اشعار ولادت امام سجاد(ع) – رحمان نوازنی
 
سلام عطر خوش دلپذیر سجاده
سلام دلبر سجده ، امیر سجاده
 
سلام سفره پر نعمت دعا خوانی
سلام سفره مهمان پذیر سجاده
 
سلام تازه شعر و شعور و احساسم
سلام تازه مریدی به پیر سجاده
 
چقدر دست مرام من از تو خالی شد
شبی که دور شدم از مسیر سجاده
 
پیاده می شوم اینجا کنار اشکم تا
بیفتم از سر خجلت به زیر سجاده
 
و یطعمون علی حبه شما هستید
منم یتیم و فقیر و اسیر سجاده
 
منم فقیر شما یک عطا به من بدهید
مرا اسیر کنید و خدا به من بدهید
 
شبي كه مثل هميشه خدا تو را می دید
و داشت عرش نمازت ستاره می بارید
 
چقدر حجم حضورت وسیع و ناپیدا
که لحظه لحظه در آن جز خدا نمی گنجید
 
همان شب از نفس سجده های پرنورت
که داشت قامت ابلیس روح می لرزید
 
به شکل افعی خشمی در آمد و آمد
به گرد پای حضور تو داشت می چرخید
 
و نیش هم زد و تا از حضور درآیی
ولی چگونه شود نور منفک از خورشید
 
تو هم علی خدایی و محو محو خدا
که تیر و نیش ندارد به عشق تو تردید
 
و ناگهان پس از آن اتفاق رویایی
عبای سبز خودش را خدا به تو بخشید
 
چنان به رحمت خود موج زد به خاطر تو
که بر سواحل پیشانیت صدف پاشید
 
 و بعد روی صدفها به رنگ آب نوشت
از این به بعد شما زین العابدین هستید
 
از این به بعد نه ، از قبل عالم ذر بود
که سجده های تو در ساق عرش محشر بود
 
بهشت قطعه ای از تربت زمینت بود
و عرش آینه ای از دل یقینت بود
 
فرات کوفی ، ابوحمزه ثمالی ها
زیاد از این صلحا توی آستینت بود
 
صدای آیه ترتیل تو که می آمد
خدا هم عاشق اصوات دلنشین ات بود
 
هزار رکعت هر شب نماز می خواندی
نماز یکسره مهمان شب نشینت بود
 
  انبیاء به پیشانی تو بوسه زدند
چرا که نقش علی نقش بر جبینت بود
 
هزار دسته ملک در صف عبادت تو
گدای روز و شب زین العابدینت بود
 
همیشه خاطره عمه در دلت می سوخت
و عکس قافله در چشم نازنینت بود
 
در آن غروب که عمه اسیر اعدا شد
دل تو خون شد و سجاده تو دریا شد
 
چقدر آیه بریزد خدا به نام شما
چقدر معرفت آرد همین سلام شما
 
مرورتان بخدا از همیشه تازه تر است
برای هر که بخواند به احترام شما
 
کنار جاده دنیا پیاده گردیدم
فقط برای عبودیت مقام شما
 
به احترام شما از خدا طلب کردم
مرا برد به بهشت پر از کلام شما  
 
کنار مادرتان هم غذا نمی خوردید
چقدر درس ادب دارد این مرام شما
 
اگر کرامت عالم به دستهای شماست
منم گدای شما و منم غلام شما
 
منم گدای شما و گدای مادرتان
منم فدای شما و فدای مادرتان
 
رسیده اید از آن سوی باور ایمان
به روی دوش گرفتید سوره انسان
 
منم که سوره افتاده از نگاه توام
منم که دور شدم از نگاه الرحمان
 
چه می شود که نگاهی به ما کنید آقا
که اسم ما بخورد بر کتیبه باران
 
که یک نفس بزنی تا دلم بهشت شود
که یک نفس بزنی تا دلم بگیرد جان
 
 صحیفه های دعا را به من بیاموزان
که از دل کلماتت در آورم قرآن
 
خداکه اسم تو را یاد دادبر آدم
منم صدات زدم ، صدا زدم با آن –
 
