شعرولادت حضرت علی اکبر

شعرولادت حضرت علی اکبر علیه السلام – علی اکبر لطیفیان

پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوه طوری که داشتی

شب زنده دار بودی و ذوب خدا شدی
در بندگی گذشت حضوری که داشتی

هر شب نصیب سفره شهرمدینه شد
در کنج خانه نان تنوری که داشتی

ای سر به زیر از همگان سر بلند تر
تسکین عمه بود غروری که داشتی

خلقاً و منطقاً همه شکل رسول بود
در کوچه های شهر، عبوری که داشتی

این آفتاب تو ست که خورشیدمان شده
یا که پیمبر است دوباره جوان شده

چشمان تو همین که نهان می شود علی
عمه برای تو نگران می شود علی

دنیای ما اگر به جمال تو رو کند
هر روز سال، روز جوان می شود علی

بی اختیار یاد صدای تو می کنم
هرلحظه ای که وقت اذان می شود علی

روزی سه بار پشت بلندای مأذنه
آقایی تو اشهد ما می شود علی

ما کیستیم تازه مسلمان حنجرت
الله اکبر از تو از الله اکبرت

باید برای طور کلیمی درست کرد
یک گوشه ای نشست و گلیمی درست کرد

باید در ازدحام گدا و کمی جا
جائی برای مرد کریمی درست کرد

باید قسم به نور دو عین حسین داد
تا از خدا، خدای رحیمی درست کرد

مجنون شهر بودم و لیلا نداشتم
اکبر اگر نبود من آقا نداشتم

یک فرصتی کنار بزن این نقاب را
بیچاره کن به صبحدم آفتاب را

امشب خودی نشان بده تا سجده ات کنم
از من مگیر فرصت این انتخاب را

نور جبین نیمه شب در تهجدٌت
در هم شکست کوکبه ی ماهتاب را

آباد باد خانه ات ای زلف پر گره
من از تو دارم این دل خانه خراب را

دستار را ببند و کنارم قدم بزن
شاید کمی نظاره کنم بوتراب را

**
هنگام روبرو شدن کارزار شد
کار تمام لشکریان با تو زار شد

وقتی رکاب رزم تو آماده می شود
باید برای مقدم تو خاکسار شد

نامت علی، شأن تو شمشیر ساده نیست
باید برای هیبت تو ذوالفقار شد

حیدر شدی و ضجه لشکر بلند شد
این چه مصیبتی است که کوفه دچار شد

از میمنه گرفته تا پشت میسره
یک لشکری قدم به قدم تار و مار شد

فرزند لافتی که به جز این نمی شود
شاگرد مجتبی که به جز این نمی شود

ای آفتاب روشن شبهای کربلا
پیغمبر دوباره صحرای کربلا

ای از تمام آدمیان برگزیده تر
نوح و خلیل و آدم و موسای کربلا

یک کاروان به عشق نگاهت اسیر شد
گیسو کمند خوش قد و بالای کربلا

آب فرات و علقمه و گنبد حسین
یا تل زینبیه و هر جای کربلا

هر چند دیدنی است ولی دیدنی تر است
پایین پای مرقد آقای کربلا

نزدیک تر به مرقد آقاست جای تو
پایین پایی و همه پایین پای تو

حالا که می روی جگرم را نگاه کن
این چشمهای محتضرم را نگاه کن

در این لباس ها چقدر دیدنی شدی
زینب بیا بیا پسرم را نگاه کن

من پیر و تو جوان کمی آهسته تر برو
افتادگی بال و پرم را نگاه کن

باور نمی کنی که علی پیر تر شدم
پیشم بیا و موی سرم را نگاه کن

اصلا بیا بجای تمنّا جرعه ای
شرمندگی چشم ترم را نگاه کن

بعد ار تو فصل، فصل دلم بی قرار شد
بعد از تو خاک بر سر این روزگار شد

شعرولادت حضرت علی اکبر

شعرولادت حضرت علی اکبر علیه السلام – علی اکبر لطیفیان

هر جا سخن از خاک دری هست، سری هست
هر جا تب عشق است، دل در به دری هست

