باز انگار جهان حادثه در سر دارد
شهر یثرب سبدی یاس معطر دارد
جبرئیل است که تکبیر مکرر دارد
کودکی آمده که هیبت حیدر دارد
 
چه جمالی چه کمالی چه قد وبالایی
ماه مجنون و تو لیلا تر از لیلایی
 
وصف اوصاف تو از عقل فراتر باشد
چون که مدح تو فقط کار برادر باشد
عاشق آن است که آیینه دلبر باشد
یعنی عباس خودش یک تنه حیدر باشد
 
تیر ما گر بخورد کنج هدف خوب تر است
کربلایی شدن از راه نجف خوب تر است
 
آمدی با دل دریا که تو دریا باشی
آمدی نور دل حضرت مولا باشی
میر و سردار و پناه دل آقا باشی
تا که بر تشنه لبان حضرت سقا باشی
 
یاد دادی به همه شیوه ی جانبازی را
از تو آموخته ام غیرت و سربازی را
 
راهی علقمه سقا شده ماشاالله
دشت در دشت چه غوغا شده ماشاالله
جنگ خیبر شده٬مولا شده٬ماشاالله
بیش از پیش چه زیبا شده ماشاالله
 
تیغ می راند و تکبیر اباعبدالله
ذکر لاحول ولا قوة الا بالله
 
مهدی چراغ زاده
 
************************
 
اشعار ولادت حضرت ابالفضل العباس(ع)

حرف اول به نام حضرت عشق
حرف آخر تمام وحدت عشق
قطره ای اشک روی خاک چکید
جان گرفتیم از آب رحمت عشق
قسمت جمع ما پریشانی است
قصه آینه است حیرت عشق
نازها را به جان خریدیم و
باز شد راه ناز و نعمت عشق
مرد ها را یکی یکی دیدی
غیر عباس کیست غیرت عشق
ای ید الله فوق ایدیهم
آمده دسته ها به هیأت عشق
 
پرچم تو نماد دست علی است
دست تو امتداد دست علی است
 
آمدی شب شب تماشا شد
دست تو بوسه گاه بابا شد
علتش را که مادرت پرسید
پدرت روضه خواند غوغا شد
زن و شوهر به گریه افتادند
راز این ازدواج افشا شد
آمدی رزق اشک آوردی
لقبت خوب شد که سقا شد
سند آبها به نام تو خورد
مهر زهرا نصیب دریا شد
همه بر چهره تو بوسه زدند
صورتت آیه آیه زیبا شد
ناگهان در طواف کعبه نور
نور قنداقه ات هویدا شد
 
گفت مادر به تو غلامِ حسین
بر تو و مادرت سلامِ حسین
 
نفس گرمت آفریننده است
خانه ات مثل عرش تابنده است
ما کجا لطف بی کرانه کجا
هر که حاجت گرفته شرمنده است
عاشقت برگ سبز را برده
جز طرفدار عشق بازنده است
کاشف الکرب گریه امشب
صبح محشر نتیجه اش خنده است
علمت تا همیشه پابرجاست
کشته مکتب شما زنده است
 
تا که دیدند جایگاه تو را
غبطه خوردند بر شما شهدا
 
ماه نه هم ردیف خورشیدی
از تبار امام توحیدی
قمر هاشمی ادب کردی
پیش خورشید کم درخشیدی
شیر ام البنین تویی عباس
کودکی شیر عشق نوشیدی
پر کشیدی به آسمان رفتی
به خدا هر طرف خدا دیدی
دوش بر دوش فاتح خیبر  
در دل نهروان خروشیدی
در کنار حسن سکوت شدی
در رکاب حسین جنگیدی
پهلوان غروب تاسوعا
دم خیمه چه شد که لرزیدی
 
