اشعارهفتم محرم

اشعارهفتم محرم – حضرت علی اصغر علیه السلام – رضادین پرور

می زدی تا زیر گریه می شدم بی اختیار
با شروع هقهقت می زد رقیه زار زار
بر نیامد چون ز مشک و آب دریا هیچ کار
شد لبت نا خواسته بر خشکی و تاول دچار

رفتی و حالا شدم یک مرتبه بعد تو آب
سوخته مادر سرت بر نیزه زیر آفتاب

سیب سرخی بر سر نیزه بگو معناش چیست؟
مانده ام از گوش تا گوش گلو معناش چیست؟
حنجرت شد وصل بر یک تار مو معناش چیست؟
قبر تو با نیزه ها شد زیر و رو معناش چیست؟

حال من را می کند آرامشت اینجا خراب
سوخته مادر سرت بر نیزه زیر آفتاب

غنچهء شش ماهه ام را با صف دشمن چه کار
کرده یک تیر سه شعبه با سر و گردن چه کار
طفلکم آخر تو را با گرمی آهن چه کار
می کند آب فرات این روزها با من چه کار

می دهد گهوارهء خالی تو من را عذاب
سوخته مادر سرت بر نیزه زیر آفتاب

خسته از خیمه نشینی ها شدی باشد درست
نیزه دارت کرده بر نیزه سرت را بد درست
سنگ ها کردند بر رویت هزاران رد درست
کرده ای در کوفه پیش چشم هاشان سد درست

کاشکی آورده بودم چند تا با خود نقاب
سوخته مادر سرت بر نیزه زیر آفتاب

*************

اشعارهفتم محرم – حضرت علی اصغر علیه السلام – سیدمحمدجوادی

نام تو را همینکه صدا می‌زند رباب
آتش به جان کرب و بلا می‌زند رباب

مثل دل پدر گلویت پاره پاره است
اما دوباره حرف شفا می‌زند رباب

شد سینه پر ز شیر؛ ولی شیرخواره نیست
مادر بیا که باز صدا می‌زند رباب

چون در خیال خویش بغل می‌کند تو را
بوسه به زخم حلق شما می‌زند رباب

زحمت برای مادر و خلعت برای غیر
دیگر نگو که ناله چرا می‌زند رباب

قلب سکینه از غم تو تیر می‌کشد
در هرکجا که حرف تو را می‌زند رباب

*************

اشعارهفتم محرم – حضرت علی اصغر علیه السلام – شاعرناشناس

تو رفتی مادرت حیران شد ای وای
تمام خیمه ها ویران شد ای وای
مگر تیرسه شعبه خنجری بود
سرت بر پوست آویزان شد ای وای
**
اگر بستند راه چاره ات را
به خون شستند حلق پاره ات را
تسلای دل مادرنموند
شکستند عاقبت گهواره ات را
**
نمودی بر پدر یاری عزیزم
از او کردی طرفداری عزیزم
الهی مادرت دورت بگردد
چه قبرکوچکی داری عزیزم
**
غمت برسینه بردل نیشتر بود
جگر ازدل دل ازاو ریشتر بود
عزیزم با که گویم این مصیبت
قد تیر از قد تو بیشتر بود
**
اگرشاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

