اشعار شهادت حضرت امام حسن عسکری  علیه السلام  –  مهدی مقیمی

این داستان زهر و جگر مستمر شده
چشم پسر برای پدر باز ، تر شده

تغییر کرده رنگ رخت یابن فاطمه
کز سوز سینه ات پسرت با خبر شده

آثار زهر، صورتتان را کبود کرد
معلوم شد که هر چه شده با جگر شده

این تب که سوخت جسم تو تاثیر زهر بود ؟
یا شعلۀ در است ز تو شعله ور شده

این تازگی نداشت که با یاد مادری
در کوچه ، قاتل پسری میخ در شده

آه ای امام  یازدهم ارث فاطمه است
این گونه گر که عمر شما مختصر شده

آقا دل شما نکند سمت کربلاست؟
که لحظه لحظه داغ دلت بیشتر شده

خنجر نمی برید گلوی حسین را
اما به روی گردن او کارگر شده

خواهر که ان یکاد برای تو خوانده بود
دیگر چرا جمال منیرت نظر شده؟

ای بی ادب بلند شو از روی سینه اش
سنگینی ات مصیبت این محتضر شده

اوج مصیبت تو همین است خواهرت
با کاروان شمر و سنان همسفر شده

***************

اشعار شهادت حضرت امام حسن عسکری  علیه السلام  –  محسن حنیفی

او اهل گریه بود و دو چشم نجیب داشت
با نام مجتبایی اش انسی عجیب داشت

او هم کریم بود و به هنگام بخششش
خورشید و ماه یا که ستاره به جیب داشت

آری تمام اهل مقاتل نوشته اند
دشمن هم از عنایت و لطفش نصیب داشت

مثل حسن حرم به مزارش وفا نکرد
دیدم که صحن خاکی و قبری غریب داشت

بوی گلوله میدهد آن صحن ها ولی
روزی شبیه کرببلا عطر سیب داشت

دستم به سمت چاک گریبان خویش رفت
وقتی که نام او به لبش عندلیب داشت

او دست خاک زلف پریشان خود نداد
بالا سرش به جای سنان او طبیب داشت

وقتی که زهر پا به روی سینه اش گذاشت
فرزند او به روی لب امن یجیب داشت

ابن الرضای سوم این خانواده هم
مرثیه ای شبیه به یابن الشبیب داشت

خاکی شده است صورت گلدسته های او
یعنی که میل روضه ی خدالتریب داشت

از روی نیزه ها سر او خورد بر زمین
این روضه سخت بود و فراز و نشیب داشت

********************

اشعار شهادت حضرت امام حسن عسکری  علیه السلام  –  امیر عظیمی

ای آفتاب، سایه نشین جمال تو
ای عمر خضر، بسته به آب زلال تو
ای نیستی خلق دو عالم، زوال تو
ای هست و بودِ خلقت و هستی، وبال تو

ماییم در حریم تو، داریم چشم لطف
از دامن کریم تو داریم چشم لطف

اینجا مقربان، صُلحا صف کشیده اند
پیغمبران حق، شهدا، صف کشیده اند
آقا ببین چقدر گدا صف کشیده اند
در «سُرّ مَن رأیِ» شما صف کشیده اند

تا که شوند جزو گدایان حضرتت
روزی خورند از نمک و نان حضرتت

ای سامرات، گلشن زیبای اهل بیت
گلدسته ات، بهشت دِلارای اهل بیت
دور ضریح، در حرمت، جای اهل بیت
از نسل توست «مهدیُ مِنّایِ» اهل بیت

امشب که ما به روضه ی تو مشتری شدیم
مشغول ذکر یاحسن العسگری شدیم

کعبه در این دیار به دورت طواف کرد
پای همین مزار به دورت طواف کرد
روزی هزار بار به دورت طواف کرد
با قلب داغدار به دورت طواف کرد

ای قبله گاه یار، به دور خودت بچرخ
حج را بجا بیار، به دور خودت بچرخ

ای آنکه چشم دهر برایت گریسته
در آسمان دو نهر برایت گریسته
جبرییل بحر بحر برایت گریسته
مسموم زهر، زهر برایت گریسته

