شعرشهادت حضرت علی

شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ اشعارشب بیستم رمضان ـ یاسر مسافر

فرق شکسته بین بستر مانده بابا
در بین بستر یاد کوثر مانده بابا
 
در فکر رودررویی با زهراست اینک
چشم انتظار روی دلبر مانده بابا
 
بگذار باهم غصه اش را باز خوانیم
گویا که یاس اش پشت آن در مانده بابا
 
اما چرا در لحظه های آخرینش
ذکر حسین دارد وَ مضطر مانده بابا
 
مابین حرف هایش مدام از هوش می رفت
با گریه گفتم حرف دیگر مانده بابا ؟
 
گفتا که عباس و حسینم را صدا کن
کرببلا ….حرف برادر مانده بابا
 
روزی رسید که دختری فریاد میزد
روی زمین ای وای بی سر مانده بابا …
 

************

 شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ اشعارشب بیستم رمضان ـ علی زمانیان

باز امشب منادی کوفه
از امامی غریب می خواند
گوشه خانه دختری تنها
دارد اَمن یجیب می خواند
**
مثل اینکه دوباره مثل قدیم
چشم اَز خون دل تری دارد
این پرستار نازنین گویا
باز بیمار بستری دارد
**
چادر پُر غبار مادر را
سرسجاده برسرش کرده
بین سر درد امشب بابا
یاد سر درد مادرش کرده
**
آه در آه چشمه در چشمه
متعجب زبان گرفته!پدر
خار درچشم اُستخوان به گلو!
درگلوم اُستخوان گرفته پدر
**
آه بابا به چهره ات اصلاً
زخم ودرد و وَرم نمی آید
چه کنم من شکاف زخم سرت
هرچه کردم به هم نمی آید
**
باز سر درد داری وحالا
علت درد پیکرم شده ای
ماه «اَبرو شکسته» باباجان
چه قَدَر شکل مادرم شده ای
**
سرخ شد باز اَز سر این زخم
جامه تازه تنت بابا
مو به مو هم به مادرم رفته
نحوه راه رفتنت بابا
**
پاشو اَز جا کرامت کوفه
آنکه خرما به دوش می بردی
زوددر شهر کوفه می پیچد
که شما بازهم زمین خوردی
**
دیشب اَز داغ تا سحر بابا
خواب دیدم وَگریه ها کردم
اَز همان بُغچه ای که مادر داد
کَفنی باز دست وپا کردم
**
کودکانی که نانشان دادی
روزگاری بزرگ می گردند
می نویسند نامه اَمّا بعد
بی وفا مثل گرگ می گردند
**
یا زمین دار گشته و آن روز
همه افراد خیزران کارند
یاکه اهنگری شده ان جا
تیرهای سه شعبه می ارند
**
وای اَز مردمان بی احساس
دردهای بدون اندازه
وای اَز آن سوارکارانُ
نعل اسبی که می شود تازه
**
وای اَز دست های نامَحرم
آتش ودود وچادر ودامان
وای اَز کوچه یهودی ها
سنگ باران قاری قرآن..

***********

شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ اشعارشب بیستم رمضان ـ علی اکبر لطیفیان

دور شمع پیکرت،گردیده ام خاکسترت
ای به قربان تو و این رنگ زرد پیکرت
 
از نفس های بلندت میل رفتن می چکد
حق بده امشب بمیرم در کنار بسترت
 
تا نگیرد خون تازه گوشه ی تابوت را
مهلتی تا که ببندم دستمالی برسرت
 
حیف شد، از آن همه دلواپسی کودکان
کاسه های شیر¬ مانده روی دست دخترت
 
کاش می¬مردم نمی¬دیدم به خاک افتاده است
هیبت طوفانی دلدل سوار خیبرت
 
خلوت شبهای سوت و کور نخلستان شکست
با صدای وا علی و وای حیدر حیدرت
 
شهر کوفه تا نگیرد انتقام بدر را
دست خود را بر نمی دارد پدر جان از سرت
 
می روی اما برای صد هزاران سال بعد
میل احسان می نماید غیرت انگشترت

***************

شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ اشعارشب بیستم رمضان ـ محمد بختیاری

