شعرفراق حضرت مهدی

شعرفراق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ مسعوداکثیری

ای عشق بی نشان به خدا خسته ام بیا
چون موسم خزان به خدا خسته ام بیا
آخر بیا بگو به چه اسمی بخوانمت
یا صاحب الزمان به خدا خسته ام بیا
افتاده ام به گوشه ی عزلت به اشک چشم
بی تاب و ناتوان به خدا خسته ام بیا
هر کس به طعنه ای بزند نیش خویش را
از نیش این و آن به خدا خسته ام بیا
از وصف اینکه سختی دوران کشیده ام
الکن بود زبان به خدا خسته ام بیا
آقا خلاصه که به لبم جان رسیده است
ای شاه جمکران به خدا خسته ام بیا
هر روز و شب دو مرتبه خون گریه می کنی
آقای روضه خوان به خدا خسته ام بیا

*************

شعرفراق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ مهدی زارعی

سوال:«عید رسیده؟» جواب:«این جا نه!»
بهار آمده امسال خانه ی ما؟ نه!

چهار فصل پیاپی، اگر زمستان شد
یخ قدیمی این فصل می شود وا؟ نه!

بدون تو همه ی سال برف بوده؟ بله!
تمام هم شده یک لحظه فصل سرما؟ نه!

بدون موج نگاهت، جهان که یک ماهی ست
رسیده است به آغوش گرم دریا؟ نه!

تمام زلزله ها لرزه ی نبودن توست
و هیچ بعد تو آرام بوده دنیا؟ نه!

تو ماه صفحه ی نقاشی جهان بودی
به روی صفحه ببین ماه مانده حالا؟ نه!

اگرچه اول تقویم ها نوشته بهار
بهار می رسد از راه، بی تو آقا؟ نه!

بیا و پس تو خودت از خدا بخواه، که داد ـ
جواب خواهش ما را همیشه او با: نه!

خودت بگو به خدا که به چشم یک عاشق
بهار فصل قشنگی ست، بی تو اما نه

************

شعرفراق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ  مریم سقلاطونی

ای چشم هایت جاری از آیات فروردین
سرشارتر از شاخه های روشنِ «والتّین»
لبخندهایت مهربان تر از نسیم صبح
پیشانی ات سرمشق سبز سوره ی یاسین
ای با تو صبح و عصر و شب «فی أحسَنِ التقویم»
ای بی تو صبح و عصر و شب دل مرده و غمگین
ای وعده ی حتمی! بگو کی می رسی از راه
کی می شکوفد شاخه های آبی آمین؟
رأس کدامین ساعت از خورشید می آیی
صبح کدامین جمعه ها با عطر فروردین؟

*******************

شعرفراق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ محمدعابدینی

باور نکن… این قصّه جز افسانه ای نیست
شمعم ولی اطراف من پروانه ای نیست
مهمان شهرستانی چشم تو ام… حیف
در پایتخت عشق مهمانخانه ای نیست
دیروزِ من… امروزِ من… فردای من پر!
از حال من ویرانه تر ویرانه ای نیست
دیوانه و مجنون اگر من هم نباشم…
پس زیر سقف آسمان دیوانه ای نیست
خواهد شکست این بغض آخر مثل قلبم
افسوس اما در کنارم شانه ای نیست
جایی که صیّادش تو باشی در کمندش
حتّی برای صید بودن دانه ای نیست
هر روز در گوش خودم می خوانم این را:
باور نکن این قصّه جز افسانه ای نیست

