عشقی است در میان دل ما که کیمیاست
این عشق این جنون همه ی آبروی ماست
روزی ماست نوکری خوب خانه ای
آقای ما کریم و جوانمرد و باوفاست
ما در بهشت هم همه دنبال هیئتیم
جنت بدون روضه ی ارباب بی صفاست
سر می دهیم و منت مردم نمی کشیم
هستیم سائلان حسین تا خدا خداست
شکر خدا حسین شده زندگی ما
شکر خدا که در دل ما عشق کربلاست
 
جای گلایه نیست که تکفیر می شویم
«داریم با حسین حسین پیر می شویم »

من رعیت و غلام تو سلطان کربلا
من مور ناتوان تو سلیمان کربلا
دستی که بین عرش نوشته تو را امیر
من را نوشته است پریشان کربلا
دست مرا رها نکن و بی کسم نکن
دریاب حال زار مرا جان کربلا
موی مرا سفید نموده است حسرت
پابوسی تو نیمه شعبان کربلا
دارد میان قلب خدا جای دیگری
هر کس که گشته است مسلمان کربلا
 
شکر خدا که مثل بزرگان و عرشیان
 هر ماه من شده است محرم حسین جان

وصفت به ذهن کوچک من جا نمی شود
جز تو کسی برای من آقا نمی شود
هر کس بهشت ، بی تو بخواهد جهنمی است
اصلا بهشت بی تو که معنا نمی شود
من می خورم قسم که کسی عاشقت حسین
مثل رباب و زینب و سقا نمی شود
آن قدر این دلم به تو وابسته هست که
امروز من بدون تو فردا نمی شود
کاری به خوب یا بدی من نداشتی
آقا کریم تر ز تو پیدا نمی شود
 
آقا به آبروی علی اصغرت قسم
من را ببخش نوکر خوبی نبوده ام
 
داده همیشه لطف تو من را خجالتی
آقای کربلا چه قدر با محبتی
ماندم چرا نگاه تو افتاد سوی من ؟!
من هیچ هیچ هیچم و تو بی نهایتی
ایل و تبار تو همه  آقا و پادشاه
ایل  و تبار من همه  مجنون و هیئتی
شکر خدا برای گدایی خانه ات
داریم با تمام رفیقان رقابتی
ما را همه به نام شریفت شناختند
داده خدا به ما چه بهایی چه قیمتی
 
ما اوج عشق را درِ این خانه یافتیم
در هیئت حسین خدا را شناختیم
 
دنیای بی تو پر ز غم و رنج آور است
دنیای با تو مثل بهشت است محشر است
رحمت به آن که داد همین نکته یاد ما
هر کس نشد گدای تو از سگ نجس تر است
ما از همه لذایذ دنیا گذشته ایم
گریه به زیر پرچم تو چیز دیگر است
گویند نوکران و کنیزان خانه ات
عرض ادب برای تو با اشک بهتر است
یک روز می رسد که به لطف دعای تو
بانی مرگ ما تن پر زخم و بی سر است
 
هر شب برای حنجر تو زار می زنم
یاد بریدن سر تو زار می زنم
 
محمد حسین رحیمیان

*******************************
لال بودم مرا زبان دادند
منِ افتاده را توان دادند
زیر خورشیدِ گرمِ روزِ الست
مانده بودم که سایبان دادند
اِزدحامی عجیب بود امّا
به من از آن همه مکان دادند
خواستند کار عشق را بینند
حال و روزِ مرا نشان دادند
مثلِ آتش شدم مرا سوزاند
به دلم تا حسین جان دادند
 
نه که مجنون نه مثلِ فرهادم
خوش به حالم حسین آبادم
 
اوّل عشق شور شیرین است
بعد از آن روزگار غمگین است
تا که عاشق شدم همه گفتند
روی پیشانیت چرا چین است؟
روز اوّل که دیدمش گفتم
آنکه روزم سیه کند این است
جگرم را هر آن که دید گریست
گفت این داغ ، ارثِ یاسین است
حا و سین ، یا و نون مرا دریاب
که سرم روی شانه سنگین است
 
 حا و سین ، یا و نون مرا کُشته
شکر حق این جنون مرا کُشته
 
روز اوّل که دید آبم کرد
بعد از آن ساخت و خرابم کرد
به همین فکر می کنم هر روز
عاقبت عشق انتخابم کرد
هیچ کس روی من حساب نکرد
شکر حق مادرت حسابم کرد
تو خودت آمدی پِی اَم ورنه
هر دری رفته ام جوابم کرد
از دعاهای مادرم بودم
تا نگاه تو مستجابم کرد
 
