اشعارفاطمیه

 

اشعارفاطمیه – زبانحال حضرت زینب(س)ومادر – وحید قاسمی

مادردلم گرفته، بگو راه چاره چیست؟
مفهوم سرخ بودن  ابر بهاره چیست؟

کابوس هرشبِ حسنت می کشد مرا
این ماجرای گم شدن گوشواره چیست؟

لعنت به هرکه گفته تو شاهد بیاوری
آخرگناه این سندِ پاره پاره چیست؟

بعد از پدر بزرگ، محل سوت و کور شد
مادر دلیل قهر بلال از مناره چیست؟

جای رکوع و سجده چرا پلک می زنی!
حُکم وجوب نافله ی با اشاره چیست؟

زحمت نده به دستِ ورم کرده، جانِ من
رازحسین و پیرهن نیمه کاره چیست؟

هر شب خودم به گُل پسرت آب می دهم
آسوده باش علت آه دوباره چیست؟

از خورجین برای پدرحرف می زدی
منظورت از شلوغی دارالعماره چیست؟

*******

اشعارفاطمیه – زبانحال حضرت زینب(س)ومادر – حسن لطفی

دیر است ای اجل به نجاتم شتاب کن
جانم بگیر و خانه ی غم را خراب کن

چشم انتظار مرگ من اهل مدینه اند
یارب دعای شهر مرا مستجاب کن

با التماس گفت بمان خوب میشوی
ای زخم سینه ام تو علی را جواب کن

دست شکسته ام که تکانی نمیخورد
زینب بیا و ظرف حسینم پر آب کن

سر را نمیشود که گذاری به سینه ام
جایی برای خفتن خود انتخاب کن

سنگینی دری که مرا پشت خود شکست
از زخمهای سرخ و کبودم حساب کن

********
اشعارفاطمیه – زبانحال حضرت زینب(س)ومادر – حسن لطفی

زودتر کاش بمیرم ز غم اما چه کنم
مانده ام با تن تبدار توُ با چه کنم

خواستم تا که نَگِریَم به کنار بابا
خواستم تا که نَگِریَم به تو اما چه کنم

گریه سخت است به مَردِ تو ولی می گرید
زیر لب زمزمه اش این شده زهرا چه کنم

از سر شب که زدی شانه به مویم به لبت
خون به جای نفست آمده حالا چه کنم

بس که خون می چکد از پیرهن تازه ی تو
بارها گفته ام ای وای که بابا چه کنم

دیدم آن روز چه آمد به سرت در آتش
مانده بودم که در آن همهمه تنها چه کنم

در و دیوار به هم خورد و تو را خُرد نمود
می شنیدم نفست را که خدایا چه کنم

من به دنبال توُ فکر همه کشتن تو
کَس نمی گفت که در زیر قدمها چه کنم

پلک سرخ تو قرار است مگر وا نشود
تو بگو با دلِ دلتنگ تماشا چه کنم

**********

اشعارفاطمیه – زبانحال حضرت زینب(س)ومادر – مجید لشکری

هوا، ستاره، زمین، شب، سکوت، بیداری
و فکر می کنم امشـب دوبـاره تب داری

مکـن به موی پریشـان من نظـر، مــادر
به دست شانه مگیری که سخت بیماری

پس از رسولِ خداوندِ روشنی، دیگر
از این فضای کبود مدینـه بیــزاری

تو جمله جمـله ی تفسیر غربت و متن ِ…
حدیث میخ و در و شعله ها و دیواری

میان این همه تشویش و درد و غم هستی
دلیـل بـودن و مــانـدن بـرای مـن، آری

نفس کشیدن تو در شماره افتاده
دلت برای پدر تنگ گشته انگاری

ز زخم بستر و پهلو و درد چشمانت
دوبـاره خواب نـداری و باز بیـداری…

*******
اشعارفاطمیه – زبانحال حضرت زینب(س)ومادر – مجتبی کرمی

پس از مصیبت در، در بدر شدم ، مادر
همین که از خبرت با خبر شدم مادر

نوشته اند : چهل تن به یک نفر من هم
اسیر صورت آن یک نفر شدم مادر

میان شعله ی آتش چه آمده به رخت
که من ز داغ رخت شعله ور شدم مادر ؟

چه آمده به سرت ؟ باز چهره پوشاندی !
دوباره زخمی زخم بصر شدم مادر ؟

حسن نگاه به دیوار خانه می نالد:
شهید روضه ی مسمار در شدم مادر!

