اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ رضااسماعیلی

از تو گفتم باز با چشمانِ تر ، شرمنده ام
گفتم از داغ دل و خون جگر ، شرمنده ام

دلشکسته ، فصل داغت را گشودم پیش رو
دل ندارم تا بگویم بیش تر ، شرمنده ام

محشری بر پاست ، از بیدار باش داغ تو
از قیام سرخ تو ، من بی خبر ! شرمنده ام

آرزو دارم برقصم سرخ ، در بزم غمت
لهجه ام زرد است اما ، کو جگر ؟ شرمنده ام

گفتن از داغ تو شوخی نیست ، باید داغ دید
من ندارم داغ اما بر جگر ! شرمنده ام

کاش فارغ بودم از سنگینی خواب زمین
با غمت ای کاش بودم همسفر ، شرمنده ام

ای شهید عشق ! قلب رو سیاهم را ببخش
از تب عشقت ، نگشتم شعله ور ، شرمنده ام

کاش می فهمید روحم لهجه ی داغ تو را
تا بگرید چشم شعرم بیش تر … شرمنده ام

********

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ شاعرناشناس

تیغ بردار بفهمند که یل یعنی چه
معنی واقعی شیر جمل یعنی چه

تیغ بردار بفمند دلاور هستی
شیر مردی پسر ارشد حیدر هستی

دشت یک مرتبه لرزید سر تکبیرت
شتر عایشه را زد به زمین شمشیرت

**********

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ جعفرابوالفتحی

ذکر ورود به حرم یار ، مجتباست
سبط عزیز احمد مختار ، مجتباست

بعد از علی امام وفادار ، مجتبی است
تنها وصی حیدر کرار ، مجتباست

عباس هم به دست حسن مرد رزم شد
استاد فن رزم علمدار ، مجتباست

جنگ جمل به دست حسن ختم گشته است
از قاتلان لشگر کفار ، مجتباست

برتن زره نکرده به مانند مرتضی
وقت نبرد مرد جگر دار ، مجتباست

از لطف اوست اشک دو چشم حسینیان
در مجلس حسین ، میاندار ، مجتباست

بازار عشق گرم و تو سردی ، عجیب نیست ؟
بفروش جان خود که خریدار ، مجتباست

************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ حسین صیامی

من از شماست هر چه منم را گرفته ام
حالا به روی دست ، تنم را گرفته ام

خاکم ز کربلاست ولی خانه ام بقیع
امشب بهانه ی وطنم را گرفته ام

۵۸ شب همه جا گفته ام حسین
تا اذن این دو شب حسنم را گرفته ام

هرجا شده است صحبت کوچه شبیه تو
بی اختیار من دهنم را گرفته ام

از باغ شیعیانِ غریبِ مدینه ات
بُردِ یمانی و کفنم را گرفته ام

بین من و لباس عزایت چه فرقی است
من رنگ و بوی پیرهنم را گرفته ام

دست مرا بگیر به محشر بگو که من
همواره دست سینه زنم را گرفته ام

*********

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ غلامرضاسازگار

ای بهشت مدینه شهر رسول
باغ سر سبز لاله های بتول

تو بهشتی ولی بهارت کو
ای قرار همه قرارت کو

شِکوه بر درگه خدا داری
نالۀ وامحمّدا داری

شهر احمد، کجاست احمدِ تو
از چه خاموش شد محمّد تو

آسمان ها همه خراب شوید
کوه ها در شراره آب شوید

ناله ها آه از جگر خیزید
اختران بر زمین فرو ریزید

لحظه ها محشری عظیم شدید
امّت مصطفی یتیم شدید

ای جهانِ وجود، هستت رفت
خاتم الانبیا ز دستت رفت

گرد غم بر فلک نشست، نشست
پشت شیر خدا شکست، شکست

گرد غربت مدینه را به سر است
از مدینه علی غریب تر است

او که بار بلای امّت برد
او که پا بر نجات خلق فشرد

جگرش را زطعنه چنگ زدند
به جبینش زکینه سنگ زدند

بارها امّت ستم گستر
بر سرش ریختند خاکستر

بر قدم هاش خار افشاندند
کاذبش گفته ساحرش خواندند

چون پدر با عدو تکلّم کرد
با لب غرق خون تبسّم کرد

بارها جان خویش داد زدست
تا که گردد بشر خدای پرست

وقت رفتن نخواست از امّت
اجر، الاّ مودّت عترت

روح پاکش زتن چو گشت رها
باز گردید دست توطئه ها

بود روی زمین جنازه ی او
که شکستند عهد تازه ی او

منکر آیه ی شریفه ی شدند
بانی فتنه ی سقیفه شدند

از جحیم سقیفه خصم شریر
آتش افروخت در بهشت غدیر

چیره شد دست ظلم بر مظلوم
غصب شد حق چهاره معصوم

تا به جای صمد صنم شد نصب
گشت حق کتاب و عترت غصب

گر چه در نظم، قدرتم دادند
چه کنم حکم وحدتم دادند

ورنه پیوسته می زدم فریاد
که کجا فاطمه زپا افتاد

روز غصب خلافت علوی
گشت پامال، حرمت نبوی

در سقیفه ستم به مولا رفت
آتش از بیت وحی بالا رفت

شعله افروختند بر در وحی
آیه ای شد جدا زکوثر وحی

زخم شمشیر بر سر حیدر
گشت اجر رسالت دیگر

حمله بر حجّت خدا کردند
فرق او را زهم دو تا کردند

بعد قتل علی امام حسن
گشت همچون پدر غریب وطن

ریخت یک آسمان بلا به سرش
خون شد از غیر و آشنا جگرش

زهر کین زد شراره بر دل او
عاقبت جعده گشت قاتل او

آسمان بس که خون به جامش ریخت
جگرش خون شد و زکامش ریخت

روز تشییع، در برِ یاران
پیکرش شد زتیر، گلباران

بارش تیر و جسم یار کجا؟
یاس زهرا و نیش خار کجا

تیرها بود کز حجاب کفن
برد سر در تن امام حسن

آل هاشم اگر چه خونجگرید
این خبر را به خواهرش نبرید

سوز زخم درون بس است بر او
دیدن طشت خون بس است بر او

یوسف فاطمه حسین عزیز
اینقدر اشگ از دو دیده نریز

مجتبی هم به غربت تو گریست
هیچ روزی بسان روز تو نیست

در حسن زخمِ چند چوبه ی تیر
در تو زخم هزاراها شمشیر

می کند خصم بعد یارانت
سنگ باران و تیر بارانت

ملک هستی محیط غربت تو
اشگ «میثم» نثار تربت تو

************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ غلامرضاسازگار

خندۀ ختم رسل، می‌شکفد از لب تو
روح عیسی به فلک، پر زند از «یارب» تو
چشم خورشید بوَد، فرشِ رهِ مکوکبِ تو
جان عالم به فدای تو و امّ و اب تو

بـه هـزار اسم خـدا، ماه هزار انجمنی
پای تا فرق همه، حسن خدایی، حسنی

باغ وحی از نفس پاک تو، جان می‌گیرد
مؤمن از مهر شما، خطّ امان می‌گیرد
صد چو داود به مدح تو زبان می‌گیرد
روح از گردش چشم تو روان می‌گیرد

ای دعـا شیفتـۀ شعلـۀ تـاب و تـب تـو
تو که هستی که بُوَد دوش نبی، مرکب تو

حلم، یک شاخه گل از باغ بهشت خویت
خضر، یک تشنه، که بنشسته کنار جویت
مهر، یک ذرّۀ ناچیز، ز مهر رویت
ماه، یک سائل درمانده، به خاک کویت

اختران، جلوه‌گرفته همه از جلوت تو
آفتــاب آینــه دار حــرم خلـوت تو

جود، پیوسته به جود و کرمت می‌نازد
سرفرازی، به تراب قدمت می‌نازد
حرم کعبه، به بیت الحرمت می‌نازد
این مسیحاست، که بر فیض دمت می‌نازد

هـر کجـا مـلک الـهی‌است بُـوَد تربت تو
پس چرا شهر مدینه است پر از غربت تو؟

تو که سر، تا به قدم، آینۀ ذوالمننی
تو خودِ حُسن خدایی و حَسن در حَسنی
تو که در هر وطنی، شاهد هر انجمنی
به چه جرمی و چه تقصیر، غریب وطنی

دلت از زخم زبان، پاره شده، چون جگرت
کس ندانست و نداند که چه آمد به سرت

طفل بودی، که کتک خوردن مادر دیدی
اشک چشم پدر و داغ برادر دیدی
آنچه آمد به سر آل پیمبر دیدی
سال‌ها، غربت و تنهاییِ حیدر دیدی

بود یـک عمر فقط قوت تو، خون دل تو
چه توان گفت، که شد همسر تو، قاتل تو

بارها پاره شد ای یوسف زهرا، جگرت
ناسزا گفت، حضور تو، عدو بر پدرت
پیش رو، یار همه مار شده پشت سرت
ای بسا زخم، که زد دوست به دل، بیشترت

نه عجب گر ز غمت سنگ، به صحرا گرید
آب‌هـا خـون شـود و ماهـی دریـا گــرید

بارها، چرخ ستمکار تو را کشت حسن
ماجرای در و دیوار، تو را کشت حسن
غم بی‌دردی انصار، تو را کشت حسن
به چه تقصیر دگر یار، تو را کشت حسن

سال‌هـا بـر جگرت نیزه و شمشیر زدند
از چه ای جان جهان، بر بدنت تیر زدند

دوست دارم که شبی، شمع مزار تو شوم
سوزم و نورْفشان، در شب تار تو شوم
جان و دل باخته، بی‌صبر و قرار تو شوم
سر به دیوار نهم، زائر زار تو شوم

هر چه از سوز جگر ناله کنم زار زنم
نگذارنـد که یک بوسه به دیوار زنم

حرمت را، نه چراغ و نه رواق و نه در است
زائر قبر تو، ماه است و نسیم سحر است
قبر بی زائر تو، کعبۀ اهل نظر است
لاله‌اش خون دل «میثم» خونین‌جگر است

