اشعار مرثیه حضرت فاطمه سلام الله علیها ـ عماد بهرامی


برای وصف تو واژه اگرچه معدود است
ولی مقام رفیع تو باز مشهود است

چگونه از تو بگویند شاعران وقتی
برای درک مقامت علوم محدود است

نزول سورهء کوثر به عالمی فهماند
که مادح تو فقط ذات حق معبود است

اگر که لحظه ای از ما نظر فرو بندی
قسم به خالق یکتا که هست نابود است

کنیز زادیتان هم خودش مسیحا بود
مقرب است هر آنکس که با شما بود است


*****************

اشعار مرثیه حضرت فاطمه سلام الله علیها ـ حسین ایمانی

سرسجاده دعا کرده که تنها باشم
روضه خوان حرم غصه ی زهرا باشم

کاش درد بدنش سهم تن من میشد
کاش میشد سپر میخ ولگدها باشم

تولطیفی ونداری طاقت سیلی را
کاش میشد لااقل جای تو انجا باشم

چادر خاکی تو روی تورا پوشاند و۰۰۰
شد مقرر که بسوزم از غمت تا باشم

پروبال تو شکستندو پروبالم ریخت
مانده ام روضه ای از ام ابیها باشم

رفتی و زینب تو ام ابیها شده است
لااقل این دفعه باید نبوی سا باشم

آه ای چاه کسی دور و بر حیدر نیست
حق براین است که من ندبه ی غمها باشم


*****************

اشعار مرثیه حضرت فاطمه سلام الله علیها ـ حسین ایمانی


امیرالمؤمنین فاطمه زانو بغل کردی
تو با این بغض اشک همسرت را هم درآوردی

نمیدانم چرا دوروبرم را تار می بینم
جواب گرمی دستان حیدر نیست این سردی

تو مردی کردی ومردانگی اماندیدی از۰۰۰
اهالی مدینه جز غم و نیرنگ و نامردی

علی جان نیمه شب وقتی که ازروی همین جامه
مراشستی وجسم زخمی زهرا کفن کردی

اگر مهتاب شد گلهای لاله برکفن دیدی
مزن ناله تویی حیدر تو مرد هر هماوردی

صدا کن مهدی مارا بخوان ندبه ولی الله
دعایی کن بگو وقتش رسیده ماه برگردی


*****************

اشعار مرثیه حضرت فاطمه سلام الله علیها ـ حسین ایمانی


پروازمان دهید در این روضه های عشق
ماراکشان کشان بکشانید پای عشق

اینجا مقدر است که با شال نوکری…
خدمت کنیم در حرم با صفای عشق

ما مفتخر به نوکری آل حیدریم
باید نفس نفس بزنیم از برای عشق

این قال صادق است اگر گریه میکنیم…
فرزند مادریم و سپاه ولای عشق

این روزها چه ها به سر مادر آمده
قدجوان کمان شده در تنگنای عشق

سیلی رسید و صورت مادر کبود شد
پوشانده روی زخمی اش از آشنای عشق

شدشانه های کودک کم سن و سال او
تا خانه ی امیر مصائب عصای عشق

پشت دری که نیمی از آن سوخته گرفت
ذکری برای وصل دل و دلربای عشق


***************

اشعار مرثیه حضرت فاطمه سلام الله علیها ـ حسین ایمانی


حالا که اهلِ روضۀ پُرفیضِ مادرم
درموجهایِ رحمتِ ایزَد شناوَرَم

بی شَک بدونِ اِذنِ تو اینجا نیامدم
اَفکنده سایه چادرِ خاکی رویِ سَرَم

باتو به عرش وُ عشقِ خدا می شود رسید
از یُمنِ گریه بَرتو شده قلبِ من حرم

بانویِ آسمانیِّ ما   خاکِ بی حیا…
درکوچه ها نشسته روی معجرِ کَرَم

وقتی تورا زَدند چرا زنده مانده ام؟!
دلداده نَه….که بیدلِ دربارِ حیدرم