نشسته ام .. که تو شب ها دگر نمی خوابی
شکسته ام ز غمت، پیر تر شدم مادر

رهم دهید به خانه که بی لیاقت من
به روضه خوانیتان مفتخر شدم  مادر

دعا کنید برایم به حق چادرتان
نیازمند دعای سحر شدم مادر

شما که عازم راه سفر شدی مادر،
پس از شما چقدر در بدر شدم مادر

*********
اشعارفاطمیه – زبانحال حضرت زینب(س)ومادر – علی اکبر لطیفیان

آسیابت یک طرف افتاده بستر یک طرف
چادر تو یک طرف افتاده معجر یک طرف

هر چه اینجا هست چشمان مرا خون کرده است
رنگ این دیوار خانه یک طرف، در یک طرف

گاه دلخون توأییم و گاه دلخون پدر
وای بابا یک طرف ای وای مادر یک طرف

از کنار تو که می آید به خانه ناگهان
با سر زانو می افتد مرد خیبر یک طرف

من چگونه پیرهن کهنه تن یارم کنم
غُصه ی تو یک طرف داغ برادر یک طرف

مثل آنروزی که افتادی می افتد بر زمین
پیکر من یک طرف او یک طرف سر یک طرف

من دو بوسه می زنم جای تو و جای خودم
زیر گردن یک طرف رگهای حنجر یک طرف

وای از آن لحظه که می ریزند بین خیمه ها
گوشواره یک طرف خلخال و معجر یک طرف

**********
اشعارفاطمیه – زبانحال حضرت زینب(س)ومادر – حسن لطفی

مرهم گذار زخم کبود کبوترم
کوچک ولی ستاره ی شبهای بسترم

جای دعای نیمه شبش طعنه می زنند
همسایگان به گریه ی بیمار مضطرم

امروز هم گذشت و نشد شانه موی من
امروز هم گذشت و نشد خوب مادرم

گفتم میان شعله کم از فضه نیستم
رفتم ولی از آتش در سوخت معجرم

امشب میان خواب حسن بغض خود شکست
برخیز مادرم که نمیرد برادرم

چندی است نان تازه نخوردم از این تنور
امشب هوای پخت تو افتاده در سرم

چندی است جای غنچه ی لبخندت ای عزیز
گل کرده زخم پهلوی تو در برابرم

**********
اشعارفاطمیه – زبانحال حضرت زینب(س)ومادر – علی زمانیان

از سینه دگر آه شرر بار نکش
برخیز ولی منت دیوار نکش
من شانه نخواستم به جان بابا
از دست شکسته این قدر کار نکش
**
با اشک دلیل اشک مهتاب شدی
هر نیمه ی شب همین که بیتاب شدی
از بس که غذا نمیخوری مادر من
در عرض سه ماه این همه آب شدی
**
ای کاش که درد سینه غوغا نکند
خیلی نفست فاصله پیدا نکند
پهلوی تو را همین که دیدم گفتم
این زخم خدا کند دهن وا نکند
**
امروز یکی دو رنج مبهم داریم
از چیست که ناخواسته ماتم داریم
در بقچه روبرویمان دقت کن
من فکر کنم که یک کفن کم داریم
**
بیتاب حسین آمده تابش بدهی
انگار بنا نیست جوابش بدهی
اصلاً تو خودت بگو دلت می آید
او تشنه شود نباشی آبش بدهی

**********

اشعارفاطمیه – زبانحال حضرت زینب(س)ومادر – مجید لشگری

مثل هر شب نگاه مادر من ، خیره بر چارچوب در شده است
آن قدر خیره مانده یک نقطه ، که نگاهش دوباره تر شده است

مادرم از گلایه ها سیر است ، مادرم نوجوان ولی پیر است
مادرم بستری – زمین گیر است ، مادرم دست بر کمر شده است

زخم بستر برید امانش را ، سوخت آن قامت کمانش را
طاقتش هرچه قدر کم شده است درد پهلوش بیشتر شده است

زن همسایه چند روزی پیش ، با گروهی عیادتش آمد
با همین گوش خود شنیدم گفت: « فاطمه مثل محتضر شده است »

