اشعار ورود حضرت معصومه به قم ـ سید مصطفی فهری

سرگشته ی مسیر عبور برادری
تو از تمام فاطمیان، زینبی تری
آرام و باوقار و صمیمی و چاره ساز
الحق که نور دیده ی موسی بن جعفری
الحق که خون فاطمه جوشیده در رگت
الحق که ماده شیری از اولاد حیدری
بی تاب و بی قرار سوی طوس آمدی
گفتی امام را  ز غریبی در آوری
گفتی دلت هوایی کوی رضا شده ست
چون آهوی شکسته دلی، چون کبوتری
کردی نزول و قم به قدومت مدینه شد
معصومه ای و نایب زهرای اطهری

شمعی و در طواف تو پروانه های شهر
نور تو را گرفته همه خانه های شهر

مشهد اگرچه دل به قدوم تو بسته بود
قم بی قرار بر سر راهت نشسته بود
کوفه کجاست خاک خجالت به سر کند
زان دم که دست عمه ی سادات بسته بود
از راه دور آمده بود و غریب بود
از محنت فراق ، غریبانه خسته بود
با بالهای زخمی خود اوج میگرفت
جایی که آسمان و زمینش گسسته بود
القصه کوفه با دل زینب چه ها نکرد
پیشانی و نماز و دلش را شکسته بود
چشمش اگرچه بسته، ز بیداد خسته بود
دستش اگرچه خسته، به زنجیر بسته بود

معصومه ای و تاج سر خانه های شهر
آباد شد به یمن تو ویرانه های شهر

از ناقه سر برون کن و بین ازدحام را
این شور و شوق گفتن بانو سلام را
مأمون کجا و جاه ولیعهد فاطمه
داده خدا به مسندتان این مقام را
باران گل گرفته و فریاد میزند:
این شهر زیر هر قدمت احترام را
هم دختر امامی و هم عمه ی امام
هم خواهری " چو زینب کبری " امام را
با روضه هات بغض دل شهر پاره شد
داری بنا که زنده کنی یاد شام را
یاد حضور زینب و جشن یهودیان
یاد سر بریده و بزم حرام را

آباد بود اگرچه همه خانه های شهر
کارش کشید گوشه ی ویرانه های شهر

*****************

اشعار ورود حضرت معصومه به قم ـ وحید قاسمی

محملت با وقار می آمد
سبز تر از بهار می آمد

وه! عجب خوش خرام می آمد
با شکوه تمام می آمد

محملت بود و… خیل ِ استقبال
کم محلی نشد زبانم لال

دم قم گرم! سربلند شدیم
ازدعای ِ تو بهره مند شدیم

دم قم گرم ! احترام گذاشت
هرچه گل داشت،روی ِ بام گذاشت

قم نگاهش لبالب ازشرم است
شام ویران که نیست! خونگرم است

پاکی و حُجب،باورِ چشمش
قدم میهمان سرِ چشمش

چادرت ذره ای غبارندید
آفتابی به نی سوار ندید

با مَحارم به قم رسیدی ،شکر
سردروازه ای ندیدی، شکر

دست ِ بیعت به طبل جنگ نخورد
به غرورت کلوخ و سنگ نخورد

قم کجا کوفه ی خراب کجا
تو کجا زینب و رباب کجا

گوشه ی معجرت نمور نبود
خبر داغی از تنور نبود

ساربان محملت عجول نراند
چادرت زیرپای ِ شمر نماند

هرچه شد،شد! رسیده جان برلب
ای امان ازغریبی ِ زینب

عمه ات اشک ِ ارغوان را دید
خنده ی نحس ِ خیزران را دید

ته گودال ِ پربلا را دید
تن ِ پامال ِ چکمه ها را دید

کوفه را بی عصای ِ پیری رفت
خاک عالم سرم، اسیری رفت

**************************

اشعار ورود حضرت معصومه به قم ـ شاعرناشناس

با همه عزت و مقام آمد
باز هم خواهر امام آمد
با سلام و درود وارد شد
قم که آمد به احترام آمد