در حریمت شفا نمی‌خواهم
آتشم زن دوا نمی‌خواهم
 
لحظه‌ی استجابت روضه
از شما جز شما نمی‌خواهم
 
خاک پای تو کیمیای من است
جز همین کیمیا نمی‌خواهم
 
تا اسیر حسین تو هستم
دلی از غم رها نمی‌خواهم
 
من حسینی و حیدریم ، پس
بی نجف ، کربلا نمی‌خواهم
                                         
«مست مست و قلندر استم من
خاک نعلین قنبر استم من»
 
ابتدا ، انتها نداری تو
جز خدا آشنا نداری تو
 
آیه‌ی اعظم خداوندی
کی ، چگونه ، کجا نداری تو
 
همه‌ی سائلان تو شاهند
سائل بینوا نداری تو
 
فرش این خانه بال جبریل است
قالی نخ‌نما نداری تو
 
با سرت عرش شکسته ولی
روضه‌ی «بوریا» نداری تو
 
«شب اسیر سپیده‌ی سحرت»
عالمی مات جلوه‌ی پسرت
 
آمدم تا در این شب آخر
مثل این کاسه‌های پشت در
 
مرحمی آورم برای سرت
گرچه این را نمی‌کنم باور
 
که دوایی برای این سر نیست
که سر تو نمی‌شود بهتر
 
که امید یتیم‌ها امشب
می‌رود پیش حضرت مادر
 
که در این شهر بی‌لیاقت‌ها
نیمه شب دفن می‌شود حیدر
 
شب ، غریبی ، تلاطم دریا
شب مدینه ، نجف ، غم زهرا
 
اسم مادر رسید و غوغا شد
گره از کار بسته‌ام وا شد
 
اسم مادر دوباره معجزه کرد
نفس ‌آلوده‌ای مسیحا شد
 
باید امشب به روضه برگردم :
بی تو حیدر عجیب تنها شد
 
قدرِ شب‌های قدر ! بعد از تو
خانه قبری برای مولا شد
 
امشب آغاز بهتری دارد
شب وصل علی و زهرا شد
 
غم اگر رنگ مادری دارد
گریه هم بوی بهتری دارد

 
****************

شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ اشعارشب بیستم رمضان ـ رحمان نوازنی

بابا اتاق پر شده از بوی مادرم
وقتش رسیده پر بکشی سوی مادرم
دیگر خجل نباش تو از روی مادرم
فرقت شده شبیه به پهلوی مادرم
 
از پشت در دوباره تو را می زند صدا
تا که به دست تو بدهد محسن تو را
 
سی سال در نبودن مادر شکسته ای
پهلو به پهلویش پس آن در شکسته ای
در کوفه های درد مکرر شکسته ای
از مردم و نبودن باور شکسته ای
 
گر چه شکسته ای و دلت هم شکسته تر
این دل شکسته را هم از این کوفه ها ببر
 
یادت که هست مادر ما قد خمیده بود
یادت که هست گیسوی مادر سپیده بود
یادت که هست محسن خود را ندیده بود
یادت که هست غنچه خود را نچیده بود
 
آنروزها که قد تو آنجا خمیده شد
موی منم شبیه تو بابا سپیده شد
 
مادر رسیده عطرپیمبر بیاورد
تو تشنه ای برای تو کوثر بیاورد
مرهم برای این دل پرپر بیاورد
تا خار را زدیده تو در بیاورد
 
حرفی بزن که مونس تو مادر آمده
حالا که استخوان زگلویت در آمده
 
بابا بگو به مادرم از غصه های من
از کوفه های بعد تو و ماجرای من  
از بی حسین گشتن من از عزای من
از کوفه گردی من و از کربلای من
 
بابا بگو که زینب خود را دعا کند
بعد از حسین زود مرا هم صدا کند
 
مادر رسید و زخم سرت را نگاه کرد
گریه برای گودی یک قتلگاه کرد
پس رو به روسیاهی خیل سپاه کرد
نفرین به رقص خنجر مردی سیاه کرد
 