جامه ای کرد بر تن حسنش ، کفنی هم گذاشت دست حسین
زینبش را فقط سفارش کرد نکند عازم سفر شده است:

« دخترم! کربلا برای حسین ، مثل خواهر نه! مثل مادر باش
چون شنیدم که از مصیبت او سعد وقّاص با خبر شده است »

کربلا هیزم تر آوردند ، اشک از دیده ها در آوردند
دامن خیمه های آل الله با همان شعله شعله ور شده است

بگذارید نوحه خوان بشوم بگذارید نیمه جان بشوم
بگذارید قدکمان بشوم حرفی از کربلا اگر شده است

چهارده قرن مادرم زنده است نور او تا همیشه پاینده است
شرح او بی نهایتی ابدی است قصه اش گرچه مختصر شده است

********
اشعارفاطمیه – زبانحال حضرت زینب(س)ومادر – علی صالحی

تا بیاید اجلش ذکر هوالهو دارد
بانویی که همه شب دست به پهلو دارد

چند وقتی ست که پنهان شده زیر چادر
تا نفهمیم چه رازی به گُل رو دارد

اصلا انگار نه انگار تنش خرد شده
بسکه این یار فداکار علی تو دارد

این سوالی است که زینب ز حسن میپرسد
دستش آیا رمق بافتن مو دارد؟

اشتباه است گمان کردی اگر رفته رکوع
کار پیری است چنین دست به زانو دارد

قاتل محسنش امروز عیادت آمد
ای خدا کافر ملعون چقدر رو دارد

آمده بود بفهمد که چه شد ؟ آیا مُرد؟
بی حیا نیت دق دادن بانو دارد

پر و پا قرص ترین یار ولایت زهراست
سندش هست مدالی که به بازو دارد

باز اگر پاش بیفتد به خدا آماده است
قدر مردن به ره یار که نیرو دارد؟

آخرین روز هم از زندگیش غافل نیست
با همان حال بدش دست به جارو دارد

دست زینب شب اسرار کفن ها را داد
ولی اینکه سه کفن بود کمی بو دارد

*********
اشعارفاطمیه – زبانحال حضرت زینب(س)ومادر – حسن لطفی

فدای گریه ی خونین چشم بیمارت
چه سخت میگذرد لحظه های تبدارت

تمام شهر دعا می کنند جان بدهی
تمام شهر ندارند چشم دیدارت

کسی به خانه ما سرنمی زند دیگر
مگر به نیت سوزاندن دلِ زارت

پدر رسیده و در می زند ولی تنها
چگونه می روی این راه را پیِ یارت

دو دست روی زمین می کشی به جای نگاه
تو می روی و به سر می زند پرستارت

دوباره پهلوی تو درد میکند مادر؟
که سرخ تر شده امشب لباس گل دارت

برای نیم نفس هم نمیشوی آرام
که می دهد ترک کنج سینه آزارت

*********
اشعارفاطمیه – زبانحال حضرت زینب(س)ومادر – سید محمد جوادی

چشمم ز گریه حسرت دریاست مادر
قلبم به سینه گرم واویلاست مادر

بی مادری سخت است سنگین است آری
مادر که باشد زندگی زیباست مادر

هرچند از کوچه به من چیزی نگفتی
این چشم های بسته خود گویاست مادر

یعنی که دستی بر رخت کرده جسارت