باید میانِ روضۀ تو زیر وُ رو شوم
در روضۀ تو می رسد این دل به دلبرم


***************

اشعار مرثیه حضرت فاطمه سلام الله علیها ـ یاسر رحمانی


گلشن ز داغ یاسمنت گریه می کند
بلبل به سرخی چمنت گریه می کند

بانو بس است گریه که از دست می روی
گریه نکن ببین حسنت گریه می کند

اینقدر حرف غسل و کفن را نزن که باز
دارد شهید بی کفنت گریه می کند

وقتی که سخت می شوی از جای خود بلند
بابا به طرز پاشدنت گریه می کند

گلدان رازقی ترکدار پای حوض
برلاله های پیرهنت گریه می کند

این زخم سینه هم که در این باغ نوبر است
وقت شنیدن سخنت  گریه می کند

از تو بجز خیال نماند ست و زینبت
بر آنچه مانده از بدنت گریه می کند

فضه به وقت جاروی پشت در حیاط
با روضه های میخ و تنت گریه می کند

در کوچه ها چه بر سرت آمد که مجتبی
از روز خانه  آمدنت گریه می کند

احساس می کنم که قلم هم از ابتدا
وقت نوشتن مهنت گریه می کند


*************

اشعار مرثیه حضرت فاطمه سلام الله علیها ـ رضا باقریان

مادری پیش نگاه دخترش آتش گرفت
دختری از آهِ سرد مادرش آتش گرفت

پشت دربِ خانه ای که خادمش جبریل بود
همسر شیرخدا بال و پرش آتش گرفت

زیر دست و پای شیطان بود قرآن، وای وای
گو به احمد آیه های کوثرش آتش گرفت

گوشواره بینِ کوچه ماند، اما پشت در
موی او همراهِ سنجاق سرش آتش گرفت

آمد از زیر فشار در به پا خیزد، ولی
غنچه ی یاس سفیدش در برش آتش گرفت

چشم هایش تارتر می شد میان دود، آه
دخترش می گفت اینجا حیدرش آتش گرفت

چند سالِ بعد، ارث فاطمیه داده شد
کودکی در بین آتش معجرش آتش گرفت

آن قَلافی که دلیلِ مرگ مادر بود، آه
حنجر اولاد او از خنجرش آتش گرفت

باز هم مادر زمین افتاد، اما قبل از او
با دو بوسه از گلویش خواهرش آتش گرفت


*************

اشعار مرثیه حضرت فاطمه سلام الله علیها ـ رضاباقریان

مثل اویسی که قرن را دوست دارد
این چشم هم دریا شدن را دوست دارد

عاشق ندارد میل برگشتن به منزل
شب تا سحر پرپر زدن را دوست دارد

دیوانگی هم عالمی دارد در اینجا
عابس تنِ بی پیروهن را دوست دارد

پروانه مجبور است دورِ شمع باشد
هم سوختن هم ساختن را دوست دارد

محشر نخواهم شد پریشان حال، زیرا
مادر همیشه سینه زن را دوست دارد

از اینکه شوق کربلا دارم همیشه
فهمیده ام ارباب، من را دوست دارد

روز جزا آتش ندارد کار با آن…
…گریه کنی که سوختن را دوست دارد

ای کاش روی پای اربابم بمیرم
آواره، مردن در وطن را دوست دارد

ارباب حالا که تنش روی حصیر است
کی گفته این نوکر کفن را دوست دارد؟

با دست دنبال حسن می گشت زهرا
معلوم شد خیلی حسن را دوست دارد

فریاد زد قنفذ بزن یار علی را
این بی حیا، دستِ بزن را دوست دارد


**************

اشعار مرثیه حضرت فاطمه سلام الله علیها ـ رضا باقریان

این درد نیمه شب تو را پهلو به پهلو می کند
غم های تو دارد مرا کم کم به زانو می کند