آقای من، نلرز، به دور خودت نپیچ
بر خویشتن نلرز، به دور خودت نپیچ

آقا تو هم ز سمِ جفا تشنه لب شدی
آزرده زهر قلب تو را، تشنه لب شدی
رفته دلت به کرببلا، تشنه لب شدی

در ظلّ آفتاب لبش تشنه مانده بود
بین دو نهر آب، لبش تشنه مانده بود

آقا بنوش آب گوارا، بگو حسین
بگذار سر به دامن مولا، بگو حسین
آسوده سیر کن به ثریّا، بگو حسین
مهدی کنار توست، همین جا، بگو حسین

او آمده است رخت عزا را به تن کند
آماده است تا به تن تو کفن کند

کرببلا، حسین، دریغا کفن نداشت
اصلاً کفن که جای خودش، پیرهن نداشت
جز زخم و زخم و نیزه شکسته، به تن نداشت
“هذا قلیل”، پس به گمانم بدن نداشت

جسمی که پایمال سم اسب ها شود
باید که سهم خاک شود، بوریا شود

********************

اشعار شهادت حضرت امام حسن عسکری  علیه السلام  –  محمد بیابانی

تنها نه اینکه بر تن تو جامه ی عزاست
حتی سیاه پوش غمت سرّ من رئاست

“غم”، واژه ای که بیشتر از هر کس دگر
با چشم های دائم الاشک تو آشناست

تنها، غریب، گوشه ی سرداب خانه ات
بر گونه هایت اشک عزای پدر رهاست

این روزها اگر که ندارید زائری
ما را به سامرا ببر، اینجا پر از گداست

انگار ماتم تو تمامی ندارد و
هر روز، سینه ی تو به یک داغ مبتلاست

تو سوگوار خانه ی آتش گرفته ای
اما شکستن تو در این داغ، بی صداست

مثل همیشه آخر شعرم رسید و باز
دستم به دامن تو و امضای کربلاست

********************

اشعار شهادت حضرت امام حسن عسکری  علیه السلام  –  سید پوریا هاشمی

اثر زهر به کل بدنت معلوم است
شدت درد تو و ضعف تنت معلوم است

گاه غش میکنی و گاه به خود میپیچی
خوب اوضاع تو با سوختنت معلوم است

حرف خود را به تکان دادن سر میگویی
حالت از گریه و طرز سخنت معلوم است

سعی داری که نبیند پسرت اما حیف
باز خاکی شدن پیرهنت معلوم است

چه سرت آمده جسم تو زمرّد شده است؟
تکه تکه ز عقیق یمنت معلوم است

پادگان جای تو و اهل و عیال تو نبود
در نگاه تو غم دل شکنت معلوم است

کاسه نزدیک لبت میشود و می افتد
باهمین زاویه زخم دهنت معلوم است

قصدت اینست تو هم کرببلایی بشوی
این مواسات در عطشان شدنت معلوم است

فرق بسیار تو با جد غریبت آقا
وقت تشییع و کفن داشتنت معلوم است

گوشه ی دیگر فرق تو در این امنیتِ‌
خواهران و حرم لطمه زنت معلوم است

ته گودال نرفتی به  سرت سنگ نخورد
شکر این لحظۀ آخر بدنت معلوم است

********************

اشعار شهادت حضرت امام حسن عسکری  علیه السلام  –  جعفرابوالفتحی

وقتی طریق و منطق اسلام باشد او
باید همیشه در پی اکرام باشد او
تفسیر آیه آیه ی وحی است حرکتش
باید شبیه ساحل آرام باشد او
وقتی دلیل خلقت هر آنچه هست ، هست
شاید درون خلقت بادام باشد او !!!!؟؟؟؟
از صاحبان منصب و ثقل ولایت است
مفهوم و قصد خطبه ی همّام باشد او