شد به پا در خیام هنگامه
تا به دستت رسید امان نامه

تو به اهل زمین امان دادی
فرصتی هم به آسمان دادی
از زمین و زمان بلا آمد
چقدر سخت امتحان دادی
با رجزخوانیت به لحن علی
پشت یک دشت را تکان دادی
چشم زخمی تو را نشانه گرفت
چون به آنها خودی نشان دادی
مثل دست تو از قلم افتاد
وعده ای که به کودکان دادی
چه کسی گفت آبرویت رفت
لب عطشان به آب جان دادی
 
از سرت تا کلاهخود افتاد  
روی پیشانی ات عمود افتاد
 
 
*********************
 
اشعار ولادت حضرت ابالفضل العباس(ع) – محمود ژولیده
 
وقتی خدا قدم به دل و جان ما گذاشت
عباس را به جان و دل شیعه جا گذاشت
عطر ادب ز خیمه ی عشاق شد بلند
وقتی حسین پرچم عباس را گذاشت
ای همت بلند تو خلوت گه امان
بیچاره آن که حقّ تو را زیر پا گذاشت
نور تو را مقام تو را عصمت تو را
جز در وجود پاک تو خالق کجا گذاشت؟
فانی فی الحسین شدن از مرام توست
در مکتبی که دست تو آن را بنا گذاشت
سلطان عشق گفت: فدای تو جان من
بعد از خودش امام تو سنت به جا گذاشت
با انتقال رتبه باب الحوائجی
ارباب ما نهایت منّت به ما گذاشت
انگار علاقه به تو ارث فاطمی است
در دل عزیز فاطمه عشق تو را گذاشت
تقوا و زهد علم و عمل غیرت و وقار
این ها مظاهری است که در تو خدا گذاشت
 
روزی که از وجاهت تو پرده بر کشند
پیغمبران ز وجه خدا جرعه سر کشند
 
آن که تو را ز زمره ی جانانه ها نوشت
نام تو را به سر در میخانه ها نوشت
ساقی شدی که ساغر ایمان دهی به ما
قدر تو را قدیر به پیمانه ها نوشت
قصه نویس مبتکر قصه های عشق
قدّ تو را رشید چو افسانه ها نوشت
ای سایه ات پناه امام زمان ،خدا
کهف تو را امن ترین خانه ها نوشت
خشم خدا به ابروی پیوسته ات سزاست
چشم تو را مراقب بیگانه ها نوشت
جانت فدای طاعت و جسمت فنای یار
وصف تو را شبیه به پروانه ها نوشت
گل بوسه ها به دست تو دارد پیام ها
دست تو را محافظ گلخانه ها نوشت
رزمت عجیب شبیه به جنگیدن علی است
شمشیر تو خطوط سر شانه ها نوشت
حیدر، حسن، حسین اساتید جنگی ات
درس تو را ز مکتب شاهانه ها نوشت
وقتی سخن ز ساقی و ساغر شود رواست
نام تو را به سر در خُمخانه ها نوشت
 
عشقت جلال ماست، تبارکتَ یا هلال
رویت جمال هوست، تعالیتَ یا جلال

از بس نوشته اند جمالت منوّر است
رویت سزای گفتن الله اکبر است
ای حمزه ی رسول گرامی کربلا
محو تو سید الشّهدای پیمبر است
ای نافذ البصیره کجا سیر می کنی
چشمت شبیه هیبت چشمان حیدر است
از آن زمان که تو پسر فاطمه شدی
دستت شفیع امّت زهرای اطهر است
سرو قدت اگر چه به ام البنین بَرد
کی هیبتت به هیبت زینب برابر است
آنان که نام ماه بنی هاشمت دهند
رخسارشان منوّر صد ماه و اختر است
فضل و کمال را به تو تفویض کرده اند
آنان که فضلشان همه از فضل داور است
روز جزا به مرتبه ات غبطه می خورند
آنان که از شهادت شان فیض محشر است
 