*****************

شعرفراق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ شاعرناشناس

غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
از شما دور شدن ، زار شدن هم دارد
هر که از چشم بیفتاد محلش ندهند
عبد آلوده شده خوار شدن هم دارد
عیب از ماست که هر صبح نمی بینیمت
چشم بیمار شده تار شدن هم دارد
همه با درد به دنبال طبیبی هستیم
دوری از کوی تو بیمار شدن هم دارد
ای طبیب همه انگار دلت با ما نیست
بد شدن حس دل آزار شدن هم دارد
انقدر حرف در این سینه ما جمع شده
این همه عقده تلنبار شدن هم دارد
از کریمان فقرا جود و کرم میخواهند
لطف بسیار طلبکار شدن هم دارد
نکند منتظر مردن مایی آقا؟؟
این بدی مانع بیدار شدن هم دارد
ما اسیریم، اسیر غم دنیا هستیم
غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد

لطفااگرشاعرش رامیشناسیداطلاع دهید

*******************

شعرفراق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ جوادپرچمی

به شوق صبح و سحر، شام تار هم خوب است
برای گریه شدن آبشار هم خوب است

تمام هفته خطا و غروب جمعه دعا
کمی خجالت از این انتظار هم خوب است

اگر چه لایق وصل تو نیستیم آقا
ولی کشیدن ناز نگار هم خوب است

گمان کنم که نمی بینمت، بگو غلط است
امید دادن این بی قرار هم خوب است

کسی به فکر شما نیست، همه خوبند
ملال نیست دگر، کار و بار هم خوب است

مرا ببند که من جای دیگری نروم
برای عبد فراری حصار هم خوب است

هوای شهر بد و گریه سخت و حال بد است
کمی هوا وسط این غبار هم خوب است

اگر نشد برسم من به پابوسی تو
برای این دل من وصف یار هم خوب است

برای اینکه به دست آورم دلت را من
قسم به فاطمه داغدار هم خوب است

مرا ببخش به دردت نخورد نوکریم
که بخشش دل این شرمسار هم خوب است

اگر که پای رکابت نشد شهید شوم
برای کشتن ما زلف یار هم خوب است

اگر اجل به وصالت مرا مجال نداد
امید آمدنت بر مزار هم خوب است

******************

شعرفراق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ شاعرناشناس

شرمنده ی نگاه تو هستم نگاه کن
یکبار هم نگاه به اعماق چاه کن
ما غرق در گناه شدیم و نیامدی
آقا بیا دوباره مرا بی گناه کن
آقا مرا کنار خودت جای می دهی؟
لطفی بزرگ در حق این روسیاه کن
یک روز، نه! ثانیه ای، لحظه ای فقط
چشم مرا مسیر قدمهای ماه کن
آقا زمین شلوغ شده، گم شدم، بیا
فکری به حال گمشده ی بی پناه کن
آقا فدای چشم تو،‌ چشمان خیس من
شرمنده ی نگاه تو هستم نگاه کن
لطفااگرشاعرش رامیشناسیداطلاع دهید