***************

اشعارهفتم محرم – حضرت علی اصغر علیه السلام – شاعرناشناس

حالا برای خنده که دیر است گریه کن
بابا نخواب… موقع شیر است گریه کن

درمانده ام میان دو راهی کجا روم
چشمم که رفته است سیاهی کجا روم

جان رباب من به همه رو زدم نشد
دنبال آب من به همه رو زدم نشد

عمه تو را ز دور نشان می دهد نخواب
هی شانه رباب تکان می دهد نخواب

شد وقت بازی ات کمرت را گرفته ام
با احتیاط زیر سرت را گرفته ام

همبازی تو ساقه تیر است گریه کن
بابا نخواب موقع شیر است گریه کن

قنداقه ات که بست لبت باز شد علی
خندید مادرت چقدر ناز شد علی

افسوس مادر تو شب شادی ات ندید
چشم رباب حجله دامادی ات ندید

در خیمه گرم کرده خودش مجلست علی
جای نفس بلند شده خس خست علی

تا پشت خیمه کار پدر سر به زیری است
تازه زمان دیدن دندان شیری است

دیدی که دید حرمله هم ناامیدی ام
لبخند می زند به محاسن سفیدی ام

خون تو را به چهره که پاشید وای من
تا خیمه صوت قهقهه پیچید وای من

با این لبی که مثل حصیر است گریه کن
بابا نخواب موقع شیر است گریه کن

قنداقه ات هنوز به بازوست مانده است
اما سر تو بند به یک پوست مانده است

خشکش زده دهان تو پیداست نای آن
بیرون زده سه شعبه ای از لابلای آن

تیری که چشمهای عمو را گرفته است
با قطر خویش راه گلو را گرفته است

تیری چنان کشید که گفتم کمان شکست
تقصیر تیر بود اگر استخوان شکست

رویت عجیب مثل کویر است گریه کن
بابا نخواب موقع شیر است گریه کن

رحمی به من بکن جگرم تیر می کشد
بعد از برادرت کمرم تیر می کشد

سر درد مادر تو مرا آب کرد و کشت
وقتی به عمه گفت سرم تیر می کشد

با پنجه قبر می کنم و خواهرت رسید
دارد ز حنجر پسرم تیر می کشد

گودال توست کوچک و گودال من بزرگ
بعد از تو عمه از جگرم تیر می کشد

لختی گذشت پیرزنی غرق درد گفت
یک پیرزن به گریه به یک پیرمرد گفت

رفتی حسین جسم تو را بوریا گرفت
وقتی که تیر بچه ما را ز ما گرفت

تازه شروع ضجه ما بعد از این شده
دیدم جماعتی همگی دست چین شده

با نیزه بلند زمین شخم می زند
دنبال راس هجدهمین شخم میزند

دیدم که غربتت سندش روی نیزه است
یک شیرخواره با لحدش روی نیزه رفت

بال و پرش جدا شد و افتاد بر زمین
از نی سرش جدا شد و افتاد بر زمین

در حرم زاری مکن از بهر آب
چون خجالت می کشم من از رباب

غم مخور ای کودک دُردی کشم
من خودم تیر از گلویت می کشم

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

****************

اشعارهفتم محرم – حضرت علی اصغر علیه السلام – شاعرناشناس

پسرم از نفس افتاد… به دادم برسید
داد از این همه بی داد به دادم برسید

تشنه ام ؛شیر ندارم ؛چه کنم ؛حیرانم
باید آخر چه به او داد به دادم برسید

دیگر از شدت گرما و عطش همچو کویر
چاک خورده لب نوزاد به دادم برسید

بوی آب و دل بی تاب و سپاهی بی رحم
طفلی و این همه جلاد به دادم برسید

آب دامی ست که دلبند مرا صید کند
وای از حیله ی صیاد به دادم برسید

با پدر رفت و ندانم چه شده کز میدان…
شاه پیغام فرستاد : به دادم برسید

بارالها چه بلایی سرش آمد که حسین
میزند این همه فریاد به دادم برسید

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

***************

اشعارهفتم محرم – حضرت علی اصغر علیه السلام – گرجی

فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن
دردی عمیق در رگ من تیر می کشد
من را برای ذبح عظیم انتخاب کن
هل من معین توست که لبیک می دهم
اَمَّن یجیب های مرا مستجاب کن
من روی دست های تو قد می کشم، پدر
از این به بعد روی نبردم حساب کن
داغ جوان چه زود تو را پیر کرده است!
با خون من محاسن خود را خضاب کن
گهواره هم که تاب ندارد بدون من
فکری به حال خاطره های رباب کن
وقتش رسیده نیزه ی خود را علم کنند
هفتاد و دومین غزلت را کتاب کن

********************

سیدپوریاهاشمی

قسمت می دهم به جان رباب
علی اصغربگیردست مرا

**************

اشعارهفتم محرم – حضرت علی اصغر علیه السلام – حسن لطفی

تا که بر روی زمین ،خیمه‌سقا افتاد
پدرت از نفس و ،مادرت از پا افتاد
ناخنت خون شده و چهره‌ مادر زخمی
آنقدر چنگ زدی ،تا به رخش جا افتاد
به همه رو زدم اما ،چه کنم؟ خندیدند
چشمها تا که به چشم تر بابا افتاد
خواستم بوسه بگیرم ،ز لبان خشکت
گذر حرمله افسوس ،به اینجا افتاد
حنجر نازکی انگار ،ترک خورد و شکست
کودکی بال زد اما ،ز تقلا افتاد
دست و پا میزدی و هلهله‌ها می‌آمد
عرق شرم پدر ،وقت تماشا افتاد
همه‌آرزویم بود زبان باز کنی
ولی انگار ،که یک فاصله اینجا افتاد