دل را شراب صحبت تو مست می کند
ما را خمار بوسه بر آن دست می کند
 
روز ازل که روز علم داری تو بود
آب حیات تشنه لبِ یاری تو بود
روزی که جام عشق عطش ناک مرد بود
آن روز روز سید و سالاری تو بود
کافی نبود سر بکشد جام عشق را
تنها کسی که شاهد می خواری تو بو
روزی که هیچ صحبت دلداگی نبود
صحن الست صحنه ی دلداری تو بود
دل دادی و شد آتش دلبر به کام تو
لب تشنگی متاع خریداری تو بود
چشم و سر و دو دست تو دادُ الست داد
شرم شریعه از عرق جاری تو بود
وقتی تنت نشست ز مستی میان نور
عرشی عظیم گرم عزاداری تو بود
بر خلق نوری تو خدا افتخار کرد
فخر خدا برای گرفتاری تو بود
آن روز هم در عالم ذر مثل کربلا
زهرا کنار علقمه در یاری تو بود
 
آن ساقی آفرین که تو را آفریده است
مشک تو را و اشک تو یک جا خریده است
 
محمود ژولیده
 
*********************
 
اشعار ولادت حضرت ابالفضل العباس(ع) – صابر خراسانی
 
باد از جانب صحرا خبری آورده
آسمان قید نزولش خدمه باران است
ابرهامان همه در معرض  اشک شوق اند
و زمین چشم به راه قدم باران است
**
بر روی خاک پر و بال ملائک پهن است
از مسیر گذر اُمِّ بنین آمده اند
همه دور سر این ماه پسر می گردند
دست بوس پسر اُمِّ بنین آمده اند
**
در توان چه کسی هست که با آمدنش
خلق را وجه ی او سر به سجود آورده
فاطمه بـنت اسد اُمِّ اسد گردیده
کودکی های علی را به وجود آورده
**
خانه با آمدنش رونق بسیار گرفت
باغ را عطر گل یاس بهاری کرده
سالها  منتظر آمدنش زینب بود
روی او فاطمه سرمایه گذاری کرده
**
نه فقط شیعه به او باب حوائج گوید
از دخیل نگهش گـَبر  مسلمان  گردد
دست او پنجره فولاد همه ادیان است
او اشاره کند ایران همه سلمان گردد
 
صابر خراساني
 
**********************
 
اشعار ولادت حضرت ابالفضل العباس(ع) – مهدی نظری
 
بهانه شد که دوباره گدای تو بشویم
خداکند که همیشه برای تو بشویم
تمام هستی خود را دهیم جادارد
که زائر حرم با صفای تو بشویم
چه می شود که به ما هم دهند،پر که فقط
کبوتر روی گلدسته های تو بشویم
خداکند که به ما هم اجازه ای بدهند
که مثل ماه و ستاره فدای تو بشویم
بیا به خاطر زینب نگاه کن ما را
که صید هر شبه چشمهای تو بشویم
 
توصاحب علم کربلای اربابی
عموی تشنه لب بچه های اربابی
 
امام ما سپری مثل تو نخواهدداشت
شب غمش سحری مثل تو نخواهدداشت
حسین مثل پیمبرتو هم مثال علی
و شهرعشق دری مثل تو نخواهدداشت
اگرکه سینه دریا پر از صدف باشد
بدون شک گهری مثل تو نخواهدداشت
شجاعت علوی را تو ارث بردی چون
که مرتضی پسری مثل تو نخواهدداشت
رسیدی و شب ما مثل روز روشن شد
چون آسمان قمری مثل تو نخواهدداشت
دو دست دادی و جایش خدابه تو پرداد
نه،جبرئیل پری مثل تو نخواهدداشت
 
تو عشق زینبی و تا همیشه ماه حسین
نوشته اند تو را حیدر سپاه حسین
 
فرات مشک تهی و تویی که دریایی
تو ماه ام بنینی ز نسل زهرایی
جمال هاشمیان در مدینه معروف است
میان هاشمیان واقعا تو زیبایی
همین که پیش علی راه می روی آقا
چقدر هیبت تو می شود تماشایی
علی ست ساقی کوثر،توساقی عشقی
رقیه عشق حسین و به عشق سقایی
همه رعیت عشقیم و پادشاه تویی
خوشا به حال تو آقا چقدر آقایی
اگرچه مهر امامت نخورده درلوحت
ولی به کل خلائق امیرومولایی
 