**
همه اش احترام می کردند
دسته دسته سلام می کردند
همه جا مهر بود و گل باران
حق او را تمام می کردند

**
هیچکس ناسزا نگفت به او
جز درود و ثنا نگفت به او
هیچکس وقت آمدن غیر از
آیه انمّا نگفت به او

**
در دلش حول و التهاب که نیست
دست او بسته در طناب که نیست
لرزه بر جان او نیفتاده
حرفی از مجلس شراب که نیست

**
خوب شد که سری به نیزه ندید
خوب شد هیچ حرف بد نشنید
خوب شد وقت دست و پا زدنش
نیمه جان برادرش نرسید

**
قم عجب میهمان نوازی کرد
تا ابد ماند و سرفرازی کرد
قم عجب کرد آبرو داری
کوفه با آبرو چه بازی کرد

**
ای امان از غریبی زینب
وای از غم نصیبیِ زینب
هیچ چشمی به شام و کوفه ندید
دل قرار شکیبی زینب

**
بس که همچون حسین محو خداست
درد و غم پیش چشم او زیباست
تا خدا همچو زینبی دارد
پرچمش تا همیشه پابرجاست

************************

اشعار ورود حضرت معصومه به قم ـ حسین رضایی

خواهری خوب و با صفاست معصومه
بر برادر چه با وفاست معصومه

من چه گویم به مدحت و وصفش
فاطمی خلق و پر عطاست معصومه

در کمالات و در صفات جمیل
همچو زهرا خدا نماست معصومه

عاشق و یاور امام رئوف
جان به کف بر رضا فداست معصومه

چون رضایش رئوف و رحمان است
در کرم همچو هل اتی ست معصومه

امشب از شوق سرخوش و شادم
چون به درد دلم دواست معصومه

************************

اشعار ورود حضرت معصومه به قم ـ حسین رضایی

آمدن این راه و مولا را ندیدن مشکل است
از گل روی برادر گل نچیدن مشکل است

ای رضا جان آمدم اما رمق تا طوس نیست
وقت رفتن آمده، این دل بریدن مشکل است

من غریب و تو غریب و هر دو، دور از مادریم
در میان دوستان، غربت کشیدن مشکل است

شیعیان قم، چه استقبالی از من کرده اند
در شلوغی واقعاً منزل رسیدن مشکل است

کاش کوفی یک کمی، از اهل قم سر مشق داشت
پیش چشم زن، رضا جان، سر بریدن مشکل است

این همه دعوت ولی از گوش طفلی بی گناه
بِینِ مهمانی، اخا، زینت کشیدن مشکل است

********************

اشعار ورود حضرت معصومه به قم ـ محمدقاسمی

در آستان تو حس کرده ام محبّـت را
و لمس کرده ام اینجا نسیم رحمـت را

خداست شاهد عرضم که در حرم چه قَدَر
دعای نوکرتان دیده استجابت را

من آمدم به طواف چهارده معصوم
همیشه دیده ام این طور این زیارت را

به نام توست خدا پهن کرده بعد حسن
در آستان کرم ، سفره ی کرامت را

نوشته اند پس از فاطمه پس از زینب
دخیل معجر سبزت حیا و عصمت را

خدا به خواسته ی مادرت نصیبت کرد
به محض آمدنت رتبه ی شفاعت را

نجیب زاده ی موسی بن جعفری و خدا
به خاک پای تو انداخته ، نجابت را

ولیِّ نعمتِ ایران پس از رضا هستی
که داده اند به تو شأنی از ولایت را

علیِّ عالیِ اعلیٰ ، کریمه ات خوانده ست
کسی نداشته غیر از تو این فضیلت را

زیارت حرم تو زیارت طوس است
خود رضاست که فرموده این روایت را

خودت بگو چه بگوید زبان الکن ما ؟
چهار امام بگویند اگر جلالَت را

هراس نیست غلام تو را ز روز حساب
که دیده درحرمت بارها قیامت را

مقام خادمی ات آرزوی جبریل است