وشمر جالس … نفس مادرم گرفت
سر که به نیزه رفت دل معجرم گرفت

***********

شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ اشعارشب بیستم رمضان ـ  حسن لطفی

چشم های به رنگ خون ات را
بر پرستار خود کمی وا کن
دلِ من شور می زند بابا
گریه های مرا تماشا کن
**
گر چه بستم شکاف زخمت را
خونِ تازه دوباره می ریزد
گر چه بر معجرم گره زده ام
لخته خون، پاره پاره می ریزد
**
بعد لبخند قاتلت بر من
تو چرا خنده می کنی بابا
شب بی مادریِ ما را باز
این چنین زنده می کنی بابا
**
 واژه هایی که خاطرات من است
باز تکرار می کنی هر بار
کوچه ی تنگ، خنده و هیزم
میخ در، دود، آتش و دیوار
**
مُردم از روضه خوانی ات امشب
سوختم پایِ هر وصیت تو
سرِ شب از شکاف در دیدم
حال عباس را ز نیت تو   
**
دست او را گرفتی و گفتی
رو سپیدم کن ای رشید علی
پیش زهرا کن آبرو داری
آبرویم بخر، امید علی
**
جان تو، جان خواهرت زینب
ای علمدار کاروان حسین
حیدر بی مثال عاشورا
جان تو، جان دخترانِ حسین
 **
نکند کودکی شود تشنه
نکند دختری زمین بخورد
نشود با تو خیمه ای بی تاب
نکند مادری زمین بخورد
**
دست هایت اگر زمین افتاد
نام زهرا به لب ببر، جان گیر
بدنت را سپر کن و بشتاب
خم شو و مشک را به دندان گیر
**
تشنه لب مشک آب را  به لبِ
 کودک بی زبان بگیر عباس
تیر وقتی به چشم هایت خورد
مدد از زانوان بگیر عباس
**
دست وقتی که نیست با صورت
از سرِ زین به خاک می افتی
غرق در تیر، ای کمان ابرو
به زمین چاک چاک می افتی
**
مادری می رسد به بالینت
دست دارد به روی پهلویش
کاش چشمت نبیندش وقتی
جای یک دست مانده بر رویش

*************

شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ اشعارشب بیستم رمضان ـ علی اکبر لطیفیان
 
از تو سر و زمادر من سینه ای شکست
تا صبح حشر بر سر و بر سینه میزنم
جدم که نیست در بر تو مادرم که نیست
دارم برای چند نفر سینه میزنم
**
من در مدینه یاد گرفتم که هیچ وقت
زخمی که شد عمیق مداوا نمیشود
گر چند ضربه هم زده بودن باز هم
پیشانی تو بیش از این وا نمیشود
**
گفتند گفته ای که مرا کوچه میبرند
می خواهم از بیان خودت بشنوم بگو
گفتند گفته ای که تماشام میکنند
میخواهم از زبان خودت بشنوم بگو
**
بابا خودت بگو سر بازار میروم
بابا خودت بگو که گرفتار میشوم
بابا خودت بگو به سرم سنگ میزنند
بابا بگو بدون علمدار میشوم

 
*************

 شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ اشعارشب بیستم رمضان ـ داود رحیمی

دیگر علی ز بستر خود پا نمی شود
زخمِ سرِ شکسته مداوا نمی شود
 
دربی که تا کنون به کسی “نه” نگفته بود
این چند روز روی کسی وا نمی شود
 
دیگر طبیب زحمتِ بیخود نکش، برو!
دردِ علی که بهتر از اینها نمی شود
 
از بس که تب نموده و رنگش پریده است
زردیِ دستمال هویدا نمی شود
 
رخسار زرد و ریش سفید و حنای سرخ
آخر چنین خضاب که زیبا نمی شود!
 
زینب به کاسه های پر از شیر دل نبند
این چیزها برای تو بابا نمی شود!
 
حالِ تو را فقط حسنت درک می کند
دردی حریف ماتم زهرا نمی شود!
 
سی سالِ پیش جان علی را گرفته اند…
خنجر که مردِ کشتن مولا نمی شود!
 