ای شاه زهر خورده ی دوران قهقرا
کی میشویم حاجی صحنین سامرا

ما هم کبوتریم ولی بالمان کم است
خاکی شدیم و غمزده اجلالمان کم است
مشهد ، مدینه ، کرببلا ، سامرا چه شد؟
گویا دوباره روزی امسالمان کم است
یک بار هم ز اشک تو گریه نساختیم
ما غرق معصیت شده و حالمان کم است
بر چشم ما قدم بگذار ای جوان پیر
در مجلس عزای تو تمثالمان کم است

اینقدر غصه ی در و دیوار را نخور
اینقدر غصه ی سر مسمار را نخور

این زهر معتمد جگرت را که آب کرد
جسم تو را اسیر خم و پیچ و تاب کرد
سوز از درون همیشه بد و بدتر است پس
بی شعله سم تمام تنت را کباب کرد
این ماجرای آب به والله “مسری” است
مهدی تو را عطش زده ، تشنه خطاب کرد
ای روضه خوان بس است بیا و تمام کن
آقا دوباره یاد ز داغ رباب کرد

پستوی خانه پر شده از ذکر یا رباب
اصغر بیا کنار همین نیزه ها بخواب

شکر خدا به روی تنت نیست جای سُم
در قصه ی شهادت تو نیست پای سُم
آقا به گوش گریه کنان تو می رسد
یک در میان هوار تو و گریه های سُم
تو زیر سمّ مرکب دشمن نرفته ای
درهم نشد صدای تنت با صدای سُم
شکر خدا مقابل چشم گلت نشد
این استخوان زیر گلوت آشنای سُم

اما ببین که جد غریبت چه ها کشید
چارم امام زیر تنش بوریا کشید

**************

اشعار شهادت حضرت امام حسن عسکری  علیه السلام  –  حسین رضایی(حیران)

بیا بالین بابا ای مرا غمخوار مهدی جان
که باشد ای گلم این آخرین دیدار مهدی جان

اگر چه اشتیاق دیدن زهرا به سر دارم
مرا هجر وفراق تو دهد آزار مهدی جان

ندارم طاقی بینم تورا سرگشته و حیران
که بی سامانی ات شد بر سرم آوار مهدی جان

بگو با شیعه از حسن جوار و سجده وتقوی
که خوشحالم کند اینها مرا بسیار مهدی جان

بگو با صدق و باردّ امانت، با ورع در دین
به ماگردید چون زینت، نه که سربار مهدی جان

کشیدم محنت و رنج و غم واندوه از ظلم و
جفای معتمد این جانی خونخوار مهدی جان

چنان زهر جفا کرده اثر بر پیکرم حتّی
قدح لرزان و رفع تشنگی دشوار مهدی جان

تمام خاطرم پرگشته از مظلومی مادر
شده خواب وخیالم داغی مسمار مهدی جان

بزن سیلی به روی قاتل محسن که از کینه
شده کشته میان آن در و دیوار مهدی جان

خدارا شکر در کنج اسارت می دهم جان و
نمی گردد عیالم راهی بازار مهدی جان

الا “حیران “تو هم مانند ساعی از دل وجان گو
” عیان بر ماشود کی وعده ی دیدار مهدی جان”