حق بده بر دلم که در بند است
اوّلین عاشقت خداوند است

از جمالت بهار می ریزد
از جلالت وقار می ریزد
حرف اصلاً نداری و از هر
خطبه ات اعتبار می ریزد
لحظه هایی که تیغ می گیری
عرقِ ذوالفقار می ریزد
چقدر سر به زیر هر قدمت
لحظه های شکار می ریزد
چشم زینب به گیسویت حیران
چه خوش این آبشار می ریزد
 
شب پروانه است ، بسم الله
هر که دیوانه است، بسم الله
 
با تو این آسمان نگین دارد
و خدا با تو هم نشین دارد
تو علی هستی و علی با تو
دست حق را در آستین دارد
تو علی هستی و علی وقتی
می زند تیغ ، آفرین دارد
تو علی هستی و علی یعنی
از رجز خوانی اش زمین دارد…
…می زند چرخ گردِ خود هر روز
که علی ضربِ آتشین دارد
نام تو فاطمی است هم علوی
که همان دارد و همین دارد
 
فاطمه هم حسین می خواند
زیر دین کسی نمی ماند

در دلم درد بی شماری هست
چند وقتی است روزگاری هست
قسمتم نیست کربلا بروم
این چه غم این چه انتظاری هست
پلک هایم به کار می آید
به ضریح نواَت غباری هست
سنگ فرش حرم بگو آیا
قسمتم از تو یک مزاری هست
سفره ات گرم می کنم بَلَدم
خوشی من همین نداری هست
 
تو که می خواستی مرا بکُشی
کاش می شد به کربلا بِکُش

تا گدایانِ پُشتِ در داری
تا که هستیم درد سر داری
دستت از پشتِ در برون آمد
خوب از شرم ما خبر داری
مثل منظومه ای و خورشیدی
دور خود چند تا قمر داری
پشتِ در آمدی ولی دیدم
که تو هم دست بر کمر داری
ارتباطیست از تو با جگرم
چقدر زخم بر جگر داری
 
تو همه باورِ اباالفضلی
سومین حیدر اباالفضلی
 
حسن لطفی
*************************************

اشعار ولادت انوار کربلا(ع) – یوسف رحیمی
 
ماه عشق است ماه عشاق است
ماه دل هاي مست و مشتاق است
در ميخانه‌ي کرم شد باز
الدخيل اين حریم ِ رزاق است
ريزه خوارش فقط نه اهل زمين
جرعه نوشش تمام آفاق است
بي حساب است فضل این ساقی
شب جود و سخا و انفاق است
بين دلهاي بيدلان امشب
با سر زلف يار ميثاق است
شب زلف مجعدش «والّيل»
صبح چشمش به عالم اشراق است
قبره في قلوب من والاه
حرمش قبله گاه عشاق است
 
ماه شعبان رسيد! ماه سه ماه
کربلا مي رويم! بسم الله
 
السلام اي پناه مُلک و مکان
در يد قدرتت عنان جهان
رفته قنداقه ات به عرش خدا
تشنة پاي بوسي‌ات همگان
در طوافت قيامتي شده است
مي ‌رسد هر فرشته با هيجان
پر قنداقة تو مي‌ بخشد
پر و بالي به فطرس نگران
از سر زلف عنبر افشانت
سدرة المنتهي گرفته ضمان
عطر و بوي مليح پيرهنت
مانده در خاطر نسيم جنان
بوسيده مي چيند از لب تو رسول
رحمت واسعه گشوده دهان
از سر انگشت پاک مصطفوي
جرعه جرعه بنوش شيرة جان
خواند جدت «حسينُ منّي» را
«وَ أنا مِن حسين» را تو بخوان
با تو جود و شجاعت نبوي‌ست
اي شکوه حماسه هاي عيان
در نمازت شبيه فاطمه اي
بين ميدان علي ست جلوه کنان
چشم‌هاي تو مرز خوف و رجاست
قَهر و مِهر تو آتش است و امان
رحمت محض! يا ابا الأيتام!
پدري کن براي عالميان
اي که آقائي تو بي حد است
باز ما را به کربلا برسان
شب جمعه شميم سيب حرم
منتشر مي شود کران به کران
روضه هايت بهشت اهل ولاست
چشم ما چشمه هاي کوثر آن
«وَ مِنَ الماءِ کُلُّ شَيءٍ حَيّ»
اشک ها از غمت هميشه روان
السلام اي شهيد روز دهم
السلام اي امام تشنه لبان
تا ابد در فراز پرچم توست
خون سرخت هميشه در جَرَيان
کربلاي تو از ازل بوده‌
مبدأ حرکت زمين و زمان
 