آه شیعـه است، کـه از خاک مزارت، خیزد
اشک مهدی است، که بر تربت پاکت ریزد

****************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ جوادقدوسی

علت عاشقی ام دست کریمانه توست
چشم امید من آقا به در خانه ی توست

روی خاک قدمت صورت خود میکشم و
به اشاره همه گویند که دیوانه ی توست

من که آواره ی شهرم تو چنین خواسته ای
دل آشفته ی من از می و پیمانه ی توست

پرچـــــــــم یاحسنم روزقیامت بالاست
نوکرت تا به ابد بر در کاشانه ی توست

با حسن گفتنمان عرش خدا ریخت به هم
علتش غربت و آن نام غریبانه ی توست

هر کجا پر بکشم باز بقیع جای من است
چون کبوتر که فقط جلد به میخانه ی توست

بر سرم میزنم و اشک امانم ندهد
غصه ی چشم من از گنبد ویرانه ی توست

****************
اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ سید رضا مؤید خراسانی

مهرت به کائنات برابر نمی شود
داغی ز ماتم تو فزون تر نمی شود

از داغ جانگداز تو ای گوهر وجود
سنگ است هر دلی که مکدر نمی شود

ظلمی که بر تو رفت ز دست ستمگران
بر صفحه ی خیال مصوّر نمی شود

ای آنکه شد جنازه ات آماج تیر کین
اینگونه ظلم با گل پرپر نمی شود

بی بهره از فروغ ولای تو یا حسن
مشمول این حدیث پیمبر نمی شود

فرمود دیده ای که کند گریه بر حسن
آن دیده کور وارد محشر نمی شود

دارم امید بوسه ی قبر تو در بقیع
افسوس می خورم که میسر نمی شود

با این ستم که بر تو و بر مدفنت رسد
ویران چرا بنای ستمگر نمی شود؟

آن را چه دوستی است «موید» که دیده اش
از خون دل ز داغ حسن، تر نمی شود

******************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ سید پوریا هاشمی

ای کریم ِ دیار ِ تنهایی
خاک بوس ِ دَرَت شکیبایی
حسنی تو، حسن، حسن اما
بیشتر از سه بار زیبایی
پیش ِ جودت همه گدا هستند
ریزه خوار ِ تو حاتم طایی
تو دلیل غم همیشگی و
گریه هایِ ماهیانِ دریایی
کودکِ هشت ساله یِ مادر
پسر ِ غیرتیِ زهرایی
غربتِ تو زبانزدِ همه است
طوس، ری، کربلا و هرجایی
یا حسن با حسین میگوئیم
طپش ِ قلبِ سینه زنهایی

آتش افتاده بین سینه بگو
از غم و غربتِ مدینه بگو

یاس در پیش ِ چشم ما لِه شد
سوخت از هُرم ِ شعله ها له شد
پشتِ در، بین ِ کوچه، در مسجد
حُرمَتِ مادرم سه جا له شد
شوهری دید همسری افتاد
غیرتِ غیرتِ خدا له شد
در از چارچوب کَنده شد و
مادرم زیر ِ دست و پا له شد
بار ِ شیشه شکست، نَه بدتر
آنقَدَر ضربه خورد تا له شد
خبری نیست بین ِ آتش از او
یکنفر میزند صدا له شد
فضه در بین آن هیاهو ها
گفت اسما بیا بیا له شد
عصر ِ دیروز کوچه، سیلی، درد
نوجوانیِ مجتبی له شد

غم ِ غربت به کوچه تا افتاد
وایِ من مادرم ز پا افتاد

************************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ رضا رسول زاده

دیگر رها ز غصه و مِحنَت شدم حسین
از خاطرات خویش چه راحت شدم حسین

با کس نگفته ام ز چهل سال پیش من
از کوچه ی مدینه که غارت شدم حسین

از کوچه ی مدینه که مادر به خاک خورد
از کوچه ای که غرق خجالت شدم حسین

قدم نمی رسید که او را کمک دهم
خیلی در آن میانه اذیت شدم حسین

خیلی عزیز بودم و در بین طائفه !
محکوم به شنیدن تهمت شدم حسین

دیدی برادرم جگرم تکه پاره شد
کشته میان خانه به غربت شدم حسین

گفتی که دیگر عطر به مویت نمی زنی
گفتی : ” حسن ز داغ تو غارت شدم” حسین

اما بدان چو روز تو روزی حسین نیست
من گریه کن برای گلویت شدم حسین

**********************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ وحید قاسمی

اشکهایش به مادرش رفته
سینه ی پر شراره ای دارد
نه! به یک طشت اکتفا نکنید
جگر پاره پاره ای دارد
**
از علی هم شکسته تر شده است!
علتش کینه ها، حسادت هاست
غربت چشمهای مظلومش
سند محکم خیانت هاست
**
خواهرش را کسی خبر نکند
مادرش خوب شد که اینجا نیست
لخته خونها سرِ لج افتادند
هیچ طشتی حریف آنها نیست
**
از غرور شکسته اش پیداست
صبر هم صحبت ِ دل ِ آقاست
نه! من از چشم سم نمی بینم
کوچه ای شوم قاتل آقاست
**
کوچه ای تنگ ،کوچه ای تاریک
شده کابوس هر شب ِ آقا
برگه را پس بده…نزن نامرد….
چیست این جمله بر لب ِ آقا؟
**
از صدای ِ شکستن بغضش
چشم دیوارها سیاهی رفت
مادرش راه خانه ی خود را
تا زمین خورد، اشتباهی رفت
**
تا که باغش میان آتش سوخت
میله های قفس نصیبش شد
کودکی نه! بگو خزان ِ بهار
پیری زود رس نصیبش شد
**
نفسش بند آمده ای وای
به خدا نای روضه خوانی نیست
شکر دارد که گوشه ی این طشت
لااقل چوب خیزرانی نیست

********************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ حسن لطفی

زهر آتش شد و بر زخم دلی مضطر خورد
جگری سوخته را تا نفس آخر خورد

زهر سوزاند ولی بر جگرم هیچ نبود
آه از آن زخم که بر سینه ی پیغمبر خورد

زهر سوزاند ولی قاتلم عمری ست حسین
پنجه ای بود که بر برگ گل پرپر خورد

او مرا پشت سر چادر خود پنهان کرد
تا نبینم چه بر آن چهره ی نیلوفر خورد

ایستادم به روی پنجه ی پایم امّا
دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد

مادرم خورد زمین گرد و غباری برخاست
دست من بود که با ناله ی او بر سر خورد

********************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ یوسف رحیمی

حرف هایی نگفتنی دارد
لحظه لحظه غروب چشمانت
روای زخم های کهنه ی توست
اشک های بدون پایانت
**
شدت غم چه بی‌کران کرده
آسمان دل وسیعت را
غیر زینب کسی نمی فهمد
راز شب گریه ی بقیعت را
**
بین این مردمان بی غیرت
سهم آئینه ی دلت آه است
دم به دم روی منبر خورشید
صبّ مولا چقدر جانکاه است
**
سالیانی است آتش حسرت
در نگاهی کبود شعله ور است
زخم هایت هنوز هم تازه‌ست
دل تنگت هنوز پشت در است
**
دلت آخر چگونه تاب آورد
طعنه های مغیره را یک عمر
چه به روز دل تو آوردند
در و دیوار و کوچه ها یک عمر
**
دم نزد از مصیبت کوچه
پلک های صبور آئینه
تند بادی کبود و بی پروا
کوچه بود و عبور آئینه
**
دست سنگین باد و صورت گل
ساحت آینه دوباره شکست
سیلی باد و سیلی دیوار
هم زمان هر دو گوشواره شکست
**
خاطرات کبود آئینه
چقدر زود مو سپیدت کرد
مرگ تدریجی چهل ساله
داغ این کوچه ها شهیدت کرد
**
دست هایی که حق مادر را
بین دیوار و در ادا کردند
روز تشییع تو کنار بقیع
خوب آقا به تو وفا کردند
**
پر در آورده تیر کینه شان
به هوای زیارت تابوت
لاله لاله دخیل می بندند
به ضریح مطهر پهلوت
**
در کنار تو غرق خون می‌شد
باز هم چشم های کم سویی
روضه خوان غم تو می گردد
بیقراری، شکسته پهلویی

********************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ حسین عباسپور

صبوری به پای تو سر می گذارد
غمت داغ ها بر جگر می گذارد

کمی خواستم از غریبی بگویم
نه! این بغض سنگی مگر می گذارد؟

و من نیستم بدتر از مرد شامی
نگاه تو در من اثر می گذارد

کریمی که از کودکی می شناسم
قدم روی این چشم تر می گذارد

دلم باز با یاد غم هایت آقا
غریبانه سر روی در می گذارد

چه بد با تو تا کرد دنیای پستی
که بر ساقه ی گل تبر می گذارد

و هر کس که کمتر شکایت کند آه
به دوشش غم بیشتر می گذارد

نمک ریخت یک شهر بر زخم مردی
که دندان به روی جگر می گذارد

********************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ حسن لطفی

یاسی به رنگ سبز ز گلخانه می رود
یا رب خدایِ درد ز کاشانه می رود

پیچیده بین چادر ِ خاکی ِ مادرش
بر دست ها، غریبه ای از خانه می رود

اینجا هزار تیر به تشییع اش آمده
تا کس نگوید از چه غریبانه می رود

خون میچکد به دوش اباالفضل از کفن
گویی دوباره فاطمه بر شانه می رود

فریاد خواهری پی تابوت می رسد
مادر ندارد این که غریبانه می رود

********************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ رضا رسول زاده

مرد غریب شهر ، کبود است پیکرت
آهسته تر شده ست نفس های آخرت

آقای من در آن وطن مادری تو
یک مرد هم نبود شود یار و یاورت ؟

تنها تویی که خانه شده قتلگاه تو
تنها تویی که قاتل تو بوده همسرت

چون تکه پاره ی جگرت را به طشت دید
آهی کشید از دل و می گفت خواهرت :