قبری در آسمان بکنید ای فرشته ها
ماه شکسته روی زمین جا نمی شود
 
***********

شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ اشعارشب بیستم رمضان ـ جواد حیدری
 
نیست مادر تا ببیند اشکهای جاری ام
نیست تا اینکه دهد آن مهربان دلداری ام
 
می رود از حال و خواب از چشمهایم می رود
خاطرات دردناکی دارم از بیداری ام
 
روزگاری مادر و حالا پدر شد رفتنی
غم همیشه با من است و می کند غمخواری ام
 
میهمان خانه ام را کوفه از دستم گرفت
تا ابد شرمنده ام کرده است مهمانداری ام
 
من بدم می آید از این کوچه های چشم تنگ
سخت باشد در چنین وضعی امانت داری ام
 
بعد تو کوفه به من بی احترامی می کند
نیست یک محرم نماید در غریبی یاری ام
 
بیست سالِ بعد هم باشد سرم را بشکنم
تا بیاید باز بوی تو زخون جاری ام
 
دختر تو باشم و بی پرده باشد محملم
تو بگو آیا سزاوار چنین آزاری ام
 
خطبه می خوانم ولی با غیرت لحن شما
آن زمانی که بیایم پابه پای قاری ام
 
گر ابالفضلت برم باشد خیالم راحت است
کوفه می داند که ناموس چنین سرداری ام
 
من خودم معجر رسان دختران حیدرم
کور خواهد شد نخواهد دید دشمن، خواری ام
 
*******************

شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ اشعارشب بیستم رمضان ـ صابر خراسانی

آسمان دل غربتکده ام بارانی ست
ابری ام دیده ی ماتم  زده ام بارانی ست
 
مثل پروانه دلم دربه در سوختن است
گریه ی شمع همه زیر سر  سوختن است
 
این چه داغیست که جان همه را سوزانده است
در دل قبر دل فاطمه را سوزانده است
 
این چه دردیست که تا یاد غمش می افتم
مثل خس در گذر باد غمش می افتم
 
در هوایش که به من نام معلق بدهید
حقتان است ولیکن به منم حق بدهید
 
بار سنگین غمش خانه خرابم کرده است
هر طبیبی به مداوام جوابم کرده است
 
حسن از هیبت نامش جملی را انداخت
باورم نیست که یک ضربه علی را انداخت
 
باورم نیست که خیبر شکن از پا افتاد
حضرت واژه ی بر خواستن از پا افتاد
 
کم نمکدان تو را هر که نمک خورد شکست
باز با زخم سرت کعبه ترک خورد  شکست
 
یا علی هیچ کس از لطف تو ناکام نبود
پدری مثل تو همبازی ایتام نبود
 
هر شب کوفه منور ز نگاهت می شد
شمع بزم فقرا صورت ماهت می شد
 
چه بلایی به سرت آمده بابای همه
تیغ که سر زده بر سر زده بابای  همه
 
نه فقط بین سرت فاصله انداخته است
بین چشمان ترت فاصله انداخته است
 
زخم های دل ایتام پی مرهم توست
مرد ویرانه نشین منتظر مقدم توست
 
همه بودند و امام از همه بیکس تر بود
زینب ای وای دوباره سر یک بستر بود
 

*******************

شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ اشعارشب بیستم رمضان ـ رضا رسول زاده