قدری بخواب ای همسر مظلومه ی من فاطمه
فضّه تمام خانه ات را آب و جارو می کند

ثانی چه آورده سرت در پیش چشمان حسن
در خواب و بیداری گلایه دارد از او می کند

می گفت زینب با حسن، وقتی نگاهش میکنم
مادر چرا رخسار خود این رو و آن رو می کند

میخواهم از دیوار و در خون تو را شویم، ولی
طفلی نشسته هی نگه دایم به این سو می کند

افتادی و افتادم و،  خوردی زمین خوردم زمین
این است آن عشقی که خود را عاقبت رو می کند

پیراهنی که بافتی جایِ کفن بهر حسین
زینب گرفته در بغل می گِرید و بو می کند

 

***************

اشعار مرثیه حضرت فاطمه سلام الله علیها ـ رضا باقریان

بال و پرم بسته شده، پال و پرت زخمی شده
رویت کبود و، صورت و چشم ترت زخمی شده

با سرفه هایت زخم پهلویت دهن وا می کند
انگار با این حال، زخم بسترت زخمی شده

بسکه نگاهت کردم و ماتم گرفتی روز و شب
چشمان غرق خون این هم سنگرت زخمی شده

دارد کبودی می چکد از رنگ رخسارت، ولی
بدتر از آن بازوت، پیش دخترت زخمی شده

خورد و خوراکت روز و شب آه و فغان و گریه شد
حتی ز اشک چشم هایت معجرت زخمی شده

مخفی نمی ماند ز من اسرار قلب مجتبی
حتماً زمین افتاده ای که چادرت زخمی شده

دست من از ردّ طناب و دست تو از آن قلاف
اما ز تو بشکسته، دست همسرت زخمی شده

از گریه های مجتبی فهمیده ام اینکه چرا
رویت کبود و،  صورت و چشم ترت زخمی شده


**************

اشعار مرثیه حضرت فاطمه سلام الله علیها ـ رضا باقریان

بعد از شهادت حضرت زهرا

مدینه از سرِ من خواب برداشت
صفا از خانه ی مهتاب برداشت

تو رفتی بعد تو با گریه هایم
تمام خانه ام را آب برداشت

تو افتادی زمین و فضه می گفت
درِ این خانه از جا، تاب برداشت

خدا را شکر فضه بود و، آمد
به زحمت از پر تو باب، برداشت

گهی زخم تو، گاهی چشم زینب
ز دست میخ در خوناب برداشت

ز قنفذ مالیاتش را برای..
…دو ضربه، زاده ی خَطّاب برداشت


***************

اشعار مرثیه حضرت فاطمه سلام الله علیها ـ نرگس غریبی

از میان درو دیوار صدا می آید
یک نفر ناله کنان پشت دری،گفت علی

یک نفر دست به پهلو ،به زمین افتاده
مادری خورد زمین و پسری گفت علی

دست عالم به طناب و به زمین خورد مهی
توی کوچه  پدر جان بسری گفت علی

کوچه از خون جگر پر شده بود آن شبها
از غم ،آن شب پسر خون جگری گفت علی

پدر جان به لب و مادر سیلی خورده
پشت مادر پسر در به دری گفت علی

آتش آورده و میسوخت در خانه ی عشق
بر در خانه ی مولا شرری گفت علی

ماه در بند شد و عشق زمین گیر شده
آن شب انگار قلاف و سپری گفت علی

خاک عریان شد از این چاک زدن بر سینه
عشق خونین به خیال سفری گفت علی

بغض بر عشق فرود آمد و آتش گل کرد
وسط معرکه  بی بالو پری گفت علی

عشق در حصر به خون و به جفا و به غمست
پشت در محسنى از بی پدرى گفت علی

خون به غوغای قیامت شده لبریز از ماه
از جفا غنچه ای از بی خبری گفت على

در میان در و دیوار گلی پرپرشد