ای بعد مادر و پدرم سر پناه من
آورده زهر کینه ی دشمن چه بر سرت ؟

گفتی : زمان مرگ تو در بین کوچه بود
روزی که بود دست تو در دست مادرت

روزی که پیش چشم تو آیینه ی رسول
افتاد روی خاک مدینه برابرت

خون می چکد ز گوشه ی لبهای تو ولی
تصویر کربلاست در آن دیده ی ترت

معلوم شد فراق تو داغی عظیم بود
با سوگنامه ای که سروده برادرت

عباس با حسین چگونه کشیده اند
بیرون هزار تیر ستم را ز پیکرت

حالا تویی و آن کرم بی نهایتت
حالا منم گدای قدیمی این درت

یک لقمه نان دهی ندهی شکر می کنیم
ما را نوشته اند بمانیم نوکرت

یک روز اگر که گنبد زردت بنا شود
می خواهم از خدا که شوم من کبوترت

********************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ سید محمد رضا شرافت

سنگ صبور من غم ها و دردها
ای خانه ات پناه همه کوچه گردها

صلح ات حماسه ای ست که با روضه توام است
صلح ات چقدر آیینه دار محرم است

باید شناخت صبر و شکیبایی تو را
باید گریست یک دهه تنهایی تو را

در لحظه لحظه زندگی تو غم است
آه ، غربت همیشه با دل تو توام است

آه؛ عمری غریب بوده ولی صبر کرده ای
مانند لحظه های علی صبر کرده ای

شیعه همیشه داشته داغی وسیع را
داغی وسیع غربت تلخ بقیع را

یک قطعه خاک وسعت یک غربت مدام
یک قطعه خاک مدفن چهار آسمان امام

یک قطعه که شنیدن آن گریه آور است
آن قطعه ای که مدفن مخفی مادر است

در این هجوم درد و غم دائمان
صبری دهد خدا به دل صاحب الزمان

********************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ جواد حیدری

با یاد تو که غصه شماری کنم حسن
جاری ز چشم، اشک بهاری کنم حسن

تا که رسم به روضه ی سبز مصیبتت
سوگند بر تو لحظه شماری کنم حسن

باید اجازه از طرف مادرت رسد
تا از جگر برای تو زاری کنم حسن

پنجاه شب برای حسین تو سوختم
تا اشک ناب بهر تو جاری کنم حسن

حتی نوادگان تو صاحب حرم شدند
کی می شود برای تو کاری کنم حسن

گنبد که نه، ضریح نه، تنها برای تو
باید که فکر سنگ مزاری کنم حسن

تنهاترین امامی و بی کس ترین غریب
گریه بر آنکه یار نداری کنم حسن

********************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ سعید توفیقی

سکوت، زهر شد و در گلوی مجنون ریخت
دل شکسته ی لیلا از این مصیبت سوخت
به یاد خاطره های کریم آل عبا
تمام خاطره هایم در اوج غربت سوخت
**
سکوت گفتم و یادم سکوت او آمد
و زهر گفتم و یادم ز زهر خوردن او
و تیر آه به قلبم نشست و کردم یاد
ز تیرهای کفن دوز رفته در تن او
**
وراثتی است بلا شک غریب ماندن ما
چرا که غربت شیعه ز غربت زهراست
و بر غریب مدینه سزاست گرییدن
که پای ثابت این روضه حضرت زهراست
**
همان کسی که غریبانه باز مسموم است
به دست همسر خود در میان خانه ی خویش
پرستویی است مهاجر ولی شکسته پر است
و زخم خورده فتاده کنار لانه ی خویش
**
کسی که سبز ترین جامه را به تن دارد
نگفت علّت سبزی پیکرش از چیست
و طشت داد شهادت، غریب مطلق اوست
چرا که پاره جگر تر از او در عالم نیست
**
همان کسی که شنیده به وقت کودکی اش
صدای یا ابتا و شکستن در را
میان کوچه ی باریک بی شک این کودک
همان کسی است که برده به خانه مادر را
**
رسید دشمن بی شرم و سدّ راه نمود
و ابرهای سیه روی ماه پاره نشست
و با دو دست بزرگ و ضُمُخت و سنگینش
چنان به صورت او زد که گوشواره شکست
**
شکست آینه اش در هجوم سنگ ستم
خمید قامتش امّا عصای مادر شد
و خورد خون دل و با کسی نگفت چه دید
که جان به لب شد و آخر فدای مادر شد

********************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ علیرضا شریف

شبهای بی ستاره ترینت سحر نداشت
غم نوحه های سینه¬ی تنگت اثر نداشت

یوسف ترین غریبِ خدا ماهِ آسمان
از حالِ تو سراغ به جز چشمِ تر نداشت

ای حضرتِ صبور ترین ای امام صلح
ایوبِ صبر طاقتِ صبر اینقدر نداشت

شهرِ مدینه بعدِ علی خود گواه بود
هرگز زمانه ای ز تو مظلوم تر نداشت

رد می شدند از رویِ خاکسترِ دلت
اصلاً کسی از آتشِ قلبت خبر نداشت

گفتند واجب است حسن سرزنش شود
از اجرِ این فریضه مدینه حذر نداشت

بازم غریبه ها به خدا دوستی نبود
در کوچه های طعنه تو را نیشتر نداشت

بر منبرِ رسولِ خدا صبِّ مرتضی
بر لب خطیب تکه کلامی دگر نداشت

یک عمر خاطراتِ دلت را ورق زدم
جز اشک و آه و غصه و خونِ جگر نداشت

از خاطراتِ آتش و از میخِ در بگیر
تا گوشواره ای که دگر گوش بر نداشت

از سینه ای که آینه ی سنگ خورده بود
تا گیسوئی که رنگِ حنایش اثر نداشت

از چادری که وصله دگر چاره اش نبود
از کوچه ای که راهِ گریزی دگر نداشت

یک شب دو شب نه بلکه چهل سالِ آزگار
کابوسِ کوچه از سرِ تو دست بر نداشت

روزی نشد که آینه ی دقِ تو به عمد
با تازیانه از برِ چَشمت گذر نداشت

صد پاره کرده ای جگرت را کریمِ دل
وقتی که درد جائی از این خوبتر نداشت

*******************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ حسین قربانچه

پایین پلک چشم تو دائم پر از نم است
چشمت قشنگ، سوی نگاهت ولی کم است

از بس که اشک ریخته ای در عزای یاس
از بس که کوچه پیش نگاهت مجسم است

رد شراره بر رخ تو نقش بسته است؟
یا ردپای ضربه سیلی محکم است؟

سنّت زیاد نیست ولی پیر گشته ای
این ارث مادری است که قد شما خم است

آقا فدات شم چقدر غصه میخوری
تصویر لحظه لحظه عمرت چه پر غم است

این گریه ها که میکنی از بهر مادرت
پایه گذار اشک عزای محرّم است

در روضه های حضرت ارباب، یاحسن
سرمشق یا حسین حسین دمادم است

هرکس که سائل کرم مجتبی نشد
شایسته ی بکاء به شه کربلا نشد

********************
اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ یاسر حوتی

آیا شده بال و پرت آتش بگیرد
هر چیز در دور و برت آتش بگیرد

آیا شده بیمار باشی و نگاهت
از نیش خند همسرت آتش بگیرد

آیا شده یک روز گرم و وقت افطار
آبی بنوشی … جگرت  آتش بگیرد

آیا شده تصویری از مادر ببینی
تا عمر داری پیکرت آتش بگیرد

می گریم از روزی که می بینم برادر
در کوفه موی دخترت آتش بگیرد

می گریم از روزی که می بینم برادر
از هرم خاکستر سرت آتش بگیرد

آه … از خنکهای گلویت بوسه ای ده
تا قبل از اینکه حنجرت آتش بگیرد

آقا بس است دیگر مگو از شعله هایت
ترسم که جان خواهرت آتش بگیرد

*********************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ هانی امیر فرجی

دست و پا میزنی و بال و پرت میریزد
گریه ی خواهر تو روی سرت میریزد

بهتر است سعی کنی این همه سرفه نکنی
ورنه در طشت تمام جگرت میریزد

در تقلای سخن گفتنی اما نه… نه…
جگرت از دهنت دور و برت میریزد

خبرش پخش شده زهر تو را خواهد کشت
بی سبب نیست که اشک پسرت میریزد

جگرت،بال و پرت،اشک ترت ریخت ولی
چه کسی هست که با نیزه سرت میریزد؟

********************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ علی آمره

تو وارث تمامی غم های مادری
مسموم زهر کاری یک کوچه و دری

نام تو با بقیع گره ای کور خورده است
همسایه همیشگی حوض کوثری

تو مادری ترین امامان شیعه و…
درد آشنای درد دل چاه و حیدری

لعن خدا بر آنکه مذلت خطاب کرد
انگار نه انگار نوه پیمبری

کمتر به خود به پیچ از این التهاب زهر
چیزی نمانده است که پر در بیاوری

خود،کربلاست هروله دور بسترت
اما حزین کرب و بلای برادری

بی اختیار یاد غم شام می کنی
وقتی که چشمهات می افتد به معجری

این تیرها که بغض جمل بر تن تو زد
شد نیزه سنان و رگ گردن تو زد

***************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ محمدبیابانی

غارت زده منم که کنارت نشسته ام
غارت زده منم که ز داغت شکسته ام

غارت زده منم که تو را خاک می کنم
تابوت را ز خون تنت پاک می کنم

غارت زده منم که ز کف داده صبر را
با دست خویش کنده برای تو قبر را

غارت زده منم چه کنم با جنازه ات
ای وای ریخته به زمین خون تازه ات

غارت زده منم که ز داغ برادرم
می ریزم از کنار تنت خاک بر سرم

غارت زده منم که ز آغوش بسته ات
می گیرم آه چادر خاکیّ مادرم

من را به داغ  قتل تو غارت نموده اند
نه کربلا نه کوفه نه در شام دلبرم

داغی که رفتن تو روی سینه ام گذاشت
والله بود سخت تر از غارت حرم

«تشییع روز با من و تو سازگار نیست
تا شب تو را به جانب قبرت نمی برم»

