شعروفات حضرت ام البنین 

شعروفات حضرت ام البنین سلام الله علیها ـ شاعرناشناس

 

خوب است که مادر دل نَر داشته باشد
دور و بَر خود چند پسر داشته باشد
 
خوب است که مادر نرود جز به ره عشق
چون فاطمه احساس خطر داشته باشد
 
خوب است برای مدد زاده ی حیدر
از نسلِ علی سایه ی سَر داشته باشد
 
می گفت به فرزندِ یَلَش مادرِ عبّاس
بایست علمدار ، جگر داشته باشد
 
خوب است که در لشکرِ خود زاده ی زهرا
بالای سَرِ خیمه قمر داشته باشد
 
وقتی خطری مایه ی تهدید امام است
اینجاست که باید سپری داشته باشد
 
روزی که امان نامه ی کفّار بیاید
دل باید از این فتنه خبر داشته باشد
 
حیف است که خون با عرقِ شرم نریزیم
چون اهل حَرَم دیده ی تَر داشته باشد
 
با فاطمه گویم که منم دل نگرانت
جانِ پسرانم به فدای پسرانت
 
یا امِّ بنین حالِ گرفتار ندیدی
دستانِ قَلَم، اشکِ علمدار ندیدی
 
بر پیکرِ بی دستِ علمدارِ رشیدَت
آشفتگیِ سیّد و سالار ندیدی
 
مادر به خدا بس که وفا داشت ابالفضل
غوغای مُواساتِ سپهدار ندیدی
 
گر آب نیاورد نگو آبرویش رفت
در بارش آن دیده و رخسار ندیدی
 
شقُّ القمر کوفه که در علقمه رُخ داد
تکرارِ رُخ حیدر کرّار ندیدی
 
آنقدر ادب داشت که با سَر به زمین خورد
سجّاده ی خون بر بدن یار ندیدی
 
پس داد هر آن درس که در نزد تو آموخت
بالندگیِ مکتبِ ایثار ندیدی
 
مادر که شود امِّ بنین هیچ غمی نیست
در عهد و وفای پسرش هیچ کمی نیست

 لطفااگرشاعرش رامیشناسیداطلاع دهید

*********************

شعروفات حضرت ام البنین سلام الله علیها ـ محمد حسین رحیمیان 

 
قدم اگر خمید ، فدای سر حسین
جانم به لب رسید ، فدای سر حسین
 
ام البنین سابق این شهر عاقبت
شد مادر شهید ، فدای سر حسین
 
یک چند وقتی است در این شهر هیچ کس
لبخند من ندید ، فدای سر حسین
 
هر جمله بشیر مرا پیر کرده است
مویم شده سفید ، فدای سر حسین
 
گلچین چهار تا گل گلخانه مرا
چه وحشیانه چید ، فدای سر حسین
 
هر شب به یاد عمر کم ناز دانه ها
اشکم به رخ چکید ، فدای سر حسین
 
هر شب به یاد تشنگی کودک رباب
خواب از سرم پرید ، فدای سر حسین
 
عباس پاسبان حرم شد به جای من
دستش اگر برید ، فدای سر حسین
 
گویند جا شده به مزار محقری
آن قامت رشید ، فدای سر حسین
 

 
*********************
 

شعروفات حضرت ام البنین سلام الله علیها ـ مهدی نظری

 
بانو سلام می کنم اینجا خوش آمدی
از خاک سمت عالم بالا خوش آمدی
ای تشنه بهشت به دریا خوش آمدی
 من زینبم به خانه مولا خوش آمدی
 
پیداست در نگات که با نیت آمدی
 اینجا به نیت کمک و خدمت آمدی
 
باغ بهشت باغچه ای در سرای ماست
جای گلیم عرش خدا زیر پای ماست
رزق تمام شهر فقط از دعای ماست
خلق تمام عالم وآدم برای ماست
 
این خانه بهشتی زهرا و حیدر است
اینجا محل وحی شدن بر پیمبر است
 
این خانه را به غیر صفا پر نمی کند
دل را به غیر عشق خدا پر نمی کند
سجاده را به غیر دعا پر نمی کند
هر کس که جای فاطمه را پر نمی کند
 
از بعد مادرم پدر خاک،بوتراب
کرده تو را به همسری خویش انتخاب
 
گفته پدر که روی به سوی خدا کنیم
ما مثل مادر اهل زمین را دعا کنیم
با اسم فاطمه همه رفع بلا کنیم
زین پس تو را به واژه مادر صدا کنیم
 
