شعرولادت امام مجتبی

شعرولادت امام مجتبی علیه السلام ـ اسماعیل شبرنگ

وقتی نظر به حاجت بسیار می کنیم
تکیه به لطف حضرت دلدار می کنیم
تا که به دادمان برسد نسخه ی طبیب
خود را دوباره خسته و بیمار می کنیم
ویرانه ایم و با دمش آباد می شویم
وقتی یقین به قدرت معمار می کنیم
او آمده به جود و کرم آبرو دهد
مثل همه به رحمتش اقرار می کنیم
ماه خدا به نیمه رسید و دم اذان
با ذکر سبز یا حسن افطار می کنیم

در این شب خجسته که بابا شده علی
عیدی ما رسیده ز دست خود ِ علی

دنیا چشیده طعم مسیحایی تو را
هر لحظه دیده جلوه ی مولایی تو را
یوسف به قعر چاه غریبی، بسنده کرد
وقتی که دید نور تماشایی تو را
آری خدا همه هنرش را به رخ کشید
با دست خود رقم زده زیبایی تو را
چشم زمانه در تن دنیا ندیده است
یکدم لباس صبر و شکیبایی تو را
این وسعت کرامت تو … ایهاالکریم
اثبات کرده صحبت آقایی تو را

ما را خدا نوشته فقیر عطای تو
صدها هزار حاتم طایی گدای تو

دریای التفات شما موج می زند
رو به سواحل دل ما موج می زند
در بین ربنای سحر های عاشقی
بی وقفه ” التماس دعا ” موج می زند
نام تو را که می برم احساس می کنم
لحظه به لحظه عطر خدا موج می زند
هر جا که می روم به تو برمی خورم … حسن
اصلاً حضور تو همه جا موج می زند
حتماً برای دیدن فیض کرامت است …
اینجا اگر که خیل گدا موج می زند

دیگر نمی شود به غم و غصه دل اسیر
دست مرا بگیری اگر … ایها المُجیر

خورشید بی کرانه ی صبح ازل تویی
یکّه سوار عرصه ی علم و عمل تویی
در لحظه ی سرودن ِ از ” عین ” و ” شین ” و ” قاف “
واژه به واژه بانی شعر و غزل تویی
لب واکن و به تلخی دوران امان نده
حالا که التماس لبان عسل تویی
از بس کریمی و به همه لطف می کنی
آقا میان اهل کرم، بی بدل تویی
هستی همیشه در همه جا یار مرتضی
پرچم به دست جبهه ی سرخ جمل تویی

ذکر لبان تو همه دم ناد فاطمه
هستی بزرگ و سید اولاد فاطمه

خاک مدینه مقبره ی جسم پرپرت
جانم فدای خاک مزار مطهرّت
خواهد نشانمان بدهد غربت تو را
خاکی اگر شده پر و بال کبوترت
ما جان نثار غربت عظمای زینبیم
دشمن کجا و مرقد زیبای خواهرت
لطف تو دست خالی ما را گرفته است
شد التماس و حاجت قلبی ّ نوکرت
از کنج آستان بقیع خودت، شبی
ما را ببر به کرببلای برادرت

آقا بیا و دیده ی ما را جلا بده
امشب به ما مجوّز کرببلا بده

بستم دخیل، حاجت خود را هنوز هم
بر دامن کرامت تو شاه با کرم
در هر امامزاده فقط گریه می کنم
با یاد قبر خاکی تو، ماه بی حرم
مانده به روی شانه ی زخمی ّ صبر تو
سنگینی کمرشکن کوه رنج و غم
دستی رسید و غنچه ی عمر تو چیده شد
وقتی که مانده بود به گلخانه یک قدم
لرزید آسمان و زمین لحظه ای که تو
دربین کوچه داد زدی : ” وای مادرم

زلف سیاه رنگ تو شد، یک شبه سپید
در بین کوچه های مدینه شدی شهید

************

شعرولادت امام مجتبی علیه السلام ـ محمدحسین رحیمیان

نوکر حلقه به گوشیم و اسیر حسنیم
گره کور نداریم فقیر حسنیم
نسل در نسل همه خاک مسیر حسنیم
کشته و مرده فرزند صغیر حسنیم

پیرو راه حسینیم و پریشان حسن
همه گویند به ما بی سر و سامان حسن

در دل مادرمان فاطمه جایی داریم
منصب نوکری شاه وفایی داریم
از عنایات حسن نان و نوایی داریم
خودمانیم چه روزی و بهایی داریم