دیشب که میهمان به سرایم قدم گذاشت
از سفره غیر نان و نمک هیچ بر نداشت
 
از خانه ام که رفت دلم تاب و تب گرفت
می رفت و همچو این دل من ماه شب گرفت
 
گفتم بیا تو این سحری را بمان مرو
سوزانده است قلب مرا این اذان مرو
 
جانسوز تو نگاه بر این آسمان مکن
خاک عزا بیا و سر خاندان مکن
 
می رفت و گفت موعد دیدار آمده
وقت زیارت رخ دلدار آمده
 
می رفت و گفت گشته دلش تنگ فاطمه
می برد با خودش دل پر خون ما همه
 
خالی ست جای فاطمه تا دیده تر کند
یا ناله ای کشد همه را خون جگر کند
 
خالی ست جای فاطمه یار پدر شود
در کوچه های کوفه برایش سپر شود
 
آتش دگر به شهپر روح الامین نشست
فرق علی شکافت و روی زمین نشست
 
محراب مسجد است چنین پر شکوفه است
امشب سیاه پوش علی شهر کوفه است
 
ای خاک بر سرم سر بابا شکسته است
انگار باز پهلوی زهرا شکسته است
 
انگار تازه گشته مرا داغ مادرم
افتاده یاد کوچه دوباره برادرم
 
انگار تازه روضه ی شهر مدینه شد
روی پدر خضاب از آن خون سینه شد
 

****************

شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ اشعارشب بیستم رمضان ـ شاعرناشناس

 
هر بار بر محاسن خود دست میکشی
موی سپید مادرم آید به یاد من
حرفی نمی زنی فقط گریه میکنی
امشب برس عزیز دل من به داد من
**
مانند موی خویش دلم را به هم نزیر
خون شستن از سرت چقدر کار میبرد
آن شب بگو چرا وسط غسل مادرم
دیدم که فضه پارچه بسیار میبرد
**
پا بر زمین مکوب دلم شور میزند
ماندم که زهر با جگر تو چه کرده است
مرهم برای زخم تو درمان نمیشود
شمشیر با شکاف سر تو چه کرده است
**
شمشیر با غلاف که فرقی نمیکند
هر دو برای زخم زدن ساخته شدند
در کوچه دست مادر و در کوفه فرق تو
اینها برای کشتن من ساخته شدند

لطفااگرشاعرش رامی شناسید اطلاع دهید

*************

شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ اشعارشب بیستم رمضان ـ شاعرناشناس

دیشب فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد
یک بار دیگر رخت ماتم در برم کرد
دیشب که اشهد گفتنت ذکر لبت بود
امن یجیب ورد لبان زینبت بود
دیشب ملائک هم گریبان می دریدند
فزت و رب الکعبه ات را می شنیدند
بر دوش من بگذار بار محنتت را
دیدم به چشم خود تمام غربتت را
هر شب سراغ چاه رفتی گریه کردی
یا بین کوچه راه رفتی گریه کردی
میدانم از هجران مادر پیر گشتی
اما مگر از زندگانی سیر گشتی؟
فکری به حال کاسه های شیر کردی ؟
فکری به حال کوفه ی دلگیر کردی؟
بابا مرو مانوس غم ها میشوم من
با رفتنت تنهای تنها میشوم من
رحمی کن آخر بر یتیمان پریشان
جان حسن قدری تحمل کن پدرجان
بادختر خود کمتر از این سربه سر کن
از رفتنت بابا بیا صرف نظر کن
با این وصیت ها نده دیگر عذابم
جان حسین دیگر نکن خانه خرابم
ام المصائب هستم و ام البکایم
تو هم شبیه مادرم گفتی برایم
بر روی چشم هستم هوادار حسینت
هستم همیشه مونس و یار حسینت
بابا خیالت جمع هستم تکیه گاهش
هستم شریک درد و داغ و سوز و آهش
دیگر نگو از خاطرات همسر خود
از خلعت و بقچه نگو با دختر خود
بس کن پدرجان چون دگر طاقت ندارم
باشد-کفن در زیر پایت می گذارم
حرف از کفن گفتی و دلشوره گرفتم
از پیرهن گفتی و دلشوره گرفتم
گفتی حسین و کربلا ای داد بی داد
گفتی حسین و بوریا ای داد بی داد
بابا حسین من کفن دارد ندارد
حتی کفن نه پیرهن دارد ندارد

لطفااگرشاعرش رامیشناسید اطلاع دهید

********
 

شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ اشعارشب بیستم رمضان ـ شاعرناشناس