شاید آنروز ، که میخی به دری گفت علی  

با لگد سوخت گلی ،میخ به فریاد آمد
حتم دارم که همان روز علی گفت علی


**************

اشعار مرثیه حضرت فاطمه سلام الله علیها ـ نرگس غریبی

با اشک تماشا کنم آتش زدنت را
بگذار که" در" بو بکشد ، عطر تنت را

دیوار و در و میخ به طوف تو نشستند
ترسم که به غارت ببرند پیرهنت را

با یک لگد افتاد به پای تو زمینی
در چنگ زد و سوخت تمام بدنت را

زهرای علی ، بال و پرت سوخت ، بمیرم
با پیرهن کهنه گرفتم کفنت را

گل بوسه ی آتش به تنت ، سوخت و دیدم
آغوش در و سینه ی داغ از محنت را

بندست بدستان علی ، سخت گرفتند
دیوار و در و میخ به اجبار تنت را


*************

اشعار مرثیه حضرت فاطمه سلام الله علیها ـ وحید محمدی

نوک مسمار به پهلو بخورد یا نخورد
یا به دیوار از آن سو بخورد یا نخورد،

این در سوخته حتما به زمین می افتد
لگدی بین هیاهو بخورد یا نخورد

دست بالا برود روضه به پا خواهد شد
حال بر صورت بانو بخورد یا نخورد

زنده می ماند اگر این نوک سنگین غلاف…
فرقش این است به بازو بخورد یا نخورد

بعد از این فرق ندارد به خدا حال علی
خانه بی فاطمه جارو بخورد یا نخورد

داغ محسن به دل آل علی خواهد ماند
نوک مسمار به پهلو بخورد یا نخورد


*************

اشعار مرثیه حضرت فاطمه سلام الله علیها ـ علی اکبر نازک کار

باز بوی گل یاسی به مشامم خورده است
مست کردست مرا هوش و حواسم برده است

چادرت را بتکان مادر بی همتایم
تا که این دل بشود زنده که اکنون مرده است

هرکسی را که نظر بر دل و جانش نکنی
ضربه خورده به روانش و دگر افسرده است

بسکه پاکی و طهارت نسبی،صدیقه
واژه “طاهره” در پیش شما سر خورده است

بین کوچه چه نهیبی زده ای بر دشمن
عالم از هیبت مردانه تو جا خورده است

ای جوان مادر زینب، چقدر پیر شدی
چه شد اینگونه شدی،برگ گلت پژمرده است

چشمهای صدفت درّ گران می ریزد
بشکند دست هرآنکس که تو را آزرده است

با فشردن بشود عطر گل افشان، ای وای
باز بوی گل یاسی به مشامم خورده است


************

اشعار مرثیه حضرت فاطمه سلام الله علیها ـ مجتبی قاسمی

چو نوری در دل ظلمت فروزنده تویی زهرا
و ایمان را به جانها آفریننده تویی زهرا

کسی که رمز پیروزی شده در هر زمان نامش
چه دیروز و چه امروز و چه آینده تویی زهرا

نوشتم آن که حبش شد کلید خانه ی رحمت
و بغضش تا همیشه گشته سوزنده تویی زهرا

مُغیثی که به هر نخ از عبا و چادرش حتی
شده هر مُرسلی آخر پناهنده تویی زهرا

قیامت در قیامت یک تنه بر پا کنی بانو
پناه عاصیان هستی و بخشنده تویی زهرا

کسی که حیدر و احمد به دور زینبش گردند
و زینب تحت تعلیمش شد ارزنده تویی زهرا

ره توحید تنها راه فرزندان تو باشد
کسی که با جهادش شرک را کنده تویی زهرا

شبیر و شبر تو زینت ارض و سما هستند
و آنها مادری دارند زیبنده… تویی زهرا

الا ای کوثر قران تویی معیار هر ایمان
که در این عالم امکان فروزنده تویی زهرا