روی هر شاپرکی را به خدا کم کردیم
رمضان تا رمضان دور حسن می گردیم

حال دادند به ما باز چه بی اندازه
تازه شد ماه خدا حال و هوایش تازه
رمضان از قدمش گشت پر از آوازه
شده استان کرم صاحب یک دروازه

بازهم خیره کننده شده این شادی دل
آمده روز شریف حسن آبادی دل

دست و دل بازترین مرد در این دنیا اوست
اولین معجزه فاطمه و مولا اوست
دل پر از شوق گدایی است اگر آقا اوست
بانی تا ابد خیریه زهرا اوست

همه فخر حسین است علمداری او
الگوی حضرت عباس وفاداری او

ارث پیغمبریش دلبری و آقایی است
مثل بابا دل او قیمتی و زهرایی است
قمر فاطمه و یوسف هر لیلایی است
عاشقش هر که نشد عاقبتش رسوایی است

دلبران روی زمین هر چه بگردند زیاد
تا حسن هست نباید به کسی دل را داد

اوج آنجاست که کوبیده شده پرچم او
باغ رضوان خدا گوشه ای از عالم او
هرکسی مرد خدا هست شده آدم او
هر دل بی سر و پایی نشود محرم او

عاشق معرفتش فاطمه و شاه حنین
دست بر دامن او زینب و عباس و حسین

کیست مانند حسن مومن و تسلیم خدا
در دلش مثل علی نیست به جز بیم خدا
ثروتش مثل خدیجه شده تقدیم خدا
کافی دشمن او سوره تحریم خدا

صلح او کنده زجا پرچم شیطانی را
حیدری گشت ز غوغای سکوتش دنیا

هیچ مردی به جهان مثل حسن تنها نیست
دیده ای نیست که از بی کسی اش دریا نیست
شب عید است ولی دور و برش غوغا نیست
حال پیغمبر و زهرا و علی طوفانیست

علت غربتش این است که سرباز علی است
پهلوان جمل و یار سرافراز علی است

**************

شعرولادت امام مجتبی علیه السلام ـ علی اکبرحائری

نیمه ی ماه عشق،عشق آمد
آمد و پا به چشم دنیا زد
رحمت از آسمان سرازیر است
بارش لطف حق شده بی حد
این چه شوری است که زمین و زمان
همه گویند یا حسن ممتد
او کریم است و با حضور او
از مد افتاده است دست رد
مهر او هست مقصد و مقصود
و بهانه است کعبه و معبد

آمده تا امام ما باشد
واجب الاحترام ما باشد

چون قمر در فلک هویدا شد
و نگاهش قرار زهرا شد
شده نقل تمام ارض و سما
که علی شاه عشق بابا شد
بر لبش نقش زد تبسمی و
محشری بین خانه بر پا شد
تا که یک لحظه روی او بینند
بین صدها فرشته دعوا شد
نبی از شوق صورت ماهش
هر دو چشمش مثال دریا شد

شک ندارم که او شفیع ماست
مجلس او همان بقیع ماست

هر کجا نام توست آنجایم
که تویی سر پناه و مولایم
تویی آن راه راستینی که
به صراطت قدم زند پایم
قلمم بین دستم و صبرت
شده موضوع ناب انشایم
و تصدق که سائلم آقا
و تو هستی امید فردایم
قسمت می دهم به اشک حسین
نگذاری به حشر تنهایم

ای تو تندیس درد و رنج و بلا
روضه خوان غریب کرببلا

*************

شعرولادت امام مجتبی علیه السلام ـ حسن لطفی

ای عشق ببین حال پریشانی ما را
ای شوق نشان آتش حیرانی ما را
ای شور بیاور میِ توفانی ما را
تا صبح ببین ناد علی خوانی ما را
 
ما مرد شرابیم اگر هست بیارید
ما را به در بیت علی مست بیارید
 
دیدند همه قبله ی دنیا شدنش را
ذوق علی و گرم تماشا شدنش را
دیدند و ببینید مهیا شدنش را
لبخند علی و شب بابا شدنش را
 
تنها نه پدر عاشق خندیدن او بود
تا صبح نبی منتظر دیدن او بود
 
انگار شب قدر مقدر شده امشب
انگار نبی باز پیمبر شده امشب
برخیز زمین گوش زمان کر شده امشب
برخیز و ببین فاطمه مادر شده امشب
 