شب سوم رسيده‌اي، اي ماه
السلام عليک ثارالله
 
السلام اي نگين عرش برين
ماه بالا بلند ام بنين
گره از گيسوان خود مگشا
هر سر موي توست حبل متين
جذبه هاي نگاه هاشمي ات
ماه را مي کشد به سوي زمين
عبد صالح! مواسي لله!
پدر فضل! روح حق و يقين!
به حضورت گشوده دست، فلک
به قدوم تو سوده عرش، جبين
وقت هوهوي ذوالفقار علي ست
به روي مرکب حماسه نشين
مي شود با اشارة‌ تو دو نيم
هر کسي آيد از يسار و يمين
زينبت «إن يکاد» مي خواند
آسمان محو هيبت تو ! ببين
کاشف الکرب اهل بيت نبي!
بازوان تواند حصن حصين
ماه من بازوي رشيد تو را
که برافراشته است بيرق دين
زده بوسه علي به گريه چنان
بوسه ها چيد از آن حسين چنين
نقش باب الحوائجي داري
به روي بازويت شبيه نگين
سائلان تو بي شمارند و …
گوشه چشمي به ما! بس است همين
 
شب جود و کرامت و بذل است
شب چارم شب اباالفضل است
 
السلام اي حقيقت جاري
روح تقوا و زهد بيداري
سيد السّاجدين شهر رسول
عبد مسکين حضرت باري
روزهايت مجاهدت ، ايثار
نيمه شب هات بخشش و ياري
در مناجاتت ای صحيفة نور
آيه آيه زبور مي باري
همه مجذوب ربنای تواند
محو این سیر و این سبکباری
گوش کن اين صداي داوود است
که به شوق تو مي شود قاري
پا برهنه به حجّ که مي آيي
کعبه را هم به وجد مي آري
در شکوه و حماسه بی مثلی
خطبه هایت زبانزدند آری
واژه های تو تیغ برّانند
ثانی حیدری و کراری
شام و کوفه به لرزه افتادند
سرنگون پایة ستمکاری
در مصاف تو سهم دشمن دون
چیست غیر از مذلت و خواری
وارث عزت و سخای حسین
ای که بعد از عمو، علمداری
به محبان خود نظر فرما
بیشتر موقع گرفتاری
رو سياهي من گذشت از حدّ
تو برايم مگر کني کاري
در نماز شبت دعايم کن
تو عزيزي تو آبروداري
 
دلم از بند هر غم آزاد است
شافع من امام سجاد است
 
شد روا حاجت همه، ما ! نه
کربلا شد نصيب ما يا نه؟
رزق شش‌گوشه مي‌ دهند امشب
کي شنيده گدا ز آقا: نه
کربلارفته در شب جمعه
مي شناسد مگر سر از پا؟ نه
کربلا مي روي بخوان روضه
روضه هاي جوان ليلا، نه
زخم ها التيام پيدا کرد
زخم فرق دوتاي سقا، نه
التيام دمادم سيلي
مي دهد فرصت تماشا؟ نه
از شب خيزران مگر مانده
لب و دندان براي بابا؟ نه
 
زينب است و نوای جانکاهش
ذکر أين بقية اللهش
 
یوسف رحیمی
 
********************
 
اشعار ولادت حضرت سید الشهدا(ع) – رحمان نوازنی
 
باز از عرش غزل های مرا آوردند
شیشه ناب عسلهای مرا آوردند
باز آغوش در آغوش دلم را بردند
طعم شیرین بغل های مرا آوردند
باز هم هیئتیان من و جشن ارباب
باز هم بچه محل های مرا آوردند
باز هم کرببلا ، عشق ، زیارت ، ارباب
باز هم خیر العمل ها ی مرا آوردند
آنطرف وسعت من عرش حسین است ولی
این طرف حداقل های مرا آوردند
 
وسعت روز مرا روز جزا می آرند
چون مرا از سفر کرببلا می آرند
 
ناز این آینه پنج تنت کشته مرا
ناز زهرا و علی و حسنت کشته مرا
از عقیق یمنت زیر زبانم بگذار
جلوه سرخ عقیق یمنت کشته مرا
سجده بر نیزه تو روح مرا بالا برد
بخدا شیوه عاشق شدنت کشته مرا
دلبری کرده مرا پیرهن سبز حسن
منتها سرخی این پیرهنت کشته مرا

تو همان اشک منی؛ می روی و می آیی
که همین رفتن و این آمدنت کشته مرا
 
تو همان کشته عشقی که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که جهان خرم از اوست
 
بین اسماء خدا اسم شما شیرین تر
با شما خواندن اسماء خدا شیرین تر
چهارده چشمه شیرین شفا هست ولی
بخدا دست شما هست شفا شیرین تر
آی حاجی به غم زمزم ما لب تر کن
که به والله بود زمزم ما شیرین تر
سعی در کعبه شش گوشه نمودم اما
نچشیدم به جز این سعی و صفا شیرین تر
مانده ام تا که در خانه تان پیر شوم
چون بود میوه این کرببلا شیرین تر
 