آثار سیلی بر رخت پیداست مادر

این که نهاده سر به زانوی غریبی
میگرید اما بی صدا باباست مادر

از گریه چشمان حسینت ارغوانی است
یک کربلا غم در دلش پیداست مادر

تا فرصتی باقیست چون گل در برش گیر
چون مهلت ما تا همین فرداست مادر

تابوت و لبخندت برایم کرده روشن
فردا اجل در غم سرای ماست مادر

********
اشعارفاطمیه – زبانحال حضرت زینب(س)ومادر – یوسف رحیمی

آئینه دار ام ابیها صبور باش
زینب در این دو روزه‌ی دنیا صبور باش

دنیا اسیر درد و غم بی ملالی است
در این سکوت سرد تماشا صبور باش

بابا که نیست هر چه دلت خواست گریه کن
اما کنار غربت بابا صبور باش

این روزهای غرق محن با برادرت
یا صحبتی ز کوچه مکن یا صبور باش

حرفی نزن ز پهلوی زخمی مادرت
در این غروب عاطفه تنها صبور باش

کار من از طبیب و مداوا گذشته است
انگار رفتنی شده زهرا صبور باش

گاهی دلت بهانه‌ی مادر که می کند
بر سر بگیر چادر من را صبور باش

امروز تازه اول راهست دخترم
فردا که پر کشیدم از اینجا صبور باش

یک روز می روی به بیابان کربلا
بر تل بیقراری و غمها صبور باش

خورشید خون گرفته‌ی من پیش چشم تو
بر روی نیزه می رود اما صبور باش

بر حنجر بریده بزن بوسه جای من
اما به خاطر دل زهرا صبور باش

این آخرین وصیت مادر به زینب است
تا جان به پای مکتب مولا صبور باش

از کربلا به بعد علم روی دوش توست
روح حماسه ! زینب کبری ! صبور باش

******
اشعارفاطمیه – زبانحال حضرت زینب(س)ومادر – حسن لطفی

نگاه مبهمی امشب به آسمان داری
خدا به خیر کند نیتی نهان داری

چه دیده ای که شدی سیر از من و بابا
که قصد شعله کشیدن به باغ مان داری

حسین این طرف و آن طرف حسن انگار
خدا نکرده سر ترک این و آن داری

بس است دسته دستاس هم پر از خون شد
اگر غلط نکنم قصد پخت نان داری

هزار شکر که دست تو لرزشی دارد
دلم خوش است عزیزم کمی تکان داری

نه زخم بسترت این روزها رهایت کرد
نه از حرارت و از سرفه ها توان داری

نوازشم مکن از طرز شانه ات پیداست
میان سینه خود درد بی امان داری

که چند دنده فقط سالم است باقی نه
چقدر زخم و ترک روی استخوان داری

شکست دست تو را قنفذ و نفس میزد
هنوز نام علی باز بر زبان داری

مغیره میزد و میگفت خسته ام کردی
که بعد این همه ضربه هنوز جان داری

شما چهار بهشتید پس چرا سه کفن
چقدر حرف نگفته برای مان داری

وصیتت شده تا از حسین نوحه کنم
شب است و باز پرستار روضه خوان داری

نفس بده که بگویم چه گفته ای با من
غروب میشود و تو نفس زنان داری….