******************

اشعار شهادت حضرت امام حسن عسکری  علیه السلام  –  وحید دکامین

امشب دو دیده ام ز غمت پرستاره است
آن را که نیست چاره بجز این چه چاره است

در سامرا اگر چه نشد زائرت شوم
دل را به یاد مقتلت از جان کناره است

با تو چه کرد معتمد دون، که این چنین
از سوز داغ زهر به جانت شراره است

مهدی ز ره رسید وسرت را به برگرفت
افلاکیان و اهل سما را نظاره است

در بند دشمن ارچه سرت روی خاک بود
حالا به روی دامن یک ماهپاره است

گفتی تو إسْقِنیٖ و شدی از عطش رها
این روضه را به کربُبَلا یک اشاره است

هر چه ز لشگری طلبید آب، جدّتان
پاسخ نداد کس به حسین شهیدتان

***************

اشعار شهادت حضرت امام حسن عسکری  علیه السلام  –  ابراهیم لآلی

السلام و علیک یا مولا
نظری سوی ما نما مولا
     
خسته ام من دعا بفرمائید
قلب سنگم طلا بفرمائید

آسمان ها به زیر پاهایت
سند خلق ما به امضایت

مثل اجدادتان رحیمی تو
مهربان هستی و کریمی تو

تو چراغ هدایتی آقا
جان زهرا عنایتی آقا

با گدایت همیشه مأنوسی
بهر گمگشتگان چو فانوسی

سامرایت برای ما عرش است
بال صدها ملک در آن فرش است

هرچه داریم از شما داریم
شکر زهرا که ما تو را داریم

ذوالفقاری و در نیامی تو
پدر آخرین امامی تو

ای امام غریب و تنهایم
ای امام نجیب و تنهایم

پر و بالت شکسته شد اما
جگرت پاره شد ولی آقا

به غرورت کسی جسارت کرد؟؟؟
یا به جسمت کسی اهانت کرد؟؟؟

همسرت را کسی اسارت برد؟؟؟
زیورش را کسی به غارت برد؟؟؟

جسمتان پشت رو نشد اصلا
بر تنت نی فرو نشد اصلا

من بمیرم برای مظلومی
جان عالم فدای مظلومی

که تنش را جدا جدا کردن
بدنش را به زیر پا کردن

پیش چشمان خواهرش ای وای
جلوی چشم مادرش ای وای

نیزه ای در دهان او جا شد
سر عمامه اش چه غوغا شد

**************

اشعار شهادت حضرت امام حسن عسکری  علیه السلام  –  مجتبی صمدی شهاب

قسمت این بود که من هم به جوانی بروم
با دلی سوخته زین وادی فانی بروم

آنچنان زهر بهم ریخته ارکان مرا
نفسی نیست که با آه و فغانی بروم

پسرم کاش بیاید به سرم یک لحظه
تا برم توشه از آن گنج نهانی بروم

مادرم سوخت در این ماه از آن شعله در
سوخته از غم آن یاس خزانی بروم

یا حسین اشهد موتم شده و از داغش
با دو چشمی شده خون زاشک فشانی بروم

دست وپا می زنم اما بخدا با یاد
آن تن له شده از اسب دوانی بروم

زیر لب گفت به عباس پریشان زینب
بی تو تا شام بلا با چه امانی بروم
 
زینب آن عمه مظلومه من گفت به شام
کاش از این معرکه چشم چرانی بروم

***************

اشعار شهادت حضرت امام حسن عسکری  علیه السلام  –  ابراهیم لالی

آسمانی ها مسلمان توأند
یک به یک آنها غلامان توأند

عرشیان که جای خود،آقای من
فرشیان مبهوت و حیران توأند

ای بلند آسمان با پست ها
دست سائل ها به دامان توأند

یا ابا المهدی قسم بر موی تو
صد چو حاتم از مریدان توأند

قصه ی نان را نخوردیم هیچ وقت
چونکه رزق ما به دستان توأند

ایل و اجدادم،امام عسگری
نوکرت هستند و خواهان توأند

هم ملک،هم حور،هم جن و بشر
در دو عالم تحت فرمان توأند

نوح و ابراهیم و موسای کلیم
مفتخر هستند دربان توأند

با نگاهی کار عیسی میکنی
صد چو او طفل دبستان توأند

حضرت جبریل و میکائیل هم
از ازل یار و نگهبان توأند

کل مخلوقات در کون و مکان
ریزه خوار سفره ی خان توأند

انبیا و اولیا این روزها
گوشه ای از صحن گریان توأند

جسم من اینجاست اما روح من
در رواق و صحن و ایوان توأند

************
اشعار شهادت حضرت امام حسن عسکری  علیه السلام  –  محمد مبشری

یک سامرا اندوه کنج سینۀ ماست
دانی که عمری غصۀ دیرینۀ ماست
از غربتت  آیین غم آیینۀ ماست
بغض عدویت بغض ما و کینۀ ماست