*****************

شعرفراق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ شاعرناشناس

رسد ز نم نم گریه صدای آمدنت
به اشک دیده بخوانم دعای آمدنت

گذشت نیمه شعبان و من عوض نشدم
چه کار کرده دل من برای آمدنت

چه دیده ها که به راهت سپید شد
چه گریه دار شده ماجرای آمدنت

تو خواستی که بیایی سری به ما بزنی
ولی نبود محیا فضای آمدنت

در آن میان که بوی گناه می آید
نباشد ای پسر نور جای آمدنت

اگر چه شیعه کند پیشه راه تقوی را
دعا و گریه شود ره گشای آمدنت

سلام ما به شهیدان که با تن بی سر
چه عاشقانه نشستند پای آمدنت

تقاص سیلی نامرد به کوچه می گیری
در ابتدای ظهور و ابتدای آمدنت

چه می شود که بگیریم سر به روی دست
شویم همسفر کربلای آمدنت

************

شعرفراق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ شاعرناشناس

آن جا که  ظلمت می شود از نور، بهتر
سر خدا هرچه شود مستور، بهتر
وقتی که یعقوبی به فکر پیرهن نیست
یوسف زکنعانش مهجور، بهتر
حق میدهم ازبس که زحمت داشتم من
گفتی رفاقت باشما ازدور، بهتر
خیلی برای دوریت کم گریه کردم
چشمم اگر اشکی ندارد ،کور، بهتر
این مزرعه بی اشک مانند کویراست
سازد به این محصول، آب شور، بهتر
من طفل بازیگوشم و تنبیه ،لازم
آقا بزن گرمیشود بازور، بهتر
آهم تورا آخرکنارم میکشاند
نزد طبیبان هرقدررنجور، بهتر
گاها بیا با این گدا هم درددل کن
حرف سلیمان را بفهمد مور، بهتر
جایی کنارخیمه ات روزی ما کن
موسی عبادت میکند درطور، بهتر
بالا سرما نوکرانت باش چون کار
رفته همیشه پیش، بادستور، بهتر
وقتی سرم سرمایه ی خاک رهت نیست
گردد جدایی، وصله ی ناجور، بهتر
معنای حسرت خوردن این بندگی را
میفهمم آخر درمیان گور، بهتر
نهر روان وتشنه ای را نحر کردند
گریه کنم با روضه ی منحور، بهتر

*************

شعر فراق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ شاعرناشناس

بیاکه تا تونیایی بهاربی معناست
خوشی مردم این روزگاربی معناست
تب فراق توبیچاره کرده دنیارا
بدون توبه دلی باقراربی معناست
تحمل غم هجران توعجب سخت است
به زیرتیغ تواییم وفراربی معناست
محبت تونباشد عبودیت هم نیست
وزندگانی شب ها به تاربی معناست
ولایت توبه شیعه حیات بخشیده
نفس کشیدن با اختیار بی معناست
ببین ارادت مارا به سخره میگیرند
برایشان سخن ازکوی یاربی معناست
بیاکه خلق بداند صاحبی دارد
زنند طعنه که این انتظاربی معناست
خرابکاری مارا بیا توجبران کن
وگرنه توبه کنم بیشماربی معناست
توصبح آمدنت یاعلی به لب داری
که فتح خیبربی ذوالفقاربی معناست
هرآنکه عبدعلی نیست منکرحق است
وسجده اش سوی پروردگاربی معناست
نجف نگین زمین نه که زینت عرش است
بدون خاک نجف هردیاربی معناست
فمن یمت یرنی چشمه ی امیددل است
علی نیاید اگراحتضاربی معناست
به سینه نیست غمی جزغم حسین هرگز
که چشم جزبه عزای نگاربی معناست

***************

شعر فراق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ مصطفی هاشمی نصب

می رسد آنکه به دستش گره ها وا شدنی است
آنکه با آمدنش نـور هویـدا شدنی است

غم مخور ای دل سرگشته سحر نزدیک است
شب ظلمــانی این بادیه فردا شدنی است

علت دوری از یــار گنـاه است گنـاه
ورنه پابوسی آن ساکن صحـرا شدنی است

این همه اشک که جاری شده ، با آمدنش
رودهایی است که تبدیل به دریا شدنی است

هیچ امّــید نداریم به تدبیر کسی غیر از او
عشق در دولت مهدی است که معنا شدنی است

مادرش درس به ما داد که تنهــا و غریب
پشت در ، بین گذر ، یاری مولا شدنی است

منتقم می رسد و با غضب حیــدری اش
انتقام گل نشکفته ی زهرا شدنی است

بر سر تربت مـــادر عَلَمی خواهد زد
قبر پنهان شده ی فاطمه پیدا شدنی است

****************

شعرفراق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ محمد کاظمی نیا

بی تو گذشت آن هیجانی که داشتیم
آن عشق پر شرار نهانی که داشتیم
روزیّ ما نبود ببینیم شاه را…
ناکام ماند عمر جوانی که داشتیم
دارد به سمت قبر مرا می کشد کسی…
طی شد بــــدون یار زمانی که داشتیم
حتی “دعای عهد” مرا با وفا نکرد
سمت گنــاه رفت، توانی که داشتیم
از بس زبانمان به دعـــای تو لب نزد
“لکنت گرفت بی تو زبانی که داشتیم”
از بس گناه روی دلم را سیــاه کرد
پنهان شد آن عیار عیانی که داشتیم
این گرگ نفس آمد و ما را به خاک زد-
با دوری از حضــــور شبانی که داشتیم
بی تو چقـــــدر زندگی ما تبـــاه شد
مرداب شد همین جَرَیانی که داشتیم
با دوری از تو عمر به دردی نمی خورد
آجـــر شده است لقمه ی نانی که داشتیم

