسان

ای بهار ، ای بهشت گم شده ام
منجیِ سرنوشت گم شده ام

مثل آئینه صافِ صافم من
حامل ریسه ای کلافم من
سینه بهر تو می شکافم من
گیسویت را بده ببافم من

ناز کم کن بده به من مو را
خم مکن بهر من تو ابرو را

خضر و عیسی،شعیب و صالح و هود
همه رفتند پای تو به سجود
بسکه سیمات مثل آینه بود
بسکه حق از تو مدح می فرمود

عَجَزَ الواصِفون عَن صِفَتِک
ما عَرَفناک حَقَ مَعرِفَتِک

قبل آن قلّه که پر از گنج است
رفتنی با مرارت و رنج است
استقامت بر آن بلا،سَنج است
چهارده در مُکاشفه پَنج است

هر کسی نوکری کند او را
بوده انگار روز عاشورا

ناخدای نجات ، کشتی کو ؟
کوزه ای را که می سرشتی کو؟
رُقعه هایی که می نوشتی کو؟
آن سفرنامهء بهشتی کو؟

پای من رفت رو به بیراهه
خسته ام از گناه وللهِ

خانه ام رفت رو به ویرانی
به خیالم شدی بیابانی
پیش من نیستی نمی دانی
رفته از یاد من مسلمانی

به سرِ سفره ام حلالی نیست
جز غم دوریت ملالی نیست

بی قراریم پس قرار کجاست؟
سیصد و سیزده سوار کجاست؟
راستی یک سؤال؟یار کجاست؟
مرد موعود انتظار کجاست….!؟

پس چه شد میوهء توکل ها
ندبه ها، عهدها، توسل ها

خواندن شعر های داغ چه سود
کوچه های پر از چراغ چه سود
زندگی بی دل و دماغ چه سود
ندهد بی تو یاس باغچه سود

یک کلام از زبان دل رواست …
به کسی بر نمی خورد که کجاست
!
ای اذاجاء نصر، فتحِ قریب
انتقام گلوی شاهِ غریب
کاش می بردم از غم تو نصیب
کاش بودم چنان زهیر و حبیب

تا ظهورت عقب نمی افتاد
کار صبحم به شب نمی افتاد

نالهء آه آه می آید
از دلِ قتلگاه می آید
خون ز حلقوم شاه می آید
زنی از قتلگاه می آید

تا که پیش جنایت دگران
بشود لشگر امام زمان

آتش التماس معجرها
گریهء بی امان خواهرها
تبِ حُجب و حیای دخترها
آخرین ربناّی حنجرها

همه با هم خدا خدا کردند
همه با هم تو را صدا کردند

آه، یاران باوفا چه کمند
یاسمن ها همه کمان و خمند
زینب و شمر روبروی همند….
آه غارتگران چه بد قدمند

سر معجر بزن بزن شد، وای
عمه مشغول سوختن شد، وای

شعرمناجات باحضرت مهدی

شعرمناجات باحضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف – شاعرناشناس

ما سائلیم و نوکریت آبروی ما
یاایهاالعزیز نظر کن به سوی ما

تا کی برای نافله های سحرگهی
با خون دل شود دل شبها وضوی ما

گر مانده ایم شکر خدا پای پرچمت
بر تار موی تو گرهی خورده موی ما

ساقی اشک بر دل ما هم سری بزن
بوی می طهور تو دارد سبوی ما

همچون نسیم دربدرم می کنی چرا؟
پس کی رسد به خیمه ی تو جستجوی ما

آیا شود که نیمه شبی بهر درد دل
بد بگذرانی و شوی هم گفتگوی ما

ای شهریار عشق به نام مقدست
باشد وصال تو همه ی آرزوی ما

روضه گرفته ایم قدم رنجه ایی کنی
شاید فتد مسیر عبورت به کوی ما

از لحظه ایی که حرمت مادر شکسته شد
بعضی نهفته مانده ز غم در گلوی ما

ای نازنین فاطمه برگزد از سفر
خیمه نشین فاطمه برگرد از سفر

شعرمناجات باحضرت مهدی

شعرمناجات باحضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف – شاعرناشناس

دلتنگی غروب همه جمعه های من
کی می رسد به صحن حضورت صدای من

دیگر دلم برای شما پر نمیزند
برگرد و بال تازه بیاور برای من

عمری اگرکه میگذرددلخوشم به این
نزدیکتر شده است به تو لحظه های من

غیرازضرر برای توچیزی نداشتم
حتی نیامدست به کارت دعای من

اشکت اگر به نامه اعمال من نبود
بخشش نبود شامل یاربنای من

یک روز محض خاطراین چند قطره اشک
وا میشود به خیمه سبزتو پای من

یک شب میان سینه زدنها وگریه ها
مهری بزن به نامه کرب وبلای من

شعرمناجات باحضرت مهدی

شعرمناجات باحضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف – شاعرناشناس