میوه کرببلا خون شهید است شهید
عشق یک عالمه مدیون شهید است شهید
 
تو که یک گوشه چشمت غم عالم را برد
نم اشکت گنه حضرت آدم را برد
از بهشت تو چه گوییم که از روز ازل
روضه ات را که خدا خواند؛ جهنم را برد
شیشه عطر شما در دل آدم که شکست
عطر انفاس بهشتت دل آدم را برد
هر که از کرببلا رفت محرم را باخت
هر که در کرببلا ماند محرم را برد
زمزم کعبه پس از کرببلا شیرین شد
اشک ششماهه تو شوری زمزم را برد
کینه های عرب از بدر و حنین و احدت
ساربانی شد و انگشتر خاتم را برد
 
آه انگشتر تو دست جسارت افتاد
بعد از آن پیرهنت نیز به غارت افتاد
 
رحمان نوازنی
 
*********************
 
اشعار ولادت حضرت سید الشهدا(ع) – علیرضا لک
 
خوش به حال دل من مثل تو آقا دارد
بر سرش سایه ی آرامش طوبا دارد
با شما آبرویی قدر دو دنیا دارد
پای این عشق اگر جان بدهم جا دارد
 
آدم تو شده ام با تو سر افراز شدم
یعنی از موهبت داغ تو آغاز شدم
 
چه کسی گفت پریشان نشدن خوب تر است
مدیون لب جانان نشدن خوب تر است
دم به دم گریه ی باران نشدن خوب تر است
ظرف یک ثانیه توفان نشدن خوب تر است
 
هر کسی گفته غم نام ترا نشنیده
حرفی از سلسله احکام ترا نشنیده
 
قبل از اینکه برسی اشک همه در آمد
یعنی از معجزه ات کوثر دیگر آمد
بر سر بال و پر سوخته ها پر آمد
شاه از در نرسید این همه نوکر آمد
 
دست بر سینه به فرمان نگاهت دارند
سر روی آینه ی تربت راهت دارند
 
ما که هستیم ،تو را قلب خدا میخواهد
خوب ها هیچ که هر بی سر و پا میخواهد
اشک حاجت که بهانه است تو را میخواهد
پشت در هم بروی باز گدا میخواهد
 
چشم پر شرم کرم خانه خرابش بکند
وای یکبار شده یار خطابش بکند
 
ای مناجات پر از عاطفه های عرفه
دست بالا ببر ای مرد خدای عرفه
تا که شرمنده شود جای به جای عرفه
از صدای سخن عشق دعای عرفه
 
خوشتر از صوت دل انگیز ترا نشنیدیم
یادگاری است که در هیچ کجا نشنیدیم
 
من اگر در حرم روضه نبارم چه کنم
دست من نیست که از فصل بهارم چه کنم
از ازل خدمت تو  شد سر و کارم چه کنم
تا محرم شب و روزم نشمارم چه کنم
 
همه اجداد من آواره ی آل تو شدند
یک به یک ایل و تبارم همه مال تو شدند
 
وسط روز دهم زمزمه ی باران بود
جنگ بین همه ی کفر و همه ایمان بود
کار تو منجی انسانیت انسان بود
کار تو کار نبوده ست که کارستان بود
 
نور حق از افق خاک تو در می آید
فقط از دست تو این معجزه بر می آید
 
داغ چشمان تو گلهای معطر داده
کربلا سوخت ولی از نفست بر داده
دست هایت به خدا اکبر و اصغر داده
به سر نیزه بی حوصله هم سر داده
 
سر به داری که شبیه تو شود آخر کیست
هیچ کس پیش تو محبوب تر از زینب نیست
 
 سر به زیرند پس از بی سریت گردن ها
بعد عریانی تو وای به پیراهن ها
خاک بر حال و به فردا به همه بعدا ها
تف بر این زندگی مرده  به این آهن ها
 
بعد تو هیچ  نداریم علم را بفرست
منتقم صاحب آن تیغ دو دم را بفرست
 
علیرضا لک
 
*********************
 
اشعار میلاد حضرت امام حسین(ع) – محسن عرب خالقی
 
گر چه از عشق فقط لاف زدن را بلدیم
گر چه چندی است که بی روح تر از هر جسدیم
گر چه در خوب ترین حالت مان نیز بدیم
جز در خانه ی ارباب دری را نزدیم
 
روزگاری است که ما رعیت این خانه شدیم
سجده ی شکر بر آریم که دیوانه شدیم
 
از همان روز که حُسنش به تجلّی دم زد
از همان دم که دمش طعنه به جام جم زد
از همان لحظه که مهرش به دلم پرچم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
 
بنده ی عشقم و مجنون حسین بن علی
در رگم نیست به جز خون حسین بن علی
 
آسمان با طپش ماه تماشا دارد
قطره دریا که شود جلوه ی زیبا دارد
روح در جسم که باشد همه جا جا دارد
 عشق با نام حسین است که معنی دارد
 