….به روی خیمه پر شعله خاک میریزی
که چند دختر نوپا در آن میان داری

دو دست دخترکی روی گوش ها میگفت:
تو هم به روی سرت زخم خیزران داری

تو دست بر سر او میکشی و میگوئی
چقدر لخته خون بین گیسوان داری

رباب در بغلت ضجه میزند بی بی
به نیزه دار بگو طفل بی زبان داری

******
اشعارفاطمیه – زبانحال حضرت زینب(س)ومادر – مهدی نظری

عزیز من چه شده دست بر کمر داری
گذشته نیمه ای از شب هنوز بیداری

دوباره پیرهنت پر ز خون شده مادر
برای شستن این جامه درد سر داری

دعا نکن اجلت زودتر از من برسد
فقط بگو چه کنم تا که دست برداری

سه ماه گوشه این خانه بستری هستی
سه ماه میشود اما هنوز بیماری

اگرچه زخم تو را شسته ام ولی انگار
به باغ پیرهنت باز لاله میکاری

به یاد محسن خود باز میروی از حال
زیاد فکر نکن مادرم نکن زاری

تن تو آب شده بی رمق شده اما
هنوز عین سپاه علی علمداری

همین که قوت قلب پدر شدی کافیست
نیاز نیست بگیری به دوش خود باری

سه ماه میگذرد از اصابت مسمار
ولی دوباره از این زخم خون شده جاری

*******
اشعارفاطمیه – زبانحال حضرت زینب(س)ومادر – مهدی نظری

ای مادری که طعم آتش را چشیدی
ای مادری که محسن خود را ندیدی

من زینبم پاسخ بده با این همه زخم
از خانه تا مسجد چگونه می دویدی

شرمنده شد حتی غلاف از بازوی تو
وقتی کمربند علی را میکشیدی

وقتی پدر را سوی مسجد میکشاندند
خود را کشاندی بر زمین اما رسیدی

میخواستی نفرین کنی اما نکردی
وقتی که بالای سر او تیغ دیدی

دور علی پروانه سان می گشتی اما
شکوه نکردی هر قدر طعنع شنیدی

او از نگاه تو خجالت میکشید و
تو از نگاه او خجالت میکشیدی

با این همه گل زخم و با آن چشم تر
باز تو کوثر جاری قرآن مجیدی

پهلو به پهلو میشوی و در تن
سر باز کرده باز هم زخم جدیدی

تو آنقدر فکر امامت بوده ای که
آتش گرفتن را به جان خود خریدی

*******

اشعارفاطمیه – زبانحال حضرت زینب(س)ومادر – شاعرناشناس

بیمار خسته است بیا و ثواب کن
جز مرگ هر که خواست عیادت جواب کن

آتش به جان من زند آب دو دیده ات
کمتر مرا ز غصه از این بیش آب کن

نه سال خاطرات عجب زود سر رسید
بدرود باورق ورق این کتاب کن

گر باز هم عدو به در خانه حمله کرد
تا زنده است فاطمه رویش حساب کن

از نقش صورتم اثری روی در بجاست
پس بعد من نظاره عکسم به قاب کن

دیگر توان روی گرفتن نمانده است
ای سیل سرخ اشک تو کار نقاب کن

پیراهنی که دوختم بهر محسنم
زینب بگیر بر تن طفل رباب کن

**
اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفاً اطلاع دهید

*********
اشعارفاطمیه – زبانحال حضرت زینب(س)ومادر – مجتبی حاذق

امشب بیا بدون تمنا بلند شو
دیوار را بگیر و تنها بلند شو

قدری برای دلخوشی همسرت علی
شمع شکسته، یک نفس از جا بلند شو

خم شد احد، کنار تو از پا نشست کوه
وقتش رسیده است، تو حالا بلند شو

قدری بخند، چهره ی خود را نشان بده
یا که بخند مادر من یا بلند شو

در زیر چادرت که فقط گریه می کنی
هر کار می کنی بکن اما بلند شو

بابا بخاطر تو فقط گریه می کند
مادر؛ تو هم بخاطر بابا بلند شو

پهلو نگیر، ساحل این شهر خونی است
پهلو نگیر مادر دریا، بلند شو

جای تو نیست روی زمین، توی کوچه ها
از روی خاک ام ابیها بلند شو

چندی گذشت، گوشه ی خاموش علقمه
مردی صداش حک شده: سقا بلند شو

********

اشعارفاطمیه – زبانحال حضرت زینب(س)ومادر – جعفرابوالفتحی

زبانحال سیدالشهداء

مادر آب ، آبروی آب
حسنت از غمت ندارد تاب
میخ در که برید امانش را
مجتبی را دمی بیا دریاب

هست مویت سپید واویلا
تو نداری امید واویلا
میخ در با هزار بی رحمی
سینه ات را درید واویلا

من و زینب برات می میریم
پای درد و بلات می میریم
تو چرا پای ما شهیده شوی
من و زینب به پات می میریم

زبانحال حضرت زینب کبری (س) :

نذر کردم برای لبخندت
که شوم آشنای لبخندت
اندکی هم بخند مادر من
جان زینب فدای لبخندت

اشک من بیشمار می ماند
دخترت بی قرار می ماند
از تو تنها برای من مادر
چادرت یادگار می ماند

******
اشعارفاطمیه – زبانحال حضرت زینب(س)ومادر – محمدجوادشیرازی

مادرم در بستر است این روزها
روزیم چشم تر است این روزها

مردمِ شهر مدینه کارشان
ترک نهی از منکر است این روزها

از زبان دوست و دشمن فقط
طعنه سهم حیدر است این روزها

ذکر من امن یجیب و پر زدن…
…آرزوی مادر است این روزها

خواست تا حال علی بهتر شود
گفت: حالم بهتر است این روزها

هیچ کس باور نکرد این جمله را
پهلویش گویاتر است این روزها

چه بلایی بر سرش آورده اند
مردم دنیا پرست این روزها

نیمه شب ها درد پهلو می کشد
بازویش دردسر است این روزها

دردها از دست مادر خسته اند
دردش از پا تا سر است این روزها

مجتبی هم پیر شد بس که فقط
فکر مسمار و در است این روزها

شانه زد موی مرا فهمیده ام
روزهای آخر است این روزها

*******
اشعارفاطمیه – زبانحال حضرت زینب(س)ومادر – علی اکبرلطیفیان

دیگر در آسمان امیدم ستاره نیست
انگار جز یتیم شدن راه چاره نیست

حالا که عازم سفری پس مرا ببر
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