نیست مادر تا ببیند اشکهای جاری ام
نیست تا اینکه دهد آن مهربان دلداری ام
می رود از حال و خواب از چشمهایم می رود
خاطرات دردناکی دارم از بیداری ام
روزگاری مادر و حالا پدر شد رفتنی
غم همیشه با من است و می کند غمخواری ام
میهمان خانه ام را کوفه از دستم گرفت
تا ابد شرمنده ام کرده است مهمانداری ام
من بدم می آید از این کوچه های چشم تنگ
سخت باشد در چنین وضعی امانت داری ام
بعد تو کوفه به من بی احترامی می کند
نیست یک محرم نماید در غریبی یاری ام
بیست سالِ بعد هم باشد سرم را بشکنم
تا بیاید باز بوی تو زخون جاری ام
دختر تو باشم و بی پرده باشد محملم
تو بگو آیا سزاوار چنین آزاری ام
خطبه می خوانم ولی با غیرت لحن شما
آن زمانی که بیایم پابه پای قاری ام
گر ابالفضلت برم باشد خیالم راحت است
کوفه می داند که ناموس چنین سرداری ام
من خودم معجر رسان دختران حیدرم
کور خواهد شد نخواهد دید دشمن، خواری ام

لطفااگرشاعرش رامیشناسید اطلاع دهید

************

شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ اشعارشب بیستم رمضان ـ شاعرناشناس

این چشم ها به راه تو بیدارمانده است
چشم انتظارت ازدم افطارمانده است
برخیز و کوله بارمحبت به دوش گیر
سرهای بی نوازش بسیارمانده است
با توچه کرده ضربه آن تیغ زهردار
مانندفاطمه تنت ازکارمانده است
آنقدر زخم ضربه دشمن عمیق هست
زینب برای بستن آن زار مانده است
آرام ترنفس بکش آرام تربگو
چندین نفس به لحظه دیدارمانده است
ازآن زمان که شاخه یاست شکسته شد
چشمت هنوزبر در و دیوار مانده است
سی سال رفته است ولی جای آن طناب
بر روی دست و گردنت انگارمانده است
می دانی ای شکسته سرآل هاشمی
تاریخ زنده درپی تکرارمانده است
ازبغض دشمنان به تو یک ضربه سهم توست
باقی آن برای علمدارمانده است

لطفااگرشاعرش رامیشناسید اطلاع دهید

***************

شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ اشعارشب بیستم رمضان ـ شاعرناشناس
 
آئینه ای و سهم دلت آه می شود
وقتی که هم نوای غمت چاه می شود
غرق عزای فاطمه هستی هنوز که
اینقدر ناله های تو جانکاه می شود
در چشمهات طاقت ماندن نمانده است
شب رفتنی شده ست و سحرگاه می شود
خون سرت دهد به زمین باز آبرو
وقت ظهور سرّ فدیناه می شود
تو می روی و دست یتیمان تو چه زود
از آستان لطف تو کوتاه می شود
امروز اگر که فرق شما را شکسته اند
در کربلا چه با سر آن ماه می شود
در ازدحام نیزه و شمشیرها سرش
آماده‌ی سلوک الی الله می شود
از اشک خیز علقمه تا شامِ هلهله
با بی کسی قافله همراه می شود

لطفااگرشاعرش رامیشناسید اطلاع دهید

************

شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ اشعارشب بیستم رمضان ـ شاعرناشناس

آسمان دل غربتکده ام بارانی ست
ابری ام دیده ی ماتم زده ام بارانی ست
مثل پروانه دلم دربه در سوختن است
گریه ی شمع همه زیر سر سوختن است
این چه داغیست که جان همه را سوزانده است
در دل قبر دل فاطمه را سوزانده است
این چه دردیست که تا یاد غمش می افتم
مثل خس در گذر باد غمش می افتم
در هوایش که به من نام معلق بدهید
حقتان است ولیکن به منم حق بدهید
بار سنگین غمش خانه خرابم کرده است
هر طبیبی به مداوام جوابم کرده است
حسن از هیبت نامش جملی را انداخت
باورم نیست که یک ضربه علی را انداخت
باورم نیست که خیبر شکن از پا افتاد
حضرت واژه ی بر خواستن از پا افتاد
کم نمکدان تو را هر که نمک خورد شکست
باز با زخم سرت کعبه ترک خورد شکست
یا علی هیچ کس از لطف تو ناکام نبود
پدری مثل تو همبازی ایتام نبود
هر شب کوفه منور ز نگاهت می شد
شمع بزم فقرا صورت ماهت می شد
چه بلایی به سرت آمده بابای همه
تیغ که سر زده بر سر زده بابای همه
نه فقط بین سرت فاصله انداخته است
بین چشمان ترت فاصله انداخته است
زخم های دل ایتام پی مرهم توست
مرد ویرانه نشین منتظر مقدم توست
همه بودند و امام از همه بیکس تر بود
زینب ای وای دوباره سر یک بستر بود