تا خدا هست و جهان هست و زمان هست و زمین
شب میلاد حسین است شب عشق همین
 
او رسیده که به داد دل غافل برسد
کشتی گمشده ی عشق به ساحل برسد
کاروانی که به ره مانده به منزل برسد
نمک سفره ی ما نُقل محافل برسد
 
به همان کس که به میزان خدا هست محک
هر کجا سفره ی عشق است حسین است نمک
 
شب شور است که شیرین و غزل خوان شده ام
خیس از بارش احسان فراوان شده ام
جان رها کرده و دل بسته ی جانان شده ام
مست جام رجب و تشنه ی شعبان شده ام
 
که شب سوم این ماه حبیب آمده است
باز از باغ خدا نفحه ی سیب آمده است
 
او همان است که احسان قدیمش خوانند
در مدینه همه آقای کریمش خوانند
صاحب جام بلایای عظیمش خوانند
پنجمین دشمن شیطان رجیمش خوانند
 
از ازل تا به ابد خلق خدا می دانند
ما همه بنده و این قوم خداوندانند
 
غم عشق است که آتش زده بر بنیادم
تا که در راه محبت بدهد بر بادم
من ملک بودم و فردوس نه آمد یادم
که من از روز ازل اهل حسین آبادم
 
منم آن رود که جز جانب دریا نروم
بر  دری غیر در خانه ی مولا نروم
 
ما که بر صاحب این عشق ارادت داریم
ما که انگیزه ی بر گشت به فطرت داریم
یک نفس تا به خدا بُعد مسافت داریم
باز هم در سرمان شور زیارت داریم
 
هرکه دارد سر همراهی ما بسم الله
هر که دارد هوس کرب بلا بسم الله
 
کربلا گفتم و دیدم جگرم می سوزد
آسمان دود زمین در نظرم می سوزد
گوییا معجر بانوی حرم می سوزد
دختری گفت که ای عمه سرم می سوزد
 
خیمه در خیمه دل اهل حرم شعله ور است
آتش سینه ی زینب ز همه بیشتر است
 
محسن عرب خالقی
 
*********************
 
اشعار ولادت حضرت سید الشهدا(ع) – جواد حیدری
 
اگر همت کنیم آیینه دار کربلا باشیم
میان خلق باید سفره دار کربلا باشیم
شبیه گنبد و گلدسته اش باید نشان گردیم
خلایق در کنار ما، کنار کربلا باشیم
به هرجا می رویم آن جا علمدار غمش گردیم
شرف بر هر مکان بخشیم و یار کربلا باشیم
بگیرد هر چه ما داریم و بخشد هر چه را خواهد
که در این شکل انسانی دیار کربلا باشیم
مبادا از مرام او که آقایی است دور افتیم
که در فصل خزان حتی بهار کربلا باشیم
 
دو چشم ما فرات علقمه شد از عطای او
که هر چه اشک می باریم می ریزیم پای او
 
حسینی بودن ما بوده لطف حضرت زینب
به هر جا روضه ای برپاست باشد هیئت زینب
عزاداری او خالصترین روضه ها باشد
ز نم بر سینه و بر سر که باشد سنت زینب
اگر شد غیرت الله مجسم حضرت عباس
خدا داند که بوده ریزه خوار غیرت زینب
اگر چشم حسین بن علی بر این جهان افتد
بود از زحمت و رنج و تلاش و همت زینب
اگر چشم حسین بن علی در این جهان وا شد
فقط امید دارد تا ببیند صورت زینب
 
همین خواهر، برادر، آبروی دین و قرآنند
برای یکدگر جانند و معشوقند و جانانند
 
الا ای نوکران حضرت ارباب برخیزید
برای یک نگه بر صورت ارباب برخیزید
بگیر از حضرت زهرا هر آن چه دوست می داری
گدا باشید سوی رحمت ارباب برخیزید
الهی مهدی اش آید بگوید ای حسینیان
دگر آمد زمان دولت ارباب برخیزید
اگر در نیمه ی شعبان نشد کرب و بلا باشیم
سحرگه بهر درک خدمت ارباب برخیزید
به فکر بانی و دلواپس این روضه ها باشید
به پای پرچم هر هیئت ارباب برخیزید
 
اگر امنیت و آرامشی داریم از اینجاست
که هیئت باعث دفع بلا از شیعه ی مولاست

حسینٌ مِنّی پیغمبر اینجا خوب معنا شد
که ماه حضرت خاتم از او پاک و مصفا شد
” الم نشرح لک صدرک” از این مولود شد تفسیر
که شرح صدر پیغمبر این نوزاد زیبا شد
خدا “لا تقنطوا” گفته به جمع ما گنه کاران
که باب توبه ی ما در میان روضه ها وا شد
هر آن که دور شد از هیئت او خوار و بی دین شد
هر آن که ماند پای روضه ها والله آقا شد
صفا و بندگی، رحمت، مروت، عاشقی اینجاست
که هیئت مورد لطف و عطای خاص زهرا شد
 
