شعر ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف –  مجتبی شکریان

 

خوشا لحظه ای بال و پر داشتن
سر کوی دلبر گذر داشتن
خوشا با خدا بودن و زیستن
به یاد خدا چشم تر داشتن
همیشه به سوی خدا رو زدن
همیشه صفای سحر داشتن
چه خوب است عاشق ز معشوق خویش
تمنای یک دم نظر داشتن
چه خوب است دنبال تو آمدن
و از جایگاهت خبر داشتن
چه خوب است دائم صدایت زدن
همیشه هوایت به سر داشتن
چه خوب است یک شب به همراه تو
به سرداب تو یک سفر داشتن

من امشب هوای تو دارم به سر
کرم کن مرا در کنارت ببر

در آسمان در سحر باز شد
فرشته مهیای پرواز شد
ملک در دل آسمان زد صدا:
و میلاد خورشید آغاز شد
شنیدم شبیه کلیم آمدی
و موسایی تو خبرساز شد
حسن بر گل روی تو خنده زد
پدر با وجودت سرافراز شد
برای دل مادر پاک تو
زمان سحر کشف صد راز شد
رسیدی و در سجده افتادی و
زبانت به توحید حق باز شد
پدر با تو می گفت ناگفتنی
چه اسرارهایی که ابراز شد

تو باطل ستیزی تو جاءالحقی
ولی خدا حجت مطلقی

کنار دلم گاه گاهی بیا
تو از جاده های الهی بیا
سیاه گناهم بیا نور عشق
در این دورۀ روسیاهی بیا
بیا از مدینه بیا از نجف
بیا از دل این دو راهی بیا
اگر چه فراهم نگشته هنوز
برای قیامت سپاهی بیا
بگو کی مرا می بری با خودت
چه روزی چه سالی چه ماهی بیا
ببین حال و روز دل شیعه را
شده کشته ی بی گناهی بیا
اگر تو نیایی چه کس می شود ؟
برای دل ما پناهی ؟ بیا

بیا قبل از اینکه بیاید اجل
بگیری مرا لحظه ای در بغل

مرا گاه در خاطرت فرض کن
مرا گرد و خاک درت فرض کن
من از چشم پاک تو افتاده ام
مرا اشک چشم ترت فرض کن
من ِروسیاه زمین خورده را
سیاهیّ در لشگرت فرض کن
اگر اولین عاشقت نیستم
مرا عاشق آخرت فرض کن
اگر چه لیاقت ندارم ولی
مرا کمترین زائرت فرض کن
به وقت ظهورت بیا و مرا
نگهبان در سنگرت فرض کن
بکش دست خود را به روی سرم
مرا نوکر مادرت فرض کن

ببخشا به من این خیالات را
مگیر از لبم این مناجات را

تو مرگ ستم را رقم می زنی
تو زنجیر محکم به غم می زنی
زمان ظهورت به اذن خدا
صف مشرکان را به هم می زنی
می آیی مدینه میان بقیع
به دنبال قبری قدم می زنی
میان مدینه به سمت نجف
تو طرح حرم تا حرم می زنی
می آیی سر قبر ام البنین
به یاد علمدار علم می زنی
ضریح بزرگی بنا می کنی
به روی طلایش قلم می زنی
تو با یاد و نام حسین و حسن
حسینیه های کرم می زنی

زمان طلوعت که بر خواستی
خبر کن مرا کارگر خواستی

بیا وعدۀ هر چه پیغمبر است
ز هجران ، نگاه دو عالم تر است
بیا نالۀ آه آه علی
زمانه پر از غربت حیدر است
بیا موقع اشک دشمن شده
بیا وقت خندیدن مادر است
بیا و خداهای ما را بگیر
بزن مهر باطل به هر بت پرست
بیا کربلا چشم در راه توست
و غرق نوای تو یک حنجر است
بیا ای دعای دل نیزه ها
به دنبال تو چشم هجده سر است
بیا انعکاس صدای رباب
پی تو نگاه علی اصغر است

بیا و ببین در دل علقمه
صدایت زند مادرت فاطمه

***************

شعر ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف –  مجتبی روشن روان

دل شکسته شد شب اجابت دعا بیا
نیازهای کهنه را عطا کند خدا بیا
به دستهای ملتمس شبیه یک گدا بیا
مرو به سمت دیگری به این طرف کجا؟ بیا
دل از هوای مهر این و آن رها نما بیا

که دردها به میکده فقط شود دوا بیا

نسیم صبح می‌وزد ز کوچه‌های آشنا
گمان کنم که می‌رسد صدای پای آشنا
به انتظار مقدم گره‌گشای آشنا
نشسته بیقرار و دل غمین گدای آشنا
گوش بده دمی دلا  به این صدای آشنا

بگیر با ملائکه تو هم دم بیا بیا

قلم گرفت شاعری نوشت می‌رسد کسی
غزل نویس ماهری نوشت می‌رسد کسی
دم سحر مسافری نوشت می‌رسد کسی
به کوچه مرد عابری نوشت می‌رسد کسی
زن شکسته خاطری نوشت می‌رسد کسی