معجر ز چهره باز کن امشب که بعد از این
فرصت برای دیدن رویت دوباره نیست

جای سلام پلک به هم می‌زنی چرا؟
راهی برای حرف زدن جز اشاره نیست؟

این یادگارها که به من هدیه می‌دهی
در بینشان چرا اثر از گوشواره نیست؟

معلوم شد چرا ز کفن‌ها یکی کم است
سهمی برای آن بدن پاره پاره نیست

*********

اشعارفاطمیه – زبانحال حضرت زینب(س)ومادر – محسن کاویانی

 رفتی و خاطره ها پنجره را وا کردند
هی نشستند و فقط گریه تماشا کردند

صورت مرد در این هیمنه دیدن دارد
گونه وقتی بشود آینه دیدن دارد

گونه اش آینه بندان به نظر می آید
چقدر عشق به چشمان پدر می آید

اشک و لبخند علی ، آه عجب تلفیقی
نیست برّنده تر از تیغ سکوتش تیغی

بوی بدر و احد و خیبر و خندق دارد
ذولفقاری که اگر دق بکند حقّ دارد

قسمت این بود که من همدم بابا باشم
بعد از این مثل خودت ام ابیها باشم

بعد از این داغ که آتش به همه عالم زد
من خودم شانه به موهای خودم خواهم زد

رفتی و مبدأ غم را به دلم آوردی
با همه کودکیم خوب بزرگم کردی

میروم در دل آتش ، به خدا باکی نیست
راستی مادر من ، چادر من خاکی نیست!!!

آتش از داغ غمت سوخته ، بی تاب شده
از خجالت زده گی خاک رهت آب شده

آب گفتم چقدر حرف به ذهنم آمد
یک کفن باز از این چند کفن کم آمد

غم نباید به گل فاطمه غالب بشود
مانده تا زینب تو ام مصائب بشود

داغ محسن چقدر زود زمین گیرت کرد
پیش از آنی که خودت پیر شوی پیرت کرد

جای آن لاله خدا یاس به ما خواهد داد
محسنت رفته و عباس به ما خواهد داد

آه… افتاده کنون بند به دستان پدر
بعد از این حادثه سوگند به دستان پدر

که منم شیرترین دختر این خطّه ، منم
دختر شیر خدا هستم و خود شیر زنم

با همه دختری ام مرد تر از مردانم
تا ابد پای حسین ابن علی میمانم

شهر در سیطره ی شوم شبی تاریک است
باید آماده شوم روز دهم نزدیک است…

*********
اشعارفاطمیه – زبانحال حضرت زینب(س)ومادر- علی اکبرلطیفیان

وقتی سرت را روی بالش می گذاری
آنقدر میترسم مبادا بر نداری

تو آفتاب روشنی در خانه ی ما
تو آفتاب روشنی هر چند تاری

فردا کنار سفره با هم می نشینیم
امروز را مادر اگر طاقت بیاری

تو آنچنان فرقی نکردی غیر از این که
آیینه بودی شدی آیینه کاری

آلاله می کاری و باران می رسانی
چه بستر پر لاله ای ؟ چه کشت و کاری

آنقدر تمرین می کنی با دستهایت
تا شانه را یک مرتبه بالا بیاری

بگذار گیسویم به حال خویش باشد
اصلاً بیا و فرض کن دختر نداری …

********
اشعارفاطمیه – زبانحال حضرت زینب(س)ومادر- جعفرابوالفتحی

زیر تابوتو بگیرید، مادرم خیلی عزیزه
خون سینه ی شکسته ، داره از چشام می ریزه

زیر تابوتو بگیرید ، مادرم پهلوش شکسته
دیگه زینب بعد مادر، شده از زندگی خسته

زیر تابوتو بگیرید، مادرم سینه اش شکسته
من می خوام براش بمیرم ،گریه راه منو بسته

زیر تابوتو بگیرید، مادرم خیلی جوون بود
از میخ در شکسته ،به روی سینه اش نشون بود

تشییع پیکر پاک، مادر خوب حسینه
بعد مادر غم من خاک، توی بین الحرمینه

می دونم سرت داداشی، میره رو نیزه ی دشمن
لحظه ی آخرش مادر، از غمت حرف زده با من

گفته که تو هم غریبی، تو خودت خد التریبی
روی نیزه ها می بینم، که تو هم شیب الخضیبی