دیروز گدایان همه دنبال تو بودند
هر جا که شلوغ است یقینا خبری هست

اجداد من از دیر زمان عاشق عشقند
دیدید که در طینت ما هم هنری هست

بازار مرا با قدمت گرم نکردی
یک چند غلامی که بیایی ببری هست

در غیبت شه روی به شهزاده می آرند
صد شکر که در خانه آقا پسری هست

هر جا قد وبالای رشیدی است، یقینا
دنبال سرش نیم نگاه پدری هست

یا حضرت ارباب،دمت گرم و دلت شاد
یا حضرت ارباب کرم،خانه ات آباد

داریم همه محضر تو عرض سلامی
تو شاهی و ما نیز هر آنچه تو بنامی

تا خانه ی آباد شما بنده پذیر است
نامرد ترینم نکنم میل غلامی

ای قامت قد قامت تو عین قیامت
قربان قدت صد قد و بالای گرامی

تشخیص تو سخت است علی یا که رسولی
پس لطف بفرما وبفرما که کدامی؟

تو مفترض الطاعه ترین واجب مایی
هر چند امامت نکنی، باز امامی

هر کس که هوای پدری داشته باشد
خوب است که همچین پسری داشته باشد

انگار رسول است، نمایی که تو داری
انگار بتول است ،صدایی که تو داری

بد نیست که هر روز عقیقه بنمایی
با این قد انگشت نمایی که تو داری

باید که برای تو کرم خانه بسازند
از بس که زیاد است گدایی که تو داری

از شش جهت کعبه دل لطف تو جاری است
از سفره ی پر جود و سخایی که تو داری

تو آنقدر از خویشتن خویش گذشتی
که منتظر توست، خدایی که تو داری

کاری نکن ای دوست مرا از تو بگیرند
بگذار که عشاق به پای تو بمیرند

ای سیر کمالات همه تا سر کویت
ای آب فرات لب من آب وضویت

ابن الحسنت گفته حسین بس که کریمی
مانند حسن جود بود عادت و خویت

عالم همه حیران ابوالفضل و حسینند
ماتند ابوالفضل و حسین از گل رویت

پایین قدمهای حسین جای کمی نیست
جا دارد اگر غبطه خورد بر تو عمویت

اینقدر مزن آب به سرخی لب خود
حیف است که پیچیده شود اینهمه بویت

حیف از تو مرا عبد و غلام تو بدانند
باید که مرا عبد غلامان تو خوانند

ای زاده ی زهرا جگرت میرود از دست
امروز که دارد پسرت می رود از دست

ای کاش که بالای سرش زود بیایی
گر دیر بیایی ثمرت می رود از دست

بد نیست بدانی ؛اگر از خیمه می آیی
با دیدن اکبر کمرت میرود از دست

افتادنت از زین پدرت را به زمین زد
برخیز و گرنه پدرت می رود از دست

برخیز که عمه نبرد دست به معجر
بر خیز به جان من و این عمه ات، اکبر

شعرولادت حضرت علی اکبر

شعرولادت حضرت علی اکبر علیه السلام – یوسف رحیمی

عشقت میان سینه ی‌ من پا گرفته
شکر خدا که چشم تو ما را گرفته

دریاب دلها را تو با گوشه نگاهی
حالا که کار عاشقی بالا گرفته

عمریست آقا جان دلم از دست رفته
پائین پای مرقدت مأوا گرفته

گیسو کمند خوش قد و بالای ارباب
شش گوشه هم با نور تو معنا گرفته

از کودکی آواره ی کوی تو هستم
دست دلم را حضرت زهرا گرفته

مانند جدت رحمتٌ للعالمینی
حیف است دست خالی ما را نبینی

زلف تو را موج پریشان می شناسد
چشم تو را آیات باران می شناسد

عطر تو و پیراهنت را یوسف شهر
کوچه به کوچه صبح کنعان می شناسد

اعجاز چشمان تو را آیه به آیه
آری دل تازه مسلمان می شناسد

آقا کرامات نگاه روشنت را
خورشید در هر صبحگاهان می شناسد

