شعرولادت امام رضا علیه السلام

شعرولادت امام رضا علیه السلام ـ مهدی روحانی کاشمری

به لطف گوشه چشمی که کرده ای من را
فدای مقدم پاکت کنم سر و تن را

و من غلام تو هستم پدر مرا گفته
که توتیای چشم نمایم غبار دامن را

مریض گوشه ی چشمت طبیب دوران است
چه حاجتی به علاجش طبیب بردن را

حدیث سلسله ی تو چقدر پر معناست
تو شرط شروطی بهشت رفتن را

اگر که ولایت نباشد م ای دوست
چه سود بیت خدا و فریضه خواندن را

خوشم که مامن من کوی توست در عالم
به عالمی نفروشم صفای مامن را

گرفته آتش عشقت وجود را در بر
چو آتشی که بگیرد تمام خرمن را

زپنجره فولاد تو بهشت میبینم
که فیض بخش وجودی چو دوست دشمن را

رضا توییُّ و رضایت رضایت الله
چرا که وجه رضایی خدای ذوالمن را

شب ولادت تو آسمان گهر بار است
و بخشش موسی است طور ایمن را

زلطف تو ایران سرای جاوید است
رسیده لطف و عطایت تمام میهن را

مرا هوایی خود کن چو کفتر حرمت
بریز دانه به دامت و یا که ارزن را

برای گفتن از تو چه کمترینم من
شها عنایتی بنما این زبان الکن را

من آمدم به زیارت تو هم بیا آقا
که وقت مرگ بخوانم سرود رفتن را

شهادتین چو بگویم به وقت جان دادن
علیُّ فاطمه احمد ص حسین ع گفتن را

**************

شعرولادت امام رضا علیه السلام ـ  سیدحسن رستگار

حرف دکتر هنوز مثل پتک
میزند بر سرش حقیقت را
دل و عقلش ولی نمی خواهند
بپذیرند واقعیت را

راهرو، مارپیچ طولانی
شده دهلیزهای تو در تو
یک نگهبان نهیب زد:آقا
به کجا میروید ؟ اما او

وارد آخرین اتاق شد و
بغض خود را به خنده ای پوشاند
کودکش را گرفت در آغوش
سخت او را به سینه اش چسباند

در و دیوار و تخت بیماری
نفسش را گرفته اند انگار
مثل کپسول اکسیژن بی جان
همسرش تکیه داده بر دیوار

چشمهایش سوالهایی سخت
مرد ماندست و بی جواب شده
چه بگوید ؟ بگوید ای مادر
همه هستی ات جواب شده؟

میزند از اتاق بیرون تا
باخودش خلوتی دوباره کند
با خودش اندکی قدم بزند
با خودش باز فکر چاره کند

بی هدف پرسه در خیابانها
کار چندین و چند ساعت شد
دنگ دنگی سه چار بار نواخت
چشم او خیره روی ساعت شد

وسط جمعیت به خود آمد
روبروی طلا ترین ایوان
دست بر سینه بغض او وا شد
السلام و علیک یا سلطان

سالها بعد در همان نقطه
دختری در حریم آن سلطان
دست برسینه مثل بابایش
خیره مانده به زردیِ ایوان

**************

شعرولادت امام رضا علیه السلام ـ  محمدقاسمی

نجل حبل المتین امام رضاست
همه ی حرف دین امام رضاست

گر بپرسی ز کعبه، می گوید:
قبله ی هفــتمین امام رضاست

هم که شرط ورود در دِژِ حق
هم که حصن حصین، امام رضاست

با غلامان خویش هم سفره
با خدا همنشین امام رضاست

ابـتدای مســیر فهمــیدیــم
انتهای یقـین امام رضاسـت

از(بهشت رضاش)معلوم است
که بهشت آفرین امام رضاست

کُلّ ایران، رَعیتَّش هستند
شاه این سرزمین امام رضاست

به خدایی که واحد است و احد
بی مَثَل، بی قرین امام رضاست

واژه ی دل شکن، امام حسین
واژه ی دلنشین، امام رضاست

ای فراری از این حرم، فردا
کار ما با همین امام رضاست

آنکه جاروی صحن جامع اوست
بال روح الامین، امام رضاست

آنکه یک بار هم نشد بزند
روی ما را زمین، امام رضاست

آنکه با رأفتش نظر دارد
بر منِ بدترین امام رضاست

آنکه در حشر زائرانش را
می کند دستچین امام رضاست

*****************

شعرولادت امام رضا علیه السلام ـ  مظاهر کثیری نژاد

به دلم می خرم غمت را من
من گدا، من اسیر، تنها من

شب و روزم فقط به یاد توام
بس که هر روز و هر شبی با من

روح موسی دمیده در جسمت
که شدم از دمت مسیحا من

اینقدر لطف می کنی ، ماندم
تو به من دل سپرده ای یا من..؟

من به تو پشت کردم اما تو
تو به من لطف کردی اما من

مشهدت قبله گاه عشاق است
قبله پس کعبه نیست الزامن

کام شیرینم از نبات شماست
عطرم از “زعفران بهرامن”