نگار بی بدیل را ز دل بزن صدا بیا

بگیر تیر ذکر و هر چه خواستی هدف بزن
دست توسلی به سوی میر لو کشف بزن
پیاله‌ای ز دُردِ خم تا نشدی تلف بزن
به حکم من حرام نیست به پای یار دف بزن
نثار مقدم امیر عاشقانه کف بزن

به بزم مستی و جنون دگر مکن حیا بیا

شب است و باز دلشده اسیر بی‌قراریم
قلم به کف گرفته‌ام بیا برای یاریم
ز هر چه غیر یاد تو نگاه کن که عاریم
دوباره بر لبم تویی ترانه‌ی بهاریم
به عشق بوسه بر لب مطهرت قناریم

نوای استغاثه ی اسیرِ مبتلا بیا

تمام مشکلات را لبت شکست می‌دهد
شراره‌ی حجیم را تبت شکست می‌دهد
شب سیاه ظلم را شبت شکست می‌دهد
سپاه کفر را که مذهبت شکست می‌دهد
بنای شرک را که مرکبت شکست می‌دهد

به دست تو بنای عدل و دین شود به پا بیا

به عشق پای بوسی است لب رکاب منتظر
به شوق دست تو دعای مستجاب منتظر
کنار صالحان تو منِ خراب منتظر
بیا تمام فلسفه، قلم کتاب منتظر
شبیه چشم فاطمه ابوتراب منتظر

جواب ذکر یارب کمیل مرتضی بیا

سلام عشق فاطمه سلام سوره‌ی خدا
سلام کعبه‌ی کرم سلام قبله‌ی دعا
سلام دافع البلا  سلام سایه‌ی صفا
سلام عدل منتظر سلام حق مرتضی
سلام غربت حسن سلام اشک کربلا

قسم به خشکی لب شهید کربلا بیا

تو انتهای غربت شهید فاطمیه‌ای
تو آخرین ستاره‌ی امید فاطمیه‌ای
طلوع کن غروب غم که عید فاطمیه‌ای
تو روضه‌خوان گریه‌ی شدید فاطمیه‌ای
تو جمعه‌ی عزیز سر رسید فاطمیه‌ای

صدای ناله می‌رسد میان کوچه‌ها بیا

تو بانی هزار ساله‌ی غم محرّمی
تمام صبح و شامِ سال… همدم محرمی
همیشه فکر اعتلای پرچم محرمی
صفای ذکر و زمزمه تو زمزم محرمی
تو انتظارنامه‌ی منظم محرمی

نوای گرم حنجر ذبیح مِن قفا بیا

خوشا دلی که با نگاه نافذت شکار شد
و خوشتر آن که از فراق یار بیقرار شد
خوشا کسی که دائماً ملازم نگار شد
خوشا سری که در مسیر راه تو غبار شد
خوشا خسی که بر لب عبای تو سوار شد

شکسته دل نشسته‌ام خراب و بی نوا بیا

گدا برای دیدن تو انتظار می‌کشد
نوای العجل ز عمق قلب زار می‌کشد
ترانه…؟ نه که در هوای تو هوار می‌کشد
غم تو عاقبت مرا به پای دار می‌کشد
خوشا کسی که درد را به عشق یار می‌کشد

مراد اسمه دوا، و ذکرُه شفاء بیا

ندارم از ملامت کسی به جز تو واهمه
نوشتم این سروده را به سوز و اشک و زمزمه
به اصل حرف تا رسم گذشتم از مقدمه
قسم به آن دمی که می‌روی به سمت علقمه
قسم به لحظه‌ای که می‌روی بقیع فاطمه

به "مجتبی" عنایتی به جان*مجتبی* بیا


***************


شعر ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – پروانه نجاتی

دنیاست در تلاطم و طوفان کران کران
خشم و خشونت و غم کشتار بی‌امان
چشمان ماست خیره به تو سمت آسمان

ادرکنی ای امید دل، الغوث الامان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان

شرق است در تغافل و غرب است در نفاق
هر فصل یک مصیبت و هر آن یک اتفاق
یک روز رنج سوریه روز دگر عراق

هر لحظه بیشتر شده اندوه شیعیان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان

با ذوق از حقوق بشر حرف می‌زنند
یا از گزینه های تشر حرف می‌زنند
اوج شرارت‌اند و ز شر حرف می‌زنند

دنیای ما پر است از این حرف و داستان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان

خاورمیانه مرکز آوار ماجراست
اخبار داغ در پی آمار ماجراست
آل سعود باز میاندار ماجراست

از پول نفت سرخوش و با خلق سرگران
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان

اسلام در محاصره‌ی خون و آتش است
داعش دروغ تازه‌ی این قوم سرکش است
هر جا که صهیونیسم بخواهد کشاکش است

از دست دیو فتنه به لب‌ها رسیده جان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان

در ذهن تار بسته‌ی شب ریشه می‌زنند
آتش به هر اراده و اندیشه می‌زنند
با نام دین به ریشه‌ی دین تیشه می‌زنند

یک روز سهم داعش و یک روز طالبان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان

آقا ببین جنایت آل سعود را
سرکوب و سرسپردن و جهل و جمود را
اسباب روسفیدی آل یهود را

ادرکنی ای عدالت موعود مستعان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان

از نحس کدخدایی این دشمن زبون
فریاد دادخواهی هر شیعه غرق خون
بغض یمن شکسته و بحرین لاله‌گون

از دست ظلم کارد رسیده به استخوان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان

القاعده ز یک سو و سویی "بوکو حرام"
"الله اکبر" آتش فرمان قتل عام
انبوه مسلمین جهان‌اند تلخ کام

آقا نگاه کن که چه شادند دشمنان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان

حال و هوای منطقه مثل محرم است
در زینبیه‌ی دل ما شام ماتم است
عهد مدافعان حرم با تو محکم است

عباس‌های شیعه وفادار و جان‌فشان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان

امروز در حمایت تکفیریان پست
تحریم و قصه‌ی عمر سعد باز هست
کفر ایستاده است امان‌نامه‌اش به دست

در پشت هر بیانیه دارند صد بیان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان

گاهی به تشنگی، به بلا فکر می‌کنم
گاهی به کشتگان منا فکر می‌کنم
گاهی به وضع کرب‌وبلا فکر می‌کنم

آقا بیا گره بزن این بغض را به آن
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان


*****************

شعر ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – امیر عظیمی

سیزده بار زمین خورد دلم
سیزده مرتبه افسرد دلم
دفعه ی چاردهم مرد دلم

ناگه از قبر خودش دل پا شد
بخت من نیمه ی شعبان وا شد

کوکب طالعم امشب خندید
باز هم نور محمد تابید
خانه روشن شده چون این خورشید

طلعتش فاطمی و حیدری است
حجت بن حسن العسگری است

پسری آمده دنیا، کاالشّمس
پسری زاده ی زهرا، کاالشّمس
صورتش، دُر دلارا، کاالشّمس

نور در نور بود در جلوات
به گل حضرت نرگس صلوات

نرجس از آمدنش مسرور است
پسرش پارچه ای از نور است
دل باباش حسن پر شور است

دست حق آمده با بیرقِ حق
زَهَقَ الباطِل و جاءَالحَقِ حق

نوه ی هاشمی عبد مناف
آل کعبه، که خودش هست مطاف
عرشیان دور سرش گرم طواف

زاده ی سید بطحا آمد
آخرین کعبه به دنیا آمد

ندبه های سحرم این آقاست
وارث تیغ دو دم، این آقاست
حیدر صاحب علم، این آقاست

خیبری زاده و خیرالناس است
هیبتش مثل عموش عباس است

تا که او ساکن این دنیا شد
پشت شیطان ز قدومش تا شد
اسوه اش فاطمه ی زهرا شد

آمده شاد کند عالم را
حیدرآباد کند عالم را

شب تاریک به نورش محتاج
بشریت، به ظهورش محتاج
دین و قرآن به حضورش محتاج

با ظهورش بنماید نابود
نسل وهّابیت و آل سعود

از سر لطف علی و زهرا
قطره افتاده میان دریا
جمکرانی شده ام، شکر خدا

جمکران موعد ما در دنیاست
مسجد کوفه ی ایران اینجاست

کاش وقتی که بیاید، باشم
برقع از چهره گشاید، باشم
تکیه بر کعبه نماید، باشم

روزی از کعبه زند بانگ جلی
طالب خون حسین بن علی

من همان منتقم خون خدام
صاحب ناحیه ی عاشورام
جد من کشته شد و بعد خیام

حرمتش را که به غارت بردند
عمه ام را به اسارت بردند


***************

شعر ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – مهدی مقیمی


این روزگار امشب به ما پا داده آقا   
ما را میان مجلست جا داده آقا
روح الامین قنداقه ات را برده تا عرش   
قنداقه را تحویل زهرا داده آقا
امشب حضور قائم آل محمد
قلب علی را هم تسلا داده آقا
امشب تصدقها به دست دوستانت    
زهرا سلام الله علیها داده آقا
گفتم بیا گفتند رمزی دارد انگار   
زهرا کلیدش را به سقا داده آقا
این نوکر بی تاب روزی چند دفعه   
 شرح دل بی تاب خود را داده آقا

فکر ظهورت تا که آب و نان من شد
ذکر لبم یابن الحسن یابن الحسن شد

تنها گلی هستی که تنهایی بهاری     
هم فاطمه هم مرتضی را یادگاری
صد بار کارم را دعایت راه انداخت   
" من حیث لا یشعر" هوایم را تو داری
احیا گر عدل علی در عالمینی    
خون علی باشد به رگهای تو جاری
شمشیر حیدر بوده عمری سیف الاسلام       
حالا شما میراث دار ذوالفقاری
هرجا که رفتم صحبت از اوصافتان بود   
ذکر تو جاری بر لب مداح و قاری
کنعان چراغانی شده یوسف کجایی     
یعقوب می میرد ازین چشم انتظاری