**********************

شعر فراق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ جوادپرچمی

به شوق صبح و سحر، شام تار هم خوب است
برای گریه شدن آبشار هم خوب است

تمام هفته خطا و غروب جمعه دعا
کمی خجالت از این انتظار هم خوب است

اگر چه لایق وصل تو نیستیم آقا
ولی کشیدن ناز نگار هم خوب است

گمان کنم که نمی بینمت، بگو غلط است
امید دادن این بی قرار هم خوب است

کسی به فکر شما نیست، همه خوبند
ملال نیست دگر، کار و بار هم خوب است

مرا ببند که من جای دیگری نروم
برای عبد فراری حصار هم خوب است

هوای شهر بد و گریه سخت و حال بد است
کمی هوا وسط این غبار هم خوب است

اگر نشد برسم من به پابوسی تو
برای این دل من وصف یار هم خوب است

برای اینکه به دست آورم دلت را من
قسم به فاطمه داغدار هم خوب است

مرا ببخش به دردت نخورد نوکریم
که بخشش دل این شرمسار هم خوب است

اگر که پای رکابت نشد شهید شوم
برای کشتن ما زلف یار هم خوب است

اگر اجل به وصالت مرا مجال نداد
امید آمدنت بر مزار هم خوب است

************

شعرفراق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ قاسم نعمتی

برگرد تا دیگر سر و سامان بگیرم
یک توشه از دیدار تو جانان بگیرم
از پا فتادم بس که دنبالت دویدم
دستی بکش بر سینه ام تا جان بگیرم
نامرد عشقم گر به جز دست کریمت
از غیر تو یک لقمه حتی نان بگیرم
منّا شدن اعجاز یک نیمه نگاهت
بنما نظر تا سیرت سلمان بگیرم
حمد شفایی بر دل بیمار من خوان
تا هم شفا هم رنگی از ایمان بگیرم
هر صبح جمعه بهر استقبال از تو
بر روی دستم  آینه، قرآن بگیرم
اما غروب جمعه با قلبی شکسته
از خود سراغ خانۀ سلطان بگیرم
نور از دو چشمم رفت بسکه گریه کردم
دامان تو با دیدۀ گریان بگیرم
نه اینکه رویت را ببینم، یک شمیم از
پیراهنت ای یوسف کنعان بگیرم
بین قنوتم تا سحر نام تو گویم
احیا برایت با دلی سوزان بگیرم
ای کاش رویت را ببینم قبل از آنکه
در بین قبرم بوی«الرحمن» بگیرم
گر آمدی از راه و دیدی زیر خاکم
نامم صدا کن تا ره یاران بگیرم