خشم و خروش و هیبتت را بین میدان
هوهوی رعد و برق طوفان می شناسد

خورشید از شرم نگاهت رو گرفته
در ساحل نورانیت پهلو گرفته

بالاتر از حد تصور ها کمالت
دل می برد از اهل این عالم خیالت

صبح ازل چشمان مبهوت ملائک
بودند شیدای تماشای جمالت

می جوشد از خاک قدمهای تو زمزم
کوثر شراب خانگیّ لا یزالت

کی می شود با بالهای این چنینی
پرواز تا اوج شکوه بی مثالت

آنجا که بال جبرئیل آتش گرفته
بام نخست پر کشیدنهای بالت

خُلقاً و خَلقاً ، منطقاً عین رسولی
دیگر چه گویم از تو و خوی و خصالت

وقتی که تکبیرت طنین انداز می شد
می گفت لیلا مادرت : شیرم حلالت

می ریزد از عطر نگاهت یاس آقا
تنها تویی هم شانه با عباس آقا

هر صبح بر لب نغمه ی تکبیر داری
تو آفتابی ، صبح عالمگیر داری

با حلقه های گیسوی پر پیچ و تابت
صد کاروان دل در تب زنجیر داری

از لهجه ات عطر خدا می بارد آقا
هر گاه بر لب نغمه ی تکبیر داری

از میمنه تا میسره می پاشد از هم
وقتی که در دستان خود شمشیر داری

باید برایت ذوالفقاری دست و پا کرد
حیدر شدی و هیبتی چون شیر داری

از هیبت چشم تو دشمن می گریزد
پلکی بزن تا عالمی بر هم بریزد

حالا که خاکم را سرشته دستهایت
بگذار تا باشم همیشه خاک پایت

بال و پری می خواهم امشب از تو آقا
تا که تمام عمر باشم در هوایت

آه ای اذان گوی سحر گاه مدینه
یاد نبی را زنده می سازد صدایت

ای کاش چشمانم تبرّک می شدند از
گرد و غبار بال خاکیّ عبایت

ای زینت کرب و بلای حضرت عشق
بگذار باشم زائر پائین پایت

عمریست از مهر تو در دل توشه دارم
شوق طواف مرقد شش گوشه دارم

شعرولادت حضرت علی اکبر

شعرولادت حضرت علی اکبر علیه السلام – محمدمهدی رافع

هرگز ندیده چشم فلک چون تو دلبری
پور حسین فاطمه و روح پروری

لب وا کنم به مدح کدامین صفات تو
کز حدّ وهم و فهمِ خلائق، تو برتری

ای آفتاب عارض تو گفتگوی مهر
مه راست آرزو که به رویش تو بنگری

از خاندان عصمتی و نسل بوتراب
در بحر علم و حلم و شجاعت شناوری

نی فرشیان بسان تو دیدند گوهری
نی عرشیان چو روی تو دیدند اختری

آن قامت است نی به حقیقت قیامت است
سرو بلند قامتِ بستان حیدری

خویت حسن، جمال دل آرای تو حسن
در خَلق و خُلق و منطق خود، چون پیمبری

مرآت مرتضائی و هنگام کارزار
واللهه یکتنه دو سپه را برابری

چون راه می روی به نظر پای تا به سر
چون آینه مقابل زهرای اطهری

یوسف خطاب گر کنمت مدح یوسف است
کز صد هزار یوسف مصری فراتری

من روسیاه و غرق گناهان بی شمار
تو… کشتی نجات به دریای محشری

شعرولادت حضرت علی اکبر

شعرولادت حضرت علی اکبر علیه السلام – غلامرضاسازگار

سلام احمد سلام داور
سلام زهرا سلام حیدر
سلام یاسین سلام کوثر
سلام عبّاس و عون و جعفر
سلام نسل جوان سراسر
به جان پاک علیِّ اکبر
سپهر مجد و جلال احمد
محیط فضل و کمال احمد
تمام حسن و جمال احمد
کتاب خلق و خصال احمد
به جز ائمّه زآل احمد
به قدر، اولی به فضل، برتر
بهشت عترت بهار رویش
خصال احمد خصال و خویش
وجود را جان در آرزویش
حسین را دل به تار مویش
به چشم امّ و اب و عمویش
علّی ثانی رسول دیگر
ریاض خُلقش کمال ایمان