ببندگردن من را به پای زنجیرت
بیا بزن سر من را حلال شمشیرت
 
علی که دید تو را یاد خیبرش افتاد
بیادنغمه الله اکبرش افتاد
میان چشم تو مولا چه صحنه ها که ندید
نگاه او به رخ سیب نوبرش افتاد
کسی که تیغ کشید و به جنگ تو آمد
سرش بریده شد و دربرابرش افتاد
تو نعره می زدی و لشگری به هم می ریخت
رجز که خواندی حسین یاد مادرش افتاد
اگرچه تیغ نبردی ولی همه دیدند
به تیغ ابروی تو دشمنت سرش افتاد

کسی ندیده چنین تیغ تیز برانی
تو باصدای علی می کنی رجز خوانی
 
همینکه پرچمت افتادخیمه غوغاشد
نبودی و سر یک گوشواره دعواشد
تو رفتی و همه گفتند وای بر زینب
همینکه پای عدو سمت خیمه ها واشد
چهارهزار نفر تیر می زدند ای وای
چقدر تیر سه پر نذر جسم سقاشد
اگرچه پرچمت افتاد بر زمین اما
همینکه فاطمه را دید پرچمت پاشد
پس از شهادت اکبر نه بعد قاسم نه
پس از تو بود که دیدند حسین تنهاشد
غم علی جگرش را به درد آورده
تورا که دید چنین سرو قامتش تاشد
 
نبودی و دل زینب شکسته تر شده بود
پس از تو ام بنبن بود بی پسرشده بود
 
مهدی نظری
 
**********************
 
اشعار ولادت حضرت ابالفضل العباس(ع) – امیر حسین وطن دوست
 
می آید از بهشت خبرها یكی یكی
امشب گشوده شد همه درها یكی یكی
وقتی علی دوباره قدم می زند به خاك
مبهوت می شوند نظرها یكی یكی
بالا بلندی آمده و پیش قامتش
خم می شوند كوه و كمرها یكی یكی
تنها خلیل نیست كه یعقوب هم رسید
قربانیش كنند پسرها یكی یكی
یك قوم از جمالش و یك قوم از جلال
دل نَه كه می درند جگرها یكی یكی
خورشیدی از قبیله ی هاشم دمیده تا
حیران كُنَد نگاه قمرها یكی یكی
 
نامش حماسه را به غزل بند می زند
اُمّ البنین به فاطمه لبخند می زند
 
ای جامع جمیع نشانیِّ مرتضی
عباس نَه تمام جوانیِّ مرتضی
گیسوی توست رشته ی جان امیر عشق
ابروی توست طاق كمانیِّ مرتضی
وقت ركوع میرسد از دستهای تو
بر دست ما عقیق یمانیِّ مرتضی
با تو گدا میان مدینه نیافتم
ای سفره دار سفره ی خوانیِّ مرتضی
وقت نبرد بازوی تو ارث برده است
حال و هوای ضربه ی آنیِّ مرتضی
 
زینب به روی خاك محال است پا نهد
جز با ركاب حضرت ثانیِّ كربلا
 
توحید، رستگاریِ از تو شنفتن است
آموزش نبرد فقط از تو گفتن است
باید برای فرش تو شهپر بیاورند
باید برای عرض ادب سر بیاورند
باید برای وصف تو از بین واژه ها
هنگام رزم واژه ی حیدر بیاورند
خاك زمین تحمل جولان تو نداشت
باید هزار عرصه ی محشر بیاورند
باید فقط به خاطر تفریح تیغ تو
هر قدر می شود صف لشگر بیاورند
قدری رجز بخوان كه همان اول نبرد
جنگاوران به پای تو خنجر بیاورند
باید میان خیل سیاهی لشگرت
صدها سپاه مالك اشتر بیاورند
 