یا رضا دست من به دامن تو
چشم دارم به لطف این دامن

تو سه جا قول آمدن دادی
انتظار از تو دارم آقا من

******************

شعرولادت امام رضا علیه السلام ـ امیر حسام یوسفی

تشنه سیراب شود از نم باران ، خوب است
در گذرگاه سحر ، زلف پریشان خوب است
حالمان در حرمت خسرو خوبان ، خوب است
پشت درهای حرم منتظر نان ، خوب است

سایه لطف شما از سرمان کم نشود
گردنم هیچ کجا جز حرمت خم نشود

نیست بودم که به دستور تو ایجاد شدم
من اسیرم که به دستان تو آزاد شدم
غصه ها رفت ز یادم همه ، دلشاد شدم
با نگاهت به خودم آمدم آباد شدم

اثر وضعی چشمان تو غوغا کرده
قطره را در وسط صحن تو دریا کرده

شاد هستم که دوباره شب میلاد شماست
دست بر سینه گذارید که هنگام دعاست
جای جای حرمت مأمن هر شاه و گداست
به دلم آمده  آقا که حریمت دل ماست

دل میان حرمت رنگ و جلا می گیرد
مس جان می دهد و شمش طلا می گیرد

مست و هوشیار، برای تو چه فرقی دارد
خواب و بیدار، برای تو چه فرقی دارد
شخص بیمار، برای تو چه فرقی دارد
و گنهکار، برای تو چه فرقی دارد

هرکه آمد حرمت از کرمت خواهی داد
جا به ما از کرمت در حرمت خواهی داد

هرکه آید به حرم دست تهی رد نشود
سایه ات کم ز سر آنکه نیاید نشود
راهی صحن و سرایت که مردد نشود
دل هرکس به تو نزدیک شد اسود نشود

دولت عشقی و در عشق خدایی آقا
واقعا درخور معنای رضایی آقا

کوری آمد وسط صحن تو، بینا برگشت
یک زن ویلچری، روی دوتا پا برگشت
شیعه شد یکنفر، از دین مسیحا برگشت
مرده در صحن گوهرشاد به دنیا برگشت

من به قربان تو و معجزه های حرمت
زنده کرده ست مرا فکر دم و بازدمت

تو میان دل هر غمزده ای جان هستی
تو چراغ شب تاریک خراسان هستی
همه چون نوکر دربار و تو سلطان هستی
الگوی رهبری کشور ایران هستی

از ازل در دل او لطف شما بی حد شد
رهبرم با نظرت اهل خود مشهد شد

شعر چشمان تو دیوان غزل را آورد
مژده ی آمدنت ابر ، عسل را آورد
سوی مشهد بخدا لات محل را آورد
و خدا حی علی خیر العمل را آورد

آمدم باز پناهم بده آقای رئوف
شده یک بار تو راهم بده آقای رئوف

سالیانیست که با اسم رضایت، بندم
به همین حالت دربند، رضایتمندم
به قسم دادن زوار شما میخندم
گوشه باب جوادت گره ای میبندم

مرغ باغ رضوی ام که بهشتم آنجاست
مسجد و کعبه و محراب و کنشتم آنجاست

آهوانه به هوای حرمت آمده ام
زیر باران عجیب کرمت آمده ام
به امید کرم دم به دمت آمده ام
خاک راهم که به زیر قدمت آمده ام

وقت آن است که با روضه منور گردم
با دم یابن شبیب تو معطر گردم

مطب لطف تو را دیدم و بیمار شدم
واقعا در حرمت بود که بیدار شدم
دئبلت گشتم و دیوانه و بیکار شدم
من به امید عطای تو گنه کار شدم

همه ام نذر تو ای شافع عالی درجات
جهت زود رسیدن به خراسان صلوت

چَه چَه چلچله و شانه بسر وصف شماست
و درخشندگی شمس و قمر وصف شماست
بضعه منی پیغمبر، در صف شماست
ها علی بشر کیف بشر وصف شماست