منم فرزند خاطی رو به تو آورده ام مادر
کسی که گشتم از رویش سرافکنده، تویی زهرا

کسی که دست او بشکسته اند و پهلویش اما
فقط بر روی حیدر  میزند خنده تویی زهرا

کسی که دست بوسش گشته ختم المرسلین اما
علی از دستهایش گشته شرمنده تویی زهرا

صدف چون بشکند دُر بر زمین می افتد و حالا
میان آن در و دیوار تابنده تویی زهرا

*************

اشعار مرثیه حضرت فاطمه سلام الله علیها ـ قاسم نعمتی

از غصه آب می کنی ام فاطمه مرو
خانه خراب می کنی ام فاطمه مرو
 
هر دم که آه می کشی از هوش می روی
در اضطراب می کنی ام فاطمه مرو
 
زیبا بهشت سوخته ام با نگاه خود
دائم عذاب می کنی ام فاطمه مرو
 
کشتی مرا ز بس که به شکل اشاره ای
مولا خطاب می کنی ام فاطمه مرو
 
من محرم توام ز چه پوشانده ای رخت
زین غم کباب می کنی ام فاطمه مرو
 
رویم به خاک می خورد از داغ تو بدان
تو بوتراب می کنی ام فاطمه مرو
 
تا خواهم از شفا بنهم سر به سینه ات
گویا جواب می کنی ام فاطمه مرو
 
کمتر نفس نفس بزن ای سینه چاک من
از خون خضاب می کنی ام فاطمه مرو
 
بعد تو عمر من به دوامی نمی رسد
نقش بر آب می کنی ام فاطمه مرو

***********

اشعار مرثیه حضرت فاطمه سلام الله علیها ـ محمد جواد شیرازی

از غصه سرتاسر شدی این چند ماهه
دلتنگ پیغمبر شدی این چند ماهه

وقتی شنیدی دست من را صبر بسته
یک‌پارچه حیدر شدی این چند ماهه

با خطبه‌هایت هرکجا فتنه به پا شد
پیغمبرِ دیگر شدی این چند ماهه

دیدی که تنها مانده‌ام، زهرا برایم…
… سینه‌سپر، لشکر شدی این چند ماهه

حق داری اصلا خنده روی لب نداری
خسته از این بستر شدی این چند ماهه

من که خبر دارم… نپوشان صورتت را
یاسِ علی! پرپر شدی این چند ماهه

دارد علی دق می‌کند از این مصیبت
این قدر که لاغر شدی این چند ماهه

شرمنده‌ام زهرا در این کوچه… در این راه…
خاکی سرِ معبر شدی این چند ماهه

داغت قد من را شکست اما تو انگار
از من خمیده‌تر شدی این چند ماهه

فهمیدم از این لاله‌ها، حق داشتی که
پنهان در این معجر شدی این چند ماهه

غیر از خیال و سایه‌ای از تو نمانده
از سایه هم کمتر شدی این چند ماهه

**************

اشعار مرثیه حضرت فاطمه سلام الله علیها ـ قاسم نعمتی

ای تکیه گاهه شانه ی بی یاورم مرو
ای بوسه گاه زخمی بال وپرم مرو
 
بر زندگی  ساده نه ساله رحم کن
من التماس می کنمت همسرم مرو
 
روز مرا چو چادر خاکی سیه مکن
ای قبله گاه نور بیا از حرم مرو
 
دستم به دامنت قسمم را قبول کن
زهرا به حق اشک دو چشم ترم مرو
 
خیبر شکن ببین که به زانو درآمده
بی تو غریب می شوم ای لشگرم مرو
 
باور نمی کنی که بدون تو بی کسم
کی می شود جدایی تو باورم مرو
 
"تبت یداه" آنکه ز ساقه تو را شکست
یاس کبود من گل نیلوفرم مرو
 
زینب شبی لبش در گوشت نهاد و گفت
کردم دعا که خوبشوی مادرم مرو

************

اشعار مرثیه حضرت فاطمه سلام الله علیها ـ حسین رضایی (حیران)