یک جلوه ز تصویر خداوند رسیده
امشب پسر شیر خداوند رسیده
 
بگذار که یعقوب گشاید نظرش را
تا با تو فراموش نماید پسرش را
هیچ است اگر عشق بریده است سرش را
رو کرده خدا با تو تمام هنرش را
 
لبخند بزن گردش این روز و شب از توست
شیرینی افطار پیمبر رطب از توست
 
یک چشم بگردان و زمین زیر و زبر کن
یک ناز بفرما همه را خون به جگر کن
بند آمده این راه از آن کوچه گذر کن
ما خاک قدمهات به ما نیز نظر کن
 
چشمان تو محراب سحرهای حسین اند
پسران تو پسرهای حسین اند
 
وای از جلوات جبروتی که تو داری
از شدت نور ملکوتی که تو داری
فریاد از آن اوج سکوتی که تو داری
حق گرم تماشای قنوتی که تو داری
 
پیش تو ذلیلم به ضریحی که نداری
یک عمر دخیلم به ضریحی که نداری
 
دور و برتان این همه بیمار اگر هست
یا این همه در شهر بده کار اگر هست
این قدر گدا بر در و دیوار اگر هست
تقصیر که شد این همه سر بار اگر هست
 
دیدند کرم روی کرم می دهی آقا
ماندیم عجب بوی کرم می دهی آقا
 
چشم تو سخن از غم و از سر به من گفت
از شمع شدن شعله شدن آب شدن گفت
با لطف تو چشمان من اینگونه سخن گفت
یک چشم حسینی شد و یک چشم حسن گفت
 
هرچند خدا خواست کرم داشته باشی
انگار بنا نیست حرم داشته باشی
 
سوزاند اگر غصه ی تو بال و پرم را
سوزاند غم زینبیه هم جگرم را
من نذر نمودم که کنم هدیه سرم را
ای کاش بیارند از آنجا خبرم را
 
سوگند در سینه غم خواهر تو هست
هستیم سپر تا حرم خواهر تو هست

************

شعرولادت امام مجتبی علیه السلام ـ شاعرناشناس

تازه وارد هستم و نا آشنا
با کویر و بوی صحرا آشنا
عابری بی توشه ای درمانده ای
خسته و مسکین و از ره مانده ای
یک مسافر از کویر دور دست
کوله بارش خالی از هرچه که هست
خانه بر دوشم، نسیمی امدم
من به دنبال کریمی آمدم
آنکه تا پا بر سر دنیا نهاد
این زمین را افتخار سجده داد
گفت معبودی به جز الله نیست
از تولد تا شهادت راه نیست
نام او آمد ز بالاهای دور
سمت یثرب با طبقهای طهور
نام او بوی پر جبریل شد
بر زبان جدّ او تنزیل شد
فاطمه مانند رودی از عسل
چشمه ای کوچک گرفته در بغل
چشمه ای معصوم و مظلوم و صبور
چشم ای دنبال تشنه، گرچه دور
چشمه ای همزاد روح بوی سیب
جامع اضداد، مشهور غریب
چشمه ای در هر طپش آئینه جوش
در اراضی ازل، دیرینه جوش
چشمه نه دریای مروارید پوش
صد هزاران نوح را کشتی فروش
چشمه نه دریای موسی نیل کن
جُرعه اش، یک ذره را جبریل کن
عشق من ای سبزپوش لاله گون
ای هجای باز حاء و سین و نون
ای نژاد نور ای اصل نماز
ای پل صاف حقیقت از مجاز
اولین طغیان رود کوثری
دومین احمد نه دوم حیدری
ای تو سوم شخص این جغرافیا
چارمین شخصیت اهل کسا
ای حسین اکبر ای حُسن قدیم
تو کریم مایی و نعم الکریم
جز تو معمار بنای صبر کیست؟
جز تو ای دریا در اینجا ابر کیست؟
اصل ما در ریشه ی چشمان توست
انعکاس شیشه ش چشمان توست
صبح می خواهد شود مانند تو
گر شود بیدار با لبخند تو
سفره دار مردم بی چشم و رو
از لب تو مست هم مِی هم سبو
سفره ی دست کریمت بسته نیست
بر سرش جز مستمند و خسته نیست
دستهای سفره دارت را بیار
آسمان! ابر کریمت را ببار
مستمندم ماه و ناهیدم بده
ذرّه ای از قرص خورشیدم بده
از تو گفتن معجزه آوردن است
آسمان را وصف خاکی کردن است
حتم داردم دست من در دست توست
چونکه ابیاتم تمامی مست توست
شعر بی تو پست تر از یک خس است
میوه ای بی رنگ و کال و نارس است
من روایت می کنم روح تو را
کعبه ی تابوت مجروح تو را
ای جوان سبزپوش موسپید
اشهَدُ انت الشّهید بنُ الشهید
بغض یک پروانه با بال کبود
دائماً در چشم تو پر می گشود
ای کریم اهل بیت ای نازنین
رحم کن بر یا مذلّ المؤمنین
آه ای دریای غمها ساحلت
خون دلهای شفق آه دلت
آسمان گریه بارانی مشو
سرزمین آب طوفانی مشو
ای اسیر شِبه مردان کِسِل
نعره ی هل من معین متصل
طعنه ی سنگین چندین سنگ پست
شیشه ی عمر صبورت را شکست
دست نامردی ز اقوام پلید
جانماز از زیر تسبیحت کشید
زهر پاشیدند بر آئینه ات
گشته مسموم تحیّر سینه ات
ای دچار حیله ی یک بیوه زن
در دیار مردم بیعت شکن
دوخت جسمت را به تابوتی نزار
از حسد بیوه زنی اشتر سوار
تیر بر تابوت تو آواره شد
دشت تابوتت شقایق زار شد
شاهد تشییع تو شمشیرها
پیکرت شؤن نزول تیرها
باز من دلواپس طشت توام
زائر تابوت برگشت توام