کویر تشنه شده قلبم، ای سحاب، بیا
تمام زندگیم بی تو شد سراب، بیا

هزار جمعه گذشت و نقاب نگشودی
به جان فاطمه این جمعه بی نقاب بیا

مباد آنکه بیایی و مرده باشم من
شتاب کن که اجل می کند شتاب بیا

گذشت عمر و ندیدم تو را به بیداری
کرامتی کن و امشب مرا به خواب بیا

به کوچه کوچه شهرم زخون دل همه شب
برای آمدنت ریختم گلاب بیا

گناه من ره دیدار بسته بر رویت
تو بهر دیدن من از ره ثواب بیا

غروب جمعه شده بی تو روزهای دلم
به صبح جمعه من همچو آفتاب بیا

به دردهای به حیدر نگفته زهرا
به ناله های سحرگاه بوتراب بیا

به سینه ای که شکست ازسُم ستور، قسم
به صورتی که شد ازخون سر خضاب بیا

سرشک دیده میثم به سیل شد تبدیل
هنوز ناله او مانده بی جواب بیا

شعرمناجات باحضرت مهدی

شعرمناجات باحضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف – جوادحیدری

برای دیدن رویت دلم مهیا نیست
میان صحن دو چشمم برا ی تو جا نیست

ز بس که خانه ی یاران به رنگ دنیا شد
دگر برای تو جایی به غیر صحرا نیست

طبیب گونه تو درد مرا نشانم ده
کسی که درد نفهمد پی مداوا نیست

برس به داد دل من که بی کسی سخت است
اگر چه مثل تو مردی غریب و تنها نیست

هر آنکه عشق تو دارد همیشه آرام است
کسی که بندۀ یار است اسیر دنیا نیست

شبیه صوت غریبی که روی نی می خواند
صدای غربت ما را کسی پذیرا نیست

شفیع هر دو جهانم که همتم داده
به تار موی تو سوگند غیر زهرا نیست

شعرمناجات باحضرت مهدی

شعرمناجات باحضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف – غلامرضاسازگار

دل بسته ام مرا ز سر خویش وا مکن
از من مرا جدا کن و از خود جدا مکن

هرگز نگویمت که بیادست من بگیر
گویم گرفته ای زعنایت رها مکن

من با تو پیش از آمدنم آشنا شذم
ای آشنا مفارقت از آشنا مکن

تنها بود به دست تو طومار جرم من
این مشت بسته را به بر خلق وا مکن

درمان درد من نبود غیر درد عشق
این درد را ز لطف بیفزا دوا مکن

در من اگر سعادت ترک خطا نبود
در تو کرامت است تو ترک عطا مکن

خواهی اگر ز لطف به من اعتنا کنی
دیگر به کثرت گنهم اعتنا مکن

نزد کریم فرق ندارند خوب و بد
یکجا قبول کن همگان را سوا مکن

عمری به زخم تیر بلا سینه ام بسوز
آنی به هجر خویش مرا مبتلا مکن

«میثم» اگر ترک تن و ترک جان کنی
ترک محبت علی مرتضی مکن

شعرمناجات باحضرت مهدی

شعرمناجات باحضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف – غلامرضاسازگار

بـه کعبـه روی نهـادم کـه دور یـار بگردم
کجـای خانـه بـه دنبـال آن نگـار بگـردم

میان این همه حاجی کجاست حاجی زهرا
کـه هـر نـفس بـه فدایش هزار بار بگردم

مقام و زمزم و رکن و حطیم را همه گشتم
کنـار حجـر روم، یـا بـه مستجـار بگردم؟

میـان خلـق دویـدم که در کنار تو باشم
بگـو چقـدر بـه هر گوشه و کنار بگردم

دلم گرفته بگـو ای عزیـز فاطمـه تا کی
تو را نبینم و بر گرد ایـن جـدار بگردم؟

به شوق این که فقط زیر سایۀ تو بمیرم
چو آفتاب به هر کوه و کوهسار بگردم

اگر چـه گـرد رهم با نسیم در به درم کن
که در هوات به هر شهر و هر دیار بگردم

خدا گـواست که نـومید نیستم ز وصالت
اگر چـه دور تو تـا دور روزگار بگردم

بـه انتظار قسـم بـا خـود این قرار نهادم
که در هـوای تـو تـا وقت انتظار بگردم

عنـایتی کـه همـه عمـر «میثم» تو بمانم
بسـان میثـم تـو دور چـوب دار بگردم

شعرمناجات باحضرت مهدی

شعرمناجات باحضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف – شاعرناشناس

راضى مشو که رانده از اینجا کنى مرا
خواهى مگر که از سر خود وا کنى مرا

کوشش مکن به دورى خود عادتم دهى
دارم امید حلّ معما کنى مرا

بگذار هم نواى دعاى شبت شوم
خوب است در کنار خودت جا کنى مرا

دل مرده را بجز دم گرمت چه حاجت است
پژمرده ام که باز تو احیا کنى مرا

بیمار عشق منّت درمان نمى کشد
دارم طمع به وصله مداوا کنى مرا

عمرم دگر به لحظه شمارى فتاده است
تنها به این امید که اِبقا کنى مرا

آب بقا به دیده ى من اشک روضه است
زین چشمه ى حیات مسیحا کنى مرا

کو عاشقى که بهتر از این آرزو کند
خواهد ز تو فدایىِ زهرا کنى مرا

من بار خود به منزل مقصود مى کشم
آرى اگر تو بیمه ى اُقبا کنى مرا

هرگاه من به ذکر رضا ناله مى کنم
یابن الحسن چه خوب تماشا کنى مرا

یکبار هم شده تو مرا کربلا ببر
شاید شهید غربت مولا کنى مرا

2 دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.