دو اسم ناز و قشنگت یکی به نام علی
یکی به نام حسین ، یا بن سید العطشان
 
علی ترین پسر کربلا نگاهم کن
مرا ستاره ستاره اسیر ماهم کن
 
در آن غروب که مقتل پر از کبوتر بود
پر از تهاجم تیر و سنان و خنجر بود
 
در آن غروب که چادر زخیمه ها افتاد
و دشت پر شده از ناله های معجر بود
 
در آن غروب که عمه کبود و نیلی شد
و دست و بازویش از تازیانه پرپر شد  
 
در آن غروب که مشکی به آسمان می رفت
و روی نیزه در آن سو نگاه اصغر بود
 
در آن غروب که عمه تو را تسلی داد
و آتش دل او از تو نیز بدتر بود
 
در آن غروب که هر نیزه ای به سویی رفت
و روی نیزه که دعوا برای یک سر بود
 
در آن غروب تو در کربلا شهید شدی
کنار عمه به شام بلا شهید شدی
 
رحمان نوازنی
 
********************
 
اشعار ولادت امام زین العابدین(ع) – علی اکبر لطیفیان
 

 
از سکوتم صدا درست کنید
ذکر یا ربنا درست کنید
 
ببرید و بیاورید مرا
بلکه از من گدا درست کنید
 
در دلم گر بناست خانه کنید
اول این خانه را درست کنید
 
میشود سنگ دستتان بدهم
میشود که طلا درست کنید
 
هرچه میل شماست تسلیمیم
یا خرابم و یا درست کنید
 
فقر ما را کسی درست نکرد
ای کریمان شما درست کنید
 
شد اگر شکر ، اگر نشد یک وقت
می نشینم تا درست کنید
 
بعد از آن که مدینه ام بردید
سفر کربلا درست کنید
 
از لب ما دعا نمی افتد
کربلا ،کربلا نمی افتد
 
این قبیله هم شبیه هم اند
این کرم زاده ها چه با کرم اند
 
چه نیازی است تا بزرگ شوند
در همان کودکی مسیح دم اند
 
زنده ام میکنند مثل مسیح
بر تن مرده ام اگر بدمند
 
همه آماده ی بلا هستند
جاده های عروج پیچ و خم اند
 
عاشقان بیشتر پی نامند
عاشقانی که عاشقند کم اند
 
عاشقان در نگاه آل علی
گر اسیرند باز محترم اند
 
دختران قبیله های عرب
خادم شهربانوی عجم اند
 
عجمی کرده اند جانان را
آبرو داده اند ایران را
 
ای مناجات تا خدا رفته
عرش را تا به انتها رفته
 
کیسه کیسه به شانه نان برده
خانه خانه سوی گدا رفته
 
بی تو معراج هم کسی برود
بی وضو محضر خدا رفته
 
بسکه در حال سجده افتاده
رنگ پیشانی شما رفته
 
برکت می رسد غلامت اگر….
سر سجاده ی دعا رفته
 
محمل ما به گِل فرو رفته
محمل ما شکسته وا رفته
 
چاره ای کن برای ما ور نه
رمضان ، آبروی ما رفته
 
آبرو دار پنجم شعبان
دارد از راه  میرسد رمضان
 
ای مناجاتی سرای حسین
ذکر آمین ربنای حسین
 
ای تمام صحیفه ات شرح
آخرین ناله و دعای حسین
 
مقتل تو صحیفه ات باشد
داده ای شرح کربلای حسین
 
کاش مثل تو روضه خوان بشویم
تا اقامه کنیم عزای حسین
 
به زبان دعا بیان کردی
چه کشیدند بچه های حسین
 
آه تیر سه شعبه و حلق
طفل معصوم بی خطای حسین
 
الامان از حکایت زینب
وای از روز ماجرای حسین
 
چقدر کریه میکنی یعقوب
مژه ات ریخته برای حسین
 
بعد از آن که بدن مرتب شد
سر بنه روی بوریای حسین
 
روی قبرش نوشتی یا مظلوم
لک روحی فدا ابا المهموم
 
علی اکبر لطیفیان

 