گریه های شب و روزم به ثمر نزدیک است
کن حلالم که دگر وصلِ سحر نزدیک است

دیده ای گریه ی طوفانیِ زهرایت را
یا علی رخصتِ دیدارِ پدر نزدیک است

نشد آخر که ببینم پسرم محسن را
الوداع، دیدنِ رُخسار پسر نزدیک است

جای زخمی که ز مسمار به سینه گُل کرد
داده آزار مرا چون به جگر نزدیک است

نتوانم دگر از روی زمین برخیزم
این جراحات، علی جان به کمر نزدیک است

این سه ماهه غم تنهایی تو پیرم کرد
عمرِ گُل کوته و گویی که سفر نزدیک است

می روم با دلی آکنده ز غم های حسن
قصّه ی طشتِ پُر از خونِ جگر نزدیک است

دَمِ گودال، حسینم به زمین می افتد
ماجرای گلو و نیزه و سر نزدیک است

وای از داغ رباب و لب عطشانِ علی
به گلویش هدفِ، تیرِ سه پر نزدیک است

**************

اشعار مرثیه حضرت فاطمه سلام الله علیها ـ قاسم نعمتی

از خانه ات تا عرش راهی نیست زهرا
دیگر مجال سوز آهی نیست زهرا

از تنگ نای این در و دیوار برخیز
بهتر از اینجا تکیه گاهی نیست زهرا

پیچیده در گوشم صدای ضرب سیلی
سنگین تر از این ماه ماهی نیست زهرا

سردسته ی این قوم سنگین است دستش
بر ضربه های او پناهی نیست زهرا

با آبروریزی علی را میبرند و
جز تو برای او سپاهی نیست زهرا

بی بی زبانم لال چادر بر سرت کن
خیره تر از اینجا نگاهی نیست زهرا

یا که رها کن دامنش را زود برگرد
یا مثل اینجا قتلگاهی نیست زهرا


***************

اشعار مرثیه حضرت فاطمه سلام الله علیها ـ پوریا باقری

چرا کنارِ علی ، پوشیه به سَر داری؟
ندیده ام که کنارم نقاب برداری

همیشه سینه سِپَر بوده ای عزیزِ دلم
چرا خمیده شدی ، دست بر کمر داری؟

عروس کردنِ دختر ، به دستِ مادرهاست
بمان ، مگر تو دو ریحانه بیشتر داری؟

بمان کنارِ حسین و حسن ، نرو زهرا
نرو بخاطرِ محسن! دو تا پسر داری…

نگیر دستِ دعا را برای مرگِ خودت
تو که ز حالِ خرابِ علی خبر داری

نکن تو خانه تکانی ، برای دلخوشی ام
همین که پیشِ مَنی ، در دلم اثر داری

نشسته ام جلوی دَر ، به میخ میگویم:
«گمان نداشت دلم ، اِنقَدَر خطر داری!»

چقدر گفته ام این جمله را به زیرِ لبم:
«علی… هنوز سلامی ز یک نفر داری!»

تمامِ زندگی ام ، نذرِ دیدنت زهرا
چرا کنار علی ، پوشیه به سَر داری؟

**************

اشعار مرثیه حضرت فاطمه سلام الله علیها ـ فرشید یار محمدی

نمی شود دو سه شب بیشتر بمانی تو
خودت که جان علی صاحب الزمانی تو
هنوز سنی نداری که قد کمانی تو
ببخش خیری ندیدی از این جوانی تو

چقدر زود سراغ تو آمده پیریت
حلال کن که شدم باعث زمین گیریت

اگر دوام بیاری زمانه برگردد
به زندگی علی ات بهانه بر گردد
بمان که خنده دوباره به خانه برگردد
به موی زینب مان باز شانه برگرد