شب تیره از ظلمت شد ای مهتاب برگرد
بی تاب بی تابیم ای ارباب برگرد

باید برای بردن نامت وضو کرد  
یک نیمه شعبان دیدنت را آرزو کرد
آقا خدا می داند این حرف دل ماست    
هر کس که شد عبد تو کسب آبرو کرد
فرزند زهرا و علی دست خداوند         
امشب می عشق شما را در سبو کرد
آقا به این کوچه خیابانها نظر کن    
هر عاشقی در چنته هر چه داشت رو کرد
دلهای ما از دورهء مرحوم کافی    
با صبح زود جمعه و با ندبه خو کرد
مادربزرگم گفت جانم یا ابالفضل      
تا تو بیایی سفره ای را نذر او کرد

پیوند قلبی بس که دارد با ابالفضل
رمز قیامش احتمالا : یا ابالفضل

دست الهی شیعه را بر حق نوشته     
یاس و رز و داوودی و زنبق نوشته
مولای ما را ناخدای زورق عشق    
ما را سواری روی این زورق نوشته
این دست لطف حضرت صاحب زمان است
ما را اسیر پرچم و بیرق نوشته
در سرنوشت ما خداوند تعالی  
ما را به یاران شما ملحق نوشته
ای منتظر ، کوری چشم منکرانت     
خالق شما را قائم مطلق نوشته
قنداقه ات را تا بغل کردند دیدند     
بر روی بازوی تو جاءالحق نوشته

آیات قرآن خداوند آیهء توست
ایران ما یوم الابد در سایهء توست

وقتی علوم الکامله یعنی کمالت       
حتما شموس الطالعه یعنی جمالت
پیغمبران عالم از آغاز خلقت        
در حیرتند از آن همه قدر و جلالت
این جمله تکراریست اما واقعیت       
یوسف اسیر آن جمال بی مثالت
ای یوسف زهرا کجایی ورد لبهاست       
عمریست سر کردیم تنها با خیالت
دنیا به رنگ و بوی تو بر پاست مولا   
قربان آن رخسارهء زهرا خصالت
مولای ما ای مهدی موعود گردد      
دنیا به کام شیعه در روز وصالت

تنهای تنهاییم ای مونس کجایی
دلتنگتانیم ای گل نرگس کجایی

تو دلبری و با دل ما کار داری  
سیصد نفر نه  تو هزاران یار داری
قلبی پر از مهر حسین و سینه ای از
عشق علی و فاطمه سرشار داری
نیت کنی سر می شود فرش قدومت  
نوکر فراوان ، جان به کف بسیار داری
آقا بیا دیگر بیا که شک ندارم    
از ظلم بی حد جهان آمار داری
روز ظهورت در کنار کعبه قطعا   
با دشمنان خود سر پیکار داری
وهابی از شمشیر تو باید بترسد  
وقتی نشان از حیدر کرار داری

قهر خدا در چهره ات پیداست آن روز
آقا دعا گوی شما زهراست آن روز

عرشی زمینی آسمانی کهکشانی   
مشهد نجف کرببلایی جمکرانی
در سهله ای در کوفه ای یا بیت الاقصی  
پیداتر از خورشید هستی در نهانی
تو حاضری تو ظاهری ما غایب از تو    
تو آن عیانی که فراتر از بیانی
فرقی ندارد شیعه یکفی بالاشاره   
ایرانی و سوری عراقی یا یمانی
ای شیعه با یک یا علی باید به پا خاست
گر دوستدار مهدی صاحب زمانی
پرچم به دوش آماده باید بود کم کم    
یک صبح جمعه می رسد از او نشانی

ما شیعیان روز ظهورش سرفرازیم
با یک اشاره راه پیمای حجازیم


*****************

شعر ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – محمد بیابانی

در سینه ام امشب آسمان دارم
یک دشت، ستاره بر زبان دارم
از کوفه و سهله می روم تا قم
زیرا که هوای جمکران دارم
آماده ی دار چشم های توست
در پیکر خود اگر که جان دارم
عمری ست گدای خانه ات هستم
عمری ست از این تنور، نان دارم
می خواهم که تمام هستم را
می خواهم هر چه در توان دارم

بر پای نگاه دوست بگذارم
دریاب مرا که دوستت دارم

مجنونم و راه خانه می گیرم
از لیلی خود نشانه می گیرم
صیدم؛ که ز دست های صیادم
آزادم و آب و دانه می گیرم
چون اشک، روان گاه و بیگاهم
بارانم و بی بهانه می گیرم
هر بار که یاد یار می افتم
با آتش دل زبانه می گیرم
یک روز چنان غبار می آیم
بر دامنت آشیانه می گیرم