*************

شعرولادت امام مجتبی علیه السلام ـ سیدرضامؤید

ماه صیام و ماه نیایش فرا رسید
ماه نماز و روزه و ماه دعا رسید
ماه نزول قرآن ماه خدا رسید
براهل قبله رحمت بی انتهارسید

درمصحف شریف خداداده این پیام
که ای مؤمنین نوشته شده بر شما صیام

برخیز تا که روی به سوی خدا کنیم
با توبه اعتراف به جرم و خطا کنیم
بهر نجات جامعه وآنگه دعا کنیم
شاید که عقده های فروبسته وا کنیم

امشب که شام نیمه ماه مبارک است
از حق نصیب اهل دعا را تبارک است

امشب کمال حسن خدا جلوه گر شده است
کانون وحی مهبط روح بشر شده است
افزون به خاندان نبی یک پسر شده است
زهرا شده است مادر و حیدر پدر شده است

با صوت احسن احسن و بانگ حسن حسن
زأُم الحسن گرفته حسن را ابوالحسن

نور خدا ز بیت پیمبر بر آمده
بوی خدا ز گلشن حیدر بر آمده
طوبی کنار چشمه کوثر برآمده
یعنی حسن به دامن مادر بر آمده

بر این خجسته مادر و نوزادش آفرین
زین طفل ناز و حسن خدادادش آفرین

خورشید برج عصمت بدر تمام زاد
کفو امام و دخت پیمبر امام زاد
باب الکرم ز خانه باب الکرام زاد
روح صلات نیمه ماه صیام زاد

دست خدا چو پرده گرفت از جمال حُسن
مشهور از جمال حسن شد کمال حسن

طفلی که روی ماهش مهرآفرین شده است
طه رخ است ومهمان بر ای وسین شده است
رحمت عطا به رحمت اللعالمین شده است
خیرالبنات صاحب خیر البنین شده است

امشب علی و فاطمه لبخند میزنند
پیوسته بوسه بر رخ فرزند می زنند

این سبط مصطفی است به دامان دخترش
این زاده علی است فرا دست همسرش
این روح فاطمه است که بگرفته در برش
این طفل مجتبی است در آغوش مادرش

این حاصل تلاقی دو بهر رحمت است
در یم ولایت و دریای عصمت است

جان جهان و ماهیت جان حسن بود
راز رحیم و معنی رحمان حسن بود
ایمان محض و جوهر ایمان حسن بود
قرآن اصل و حافظ قرآن حسن بود

قول پیمبر است گواه امامتش
اسلام چشم دوخته بر استقامتش

لطفی که آن امام علیه السلام کرد
از بعد خویش حفظ وجود امام کرد
در بدترین شرایط عصر اهتمام کرد
بابهترین وظیفه در این ره قیام کرد

از صلح خویش نهضت تف را اراده کرد
او نقشه طرح کرد و حسینش پیاده کرد

ای مظهر جمالو جلال خدا حسن
کز حق جدایی و نئی از حق جدا حسن
روح نبی توئی لک روحی فدا حسن
بعد از علی به کشتی دین ناخدا حسن

مستان عشق باده ز نام تو می زنند
در شهر حسن سکه به نام تو میزنند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.