اشعارشهادت حضرت زهرا(س) – محسن افشار
دیدی زده بالای دری پرچم زهرا
بی اذن مشو وارد بزم غم زهرا
ایام، تعلق به گل یاس گرفته
افراشته بنگر همه جا پرچم زهرا
بر سینه ی زخمی و شکسته پی تسکین
جز اشک محبان نبود مرهم زهرا
پیدا نکند لولو و مرجان بهشتی
هرکس نشود غرق مگر در یم زهرا
خواهی عرق شرم نریزی به قیامت
درنوکری اینجا مگذاری کم زهرا
کافی است به سنی و مسیحی چو یهودی
از چادر خاکی بخورد یک دم زهرا
ای رشته ای از چادر بی بی مددی کن
گردیم چو سلمان شما محرم زهرا
بردار زبانم ببرید و بنویسید
تو میثم تماری و من میثم زهرا
********
اشعارشهادت حضرت زهرا(س) – شاعرناشناس
از بارگاه قدسی و افلاکی خدا
آمد به گوش اهل سماوات این ندا:
فرمود کردگار، که ای آسمانیان
آمد عزای فاطمه حی علی العزا
مویه كنان و ناله كنان جبرئیل گفت:
بر تن كنید رخت عزا ای فرشته ها
واعظ نبی اكرم و مداح مرتضی
چشم زمان ندیده چنین روضه هیچ جا
جاروكشی نصیب بزرگان دین شده
سینه زنان هیئتشان خیل انبیا
بال ملائکه شده فرش حسینیه
خُدّام هیئتند شهیدان و اولیاء
شیر خدا چه روضه ی سختی بیان نمود
طفلی برای مادر خود می شود عصا
ختم رُسُل به گریه فقط داد می زند
ای مردمان شهر مدینه چرا؟ چرا؟
****
اشعارشهادت حضرت زهرا(س) – شاعرناشناس
می توان با فاطمیه تا خدا پرواز کرد
میتوان تا قاب قوسین این چنین پرواز کرد
فاطمی گشتن یکی از حسنهایش این بود
میتوان از بهر رفتن در جنان هم ناز کرد
قفل این دنیا به نام فضه هم وا می شود
باب خلقت را خدا با نام زهرا باز کرد
می توانم از محبینش شوم این سخت نیست
با زبان اشک باید عشق را ابراز کرد
از حسن باید بپرسیم بعد از آن یوم الفدک
مادرش رو از چه پوشاند و دلیلش راز کرد
*******
اشعارشهادت حضرت زهرا(س) – شاعرناشناس
به همان كس كه محرم زهراست
دل من غرق ماتم زهراست
گر محرم عزاي زينب بود
فاطميه محرم زهراست
طاق محراب و گنبد مسجد
یادگار قد خم زهراست
آن چه در حشر هم نمي خشكد
کوثر اشک نم نم زهراست
وآنچه شرح غمش بود بسيار
زندگي كردن كم زهراست
وآن كليدي كه ره گشاي علي است
گفتن اسم اعظم زهراست
وآنچه خشم خدا به آن بسته است
موي خاكي و در هم زهراست
حتم دارم دلم روا گردد
چون دخيلش به پرچم زهراست
*******
اشعارشهادت حضرت زهرا(س) – شاعرناشناس
پاییز غم در برگ ریز اطلسی ها
در انتهای کوچه ی دلواپسی ها
باد سیاهی آمد و بال و پرت ریخت
آغاز شد فصل جدید بی کسیها
******
اشعارشهادت حضرت زهرا(س) – شاعرناشناس
دلم امشب به مجلس روضه
خسته و بيقرار مي آيد
يك كبوتر شده و از سمتِ
حرمي پر غبار مي آيد
*
گرد غربت نشسته بر روي
پر و بال كبوترانة دل
مي چكد لاله لاله اشكِ درد
امشب از خلوت شبانة دل
*
با من اي دل بگو كجا رفتي
كه پر از ماتم و شراره شدي
تو چه ديدي در آن ديار غريب
كه شكستي و پاره پاره شدي
*
گفت رفتم به سرزميني كه
عطر اندوه و بغض و ماتم داشت
خاك آنجا هميشه دلگير و
آسمانش هميشه شبنم داشت
*
به خدا رنگ خاك مي گيرد
پر و بال كبوتران بقيع
روز ها هم هميشه در آنجا
آفتاب است سايه بان بقيع
*
نه حرم ، نه رواق ، نه گنبد
نه ضريح و نه صحن و گلدسته
هست آنجا مزار خاكيّ
چار مرد غريب و دلخسته
*
در نواحي نوحه و ناله
شعلة بي كرانه اي دارد
نه فقط قبر چار مرد غريب
بانوي بي نشانه اي دارد
*
اين زمين دلشكسته از آهِ