شب میلاد او چون روز عاشورا عزاداریم
به سر شور و هوای قتلگاه کربلا داریم
 
نبی بوسید حلقومش که دارد بوسه این حنجر
ولی زینب زند بوسه به این حنجر پس از خنجر
نبی بوسید لب هایش که زیبا و عسل ریز است
ولی زینب ببیند خون این را روی خیزر
نبی می گفت از کرب و بلا با حیدر و زهرا
ولی زینب خودش در کربلا گردد چه بی یاور
نبی فرمود از لب تشنگی حضرت ارباب
ولی زینب علی اصغر ببیند تشنه و مضطر
نبی بر دوش خود بنشاند این نور دو عینش را
ولی زینب به زیر دست و پا بیند تن بی سر
 
یکایک تیر ها را از بدن بیرون کشید اما
نشد کس همنوای او به غیر مادرش زهرا
 
جواد حیدری
 
*********************
 
اشعار ولادت حضرت سید الشهدا(ع) – علی اکبر لطیفیان
 
برسانند اگر تربت دلداران را
در مي آرند ز هر دلهره بيماران را
همه سرمايه ي يك اهل كرامت كرم است
احتياجي به دِرَم نيست ، كرم داران را
يوسف آن است كه از تخت تنزل نكند
بارها گر بفرستند خريداران را
در بهشت تو چرا حرف جهنم بزنيم
قلم عفو بگيريد گنه كاران را
سر كه گرم است پي كار تو دل هم گرم است
باز دلگرم تو كردند سر ِياران را
كورتر كن گره ام را ، نكند باز كني
وا مكن از سر خود جمع گرفتاران را
گريه تا هست حرام است نماز باران
چه خيالي است بگيرند اگر باران را
بعد از اين پيرهني با يقه ي تنگ مپوش
خون مكن اين جگر سرخ ِهواداران را
 
**
 
رب الارباب شد ، الله صفاتي كه رسيد
شد حسين ابن علي جلوه ي ذاتي كه رسيد
بود منظور همان گريه براي ارباب
اندر آن ظلمت شب آب حياتي كه رسيد
ظاهرش كرب و بلا ، باطنش عرش الرّحمان
اذن معراج شد آن برگ براتي كه رسيد
كرمت دست نينداخت مرا دست گرفت
طيب الله به كشتي نجاتي كه رسيد
بيشتر از همه تو گردن ما حق داري
به دليل همه ي اين بركاتي كه رسيد
لبم از مهريه ي فاطمه سيراب نشد
تشنه تر كرد مرا آب فراتي كه رسيد
 
**
 
بال فطرس به عنايات تو پر ميگيرد
تا غلام تو شود بال سفر ميگيرد
دل ما خرج كه شد قيمت آن بالا رفت
سنگ در كنج حرم ، قيمت زرّ ميگيرد
بهترين سود همين است كه در چشم تر است
به تو دل ميدهد و چند گُهر ميگيرد
چقدر زود در ِ خانه ي تو ريخته اند
وقت خيرات ، گدا زود خبر ميگيرد
بين فرزند و غلامت نگذاري فرقي
كرم تو همه را مدِّ نظر ميگيرد
چقدر فاطمه تشنه ست در اين ششماهه
انَاالعطشان تو انگار جگر ميگيرد
 
**
 
اَرني گفتنم از هر سخنم مي آيد
ولي از سمت تو هر بار لَني مي آيد
كاروان راه مينداز ، بمان تا برسم
دارد از راه اُويس قرني مي آيد
تا زمين هاي يمن مِهر علي را دارند
به قنوت تو عقيق يمني مي آيد
كرم ذاتي دست تو از آن جانب در
قبل هر گونه عرق ريختني مي آيد
رنگ هرآنچه ببافد به تنت سرخ بُود
به تو از فاطمه هر پيرهني مي آيد
پيرهن نيز به جسم تو افاقه نكند
به تو انگار همان بي كفني مي آيد
 
علي اكبر لطيفيان

*********************
 
اشعار میلاد حضرت امام حسین(ع) – هاشم طوسی
 
پای قلم دوباره رسیده سر قرار
ای آسمان به دفتر شعرم غزل ببار
تندیس دلربائی و ای منتهای عشق
لطفی کن و به خانه ی چشمم قدم گذار
امشب برای بوسه به جای قدوم تو
قلب فرشته ها همه بی تاب و بیقرار
در پای گاهواره ی تو فطرس ملک
دل در دلش نبود و نگاهش به انتظار
بالی شکسته دارد و چشمان ملتمس
گشته دخیل روی تو ای یار گلعذار
آنقدر بال و پر روی قنداقه ات کشید
آخر شفا گرفت ز دستانت ای نگار
 