خدا نصیب کند کسب این لیاقت را

شقی نمی شود آن کس که زائرت بشود
چرا که روزی او می کنی سعادت را

اجازه هست به رسم توّسل هر شب
بیان کنم دوسه تا جمله از مصیبت را

به رغم قم که گرفتند احترام از تو
به شام کرد تمام اهل آن ، جسارت را

تو داغ دیدی و هجران کشیدی امّا ، شکر
ندید چشم تو یک لحظه هم اسارت را

کباب شدجگرم تا به یادآوردم
مخدرّات حرم در زمان غارت را

********************

اشعار ورود حضرت معصومه به قم ـ مجتبی خرسندی

قبله ی هفتم ما قبله ی هشتم  دارد
تا خراسان رضا آینه در قم دارد

توبه شد عاقبت گریه ی هر زائر مست
برزمین ریخت هرآن باده که در خم دارد

لطف او بوده که در جمعیت شاعر ها
شاطر عباس قمی فیض تکلم دارد
.
((بُعد منزل نبود در سفر روحانی))
هر سلامی بفرستیم , علیکم دارد
.
می روم در حرم از صحن به صحنی دیگر
موج تا در دل دریاست تلاطم دارد

عکسم افتاد در آیینه ی صحن و دیدم
شیشه این مرتبه با سنگ تفاهم دارد

هم کریمه ست و هم از نسل کریمان بانو
پس گدا در حرمش حق تقدم دارد

مرغ دل گرچه سیاه است ولی بی بی جان
از سر گنبد تو حسرت گندم دارد

**********************
اشعار ورود حضرت معصومه به قم ـ وحید محمدی

تب باران گرفته چشمانم
مست باران ترانه می خوانم
بنویسید عبد معصومه
بنویسید غرق بارانم
بنویسید شیعه ی مولا
نوکری از تبار سلمانم
گاه پای ضریح معصومه
گاه پای ضریح سلطانم
و به لطف کرامت بی بی
سر این سفره باز مهمانم
من اگر بی قرار می چرخم
مست طعم لذید سوهانم

شب لبخند آسمانی هاست
شب بانوی مهربانی هاست

شده ام بار، بار معصومه
میثم روی دار معصومه
بی صدا حرف می زند امشب
نوکری از تبار معصومه
شوق بالای سر به سر دارم
شده ام بی قرار معصومه
در سرم فکر و ذکر دیگر نیست
تا که هستم کنار معصومه
و به قم اعتبار بخشیده
به خدا اعتبار معصومه
ماند حسرت به دل، به سر نرسید
عاقبت انتظار معصومه

به سرم هست شور معصومه
غرق نورم به نور معصومه
*ربنا بعد ربنا* آمد
نور، توحید، اهدنا آمد
همنشین فرشته های خدا
سفره دار ستاره ها آمد
با قدم های او بهشت آمد
با نفس های او خدا آمد
آسمان غرق نور سلطان شد
خواهر حضرت رضا آمد
هر کسی رفت سمت بیت النور
از در خانه مبتلا آمد
مفتخر شد به منصب شاهی
در این خانه هر گدا آمد

در این خانه نوکری خوب است
با فقیران برابری خوب است

سحر آورده، کوثر آورده
نفحاتی معطر آورده
به میان رواق آینه ها
چلچراغی منور آورده
از حوالی کوچه های خدا
بوی موسی بن جعفر آورده
نذر دیدار با امام رضا
چند تایی کبوتر آورده
شده از ریشه های چادر او
حاجت هر کسی بر آورده
و خدا هم به قم، نه معصومه
بلکه زهرای دیگر آورده

به نفس های قم کرم دادند
و به زهرای آن حرم دادند

هست بال و پر ولی الله
اول و آخر ولی الله
هست هم عمه ی ولی الله
هست هم خواهر ولی الله
هست زهرای دیگر این قوم
هست او دختر ولی الله
تاج روی سر پدر، دختر
هست تاج سر ولی الله
مادری کرده او برای رضا
بوده پس مادر ولی الله
همه ی عمر غرق برکت را
بوده در محضر ولی الله