بیاض حُسنش تمام قرآن
رخش برد دل زماه کنعان
دمش دهد جان به پور عمران
به هر پیامش هزار طوفان
به هر قیامش هزار محشر
زهی جلالت زهی کرامت
یم نبوّت دُرِ امامت
چو کبریایش به دل اقامت
به چهره غوغا به قد قیامت
جلال خیزد تمام قامت
به محضر آن خدای منظر
جلال طاها کمال یاسین
حسن خصایل حسین آئین
شجاعت از او گرفته آذین
علی اعلا به عرشۀ زین
ولایت او تمامی دین
محبّت او جهاد اکبر
بهشت زینب امید لیلا
زاوج و همش مقام بالا
زهر شهیدی به رتبه والا
زنسل احمد شهید اولا
به آل هاشم هماره مولا
به خلق عالم همیشه رهبر
به چهره تاج از قمر گرفته
زعمّه خون جگر گرفته
توان و تاب از پدر گرفته
عمو چو جانش به بر گرفته
زسینه بر کف سپر گرفته
به پای او جان به دست او سر
سرشک بر رخ، دعاش بر لب
چو مهر، در صبح چو ماه، در شب
روان به میدان سوار مرکب
به خاک او ریخت سپهر کوکب
دو همره او حسین و زینب
دو پیشبازش بتول و حیدر
زچنگ دنیا کشیده دامن
نه باکش از جان نه بیمش از تن
سپر به کتف و کفن به گردن
گشوده سینه به تیر دشمن
به کام عطشان به ثقل آهن
شرر شد و زد به خصم کافر
چه الحذرها که شد بر افلاک
چه دست و سرها که ریخت بر خاک
به قلب و فرق عدوی سفّاک
زنیزه زد زخم زتیغ زد چاک
درید سینه زخصم ناپاک
فکند آتش به جان لشکر
عدو صدا زد محمّد (ص) است این
و یا که حیدر به جنگ صفّین
دریغ کاخر فتاد از زین
به جسم مجروح به روی خونین
که دیده یک گل هزار گلچین
زتیغ و تیرش کنند پرپر؟
بدن چو جوشن شد از خدنگش
به سینه گرگان زدند چنگش
زدند هر سو به عزم جنگش
یکی به تیر و یکی به سنگش
به دیده اشکش به دل شرنگش
به خاک پنهان به خون شناور
که دیده مه را هزار پاره
تن لطیفش پر از ستاره
نفسش زداغش شود شراره
به زخم زخمش رسد دوباره
پدر به گریه کند نظاره
پسر دهد جان به زیر خنجر
بهقلزم خون گهر که دیده؟
به خاک، قرص قمر که دیده؟
به نخل طوبی، تبر که دیده؟
زقلب قرآن، سپر که دیده؟
به پیش بابا، پسر که دیده؟
که همچو بسمل، به خون زند پر؟

فغان از این غم فغان از این غم
زدند زخمش به جای مرهم
ورق ورق شد، کتاب محکم
که صفحه صفحه، جدا شد از هم
دمید خونش زنخل (میثم)
فکند داغش به خلق، آذر

شعرولادت حضرت علی اکبر

شعرولادت حضرت علی اکبر علیه السلام – محسن عرب خالقی

دل که شد خرسند چیز دیگری ست
چهره با لبخند چیز دیگری ست
تا که کام عشق را شیرین کنی
بوسه ای چون قند چیز دیگری ست
من اسیر تیغ ابرویم ولی
آن چه دل را کَند چیز دیگری ست
حرف بسیار است، اما موی دوست
موقع سوگند چیز دیگری ست
نخل، تنها هم ثمر دارد ولی
میوه ی پیوند چیز دیگری ست
نیست فرقی بین فرزندان ولی
اولین فرزند چیز دیگری ست

اولین دلبند ارباب آمده
علت لبخند ارباب آمده

رود نه از راه دریا آمده
آسمان نه عرش اعلا آمده
من نوشتم ماه امشب سر زده
تو بگو خورشید فردا آمده
طاق کسری بر خودش لرزید و گفت
باز پیغمبر به دنیا آمده
“چون که صد آمد نود هم پیش ماست”
پس بگو امشب مسیحا آمده
خواب او را هم نمی بیند کسی
بسکه او مانند رؤیا آمده
آی مجنون کوری چشم حسود
کف بزن فرزند لیلا آمده