بنگر چگونه دور تو پرواز می کند
آری خدا به خلقت تو ناز می کند
 
در پیش ماه بس که زلال و منوری
شایسته تر به گفتن الله اکبری
در برق چشمهای شما هیبت علی است
پیوستگی بین دو ابروت حیدری
خیره شده به سمت شما چشم عرشیان
وقتی به خواب ناز در آغوش مادری
باید پدر عقیقه کند هرچه زودتر
از ترس چشم زخم و نظر بس که محشری
هر چند این قبیله همه نور واحدند
اما حسین فاطمه تو چیز دیگری
گاهی تو دلبری کنی و لحظه ای حسن
خورده به پای نام شما مهر دلبری
 
مادر همیشه همدم تنهائی تو بود
سرگرم در سرودن لالائی تو بود
 
هر دم در آستانه ی عشقت گدا شدم
از معصیت رها شدم و با خدا شدم
معجون شیر مادر و اشک عزایتان
بر جان من نشست و به تو مبتلا شدم
آندم که تربت تو به کامم گذاشتند
دلداده ی تو و غم کرب و بلا شدم
با واژه های بر لب خشکیده ات سلام
با ماجرای تشنگی ات آشنا شدم
هر دفعه بر در تو زمین خورده آمدم
در زیر پرچم و علمت باز پا شدم
دیدم که بسته شد در رحمت بر روی من
وقتی بقدر یک نفس از تو جدا شدم
 
رویای بیکرانه و شیرین هر شبی
آقای ذره پرور و سالار زینبی
 
برروی برگ برگ غزل جای شبنم است
اشکت به زخمهای دلم مثل مرهم است
زهرا نگاه کرده به من نوکرت شدم
جنس دل و تراشه ی این سینه از غم است
دار و ندارتان همگی خرج من شده
گر جان دهیم پای عزاداریت کم است
اینجا چه خوب باشی و بد راه می دهند
طرز خرید کردن ارباب درهم است
هر ساله شال و بیرق و پیراهن سیاه
چشم انتظار دیدن ماه محرم است
نقش است بر کتیبه ی دل شهر محتشم
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
 
(مسلم)بگو به فاطمه دل زیر دین توست
 این کشته ی فتاده به هامون حسین توست
 
هاشم طوسی
 
*********************
 
اشعار میلاد حضرت امام حسین(ع) – محسن عرب خالقی
 
روز الست ، روز ازل ، لحظه های عشق
روزی که آفریده شد عالم برای عشق
روزی که آفرینش گیتی تمام شد
آغاز شد به دست خدا ماجرای عشق
بودیم گرچه در دل سر گشتگان ولی
کم کم شدیم بین همه آشنای عشق
چشمی میان آن همه ما را سوا نمود
دل را ربود و داد دلی مبتلای عشق
دستی به روی شانه مان خورد و ناگهان
ما را صدا نمود کسی با صدای عشق
 
روز الست لحظه ی آغاز عاشقی
ما را خدا نمود اسیر خدای عشق
 
عکس خدا نشسته بر آیینه هایمان
روز ازل حسینیه شد سینه هایمان

هستي بهانه بود كه سِرّي بيان شود
مستي بهانه بود كه ساقي عيان شود
خلقت ادامه يافت و رازي گشوده شد
تا معني وجود زمين و زمان شود
با دست غيب وق ظهورت نوشت عشق
وقتش رسيده نوبت ديوانگان شود
 قلب مدينه ميطپد از خاك پاي تو
جاروكش هميشه ي اين آستان شود
حتي بهشت با سر مژگان رسيده است
تا قبله گاهِ وسعت هفت آسمان شود
 
تو حيدري ، تو فاطمه اي ، تو پيمبري
سوگند بر خدا كه خداييش محشري
 
بی تو هزار گوشه ی دنیا صفا نداشت
اصلاً خدا بدون تو این جلوه را نداشت
گیرم هزار کعبه خدا خلق می نمود
چنگی به دل نمیزد اگر کربلا نداشت
حتی ز معجزات مسیحا خبر نبود
مشتی اگر ز خاک قدوم شما نداشت
به تو هوای خانه ی زهرا گرفته بود
اينقدر جلوه جاذبه ی مرتضا نداشت
شکر خدا که خانه تان هست روی خاک
ور نه زمین ِتیره که دارالشفا نداشت
 
مجموعه ي خصائل بي انتها شدي
يك جا تمام سلسله ي انبيا شدي
 
گیرم بهار نیست دمی جان فزا که هست
گیرم بهشت نیست غبار شما که هست
بر خشت خشت كعبه نوشتند با طلا
گيرم كه قبله نيست ولي كربلا كه هست
در ازدحام خیل گدا جا اگر کم است
تشریف آورید دو چشمان ما که هست
جایی اگر نبود خدا را صدا کنید
باب الجواد و سایه ی ایوان طلا که هست
کوتاه است سقف عالم اگر وقت پر زدن
غم نیست روی گنبد و گلدسته ها که هست
 