من گرد و غبار راه دلدارم
دریاب مرا که دوستت دارم

در عید رسیدن تو حیرانم
هم شادم و هم کمی پریشانم
از اینکه تو هستی و … نمی بینم
از اینکه کجایی و … نمی دانم
دلگرم به ریسه و چراغانی
سرگرم به کوچه و خیابانم
مشتاق، شبیه طاق نصرت ها
بی تاب، در انتظار مهمانم
این چند خطِ ارادت من هم
عرضی ست برای نیمه شعبانم

ای مقصد حرف های بسیارم
دریاب مرا که دوستت دارم

سرمست تو کِی شراب می خواهد؟
کِی تشنه ی عشقت آب می خواهد؟
ناخالصی وجود صد رنگم
یک نیم نگاه ناب می خواهد
در باغ، تمام میوه ها کالند
باغ دلم آفتاب می خواهد
تا آمدن تو زنده می مانم؟
این پرسش من جواب می خواهد
هرچند که دولت تو چون عیسی
رزمنده ی پارکاب می خواهد

با این همه من فدایی یارم
دریاب مرا که دوستت دارم

برگرد غریب سامرا برگرد
ای وعده آخر خدا برگرد
چیزی دگر از خدا نمی خواهیم
ای صاحب ما فقط بیا… برگرد
ما این مذل الاعدا خواندیم
آقای معز الاولیا برگرد
ما جمعیت قلیل دنیاییم
دنیا شده بر علیه ما برگرد
ای منتقم حسین و عاشورا
با پرچم سرخ کربلا برگرد

از دوری کربلاست می بارم
دریاب مرا که دوستت دارم


***************


شعر ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – قاسم نعمتی

دمی که سیر وجودم الی السما می شد
تمام صفحه ی شعرم پر از خدا می شد
گمان کنم خبر از یار می رسد امشب
که باب فیض الهی به سینه وا می شد
به زخم کهنه ی چشم انتظارها دیگر
نگاه مرحمت دلبری دوا می شد
چه جلوه ای شده بر ظرف کوچک قلبم
که بند بند وجودم ز هم جدا می شد
کنار سفره ی زیباترین مسافر عرش
دلم ز پنجه ی تنگ قفس رها می شد
به هر نسیم که در زلف یار می پیچد
به هر کرشمه گره ها زکار وا می شد
در این زمانه که مردم همه غریبه شدند
در این سکوت کسی با من آشنا می شد

چه بیقرار دلم میل سامرا کرده
خدا به حضرت نرگس پسر عطا کرده

حریم کوچک سرداب، عرش اعلا شد
نگار آمد و لبخندها شکوفا شد
سلام من به کسی که ز کاخ رم آمد
به ریسمان محبت اسیر آقا شد
خدا چه بخت بلندی به او عطا فرمود
ز راه دور رسید و عروس زهرا شد
عروس خانه غریب و امام خانه غریب
چقدر شادی این خانواده زیبا شد
نشسته یک پدری کنار گهواره
ترنم لب او نغمه های لالا شد
شهادتین به لب های او چه دیدن داشت
در ابتدا جلواتش شبیه عیسی شد
همه ذخیره ی حق در میان گهواره است
عصا بدست نگهبان خانه موسی شد
صدا صدای رسول خداست می آید
طنین یارب او مثل پور لیلا شد

ستاره ی سحر خانواده سر زده است
خلاصه ی همه ی اهل بیت آمده است

دل شکسته بداند قرار یعنی چه ؟
خبر نیامدن از تکسوار یعنی چه ؟
نگاه حضرت یعقوب می کند تفسیر
تمام عمر غم انتظار یعنی چه ؟
بدست باد سحر بوی پیرهن آید
نسیم صبح بداند بهار یعنی چه ؟
فقط ز خون شهیدان به جلوه می آید
به تیری از مژه طعم شکار یعنی چه ؟
ندیده عاشق رویت شدم که فاش کنم
اسیری دل و گیسوی یار یعنی چه ؟
کسی که طعم وصالت چشیده می داند
نگاه مرحمت سفره دار یعنی چه ؟
بگفت سید بحرالعلوم کی دانید
بغل گرفتن قد نگار یعنی چه

دگر برای وصالت بهانه میگیرم
اگر که دیر بیایی زغصه میمیرم

ز درد دوریت ای دوست شکوه ها دارم
خوشم اگرچه غریبم ولی تو را دارم
تمام سوز دل من ز ناله های شماست
ز درد هجر تو سوزی در این صدا دارم
گدایی در این خانه آرزوی من است
ز نام توست اگر زره ای بها دارم
الا امیر سحر ای مسافر زهرا
امید وصل تو را بین هر دعا دارم
بیا و نامه ی اعمال من مرور نکن
که بر جبین عرق شرم از شما دارم
به کام خویش چشیدم غم جدایی را
امید رحمتی از یار آشنا دارم
بیا میان قنوتت مرا ز یاد مبر
که احتیاج شدیدی بر این دعا دارم
به آه نیمه شب تو قسم عنایت توست
اگر زبان مناجات با خدا دارم
قرار ما همه تنگ غروب صحن حسین
هوای بوسه ای از خاک کربلا دارم