شب را اشاره ی تو به زنجیر می كشد
حتی خدا برای تو تكبیر می كشد
 
ما را دلی ست بس كه خراباتی شماست
از آب و خاك صحن سماواتیِ شماست
این اشك چشم را به امیری نمی دهم
این قطره قطره ها همه سوغاتی شماست
مردم مرا به چشم غلامیت دیده اند
این ها هم از عنایت ساداتی شماست
شاید شبی به كوچه ی ما هم گذر كنی
با سر رسیده ایم كه خیراتی شماست
 
دست مرا به پای غمت بسته علقمه
دستم بگیر حضرت بی دستِ علقمه
 
امیر حسین وطن دوست
 
**********************
 
اشعار ولادت حضرت ابالفضل العباس(ع) – یوسف رحیمی
 
ای چشمه محبت عالم وجود تو
باران كرامتی است به امواج جود تو
دنیا بهشتی است ز شرح معطرت
هر جا كه بو كنیم رسد بوی عود تو
دریا نمایشی است ز اوج فضائلت
پیچیده موج موج در عالم سرود تو
سقا اگر نیامده بودی صفا نبود
دریا نداشت جلوه‌گری‌ با نبود تو
پیشانی سپیدۀ تو پینه بسته بود
از بس زیاد بوده شكوه سجود تو
 
با هر قنوت جلوه به هر آسمان دهی
تو عبد صالحی كه خدا را نشان دهی
 
هر كس كه دید روی تو را چشم بر نداشت
این خانواده مثل تو دیگر قمر نداشت
تا عرش سر كشیده‌ای ای قُلۀ ادب
گر چه زمین ز اوج شكوهت خبر نداشت
بر شانۀ تو پرچم باب الحوائجی است
هرگز كسی ز روی تو این نام بر نداشت
تكرار جنگ‌های تو صفین دیگری است
این جنگ‌ها به جز تو دلیر دگر نداشت
تنها‌ترین كبوتر عرش خدا حسین
غیر از علیّ اكبر و تو بال و پر نداشت
 
پرتاب نیزۀ تو نظیری نداشته
این علقمه به جز تو امیری نداشته
 
دست خدا تو را به بلندا كشیده است
رعناترین صنوبر باغ آفریده است
یك قطره بود و جلوۀ دریا شدن گرفت
آبی كه از دهانۀ مشكت چكیده است
بیهوده نیست گریۀ صبح طلوع تو
گر آفتاب غنچه ز دست تو چیده است
خیره شده به سمت تو چشمان آسمان
حتماً شبیه روی تو ماهی ندیده است
مولا ببین تو شوق طواف فرات را
دیگر چه عاشقانه به كعبه رسیده است
 
هر روز و شب به گرد مزارت طواف اوست
پائین پای مرقد تو اعتكاف اوست
 
دریا نشسته زیر قدم‌های مشك آب
با موج، بوسه‌ها زده بر پای مشك آب
زخمت كه خنده می‌زند او گریه می‌كند
خونابه می‌چكد ز سراپای مشك آب
بر شانه‌های خسته‌ات اكنون نشسته است
چندین نگاه غرق عطش جای مشك آب
از چشم‌های پارۀ مشكت امید ریخت
تا تیر گشت محو تماشای مشك آب
لب تشنه روی خاك اگر مانده غم مخور
بانوی آب ها شده سقای مشك آب
 
ای كاش دست های شما بر زمین نبود
آقا چقدر خوب شد ام‌البنین نبود
 
گویا كه چشم علقمه در خواب مانده بود
سقای دشت تب زده بی آب مانده بود
دریا كه از نوازش دست تو آب خورد
در اوج تشنگیِ تو سیراب مانده بود
گهواره‌ای ز دست عطش تاب می‌گرفت
چشم انتظار آب چه بی تاب مانده بود
باران تیر بود تو را دوره کرده بود
دریا میان حلقۀ مرداب مانده بود
آن جا که می گریست کنار تو آفتاب
زخمی عمیق بر سر مهتاب مانده بود
 
با یاد قبر کوچکت ای آیۀ‌ رشید
آهی بلند بر لب هر سرو قد کشید
 
یوسف رحیمی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.