حُسن دلخواه بنی هاشم رسید
دومین ماه بنی هاشم رسید

آن که از نامش دوا برداشته
نسخه ی خود را به جا برداشته
من یقین دارم که خاک کربلا
از مزار او شفا برداشته
نه فقط حُسنش حجاز و کوفه را
سرزمین شام را برداشته
تیر مژگانش خطا هرگز نکرد
چون کمانش را خدا برداشته
در رگ او خون مولا می دود
از عموی خود وفا برداشته
کمتر از یک لشکر آید در مصاف
دشمن او را هوا برداشته
در دل لشکر زده در کربلا
کوفه را بانگ عزا برداشته

ای علمدارِ علمدار حسین
نیست مدح تو بجز کار حسین

بی تو هر قدّیس شیطان می شود
با تو نصرانی مسلمان می شود
معتقد هستم که با چشم تو هم
عالم ایجاد سلمان می شود
گوشه چشمت نه لبی هم تر کنی
هر ستون انگور باران می شود
میوه ی عمر پدر آهسته تر
دارد اربابم هراسان می شود

گفت در پشت سرت بابای تو
ای به قربان قد و بالای تو

شعرولادت حضرت علی اکبر

شعرولادت حضرت علی اکبر علیه السلام – جوادپرچمی

در بهاران چمن درست شود
عشق با سوختن درست شود
روی قلبم حسین بنویسید
تا عقیق یمن درست شود
به در کهف رفتن ما با
سگ لیلا شدن درست شود
عاقبت کار سالیان بعد از
رفتن و امدن درست شود
سالیانی است کار این مردم
بین سینه زدن درست شود
خون دل خورده زهرا تا
چند تا سینه زن درست شود
وصف این طایفه که می آید
عشق در قلب من درست شود
به خدا شبه مصطفی کافی است
تا اویس قرن درست شود
علی اکبر شود هر آنکس که
از حسین و حسن درست شود

تا که پیغمبری شدیم همه
علی اکبری شدیم همه

پسران جلوه بیشتر دارند
همگی خصلت از پدر دارند
پدرانی که دل به حق دادند
مهر اولاد در جگر دارند
تاج شاهی است ارث باباها
شاه ها اکثرا پسر دارند
خانه ای که به آن پسر دادند
صدقه گیر پشت در دارند
همه خانواده زهرا
دور خود چند تا قمر دارند
نوه های عشیره حیدر
همه جنگاورند و سردارند

با علی این پسر بزرگ شده
که شبیه پدر بزرگ شده

دست لیلا بهار آورده
دامن افتخار آورده
اسدالله زاده این مادر
واقعا ذوالفقار آورده
به گداهای شهر مژده دهید
پسری سفره دار آورده
گفت ام البنین به لیلا که
فاتح کارزار آورده
هر کجا رو به سوی میدان برد
خصم رو به فرار آورده
عمه اش مشک و مجمر اسفند
دور این گاهواره آورده
عمه اش شادمان تر از همه است
یار، رو سوی یار آورده

دور گهواره اش عجب حالی است
جای مادر بزرگ او خالی است….

ربنا ربنا کنیم همه
همه شکر خدا کنیم همه
حضرت شاهزاده آمده است
نیت کربلا کنیم همه
باید از خاک پاش برداریم
دل خود را بنا کنیم همه
علی اکبر حضور غرق خداست
خویش را مبتلا کنیم همه
دسته جمعی از این حسینیه
عزم پایین پا کنیم همه
کاش بودیم ظهر عاشورا
تا عبا دست و پا کنیم همه

آمده اشک حسرت ارباب
عرض تبریک حضرت ارباب

آمده سایه سرش باشد
آینه دار مادرش باشد
آمده وقت پیری ارباب
هر کجار رفت در برش باشد
آمده هر غروب، وقت نماز
مست الله اکبرش باشد
آمده تا رکاب عمه شود
هم نگهبان معجرش باشد
باورش هم نمی شود روزی
اربا اربا برابرش باشد
این تن قطعه قطعه قطعه شده
باورش نیست اکبرش باشد
بهتر این است زود برخیزد
فکر موهای خواهرش باشد

لخته خون از دهان او می ریخت
روی دستش جوان او می ریخت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.