*****************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ محمودژولیده

چشمی که یک دریا حسینی اشک دارد
تازه تواند بر حسن یک قطره بارد

حتماً غریبیِ حسینش را چشیده
آنکه غریبیِ حسن را خون ببارد

اصلاً تمام کربلا داغ مدینه است
صلح حسن کرب و بلا را می نگارد

شیرین تر از جام شهادت، قتل صبر است
این را حسن بر اهل تقوا می سپارد

هر نوکری زهرا سفارش کرده باشد
باید غریبیِ حسن را پاسدارد

داراییِ خود را سه بار از جود بخشید
سائل کجا مانده به سلطان رو بیارد

او آگه از درخواستِ ما فی الضمیر است
حاجت نگفته حاجت دل را بر آرد

قاسم قسیم جام (احلی من عسل) شد
یعنی کرامت مثل بابا نیز دارد

عبداللهش پروردۀ دامان عشق است
یعنی خدا باب الحسینش می شمارد

هر کس که خواهد بر غریبی یار باشد
باید به روی هستیِ خود پا گذارد

قبر غریبش عن قریب آباد گردد
زهرا ز کار شیعیان دلشاد گردد

***************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ قاسم نعمتی

در جهان مفتخر از عزت نام حسنیم
متحیر ز کمالات مقام حسنیم

با عنایات خدا محضر زهرا رفتیم
با ید حیدر کرار به نام حسنیم

جبرئیل از ره ما بال و پرت را جمع کن
ساکن عرش خداییم غلام حسنیم

نسل سلمان رجزش در صف محشر این است
ما مسلمان شدۀ دست امام حسنیم

نا سزا گفته به او یک شبه مستغنی شد
مست و آواره این مشی و مرام حسنیم

لحظۀ سینه زدن جلوه طوفان اما
در عبودیت حق بنده ی رام حسنیم

خون دل خوردن از اول شده سهم شیعه
غرق دردیم ولی تشنه جام حسنیم

*************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ حسین صیامی

به طوفان بلا یم یا حسن گفت
برای دفع خود غم یا حسن گفت

زبان معجزه بی خاصیت بود
به فرمان خدا دم یا حسن گفت

همان اول اذان عشق را خواند
خدا در گوش آدم یا حسن گفت

و هر جایی که صحبت از کرم شد
یقین دارم خدا هم یا حسن گفت

نمی شد چشمه جاری هاجر آنجا
به پای چاه زمزم یا حسن گفت

اسیر غم نمیگردد بلاشک
زبانی که دمادم یاحسن گفت

همیشه میکنم با این سخن عشق
حسن آقا حسن مولا حسن عشق

***********

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ رضاقربانی

جز توسل چکار باید کرد؟
از ته دل هوار باید کرد

ما همه عبد و ربمان یار است
سجده بر پای یار باید کرد

غیر از این سر نمانده سرمایه
سر نامت قمار باید کرد

چون شما تک یل جمل هستی
لشگری تار و مار باید کرد

بین میدان که تیغ میگیری
از کنارت فرار باید کرد

صلح تو اوله قیام حسین
به شما افتخار باید کرد

پسران از قدیم مادری اند
پس تو را بی مزار باید کرد

داغدار توایم هفت صفر
اشکبار توایم هفت صفر

(بنابه روایتی شهادت آقا هفت صفر می باشد)

*********

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ یوسف رحیمی

جنت، بهارِ پیرهنت أیها الکریم
از نور جامه ای به تنت أیها الکریم

ای همدم تو زمزمه های زلال وحی
ای جبرئیل هم سخنت أیها الکریم

تو مطلع کرامتی و لطف و مهر و جود
پروانه های انجمنت أیها الکریم

نشنید آنکه بر تو روا داشت ناسزا
یک ناروا هم از دهنت أیها الکریم

اما تو که غریب نواز مدینه ای
هستی غریب در وطنت أیها الکریم

حتی شهادت تو نداده ست خاتمه
بر روضه های دل‌شکنت أیها الکریم

مادر نبود تا که ببیند در آن غروب
تشییع شد چگونه تنت أیها الکریم

بیرون کشید با دل غرق به خون حسین
هفتاد تیر از بدنت أیها الکریم

شد روضه خوان کشته ی مظلوم کربلا
تابوت و پیکر و کفنت أیها الکریم

آنجا ولی شراره ی غم پر گدازه بود
یعنی به جای تیر و کمان نعل تازه بود

***********

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ مجتبی شکریان همدانی

نبود تاب و توانی که وا کند لب را
گرفت با نگه خود سراغ زینب را

خبر رسید و سراسیمه خواهرش آمد
دوان دوان به کنار برادرش امد

رسید و چادر خود را که از سرش انداخت
نگاه حیرت خود بر برادرش انداخت

صدای گریه و آه بلند می آمد
زبان خواهر دلخسته بند می آمد

کمی بریده بریده صدا زد ای حسنم
دو چشم خود بگشا ای ستم کشیده ، منم!

عزیز مادر من باز خونجگر شده ای
شبیه مادرمان دست بر کمر شده ای

چرا عزیز دلم رد خون به لب داری
چه چشم بی رمقی و چقدر تب داری

غریب فاطمه رنگ تنت عوض شده است
شبیه فاطمه پیراهنت عوض شده است

شنیده ام که چه رنجی ز  یار می بینی
شنیده ام که دو روز است تار می بینی

بگو پس از تو غم عالمین را چه کنم
اگر حسین بفهمد حسین را چه کنم

گرفته اشک دلم را صدای عبدالله
ببین که کشته مرا گریه های عبدالله

خودت بگو چه کنم اشک و آه قاسم را
بگو چگونه بگیرم نگاه قاسم را

نگاه طفل به جان دادن پدر سخت است
نگاه بر تو و طشت و غم جگر سخت است

گذشت واقعه و بعد غسل دادن ماه
به عزت و شرف لااله الا الله

تن غریب وطن را بلند می کردند
تن شریف حسن را بلند می کردند

برادران همه رفتند زیر تابوتش
فرشته ها همه بردند سوی لاهوتش

کنار قبر پیمبر دوباره فتنه رسید
شکوه و جلوه تشییع مجتبی را دید

گذشت لحظه ای و فتنه ای به راه انداخت
به سوی جمع کماندارها نگاه انداخت

کنار قبر نبی صحنۀ جدل شده بود
تلافی همه از کینۀ جمل شده بود

کنار قبر نبی از دل عقده واکردند
و از کمان همگی تیر را رها کردند

صدای ناله واغربتا به گوش آمد
چنان که غیرت عباس هم به جوش آمد

چقدر داغ جگرسوز تو زمینگیر است
به روی پیکرت هفتاد چوبه تیر است

ولی به کرب و بلا چهار هزار تیر انداز
هزارها لبه تیر تیز در پرواز

به سمت ساقی لب تشنگان فرود آمد
نکرد رحمی و تا عمق جان فرود آمد

**********

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ روح الله عیوضی

همرنگ پائیزى ولى فصل بهارى
سبزینه پوش خطه زرین تبارى

جود و کرم بیرون منزل صف گرفتند
در کیسه آیا نان و خرمایى ندارى؟

جبریل پر وا کرده و با گردنى کج
شاید میان کاسه‏اش چیزى گذارى

وقت عبور از کوچه‏ هاى سنگى شهر
آقا چرا بر دست خود آئینه دارى؟

در گرمدشت طعنه ‏ها دل را نیاور
من که نمى‏بینم در اینجا سایه سارى

از خاطرات سرد و یخبندان دیروز
امروز مانده جسم داغ و تب مدارى

بر زخمهایى که درون سینه توست
هر شب سحر با اشک مرهم میگذارى

یک کربلا روضه به روى شانه خود
توى گلو هم خیمه‏اى از بغض دارى

تشتى که پاى منبر تو سینه زن بود
حالا چه راه انداخته داد و هوارى

دستم دخیل آن ضریح خاکى تو
شاید خبر از گمشده مرقد بیارى

وقت زیارت شد چرا باران گرفته
خیس است چشم آسمان انگار، آرى

من نذر کردم بعد از آنى که بمیرم
مخفى شود قبرم به رسم یادگارى

************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ مجتبی شکریان همدانی

ما گدایان و فقیر سر راه حسنیم
ما همه شیفتۀ نیم نگاه حسنیم
به همه موی سپیدان حریمش سوگند
عبد دلسوخته و چهره سیاه حسنیم
همه هستیم سیاهی سپاهی که نداشت
پیش مرگان علمدار سپاه حسنیم
گر ندیدیم به دنیا رخ زیبایش را
وقت جان دادن خود چشم به راه حسنیم
بین تاریکی دنیا نظری کرد به ما
ما هدایت شدۀ چهرۀ ماه حسنیم

روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که همه عمر بدهکار نگاه حسنم

آبرو داده به ما یار خرابش نکنیم
با بدیّ عمل خویش عذابش نکنیم
از همه طعنه شنیده است بیایید که ما
غیر یا سیدالأبرار خطابش نکنیم
تا توانسته جواب دل ما را داده
حال، ما را به عزا خوانده جوابش نکنیم
مثل شمعی به هوای غم مادر شد آب
کاش ما بیشتر از این دگر آبش نکنیم
بر روی تک تک ما مادر او کرده حساب
گفته هر کس حسنی نیست حسابش نکنیم

فاطمه سوخت از این که حسنش یار نداشت
در مدینه أحدی با پسرش کار نداشت

مست عشقم بگذارید بگویم سخنی
نفر چهارم اصحاب کساء عشق منی
بت جنگ جمل از هیبت تو خورد زمین
با نگاه غضب آلود خودت بت شکنی
گل ریحانۀ زهرا چه به روزت آمد
چه شده با جگر تو که چنین سبز تنی
خوب شد مادر تو زودتر از دنیا رفت
ورنه می دید جگرپاره و خونین دهنی
تیرباران شدی و از کفنت هیچ نماند
بهتر این است بگوئیم تو هم بی کفنی