چه می شود به نگاهی دلم تکان بدهی
چه می شود شب نیمه رخی نشان بدهی

رسیدی و دل ما غرق نور کردی تو
کلیم گشتی و جلوه به طور کردی تو
قسم به خون روی دستمال اشک تو
برای روضه دلم را جسور کردی تو
شبانه روز شده اشک تو شبیه خون
ز بس مصیبت کوچه مرور کردی تو
همان زمان که لگد خورد مادرت زهرا
ز کو چه های مدینه عبور کردی تو
در آن دمی که به هم خورد گیسوان حسین
دل شکسته مادر صبور کردی تو
لبان تشنه ی زینب به خون حنجر خورد
زمان بوسه کنارش ظهور کردی تو
پی سری که بهم ریخته است ترکیب اش
لسان عمه ی خود را شکور کردی تو
میان کوفه شبی کنج خانه ی خولی
چه گریه ها که کنار تنور کردی تو

تمام حاجتم این است با دلی پر درد
ترا به حق اسیری عمه ات برگرد


**************


شعر ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – پوریا باقری

کاش میشد که بیایی امسال
نیمه ی این قمر شعبانی

اگر از راه بیایی آقا
میشود شادی مان طوفانی

بخدا خسته شدم از دوری
تو خودت حال مرا میدانی

شهر را نور تو باید امشب
خوب روشن کند و نورانی

تو که آقای جهانی برگرد
تو که سر سلسله ی ایمانی

آخرین مرد خدایی هستی
آخرین وعده ی این قرآنی

جان زهرا و رقیه آقا…
برسان بر دل ما بارانی

چشم هایم بخدا خشک شده
تو بده عفو به این زندانی

کاش میشد دل ما را ببری
کربلا…نیمه شبی…مهمانی


**************


شعر ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – استاد سازگار

ای طلوع صبحدم نور دگر آورده ای
آفتابی بهتر از شمس و قمر آورده ای
شاهدی از جان و دل محبوبتر آورده ای
یا که وجه الله بر اهل نظر آورده ای
مصلح کل حجّت ثانی عشر آورده ای

مهدی موعود کز خلق خدا او را سلام

آسمان امشب چه سیمای تو روحانی شده
دامنت چون قلب نرگس پاک و نورانی شده
سینه ات لبریز از انوار ربّانی شده
صحنه هایت روضۀ سر سبز رضوانی شده
ماه با لبخند، گرم نور افشانی شده

تا طلوع صبح دور سامره گردد مدام

ای زمین آغوش جان بگشا که جانان است این
سامره تطهیر کن خود را که قرآن است این
آسمان در بر بگیرش یک جهان جان است این
سیزده معصوم را روح است و ریحان است این
قلب قرآن، هستی دین، رکن ایمان است این

خود امام و یازده آباء معصومش امام

ای ز آوای تو قرآن مفتخر قرآن بخوان
ای دمت از فیض عیسی خوبتر قرآن بخوان
ای شده پروانه ات مرغ سحر قرآن بخوان
ای یگانه مصلح کلّ بشر قرآن بخوان
ای نوایت خوشتر از جان، بر پدر قرآن بخوان

تا ببوسد لعل لبهای تو را با احترام

سامره جان شد که این نوزاد جانان من است
نرجس پاکیزه دامان گفت ریحان من است
عسکری بوسید لب هایش که قرآن من است
عیسی مریم به وجد آمد که این جان من است
شب ندا در داد این ماه فروزان من است

صبح گفتا از زمین تابید خورشیدم به بام

پاک جسم و پاک جان و پاک باب و پاک مام
سر و قد گل چهره شورانگیز لب شیرین کلام
کبریایی جاه و احمد طینت و حیدر مقام
فاطمی خو مجتبایی حلم ثارالله قیام
مو کمند و ابرویش شمشیر و مژگانش سهام

تا که اش گردد شکار و تا که اش افتد به دام

کعبه می خندد که آغاز ظهورش در من است
مکّه می بالد که آثار عبورش در من است
کوفه می نازد که تشریف حضورش در من است
کربلا گوید که اشک و سوز و شورش در من است
دل ندا در داد کاین خورشید نورش در من است

جان به طوف مهدا و چون زائر بیت الحرام

دُرّ دندان پیمبر انتظارش می کشد
صورت خونین حیدر انتظارش می کشد
سینۀ مجروح مادر انتظارش می شکد
مجتبی با سوز دیگر انتظارش می کشد
زخم ثارالله به پیکر انتظارش می کشد

تا نیاید او نیابد زخم قرآن التیام

ای ز پشت ابر غیبت خلق را خورشید و نور
ای فروغت کرده پیش از خلقت عالم ظهور
ای وجودت غایب و خلق جهانت در حضور
یابن کوثر یابن طاها یابن یاسین یابن طور
تو به ما نزدیکتر از مایی و ما از تو دور