**************
شعر فراق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ علیرضا خاکساری

حاجتی دارم روا کن التماست میکنم
زحمتی دارم دعاکن التماست میکنم
میروی سوی منا همراه از ما بهتران
نام من را هم صدا کن التماست میکنم
درد بی درمان من جز درد دوری تو نیست
دردهایم را دوا کن التماست میکنم
در دل گرداب عصیان کشتی من غرق شد
ناخدا را باخدا کن التماست میکنم
این اسیر خسته ی دام هوای نفس را
از منیت ها رها کن التماست میکنم
خط کشیدم دور غفلت چهره را درهم نکش
اخم ها را نیز وا کن التماست میکنم
قصه ی ان مرد صابونی مرا بیدار کرد
یک نظر سوی گدا کن التماست میکنم
خواهشی دارم که بیش از پیش این دلداده را
بر غم خود مبتلا کن التماست میکنم
قول دادی که عیادت میکنی از حال من
پس بقول خود وفا کن التماست میکنم
از سر خود وا نکردی نوکر بی عار را
بر غلامت اعتنا کن التماست میکنم
دیدن تو در سحر باشد میسر پس مرا
با تهجد اشنا کن التماست میکنم
حجکم مقبول مولا قسمت من که نشد
دین من را هم ادا کن التماست میکنم
به نیابت از من جامانده از ان قافله
روضه ی سقا به پا کن التماست میکنم
چشم بر راه تو دارم تا قدم رنجه کنی
روضه را غرق صفا کن التماست میکنم
صبح روز عید قربان باز “ینهانی”بخوان
و گریزی دست و پا کن التماست میکنم
با فرازی از زیارت ناحیه قلب مرا
راهی کرببلا کن التماست میکنم
از لسان عمه جانت مرثیه سر میدهم
رو به سوی روضه ها کن التماست میکنم
مادرش دارد تماشا میکند ای بی شرف
گیسوانش را رها کن التماست میکنم
اینقدر با چکمه ات بر زخم پهلویش نزن
بی حیا قدری حیا کن التماست میکنم
لج نکن آخر چرا این پا و آن پا میکنی…