 
 
خوش گفته اند قطره که دریا نمی شود
هر یوسفی که یوسف زهرا نمی شود
 
تو آمدی و قیامت کبری رقم زدی
بر تارُک همیشه ی عالم علم زدی
ميخواستي كه رَشك بَرَند ديگران به من
زلف مرا گره به نسيم حرم زدي
حس می کنم میان دلم بوی سیب را
از آن زمان که در حرم دل قدم زدی
می خواستی که شعله بگیریم بی امان
آتش به جان هر غزل محتشم زدی
با شیر ، طعم روضه تان را چشیده ام
وقتی سری به چشم ترِ مادرم زدی
 
مجنون کچه های غمم دست من بگیر
دل تنگ دیدن حرمم دست من بگیر
 
تو تشنه و دریغ ز یک جرعه آب، آه
تو تشنه و تمامی صحرا سراب، آه
در زیر نیزه های شکسته نهان شدی
با زخم های تازه تر و بی حساب، آه
یک سوی صدای العطش آرام میرسید
یک سو صدای هلهله ها در شتاب، آه
یک سو صدای ضجه ي زینب بلند بود
یک سو صدای مادرت اما کباب، آه
یک سو علم به خاک و علمدار غرق خون
يک سو به روی نیزه عزیز رباب، آه
 
كم كم نگاه بر بدنت سخت ميشود
كم كم نفس زدنت سخت ميشود
 
محسن عرب خالقي

 
*********************
 
اشعار میلاد حضرت امام حسین(ع) – مسعود اصلانی
 
هوای عشق به سر دارم و دلی شیدا
و چشمهای پر از شوق رو به خدا
هوای این دل مجنون چقدر طوفانیست
چقدر شور تلاطم گرفته چون دریا
از آسمان خدا بوی سیب می آید
که برده هوش تمام اهالی دنیا
زمین شهر مدینه چو عرش اعلاء شد
ز ازدحام ملائک به شادی آنها
نگاه خیره ی بالا به سمت خانه ی عشق
میان خانه دلی پر کشیده تا بالا
ببین دلی پدرانه تپید و شیدا شد
و مادرانه کسی گرم گفتن لالا
 
از آسمان خدا نور عشق تابیده
به روی دامن مادر حسین خوابیده
 
علی دوباره در آغوش خود قمر دارد
میان خانه ی خود دلبری دگر دارد
کرامت قدم نو رسیده باعث شد
که باز فطرس پر بسته بال و پر دارد
پیمبر از لب او شهد عشق می نوشد
نمی تواند از این جام چشم بر دارد
ز ازدحام گدایان مجال حرکت نیست
شنیده اند دوباره علی پسر دارد
برای سوره ی کوثر شکوه فجر آمد
فقط خدا ز دل فاطمه خبر دارد
کنار مهد حسین آمده حسن امشب
شبی که نخل امید دلش ثمر دارد
 
ز بوی سیب ، زمین ِخدا معطر شد
به آب،کشتی اربابمان شناور شد
 
پریده ایم به شوقی که آسمان باشی
و قطره ما و تو دریای بی کران باشی
مگر نگفته پیمبر حسین و مِنّی ، پس
تو باید اشهد ربانی اذان باشی
بعید نیست که اصلا حسین باشی و بعد
خدایگان دل بیقرارمان باشی
تو آفریده شدی این و آن گرفتارت
تو آفریده شدی عشق این و آن باشی
قسم به کعبه ی شش گوشه ای که تو داری
مدار شش جهتِ هفت آسمان باشی
تو سیدالشهدایی امام عاشورا
بعید نیست خداگونه جاودان باشی
 
امام کرب و بلایی و مثل مهتابی
خوشا به حال دل من که نعم الاربابی
 
تويي كه جا به دلِ بي قرار ما داري
هزار عاشق و مجنون و مبتلا داري
تمام عرش خدا زير پاي تو چون كه
 به روي دوش پيمبر هميشه جا داري
و بايد اين همه مجنون كنار تو باشد
چرا كه حضرت عشقي و كربلا داري
تو خلق ميكني و جان تازه ميبخشي
تو اختيار خدا گونه از خدا داري
فقط به عشق نگاه تو ميزنم نفسي
تو اختيار نفسهاي سينه را داري
زلا اشك دمت آب زندگاني شد
تويي كه كشته ي اشكي و چشمه ها داري

قسم به عشق ز عشق تو دل خدايي شد
به يك اشاره ي چشم تو كربلايي شد
 
مسعود اصلاني

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.