تیرها تا بدن پاک تو را بوسیدند
آن طرف تر همه بر داغ تو می خندیدند

**********

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ مهدی چراغ زاده

حرف ناگفته چشمان ترش بسیار است
اشک او راوی یک عمر غم و آزار است
روز و شب گریه کن روضه ی یک مسمار است
قلب او زخمی از ضرب در و دیوار است

داغهایی که کشیده است همه معروف است
پس ببخشید اگر روضه من مکشوف است

در نماز شب و هنگام دعا می گرید
صبح با گریه او باد صبا می گرید
یاد آن کوچه و بی چون و چرا می گرید
بعد چل سال بیادش همه جا می گرید

قصد این بار من از شعر که آقا بوده
قسمت انگار کمی روضه زهرا بوده

زهر در تن نه که از غم جگرش می سوزد
یاد مادر که بیفتد به سرش می سوزد
غرق آتش در و پروانه پرش می سوزد
از همان روز حسن با پدرش می سوزد

کودکی بود ولی رنج پدر پیرش کرد
غم مادر دگر از زندگی اش سیرش کرد

نه فقط زخم زبان از همه مردم بوده
زهر در بین غم و غربت او گم بوده
قاتلش آتش و آن خانه و هیزم بوده
دست سنگین همان کافر دوم بوده

ابتدا چادر مشکی حرم سوخته بود
بعد هم تیر کفن را به بدن دوخته بود

داشت آن روز به لب روضه ای از سر می خواند
قصه درد و غم و غربتِ حیدر می خواند
داشت از سوز جگر روضه مادر می خواند
بعد هم روضه جانسوز برادر می خواند

چشمش افتاد به چشمان برادر، با آه
گفت لا یوم کیومک به ابا عبدا…

((دل من دست خودش نیست اگر می شکند))
قصه کرببلای تو کمر می شکند
دل زینب هم از آن رنج سفر می شکند
بر سر دیدن تو شام چه سر می شکند

صوت قرآن تو در شام شنیدن دارد
چوب دست از لب و دندانت اگر بردارد

***********

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ وحید قاسمی

اشکهایش به مادرش رفته
سینه ی پر شراره ای دارد
نه! به یک طشت اکتفا نکنید
جگر پاره پاره ای دارد
**
از علی هم شکسته تر شده است!
علتش کینه ها، حسادت هاست
غربت چشمهای مظلومش
سند محکم خیانت هاست
**
خواهرش را کسی خبر نکند
مادرش خوب شد که اینجا نیست
لخته خونها سرِ لج افتادند
هیچ طشتی حریف آنها نیست
**
از غرور شکسته اش پیداست
صبر هم صحبت ِ دل ِ آقاست
نه! من از چشم سم نمی بینم
کوچه ای شوم قاتل آقاست
**
کوچه ای تنگ ،کوچه ای تاریک
شده کابوس هر شب ِ آقا
برگه را پس بده…نزن نامرد….
چیست این جمله بر لب ِ آقا؟
**
از صدای ِ شکستن بغضش
چشم دیوارها سیاهی رفت
مادرش راه خانه ی خود را
تا زمین خورد، اشتباهی رفت
**
تا که باغش میان آتش سوخت
میله های قفس نصیبش شد
کودکی نه! بگو خزان ِ بهار
پیری زود رس نصیبش شد
**
نفسش بند آمده ای وای
به خدا نای روضه خوانی نیست
شکر دارد که گوشه ی این طشت
لااقل چوب خیزرانی نیست

************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ ایمان کریمی

بهتر بگویم
باید که از یک شاخه پرپر بگویم

وقتی شبانه
می شست حیدر زخم یک پیکر بگویم

آرام و بی تاب
هنگام غسل از چشم های تر بگویم

از زخم پیکر
از های های گریه ی حیدر بگویم

اینجا که باید
از خاطرات کوچه و یک در بگویم

از در که گفتم
از زخم روی سینه مادر بگویم

قدری جلوتر
از غربت و تنهائی خواهر بگویم

باید بماند…
وقت وداعم از شه بی سر بگویم

*********************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ حسن لطفی

زهر آتش شد و بر زخم دلی مضطر خورد
جگری سوخته را تا نفس آخر خورد

زهر سوزاند ولی بر جگرم هیچ نبود
آه از آن زخم که بر سینه ی پیغمبر خورد

زهر سوزاند ولی قاتلم عمری ست حسین
پنجه ای بود که بر برگ گل پرپر خورد

او مرا پشت سر چادر خود پنهان کرد
تا نبینم چه بر آن چهره ی نیلوفر خورد

ایستادم به روی پنجه ی پایم امّا
دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد

مادرم خورد زمین گرد و غباری برخاست
دست من بود که با ناله ی او بر سر خورد

********************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ حسین عباسپور

صبوری به پای تو سر می گذارد
غمت داغ ها بر جگر می گذارد

کمی خواستم از غریبی بگویم
نه! این بغض سنگی مگر می گذارد؟

و من نیستم بدتر از مرد شامی
نگاه تو در من اثر می گذارد

کریمی که از کودکی می شناسم
قدم روی این چشم تر می گذارد

دلم باز با یاد غم هایت آقا
غریبانه سر روی در می گذارد

چه بد با تو تا کرد دنیای پستی
که بر ساقه ی گل تبر می گذارد

و هر کس که کمتر شکایت کند آه
به دوشش غم بیشتر می گذارد

نمک ریخت یک شهر بر زخم مردی
که دندان به روی جگر می گذارد

********************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ حسن لطفی

یاسی به رنگ سبز ز گلخانه می رود
یا رب خدایِ درد ز کاشانه می رود

پیچیده بین چادر ِ خاکی ِ مادرش
بر دست ها، غریبه ای از خانه می رود

اینجا هزار تیر به تشییع اش آمده
تا کس نگوید از چه غریبانه می رود

خون میچکد به دوش اباالفضل از کفن
گویی دوباره فاطمه بر شانه می رود

فریاد خواهری پی تابوت می رسد
مادر ندارد این که غریبانه می رود

********************
اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ رضا رسول زاده

مرد غریب شهر ، کبود است پیکرت
آهسته تر شده ست نفس های آخرت

آقای من در آن وطن مادری تو
یک مرد هم نبود شود یار و یاورت ؟

تنها تویی که خانه شده قتلگاه تو
تنها تویی که قاتل تو بوده همسرت

چون تکه پاره ی جگرت را به طشت دید
آهی کشید از دل و می گفت خواهرت :

ای بعد مادر و پدرم سر پناه من
آورده زهر کینه ی دشمن چه بر سرت ؟

گفتی : زمان مرگ تو در بین کوچه بود
روزی که بود دست تو در دست مادرت

روزی که پیش چشم تو آیینه ی رسول
افتاد روی خاک مدینه برابرت

خون می چکد ز گوشه ی لبهای تو ولی
تصویر کربلاست در آن دیده ی ترت

معلوم شد فراق تو داغی عظیم بود
با سوگنامه ای که سروده برادرت

عباس با حسین چگونه کشیده اند
بیرون هزار تیر ستم را ز پیکرت

حالا تویی و آن کرم بی نهایتت
حالا منم گدای قدیمی این درت

یک لقمه نان دهی ندهی شکر می کنیم
ما را نوشته اند بمانیم نوکرت

یک روز اگر که گنبد زردت بنا شود
می خواهم از خدا که شوم من کبوترت

********************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ سعید توفیقی

سکوت، زهر شد و در گلوی مجنون ریخت
دل شکسته ی لیلا از این مصیبت سوخت
به یاد خاطره های کریم آل عبا
تمام خاطره هایم در اوج غربت سوخت
**
سکوت گفتم و یادم سکوت او آمد
و زهر گفتم و یادم ز زهر خوردن او
و تیر آه به قلبم نشست و کردم یاد
ز تیرهای کفن دوز رفته در تن او
**
وراثتی است بلا شک غریب ماندن ما
چرا که غربت شیعه ز غربت زهراست
و بر غریب مدینه سزاست گرییدن
که پای ثابت این روضه حضرت زهراست
**
همان کسی که غریبانه باز مسموم است
به دست همسر خود در میان خانه ی خویش
پرستویی است مهاجر ولی شکسته پر است
و زخم خورده فتاده کنار لانه ی خویش
**
کسی که سبز ترین جامه را به تن دارد
نگفت علّت سبزی پیکرش از چیست
و طشت داد شهادت، غریب مطلق اوست
چرا که پاره جگر تر از او در عالم نیست
**
همان کسی که شنیده به وقت کودکی اش
صدای یا ابتا و شکستن در را
میان کوچه ی باریک بی شک این کودک
همان کسی است که برده به خانه مادر را
**
رسید دشمن بی شرم و سدّ راه نمود
و ابرهای سیه روی ماه پاره نشست
و با دو دست بزرگ و ضُمُخت و سنگینش
چنان به صورت او زد که گوشواره شکست
**
شکست آینه اش در هجوم سنگ ستم
خمید قامتش امّا عصای مادر شد
و خورد خون دل و با کسی نگفت چه دید
که جان به لب شد و آخر فدای مادر شد