******************

اشعارهفتم محرم – حضرت علی اصغر علیه السلام – مطهره عباسیان

ظهر ست و خون در دشت ، گُل می پروراند
ظهر ست و فردا ریشه در خون می دواند

آنقدر غم در دشت جولان می دهد تا
شش ماهه ها را هم به میدان می کشاند

شش ماهه ای از فرط غیرت ، با لب خشک
خود را به آغوش شهادت می رساند

این گریه ها و بی قراری ها بهانه ست
تا خویش را از دست مادر وا رهاند

باید امامش را کند یاری، نباید
یک لحظه هم خون خدا تنها بماند

مادر ! تحمل کن… که فردا این سر من
از نیزه های نیزه داران جا نماند

********************

اشعارهفتم محرم – حضرت علی اصغر علیه السلام – علی فردوسی

توان گریه ندارد تو را صدا بزند
چقدر کودک شش ماهه دست و پا بزند

کمان کشیده ببین کفر… و خوب می داند
که تیر آخر این ظلم را کجا بزند

گلـوی تشنه و تیغ برهنه ، یا الله
تمام ترسم از این است عشق جا بزند

گرفته کینه به دل کوفه گویی از جمرات
گرفته سنگ به ناموس مرتضی بزند

خوش آن سری که سر نیزه سر بلند شود
خوش آن دلی که به دریای کربلا بزند

گزیده بود عطش را، وگرنه آسان بود
عصای معـجزه بر نیل نینـوا بزند

ندیده بود بیابان گلوی خشکی را
که دست رد به تمنای آب ها بزند

نشسته مشک به سوگ دو دست بی یاور
رسیده وقت که فریاد یا اَخا بزند

کفن به دوش شهادت کشیده محرم وار
ذبیح علقمـه تا خیمه در منا بزند

هزار سال مگر بگذرد که روزی عشق
دوباره دست بدین گونه کارها بزند

********************

اشعارهفتم محرم – حضرت علی اصغر علیه السلام – علی اکبر لطیفیان

میخواستم بزرگ شوی محشری شوی
تا چند سالِ بعد علی اکبری شوی

میخواستم که قد بکشی مثل دیگران
شاید عصای پیریِ یک مادری شوی

لحظه به لحظه رنگ تو تغییر میکند
چیزی نمانده است که نیلوفری شوی

مثل دو تکه چوب لبت را به هم نزن
اسبابِ خجلتم جلویِ دیگری شوی

این مادری ِ من که به دردت نمیخورد
تو حاضری علی که تاج سری شوی؟

********************

اشعارهفتم محرم – حضرت علی اصغر علیه السلام – محمد بیابانی

غنچه شش ماهه ای که بار ندارد
چیدنش آنقدر افتخار ندارد

زود خزان شد گلی که در همه عمرش
تجربه ی دیدن بهار ندارد

کار خودش را برای غربت من کرد
او که نیازی به کارزار ندارد

تشنه ی یک قطره بود، تیر نمی خواست
حنجر خشکی که اختیار ندارد

نازکی این گلوی سوخته تابِ
تیر نه! شمشیر شعبه دار ندارد!