تو آمدی که فاطمه را یاوری کنی
در حق ما شکسته دلان مادری کنی
 
قطعاً شنیده ای که پر مادرم شکست
شاخه به شاخه برگ وبر مادرم شکست
در کنده شد زجا و سر مادرم شکست
از ظلم و کینه هاکمر مادرم شکست
 
از آن به بعد بود پرش درد می گرفت
می خواست پا شودکمرش درد می گرفت
 
اما نترس شعله به این در نمی زنند
دیگر به خانه سرزده ها سر نمی زنند
سیلی به روی فاطمه دیگر نمی زنند
هر گز تو را مقابل حیدر نمی زنند
 
اینجا که آمدی به همه نورعین باش
فکر مرانکن تو به فکر حسین باش
 
اینجا هنوز هم پرِ عطر کوثر است
چشم حسن برادر من خیره بر در است
اشک حسین روز وشب از داغ مادر است
این حرف آخری زبقیه مهم تر است
 
پیش حسین دست به پهلوی خود مگیر
یا که به حق فاطمه بازوی خود مگیر
 
در آن شبی که بارسفر بست مادرم
من را صدا زد و نفسی گفت: دخترم
جان تو و حسین،گل سرخ بی سرم
من مانده بودم و غم و درد برادرم
 
از آن به بعد مادر این سرجدا شدم
کم کم فراهم سفر کربلا شدم
 
حرف از کسی شد آنکه به ما یار می شود
در این مسیر مونس و غمخوار می شود
در کربلا هر آینه کرار می شود
می آید و به لشگر علمدار می شود
 
تو آمدی که ماه شب تار ماشوی
مادر برای میر و علمدار ماشوی
 
حتما به او بگو غم این نور عین را
از داغ مادرم همه دم شور و شین را
غمهای مانده بر جگر عالمین را
اسرار عشق و واژه ذخر الحسین را
 
حتماَ به او بگو که امید برادر است
مشکی به او بده و بگو آب آور است
 
حتماَ بگو قضیه آن مشک پاره را
حتماَ بگو قضیه آن شیر خواره را
افتادن بدون پر آن سواره را
سیلی زدن به صورت ماه و ستاره را
 
حتماَ بگو که علقمه چشم انتظار اوست
حتماَ بگو که مادرم آنجا کنار اوست
 

 
*********************

شعروفات حضرت ام البنین سلام الله علیها ـ محسن حنیفی

 
 