درس خوانده به پای این منبر
پدر او فدای این دختر

***********************

اشعار ورود حضرت معصومه به قم ـ رحمان نوازنی

مثل دلتنگی یک رود که تنها می رفت
او فقط داشت به پابوسی دریا می رفت

داشت خورشید هم از طوس نگاهش می کرد
زائر آینه با شوق تماشا می رفت

صبح روزی که قدم بر سر این خاک گذاشت
آفتاب از قدمش بود که بالا می رفت

توی این دشت فقط یک گل مجنون روئید
آن هم آن بود که در حسرت لیلا می رفت

" اشهد ان رضا " را سر هر ماذنه برد
اینچنین عشق به هر گوشه دنیا می رفت

وقتی از زمزمه آمدنش می گفتند :
به خداوند خراسان دل مولا می رفت

چهارده مرتبه تکرار شد و فاطمه شد
و از آن پس همه گفتند: که زهرا می رفت..
***
آنقدر رفت که در ثانیه ها هم گم شد
بعد آنسوی زمان پنجره ای در قم شد

و همین زائره سبز زیارتگاهش
در پرواز به سمت حرم هشتم شد

گوشه چادر او روی سر قم افتاد
کآفتاب آمد و تاریکی شیطان گم شد

خاک قم عطر گل یاس گرفت و آنگاه
قم مدینه شد و او فاطمه دوم شد

یازده  کعبه به همسایگی اش آمده اند
یازده  مرتبه اینجا حرم مردم شد

جمع بودند در اینجا همگی تا اینکه
جمکران آمد و همسایه این خانم شد
**
لطف همسایگی اش بود؛ که احسان می ریخت
بر سر سفره او این همه مهمان می ریخت

بر لب حوض برای همه ماهی ها
مثل یک حوریه با دست خودش نان می ریخت

مثل ابری که پر از مرحمت زهرا بود
بر دل تشنه این باغچه باران می ریخت

از دل مشرقی ای او چه بگوئیم که تا-
پلک می زد همه جا صبح خراسان می ریخت

یا بگویییم که با یک نگه زهرایش
دور تا دور علی این همه سلمان می ریخت

یا سحرگاه که آیات خدا را می خواند
در صفوف حرمش سوره انسان می ریخت
**
دختری را که پدر هم به فدایش بشود
آمده بود فدایی رضایش بشود

آمده بود کمی بار بلا بردارد
زینب قافله ی کرب و بلایش بشود

آمده بود که زینب سر مقتل برسد
آمده بود که این بار فدایش بشود

**************************

اشعار ورود حضرت معصومه به قم ـ  یوسف رحیمی

آئینه توحید به قم می آید
یا خواهر خورشید به قم می آید
نذر نفحات فاطمی اش صلوات
با آمدنش عید به قم می آید
*
هم زمزمه‌ی سبز بهاران با تو
هم روح بلند چشمه ساران با تو
از راه رسیدی و کویری تشنه
جنت شده، ای حضرت باران با تو
*
تا خاک مرا سرشت، یا معصومه
روی دل من نوشت: یا معصومه
یک پنجره پرواز مرا خواهد برد
از صحن تو تا بهشت، یا معصومه

**********************

اشعار ورود حضرت معصومه به قم ـ حاج غلامرضا سازگار

اى دختر و خواهر ولایت
آیینه ی مادر ولایت

بر ارض و سما ملیکه در قم
آرام دل امام هفتم

معصومه به کُنیه و به عصمت
افتاده به خاک پایت عفت

در کوى تو زنده ، جان مرده
بر خاک تو عرش سجده برده

در قصر تو جبرئیل حاجب
زُوّار تو را بهشت واجب

گفتند و شنیده اند ز آغاز
کز قم به جنان درى شود باز

حاجت نبُوَد مرا برآن در
قم باشدم از بهشت بهتر

قم قبله ی خازن بهشت است
این جا سخن از بهشت ، زشت است

قم شهر مقدس قیام است
قم خانه یازده امام است

قم تربت پاک پیکر توست
اینجا حرم مُطهَّر توست

گر فاطمه(س) دفن شد شبانه
نَبوَد ز حریم او نشانه

کى گفته نهان زماست آن قبر
من یافته ام کجاست آن قبر

آن قبر که در مدینه شد گم
پیدا شده در مدینه ی قم …

مریم به بَرَت اگر نشیند
این منظره را ، مسیح بیند

سازد به سلام سَرو قد خم
اول به تو ، بعد از آن به مریم …

روزى که به قم قدم نهادى
قم را شَرَفِ مدینه دادى

آن روز قرار از مَلک رفت
ذکر صلوات بر فلک رفت

تابید چو موکبت ز صحرا
شهر از تو شنید بوى زهرا(س)