کار ابالفضل را سه شعبه درآورد
حجم گلوی تو جای خار ندارد

حداقل کم کنید هلهله ها را
کشتن شش ماهه که هوار ندارد

کاش کسی هم به نیزه دار بگوید
نیزه ازاین طفل، انتظار ندارد

********************

اشعارهفتم محرم – حضرت علی اصغر علیه السلام – علیرضا لک

شش ماهه ترین تشنه به دست پدر آمد
با لب زدنش گریۀ هر سنگ در آمد

در فاصلۀ کوچک یک بوسه به سرعت
بی تاب شد و حوصلۀ تیر سر آمد

این عرض گلو لازمه اش تیر سه شعبه است؟
یا آهن سرد است؟ چرا شعله ور آمد؟

می خواست که کم تر بشود زحمت شمشیر
با این همه شدت به گلویش اگر آمد

در رگ رگ حلقوم چه سرسخت گره خورد
بابا چه کشیده است که تا تیر در آمد

مادر شوی و منتظر آن وقت ببینی
قنداقه خونین شده ای از پسر آمد

********************

اشعارهفتم محرم – حضرت علی اصغر علیه السلام – علی صالحی

غنچه اگر خم شده‌ ست و تاب ندارد
از سر شاخه نچین ، گلاب ندارد

ماهی من لب به روی لب زَنَد امّا
قدرت آنکه بگوید آب ندارد

دین شما چیست..؟…از کدام قُماشید؟
آب به بچه دهی ، ثواب ندارد؟

تیر سه شعبه برای کشتن شیر است
نازُکیِ این گلو که تاب ندارد

هلهله‌هاتان برای چیست جماعت؟
مَردِ خجالت زده عذاب ندارد

کاش بمیرم ولی به خیمه نیایم
دلهُره‌ی مادرش جواب ندارد

کاش دگر بر فراز نیزه نخندد
طاقت این وضع را رباب ندارد

********************

اشعارهفتم محرم – حضرت علی اصغر علیه السلام -شاعرناشناس

لب تو حدّاقل سیر بود بهتر بود
به جای خون به لبت شیر بود بهتر بود

ز خون، محاسن و پشت لبت جوانه زده
به عمه گفتم اگر پیر بود بهتر بود

برای اینکه سرت بر زمین نیفتد، نی
به تاب زلف تو درگیر بود بهتر بود

سرت به نیزه که دیدم، به خویش گفتم اگر
بچه م اسیر در غل و زنجیر بود، بهتر بود

گلوی کوچک تو جا برای نیزه نداشت
به جای نیزه اگر تیر بود بهتر بود

تمام حنجرت از تیر رشته رشته شده
به دست حرمله شمشیر بود، بهتر بود
**
اگرشاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

********************

اشعارهفتم محرم – حضرت علی اصغر علیه السلام – علی اکبر لطیفیان

لالا برای آنکه خواب ندارد چه فایده
ماندن برای آنکه تاب ندارد چه فایده

گیرم تو را حسین بگیرد ، بغل کند
وقتی دو قطره آب ندارد چه فایده

احساس مادری به همین شیر دادن است
آری ولی رباب ندارد چه فایده

انداختن حِرز ، اگر چه به گردنت
تا صورتت نقاب ندارد چه فایده

پرسش نکن سه شعبه برایم بزرگ بود
وقتی کسی جواب ندارد چه فایده

با چه سر تو را به نی بند میکنند
زلفی که پیچ و تاب ندارد چه فایده

********************

اشعارهفتم محرم – حضرت علی اصغر علیه السلام – علی اکبر لطیفیان

گهواره خالی می شود با رفتن تو
دیگر نمانده فرصتی تا رفتن تو

حتی خدا با رفتنت راضی نمی شد
عیسای من قربان بالا رفتن تو

هر چیز را هر رفتن نا ممکنی را
می شد که باور کرد الا رفتن تو

وقتی گناهی سر نمی زد از گلویت
یعنی چرا یعنی معما رفتن تو

ای کاش می بردی مرا با چشمهایت
یا اینکه می افتاد فردار رفتن تو

وقتی که پا در عرصه حق می گذاری
فرقی ندارد آمدن یا رفتن تو

*******************

اشعارهفتم محرم – حضرت علی اصغر علیه السلام – محمد رضا طالبی

باید که رد غصه بر دل جا بماند
داغ لب او بر دل دریا بماند

وقتی عطش با کام او ناسازگار است
دیگر چرا در معرض گرما بماند

او بیش از این طاقت ندارد با لبی خشک
چشم انتظار مشک یک سقا بماند

دور و بر گهواره را خالی نمایید
شش ماهه می خواهد کمی تنها بماند

از گونه داغ و کبود او بفهمید
باید بنوشد آب زنده تا بماند

وقتی رباب از شیر دادن گشته مأیوس
تا عصر فردا روضه اش حالا بماند

آماده میدان شده شاید نخواهد
بعد غم بابا در این دنیا بماند

خندید بر روی پدر زیرا که می خواست
این خاطره در ذهن او زیبا بماند

کودک تلظّی کرد اما تیر می گفت
باید که داغش بر دل بابا بماند

********************

اشعارهفتم محرم – حضرت علی اصغر علیه السلام -شاعرناشناس

تو رفتی مادرت حیران شد ای وای
تمام خیمه ها ویران شد ای وای
مگر تیرسه شعبه خنجری بود
سرت بر پوست آویزان شد ای وای
**
اگر بستند راه چاره ات را
به خون شستند حلق پاره ات را
تسلای دل مادرنموند
شکستند عاقبت گهواره ات را
**
نمودی بر پدر یاری عزیزم
از او کردی طرفداری عزیزم
الهی مادرت دورت بگردد
چه قبرکوچکی داری عزیزم
**
غمت برسینه بردل نیشتر بود
جگر ازدل دل ازاو ریشتر بود
عزیزم با که گویم این مصیبت
قد تیر از قد تو بیشتر بود
**
اگرشاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