من در بقیع ناله زدم یا گریستم
باران شدم برای شما تا گریستم
 
مادر صِدام کردی و شرمنده ات شدم
بودم کنیز و پای تو آقا گریستم
 
زخمت زیاد بود و تو مادر نداشتی
من هم به جای حضرت زهرا گریستم
 
دیگر لبم به آب خنک بعدِ تو نخورد
تشنه به یاد خشکیِ لبها گریستم
 
عباس و بچه های علی نذرِ موی تو
کردم فدای تو همه دنیا گریستم
 
دستش اگر جدا شده غصّه نخورده ام
از این که تو شدی تک و تنها گریستم
 
باور نمی کنم به سر او عمود خورد
بر روی نعشِ او شده دعوا؛ گریستم
 
رأسش به دست حرمله افتاد و کوفه رفت
با بستن سرش سر نی ها گریستم
 
از شرم معجر، او سر نی بی قرار بود
با گریه های غیرت سقا گریستم
 
در بیت حزن مادرتان صبح تا غروب
باران شدم برای تو آقا گریستم
 

 
********************
 

شعروفات حضرت ام البنین سلام الله علیها ـ محسن حنیفی

 
غصه ها بر روی پیشانیش چین انداخته
گریه ها از پای، او را اینچنین انداخته
 
مادری کرده برای بچه های فاطمه
خویش را پای امیرالمومنین انداخته
 
چار فرزند او فدای پنج تن آورده است
سفره نذریست که ام البنین انداخته
 
مادر قدیسه ی لب تشنه های کربلا
گریه اش لرزه تن روح الامین انداخته
 
مادر باب الحوائج دارد از دریا گله
چون که دریا روی او را بر زمین انداخته
 
عاقبت چشم حسودی لاله اش را زخم زد
لاله عباسی او را لاله چین انداخته
 
باورش هرگز نخواهدشد عمود بی حیا
پهلوان شهر را از روی زین انداخته
 
او شنیده زینبش افتاده روی خاک ها
یک نظر بر ساقی نیزه نشین انداخته
 
شرمسارش بوده ساقی، چون که دیده خواهرش
پوشیه بر صورتش با آستین انداخته
 
********************

شعروفات حضرت ام البنین سلام الله علیها ـ محمد مهدی سیار
 
دوباره گفتم: دیگر سفارشت نکنم
دوباره گفتم: جان تو و حسین، پسر!
دوباره گفتم و گفتی: “به روی چشم عزیز!”
فدای چشمت، چشم تو بی بلا مادر
**
مدام بر لب من “ان یکاد” و “چارقل” است
که چشم بد ز رخت دور، بهتر از جانم!
بدون خُود و زره نشنوم به صف زده ای
اگرچه من هم “جوشن کبیر” میخوانم
**
شنیده ام که خودت یک تنه سپاه شدی
شنیده ام که علم بر زمین نمی افتاد
شنیده ام که به آب فرات، لب نزدی
فدای تشنگی ات …شیر من حلالت باد
**
بگو چه شد لب آن رود، رود تشنه من!
بگو چه شد لب آن رود، ماه کامل من!
بگو که در غم تو رود رود گریه کنم
کدام دست تو را چید میوه دل من!
**
بگو بگو که به چشمت چه چشم زخم رسید؟
که بود تیر بر آن ابروی کمانی زد؟
بگو بگو که بدانم چه آمده به سرت
بگو بگو که بدانم چه بر سرم آمد
**
همین که نام مرا میبرند میگریم
از این به بعد من و آه و چشم تر شده ای
چه نام مرثیه واری ست “مادر پسران”
برای مادر تنهای بی پسر شده ای
 

 
********************

شعروفات حضرت ام البنین سلام الله علیها ـ یوسف رحیمی

 
دگر این کاروان یاسی ندارد
که با خود شور و احساسی ندارد
بیا ام البنین برگشته زینب
ولی افسوس عباسی ندارد
**
مزن آتش به جان ای نور عینم
مخوان از ماهِ مَـقطُوع الیدَینم
چه شد در کربلا هستی زهرا؟
حسینم وا حسینم وا حسینم
**
 سرشته از غم زهرا گِلش بود
نگاه تار زینب قاتلش بود
نیفتاد از لبش نام حسینش
اگر چه داغ سقا بر دلش بود …
**
ولی زینب چه با احساس می خواند
از آن بُهبوهه ی حساس می خواند
کنار قبر زهرا نیمه ی شب
چقدر از غیرت عباس می خواند
 

 
*****************
 

شعروفات حضرت ام البنین سلام الله علیها ـ محمو ژولیده

 
من گرد راه حضرت زهرا نمی شوم
هرگز به جای ام ابیها نمی شوم
 
او دختر پیمبر و همتای حیدر است
من جز کنیز دختر زهرا نمی شوم
 
هر خدمتی کنم به یتیمان فاطمه
مادر برای زینب کبری نمی شوم
 
چون بوسه می زنم به قدمهای زینبین
بی اذن زینب از قدمش پا نمی شوم
 
او روح امتحان شده ی قبل خلقت است
بی امتحان عشق که حورا نمی شوم
 
ضربه نخورده ام که کنم سینه را سپر
دیوار و در ندیده مهیّا نمی شوم
 
دین را ز پشت در نفس تازه می دمید
صاحب نفس نگشته مسیحا نمی شوم
 
بی پهلوی شکسته نگردم امین وحی
سیلی نخورده سرور زنها نمی شوم
 
آقا بیا و نام مرا فاطمه مخوان
با اسم گل شبیه مسمّا نمی شوم
 
وقتی حسن به صوت حزین ناله می کند
بنشینم از فغان و ز جا پا نمی شوم
 
دیگر توان زمزمه از دست می دهم
وقتی حرف هق هق مولا نمی شوم
 
اشک حسین اوج گرفتاری من است
مرهم برای این همه غمها نمی شوم
 
عباس من غلام عزیزان فاطمه ست
بی دست او که حامی طاها نمی شوم
 
این دستها به درد علم می خورد حسین
هرچند یار بازوی زهرا نمی شوم
 
این با ادب ترین پسرم نذر کوثر است
من بی شهید علقمه معنا نمی شوم
 
تا کربلا فدا ندهم جان نمی دهم
بی چشم تیر خورده من احیا نمی شوم
 
از بس حدیث عشق تو لبریز شد حسین
من بیش از این حریف پسرها نمی شوم
 
دیگر مرا خطاب به ام البنین نکن
بعد از حسین مادر سقا نمی شوم
 
مثل رباب کنج بقیع خیمه می زنم
سایه نشین گنبد خضرا نمی شوم
 
من با فرات قهرم و شاکی ز علقمه
دیگر انیس ساحل دریا نمی شوم
 
باور نمی کنم که حسینم شهید شد
بعد از حسین ساکن دنیا نمی شوم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.