همه جا وصف شما هست ولی کن محدود
مادرت روز ازل شعر برای تو سرود

پسر ارشد موسی ! ید موسی داری
سایه ای روی سر مردم دنیا داری
مثل زهرا و علی در دل ما جا داری
آن چه خوبان همه دارند تو تنها داری

هیبتت‌ حیدری و عصمت تو زهرایی
کوری چشم حسودان ، چقدر آقایی

بارها در حرمت عقده گشایی کردم
تو شدی شاه برای تو گدایی کردم
و دم پنجره فولاد دعایی کردم…
با دعا در دل آقام چه جایی کردم

در حرم، حاجت من گشته روا بسم الله…
هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله…

واقعا ذات حسینی شما معلوم است
خواهرت مثل عقیله چقدر معصوم است
کربلا زینب و، قم، فاطمه ی معصومه ست
زینبت بود، که عاشق شدنش محکوم است

وقت آن است گریزی زنم از عشق به عشق
ذکر لا یوم کیومک ز دوبانوی دمشق

نام ارباب گذر واژه ی بین المللیست
مادح مجلس اصلیش خداوند جلیست
حال با اینکه همه مزه لبها عسلیست
نمک مجلس ما نام حسین ابن علیست

کمتر از چند دهه مانده بگوییم حسین
تن بی راس تو جامانده… بگوییم: حسین

************

شعرولادت امام رضا علیه السلام ـ  رضا دین پرور

بینوا هرچه نوا داشته باشد بهتر
درد این عشق صدا داشته باشد بهتر

آنقدر صاحب این روضه کرم دارد که
بیشتر هرچه گدا داشته باشد بهتر

قلبمان می زند، انگار… به نقاره زدند
شاه امروز شفا داشته باشد بهتر

هرکه افتاده مسیرش دم سقاخانه
عطش کرببلا داشته باشد بهتر

می نشیند به دل این حرف اگر، حرف بجاست
هرکسی زائر آقاست دلش کرببلاست

ریزه خوار کرم خوان شما بسیار است
پشت چشمت که رئوف است، دعا بسیار است

روی دیوار رواق تو قلم زد جبریل
درد اگر هست ، بیایید دوا بسیار است

وقت هایی که شلوغ است حرم، خادمتان
می زند جار بیایید که جا بسیار است

عاشق بی سر و پا دور و بر تو کم نیست
بده در راه خدا تذکره، پا بسیار است

من هوایی تر ازآنم که به گنبد نرسم
می رسد جان به لبم گر که به مشهد نرسم

اول عشق خودت هستی وآخر، حرمت
نرود عمر هدر قطع یقین در حرمت

چه نیازی به بهشت است مرا چون دارد
جلوه ی روز و شبش چند برابر حرمت

فیض دستان شما دانه برایم پاشید
تا کبوتر شدم و داد مرا پَرحرمت

لعنت الله بر آنکس که به تو ابتر گفت
چقدر داده فقط حاجت ابتر حرمت

هرکسی را گره کور به کار افتاده
گذرش بر حرم تو دوسه بار افتاده

تا مرا ریزه خور سفره دعبل کردند
چشم من را به قدمگاه تو مایل کردند

تو دعا کردی و افتاد دل ما یادت
یک سحر پرزد و شد زائر گوهرشادت

عمر مان رفت، تو کی می گذری ازکوچه
لبمان کرده به خاک قدم تو عادت

خضر با دیدنت افتاد به خواهش کردن
مرحبا بر تو و این دولت مادرزادت

چون پیاله، دلمان توبه که می کرد شکست
نیمه شب دور و بر پنجره ی  فولادت

محشری هست حریمت که خدا می داند
آسمان را افق چشم تو می چرخاند

می کنی معجزه هرآینه با هر انگشت
سر زلف تو که برباد رود، خواهد کشت

آخر و عاقبت ما شده انگار به خیر
نسل در نسل گداییم ،همه پشت به پشت

غیر تو هیچ نداریم میان عالم
پیش تو هیچ نداریم اگر واشد مشت

روز محشر به امید کرمت می آییم
دورآهوی نگاهت همه از ریز و درشت

لااقل تا دم محشر نشده محشر کن
پای تا فرق سرم گوش شده لب تر کن

از خودت روضه ی ارباب شنیدن دارد
مقتل از منظر چشمان تو دیدن دارد

باز افتاده کسی تشنه میان گودال
اصلاً این روضه به آخر نرسیدن دارد

عکس آن زلف که در دست حرامی افتاد
مثل زینب به خدا آه …. کشیدن دارد

صبح تا شب بکنم گریه، نمی فهمم که
آخر انگشت تنی پاره بریدن دارد؟

کرده گل غیرتم و باز به من برخورده