********************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ علیرضا شریف

شبهای بی ستاره ترینت سحر نداشت
غم نوحه های سینه ی تنگت اثر نداشت

یوسف ترین غریبِ خدا ماهِ آسمان
از حالِ تو سراغ به جز چشمِ تر نداشت

ای حضرتِ صبور ترین ای امام صلح
ایوبِ صبر طاقتِ صبر اینقدر نداشت

شهرِ مدینه بعدِ علی خود گواه بود
هرگز زمانه ای ز تو مظلوم تر نداشت

رد می شدند از رویِ خاکسترِ دلت
اصلاً کسی از آتشِ قلبت خبر نداشت

گفتند واجب است حسن سرزنش شود
از اجرِ این فریضه مدینه حذر نداشت

بازم غریبه ها به خدا دوستی نبود
در کوچه های طعنه تو را نیشتر نداشت

بر منبرِ رسولِ خدا صبِّ مرتضی
بر لب خطیب تکه کلامی دگر نداشت

یک عمر خاطراتِ دلت را ورق زدم
جز اشک و آه و غصه و خونِ جگر نداشت

از خاطراتِ آتش و از میخِ در بگیر
تا گوشواره ای که دگر گوش بر نداشت

از سینه ای که آینه¬ی سنگ خورده بود
تا گیسوئی که رنگِ حنایش اثر نداشت

از چادری که وصله دگر چاره اش نبود
از کوچه ای که راهِ گریزی دگر نداشت

یک شب دو شب نه بلکه چهل سالِ آزگار
کابوسِ کوچه از سرِ تو دست بر نداشت

روزی نشد که آینه ی دقِ تو به عمد
با تازیانه از برِ چَشمت گذر نداشت

صد پاره کرده ای جگرت را کریمِ دل
وقتی که درد جائی از این خوبتر نداشت

***************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ حسین قربانچه

پایین پلک چشم تو دائم پر از نم است
چشمت قشنگ، سوی نگاهت ولی کم است

از بس که اشک ریخته ای در عزای یاس
از بس که کوچه پیش نگاهت مجسم است

رد شراره بر رخ تو نقش بسته است؟
یا ردپای ضربه سیلی محکم است؟

سنّت زیاد نیست ولی پیر گشته ای
این ارث مادری است که قد شما خم است

آقا فدات شم چقدر غصه میخوری
تصویر لحظه لحظه عمرت چه پر غم است

این گریه ها که میکنی از بهر مادرت
پایه گذار اشک عزای محرّم است

در روضه های حضرت ارباب، یاحسن
سرمشق یا حسین حسین دمادم است

هرکس که سائل کرم مجتبی نشد
شایسته ی بکاء به شه کربلا نشد

********************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ یاسر حوتی

آیا شده بال و پرت آتش بگیرد
هر چیز در دور و برت آتش بگیرد

آیا شده بیمار باشی و نگاهت
از نیش خند همسرت آتش بگیرد

آیا شده یک روز گرم و وقت افطار
آبی بنوشی … جگرت آتش بگیرد

آیا شده تصویری از مادر ببینی
تا عمر داری پیکرت آتش بگیرد

می گریم از روزی که می بینم برادر
در کوفه موی دخترت آتش بگیرد

می گریم از روزی که می بینم برادر
از هرم خاکستر سرت آتش بگیرد

آه … از خنکهای گلویت بوسه ای ده
تا قبل از اینکه حنجرت آتش بگیرد

آقا بس است دیگر مگو از شعله هایت
ترسم که جان خواهرت آتش بگیرد

*********************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ هانی امیر فرجی

دست و پا میزنی و بال و پرت میریزد
گریه ی خواهر تو روی سرت میریزد

بهتر است سعی کنی این همه سرفه نکنی
ورنه در طشت تمام جگرت میریزد

در تقلای سخن گفتنی اما نه… نه…
جگرت از دهنت دور و برت میریزد

خبرش پخش شده زهر تو را خواهد کشت
بی سبب نیست که اشک پسرت میریزد

جگرت،بال و پرت،اشک ترت ریخت ولی
چه کسی هست که با نیزه سرت میریزد؟
*************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ یحیی نژاد سلامتی

جگر پاره شده مرهم بی یاور ها
درد و غم زخم زده بر جگر مادر ها

این چه رسمی ست که یک عده پرستوی غریب
بنشینند درون قفس همسرها!؟

این چه رازی ست!چرا چشم به در می دوزد
این چه رازی ست!چه دیده ست به پشت درها

گفت:”لا یوم…”که راه نفسش بند آمد
جای شکر است نبوده خبر از خنجر ها

لحظه ی تشنگی اش آب عذابش میداد
زیر لب داشت امان از جگر دختر ها

سایه اش بود همان چادر زینب بر او
باز هم شکر که بوده ست دگر معجر ها…

********************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ مسعود اصلانی

ابری شدم به نیت باران شدن فقط
مور آمدم برای سلیمان شدن فقط
باید ز گوشه چشم تو کاری بزرگ خواست
چیزی شبیه حضرت سلمان شدن فقط
باید به شیعه بودن خود افتخار کرد
راضی نمی شوم به مسلمان شدن فقط
دنیای دیگریست اسیری و بردگی
آن هم به دام زلف کریمان شدن فقط
لا یمکن الافرار ز تیر نگاه تو
چاره رسیدن است و قربان شدن فقط
در خانه ی کریم کفایت نمی کند
یک لقمه نان گرفتن و مهمان شدن فقط
این لطف فاطمه است و عشق است تا ابد
سرمست از نوای حسن جان شدن فقط

فکری برای پر زدن بال من کنید
من را اسیر زلف امام حسن کنید

آقا شنیده ام جگرت شعله ور شده
بی کس شدی و ناله ی تو بی اثر شده
پیش حسین سرفه نکن آه کم بکش
خون لخته های روی لبت بیشتر شده
یک چشم خواهرت به تو یک چشم بین تشت
تشت مقابلت پر خون جگر شده
از ناله هات زینب تو هول کرده است
گویا که باز واقعه ی پشت در شده
ای وای از مصیبت تابوت و دفن تو
وای از هجوم تیر و تن و چشم تر شده
می گفت با حسین اباالفضل وقت دفن
این تیرها برای تنش دردسر شده
موی سپید و کوچه و تابوت و زهر و تیر
دوران غربت حسن اینگونه سر شده

یک کوچه بود موی حسن را سپید کرد
یک اتفاق بود که او را شهید کرد

*******************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ مهدی نظری

خدا نوشته مرا تا که سینه زن بشوم
همیشه مست گل یاس و یاسمن بشوم
خدا نوشته مرا موقع گرفتاری
همیشه دست به دامان پنج تن بشوم
خدا نوشته میان کتاب حاجاتم
که زائر حرم شاه بی کفن بشوم
خدا نوشته مرا جای جنت الاعلی
در این حسینیه مشغول مِی زدن بشوم
خدا نوشته از اول به روی سر بندم
فدای راه امام غریب، من بشوم
تمام هستی خود را به دوست دادم که
گدای هر شبه ی سفره حسن بشوم
برای غربت او نیتم فقط این است
به گریه هر شبه مشغول سوختن بشوم

غریبیِ حسن از آن مزار معلوم است
ز باغ تشت ببین لاله زار معلوم است

کسی که ثانیه هایش به سوی غم می رفت
به سمت پیری سختی به هر قدم می رفت
برای این که نبیند فضای آن کوچه
به چشم بسته از این خانه تا حرم می رفت
اگرچه کوچه میان بُر به سمت مسجد بود
ولی ز کوچه ی دیگر به قد خم می رفت
زره چرا به تنش در مسیر مسجد بود
کسی که از سر و دستش فقط کرم می رفت
شبی که نیت عزم سفر به جنت کرد
صفا ز خانه اهل مدینه هم می رفت

هزار کرب و بلا غصه و بلا دیده
کسی که مادر خود زیر دست و پا دیده

اگرچه زهر بلای وجود آقا شد
ولی بهانه ی رفتن کنار زهرا شد
کنار دیده او آتشی به پا کردند
و با لگد، درِ آتش زده ز هم وا شد
شکست جام بلور غرور او وقتی
که مادرش پسِ در از میان خون پا شد
سفیدی گل رویش به ارغوانی زد
دوباره دیدن مادر براش رؤیا شد
همیشه وقت عبور از کنار در میگفت :
خدای من ! همه ماجرا همین جا شد
نشد خودش سپر جان مادرش باشد
شبیه مادر خود که فدای بابا شد

*******************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ قاسم نعمتی

داغی نهفته است در این قلب پاره ام
همچون حباب منتظر یک اشاره ام

و الله روضه ام جگر پاره زهر نیست
من کشتۀ شکستن یک جفت گوشواره ام

عمریست لحظۀ گذر از کوچه هایِ تنگ
آن صحنه غرور شکن در نظاره ام

گفتم به زهر: خوب اثر کن بر این جگر
در دست های توست فقط راه چاره ام

در ظلمت همیشۀ شبهای کوچه ها
در جستجویِ تکّه چندین ستاره ام

چون مادرم تمامِ تنم سوخت ای خدا
امّا به سینه است تمامِ شراره ام

اسرار کوچه را نتوان گفت با کسی
راویِ این حقیقت پر استعاره ام

یک جمله ای بگویم و ای خاک بر سرم
بگذاشت پا به چادر و رد شد ز مادرم

*********************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ داوود رحیمی

پر زد نشست کفتر شعرم به بام تو
وقتی رسید قافیه هایم به نام تو
جا خورده است شعر و غزل از مقام تو
ارباب دومی و دو عالم غلام تو
اول امام زاده ی عالم حسن سلام
راه نجات عالم و آدم حسن سلام
ابن السحاب و زاده ی دریا چه گوهری
خورشید هستی و کرمت ذره پروری
از درک شعر و مرثیه ها هم فراتری
ارباب اگر تویی چه کنم غیر نوکری؟

بی دفتر و حساب، کریمانه می دهی
ساده، بدون قصر و کرمخانه می دهی

دستان بخشش و کرمت سبز یا حسن
صاحب لوایی و علمت سبز یا حسن
زهرا نژادی و قدمت سبز یا حسن
یک روز می شود حرمت سبز یا حسن …

روزی که منتقم برسد از دعای تو
یک گنبد قشنگ بسازد برای تو

تابوت تیر خورده و یک قبر بی حرم
این هم جزای آن همه آقایی و کرم
وقتی به بال دل به بقیع تو می پرم
دنیا خراب می شود انگار بر سرم …
«حتی نوادگان تو صاحب حرم شدند»
منسوب بر توأند و چنین محترم شدند
گفتم بقیع خون به دل واژه ها شده
پر زد کبوتری و چه خاکی به پا شده
از غصه هات پشت رباعی دو تا شده
روح از تن غزل به گمانم جدا شده