غربت و ناله هاي مادر بود
همدم اشك هاي مادرمان
يك بغل لاله هاي پرپر بود
*
و در اين باغ آتش سرخي
در دل سبز ياسمن گل كرد
شعلة زهرِ كينه ها بين
جگر پارة حسن گل كرد
*
چند روزي گذشت و خاك بقيع
عطر غمناك اشك و ناله گرفت
و به دست همان كمان داران
بدن ياس رنگ لاله گرفت
*
اين زمين يك زمين ساده كه نيست
اين زمين خاك غربت آباد است
اين زمين دلشكستة داغ
گريه هاي امام سجاد است
*
اين زمين از تبار اشك و آه
به خدا هر سپيده زائر داشت
آسماني پر از ستاره از
روضه هاي امام باقر داشت
*
خاكهاي غريب اين صحرا
روزگاري تب شقايق داشت
تا سحر در كبود چشمانش
اشك سرخ امام صادق داشت
*
اين زمين يك زمين ساده كه نيس
باغي از داغ لاله و ياس است
در تبِ ناله هاي محزونِ
مادر بيقرار عباس است
*
در حوالي اين ديار غريب
از غم يار آشنا مي خواند
در مدينه كنار خاكِ بقيع
روضة سرخ كربلا مي خواند
*****
اشعارشهادت حضرت زهرا(س) – شاعرناشناس
وقتی خدا کتیبه ماتم درست کرد
از فاطمیه رزق محرم درست کرد
بااشک در عزای تو تسنیم و سلسبیل
با گریه بر حسین تو زمزم درست کرد
با ریشه های چادر پر وصله ی شما
از خود به خلق رشته محکم درست کرد
اول بنا نداشت فلک اینچنین شود
اما به احترام شما خم درست کرد
از گرد پشت پای توکل وجود را
حور و پری فرشته و آدم درست کرد
تنها نه کرسی و قلم و عرش و فهم هم
ارواح انبیا معظم درست کرد
شرح همان روایت لولاک واضح است
اینکه تو را نگینی خاتم درست کرد
یک گوشه از حیای تو را جبرئیل برد
چندی گذشت حضرت مریم درست کرد
در انتهای خلقت تو گفت فاطمه
مثلث نساخته و نخواهم درست کرد
******
اشعارشهادت حضرت زهرا(س) – شاعرناشناس
حرفي نداشت چشم ترم جز رثاي تو
جاريست بين هر غزلم رد پاي تو
هر سال فاطميه دلم شور مي زند
در کوچه هاي غربت و اشک و عزاي تو
بگذار ما به جای تو خون گريه مي کنيم
ديگر توان گريه نمانده براي تو
ديدم چقدر قلب تو بی صبر می شود
با شکوه های بی کسی مرتضای تو:
اينقدر رو گرفتنت از من براي چيست
حالا دگر غريبه شده آشناي تو
از گرية شبانه و نجواي كودكان
بايد به گوش من برسد ماجراي تو
بانو كمي به حال حسينت نظاره كن
حرفي بزن كه دق نكند مجتباي تو
حالا ببين که روضه گرفتند كودكان
در پشت درب خانه براي شفاي تو
برخيز و با نگاه ترت يا علی بگو
جان می دهد به قلب شکسته صدای تو
ديدم تو را که آرزوي مرگ مي کني
بانو بس است! کشته علي را دعاي تو
همناله با وصيت تو ضجّه می زنم
با روضه های بی کفن کربلای تو
******
اشعارشهادت حضرت زهرا(س) – شاعرناشناس
چشم خشک از چشمهای تر خجالت می کشد
چشمه وقتی خشک شد ، دیگر خجالت می کشد
سوختن در شعله ی دل کمتر از پرواز نیست
هر که اینجا نیست خاکستر ، خجالت می کشد
بستن در بهر شرمنده شدن بی فایده ست
این گدا وقت کرم بهتر خجالت می کشد
لطف این خانه زیاد و خواهش ما نیز کم
دستهای سائل از این در خجالت می کشد
طفل بازیگوش را شرمی نباشد از کسی
بیشتر با دیدن مادر خجالت می کشد
تا عروج فاطمه جبریل را هم راه نیست
در مسیر عرش، بال و پر،خجالت می کشد
حتم دارم که قیامت هم از او شرمنده است
با ورود فاطمه ، محشرخجالت می کشد
نامه اعمال نوکرها بدست فاطمه ست
آنقدر می بخشد و…. نوکرخجالت می کشد
آنچه مادر می کشد،دردش به دختر می رسد
گر بیفتد مادری ، دختر خجالت می کشد
دست این از دست آن و…دست آن از دست این….