وای از چند طرف نیزه به این سر خورده

*****************

شعرولادت امام رضا علیه السلام ـ  حسن لطفی

امشب که خدا با تو نمایان شده آقا
انگار دلم تازه مسلمان شده آقا

از یاد برد نام بهشت ابدی را
هر کس که دلش اهل خراسان شده آقا

هرکس که رسیده است به جایی و مقامی
از خاک در خانه سلطان شده آقا

باید بنویسند که گنجینه ی عرشیم
درسینه ی ما عشق تو پنهان شده آقا

فهمیده ام از هیمنه ی نور حضورت
با دیدن تو فاطمه خندان شده آقا

من را ببر از خانه به میخانه، ترم کن
دستی سرگیسو زده دیوانه ترم کن

لبخند بزن تا که ببینند رضا را
آیات جمالی و جلالی خدا را

لبخند بزن تا که ببینند حسینی
تا با تو حسن جلوه کند عرض و سما را

لبخند بزن تا همه در کیش تو آیند
تا شهر حسینیه کند صومعه ها را

باید که شب آمدنت باز بگویند
تقوای تو را ، زُهد تو را ، شوق دعا را

بوی تو ز پیر آهن یوسف گذری کرد
بخشید به چشم تر یعقوب شفا را

ای آب و هوای دل من با حرمت گرم
ای ناز نفسهای خداوند دمت گرم

شیرین تر از این شیوه ی غارتگری ات نیست
فریاد که دل خواه تر از دلبری ات نیست

یک عمر هلاک تو و این جذبه ی عشقیم
خاک تو سرم باد که چون سروریت نیست

حتما به علی رفته ای اینقدر شگفتی
کس نیست گرفتار دم حیدری ات نیست

ای معجزه ی دامن زهرا ز نگاهت
پیداست دلی همچو دل مادری ات نیست

هنگام حدیث است بخوان سلسله العشق
تا خلق نویسند: تکی دیگری ات نیست

من آمده ام سجده کنم اوج بگیرم
گفتند که جانبخش تر از پادریت نیست

صد شکر خدا صحن گوهر شاد به ما داد
ما بی کس و او پنجره فولاد به ما داد

سوگند سر کعبه به دامان تو باشد
صد چله دل قبله چراغان تو باشد

من بچه ی آهویم و دنبال تو هستم
آقا به دلم حق بده حیران تو باشد

این خطه اگر سبز و بلند است و خدایی
اصلا نه عجیب است که ایران تو باشد

جبریل اگر بال و پرش سایه ی عرش است
بر روی سرش سایه ی ایوان تو باشد

بیچاره بهشت است که هر شام تولد
حیران چراغان خیابان تو باشد

امشب سر سال است بده خرجی ما را
ای شاه برات بقیع و کرببلا را

ما درد نهانی و تو آن لطف عیانی
ما کمتر از اینیم و تو بالاتر از آنی

بدجور گره خورده به گیسوی شماییم
ما را ز سرت وا نکنی زود نرانی

بر فرش حرم گرد و غباریم و نشستیم
ما را نتکانی ، نتکانی ، نتکانی

ما نیز سفارش شده ی فاطمه هستیم
خواهی بکش اما در دیگر نکشانی

ما را به نفسهای تو بخشیده خداوند
مارابه سر سفره ی غیری ننشانی

گیسوی من از غصه تان پیرشدآقا
کو کرببلا و نجفم دیر شد آقا

*********************

شعرولادت امام رضا علیه السلام ـ شعرمناجات باامام رضا علیه السلام ـ حمیدرضاگلرخی

یا امام رضا،جنَّتِ قلبم طوست
 از روزِ ازل،دلم شده مانوست

در روز و شبِ زیارتِ مخصوصت
 روزی دلم نما حرم پابوست

***************

شعرولادت امام رضا علیه السلام ـ شعرمناجات باامام رضا علیه السلام ـ رضانیکوکار

زائری بارانی ام،آقا، به دادم می رسی؟
بی پناهم،خسته ام،تنها،به دادم می رسی؟
گرچه آهو نیستم اما پر از دلتنگی ام
ضامن چشمان آهوها! به دادم می رسی؟
از کبوترها که می پرسم نشانم می دهند
گنبد و گلدسته هایت را،به دادم می رسی؟
ماهی افتاده بر خاکم،لبالب تشنگی
پهنه ی آبی ترین دریا! به دادم می رسی؟
ماه نورانی شب های سیاه عمر من !
ماه من،ای ماه من! آیا به دادم می رسی؟
من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام
هشتمین دردانه زهرا! به دادم می رسی؟
باز هم مشهد،مسافرها،هیاهوی حرم
یک نفر فریاد زد،آقا…به دادم می رسی؟