ما ز تو اعمی و تو پیداتر از ماه تمام

باغبانا بار دیگر در گلستان باز گرد
یوسفا از چاه کنعان سوی کنعان باز گرد
موسیا بر کشتن فرعون و هامان باز گرد
عیسییا تا جان دهی بر جسم بی جان باز گرد
احمدا بر یاری اسلام و قرآن باز گرد

حیدرا در دست تو زیباست تیغ انتقام

کعبه ی کعبه صفا بخش صفا رکن حرم
آسمان جود، باران عطا، ابر کرم
باز آی ای از گل عدلت جهان رشک ارم
دین شده بی احترام و کفر گشته محترم
قبلۀ قومی نساء و دین افرادی درم

هر حرامی بین حلال و هر حلالی را حرام

ای وصالت آرزوی دوستان، هجران بس است
ای بباغ آفرینش باغبان، هجران بس است
ماه کنعان، آفتاب مصر، جان هجران بس است
سیّدی الغوث الغوث الامان، هجران بس است
مصلح کل مهدی صاحب زمان، هجران بس است

تا به کی "میثم" بریزد بی تو خون دل به جام

 

***************

شعر ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – محمد جواد پرچمی

ما را در این شبها تمنا می نویسند
مجذوب وصف و وصل لیلا می نویسند
من قطره ای ناچیزم اما مطمئنم
آخر مرا هم پای دریا می نویسند
اصلا چه بهتر که مرا هم چند سالی
کلب نگهبان همین جا می نویسند
ایل و تبارم را که نوکر می نویسند
ایل و تبارت را که آقا می نویسند
امشب برای ما کمی باران بخواهید
هر آنچه می گویی همان را می نویسند
این طاق نصرت ها که بالا رفته ما را
پروازهای رو به بالا می نویسند
جمعی شما را رب ماها می نویسند
جمعی شما را جای بابا می نویسند
 
چشم من و دست کریمت مهربانا
امشب صدایت می زنم من یا ابانا

موجم که دارم میل طوفانی شدن را
حین شعف پاره گریبانی شدن را
با سائلت بودن دگر از یاد بردم
من آرزوهای سلیمانی شدن را
مثل تمام کوچه ها این قلب ما هم
دارد تمنای چراغانی شدن را
اصلا مرا هم پای این ریسه ببندید
دارم سرِ آیینه بندانی شدن را
آقا به جان خاک پایت قصد کردم
از نو بنا سازم مسلمانی شدن را
از نیمه ی شعبان و مهمانت گرفتیم
اذن دخول ماه مهمانی شدن را
حتی به شوق لیله القدرش ندادیم
این حال خوبِ نیمه شعبانی شدن را

تو لیله القدری و خورشید زمینی
تو آخرین تیر امیرالمومنینی

وقتی تو اینجایی بیا معنا ندارد
آقا کجا هستی کجا معنا ندارد
بیماری ما غفلت از یاد نگار است
دور از طبیبان هم دوا معنا ندارد
من که گناهم را کمی هم کم نکردم …
در معصیت این حرفها معنا ندارد
تو وعده صدق خدا هستی و اینقدر
آقا بیا … آقا نیا … معنا ندارد
ای مهربانتر از پدر مادر چه گویم
بی تو رسیدن به خدا معنا ندارد
باید که نوکر سوی اربابش بیاید
از ما به تو لفظ بیا معنا ندارد
وقتی تو از دست دلم راضی نباشی
یا ربنا یا ربنا معنا ندارد

نگذار بین غفلت کبری بمانیم
باید میان غیبت کبری بمانیم

باید فراق و سوختن باشد همیشه
در به دری از مرد و زن باشد همیشه
پیغمبرانه دلبری کن مثل اینکه
باید اویسی در قرن باشد همیشه …
آواره ی صحرا نماییدم چه باک است
مجنون اگر دور از وطن باشد همیشه
ای کاش نامم عبد تو باشد همیشه
ای کاش نامت رب من باشد همیشه
بی یوسفش تا کی دمادم چشم یعقوب
دلخوش به بوی پیرهن باشد همیشه
من خواستم ذکر نمازم تادم مرگ …
یا بن الحسن یا بن الحسن باشد همیشه
اصلا میان ما دو تا باید همیشه
حرف حسینِ بی کفن باشد همیشه