بیا و دست بکش از دعای همسایه
کمی به فکر خودت باش جای همسایه

نگو که خواستی تا جان فدای من باشی
نه… نه… بلند شو تا مادر حسن باشی
چقدر زود فکر زینب و کفن باشی
چرا برای حسین فکر پیروهن باشی

بلند شو که نشستن به تو نمی آید
بلند شو که شکستن به تو نمی آید

اگرچه مثل زنی خانه دار می مانی
اگرچه پای علی آزگار می مانی
ولی بعید شده اینکه یار می مانی
چرا که مثل علی، زار زار می مانی

بمیرم اینکه تن تو به درد سر افتاد
که از حمایت از من به روت

چه کرده با سر و ابروت دست نامحرم
چه ضربه ها که به پهلوت… دست نامحرم
شنیده ام که به بازوت… دست نامحرم
زمین خوردی و بر روت، دست نامحرم …

اگرچه دوست ندارم، برو … ولی زهرا
قرار بعدی ما قتلگه گاه، عاشورا

***********

اشعار مرثیه حضرت فاطمه سلام الله علیها ـ پوریا باقری

صـدا صـدای دَر و مـادری که پشـتِ دَر است
صدا صدای شکستن ، دَری که شعله ور است

حـرامـزاده چـنـان با لگد به دَر کوبـیـد ،
که بارِ شیشه شکست و دو دست ، روی سَر است

شکـسـت بـالِ کبـوتر ، بیا بـرس فـضّــه ،
بیا که سهمِ تو این خرده های بال و پَر است

هدف علی ست ، و زهرا سِپَر برای علی
تـمامِ نقـشـه ی آنهـا برای یک نـفـر است

رسیـد وقـتِ جـدالـی کـه نـابـرابـر بـود ،
رسید وقتِ همان لحظه ای که پُر خطر است

طناب ، دستِ علی بود و فاطمه بی حال
به هوش آمده زهرا ، ز قصّه بی خبر است

کجاست حیدرِ من؟ فضّه مرتضایم کو؟
دَوید با نفسِ خسته ای که پُر شَرَر است

گرفت شـالِ علی را و سَـدِّ راهـش شد
توانِ فاطمـه در این میانه بیشـتـر است

غلافِ خنجـرِ قُنفُذ نبـود ، می دیدنـد…
مقابلِ یَلِ حیـدر ، تلاش ، بی ثمر است

یکی دو ضربه به بازو ، امامِ او را بُـرد
نگاهِ خسته ی زهـرا ، شبیهِ مُحتَضَر است

نَبـر علیِ مـرا ، او تمامِ جـانِ من است
صدا صدای ضعیف و صدای مختصر است…

*************

اشعار مرثیه حضرت فاطمه سلام الله علیها ـ علیرضا عنصری

درد پـهـلـو خـوب … نـه بدتر شده این روزها
چـهـره ی زهـرا چـه درد آور شده این روزها

از سـر و وضـع پـریـشـان عـلـی فـهمیده اند
خـانـه ی وی بی سر و همسر شده این روزها

از بـغـل زهـرا و بـسـتـر هـمـتـراز هم شدند
حـجـم زهـرای عـلـی کـمتر شده این روزها