*****************

شعرولادت امام رضا علیه السلام ـ شعرمناجات باامام رضا علیه السلام ـ علی اکبر لطیفیان

تو را خدا نگذارید تا خدا بپرم

اگر بناست که تا عرش بی شما بپرم


به غیر بام شما هم مگر که بامی هست؟

قرار شد بپرم ، خب بگو کجا بپرم

بیا و بال و پرم را بچین تا نروم
از این به بعد اجازه نده مرا بپرم


ببین چگونه روی گنبد تو کز کردم

زیاد جا نگرفتم که ، پس چرا بپرم


در این محله عزیزم من آبرو دارم

فقط اجازه بده بی سر و صدا بپرم


حلال باد به پایش دو بال سوخته ام
چقدر شمع سحر گریه کرد تا بپرم


کریم، با تو پریدن به من نمی آید
“
گدات هستم و بهتر که با گدا بپرم


فقط منم که در این جمع دست و پا گیرم؟

شکسته بالم و حیف است با شما بپرم؟

نه جبرئیل امینم نه فطرسم اما
فقط بلد شده ام سمت کربلا بپرم



********************

شعرولادت امام رضا علیه السلام ـ شعرمناجات باامام رضا علیه السلام ـ امیر حسام یوسفی

خانه را دزد زده یا همه را بخشیدی؟
تو همه زندگی ات را به خدا بخشیدی

به نظر پنجره فولاد شما جان دارد
او طبیب است زسوی تو،… شفا بخشیدی؟

قطب گردشگری ما ضعفا شد حرمت
این چه حجیست به ایوان طلا بخشیدی؟

داشت کارم گره میخورد ولی تا گفتم
جان آقای خراسان همه را بخشیدی

معرفت در گرانیست نه در پیش شما
رفقا و رقبا را عجبا ؛ بخشیدی؟

من به سگ بودن خود معترف هستم آیا
آن که دم میزند آدم شده را بخشیدی؟

لطف بسیار طلبکار شدن هم دارد
نکند قاتل خود را به عطا بخشیدی؟

دعبل از ذوق شما واژه شعرش گل کرد
ذوق مرگیِّ هنر بر شعرا بخشیدی

در ضریح دلم انگار که باران بارید
به صلاح است سلاحم البکا بخشیدی

گنه من که ز دوری تو تکثیر شده…
خواستی باز نیایم که مرا بخشیدی

این چه حرفیست، شما تاج سری، آقایی
منت نوکریت را تو بما بخشیدی

بس که گفتم به حرم، جانِ رضا… بخشیدی؟
اسم و فامیلم عوض شد به “رضا بخشیدی”

********************

شعرولادت امام رضا علیه السلام ـ شعرمناجات باامام رضا علیه السلام ـ موسی علیمرادی

خوشا ما که همسایه جنتیم
به خان کریمش همه دعوتیم
گدای رضاییم و در عزتیم

به دست کریمش چه خوش عادتیم
رضا پادشاه است و ما رعیتیم

فدای غلام مسیحا دمش
به سرهای ما  سایه ی پرچمش
بود چشم ما جای آن مقدمش

بداند دو عالم که یک امتیم
رضا پادشاه است و ما رعیتیم

کسی را ندیدم برانی ز در
تویی مهربانتر زمادر پدر
مرا هم برای غلامی بخر

که با تو همه عاری از محنتیم
رضا پادشاه است  و ما رعیتیم

منم سائل سر به راه شما
همان آهوی دل به خواه شما
بود روزی ام از نگاه شما

همه سائل سفره رحمتیم
رضا پادشاه است و ما رعیتیم

زمانی که حق قلب ما را سرشت
محب الرضا سر در آن نوشت
به مشهد عطا کرد ارض بهشت

همه آفریده از این حکمتیم
رضا پادشاه است و ما رعیتیم

خوشا آنکه دل سوی مشهد کند
مگر می شود او کسی رد کند
نگفته خودش لطف بی حد کند

که ما کشته این همه رافتیم
رضا پادشاه است و ما رعیتیم

********************

شعرولادت امام رضا علیه السلام ـ شعرمناجات باامام رضا علیه السلام ـ محمد حسین ملکیان