اینجا به بعد شعر برای مدینه است
حال و هوای شعر هوای مدینه است

مادر، فدک، عدو و سه تا نقطه ناگهان …
گویا قیامت است زمین خورده آسمان
دستی و ضربه ای و حسن مانده مات از آن
این شد شروع شام و کتک های کودکان

طوفان کربلا زِ همین کوچه پا گرفت
آخر حسن چه دید؟ زبانش چرا گرفت؟

روزی مصیبتی به پیمبر رسید و بعد
باد خزان به کوچه ی مادر وزید و بعد
بابا ز جور حادثه در خون تپید و بعد
نامردمی ز مردم دنیا کشید و بعد
بالا گرفت کارش و تشتی طلب نمود
پس داد با جگر همه خونی که خورده بود
آن روز در میان همان کوچه مرد و رفت
طاقت نداشت، یک نفس از کاسه خورد و رفت
در آخرین بغل پسرش را فشرد و رفت
ارباب زاده را به حسینش سپرد و رفت

در کربلا حسن شو به جای پدر بجنگ
اصلاً نترس، بی زره و بی سپر بجنگ

********************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ یوسف رحیمی

هر نگاهت شکیب می بارد
چشم هایت خلاصه‌ی صبر است
همه‌ی عمر پر تلاطم تو
لحظه لحظه حماسه‌ی صبر است
**
نقش انگشترت حکایت داشت
عزّتت را کسی نمی فهمد
چه غمی جانگداز تر از این
ساحتت را کسی نمی فهمد
**
چشم بارانی ات پریشان از
ظلمت سرد این کویر شده
چقدر این قبیله بی دردند
چشم هایت چقدر پیر شده
**
باز از آسمان روشن عشق
ماجرای هبوط معنا شد
صلح و … تنهائی ات رقم می خورد
غربت این سکوت معنا شد
**
نور حق را چه زود می پوشاند
سایه های کبود بد عهدی
که به چشمان روشنت آقا
می رود باز دود بد عهدی
**
چشم های تو پر شفق گشته
ابروانی پر از گره داری
لشکر تو عجب وفادارند
بین محراب هم زره داری
**
آسمان هم به گریه افتاده
همنوا با صدای زخمی تو
در مدائن هنوز شعله ور است
غربت کربلای زخمی تو
**
چقدر چشم های یارانت
عشق و دلداگی نثارت کرد
دست بیعت شکن ترین مردم
خیمه ات را چه زود غارت کرد
**
می کشد دست های بی رحمی
آخر از زیر پات سجاده
بین محراب عجب غریبانه
آسمان روی خاک افتاده
**
حضرت آسمان! چهل سال است
جهل این قوم خسته ات کرده
خون شده قلبت از زمینی ها
بی وفایی شکسته ات کرده
**
حاجت تو روا شده دیگر
شب اندوه رو به پایان است
ولی از داغ این غریبستان
چشم هایت هنوز گریان است
**
لحظه های وداع جاری بود
شعله‌ی غربت و مروری سرخ
چه گریزی به کربلا می زد
از دل لحظه ها عبوری سرخ:
**
هیچ روزی شبیه روز تو نیست
تیر و شمشیر و تیغ و سر نیزه
به تن تو دخیل می بندند
نیزه در نیزه ، نیزه در نیزه

*******************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ یاسر مسافر

حساب می کنم امشب بزرگی کرمت را
در عرصه های خیالم مساحت حرمت را

به اذن حضرت باران ، به اذن مادرتان
نشسته ام که بگریم میان روضه غمت را

بگو چگونه گذشتی غریب شهر مدینه
ز کوچه ای که شکستند غرور محترمت را

زمینه های قیام حسین صلح شما بود
بنازم ای گل زهرا قیامتِ علمت را

خدا کند که نبیند عقیله خواهرت آقا
بساط اشک حسین و آه دم به دمت را

اگر چه بی حرمی در نگاه مردم دنیا
حساب کرده خیالم مساحت حرمت را

*******************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ  یوسف رحیمی

قصه از ابتدای مدینه شروع شد
در بین کوچه های مدینه شروع شد

داغی دوباره بر جگر درد و غم زدند
آری دوباره حادثه ای را رقم زدند

غربت که در حوالی یثرب مقیم بود
این بار نیز قسمت مردی کریم بود

مردی که از اهالی شهر فریب ها
از آشنا ، غریبه و از نانجیب ها

انبوه درد و داغ و مصیبت به سینه داشت
یک عمر آه و ناله ز اهل مدینه داشت

گاهی شرر به بال و پر قاصدک زدند
گاهی میان کوچه به زخمش نمک زدند

هم سنگ دینِ آینه بر سینه می زدند
هم سنگ کین به ساحت آئینه می زدند

نه داشتند طاقت اسلام ناب را
نه چشم دیدن پسر آفتاب را

خورشید را به ظلمت دنیا فروختند
حق را به چند سکه خدایا فروختند؟

بر احترام نان و نمک پا گذاشتند
مرد غریب را همه تنها گذاشتند

حتی میان خانه کسی محرمش نبود
دلواپس غریبی و درد و غمش نبود

تنها تر از همیشه پر از آه حسرت است
اشکش فقط روایت اندوه و غربت است

حالا دلش گرفته به یاد قدیم ها
در کوچه های خاطره مثل نسیم ها

بغضش کبود می شود و ناله می شود
راوی این غروب چهل ساله می شود

حالا بماند اینکه چرا مو سپید شد
در بین کوچه های مدینه شهید شد

روزی که شعله های بلا پا گرفته بود
قلبش ز بی وفایی دنیا گرفته بود
بادی سیاه در وسط کوچه می وزید
اشکی کبود راه تماشا گرفته بود
می دید نامه های فدک پاره پاره شد
در کوچه دست مادر خود را گرفته بود
در تنگنای کوچه اندوه و بی کسی
ابلیس راه حضرت زهرا گرفته بود

ناگاه دید نقش زمین است آسمان
کی می رود ز خاطرش این داغ بی کران

زخم دل شکسته و مجروح کاری است
خون گریه های داغ چهل ساله جاری است

مظلوم تا همیشه این شهر می شود
وقتی که مرهم جگرش زهر می شود
آثار زهر بر بدنش سبز می شود
گل کرده است و پیرهنش سبز می شود
جز چشم های خسته او که فرات خون…
دارد تمام باغ تنش سبز می شود
یک تشت لاله از جگرش شعله می کشد
یک دشت داغ از دهنش سبز می شود
آن کهنه کینه های جمل تازه می شوند
یک باغ زخم بر کفنش سبز می شود
نی‌نامه غریبی صحرای نینوا
از آخرین تب سخنش سبز می شود

لایوم … از غروب نگاهش گدازه ریخت
لا یوم… از کبود لبش خون تازه ریخت

گفتیم تشت، لاله ، دهانی به خون نشست
این واژه ها روایت یک داغ دیگرست

آن روز، داغ با دل پر تب چه می‌کند
با قامت شکسته زینب چه می‌کند
گلزخم بوسه های پریشان خیزران
با ساحت مقدس آن لب چه می‌کند