فاطمه قوتش نود روزست خونِ دل خوریست
علـتـش ایـنـسـت گـر لاغـر شده این روزها

گـریـه زهـرا بـرای بـی کـسـی حـیدر است
درد ، عـلـی باشد که بی یاور شده این روزها

هـی حـلالـیـت طـلب مـی کرد از اهل حرم
یک کَمی حس کرده درد سر شده این روزها

فـاطـمـه نـان دو روز بـعد خود را پخته بود
بـهـر فـردای حسین پیراهنش را دوخته بود

**************

اشعار مرثیه حضرت فاطمه سلام الله علیها ـ محمد جواد پرچمی

ضعفی شدید نیروی او را گرفته بود
دیگر توان ز زانوی او را گرفته بود

در ازدحام بشت در و دود و شعله ها
آتش سراغ کیسوی او را گرفته بود

می خواست تا جدا شود از پشت در ولی
تیزی میخ ، پهلوی او را گرفته بود

تحتِ فشار لنگه ی در گیر کرده بود
بی خود نبود در ، بوی او را گرفته بود

مولا چه می کشید چو می دید لشگری
در کوچه دور بانوی او را گرفته بود

باید به وضع خانه کسی می رسید پس
زینب به دست جاروی او را گرفته بود

فرصت نکرده بود که چادر به سر کند
شکر خدا که در روی او را گرفته بود

**************

اشعار مرثیه حضرت فاطمه سلام الله علیها ـ ناد علی کربلایی

شد کشته ز اعدا پسرم فضه خزینی
زد آتش دشمن شررم فضه خزینی

از پای فتادم به میان در و دیوار
گوئی که شکسته کمرم فضه خزینی

چون شمع شدم آب از این شعلهٔ جانسوز
پروانه ی بی بال و پرم فضه خزینی

هم پهلو و هم بازو و هم سینه شکسته
بر حرمت مزد پدرم فضه خزینی

تعجیل نما تا نشود زینبم آگاه
کز خصم چه آمد به سرم فضه خزینی

اینگونه که بردند علی را سوی مسجد
شد روز چو شب در نظرم فضه خزینی

پنهان بنمایم رخ نیلی ز حسینم
تا اشک نریزد پسرم فضه خزینی

سوزد دل غمدیده من بیشتر از خود
بر شوهر والا گوهرم فضه خزینی

یاد آورد از سوز دل « کرببلائی »
عمریست بود نوحه گرم فضه خزینی

************

اشعار مرثیه حضرت فاطمه سلام الله علیها ـ بهنام فرشی

عنایت اولسا قلم تاپسا فیض ربانی
زبان حالیله سویلر ملال زهرانی

او بانویی که جلالینده آیه نازل اولوب
هزار حیف جفادن بهار عمری سولوب

اولوبدی علت تنزیل سوره ی کوثر
بویوردی حق اونا خیر کثیر پیغمبر

یازیبلا هرگجه گیزلینده سینه داغلاردی
اوزی بیراللی یاراسین آچاردی،باغلاردی

چون ایستمیردی ائده ناگران بالالارینی
اولونجه فضه ده هیچ گورمدی یارالارینی

ولیک بیرگجه غم لر اونی گتیردی دله
یقیندی محتضرین وار نیازی  درد دله

یوخیدی چونکه عیادت ائدن او بیماره
آچیب یاراسینی ناگاه گلدی گفتاره

دییب اورک سوزونی میخ در نشانه سینه
که بلکه سو سپه قلبینده کی شراره سینه

ازل بویوردی که ای یار و مونسیم تنده
من آغلیاندا بو ائوده سیزیلدیسان سنده

گورنده زینبیمی صحن خانیه باخوری
سنون قانین منیم اشکیمله همزمان آخوری

طبیب قویمامیشام وضعوه گلیب باخسون
نقدری قانین آخور قوی من اولممیش آخسون

ورنده غسلومی اما جهانه اود ویرما
منی که اولدورجاخسان علینی یاندیرما

منه مدینه دیارینده اولمادی یولداش
بو آخرین گونی منن یولا گلیدون کاش

صاباح آلیشما کمکلیق ایله ایشیم چوخدی
حسین کوینگینی قورتاریم،زمان یوخدی

علاوه زینبیمین زلفونه ویریم شانه
ائوی مرتب ایدیم توز دوتوبدی کاشانه

 صحت تاپوب آنامیز قوی دسین حسین و حسن
گوزوم یومولسا منیم سنده یاره دینجله سن

خدایه شکر ایله اوپ اوغلونون قرا علمین
عنایت اولماسا فرشی مگر یازار قلمین

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.