***********************
 
اشعار ولادت امام سجاد(ع) – علی اکبر لطیفیان
 
در تشنگی سراب به دردی نمیخورد
تنها خیال آب به دردی نمیخورد
 
حرفی بزن که اشک مرا در بیاوری
این جام بی شراب به دردی نمیخورد
 
باید به زیر نور بزرگان جلوس کرد
در سایه آفتاب به دردی نمیخورد
 
از این به بعد معطل این دل نمیشوم
این خانه ی خراب به دردی نمیخورد
 
از منظر نگاه شما جلوه دیدنی است
عکس بدون قاب به دردی نمیخورد
 
جان مرا بگیر ولی گریه را نگیر
چشمه بدون آب به دردی نمیخورد
 
چشمی بده که قلب مرا زیر و رو کند
گریه مرا کنار تو با آبرو کند
 
 **
 
ما را به جز هوای شما پر نمیدهند
ما را به جز برای شما سر نمیدهند
 
بال وبال مانع اوج است پس اگر
بالم نمیدهند چه بهتر نمیدهند
 
گاهی کنار دلبریت جبر لازم است
دل را به اختیار به دلبر نمی دهند
 
جبریل هم به قبه ی تو ره نیافته
معراج را به غیر پیمبر نمیدهند
 
آنجا که میل یار اسیری دلبرست
در بند میروند ولی سر نمیدهند
 
ایرانیان به هیچ بزرگ قبیله ای
 جز خاندان فاطمه دختر نمیدهند
 
تا زنده ایم ترک ولایت نمیکنیم
با غیر آل فاطمه وصلت نمیکنیم
 
هر دیده ای به دیده ی گریان نمیرسد
فصل خزان به فصل بهاران نمیرسد
 
در بین گریه حاصل ما رشد میکند
باران بدون سیل به پایان نمیرسد
 
یکجا اگر تمامی خلقت گدا شود
نقصی به آستان کریمان نمیرسد
 
روزی ما کم است که مصحف نخوانده ایم
عیب از کریم نیست که مهمان نمیرسد
 
بفرست سمت دشت غلام سیاه را
یک چند وقتی است که باران نمیرسد
 
کیسه بدوشی تو اگر کار هر شب است
این پینه های شانه به درمان نمیرسد
 
ما مستمند کیسه ی خیراتی تو ایم
ذاتا فقیر آن کرم ذاتی تو ایم
 
آقای من حریم تو از عرش بر تر است
با اینکه خاکی است بهشت معطر است
 
عادت نموده ایم به این گنبدی که نیست
حیف از حریم تو که بدون کبوتر است
 
فرصت غنیمت است ابو حمزه ای بخوان
امشب برای پاکی این قوم بهتر است
 
با تربت حسین به تسبیح می رسیم
این تربت حسین عجب بنده پر ور است
 
اول فدایی قدمت مادر تو بود
پس مادرت به تو ز همه با وفا تر است
 
تو یادگار فاطمه بودی برای او
حالا که شد فدای تو عالم فدای او
 
یعقوب کربلا چه قدر گریه میکنی
از صبح زود تا به سحر گریه میکنی
 
یعقوب را که غصه ی یوسف شکسته کرد
داری برای چند نفر گریه میکنی
 
وقتی که چشمهات می افتد به معجری
حق داری ای عزیز اگر گریه میکنی
 
این طفل را به جان خودت اب داده اند
دیگر چرا میان گذر گریه میکنی
 
از صبح تا غروب فقط نیزه میزدند
داری به قتل صبر پدر گریه میکنی
 
چشمت چرا ضعیف شده بی رمق شده
یعقوب کربلا چقدر گریه میکنی
 
بادیدن اسیر کجا میرود دلت
بادیدن فقیر کجا میرود دلت
 
علی اکبر لطیفیان
 
********************
 
اشعار میلاد حضرت امام سجاد(ع) – حسن کردی
 
بیایید عشق را عبادت كنیم
به سجاده عرض ارادت كنیم
 
در این خشك سال صداقت شبی
دو ركعت محبت تلاوت كنیم
 
«تمام عبادات ما عادت است
به بی عادتی كاش عادت كنیم»
 