*****************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ محسن مهدوی

جانم فدای لحظۀ جان دادن او
کار خودش را کرد آخر سر، زن او

مانند کوچه باز غافلگیر گشته
بسیار جانسوز است ساکت ماندن او

از بس که خون آورده بالا گوییا که
خون گریه دارد می کند پیراهن او

کرببلا شد حجره اش، آن لحظه ای که
از تشنگی شد تیره چشم روشن او

آقا نمی ترسد ، خدا می داند این را
ازشدت زهر است می لرزد تن او

فرزند زهرا مثل زهرا خون جگر شد
این را روایت کرد طرز رفتن او

ای کاش مثل مادرش شب دفن می شد
تا تیر بر جسمش نمی زد دشمن او

با اینکه غمگینیم ، امّا شکر دیگر
مخفی نشد مانند زهرا مدفن او

******************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ وحید قاسمی

گل ها به عطر عود تنت گیر می دهند
پروانه ها به سوختنت گیر می دهند

منبر ندیده های نماز خلیفه ها
حتی به شیوه ی سخنت گیر می دهند

دیروز اگر به صلح شما گیر داده اند
امروز هم به سینه زنت گیر می دهند

زهرا! چرا همیشه در این کوچه های تنگ
غم ها به خنده ی حسنت گیر می دهند؟

اصلاً فدک بهانه ی شان بود ای غریب
بی برگه هم به رد شدنت گیر می دهند

ای یوسف مدینه چرا جای پیرهن
با تیرو تیغ بر کفنت گیر می دهند؟

این چند تیر مانده دگر قسمت تو نیست
وقتش به پاره های تنت گیر می دهند

******************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ محمد بیابانی

اینکه از زهر جفا جای به بستر دارد
طشتی از خون دل خویش برابر دارد

چشمهایش به در و منتظر آمدنیست
زیر لب زمزمه مادر مادر دارد

جگرش سوخته از یک غم و یک غربت نیست
داغ ارثی ست که در سینه مکرر دارد

زهر تنها کس و کار دل او گشت اگر
یادگاریست که از کینه همسر درد

پیش چشمش که توانسته بروی منبر….
….رود و دست به سبّ پدرش بردارد؟

لحظه های سفرش در بغلش می گیرد
چادری را که بوی یاس معطر دارد

آرزو داشت نمی دید در آن کوچه تنگ
مادرش روی زمین لاله پرپر دارد

گفت با گریه حسین جان… تو دگر گریه مکن
که حسن میرود و سایه خواهر دارد

آه… لایوم کیوم تو که در صحرا کیست
جسم صدچاک تو از روی زمین بردارد

******************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ رضا جعفری

خدا کند که دروغی بزرگ باشد این
من اعتماد ندارم به حرف طالع بین

نشسته اند کمان های بیوه آماده
گرفته اند کمین تیرهای چله نشین

دوباره کوچه دوباره کسی ز اهل کساء
دوباره فتنه ی شیطان دوباره غصب زمین

و باز شد دهن یاوه ای و حرفی زد
و پخش شد همه جا بوی غُدّه ای چرکین

و این هم از برکات حضور یک زن بود
زنی که شوهر خود را نمیکند تمکین

جنازه نیست، نمرده است، زنده است، چرا؟
برای این که امام است و بس، برای همین

برای این که نفس می کشد بدون هوا
برای این که قدم می زند بدون زمین

چقدر جای رطب ها و جای او خالی ست؟
کنار دست پر از هیچ سفره ی مسکین

به عزت و شرف لا اله الا الله
به خیر ختم نشد این مراسم تدفین

عزیز کرده ی یعقوب، غارت گرگ است
قسم به سوره ی یوسف قسم به بنیامین

******************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ جواد حیدری

آیا به گدای شهر جا خواهی داد؟
با دست خودت به ما غذا خواهی داد

بدتر ز جذامیان مریضی داریم
آیا تو به درد ما دوا خواهی داد

هر بار که در خانه ی تو رو آریم
تو بیشتر از نیاز ما خواهی داد

لطف پسرت قاسم الطاف شماست
با اوست هر آنچه که عطا خواهی داد

گویند حساب سینه زنها با توست
در حشر چه بر اهل ولا خواهی داد

با نام ابوالفضل تو را می خوانیم
با نام ابوالفضل چه ها خواهی داد

گویند نگفته ای که در کوچه چه شد
آیا خبر از کوچه به ما خواهی داد؟!

******************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ حسین ایمانی

تو کریمی و منم جیره خور احسانت
جان و جانان جهان، جان جهان قربانت

سفره دار حرم رحمت و مهری آقا
اهل عرشند به والله بلاگردانت

کرمت سفره خالی مرا پر کرده
جان گرفتم به خدایی خدا با نانت

من به نان و نمک سفره ات عادت دارم
همه نشستم همه عمر به پای خوانت

تو همانی که مریدت شده ارباب وفا
من همانم که شدم ابر پر از بارانت

حسنیم به خداییِ خدا تا محشر
شکرلله شده ام عاشق سرگردانت

کوری دشمن تو ضربه دل یا حسن است
به فدای تو و آن خاطره و طوفانت

آخرین تیر علی در جمل فتنه تویی
ضربه ات حیدری و کون و مکان حیرانت

می رسد روز خوشی که به بقیعت برسم
می شود مثل خراسان حرم ویرانت

به علی می رسد آن روز که با ذکر علی
به طواف تو بیایند همه مستانت

در رکاب یوسف فاطمیون می سازد
حرم عشق برایت به خدا ایرانت

******************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ وحید قاسمی

خدا به طالع تان مُهر پادشاهی زد
به سینه ی احدی دست رد نخواهی زد

در آسمان سخاوت یگانه خورشیدی
تمام زندگی ات را سه بار بخشیدی

گدا ز کوی تو هرگز نرفته ناراضی
عزیز فاطمه! ازبسکه دست و دل بازی

مدینه شاهد حرفم : فقیر سرگشته
همیشه دست پر از محضر تو برگشته

به لطف خنده تان شام غم سحر گردد
نشد که سائل تان نا امید برگردد

خدا به شهد لبت مزه ی رطب داده
کریم آل محمد تو را لقب داده

تبسم نمکینت چقدر شیرین است
دوای درد یتیم و فقیر و مسکین است

خوشا به حال گدایی که چون شما دارد
در این حرم چقدر او برو بیا دارد

به هر مسافر بی سر پناه جا دادی
به دست عاطفه حتی به سگ غذا دادی

گره گشایی ات از کار خَلق،ارث علی است
مقام اولی جود و بخششت ازلی است

به حج خانه ی دلبر چه ساده می رفتی
همه سواره ولی تو، پیاده می رفتی

شما ز بسکه کریم و گره گشا بودی
دل کویر به فکر پیاده ها بودی

امام رأفت دوران بی مرامی ها
نشسته ای سر یک سفره با جذامی ها

خیال کن که منم یک جذامی ام آقا
نیازمند نگاه و سلامی ام آقا

چقدر مثل علی از زمانه رنجیدی
سلام داده، جواب سلام نشنیدی

امام برهه ی تزویرهای بسیاری
به وقت رفتن مسجد، زره به تن داری

کریم شهر مدینه غریب افتادم
به جان مادرت آقا، برس به فریادم

خودت غریبی و با دردم آشنا هستی
رفیق واقعی روزهای بی دستی

قسم به حُرمت این ماه حق نگاهی کن
به دست خالی این مستحق نگاهی کن

بگیر دست مرا ، دست بسته ام آقا
ضرر زدم به خودم، ورشکسته ام آقا

دل از حساب قنوت تو سود می گیرد
دعای دست رحیمت چه زود می گیرد!

برای مدح تو گویند شعر احساسی
به واژه های «در» و«میخ» و«کوچه» حساسی

چه شد غرور تو آقا شکست در کوچه
بگیر دست مرا با خودت ببر کوچه

چه شد که بغض گلوگیر گوشه گیرت کرد
کدام حادثه این گونه زود پیرت کرد

چگونه این همه غم در دل شما جا شد
بگو که عاقبت آن گوشواره پیدا شد؟

*************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ محمد امین سبکبار

گل کرده در زمین، کَرَم آسمانی ات
آغوش باز می رسد از مهربانی ات

حالا بیا و سفره مینداز سفره دار
حالت خراب می شود و ناتوانی ات

دارد مرا شبیه خودت پیر می کند
جان برده از تمام تنم نیمه جانی ات

یوسف ترین سلاله ی تنها تر از همه
سبزی رسیده تا به لب ارغوانی ات

این گرد پیری از اثر خاک کوچه است
بر موی تو نشسته ز فصل جوانی ات

باید که گفت هیئت سیّار مادری
خرج عزا شدی و خدای تو بانی ات

زهر از حرارت جگرت آب می شود
می گرید از شرار غم ناگهانی ات

زینب به پای تشت تو از دست می رود
رو می شود جراحت زخم نهانی ات

آقای زهر خورده چرا تیر می خوری؟
چیزی نمانده از بدن استخوانی ات

*******************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ جواد حیدری

زینب بیاور آخرین رخت کفن را
تا که کفن پوشم تن سبز حسن را

خالى است جاى مادرم تا که ببوسد
لبهاى سرخ یوسف گل پیرهن را

حیدر بیا فتنه دوباره پا گرفته
بیرون کن از شهر مدینه بیوه زن را

قبل از سفر تا کربلا غارت نمودند
با تیرهاى پر ز کینه هستِ من را

عباس را گویید تا بیرون بیارد
آن تیرها که دوخته تابوت و تن را

بیرون کشیدم تیر از پهلویش اى واى
کردم زیارت گوییا امّ الحسن را

پیراهن خود را ز خون او بشویید
حرفى از این تشییع با زینب نگویید

*******************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ وحید قاسمی

سایه ی دستی میان قاب چشمان ترش
چادرخاکی زهرا بالش زیر سرش

رنگ خون پاشیده بر آیینه ی احساس او
لکه های سرخ روی گوشوار مادرش

این دم آخربه یاد میخ در افتاده است
خانه را آتش زند با روضه ی پشت درش

لخته ها را پاک می کرد از لب خشکیده اش
زینب خونین جگر با گوشه های معجرش

برخلاف رسم سرخ کشتگان راه عشق
رفته رفته سبزتر می شد تمام پیکرش

با نظر بر اشک قاسم گفت:وای از کربلا
نامه ای را داد با گریه به دست همسرش

روضه ی لایوم می خواند غریب اهل بیت
کربلایی ها چه گریانند در دور و برش

چشم امیدش به قد و قامت عباس بود
ایستاده با ادب ساقی کنار بسترش

*******************

اشعار شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام  ـــ شاعرناشناس

ای انتهای غربت و غم ابتدای تو
کمتر بیان شده غزلی در رسای تو

لب تر نکرده سائل بیچاره بر شما
گفتی بگیر زندگی من برای تو

اصلاً قیاس کردن با تو درست نیست
حاتم که بوده است؟ گدای گدای تو

قرآن مخوان که راه گذر بند آمده
ای من فدای قدرت جذب صدای تو

آقا ببین دو ماه تمام است شهرمان
تمرین گریه کرده برای عزای تو

حالا به رنگ گنبد خضرا درآمده
یا نه عقیق سبز شده دست و پای تو

از سوز زهر زمین دهن باز کرده است
دیگر چه آمده سر مجرای نای تو

با تکه تکه های جگر فاش کرده ای
رازی که دیده بود فقط چشمهای تو

روزی که داد می زدی آیا نمی شود
مادر کبود چهره شوم ‌من به جای تو؟

دیدی حسین از غم تو گریه می کند
گفتی که من کجا و غم کربلای تو ………

**
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفاً اطلاع دهید

5 دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید

  • السلام علیک یا مظلوم حسن

    دست مریزاد

     

    پاسخ
  • به نام خدا
    سلام علیکم
    واقعا تشکر میکنم.خدا خیتون بده.اگه امکان داره اشعار رباعی بیشتر بذارید.

    پاسخ
  • به نام خدا
    سلام علیکم
    واقعا تشکر میکنم.خدا خیرتون بده.اگه امکان داره اشعار رباعی بیشتر بذارید.

    پاسخ
  • خدابنده لو
    نوامبر 1, 2017 7:10 ق.ظ

    سلام علیکم

    جزاکم الله عن الاسلام و اهله خیرالجزاء

    از زحمات شما برای جمع آوری اشعار مذهبی به خصوص اشعار مربوط به اهل بیت علیهم السلام تشکر میکنم

     قم المقدسه

    پاسخ
  • ولی الله فضل الله پور
    اکتبر 21, 2018 5:45 ب.ظ

    سلام

    خداوند توفیق دهد

     

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.