لطفااگرشاعرش رامیشناسید اطلاع دهید

***********

شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ اشعارشب بیستم رمضان ـ شاعرناشناس

فرق شکسته بین بستر مانده بابا
در بین بستر یاد کوثر مانده بابا
در فکر رودررویی با زهراست اینک
چشم انتظار روی دلبر مانده بابا
بگذار باهم غصه اش را باز خوانیم
گویا که یاس اش پشت آن در مانده بابا
اما چرا در لحظه های آخرینش
ذکر حسین دارد وَ مضطر مانده بابا
مابین حرف هایش مدام از هوش می رفت
با گریه گفتم حرف دیگر مانده بابا ؟
گفتا که عباس و حسینم را صدا کن
کرببلا ….حرف برادر مانده بابا
روزی رسید که دختری فریاد میزد
روی زمین ای وای بی سر مانده بابا …

لطفااگرشاعرش رامیشناسید اطلاع دهید

**************

شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ اشعارشب بیستم رمضان ـ شاعرناشناس

دیشب که میهمان به سرایم قدم گذاشت
از سفره غیر نان و نمک هیچ بر نداشت
از خانه ام که رفت دلم تاب و تب گرفت
می رفت و همچو این دل من ماه شب گرفت
گفتم بیا تو این سحری را بمان مرو
سوزانده است قلب مرا این اذان مرو
جانسوز تو نگاه بر این آسمان مکن
خاک عزا بیا و سر خاندان مکن
می رفت و گفت موعد دیدار آمده
وقت زیارت رخ دلدار آمده
می رفت و گفت گشته دلش تنگ فاطمه
می برد با خودش دل پر خون ما همه
خالی ست جای فاطمه تا دیده تر کند
یا ناله ای کشد همه را خون جگر کند
خالی ست جای فاطمه یار پدر شود
در کوچه های کوفه برایش سپر شود
آتش دگر به شهپر روح الامین نشست
فرق علی شکافت و روی زمین نشست
محراب مسجد است چنین پر شکوفه است
امشب سیاه پوش علی شهر کوفه است
ای خاک بر سرم سر بابا شکسته است
انگار باز پهلوی زهرا شکسته است
انگار تازه گشته مرا داغ مادرم
افتاده یاد کوچه دوباره برادرم
انگار تازه روضه ی شهر مدینه شد
روی پدر خضاب از آن خون سینه شد

لطفااگرشاعرش رامیشناسید اطلاع دهید

************

شعرشهادت حضرت علی علیه السلام ـ اشعارشب بیستم رمضان ـ شاعرناشناس

حالا که نیست مادر من هست دخترت
حتی حسین هم به فدای تو و سرت
از مسجد مدینه که خیری ندیده ای
یادت که هست کوچه و پهلوی یاورت
دل شوره ام شبیه هراس مدینه است
رنگ کبود پر شده در دیده ی ترت
آیا زمان رفتن تو سوی مادر است؟
خیلی به یاد فاطمه ای روز آخرت
من قصد کرده ام که اگر رفتنی شدی
گیسوی خویش پهن کنم در برابرت
چه ضربه ای زدند که ای کاش می زدند
آن ضربه را به جای تو بر فرق دخترت
چه ضربه ای زدند که ابرو شکاف خورد
چه ضربه ای زدند که افتاد پیکرت
خون از بدن کنار زدن عادت من است
آن روز خون سینه و حالا سحر سرت

لطفااگرشاعرش رامیشناسید اطلاع دهید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.