***************

اشعارهفتم محرم – حضرت علی اصغر علیه السلام – علی اصغر ذاکری

وقتش نبود، زود بهارت خزان گرفت
اصلاّ چه بی مقدمه و ناگهان گرفت

حتی ملک به آن چه که شد، مات و خیره ماند
وقتی خدا وفای تو را امتحان گرفت

نائی نمانده بود به اعضای کوچکت
یا بود، تیر مانده ی تاب و توان گرفت

می خواستی که خون نشود قلب مادرت
امّا نشد، وَ تشنگی از تو امان گرفت

با تیر، راه گریه که سد شد رباب گفت:
طفل عزیزم آب مگر خورد، جان گرفت؟

عشقی شگفت بین تو با او وجود داشت
تا پاره شد گلوت، دل آسمان گرفت

می سوخت کاش در دل نیزار، بارها
آن تیر که گلوی تو را در دهان گرفت

********************

اشعارهفتم محرم – حضرت علی اصغر علیه السلام – سید مسیح شاه چراغی

وا شد درِ تمام قفسها به روی تو
پرواز در هوای پدر، آرزوی تو

می بارد از تلاطم چشمت شکوه خشم
رفته به مرتضی چقَدَر خلق و خوی تو

پشت سرت تمام حرم گریه می کنند
کف می زنند حرمله ها رو به روی تو

لبخند می زنی و دل از تیر می بری
با زلف این سه شعبه گره خورده موی تو

گهواره نیست، خاطره ی تشنگی توست
پر شد خیال مادرت از عطر و بوی تو

چشمی به سینه دوخته، چشمی به علقمه
چشمی به تیر دارد و چشمی به سوی تو

مانده هنوز جرعه ی آبی میان مشک
دستی نمانده تا که بخواهد عموی تو…..

آنجا عمو به فکر لبت گریه می کند
سیرابِ شیرِ خون شده اینجا گلوی تو

قلب پدر شمیم تو را پخش می کند
شش گوشه ی تو سینه ی باباست، کوی تو

باب الحوائج است، مسیح التماس کن
شاید که این غزل بشود آبروی تو….

**************

اشعارهفتم محرم – حضرت علی اصغر علیه السلام – یوسف رحیمی

در تنگنای حادثه بر لب نوا گرفت
از بی قراری‌اش دل هر آشنا گرفت

با شوق پر کشیدن از این خاک بی فروغ
در بین گاهواره قنوت دعا گرفت

اعلام کرد تشنه‌ی‌ صبح شهادت است
آنقدر ناله زد که گلوی صدا گرفت

آنقدر اشک ریخت که خورشید تیره شد
از شرم چشم غرق به خونش، هوا گرفت

در آخرین وداع غریبانه اش پدر
او را به روی دست برای خدا گرفت

ناگاه یک سه شعبه سراسیمه سر رسید
ناباورانه فرصت یک بوسه را گرفت

تا عرش رفت مرثیه‌ی سرخ حنجرش
جبریل روضه خواند و خدا هم عزا گرفت

از شرم چشم های پر از حسرت رباب
قنداقه را امام به زیر عبا گرفت

شاعر نوشت از کرم دست کوچکش
آخر از او حواله‌ی یک کربلا گرفت

********************

اشعارهفتم محرم – حضرت علی اصغر علیه السلام – محسن قاسمی

بر سینه مزن چنگ که تاثیر ندارد
زیرا ز عطش مادر تو شیر ندارد

در خواب تو دیدم که به خون می تپی اما
گفتم به خودم خواب تو تعبیر ندارد

رفتی تو به همراه پدر آب بنوشی
یک جرعه ی آب اینهمه تاخیر ندارد

با او ز چه رو جنگ و عداوت بنمایید
این کودک شش ماهه که شمشیر ندارد

گویید به گلچین که حیا کن تو ز بلبل
گلبرگِ گلوی پسرم تیر ندارد

بر آیه ی یاس گلوی سوره ی اصغر
یک بوسه ی تیر اینهمه تکبیر ندارد

نیزه مزن ای دشمن بی شرم به خاکش
این مصحف پرپر شده تفسیر ندارد

1 دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.