دارد غبار بی کسی کوی حریمت
گرد عزا بنشسته بر روی حریمت

دشمن به جرم عاشقی کشته شما را
چون جلوه گاه خالقی کشته شما را
چون نور  فجر صادقی کشته شما را
پرپر چو یاس و رازقی کشته شما را

چشم زمین و آسمان بر تو بگریند
جانا تمام عاشقان بر تو بگریند

زهر جفا در قتلتان  باشد بهانه
جان داده اید از غصه هایی بی کرانه
کوی مدینه، کربلا، این دو نشانه
شام بلا و کوفه و جور زمانه

اینها همه بر جانتان گردیده قاتل
گر چه جهان زهر جفا را دیده قاتل

نامت حسن، خلقت حسن، خویت حسن بود
جمع خصال و خلق نیکویت حسن بود
ذکر خوش و زیبا و دلجویت حسن بود
قلبت حسینی، نقش بازویت حسن بود

ذکر تو را گفتن به لب اوج سخن شد
مهدی به نام اطهرت، یابن الحسن شد

یابن الحسن  یعنی که مهدی زادۀ توست
شمشیر مانده در غلاف آمادۀ توست
نام خوشش زیبایی سجادۀ توست
او  میوه قلب تو و دلدادۀ توست

برگو بیاید دیده ها چشم انتظارند
آقا بیا که یاس ها دل بی قرارند

آقا بیا که  فاطمه چشم  انتظار  است
با مادرت قلب همه چشم انتظار  است
هستی به اشک و زمزمه چشم انتظار  است
بشتاب امیر علقمه چشم انتظار  است

زیبا شود گر که به رجعت آخر ای یار
آید امیر علقمه گردد علمدار

**************

اشعار شهادت حضرت امام حسن عسکری  علیه السلام  –  مهدی مقیمی

این داستان زهر و جگر مستمر شده
چشم پسر برای پدر باز ، تر شده

تغییر کرده رنگ رخت یابن فاطمه
کز سوز سینه ات پسرت با خبر شده

آثار زهر، صورتتان را کبود کرد
معلوم شد که هر چه شده با جگر شده

این تب که سوخت جسم تو تاثیر زهر بود ؟
یا شعلۀ در است ز تو شعله ور شده

این تازگی نداشت که با یاد مادری
در کوچه ، قاتل پسری میخ در شده

آه ای امام  یازدهم ارث فاطمه است
این گونه گر که عمر شما مختصر شده

آقا دل شما نکند سمت کربلاست؟
که لحظه لحظه داغ دلت بیشتر شده

خنجر نمی برید گلوی حسین را
اما به روی گردن او کارگر شده

خواهر که ان یکاد برای تو خوانده بود !
دیگر چرا جمال منیرت نظر شده؟

ای بی ادب بلند شو از روی سینه اش
سنگینی ات مصیبت این محتضر شده

اوج مصیبت تو همین است خواهرت
با کاروان شمر و سنان همسفر شده

*****************

اشعار شهادت حضرت امام حسن عسکری  علیه السلام  –  محمد بیابانی

تنها نه اینکه بر تن تو جامه ی عزاست
حتی سیاه پوش غمت سرّ من رئاست

غم”، واژه ای که بیشتر از هر کس دگر
با چشم های دائم الاشک تو آشناست

تنها، غریب، گوشه ی سرداب خانه ات
بر گونه هایت اشک عزای پدر رهاست

این روزها اگر که ندارید زائری
ما را به سامرا ببر، اینجا پر از گداست

انگار ماتم تو تمامی ندارد و
هر روز، سینه ی تو به یک داغ مبتلاست

تو سوگوار خانه ی آتش گرفته ای
اما شکستن تو در این داغ، بی صداست

مثل همیشه آخر شعرم رسید و باز
دستم به دامن تو و امضای کربلاست

**************

اشعار شهادت حضرت امام حسن عسکری  علیه السلام  –  مهدی مقیمی

ماه صفر رفت و دوباره محشری شد
هنگامۀ شور و عزای دیگری شد
اسلام، گریان امام عسکری شد
در خانه، مظلوم دو عالم بستری شد