امشب سخن از جمکران جایی ندارد
جز کربلا این دل تمنایی ندارد


***************

شعر ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف – سعید مرادی

ای که در هرچشم تو صد آیه معنا میشود
یوسف از برق نگاهت چون زلیخا میشود

آمدی ای آخرین خورشید گلزار علی
تا بگویی قطره با عشق تو دریا میشود

باده ی عشق تو بربادم دهد یابن الحسن
هرکه شد خاک قدمهای تو آقا میشود

آمدی و مست از این جام ألَستم میکنی
خادم دربار تو عیسی و موسی میشود

باب علمی و علم بر دوش می آیی ولی
خاک نعلین شما عرش معلی میشود

میرسی و میرسد وقت قیام ای مه جبین
قبر زهرای علی آن دم هویدا میشود

میزنی سیلی به روی قنفذ بی آبرو
این شجاعت باعث لبخند مولا میشود

میرسد روزی که می آیی به سوی کربلا
قاتل خون خدا آن لحظه رسوا میشود

دادگاهی میکنی برپا که در آن ماجرا
دردهای کهنه ی زینب مداوا میشود

میروی گاهی ب سوی خیمه گاهی علقمه
اشک چشمان تو در آن لحظه زیبا میشود

روضه عباس می خوانی و شرم از خیمه ها
آن زمانی که بساط ناله برپا میشود

ذوالفقارت را برون می آوری مثله علی
عاشق این دلبری سقای صحرا میشود

ناگهان گهواره ای را بهر تو می آورند
آن زمان در کربلا یکباره غوغا میشود

می چکد اشک تو بر پهنای صورت دلربا
لحظه هلی انتقام آن دم مهیا میشود

می روی پایین پا و بی قراری میکنی
بانی این روضه ها کلثوم و لیلا میشود

می زنی بر سر ب یاد غربت شبه نبی
شاهد این روضه ها چشمان زهرا میشود

ما دلی دیوانه داریم و تویی درمان ما
عاقبت حکم خدا بی پرده اجرا میشود

شام میلاد تو بود اما نمی دانم چه شد
با دل دیوانگان قدری مدارا میشود ؟


***************

شعر ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف –  محمد حسن بیات لو

خیلی وقته که شب وروز
آرزومند وصالم
به امید دیدن تو
میگذره هر روز سالم

چی میشه از پشت ابرا
خورشید چشات بتابه
به خدا نفس کشیدن
بی حضور تو عذابه

توی این دوران غیبت
سرم از عشق تو داغه
رد اشکامو می بینی
یادگاریه  فراقه

طلوع شیرین فردا
طعم انتظار چه تلخه
بی تو انگار همه دنیا
به دور سرم میچرخه

کوچه پس کوچه ی دل رو
به نام تو ریسه بستم
و الا خودت میدونی
که ازاین زمونه خستم

به خدا هر کجا رفتم
حضورت رو کرده ام حس
العجل بقیه الله
العجل زاده ی نرگس

وقتی که میای میبینم
جلوه های بی کرانو
میزنم ازاین جا بوسه
خاک پاک جمکرانو

کاش میدونستم کجایی
کاظمین یا سامرایی
یا مدینه یا که مشهد
یا نجف یا کربلایی

شنیدم وقتی بیایی
می زنی صدا خدارو
ذوالفقار به دس – میگیری
انتقام  کربلا رو


*************

شعر ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف –  وحید قاسمی


ای جمعه ی نیامده ی روزگارها
الغوث والأمانِ خزان و بهارها
آیینه ی شریف ترینِ تبارها
خالِ لب تو کعبه ی دلبر مدارها

خوش به سعادتِ پسر مهزیارها

حالا که غصه، وصله ی ناجور می شود
گیسویِ تو بهانه ی منصور می شود
چشمت شعاعِ مستیِ انگور می شود
دارد بساط شکر خدا جور می شود

نامت شرابِ کهنه ی بزمِ خمارها

نامِ تو خواب از سرِ میخانه می برد
هوش و حواس از می و پیمانه می برد
آتش به شرط بندیِ پروانه می برد
دل، قرعه را به صرفِ تماشا نمی برد

آتش بزن به هستیِ ما تازه کارها

حالا که می به دلبریِ ساغر آمده
عطر گل محمدیِ از قمصر آمده
آقا بیا که کاسه ی صبرم سر آمده
حتی دعایِ ندبه صدایش در آمده

برگرد ای قرارِ دلِ بی قرارها

در جشنِ تو، دوباره غزل گوش می کنیم
عالم به مدحِ زلف تو مدهوش می کنیم
اما چه سود!؟ ریسه که خاموش می کنیم
آقا تو را دوباره فراموش می کنیم

ای خسته از شلوغیِ شعر و شعارها

آن قدر گفته ایم که ضرب المثل شده
دنیا بدون تو به جهنم بدل شده
کعبه شکسته خورده ی لات و هُبل شده
شیطان دوباره معرکه گیرِ جمل شده

تیغت کجاست؟ ذریه ی ذوالفقارها

چشمم به جاده هایِ ظهورت سپید شد
ایمان فریب خورده ی ریشِ یزید شد
طفلی نماز با لب تشنه شهید شد
آقا بیا، امیدِ دلم ناامید شد

سر رفته است حوصله ی انتظارها

تردید و شبهه از سفرت حرف می زنند
با شک از آخرین خبرت حرف می زنند
از شایعاتِ دوروبرت حرف می زنند
آقا بیا که پشتِ سرت حرف می زنند

ای حُرمت تمامیِ قول و قرارها


**************

برای ارتباط با ما در کانال تلگرام اینجا کلیک بفرمایید

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.