درخاک رهت ز عجز و ناله
مى ریخت سرشک ، همچو لاله

با گریه ی شوق و شاخه ی گل
بُردند به ناقه ات توسل

دل بود که بود ، محفل تو
غم گشت به دور محمل تو

آن پیر که سید زمان بود
رویش همه را چراغ جان بود

گردید به گردِ کاروانت
شد پاى برهنه ساربانت

بردند تُرا به گریه هودَج
تا خانه موسى اِبن خِزرَج

ازشوق تو اى بتول دوم
قم داد ندا به مردم  قم

کاى مردم قم به پاى خیزید
از هر در و بام گل بریزید

آذین به بهشت قم ببندید
ناموس خدا مرا پسندید

قم شام نبود تا که در آن
دشنام دهد کسى به مهمان

قم شام نبود ، تا که از سنگ
گردد رخ میهمان ز خون رنگ

قم کوفه نبود تا که خواهر
بیند سر نى ، سر برادر …

حاشا که قم این جفا پذیرد
مهمان به خرابه جاى گیرد …

بستند به گرد میهمان صف
قم با صلوات و – شام با کف …

قم مهمان را عزیز خوانند
کى دخت و را کنیز خوانند؟ …

«میثم» همه عمر آن چه را گفت
در مدح و مصیبت شما گفت

*********************

اشعار ورود حضرت معصومه به قم ـ مجید تال

هر کس به احترام مقام تو خم نشد
آقا نشد بزرگ نشد محترم نشد

دل خسته بود و راهی این آستانه شد
دل خسته بود و راهی باغ ارم نشد

گفتند مرقدت حرم آل فا طمه است
با این حساب هیچ کسی بی حرم نشد

این حاجت من است الهی قلم شود
دستم اگر برای تو بانو قلم نشد

باز این چه لطفی است که در حق ماشده
ما شاعرت شدیم ولی محتشم نشد

می خواستم برای تو بهتر از این غزل
من را ببخش آنچه که می خواستم نشد

********************

اشعار ورود حضرت معصومه به قم ـ مجید تال

دست مرا گرفت وبه دست قلم گذاشت
حسی که باز پای مرا درحرم گذاشت
حسی که اشکوار به چشمم قدم گذاشت
تا ((اشفعی لنا))به لبم دم به دم گذاشت

پس از کنار هجره ی پروین که رد شدم…
بی اختیار شعر سرودن بلد شدم

در این حرم که آمده ام پا به پای عشق
عاشق شدن دعای من است و دعای عشق
مادست خالی آمده ایم ای خدای عشق
اذن دخولمان بده محض رضای عشق

تا چشم کار می کند اینجا کرامت است
اینجا شفیعه هست پس این جا قیامت است

ما اشک می شویم که بارانمان کنی
ما درد میشویم که درمانمان کنی
مارا غریب و بی کس و بی خانمان کنی
تا شب نشین صحن شبستانمان کنی

یادش بخیر ماه مبارک‌ بهار تو
سی جزء عشق خوانده شده در کنار تو

خوش روییت نبود چنین رو نمی زدیم
نورت نبود با دل شب مو نمی زدیم
صحنت نبود دست به جارو نمی زدیم
بالا اگر نبودی  زانو نمی زدیم

ما با حضور لطف تو حاجت نداشتیم
ما بی حضور لطف تو بهجت نداشتیم

بال فرشته است و قدم های مردم است
در حوض صحن آینه اش آسمان گم است
دیگر نگرد مادرمان در همین قم است
((اینجا که آب هست چه جای تیمم است؟))

گفتند باز می شود از قم در بهشت
مارا ببر بهشت تو  ای خواهر بهشت

آهو شدیم در دل صیادمان ببر
پروازمان بده به گهر شادمان ببر
مشهد به پاست در سرمان شور عشق تو
پس مال ماست کوچه ی سرشور عشق تو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.