مسموم شد مولا خبر در شهر پیچید
آقا به خود از شدت این زهر پیچید

آقا عزادارت زمین و آسمانند
با ما تمام قدسیان هم نوحه خوانند
بر چشمهامان اشکهای ما روانند
در زیر بار ماتمت قدها کمانند

امشب دل زهرا و حیدر غم گرفته
مهدی کنار بسترت ماتم گرفته

تو خود غریبی سامرایت هم غریب است
این روزها حال و هوایت هم غریب است
فرزندِ دور از دیده هایت هم غریب است
حس می کنم حتی عزایت هم غریب است

صاحب زمان بر پای تو صورت نهاده است
غربت همیشه عضوی از این خانواده است

هر بار یاد کوچه افتادی فِسُردی
با یاد زهرا مادرت صد بار مردی
راحت شدی دیگر تو با زهری که خوردی
کمتر کسی برده چنان رنجی که بردی

پیداست مولا از غروب دیدگانت
کار خودش را کرده زهر دشمنانت

سخت است فرزندت بگیرد دامنت را
بعدش ببیند لحظۀ جان دادنت را
خاموش بیند چشمهای روشنت را
پیشت بماند تا ببیند رفتنت را

ما هم به همراه ائمه روضه خوانیم
گریان آلامِ دل صاحب زمانیم

ابر غم تو کرده سایه ، سامرا را
در غم فرو برده تمام سینه ها را
ویرانه کرده کوچه های قلب ما را
کرده تداعی روضه های کربلا را

غمهای دیگر را غم تو برده از یاد
آقا بمیرم ظرف آب از دستت افتاد

تا ظرف آب از دستهایت بر زمین خورد
یاد آمدت ساقی عمود آهنین خورد
تا تیر بر مشک یل ام البنین خورد
افتاد مشک و ضربه ها از آن و این خورد

بر ساقی و بر اشکهایش گریه کردید
با حضرت مهدی برایش گریه کردید

اصلا همه بر دستهایش گریه کردند
بر دستِ از پیکر جدایش گریه کردند
پیغمبر و زهرا برایش گریه کردند
بر ماجرای کربلایش گریه کردند

این روضه هم مثل تمام روضه ها شد
از هر جهت رفتیم آخر کربلا شد

***************

اشعار شهادت حضرت امام حسن عسکری  علیه السلام  –  رضاباقریان

زهر دادند دوباره حسنی دیگر را
به روی خاک کشیدند گلی پرپر را

لحظه آخر عمرش چه قَدَر درد کشید
به لب آورد، مصیبات غم مادر را

سرخ شد صورتش از زهر جفا واویلا
تازه آورد به یادش گل نیلوفر را

آن گلی که به خرابه نفسش بند آمد
تا به زانوش نهادند همان بی سر را

لحظه ی آخر عمرش پسرش آمده است
تا به زانوش بگیرد پدر اطهر را

پسرش جرعه آبی به لبانش داد و
روضه کرببلا خواند، شب آخر را

روضه می خواند از آن شاه که افتاد به خاک
یاد آورد همان خنجر و آن حنجر را

*****************

اشعار شهادت حضرت امام حسن عسکری  علیه السلام   رضاباقریان

پا به پا با پدر و مادرم و اجدادم
سامرایی شدم از بسکه لبم گفت حسن

جان به قربان همان مادر آگاهم که
عوضِ قِصٌه و لالای شبم گفت حسن

مادرش فاطمه یک گوشه نگاهم کرد و
هرکه آمد بوجود از نَسَبَم گفت حسن

یاد سرداب که افتاد دلم، فهمیدم
قبل ذکر فرج، این تاب و تبم گفت حسن

کربلا رفتم و سوغات رطب آوردم
ولی مشهد که رسیدم، رطبم گفت حسن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.