آه….دارد همسر از همسر خجالت می کشد
******
اشعارشهادت حضرت زهرا(س) – شاعرناشناس
ابریست کوچه کوچه، دل من ، خدا کند
نم نم، غزل ببارد و توفان به پا کند
حسّی غریب در قلَمَم بغض کرده است
چیزی نمانده پشت غزل را دوتا کند
مضمون داغ و واژه و مقتل بیاورید
شاید که بغض شعر مرا گریه وا کند
با واژه های از رمق افتاده آمدم
می خواست این غزل به شما اقتدا کند
حالا اجازه هست شما را از این به بعد
این شعر سینه سوخته، مادر صدا کند؟
مادر! دوباره کودک بی تاب قصه ات …
تا اینکه لای لای تو با او چه ها کند
یادش بخیر مادرم از کودکی مرا
می برد تکیه، تکیه که نذر شما کند
یادم نمی رود که مرا فاطمیه ها
می برد با حسین شما آشنا کند
در کوچه های سینه زنی نوحه خوان شدم
تا داغ سینه ی تو مرا مبتلا کند
مادر ! دوباره زخم شما را سروده ام
باید غزل دوباره به عهدش وفا کند:
یک شهر ، خشم و کینه ، در آن کوچه – مانده بود
دست تو را چگونه ز مولا جدا کند
باور نمی کنم که رمق داشت دست تو
مجبور شد که دست علی را رها کند…
تو روی خاک بودی و درگیر خار بود
چشمی که خاک را به نظر کیمیا کند
نفرین نکن ، اجازه بده اشک دیده ات
این خاک معصیت زده را کربلا کند
زخمی که تو نشان علی هم نداده ای
چیزی نمانده سر به روی نیزه وا کند
باید شبانه داغ علی را به خاک برد
نگذار روز ، راز تو را برملا کند…
گفتند فاطمیه کدام است ؟ کوچه چیست؟
افسانه باشد این همه ؛ گفتم خدا کند
با بغض، مردی آمد از این کوچه ها گذشت
می رفت تا برای ظهورش دعا کند
از کوچه ها گذشت … و باران شروع شد
پایان شعر بود که توفان شروع شد
********
اشعارشهادت حضرت زهرا(س) – شاعرناشناس
این روزها مدینه هوایش مکدر است
یاس شکسته سینه گرفتار بستر است
درخانه عمرفاطمه چون شمع شعله سوز
بیرون خانه غربت وغم سهم حیدراست
گاهی که قبرحمزه پذیرای فاطمه است
خاک احدتجلی وادی محشراست
حیدرغریب وفاطمه مجروح ای خدا
این بارغصه اجرکدامین پیمبراست
قلب علی جراحت بسیارخورده است
زخم زبان زصدمه صدتیغ بدتراست
هرکس زعلت غم زهرا سوال کرد
گوئیدشرح سرخی مسماربردراست
بوی گلاب آیداز آن درب سوخته
شاید از آن جوانه شش ماهه پرپر است
مادرزپافتاده و خانه فلج شده
شانه نخورده گیسوی دردانه دختراست
بهرشفای فاطمه باهم دعاکنید
زینب هنوز چشم امیدش به مادر است
*******
اشعارشهادت حضرت زهرا(س) – شاعرناشناس
در آن قبیله که یک عمر نوکری رسم است
به اسم اعظم تو کیمیاگری رسم است
غلام ایل و تبارت شدم ز کودکی ام
که در قبیله ی تو ذره پروری رسم است
حرم نداری و وقتی نمی شود بپرم
شکسته بال شدن چون کبوتری رسم است
سلام دادن ما بر قد شکسته ی تو
در این حسینیه ها پای هر دری رسم است
شبیه گریه ی تو گریه های مادرها
ز داغ کوچه فقط زیر روسری رسم است
ز چشم زخمی خود کار می کشی بانو
حسین و گریه بر او روز آخری رسم است
مرا ز کوچه به گودال نیزه ها بردن
گریز روضه زدن جای دیگری رسم است
شکست پهلوی مردی میان یک گودال
که سهم بردنِ از ارث مادری رسم است