*****************

شعرفراق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ موسی علیمرادی

خراب کرده ام آقا خودت درستش کن
امید آخر دنیا خودت درستش کن

نمانده پشت سرمن پلی که برگردم
خراب کرده ام آقا خودت درستش کن

ببین چگونه به هم خورده کار من ماندم
به حق حضرت زهرا خودت درستش کن

گرفت دست مرا هرکسی , زمینم زد
شکست بال و پرم را خودت درستش کن

سفال توبه خود را شکسته ام از بس
تر ک ترک شده اما خودت درستش کن

اگرچه پیش تو در خلوت آبرویم رفت
برای محشر کبری خودت درستش کن

ثمر نداده درخت الهی العفوم
به پیش  صاحب نجوا خودت درستش کن

شکسته بال و پر من ولی دلم تنگ است
سفر به کرببلا را خودت درستش کن

************

شعرفراق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ محمدکاظمی نیا

بی تو گذشت آن هیجانی که داشتیم
آن عشق پر شرار نهانی که داشتیم

روزیّ ما نبود ببینیم شاه را
ناکام ماند عمر جوانی که داشتیم

دارد به سمت قبر مرا می کشد کسی
طی شد بدون یار زمانی که داشتیم

حتی “دعای عهد” مرا با وفا نکرد
سمت گناه رفت، توانی که داشتیم

از بس زبانمان به دعای تو لب نزد
لکنت گرفت بی تو زبانی که داشتیم

از بس گناه روی دلم را سیاه کرد
پنهان شد آن عیار عیانی که داشتیم

این گرگ نفس آمد و ما را به خاک زد
با دوری از حضـور شبانی که داشتیم

بی تو چقدر زندگی ما تباه شد
مرداب شد همین جَرَیانی که داشتیم

با دوری از تو عمر به دردی نمی خورد
آجر شده است لقمه ی نانی که داشتیم

***************

شعرفراق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ شاعرناشناس

پژمرده ام…زردم …بهار این خزان باش
پاییزی ام ، ای مهر با من مهربان باش

حالا که شیطان را خدا زنجیر کرده
باران رحمت بر زمین و آسمان باش

آقا بیا تا روزه هامان جان بگیرد
قرآن بخوان در گوش دل ، آرام جان باش

افطارها در غیبتت لطفی ندارد
یک شب کنار سفره ی ما میهمان باش

یک شب بیا و چشم ما را غرق خون کن
در روضه ی جد غریبت ، روضه خوان باش

****************

شعرفراق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ حامدفروغی

هنگام بهار آمد و از تو خبری نیست
بوی نفست آمد و از تو اثری نیست
آن نامه که دادم به کبوتر به هوایت
هیهات ! نه از تو نه کبوتر خبری نیست
دیشب به نسیم سحری کوی تو جان را
دادم ، که خبر از تو و پیک سحری نیست
افسوس که پیشانی بختم که در این راه
در غربت و تنهایی دل همسفری نیست
دیوانه ی دیدار تو در شهر، فراوان
سوگند ، که از یار تو دیوانه تری نیست
دیریست که شیرینی مهری نچشیدم
جز خنده ی وصل تو به لب ها شکری نیست
اما به حضوره همه ی دلشده گانت
در بین همه غیر من آسیمه سری نیست
امروز نیایی و قفس را نگشایی
فردا ز قناریِ تو جز ، مشت پری نیست
هم جانِ من و عشق در این شهر غریب است
آیا که بر این قافله صاحب نظری نیست؟!

*****************

شعرفراق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ حمیدرضاگلرخی

ای بودم از نبودِ تو نابود می شوم
می سوزم از فراقِ تو و دود می شوم
آقا بیا و با دَمِ عیساییت ببین
نابودم و زِ بودِ تو موجود می شوم
مردابم از تلاطمِ امواجِ عشقِ تو
دریا که نه ولی شبیهِ رود می شوم
زخمی تیغِ غُصّه ی مهجوری ام ولی
با داروی نگاهِ تو بهبود می شوم
گر یاری ام نسازی و آقا نبینمت
در امتحانِ عشقِ تو مردود می شوم
دستِ مرا خدای نکرده رها کنی
از هیئت و حسینیّه مطرود می شوم
همراهِ خود مرا سفری کربلا ببر
این گونه کربلایی و خشنود می شوم

********************
شعرفراق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ علی ناظمی

بوی ظهور می رسد از کوچه های ما
نزدیک تر شده به اجابت دعای ما
دیگر دو بال آرزویمان شکسته است
از انتظار پر شده حال و هوای ما
این هفته هم سه شنبه شب جمکران گذشت
پاسخ نداشت این همه ، آقا بیای ما
ما از ندیدنت بخدا شکوه می کنیم
ای امتداد هرشب یا ربنا ما
دیگر به اخر خط دوری رسیده ایم
ای انتها غیبت تو ابتدای ما
این پنج روزه نوبت ما ، کاش با تو بود
بر روی رد پای تو می بود پای ما
یک جمعه گریه های تو را درک می کنیم
عجل ، امام منتقم کربلای ما

**************

شعر فراق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ غلامرضا سازگار

کویر تشنه شده قلبم، ای سحاب، بیا
تمام زندگیم بی تو شد سراب، بیا
هزار جمعه گذشت و نقاب نگشودی
به جان فاطمه این جمعه بی نقاب بیا
مباد آن که بیایی و مرده باشم من
شتاب کن که اجل می کند شتاب بیا
گذشت عمر و ندیدم تو را به بیداری
کرامتی کن و امشب مرا به خواب بیا
به کوچه کوچه ی شهرم ز خون دل همه شب
برای آمدنت ریختم گلاب بیا
گناه من ره دیدار بسته بر رویت
تو بهر دیدن من از ره ثواب بیا
غروب جمعه شده بی تو روزهای دلم
به صبح جمعه ی من همچو آفتاب بیا
به دردهای به حیدر نگفته ی زهرا
به ناله های سحرگاه بوتراب بیا
به سینه ای که شکست از سُم ستور، قسم
به صورتی که شد از خونِ سر خضاب بیا
سرشک دیده ی «میثم» به سیل شد تبدیل
هنوز ناله یاو مانده بی جواب بیا