**********
اشعارفاطمیه – زبانحال حضرت زینب(س)ومادر به زبان ترکی- صدری تبریزی

او آغلیان گوزیوه زینبون فدا آناجان
بو نوعی ایلمه چوخ ناله و نوا آناجان

ندندی گل یوزیوه گوز یاشین روان ایدوسن
بو زار و خسته نی دیندیر سنه فدا آناجان

سولوبدی رنگ رخون ایلوسن ندن شیون
اورکده ساخلاما دردون ده برملا آناجان

بهار ابری کیمی گوزلرون دولوب گورورم
که یاغدیرور منه غم بیله بیر هوا آناجان

هلال یکشبه تک گوزلرون دوتور اچیلور
نقدری سختیدی دردون که یوخ دوا آناجان

بهار عمرون عجب روزگار ایتدی خزان
که قالمادی داخی  گلزاریده صفا آناجان

ایوین چراغی سوننده دوتار اتاقی ظلم
سنون بو اولماقون ایلر ایوی قرا آناجان

خدادن ایستوسن هر بیر فریضه ده اولومی
منی چوخ آغلادور ایتدیقون دعا آناجان

نه تز دویوب بو جهاندا بیزی گویوب گیدوسن
چتیندی زینبوه بیله ابتلا        آناجان

نه درک ایدر بوله ثانی سنون جلالتیوی
قصور فکریله ویرمز سنه بها آناجان

گوروم او ظالمین اولسون داخی عذابی شدید
خدادن ایلمدی بیحیا حیا آناجان

گوزومله گوردوم اوزوم یخدیلار سنی قاپودا
اوجاتدون اوندا گویه نی کیمی نوا آناجان

قاپونی یاندیروب هم ایتدیلر سنی مصدوم
چیخا محال یادیمدان او ماجرا آناجان

آتام علیدن او گل صورتون نهان ایلدون
که سالمیا دله غم شاه لافتا آناجان

اودون شراره سی یاندیردی دربو دیواری
همان شراره دن اودلاندی نه سما آناجان

آتام علینی چکن وقته مسجده دشمن
نه ظلم اولوندی اونی ایلدون رها آناجان

وظیفه بولدون امامن کمک لیقون اوزیوه
یوخودی گر چه وجودونده هیچ قوا آناجان

او حالیلن گنه دوردون ایاقه حولیلن
حجاب حرمتینی ایلدون بقا آناجان

باشوندا محکم ایدوب چادری دیدون قویمام
امامی تک لیله لر فرقه دغا آناجان

دوشوبدی مشکله {صدری}بیزه توسل ایدوب
خدادن ایسته ایده حاجتین روا آناجان

*********

اشعارفاطمیه – زبانحال حضرت زینب(س)ومادر- جعفرابوالفتحی

لاله ی گوش شما پاره شده
علی از داغ تو آواره شده
خون تازه می ریزه از بدنت
استخونی شده دیگه این تنت

لاغری شما سابقه نداش
کی جای غلافو رو پهلوت گذاش
کی سوزونده چادرت رو مادرم
چرا هی میگی گرفته کمرم

چرا هی میگی سرم درد می کنه
چرا می گی کمرم درد می کنه
هی می گی بال و پرم درد میکنه
حتی این چشم ترم درد می کنه

چرا می خوای وقتی از جات پا بشی
دست به دیوار میگیری جابجاشی
چرا وقتی موقع خواب که میشه
چشای قشنگ تو خواب نمیشه

واسه زینبت کمی قصه بگو
قصه غریبی و غصه بگو
بگو از کرببلا مادر من
بگو از کعب نی و پیکر من

بگو که سر داداش نیزه میره
داداشم کنار چشمام می میره
بگو که معجرامون پاره میشه
زینبت بعد تو بیچاره میشه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.