گریه ام در حرم از روی پریشانی نیست
که پریشانی از آداب مسلمانی نیست

در طوافند چنان موج کبوترهایت
که در این سلسله انگار پریشانی نیست

عربی آمده پابوس تو از سمت عراق
همه ی حسرتش این است که ایرانی نیست

دست خالی ست هر آن کس به حرم می آید
در ورودی که نیازی به نگهبانی نیست !

در معطل شدن و دست رساندن به ضریح
لذتی هست که در سجده ی طولانی نیست

********************

شعرولادت امام رضا علیه السلام ـ شعرمناجات باامام رضا علیه السلام ـ سید پوریا هاشمی

لب اگر خورد به پیمانه بها می گیرد
سنگ با دست شما حکم طلا می گیرد

شاهد واقعه سلمانی نیشابور است
هرکسی خواست بداند که کجا می گیرد

قصه ی شیخ بهایی و حرم ثابت کرد
رحمت واسعه ی تو همه را می گیرد

این حرم کهف حصین است چه حاجت به طلسم
دامن آلوده در آن بوی خدا می گیرد

عشق وارد شدن وقت اذان را دارم
که دلم درصف عشاق صفا می گیرد

قدمش می گذرد بی خطر از روی صراط
هرکسی دست به دامان شما می گیرد

عالِم آل محمد ز دم توست اگر
بیشتر حوزه در اطراف تو پا می گیرد

شب میلاد تو از عرش خود جبرائیل
زود می آید و در صحن تو جا می گیرد

قبه ی پادشه طوس چنان کرببلاست
که در آن بی بر و برگرد دعا می گیرد

واقعا پنجره فولاد شفاخانه ی ماست
کور می آید و فی الفور شفا می گیرد

شاغلم شغل من این است گدایت باشم
کارم از برکت الطاف رضا می گیرد

ارمنی بود مردد که بگیری دستش
گفتمش محضر دلدار بیا ! می گیرد

صحن تو شهره ی خلق است به ترفیع مقام
شاه عباس در آن حکم گدا می گیرد

پردرآمد تر از این شعر دگر شغلی نیست
دعبل از دست تو با شعر عبا می گیرد

” فلسفی” نیستم اما پی این فلسفه ام
که چرا هر که ز تو کرببلا می گیرد ؟

سال ها گریه کن جد غریبت هستیم
کشته ی مرثیه ی یابن شبیبت هستیم

********************

شعرولادت امام رضا علیه السلام ـ شعرمناجات باامام رضا علیه السلام ـ امیر حسین حیدری

گردیده ام گدای تو یا ایها الرئوف
دست من و عطای تو یا ایها الرئوف

صد مرده زنده می شود از لطف دائمت
در صحن با صفای تو یا ایها الرئوف

غم های بی حساب مرا زود می برد
نام گره گشای تو یا ایها الرئوف

پر شد همیشه کیسه رزقم کریم وار
با لطف دست های تو یا ایها الرئوف

نذر تو کرده اند، مرا مادر و پدر
تا جان دهم به پای تو یا ایها الرئوف

یک عمر خورده ایم، می ناب جای آب
در کاسه ی طلای تو یا ایها الرئوف

اصلاً بعید نیست که کرببلا روم
امسال با دعای تو یا ایها الرئوف

********************

شعرولادت امام رضا علیه السلام ـ شعرمناجات باامام رضا علیه السلام ـ حسین صیامی

مطلع شعر اگر شاه خراسان باشد
واژه باید همه جا دست به دامان باشد

لطف این شاه گدا را سر و سامان داده است
پس غمی نیست اگر زلف پریشان باشد

هر کجا پای نهادیم زمین مال رضاست
چه به مشهد برسد پا و چه تهران باشد

با دلی خوش که بیایی بروی بی معناست
زائر آن است که سرگشته و حیران باشد

گنبد توست که هر صبح به ما می خندد
کشوری هست به زیبایی ایران باشد؟

حاجتم را بدهی یا ندهی ممنونم
که رضایت ره توفیق گدایان باشد

گفته‌ای با جگر سوخته‌ات یابن شبیب!
گریه باید که برای شه عطشان باشد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.