**************
شعر فراق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ حاج غلامرضا سازگار

دل بسته ام مرا زسر خویش وا مکن
از من مرا جدا کن و از خود جدا مکن
هرگز نگویمت که بیا دست من بگیر
گویم گرفته ای زعنایت رها مکن
من با تو پیش از آمدنم آشنا شذم
ای آشنا مفارقت از آشنا مکن
تنها بود به دست تو طومار جرم من
این مشت بسته را به بر خلق وا مکن
درمان درد من نبود غیر درد عشق
این درد را زلطف بیفزا دوا مکن
در من اگر سعادت ترک خطا نبود
در تو کرامت است تو ترک عطا مکن
خواهی اگر زلطف بمن اعتنا کنی
دیگر به کثرت گنهم اعتنا مکن
نزد کریم فرق ندارند خوب و بد
یکجا قبول کن همگان را سوا مکن
عمری بزخم تیر بلا سینه ام بسوز
آنی به هجر خویش مرا مبتلا مکن
«میثم» اگر ترک تن و ترک جان کنی
ترک محبت علی مرتضی مکن

**************
شعر فراق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ محمد بیابانی

راهت نمی افتد به ما انگار یک بار
بر روی چشمانم قدم بگذار یک بار
دیدند خیلی ها تو را، اما نبوده
سهم نگاه من از آن بسیار یک بار
بین بساطم نیست آهی که بگیرد
چشم خریدار تو را ای یار یک بار
یابن الحسن هایم جواب آیا ندارد؟!
پاسخ بده بر این همه تکرار یک بار
این عاصی بر روی خاک افتاده را هم
در زمر? دلدادگان بشمار یک بار
نا قابل است اما دعا دارم همیشه
خرج تو گردد جان بی مقدار یک بار
ای کاش می شد که برای ما بگیری
وقت ملاقاتی از آن بیمار یک بار
بد دید از همسایه ها اما نیفتاد
او از لبش “الجار ثُم الدار” یک بار
با دردها می ساخت اما دم نمی زد
از زخم های آتش و مسمار یک بار

**************

شعر فراق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ نجمه جبارزاده

به روزگارپریشم گواه می خواهم
رهیدن ازتب صداشتباه می خواهم

مرابدست کریمت به بیت خویش رسان
دخیل درگه عشقم !پناه می خواهم

تمام هستی من گردبادمعصیت است
زپیشگاه کرم یک نگاه می خواهم

به پای محشرومیقات جسم خاکی را
بمیرم آه…اگرروسیاه می خواهم

سفیرهجرت وپیوندخاک می خواند
زدرگهت سفری روبراه می خواهم

پریش وخسته وآشفته حال وشبزده ام
صفاوحرمت پاک پگاه می خواهم

منی که”نجمه”چشم انتظارمرحمتم
دخیل درگه عشقم پناه می خواهم

***************

شعر فراق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ زهیر دهقانی آرانی

غروب جمعه دلم بوی یار می گیرد
افق افق دل من  را غبار می گیرد

نه با زیارت یاسین دلم شود آرام
نه با دعای سماتم قرار می گیرد

نوای ندبه صبحم هنوز ورد لب است
که نغمه عشراتم به بار می گیرد

دل صنوبریم زین هوای مه آلود
نه از فراق که از انتظار می گیرد

قسم به عصر که خسران قرین انسان است
مگر هر آنکه دانش خود را به کار می گیرد

بدان که دلبر ما جان برای یاری خویش
در این دیار هزاران هزار می گیرد

به گوش منتظران گو که صبح نزدیک است
اگر چه شب ز رفیقان دمار می گیرد

جمال یار چو خورشید عالم افروز است
حجاب نفس تو را زان نگار می گیرد

تمام دلخوشیم یک نگاه کوچک اوست
ز چیست یار من از من کنار می گیرد

اگر که یار نخواهد به جلوه غم ببرد
دل زهیر چو شبهای تار می گیرد

****************

شعر فراق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ بنیامین سربندی

نه مگر اینکه تو بر خیل یتیمان پدری؟
تو که از خوبترینان جهان خوب تری

عصرهر جمعه در اندوه تو طی خواهد شد
تو که در عهد و وفا از همه ی خلق سری

بی قراری و غم و غربت و سرگردانی
وای بر حال دل منتظرو بی خبری

پابه پای همه ی ثانیه ها می گردم
نیست اما اثری از تو که صاحب اثری

وقت آن نیست بیایی و بمانی تا ما
نگذاریم سر از قصه به پای دگری؟

چه کنم با دل تنگ و عطش آمدنت؟
باز هم جمعه گذشت از تو نیامدخبری!!