بیایید نوبت بگیریم و بعد
صف عاشقی را رعایت كنیم
 
همین كه در این صف نشستیم پس
بیایید شكر ولایت كنیم
 
شب سوم عاشقی های ماست
دوباره كمی عشق نیت كنیم
 
مجال عبادت به عالم رسید
بهار مناجاتیان هم رسید
 
به چشم زمین تا كه مهمان شدی
به عمر پدر راحت جان شدی
 
تو از مادری آریایی نژاد
و از ما و فرزند ایران شدی
 
عجم با تو شانی دگر یافت چون
تو فامیل با شهر سلمان شدی
 
پر از لحظه های ركوع و سجود
و تندیس خاكی ایمان شدی
 
تو هستی؛ قناعت چه معنا دهد
مگر نه كه لبریز احسان شدی
 
كریمانه ما را بخر حضرتا
تو كه آبروی كریمان شدی
 
نوشتم كه مهتاب من آمده
علی ابن ارباب من آمده
 
حسن کردی

 
**********************
 
اشعار ولادت حضرت امام سجاد زین العابدین(ع) – مسعود اصلانی
 
در رحمت ز عرش تا وا شد
پر پروازمان محیا شد
 
رخ یوسف نشانمان دادند
دل مجنونمان زلیخا شد
 
صفحات صحیفه ی نوری
ورقی خورد و عشق معنا شد
 
نفسی زد کسی و بعد از آن
تن دنیای مرده احیا شد
 
رخ خود را نشان عالم داد
همه ی اعتبار دنیا شد
 
قلمم استعاره کم آورد
رخ زیباش تا هویدا شد
 
به زمین ماه مشرقین آمد
علی دوم حسین آمد
 
شب اربابمان سحر دارد
به روی دامنش قمر دارد
 
همه از شوق نو رسیده ی او
به لبش خنده ای اگر دارد
 
شب رویاست نخل امید
پدر و مادری ثمر دارد
 
دل بابا عجیب پر شور است
و خدا از دلش خبر دارد
 
به نگاهش عموی بی تابش
نتوانست چشم بردارد
 
سر بوسیدن لبان پسر
پدرش میل بیشتر دارد
 
و به کوری چشم بد نظران
پدری باز هم پسر دارد
 
به دعایش دخیل بسته شده
پری از جبرئیل بسته شده
 
مسعود اصلانی
 
***********************
 
اشعار میلاد حضرت امام سجاد(ع) – هاشم طوسی
 
ای مظهر نجابت و اخلاص و سادگی
ای اسوه ی یگانگی و ایستادگی
 
عرش خدا ندیده به پای تواضعت
اینگونه ساده با نصب شاهزادگی
 
گر چه نماز در دل شبهای عاشقی
یک رسم بوده بین شما خانوادگی
 
اما حدیث سجده ی طولانی شما
وجه تمایز تو در این اوفتادگی
 
همواره همنشین تبار رعیتی
در منتهای عزت و ارباب زادگی
 
در پیش چشمهای تو ای همدم سحر
من ماندم و خجالت این بی ارادگی
 
ای دست پر کرامت حق بین آستین
ادرکنی یا امام هدی زین العابدین
 
ریشه دوانده در نگهت رسم دلبری
از درک ناقص کلماتم فراتری
 
آئینه ی تجلی ایمان و بندگی
در قامت عبادت و تقوا چه محشری
 
در معرفت به وادی عرفان نیافتم
از مکتب صحیفه ی تو راه بهتری
 
تو صخره شهامت و ایثار و غیرتی
در هیبت و اراده علی مصوری
 
لرزیده پایه های شب از خطبه خوانی ات
گفتند آمده اسدالله دیگری؟
 
وقتی دعا به دشمن خود یاد می دهی
معلوم می شود چقدر مثل مادری
 
باید برای تو به روی طاق یادها   
 قابی بیاورم پر از وان یکادها
 
خورشید محو سجده ی طولانی تو بود
در جستجوی رتبه ی ایمانی تو بود
 
این رسم سفره داری و مهمان نوازیت
جاری میان آن رگ ایرانی تو بود
 
در نیمه های شب دل بی تاب جبرئیل
در حسرت قرائت قرآنی تو بود
 
سجاده ی ستاره چهل سال شاهد
چشمان خیس و دیده ی بارانی تو بود
 
قلب ترک ترک شده ی کاسه های آب
مبهوت خشکی لب عطشانی تو بود
 
 پس کوچه های کوفه و دروازه شام
در حزن گریه ها و پریشانی تو بود
 
 هر دم که صحبت غم این مرد می شود
 سر تا به پای قافیه پر درد می شود   
 
 با ما بگو زتسویه ی بی مرامها
از چشم هرزه و نظر ازدحامها
 
دیدم محاسن تو زخونت خضاب شد
از بس که سنگ خورده ای از پشت بامها
 
گویا شبیه شهر مدینه به کوفه هم
با خنده داده اند جواب سلامها
 
تا نام فاطمه زدهان شما پرید
گویا دوباره تازه شده انتقامها
 
نا مردمان کوفه فراموششان شده
از آن سفارشات و از آن احترامها
 
با تازیانه بر تن اطفال می زدند
بس وحشیانه پیش نگاه امامها
 
(مسلم)به پای غربت مولا قیام کن   
 دیگر بس است صحبت خود را تمام کن
 
هاشم طوسی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.