*****************

شعر فراق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ نیما نجاری

تا کی برای آمدنت لحظه بشمرم
از اینکه غایبی ز نظر سخت دل پُرم
آقا دلم برای شما لک زده ولی
می دانم اینکه هیچ به دردت نمیخورم

می دانم اینکه لحظه به لحظه که زیستم
مردش نبوده ام سر حرفم بایستم
با اینکه آمدی سر قول و قرارمان
این بار هم ندیدمت و هی گریستم

آقا ببخش بیا که کمی بیخیال شیم
فارغ از این قضیه ی پر قیل و قال شیم
امشب شب تولد زهرای کربلاست
امشب بیا…بیا…که کمی بیخیال شیم

با این طریقه ای که زمین درد میکشد
دردی شبیه عاشق شبگرد میکشد
دختر قرار بوده بیاید، چرا زمین
هی انتظار دیدن یک مرد میکشد!؟

از شش جهت، جهان همه در جستجوی عشق
در کند و کاو بوی گل یاس…بوی عشق
تا اینکه از حوالی خورشید سوی خاک
زینب دمید و یک تنه شد آبروی عشق

بی بی سلام، آینه ها را صفا تویی
علامه ی مفسر کرببلا تویی
علم پیمبران همه در سینه ی شماست
ای بانویی که آل عبا را عبا تویی

ای بانویی که «زین ابی» درخور شماست
دنیا رهین دست کریم و پُر شماست
ما را حواله سمت شما داده اند و بس
دارالشفای حاجت ما چادر شماست

آن چادری که غارت قوم ثمود شد
بازیچه ی میان زنان یهود شد
گفتی حسین بسکه به ما سنگ میزنند
گوش و لب و سر و بدنمان کبود شد

از فرط ضربه بال و پرم فرق کرده است
بعد از تو حال و روز حرم فرق کرده است
شرمنده ام…برادر خوبم… نگاه کن
تعداد تارهای سرم فرق کرده است

با آن نگاه خسته مگو معجرم چه شد؟
آتش مزن مرا و مپرس دخترم چه شد؟
دیشب میان خواب، ربابت پرید و گفت :
شیر آمده به سینه…علی اصغرم چه شد…؟!

اصغر برای تو…غم اصغر برای من
سرها برای تو…غم معجر برای من
هرچه پسر که قافله دارد برای تو
آه…اضطراب اینهمه دختر برای من

*************

شعر فراق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ جعفر ابوالفتحی

لیلای من بگو ز چه از من بریده ای؟
مجنون بهتری ز من ای جان خریده ای؟
باشد ملامت تو برایم لذیذتر
حالا بگو که از من بی دل چه دیده ای؟
بهر دو چشم مست تو گفتم غزل تو هم
از این غزل بساز برایم قصیده ای
هرشب به دوش خود بکِشی نان سائلت
حالا بگو به کوچه ی سائل رسیده ای؟
دست گدا همیشه به سویت دراز هست
اینک مگو که دست درازم ندیده ای
می دانم ای عزیز دل و روح و جان من
اینک ز غصه های مدینه خمیده ای
آقا کنار خاک بقیع کن دعا که تو
در حال گریه بر غم یاس شهیده ای
هر شب به تو ز قصه ی مسمار گفته ام
آیا ز ضرب سیلی سنگین شنیده ای

1 دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.